ترانه اي به نام جاده چالوس
نويسنده:محسن ظهوري/عکس: حسين کريم زاده
سفر به يكي از زيباترين جاده هاي ايران
هفت برادران
مکاني براي جيغ
سفره اي در کنار سد
مقصد، جاده
بي رحم و زيبا. شايد اين بهترين توصيف براي جاده اي باشد كه زيبايي اش خيلي ها را به سمت خود كشانده و بي رحمي اش هم جان بعضي از همان خيلي ها را به خطر انداخته. توصيف مناسب براي جاده چالوس همين بي رحم و زيباست. جاده اي كه يكي از پرتردد ترين جاده هاي گردشگري ايران است و پيچ و خم هايش جزو خطرناك ترين مسيرها براي رانندگي. جاده اي كه فقط شهرت داخلي ندارد و براي گردشگران خارجي هم نام آشناست . همين چند وقت پيش بود كه مؤسسه گردشگري «ماتادور» به انتخاب خوانندگان سايتش، جاده چالوس را چهارمين جاده ديدني جهان معرفي كرد. جاده زيبايي كه سفر در آن، مقصد نمي خواهد و خود مقصد است. 78 سال است كه مقصد است؛ از زمان ساختش. جاده اي حدوداً 150 كيلومتري، با آينه هاي معروف كنار پيچ هايش براي جلوگيري از تصادف و بي شمار تابلوي اعلام خطر؛ «از سرعت خود بكاهيد، جاده لغزنده است، سبقت ممنوع؛ خطر سقوط، پيچ خطرناك، حداكثر سرعت 40 كيلومتر، با دنده سنگين حركت كنيد» اما با اين همه خطر، چه چيزي اين همه مسافر را براي تفريح به جاده چالوس مي كشاند؟ جواب در دو كلمه خلاصه مي شود: زيبايي و هيجان؛ طي كردن راهي زيبا و خطرناك در مسيري زيبا و خاطر انگيز.جاده چالوس چهار منزلگاه دارد، چهار منزلي كه مسافران، هر كدام به اشتياق يكي از آنها پا در راه مي گذارند؛ اول تا سد كرج است، پس از تونل كندوان، پايان هزار چم و رسيدن به چالوس. چالوسي كه هم پايان مسير است و هم آغاز دريا. دريايي كه واقعاً بهترين پايان براي طي كردن اين مسير است. براي ثبت ديدني هاي اين جاده زيبا و بي رحم، ما هم روز جمعه اي دست به كار شديم تا سفري در اين مسير داشته باشيم. با تحريريه «سرزمين من» به سفري بياييد از انتها تا ابتداي اين جاده، نه براي رسيدن به مقصدي خاص، براي گذر از آن و ثبت زيبايي هايش. بهانه سفر، خود مسير است و مقصد هم همان.
سر سبزي خبر از ورود به جاده مي دهد. سفر از همان صبح زود و ابتداي جاده با طبيعت سر سبز آغاز مي شود. سمت چپمان ديواره كوه است و سمت راستمان باغ ها يا گذرهايي به روستاهاي اطراف. براي خيلي از مسافران، جاده چالوس يا سفري يک روزه است تا حول و حوش سد و نشستن در باغ هاي پيش و پس آن يا رفتن تا انتهاي آن كه درياي خزر است و ديدن جاذبه هاي بين راه؛ مثل ما كه از ابتداي مسير در شهر كرج سفر جاده اي خود را شروع مي كنيم و مي دانيم كه اين باغ ها و درخت ها تا انتهاي سفر با ما مي مانند.
بي رحم و زيبا
انگار مسافران خيال مي كنند وقتي زباله اي را از اتومبيل بيرون مي اندازند، قرار است ناگهان از زمين و زمان محو شود. جالب است كه به هر كس هم مي گويم، از بودن اين زباله ها مي نالد. هر جا كه براي عكاسي توقف مي كنيم، به جز خطر سقوط و تصادف در جاده، بايد مراقب انواع و اقسام زباله ها هم باشيم تا نوک تيز هايشان دخلمان را نياورند. البته اين توقف هاي پياپي هم از مزيت سفر همراه عكاس است؛ مدام بايد توقف كنيم تا عكاس از جاده و هرچه به آن مربوط است، عكاسي كند و در اين بين من هم فرصتي براي بهتر ديدن حول و حوش جاده پيدا مي كنم. البته اين موضوع براي سفري كه مقصدش جاده است مزيت به حساب مي آيد و گرنه جز عكاس، احتمالاً لذتي براي كسي نخواهد داشت. ترافيک از نزديكي هاي «آدران» شروع مي شود؛ همان جايي كه بسياري از گردشگران براي ماندن كنار آبشار معروفش به آنجا مي روند. پليس راه آن را كه رد مي كنيم، چراغ آمبولانسي كنار جاده جلب توجه مي كند. جاده زيبايي چالوس از همان ابتدا بي رحمي خود را به رخ مي كشد؛ پرايد سفيدي در حال سبقت با نيساني برخورد كرده و به گوشه جاده پرت شده. سر نشينان زنده ولي زخمي اند، اين يعني اين بار به خير گذشته. «به اين مسير ناآشنا بوده.» منظور راننده پا به سن گذاشته كناري ما، راننده پرايد داغان شده است. مي گويد تفريح در اين جاده، احتياط مي خواهد؛ «مسير مستقيم كه نيست، هم باريك است و هم دو طرفه. جاده خطرناكي است.»
پيش به سوي سد
ما البته روي يكي از تخت هاي قهوه خانه مي نشينيم و براي صبحانه املت سفارش مي دهيم. چاي بعد از آن را كه مي خوريم، دوباره در جاده ايم. پيچي از كوه را كه رد مي كنيم، ناگهان سد كرج تمام قد از دره سمت چپمان سر بالامي كند و خودي نشان مي دهد. همان جايي كه 41 سال پيش «آلبر لاموريس» ــ فيلمساز شهير فرانسوي ــ براي فيلمبرداري قسمت هاي جديد فيلمش «باد صبا»ــ درباره طبيعت و تاريخ ايران ــ با بالگرد در آن سقوط كرد و جان سپرد.
اولين پيچ تند
صداي خروش
ماشين غذاخوري
سدي براي تفريح
از سد مي گذريم و تونل شماره پنج را رد مي كنيم؛ تونل بلند و دست كندي كه انگار بي انتهاست. هر صد متر به صد متر دو طرفش كيوسک هاي تلفني گذاشته اند براي پيام هاي اضطراري. تونل تمام مي شود و دوباره رودخانه آرام پشت سد كرج با ماست. تابلوهاي «خطر ريزش كوه» كم كم كنار جاده خودنمايي مي كنند. حفاظ هاي آهني و بتوني بهمن گير هم كنار جاده هستند براي جلوگيري از همين خطر. كمي مانده تا جاده فرعي «پل خواب»، كنار ديگران توقف مي كنيم. باغات اطراف پر از مسافر است. همه كنار به كنار هم يا چادر زده اند و يا زير انداز انداخته اند. بعضي ها لم داده اند و چايي مي نوشند يا ميوه اي پوست مي كنند، بعضي ها هم كنار رودخانه حالا خروشان نشسته اند. بعضي ها هم راه فرعي كنار پل خواب را به سمت روستاي «ورزن» رفته اند، مسير هفت كيلومتري خاكي و پر پيچ و خم به اين روستا را طي مي كنند، از مناظر زيباي بين راه لذت مي برند و در انتها آبشار زيباي روستا را كه در داخل دره اي عميق قرار دارد، به تماشا مي نشينند.
بيشتر مسافران، جاده چالوس را زياد دور نمي روند تا غروب بتوانند خانه باشند. ما امّا مي رويم. قصدمان انتهاي جاده است و بايد قبل از چهار بعد از ظهر به مرزن آباد برسيم؛ روزهاي جمعه از اين ساعت به بعد جاده از چالوس به سمت كرج يک طرفه مي شود تا سيل گردشگراني كه مسير آمده را برمي گردند، راه رابند نياورند.
بلند ترين و معروف ترين
آسارا را رد مي كنيم و چهار كيلومتري «گچسر» در قهوه خانه اي توقف مي كنيم. راه زيادي تا دو راهي «ديزين» نداريم. به مسيري كه مهمّ ترين پيست اسكي ايران را به جاده چالوس وصل مي كند. جاده فرعي «شاه پل» هم صد متري با ما فاصله دارد. همان جاده اي كه طبيعت دوستان و غارنوردان را به سمت غار «يخ مراد» مي برد؛ غاري حوالي روستاي «آزادبر» و روستاي «كهنه ده» در منطقه گچسر با دهانه اي كه سه متر پهنا و هشت متر ارتفاع دارد. بهترين زمان براي ديدن اين غار زيبا، ماه هاي اسفند و فروردين است كه قنديل هاي بسيار زيباي آن در بهترين وضعيت به سر مي برند. البتّه يک نكته مهمّ براي گردشگران، بازديد كامل از اين غار نياز به وسايل حرفه اي غار نوردي دارد. صاحب قهوه خانه كنارمان مي نشيند و كوه رو به رو را نشان مي دهد، «سينه اين كوه را كه پنچ، شش ساعت برويد، به «كرچان» مي رسيد. بلندترين و معروف ترين قلّه اين حوالي البرز. از آن بالا نه تنها دريا پيداست كه در شب، چراغ هاي حضرت عبدالعظيم تهران هم معلوم است.» ما امّا جاده را ادامه مي دهيم تا بلندترين و معروف ترين تونل جاده چالوس؛ تونل «كندوان».
تونل پير
قبل تر از تونل كندوان هم بازار گُل هاي رنگارنگ است: بعد ازتونل شماره 10، صد متري مانده به مسير فرعي به سمت روستاي «گرماب»؛ انبوهي از لاله و نرگس و سُنبل براي فروش. چايخانه سنتي «نوبند» و رستوران غذاهاي ايراني «لوشا» كه زير نظر سازمان ميراث فرهنگي البرز است هم كنار جاده قرار دارند.
با اينكه كندوان براي خيلي از مسافران روز جمعه پايان سفر است و برگشت به كرج يا تهران؛ اما از شلوغي مسير به سمت چالوس هنوز چيزي كم نشده. گرچه پيچ ها خطرناک تر و درّه ها عميق تر شده اند. به راهي «يوش» در 45 كيلومتري «مرزن آباد» مي رسيم كه راهي است فرعي به سمت روستاي زادگاه «نيما يوشيج» و طبيعت منحصر به فردش. دو راهي را كه رد مي كنيم، «سياه بيشه» خودنمايي مي كند؛ پيچ در پيچ و سبز، پر از رستوران و كافه و قهوه خانه تا سد سياه بيشه كه راهي فرعي به امامزاده حسن (ع) دارد. پيش تر مي رويم و كنار «هفت برادران» توقف مي كنيم براي عكاسي. مثل هميشه كنار هم هستند؛ پنج تخته سنگ عظيم و دو تخته سنگ كوچک در يک رديف. تخته سنگ هايي كه نويد رسيدن به يكي از زيباترين قسمت هاي جاده چالوس را به ما مي دهند؛ گردنه هزار چم.
هزار چم پر پيچ و خم
پايان مسير
چهار، پنج كيلومتر بعد از مرزن آباد، جاده فرعي سمت چپ نويد ديدار از درياچه «ولشت» مي دهد؛ درياچه آب شيريني در 14 كيلومتري جاده چالوس و در حدود 20 هكتار وسعت كه منظره زيبا و آب زلال آن خيلي ها را به آنجا مي كشد. ما البته همچنان در جاده چالوس پيش مي رويم. از پارک جنگلي زيباي «فين» مي گذريم و مسير ورودي به كاخ چايخوران در شش كيلومتري شهر چالوس را هم پشت سر مي گذاريم تا تابلوي «به شهر چالوس خوش آمديد» انتهاي سفر را به ما اعلام كند. انتهاي «بلوار تختي» در شهر چالوس، درياي خزر است و محلي براي نشستن رو به روي آن. از ميانه البرز گذشته ايم و به دريا رسيده ايم. جمعه شب است و مسافري از تهران يا كرج نمي بينيم. گردشگران راه خانه شان را گرفته اند تا شنبه صبح سر كار باشند. البته وقت هايي هم هست كه اقامت، اجباري مي شود؛ مرتضي و دوستانش بي دليل نيست كه كنار دريا چادر بر پا كرده اند. اتومبيل شان شيشه دودي بوده و كف آن زيادي نزديک به زمين، براي همين هم پليس چالوس اتومبيل را به پاركينگ برده و آنها هم مجبور لذت بردن از سفرند. چه لذتي بالاتر از ديدن دريا؟ ما هم كنار آنها مي نشينيم و به دريا چشم مي دوزيم.
منبع: سرزمين من، شماره 3