تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (2)

قطعا روح سالم در بدن سالم است. سلامت بدن را مي توان به وسيله آزمايش هاي طبي و گرفتن نبض و مشاهده آثاري كه در چشم يا روي زبان و پوست ظاهر مي شود، معلوم كرد ولي تشخيص سلامت روح از اين راه ها ممكن نيست. طبيبان ارواح، بدون نياز به اسباب ظاهري، بي هيچ واسطه اي به دل مي نگرند و بيماري و سلامت آن را مي شناسند. مولوي از زبان پيامبران خدا و سفيران عالم بالا مي گويد:
چهارشنبه، 7 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (2)

تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (2)
تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (2)


 

نويسنده: آيت اله احمد بهشتي
عضو هيئت علمي دانشگاه تهران



 

2- سلامت روح
 

قطعا روح سالم در بدن سالم است. سلامت بدن را مي توان به وسيله آزمايش هاي طبي و گرفتن نبض و مشاهده آثاري كه در چشم يا روي زبان و پوست ظاهر مي شود، معلوم كرد ولي تشخيص سلامت روح از اين راه ها ممكن نيست.
طبيبان ارواح، بدون نياز به اسباب ظاهري، بي هيچ واسطه اي به دل مي نگرند و بيماري و سلامت آن را مي شناسند. مولوي از زبان پيامبران خدا و سفيران عالم بالا مي گويد:

ما طبيبانيم شاگردان حق
بحر قلزم ديد ما را فانفلق

آن طبيبان طبيعت ديگرند
كه به دل از راه نبضي بنگرند

ما به دل بي واسطه خوش بنگريم
كز فراست ما به عالي منظريم

آن طبيبان غذايند و شما
جان حيواني بديشان استوار

ما طبيبان فعاليم و مقال
ملهم ما پرتو نور جلال

آن طبيبان را بود بويي جليل
وين دليل ما بود وحي جليل

[مولوي، 1328، 3 /282-281]

طبيبان جسم مي نشينند تا بيماران به سراغشان روند و طبيبان روح، خود به سراغ بيماران مي روند و به معالجه آنها مي پردازند. امير والامقام ارواح، از رهبر مطلق همه روح شناسان و روان پژوهان و استاد يگانه همه روان پزشكان و يكتا درمانگر همه خلل ها و عقده ها و انحراف هاي روحي بشر، اين گونه ياد مي كند:
«طبيب دوار بطبه، قد احكم مراهمه، و أحمي مواسمه، يضع من ذلك حيث الحاجه اليه: من قلوب عمي، و اذان صم، و ألسنه بكم.» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، خ 108]
« او طبيبي بود كه با طب روحاني خويش ميان مردم مي چرخيد، در حالي كه مرهم ها و ابزارهاي گداخته خود را آماده كرده بود و آنها را در دل هايي كه به كوري گراييده و گوش هايي كه از شنيدن حق ناشنوا و زبان هايي كه از گفتن حق لال گشته بودند، به كار مي برد.
 

كرامت و دنائت
 

روح بيمار، گرفتار دنائت و پستي است و تمايلات و رغبات، او را مهار كرده و به اين سو و آن سو مي كشند؛ ولي روح سالم، برخوردار از كرامت و بزرگواري و شرافت است. (1)انسان بايد ورزش روحي داشته باشد و با تمام توان، از دنائت ها و پستي ها كه زاييده تمايلات پست حيواني و رغبات پوچ نفساني اند بپرهيزد تا همان گونه كه تن را با مراقبت و ممارست و تمرين و تحرك، از قوت و سلامت برخوردار مي سازد، از روح قوي و سالم نيز برخوردار شود. در غير اين صورت، تن سالم و قوي بدون روح سالم و توانمند، چيزي جز همان شتر مست و سركش نخواهد بود. امام علي (ع) به فرزند دلبند و توانمندش فرمود:
«اكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقتك الي الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن 31]
«نفس خود را از هر پستي گرامي دار؛ هر چند تو را به آن چه خواهاني برساند، زيرا آن چه را از خود بر سر اين كار مي گذاري، هرگز به تو باز نمي گرداند.»

حريت و عبوديت
 

روح سالم، مظهر حريت و آزادگي است. بردگي و عبوديت حكايت از روح بيمار مي كند. آنان كه براي مال و منال و جاه و مقام، تن به ذلت مي دهند و زبان به تملق و چاپلوسي مي گشايند، بيمارند و در عين حال، مغرورند از اين كه خور و خواب و شهوتشان، موزون و منظم است و به گمان اين كه از سلامت كامل برخوردارند، يك لحظه آينده نگري نمي كنند؛ غافل از اين كه بدون سلامت روح، نمي توان از سلامت بدن بهره كافي و حظ وافي گرفت. امام براي تأمين سلامت روحي كامل جگر گوشه خود، به او فرمود:
« لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اله حرا» [همان]
« برده غير خود مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.»
برده انسان ها شدن و به استعمار و استثمار تن دادن، از مظاهر بارز و عمده فقدان آزادي است. جايي كه حيوانات حاضر نيستند برده يكديگر شوند، چرا انسان بايد تن به بردگي بدهد؟!
به قول اقبال لاهوري:

آدم از بي بصري بندگي آدم كرد
گوهري داشت ولي نذر قباد و جم كرد

يعني از خوي غلامي ز سگان پست تر است
من نديدم كه سگي پيش سگي سرخم كرد

حريت و آزادگي امري باطني است كه انسان را از اين كه بنده هواهاي نفساني شود، حفظ مي كند. اگر شخص بنده هواهاي نفساني شود، از تن دادن به هيچ ذلتي خودداري نمي كند. چنين كسي خداگريز و عقل ستيز و در حقيقت، خودستيز و از خود بيگانه است.
قرآن كريم مي گويد:
« أفرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علي علم» [الجاثيه، 23]
« آيا ديده اي آن كس كه خداي خود را هواي نفس خويش پنداشته و خداوند با داشتن علم، گمراهش كرده است؟»
و نيز پس از آن كه امر به تقوا و توصيه به آينده نگري و به فكر فرداي فرداها بودن مي كند، مي گويد:
« ولا تكونوا كالذين نسوا الله فأنسهم أنفسهم أولئك هم الفاسقون» [حشر، 19]
« همانند كساني كه خداي را فراموش كردند و خداوند به كيفر خدافراموشي، خودشان را از يادشان برد، نباشيد. آنان فاسقانند.»
 

صبر و جزع
 

صبر و شكيبايي، نشان قوت و سلامت روح و از سوي ديگر، جزع و زاري و بي تابي، نشان ضعف و بيمار و ناتواني روح است.
در مهد تربيت علوي، انسان هاي صبور و شكيبا پرورده مي شوند و آنهايي كه از فضيلت صبر و شكيبايي محرومند، از تربيت ناب ديني- كه در سيره و گفتار علوي تجلي يافته است- بي بهره اند.
از ديدگاه قرآن كريم، انسان «هلوع» (2) آفريده شده است. براي خروج از اين خصلت ذاتي و خصيصه طبيعي، تمرين و ممارست لازم است و اگر تمرين و ممارست و برنامه دقيق تربيتي نباشد، انسان همواره با اثرات شوم «هلع» دست به گريبان است و تا آخرين نفس، در منجلاب آنها دست و پا مي زند.
آدم هلوع، در صورت رسيدن به ثروت، «منوع» (3) و در صورت گرفتاري مصيبت، «جزوع» (4) است.
براي رهايي از خصلت هاي زشت «منع» و «جزع» يا بخل و بي تابي بايد به برنامه اي كه قرآن كريم نشان داده است، روي آورد. اين برنامه انسان ساز و سالم سازنده و تقويت كننده روح، از تداوم بر نماز، آغاز و به محافظت بر نماز، ختم مي شود. اموري كه در فاصله ميان اين دو قرار دارند، به ترتيب، عبارتند از: اداي حقوق مالي، تصديق روز جزا، ترس از عذاب آخرت، مراعات عفت جنسي، امانتداري، وفاي به عهد و قيام به شهادت. (5)
به بيان ديگر- بلكه دقيق تر- براي خروج از ورطه طبيعت اوليه، تنها، نماز است كه كارساز و چاره ساز است. آري تنها نمازگزاران واقعي، از قوت و صلابت روحي و صبر و شكيبايي برخوردارند و ديگران همه در چاه طبيعت اوليه گرفتار و نگون سارند. بقيه اموري كه ذكر شد، همه و همه از اوصاف نمازگزاران واقعي است. آنهايند كه تداوم و محافظت بر نماز دارند و حقوق مالي را ادا مي كنند و به قيامت باور دارند و از عذاب آخرت بيمناك اند و عفت جنسي را مراعات مي كنند و در حفظ امانت و وفاي به عهد مي كوشند و از اداي شهادت خودداري نمي كنند و صد البته، اينان به هنگام رسيدن به خير، منوع و به هنگام رسيدن به شر، جزوع نيستند.
در منطق شيوا و انديشه پوياي علوي، كسي كه به خاطر از دست دادن چيزي بي تابي مي كند، بايد به خاطر همه چيزهايي كه در دست ندارد نيز، زاري كند؛ از اين رو به حَسَن - كه خود مظهر خصال حسنه بود- فرمود:
« و ان جزعت علي ما تفلت من يديك فاجزع علي كل ما لم يصل اليك»
[نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن 31]
« اگر بر آن چه از دستت رفته، زاري مي كني، پس زاري كن بر همه آن چه در دست نداري.»

عزت نفس و گدامنشي
 

برخي به هنگام نياز، تواضع و فروتني و خضوع را از حد مي گذرانند و تا آن جا كه در توان دارند تملق و چاپلوسي مي كنند. همين ها در وقت بي نيازي، درشت خو و درشت گويند. اما آنان كه عزت نفس و مناعت طبع دارند، چنين نيستند. بلكه به هنگام نياز و بي نيازي، متعادل بوده و هرگز ميانه روي را رها نمي كنند و از جاده اعتدال خارج نمي شوند. زشت ترين صفات در انديشه ناب علوي، چاپلوسي به هنگام نياز و درشت خويي به هنگام بي نيازي است و اين خود نشان عدم سلامت روح، بلكه شدت بيماري آن است و مباد كه انسان همچون پر كاهي، سبك و بي اراده باشد و با تندباد فقر به يك سو پرتاب شود و با امواج مال و منال به سوي ديگر. حضرتش فرمود:
« ما اقبح الخضوع عند الحاجه، و الجفاء عند الغني!» [همان]
« چه زشت است فروتني در هنگام نياز و درشتي در هنگام بي نيازي!»

موعظه پذيري و سرسختي
 

روح سالم، موعظه پذير است و پند و اندرز، همچون آب زلال بر بستر وجودش جريان مي يابد و با اشتياق تمام مي شنود و با رغبت كامل، به كار مي بندد؛ ولي روح ناسالم، سرسختي نشان مي دهد و همچون حيوان چموش سركشي مي كند؛ مگر اين كه با شلاق به جانش بيفتد وادارش كنند كه قدم در راه راست گذارد و از بيراهه باز گردد. كسي كه در مهد تربيت علوي قرار گرفته و در چنان فضاي سالمي تنفس مي كند بايد بكوشد كه همواره از دل و جان موعظه پذير باشد و هرگز گرفتار خلق و خوي سركشي و پند ناپذيري كه ويژه حيوانات چموش و سركش است، نشود. حساسيت و اهميت اين مسأله اقتضا مي كرد كه امام علي (ع) با خطاب مؤكد و فرماني مشدد، فرزند بيدار دل و رشيد و پندپذير خود را مخاطب سازد و بگويد:
« و لا تكونن ممن لا تنفعه العظه الا اذا بالغت في ايلامه، فان العاقل يتعظ بالادب، و البهائم لا تتعظ الا بالضرب.» [همان]
« به طور حتم، از آنان مباش كه موعظه سودشان ندهد، مگر آن كه در آزردن و ملامت آنها مبالغه كني؛ زيرا خردمند به ادب پند گيرد و حيوان با تازيانه.»

تفهم و غوطه وري در شبهات
 

برخي به دنبال فهم حقائق و درك دقائق تلاش مي كنند و از هر خرمني خوشه اي مي چينند؛ ولي برخي ديگر، چنين نيستند؛ بلكه همواره در پي شبهه تراشي و بهاه پراكني بوده و براي هيچ چيزي ارزش قائل نيستند. اينان روحي بيمار دارند و اگر خود را از اين ورطه پر خطر نجات ندهند، هم خود گرفتار هلاكت مي شوند و هم ممكن است گروهي ديگر را به هلاكت و ضلالت افكنند. اينان براي افكار گذشتگان، ارزشي قائل نيستند و زحمات معاصران را ناچيز مي پندارند.
روح سالم براي انديشه گذشتگان احترام قائل است و تا آن جا كه خطاي آنها ثابت و مسلم نشده است، از آنها تبعيت مي كند و اگر به تبعيت آن ها قانع نشده باشد بدون غوطه ور شدن در شبهات به بازنگري و بازپژوهي مي پردازد اين خود موجب تكامل علمي و توسعه ذهني عالمان مي شود. به همين جهت است كه امام علي به پسر والاگهر خويش توصيه مي كند كه راه پدران پارسا و فرهيخته خويش را ادامه دهد، چه آن كه آنان از نگريستن در كار خويش، بازنايستاده و از انديشيدن، قصور نورزيده اند. آن گاه فرمود:
« ان ابت نفسك ان تقبل ذلك دون ان تعلم كما علموا فليكن طلبك ذلك بتفهم و تعلم، لا بتورط الشبهات، و غلو الخصومات.» [همان]
« و اگر نفس تو از اين كه بدون علم و يقين، رأي آنها را قبول كند، ابا دارد، بايد جستجوي تو از روي دريافتن و آموختن باشد، نه به فرورفتن در شبهه ها و بالا بردن جدال‌ها.»

خود ميزاني و ناخودميزاني
 

روح سالم، خود را ميزان قرار مي دهد و فرقي ميان خود و ديگران قائل نمي شود و بنابراين، آن چه براي خود دوست مي دارد، براي ديگران هم دوست مي دارد و آن چه براي خود مكروه مي شمارد، براي ديگران هم مكروه مي شمارد. همان گونه كه ستم بر خود را ناروا مي شناسد، ستم بر ديگران را هم ناروا مي شناسد. همان طوري كه نيكي به خود را دوست مي دارد، نيكي به ديگران را هم دوست مي دارد. آن چه براي خود از مردم نمي پسندد، براي مردم از خود نيز نمي پسندد. آن چه را نمي داند، نمي گويد، هر چند دانسته او اندك باشد و آن چه دوست نمي دارد كه درباره اش گفته شود، درباره ديگران نمي گويد.
« اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك، فأحبب لغيرك ما تحب لنفسك، و اكره له ما تكره لها، و لا تظلم كما لا تحب أن تظلم، و أحسن كما تحب أن يحسن اليك، و استقبح من نفسك ما تستقبح من غيرك، و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك، و لا تقل ما لا تعلم و ان قل ما تعلم، و لا تقل ما لا تحب أن يقال لك.» [همان]
در مقابل، روح ناسالم، آن چه براي خود مي خواهد، براي ديگران نمي خواهد و آن چه براي خود نمي پسندد، براي ديگران مي پسندد. ظلم را براي ديگران و احسان را براي خود مي خواهد و آن چه براي خود زشت مي شمارد، براي ديگران زشت نمي شمارد و از گفتن آن چه بر خود نمي پسندد، درباره ديگران ابا ندارد.

خودشناسي و خودپسندي
 

افرادي كه خود را شناخته اند، روحي سالم و شخصيتي معتدل دارند و از تمام گفتارها و كردارهايي كه به خصلت زشت خودپسندي منتهي مي شود، اجتناب مي كنند، چه آنها آموخته اند كه اعجاب، ضد صواب و آفت ويران گر خردها و عقول و الباب است.
امام علي (ع) به فرزند گرامي خود فرمود:
« و اعلم أن الاعجاب ضد الصواب، و افه الالباب، فاسع في كدحك، و لا تكن خازنا لغيرك.» [همان]
« بدان كه خودپسندي ضد راه است و آفت خردهاست. پس سخت كوش باش و گنجور ديگران نباش.»
خود پسندي انسان را از كوشش و تلاش باز مي دارد و راه راست و صواب را بر انسان سد مي كند و آن گونه كه از اين كلام نيكو انتظار پيروزمندي جهاد با نفس و سركوبي اعجاب و كبر و غرور، استفاده مي شود، كساني كه به دام خودپسندي افتاده اند، از كدح و تلاش و پويندگي محروم و خازن و گنجور و مزدور ديگران اند.
پس، چه بهتر كه انسان به بهداشت روان پرداخته و حد و وزن و توان و اندازه خود را آن گونه كه هست، بشناسد و از عجب و خودپسندي بپرهيزد و شخصيت ديگران را ناچيز نپندارد و در راه استفاده از استعداد و توانمندي خود گام بردارد!

غيرت و عدم غيرت
 

روح سالم، غيور و روح بيمار، ديوث است. در روايات آمده است كه خداوند، غيور است و حرام را مكروه مي شمارد.
« ان الهي غيور يكره الحرام.» [ بحارالانوار، 1345، 46/12 ]
همان طوري كه تفريط در غيرت، ديوثي و رذيلت است، افراط در غيرت هم رذيلت است. اولي نوعي از بيماري روح و دومي نوعي ديگر است، آدم هاي ديوث، نواميس خود را بر باد مي دهند و ارزان مي فروشند. آنان كه در غيرت افراط كرده اند، كارهايي مي كنند كه با عقل و حكمت ناسازگار است. ابومسلم خراساني در شب زفاف، اسبي را كه عروس بر آن نشسته بود پي كرد تا مبادا ديگري بر آن بنشيند. از اين رو، الگوي غيرت عقلاني و مظهر اوصاف و كمالات رباني، به فرزندش فرمود:
« اياك و التغاير في غير موضع غيره، فان ذلك يدعو الصحيحه الي السقم، و البريئه الي الريب.» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن31]
« بپرهيز از غيرت نابه جا كه درستكار را به نادرستي و پاكدامن را به بدگماني مي كشاند.»
روح طماع، ضعيف و بيمار و روح قانع، قوي و محكم و استوار است. مربي بايد خود مظهر گريز از طمع و روي آوردن و گرايش به قناعت، بلكه بايد قله نشين باشد، تا افرادي كه از او الهام مي گيرند و راه و رسم زندگي صحيح را از او مي آموزند، مظاهر قناعت و وارستگي را در گفتار و كردار و خلق و خوي او بالعيان مشاهده كنندو هرگز مظاهر طمع را در كردار و گفتارش نيابند، تا از اين رهگذر، اطمينان يابند كه باطن وجودش آراسته است به صفت ثبوتي قناعت و وارسته است از صفت طمع كه سلب آن مطلوب است، نه ثبوت آن.
امير وارسته مومنان در گفتار و كردار ثابت كرده است كه نمونه كامل عيار گريز از طمع و گرايش به قناعت است و براي فرزند دلبندش مجتبي (ع) الگويي برتر از او وجود نداشت. از اين رو به وي فرمود:
« و اياك ان توجف بك مطايا الطمع فتوردك مناهل الهلكه.» [همان]
« مبادا كه بارگي هاي طمع، تو را برانند و به آبشخورهاي هلاكت رسانند.»
شيفتگي و فريفتگي ظواهر دنيا و مال و منال و قدرت خود يا ديگران نشان بيماري روح است. قرآن كريم دنيا را متاع غرور معرفي كرده است.
« و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور.» [ الحديد/20]
در سراي ديگر، منافقان- به بهانه هم نشيني و همسايگي- از مومنان استمداد مي كنند و از آنها خواهش مي كنند كه بگذارند از نورشان بهره گيرند، ولي به آنها گفته مي شود، شما مغرور و فريفته آرزوها بوديد و گرفتار دام «غرور»- يعني شيطان- شديد كه شما را سخت بفريفت و همواره در پي فتنه بوديد و انتظار مي كشيديد كه مومنان گرفتار مصائب و نوائب و شكست و اضمحلال شوند.
« و غرتكم الاماني حتي جاء امرالله و غركم بالله الغرور.» [الحديد/14]
آيا چنين روح هايي بيمار نيستند و آيا نبايد مربي در پي ريشه كن كردن اين آفت بزرگ و اين مصيبت خطرناك باشد و روح متربي را به سوي تعادل و عدم فريفتگي سوق دهد. از اين رو امام علي (ع) به امام مجتبي (ع) فرمود:
« و اياك ان تغتر بما تري من اخلاد اهل الدنيا اليها، و تكالبهم عليها. »
[نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن 31]
« و مبادا مغرور شوي كه ببيني دنيا مداران به دنيا دل مي نهند و بر سر آن بر يكديگر مي جهند.»

پي نوشت ها :
 

1- نك:‌ تربيت كودك در جهان امروز، مقدمه.
2- هلوع يعني كسي كه حرصش شديد و جزع و بي تابي اش بسيار است.
3- منوع يعني كسي كه بسيار بخيل و بي اندازه مانع خير است.
4- جزوع، يعني كسي كه بسيار بي تابي مي كند.
5- ان الانسان خلق هلوعاً. اذا مسه الشر جزوعا. و اذا مسه الخير منوعا. الا المصلين. الذين هم علي صلاتهم دائمون. والذين في اموالهم حق معلوم. للسائل و المحروم. و الذين يصدقون بيوم الدين. و الذين هم من عذاب ربهم مشفقون. ان عذاب ربهم غير مامون. والذين هم لفروجهم حافظون. الا علي ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين. فمن ابتغي وراء ذلك فاولئك هم العادون. والذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون. والذين هم بشهاداتهم قائمون. والذين هم علي صلاتهم يحافظون. (المعارج / 91 تا 43)
در ادامه فرمود: اطرح عنك و ابدات الهموم بعزائم الصبر و حسن اليقين
اندوه هاي وارده را با صبر محكم و يقين نيكو از خود دور كن.
 

منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط