قم، سرزمين نور
قم، درکلام معصومان (ع)
مردي خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: يا بن رسول الله! از شما مسئله اي مي پرسم که پيش ازمن کسي نپرسيده است و پس از من هر کسي نمي پرسد.
امام فرمود: تو مي خواهي از محل برانگيخته شدن مردم از قبور و آمدن آنان به محشر سؤال کني؟ آن مرد گفت: بله، يابن رسول الله !
امام فرمود: همه مردم از بيت المقدس محشور مي شوند، جز بقعه اي در زمين که آنجا را قم مي گويند و حساب اهل آن را در قبرهاي خود مي کنند.
آن شخص پرسيد: اين فضيلت مخصوص اهل قم است؟ امام فرمود: بله، مخصوص کساني که در قم به گفته ها و اعتقاد ايشان (اهل بيت) قائل و معتقد باشند.
سپس امام از پيامبر (ص)نقل فرمود که آن حضرت در هنگام عروج به آسمان ها، بقعه اي به نهايت سرسبزي و خرمي در منطقه جبل وپيرمرد به زانو درآمده اي در آن محل را ديد و از جبرئيل درباره آن بقعه سؤالي کرد. جبرئيل گفت: آن بقعه را قم مي گويند و دراين بقعه، شيعيان وصي تو علي، زندگي مي کنند و آن پير، شيطان است که مي خواهد مردم را از وصي تو رويگردان سازد و به فسق و فجور بکشاند. رسول خدا به سوي او رفت و فرمود: «قم(برخيز)اي ملعون!... »(2)
در منابع تاريخي اهل سنت آمده است: ابوموسي اشعري از اميرمؤمنان (ع) پرسيد: هنگام بروز فتنه، مطمئن ترين محل روي زمين کجاست؟ اما در جواب فرمود: «در مناطق جبل خراسان و قم سالم ترين آنهاست». (3)
امام صادق(ع)در زمان فتنه بني عباس، از شيعيان خود خواست به سوي قم پناه ببرند و فرمود: «ياران و شيعيان ما، درقم هستند». (4)
و در روايات متعددي از اهل بيت (ع) مي خوانيم که : «قم، پناهگاه شيعيان و مأمن آنان است»، (5)«قم، شهر ما و شهر شيعيان ما است»؛ (6)«قم، حرم اهل بيت ما است»؛ (7)«قم، کوفه صغير است»؛ (8)«اگر قم نبود، دين ضايع مي گرديد». (9)
دعبل خزاعي در قم
اهل قلم با شنيدن ورود دعبل، گرد آمدند تا جوياي حال امام رضا(ع)بشوند. يحيي از مردم خواست در مسجد اجتماع کنند تا دعبل از ديده ها و شنيده هاي خود درباره امام رضا (ع) سخن بگويد. وقتي مردم در مسجد گردآمدند، دعبل بر منبر نشست و از تشرف خود به محضر امام و از عطوفت آن حضرت به وي سخن گفت. دعبل واقعه ملاقات خود با امام را چنين شرح داد:
وقتي قصيده ام به اين بيت رسيد که:
وقبرببغداد لنفس زکيه
تضمنها الرحمن بالغرفات
امام فرمود: در ادامه آن، اضافه کن:
«وقبر بطوس يالها من مصيبة
توقد في الاحشاء بالحرقات».
من پرسيدم: اين قبر کيست؟ امام فرمود: آن قبر من است. من به گريه افتادم... امام با عطاياي ارزشمند و اهداي پيراهن خود، مرا مورد لطف ويژه اش قرار داد.
سخنان دعبل بدين ترتيب به پايان رسيد. هداياي زيادي که از سوي قميان براي او جمع آوري شده بود، به وسيله يحيي به وي تقديم شد. مردم قم از دعبل خواستند که آن پيراهن را به آنان بفروشد. او که مي خواست پيراهن امام را کف خود کند، از فروش آن امتناع ورزيد. مردم آن قدر بر قيمت آن افزودند که تا پنجاه هزار درهم رسيد، اما دعبل نپذيرفت. سرانجام مردم قم به هر صورتي که بود، در مقابل مبلغ کلاني به تکه ريزه هاي آن دست يافتند و آن را به عنوان تبرک براي خود نگهداشتند. (11)
ورود حضرت معصومه (ع) به قم
دراين هنگام خبر تشريف فرمايي حضرت فاطمه معصومه (ع) به اهل قم رسيد. موسي بن خزرج-يکي از فرزندان سعيد بن عبدالله اشعري-شبانه به استقبال آن حضرت شتافت و مهار ناقه اش را گرفت و ايشان را به سوي خانه خويش برد. وي پس از هفده روز اقامت دراين شهر، براثر همان بيماري رحلت کرد و پيکر مطهرش در باغ «بابلان» که ملک موسي بن خزرج بود، به خاک سپرده شد. اين باغ بزرگ پس ازدفن آن حضرت در اين محل، به نام حضرت وقف اموات مسلمانان شد.
ابتدا مزار منورش بر سقف حصيري که موسي بن خزرج درست کرده بود، باقي ماند. پس ازمدتي زينب، دختر امام جواد(ع)، قبه اي روي مرقد ساخت.
خانه موسي بن خزرج که هفده روز محل اقامت فاطمه معصومه (ع) بود، پس از گذشت بيش از دوازده قرن، هنوز در سمت محراب حسينيه اي، به صورت آيينه کاري شده باقي است. اين خانه تقريباً دوازده متري، امروزه در 45 متري عمار ياسر، داخل کوچه اي واقع شده که در آن زمان مرکز شهر و محله اشعريان قم بوده و به محله و «ميدان مير» معروف و تا امروز «بيت النور» زيارتگاه دوستداران اهل بيت (ع) است. (13)
مهاجرت سادات به قم
در همين دوره، ساداتي از فرزندان ائمه (ع)(حسني، حسيني، موسوي، رضوي)و همچنين از فرزندان محمد حنفيه، زيدبن علي، اسماعيل بن امام صادق، وارد قم شدند. جد سادات رضوي، برقعي، تقوي، نقوي، ميرابوالفتحي، مبرقعي قم، و سادات رضوي همدان (معروف به کبابيان)، مشهد، يزد، کاشان و غيراينها، «موسي مبرقع» است.
اولين کسي که ازسادات رضوي، در سال 256 ق. از کوفه به قم آمد، ابوجعفر، موسي بن محمد بن علي بن موسي الرضا(ع) است. اين همان شخصي بود که درحق او گفته اند: «يبرقع وجهه، صورتش مي درخشد».
اين افراد را شناخته شده ترين سادات اين منطقه دانسته اند. البته اين مهاجرت ها که در طول چندين قرن به سوي قم ادامه يافت، تفصيل آنها در منابع مربوط ذکر شده است.
بدين ترتيب«تربت قم» در مدت کوتاهي پس از ورود حضرت فاطمه معصومه (ع)، مضجع فرزندان ائمه و مدفن علما و سادات بلاد مختلف اسلامي گرديد که وجود بالغ بر چهارصد مزار و مرقد مقدس دراين شهر به وضوح اين واقعيت را ثابت مي کند. (14)
پيکار اهل قم با خلفاي عباسي
طلحي اشعري که از عموزادگان اشعريان قم و از طرفداران خليفه بود، در اخذ ماليات بر مردم سخت گرفت و مبلغ نيم ميليون درهم بر ماليات سابق آنان افزود. طولي نپاييد که عموزادگان او به مخالفتش برخاسته، او را عزل و از قم بيرونش کردند. (16)
اهل قم، پس از آن تا سال 217 ق. باز ماليات حکومتي را نپرداختند، تا اينکه علي بن عيسي طلحي در 217 ق. با سپاه مأمون عباسي براين شهر هجوم آورد و پس از تخريب حصار شهر و به آتش کشيدن مزارع و خانه هاي مردم، اموال آنان را به غارت برد. (17)
البته طلحي دراين قرن چندين بار با سپاه عباسي به مردم قم هجوم برد که يک بار در زمان خلافت معتصم (218-227 ق). دو بار در زمان خلافت معتز (253-254ق. )(يک مرتبه به فرماندهي مفلح و مرتبه ديگر به فرماندهي موسي بن طغامي)و يک بار هم در زمان خلافت معتضد (279-289ق)به فرماندهي کليغ بود.
اقتدار اشعريان قم با هجوم سپاه ابراهيم کليغ، به سختي صدمه ديد و جمعيت آنان جداً از هم فروپاشيد. عده زيادي از آنان در اين حمله کشته شدند و بسياري ديگر به اسارت درآمدند، که اين مقطع زماني را مي توان نقطه شروع دوران افول اشعريان قم برشمرد». (18)
اوضاع قم تا پايان غيبت صغرا
با توجه به تعابير ذکرشده و امثال آنها که در منابع اسلامي آمده است، معلوم مي شود که مذهب تشيع در قم از اواخر قرن سوم و در سال هاي پاياني عصر غيبت صغرا به اوج شکوفايي خود رسيد؛ به طوري که قاضي عبدالجبار معتزلي، قرن چهارم را «قرن تشيع» دانسته است. (24)
به قدرت رسيدن آل بويه، حاکميت يافتن رکن الدوله در ري و معزالدوله در عراق، آن چنان در اوج گيري شيعه مؤثر بود که مخالفان شيعه دراين باره لب به اعتراف گشوده اند. البته طبق تحقيقات انجام يافته، با وجود اينکه تشيع در قرن چهار هجري تحت حمايت آل بويه شيعي به اوج قدرت رسيد، اما علماي شيعه به ويژه اشعريان قم- رو به کاهش بودند، به طوري که مجموع علماي قم از تعداد 135 نفر در قرن سوم، به 72 نفر در قرن چهارم، و مجموع علماي اشعري از تعداد 33 نفر در قرن سوم، به هفت نفر در قرن چهارم کاهش يافتند که اين واقعيت را نشانه تأثيرعميق خاندان اشعري در حيات علمي قم دانسته اند. (25)
بازماندگان خاندان اشعري
بنا به نقل برخي، دراين زمان(1385ش)از خاندان اشعري قم فقط دو خانواده باقي مانده که يکي، خانواده طاهري و ديگري، انصاري است.
خانواده طاهري از سلاله زکريا بن آدم، و خانواده انصاري از نسل ابي خلف اشعري است. ملامحمد طاهراشعري و فرزندش عبدالله و نواده او محمد طاهر اشعري قمي که از روحانيون معروف قم و ازاساتيد امام خميني(ره)در تاريخ معاصراست وهمچنين شيخ علي بن رمضان، معروف به «زاهد» و شيخ مرتضي انصاري را که معروف و مشهورند، همين خانواده هاي باقي مانده از اشعريان قم شناخته اند. (26)
قبور فقها و محدثان اشعري در قبرستان شيخان قم نيز همچنان مورد احترام عموم است.
نوع تشيع در قم
ياقوت حموي مي گويد: اول شيعه اي که وارد قم شد، شيعه امامي بود.
«امامي» دراصطلاح قدما، به کسي گفته مي شد که شخص، تابع و تسليم به فرمان امام معصوم باشد. ويکي از اقدامات امام حاضر، معرف کردن امام بعد از خودش بود که مردم بايد از امام دراين زمينه پيروي مي کردند. اين شيوه تا عصر غيبت صغرا به جهت حضور نواب امام مهدي (ع) در بين مردم وارتباط آنان با حضرت، جريان داشت. (27)
پي نوشت ها :
1-بحارالانوار، ج6، ص 218.
2-تاريخ قم، ص 262، (چاپ کتابخانه آيت الله نجفي).
3-مختصرالبلدان، ص 263.
4-بحارالانوار، ج6، ص 216.
5-تاريخ قديم قم، ص 99.
6-سفينه البحار، ج2، ص 442 و 447.
7-همان.
8-بحارالانوار، ج6، ص 214.
9-همان.
10-تاريخ قم، ص 279، گنجينه آثار قم، ص 158. «طيب»منطقه اي است بين اهواز و واسط که آنجا زادگاه دعبل بوده است.
11-همان، الاغاني، ج20، ص 162.
12-براساس نظريه اي امام رضا (ع)در مسير حرکت به سوي خراسان به شهر قم نيز وارد شد(جغرافياي تاريخي هجرت حضرت فاطمه معصومه (ع)، سيد عليرضا سيد کباري، ص 79-82؛ زائر، قم، چ1، 1384ش).
12-ر. ک: نزهه الابرار في نسبت اولاد الائمه الاطهار؛ لواقع الانوار في طبقات الاخبار؛ عيون اخبار الرضا.
14-الاضواء علي حياه موسي بن المبرقع، و ذريته : عمده الطالب في انساب آل ابي طالب، قم الاجتماعي و الاقتصادي، ص 91.
15-فتوح البلدان، ج4، ص 311؛ تاريخ ابن اثير، ج6، ص 399، تاريخ قم، ص 140 و 241.
16-تاريخ قم، ص 40.
17-تاريخ ابن اثير، ج6، ص 420.
18-تاريخ قم، ص 162، معجم البلدان، ج3.
19-صوره الارض، محمد بن حوقل، ص 308.
20-المسالک و الممالک، ابراهيم اصطخري، ص 201.
21-احسن التقاسيم، ص 391.
22-نزهه القلوب، حمدالله مستوفي، ص 67.
23-ر. ک: التشيع في ايران، رسول جعفريان، ص 125.
24-دلائل النبوه، قاضي عبدالجبار، ج1، ص 201.
25-ر. ک: فصلنامه قم، سير تاريخي فقها و محدثان قمي، محمد حاج تقي، ش 3 و4؛ تاريخ تشيع، زير نظر دکتر خضري، ج2، ص 178.
26- دائرة المعارف تشيع، ج2، ص199.
27-ر. ک: التشيع في ايران، ص 125.