گذري بر قره کليسا، نهمين اثر ثبت شده ايران در فهرست ميراث جهاني يونسکو
جراحي زيبا
اينکه کسي بتواند در نگاه اول و بي خبرانه قره کليسا را دو تکه ببيند چيز بعيدي است. اما آن ساختماني که گنبدش سفيد است چند قرن بعد از ساختماني که گنبدش سنگ سياه دارد ساخته شد. اين دو را چنان با مهارت تلفيق کرده اند که تحسين برانگيز است.
عکس: اشين دانيلي ذکريان
کتاب مقدس سنگي
آن پشت ديوار شمالي کليساي سياهرنگ پيداست و در ديوار جلويي يکي از جاذبه هاي ساختماني که پيکره هاي تمام قد حجاري شده است ديده مي شود. اين حجاري ها 25 تاست و بزرگان کتاب مقدس و برخي بانيان قره کليسا را نشان مي دهد.
عکس: مجيد ناگهي
چشم انداز وسيع و آسمان آبي دشت هاي آذربايجان غربي، چيزي کم داشتند اگر اين ساختمان سنگي نبود، يک دير ارمني که مهم ترين ويژگي اش ايراني بودن آن است. ديري که افسانه هايش تاريخي است و تاريخش افسانه. مردي از فلسطين به اينجا آمد و ماندگار شد تا داستانش حساس ترين و مهم ترين لحظات تاريخ يک قوم بزرگ را بسازد؛ تادئوس مقدس و کليسايش، جايي که طبيعت و تقدير بارها کندن بنيادش را اراده کرده اما هنوز پابرجاست و ارامنه در آن ياد رسول مسيحيشان را گرامي مي دارند. مجموعه قره کليسا، در 20 کيلومتري شمال چالدران، محل تلاقي فرهنگ ها و قوميت هاي گوناگون، در هفتم ژوئيه 2008 (تير ماه 87) نهمين اثر ايراني شد که در فهرست ميراث جهاني يونسکو به ثبت رسيد.
از آن وقت که يهوداي اسخريوطي در تاريکي افسانه وار باغ جتسماني صورت يسوعا را بوسيد، تا هنگامي که بخش وسيعي از ربع مسکون در روشنايي تاريخ عيسوي شد فهرست 12 نفره حواريون، محل مناقشات بوده است. سياهه اسامي حواريون در اناجيل کاملا منطبق با هم نيست و همه بر نام هاي يکساني تاکيده نکرده اند. اما به هر حال نام هايي وجود دارد که هر يک منشا داستان ها و اتفاقاتي در تاريخ مسيحيت اند و به کار ما مي آيند. داستان ما بر مي گردد به سرنوشت يکي از آن 12 نفر، همان که بر سر ميز آخرين شام «داوينچي» کنار متي نشسته است و به شمعون مي نگرد. او در منتهي اليه سمت راست عيسي(ع) نشسته و همان قدر که از عيسي(ع) فاصله دارد، روي نقشه به سمت شمال شرقي رفت تا سرنوشتش رقم بخود و ما امروز بتوانيم کليساي تادئوس مقدس سخن بگوييم. اين کليسا را که به قره کليسا مشهور است مدفن تادئوس مي دانند. روايت کلي چنين است که اندکي پس از پايان کار عيسي مسيح(ع)، هر يک از حواريون به سمتي رفتند تا پيام او را در گوش مردم جهان بخوانند و تادئوس هم گذارش به محدوده ارمنستان کهن افتاد. اما داستان جذاب تري هم وجود دارد؛ «آکار» شاهزاده اشکاني که بر آسياي صغير حاکم بود ، به مرض لاعلاجي گرفتار آمده بود، وصف مسيح شفادهنده را شنيد و قاصدي فرستاد تا عيسي(ع) براي درمانش بيايد اما شفادهنده بيماران از رفتن امتناع مي کند و يکي از يارانش، تادئوس را به سوي شاهزاده بيمار روانه مي سازد. معلوم نيست آبکار از بيماري جان به در برد يا خير اما جانشين آبکار، «ساندرک» و دخترش «ساندوخت» به ديني که تادئوس مبلغ آن بود، گرويدند. چيزي نگذشت که ساندرک نوکشين دريابد دين جديد براي قلمرويش خالي از خطر نيست. اين شد که در سال 48 (و به روايتي 66) ميلادي دستور به قتل تادئوس و ساندوخت و عده اي از تازه مسيحيان داد و خود به کيش مهر بازگشت، غافل از آنکه مسيحيت در آن عرصات ريشه دوانده بود و داشت مي باليد.
نهال نازک درخت تناور مي شود
گزارش ها نشان مي دهد حدود دو قرن بعد از قتل تادئوس، در حوزه بين النهرين و غرب و شمال غربي ايراني فعلي، دست کم 20 اسقف نشين وجود داشته. گفته شده تادئوس را در شهر «آرتار» به خاک سپردند؛ جايي که اينک محل قره کليسايت. دو کيلومتر آن طرف تر روي تپه مشرف به کليساي ساندوخت او را مدفون کردند و اين تازه آغاز ماجرا بود. چرخ روزگار به نفع آييني چرخيد که تادئوس به آن منطقه آورد و به همت چند چهره مسيحي ديگر سرانجام دين رسمي سرزميني که سال ها مهر پرستي در آن رواج داشت، به مسحيت بدل شد. سال 301 ميلادي را وقتي دانسته اند که خانواده سلطنتي ارمنستان کهن که از نسل پارت ها بودند و طوق بندگي ساساني بر گردنشان نبود، به دست «گريگور» مقدس در کنار رود «آرازان» تعميد يافتند. از آن به بعد مسيحي بودن در ارمنستان علني شد و کليساهاي رسمي سر برآوردند. از همان سال 301 نشانه هايي مبني بر شکل گيري قره کليسا هست؛ سالي که آغاز بناي کليساي «اچميادزين»، محل استقرار چاثلقين کل ارمنستان بوده است، به هر حال از سال 1243 ميلادي به اين طرف نام کليساي تادئوس مکرر در متون ارمني آمده و از قرن سوم ميلادي هم گزارش هاي قابل توجهي درباره حضور تادئوس در محدوده زندگي ارمنيان به دست داده اند. از اينجا به بعد داستان يکي از مقدس ترين اماکن ارمنستان و بسياري از مسيحيان دنياست. کليساي تادئوس (تاتووس يا طاطاووس) مقدس را به نام قره کليسا، کاراکليسا، وانک تاتووس و تادي مقدس هم مي شناسند. همان کليسايي که در استان آذربايجان غربي، نزديک ماکو قرار دارد؛ از شمال شرقي پانزده کيلومتر مانده به سيه چشمه، چسبيده به روستايي هم نام خودش، متون رسمي تاريخي بناي اوليه اش را به قرن ششم ميلادي عقب برده اند. دو روايت هست که تادئوس را در محل فعلي کليسا به خاک سپردند و سپس بر مزار او کليسايي ساختند و گور او درست زير محراب کليساست. روايت ديگر مي گويد تادئوس خود کليسايي براي پيروانش ساخت و هنگامي که کشتندنش در محراب کليسا مدفون شد.
نمازخانه هايي بر فراز تپه
در منطقه اي که امروزه کليسا آنجاست با يک مجموعه مواجهيم. غير از ساختمان قره کليسا، چند ساختمان ديگر هم وجود دارد. اول کليساي زاکاره مقدس است که تالاري با يک گنبد کم ارتفاع دارد و در شمال قره کليسا واقع شده. ورودي آن در ديوار جنوبي است و بالايش کتيبه اي به زبان ارمني نصب است. زاکاره مقدس را در قرن چهارم ميلادي در کنار محلي که اين ساختمان اکنون هست به خاک سپرده اند. در فاصله بين کليسا زاکاره و قره کليسا، ويرانه نمارخانه کوچکي هست. گمان بر اين است که دو کليسا کوچک ديگر نيز کنار آن برپا بوده که اينک اثري از آثارشان نيست. ساختمان ديگري در جنوب شرقي کليسا زاکاره وجود دارد؛ کوچک است و معروف به کليساي «ساندخت». اين ربطي به دختر شاه ارمنستان و قضيه قتل او ندارد. بلکه محل دفن دختر اسقف سيمون بزنوني است. زني که در 1810 ميلادي آمد اينجا تا برادرش را ببيند و در 1813 از دنيا رفت. کليساي ساندخت اصلي که مي گويند آرامگاه دختر پادشاه ارمنستان است، بر تپه اي مرتفع بر راهي که از جنوب به قره کليسا مي رسد ساخته شده. اين کليسا شباهت زيادي به کليساي زاکاره دارد اما ابعادش کوچک تر است و وردي اش در ديوار شمالي. به خود قره کليسا که برسيم ساختماني خواهيم ديد تلفيق شده از يک بناي قديمي و جديد چنان ماهرانه به هم پيوسته که اگر ندانيد تشخيص همزمان نبودن بنايشان دشوار است. يک ساختمان سياه و يک بناي سفيد. گمان برده اند سنگ بناي اين کليسا را خود گريگور لوساوريچ گذاشته باشد. هر چه هست اين کليسا اهميت ويژه اي نزد مسيحيان گريگوري دارد و در دوران شکوفايي اش همواره رقيبي جدي اما بدشانس براي کليساي اچميادزين بوده است. آنچه مسلم است در قرن نهم و دهم ميلادي قره کليسا ديگر آن ساختمان کوچ زمان گريگور نبوده بلکه ديري وسيع و با امکانات، يک اسقف نشين معروف بوده است.
برف و کليسا
شايد کساني که قره کليسا را در روزهاي برفي ديده اند بيش از بقيه حظ برده باشند. آنچه ببينندگان قره کليسا خيلي زود و حتي گاهي بيش از خود ساختمان مسحورش مي شوند طبيعت زيباي اطراف آن است.
عکس: اشين دانيلي ذکريان
پناهگاه روستاييان
حصارهاي اينچنين در بيشتر کليساهاي ارمني ديده مي شود. در جنگ جهاني اول مردم روستاهاي اطراف قره کليسا در پناه همين حصارها 15 روز اسباب زحمت سربازان عثماني شدند.
عکس: اشين دانيلي ذکريان
ديوارهاي مقدس
هر چه گنبد کليساي سفيد ساده است ديوارهايش پر از تزيين و حجاري است. در چپ و راست در وردي، در طول ديوارها و جا به جاي آن از نقوش ايراني و مفاهيم مسيحي سود برده اند. اينجا در سمت چپ ورودي، سرکيش مقدس بر اسب سوار است و نيزه اي در دست اوست.
عکس: کاوه فرزانه
و ناگاه زمين لرزيد
کليساي مقدس شمال غربي ايران اما از حوادث طبيعي زخم ديده است. يکبار زلزله اي در قرن چهاردهم ميلادي قره کليسا را از بن خراب کرده و اشاراتي هست که نزديک به 80 نفر راهب در اين حادثه جان باخته اند. ديوار نوشته ضلع جنوبي ساختمان سياه رنگ خبر مي دهد بازسازي ده سال طول کشيد و در قرن 17 ميلادي باز زلزله آفت جان کليسا شد. يک مورخ ارمني خبر مي دهد اين بار مردم روستا خودشان دست به کار مي شوند و با وجود بي بضاعتي، مرمت کليسا را به پايان مي برند؛ صحبت از سنگ هاي خوش تراش محکم و زيباست. مرمت خرابي هاي زلزله 1641 در 1650 تمام مي شود و ساختن يک گاويت (پيش تالار) از سنگ و آهک در 1653 پايان مي گيرد. کليساي سياه قديمي تر است و بناي جديد را که سفيد است، اسقف سيمون بزنوني برپا کرده. سيمون بزنوني نامزد جاثليقي بود و هنگامي که در انتخابات اچمپادزين شکست خورد، به کليساي تادئوس آمد تا در ظل حمايت عباس ميرزا جاثلقين و رهبري مسيحيان ارمني را به آنجا منتقل کند. او در اين راه به وجود مزار تادئوس مقدس بسيار دلخوش بود. قسمت جديد کليسا را از روي نقشه آچمپادزين ساخته اند اما کاري که در 1810 آغاز شده بود، در 1820 ناتمام ماند. اسقف بزنوني را به کليسايي در نخجوان منتقل کردند. دو کتيبه اي که بر سر در غربي کليسا نصب است دوران اسقف بزنوني را يادآور شده اند. درکتيبه پايين نوشته اي از اسقف است به رامني و در بالا شرح بزرگواري فتحعلي شاه است و ذکر ماده تاريخ به حساب جمل: « .../ از يکي از اصحاب طاطاووس نام اين سجدگاه/ گشت آباد و خراب از چرخ بي بنياد گشت/ تا زمان دولت فتح علي شاه آنکه او/ همچو ابر درفشان دست عطايش راد گشت/ .../ گفت اين مصرع پي تاريخ تعميرش نوا/ وانک طاطاوس باز از داد شه آباد گشت». اشعار در پنج سطر آمده است؛ در چهار سطر اول هر کدام دو بيت و سطر پنجم سه بيت دارد و « نوا » تخلص شاعر است.
چند روز زندگي در هواي يک قديس
در سال هاي جنگ ايران و روس و عقد قرارداد ترکمانچاي، روستاهاي ارمني نشين در اطراف دير زياد بود و راهبان فعال بودند و پر جنب و جوش. حتي سال ها بعد خاطره ها گوياي يک مقاومت 15 روزه در درون حصار کليساست؛ مقاومت در برابر ارتش عثماني در جنگ جهاني اول. بعد از آن کوچ روستاييان آغاز شد تا سرانجام اسقف « پطرس غازاريان » آخرين راهب قره کليسا در 1946 (1325 شمسي) ترک قره کليسا گفت و در تبريز نشيمن گرفت. اين بود تا برنامه زيارت سالانه بار ديگر در سال 1333 شمسي برقرار شد. امروزه همين مراسم است که به ياد شهادت تادئوس برگزار مي شود و زيبايي قره کليسا را دو چندان مي کند. زائران در چهارم مرداد هر سال که با 26 ژوئن ميلادي مطابق است، در محوطه بيرون کليسا چادر مي زنند و به انتظار آخرين روز مراسم و برگزاري بادراک (عشاي رباني) مي مانند. آيين هاي ويژه اين ايام در طول سه روز برگزار مي شود که يک روز آن اصلي است و اسقف اعظم يا اسقف ارامنه در آن حاضر است. برگزاري سرودهاي مذهبي به صورت کر، سخنراني روحانيون ديني، قرائت آياتي از انجيل و آيين هاي ويژه اي چون « تبرک آب و غذا » و عبادات فردي از ديگر فرائض اين آيين هاست.
يک سال پس از احياي مراسم سالانه قره کليسا، در سال 1334، ساختمان آن با شماره 405 به عنوان اثري تاريخي در ميراث فرهنگي ايران ثبت شد. مساحت ساختمان 110 در 53 متر است و از نظر نقشه جزو دير- قلعه هاي قرن هفدهمي به شمار مي رود که ساختشان در ارمنستان رايج بود. کليسا در محوطه شرقي ساختمان است و در اطرافش اتاق هاي زيادي براي سکونت راهبان تعبيه شده. در شما و جنوب و شرق بنا حصارها و برج ها به نسبت شيب پنج متر ارتفاع دارند و در غرب هشت متر. در ضلع جنوبي کارگاه روغن کشي وجود دارد که معلوم است بعدا به ساختمان اضافه شده. برج ناقوس که به زمان عباس ميرزا برمي گردد ناتمام است. نقشه دير- قلعه هاي اين چنيني تقريبا يک شکل است؛ محوطه اي مستطيل يا مربع، حصار دارد با برج هاي مدور در گوشه ها و کليسايي در مرکز و احتمالا برج ناقوس و تالاري چهار گوش (گاويت) که سقف آن بر دو يا چهار ستون تکيه دارد (گاويت).
سياه يا بزرگ؟
ساختمان سياه که پس از زلزله 1319 پيش از کليساي سيفد (1810) ساخته شده سبب ساز اين اشتباه است که قره کليسا را کليساي سياه ترجمه کنند. قره يا کارادر نام اين کليسا، ترکي نيست و سياه معني نمي دهد؛ هر چند شباهت لفظي و املايي به سياه ترکي دارد و نامي است که بر ساختماني با سنگ سياه رنگ نهاده اند. کارا و قره هر دو معني کلان بزرگ مي دهند و معناي کارکليسا و قره کليسا، هر دو، « کليساي بزرگ» است. اين را با مطالعه اي سردستي در متون زبان شناسي و توجه به تحليل هايي که ارائه شده مي توان دريافت. مثال ديگر در اين مورد مي تواند قره باغ و قره چمن باشد. احمد کسروري که چندان هم وارد پيچيدگي هاي زبان شناسي نشده، سال ها پيش در مواجهه با قره مي پرسد: » کدام چمن سياه تواند بود و کدام باغ سياه است؟». کليساي بزرگ نزديک ماکو، کارا کليسا، قره کليسا از نظر معماري جزئيات فراوان دارد. شايد نکته جالب توجه در کليساي سفيد رنگ اين باشد که با ديدن آن تلفيق فرهنگ ايراني و ارمني را نمي توان انکار کرد؛ حتي سرو به آن شکلي که در هنر شيراز به کار رفته در حجاري هاي اين کليساي ارمني ديده مي شود. ديوارهاي خارجي بنا تزئينات بيشتري نسبت به داخل دارند. هر ديوار در پنج رديف تزئيين شده. رديف اول بدون هر گونه حجاري و تزئين است. رديف دوم قاب بندي شده و محتوي تزئينات گياهي و حيواني است؛ سرو، لاله، آهو، عقاب و فرشتگان؛ فرشته هايي که بر ورودي هاي ساختماني هم نقشي دارند. در رديف سوم غير از نقوش گياهي حجاري شده، سر فيلي است که با خرطومش يک ماهي نگه داشته. فرهاد کوهکن، ليلي و مجنون و زني در حال دوشيدن گاو بعضي از نقش هاي اين رديف است. رديف چهارم 25 نقش حجاري شده دارد و اشخاصي را نشان مي دهد که تمام قد ايستاده اند و اکثرا پيامبران کتاب مقدسند. در بين اين نقش ها موسي(ع) با لوح ده فرمان در دست راست، يوحناي ايستاده و گريگور لوساوريچ روشنگر که نقششان بر ديوار جنوبي زده شده بارزتر هستند. در ديوار شمالي، داوود(ع) است با تاجي بر سر و چنگي در دست و بر همان ديوار مريم مقدس (س) ايستاده است. رديف پنجم همچون رديف اول فاقد حجاري است. سر در ورودي غربي قاب کنده کاري دارد و بر سنگ سر در شمالي عزرائيل نقش شده که اژدهايي زير پايش افتاده است. عزرائيل بر سنگ سر در جنوبي هم ديده مي شود که ارواح مردگان را در ترازو مي گذارد. در جاهاي ديگر بنا هم تزئينات گياهي و حجاري هاي مذهبي وجود دارد. کف اصلي کليساي سفيد از بين رفته اما کف قديمي کليساي سياه باقي مانده است. متاسفانه بزرگ ترين ناقوس کليسا که ساخت استادان مسکو بود، در دوراني که قره کليسا متروکه بود، ربوده اند.
منبع: سرزمين من /ويژه نامه همشهري شماره 66