بهشت کوچک ديباج
نويسنده: محمد مهدي بهمني/ عکس: عاليه سعادت پور
زيارت امامزاده اسماعيل در پايتخت فرهنگ و هنر ايران
ـ « دستگاه امامزاده اسماعيل(ع) بسيار عالي بوده، خانه هايي در اطراف داشته که در آن شمع مومي مي ريختند. مخصوصا دو شمع مومي، شب هاي جمعه روشن مي کردند در شمعدان طلا... .» دستگاهي که « ميرزا حسن خان جابري انصاري » توصيفش مي کند درست در ميانه خيابان هاتف اصفهان قرار گرفته است. محله اي که اصفهاني هاي سن و سال دار آن را گلبهار مي گويند. درست در انتهاي دالاني که راهش را از خيابان هاتف جدا مي کند اولين عضو دستگاه امامزاده قرار دارد.
آرامش در آرامگاه
بين خط و نشان هاي ورودي و کتيبه هاي صحن و سراي امامزاده، مي شود داستان ساخته شدن بناي مقبره را پيگيري کرد. سال هاي ثبت شده در کتيبه ها از عهد شاه عباس و با شروع پروژه ساختماني آغاز مي شود. به روايت کتيبه ها، بنا در دوران شاه صفي به اتمام مي رسد. آخرين شاه صفوي که سلطان حسين باشد هم به سهم خود دستي بر سر و روي بناي امامزاده مي کشد. البته کتيبه ها نمي گذارند همه چيز به شاه سلطان حسين تمام شود؛ « قبله ايرانيان باني اين خيرات ليک/ يافت اتمام اين بنا از سعي ابراهيم بيک».
البته قديمي ترين شيء تاريخي مقبره يعني در چوبي راهروي حرم هم مانع از اين مي شود تا همه چيز اين بنا به اسم شاهان صفوي شود. کتيبه تاريخ در که متعلق به عصر سلطان محمود آل مظفر است، سابقه وجود مقبر بر آرامگاه امامزاده را تا قرن هشتم عقب مي برد. هر چند آنچه امروز به چشم مي آيد همان پروژه ساختماني است که شاهان صفوي باعث و باني اش شدند.
آن طرف سَر دَر، صحني پهن است که دور تا دورش را حجره هايي گرفته اند. صحن محاصره شده به وسيله حجره ها، سه ورودي دارد و اين يعني اينکه اينجا زماني براي خودش يک گذر مهم بوده است. خيلي ها هنوز هم از يکي از درها داخل مي شوند. روبه روي آستانه امامزاده مکث مي کنند، دست ارادت روي سينه مي گذارند و دوباره راهشان را دنبال مي کنند. در ميان صحن، حتي اسباب پذيرايي مختصري هم مهياست. سنگاب هايي که حالا به دام ويترين هاي شيشه اي افتاده اند و کارايي شان را از دست داده اند ساليان سال با خنکي آب، اصفهاني هاي کلافه از گرماي تابستان را تسکين داده اند. دو قدح بزرگ سنگي را « حاجيه شاهمير» در سال 1049 هجري قمري به امامزاده مي آورد. قرار دادن آبخوري هاي بزرگ سنگي سر راه عابران تشنه لب، رسمي بود که در عهد صفوي طرفداران زيادي بين خيرين داشت. قدح هاي تراشيده شده از سنگ يکپارچه پارسي، يشم و يا مرمري پر از آب گوارا و گاهي مجهز به تکه اي يخ بودند. سنگاب هايي که در گذرها قرار مي گرفتند معمولا ساده بودند و قدح هاي مساجد و امامزاده ها مثل پيشکش هاي بانو شاهمير به آستانه امامزاده اسماعيل(ع)، پر از نقش و نگارهاي سنگي؛ « آبي بنوش و تشنه لبان را تو ياد کن/ لعنت به شمر و خولي و ابن زياد کن»
متوليان امامزاده ها معمولا تمام امکاناتشان را براي پذيرايي از زائران خسته از ناملايمت راه ها، آماده مي کردند. اصفهاني ها علاوه بر حجره هاي صحن امامزاده، 40 باب خانه را هم به دستگاه امامزاده قاسم ضميمه کردند تا هيچ زائري در اصفهان دغدغه سر پناه نداشته باشد. اما حجره هاي صحن کم کم تبديل به محل اقامت فقرا شدند. بعضي از حجره ها هم شدند انبار کسبه محل. تا سرانجام مرحوم « سيد علي نقي» از راه رسيد و سر و ساماني به وضعيت امامزاده داد. اتاق ها به نفع طلاب جوياي علم مصادره شدند و کلاس هاي درس و بحث در صحن امامزاده يا در سايه طاق هاي منتهي به حجره ها برپا شد. اما طلاب و اساتيدشان زياد مهمان امامزاده نبودند و حجره ها دوباره به دست فقرا افتاد. البته اوضاع احوال ضلع جنوبي صحن طور ديگري بود.
اسماعيل در گلستان
راه ورودي به بهشت اسماعيل(ع) سَر دَرِ محجوب و سر سنگيني است که در ضلع جنوبي صحن کار گذاشته شده است. همين جاست که اصفهاني ها مي ايستند، دق الباب مي کنند و اذن دخول مي گيرند و همين جاست که مي شود فرمان سنگي شاه سلطان حسين صفوي را در لوحه قرار گرفته در دل ايوان خواند. دستور بنا بر استدعاي «مقرب خاقان و جالينوس زمان»، حکيم باشي دربار، صادر شده و مردم محله امامزاده اسماعيل(ع) را از تکليف يراق پوشي در ايام محرم و بستن نخل و... معاف مي کند. فرمان سنگي که تاريخ 1115 را بر خود دارد، داروغکان و عمال دار السلطنه مزبور را مقرر داشته که « رقم مجدد طلب ندارند و از فرموده تخلف نورزند.» نخل بستن مراسمي بود که در ايام سوگواري شهيدان کربلا و قبل از روز عاشورا برگزار مي شد. چنانچه همچنان در شهرهاي کويري مرسوم است. ظاهراً آذين و تدارکات چنين مراسمي که شاهان صفوي بر اجراي آن اصرار داشتند، بار مالي زيادي را بر دوش سوگواران مي گذاشت. در اين آذين بندي ها از پر، کاغذ طلا، آينه، شال کشمير و قاليچه هاي ابريشمي استفاده مي شد.
براي رسيدن به ضريح بايد تمام آن اسم و رسم ها و فرمان ها را دم در گذاشت و وارد راهرويي نه چندان طولاني شد. قبل از تمام شدن راهرو، چهار سنگ قبر خفته در قابي آجري، ظاهر مي شوند. نوشته هاي سنگ قبرها قابل خواندن نيستند و تنها اطلاعاتي که مي شود درباره آنها به دست آورد، داستاني است که خادم امامزاده با لهجه اصفهاني تعريف مي کند؛ در داستان خادم، سنگ قبرها از آن چهار درويشي است که وقتي هنوز خبري از مقبره و آرامگاه روي مدفن پاک اسماعيل(ع) نبود، گذرشان به امامزاده افتاده است. دراويش به خاطر کراماتي که از امامزاده مي بينند، همين جا ماندگار مي شوند و نهايتاً در کنار محبوبشان آرام مي گيرند.
راهرو پر از پرنده هاي رنگارنگ و رستني هاي سر سبزي است که سال هاست به ديوار راهرو چسبيده اند و آن را رها نمي کنند. نقش هاي طلا کاري شده، تمام ديوار و سقف ها را از آن خود کرده اند، خادم امامزاده مي گويد دالان ورودي فرشته هايي هم داشته که مردم با وسيله اي نوک تيز آنها را از بين برده اند. راهرو در انتهاي مسيرش به دالان ديگري بر مي خورد که از يک سو به آرامگاه شعياي نبي و از طرفي به حرم امامزاده راه دارد. ديوارهاي دالان از آن شمايل هايي است که به سبک نمايش هايي مذهبي سوار بر اسب، عازم ميدان نبرد هستند يا آرام و متين در کنار هم نشسته اند و آمد و شد زوار را زير نظر دارند. در ميانه دالان، بالاخره ضريح در قاب در چوبي حرم ظاهر مي شود. حرم، بهشت کوچک و جمع و جوري است با نورهاي ملايم، بوي عود و زرق و برق نقش و نگارهاي طلايي رنگ. ضريح حرم خوشبختانه به شکل و شمايل ضريح هاي معمول در نيامده و هنوز فولادي است و حال و هواي قديمي دارد. کاشي هاي نخودي رنگ ازاره ها از کف تا ارتفاع يک متري ديوار را پوشانده اند. رنگ نخودي پريده را البته، قلم موهاي رنگي به کاشي ها داده اند. رنگ پريدگي هاي نخودي، رنگ فيروزه اي درخشاني را نمايان کرده که زينت بخشان هميشگي امامزاده ها و آيينه مذهبي ايراني اند. گروهي از زوار به نماز ايستاده اند و بعضي در حال زمزمه ادعيه اي هستند که روي لوح هاي چوبي آويزان از ضريح فولادي، قلم کاري شده اند و چند نفري هم براي خودشان گوشه خلوتي را تدارک ديده اند، با پيگيري کتيبه هاي حرم مي شود آيه هايي از سوره ملک را خواند. آسمان حرم پر است از زرق و برق نقش و نگارهاي رنگارنگ صفوي.
ردپاي بزرگان
در فاصله چند متري اسماعيل بن زيد، ساليان سال است که پيامبري آرام گرفته است؛ پيامبر که به دست قوم خودش سر بريده و قطعه قطعه شد و در چاه رها شد. خادم امامزاده مدعي است که زير ضريح چوبي، همان چاهي قرار دارد که قرن ها پيش پيکر پيامبر قطعه قطعه شده به آن سپرده شده است. روايت ها و داستان هاي مذهبي، شعيا را مردي صلح طلب و خير انديش معرفي مي کند که 1143 سال قبل از ميلاد مسيح به پيامبري رسيده. هر چند که در ميان کتب و اسناد تاريخي دليل معتبر بر وجود اين پيامبر در اصفهان يافت نشده اما مشهور بودن اين قضيه در ميان مردم شايد بتواند دليلي بر حقانيت اين مطلب باشد.
حالا يک مقبره ساده، يک سنگ قبر هرمي شکل و يک ضريح مشبک چوبي، به اسم او در دستگاه امامزاده وجود دارد. ضريح مشبک، پر است از آرزوها و آمال زائراني که دست به قلم شده اند و هر جا توانسته اند، ردي از خود گذاشته اند. يکي با خودکار و آرزي وي شفاي مادرش و ديگري با مداد و دعاي مهر و محبت، اگر نوشته و نام و نشان هاي سازندگان مقبره و ادعاي خادم امامزاده درست از آب در بيايد، دستگاه امامزاده را بايد يکي از مکان هاي مقدس باستاني بدانيم؛ يکي از امامزاده هاي پر نقش و نگار و با اصل و نصب و بي سر و صدا، در آرامش کوچه اي از کوچه هاي خيابان هاتف اصفهان.
حرمت حرم
عکس: محمد مهدي بهمني
بهشت اصفهاني
عکس: عاليه سعادت پور
آغوش باز امامزاده
عکس: محمد مهدي بهمني
مسجد کهنسال
عکس: محمد مهدي بهمني
از نسل فولاد
عکس: عاليه سعادت پور
گل هاي هميشه بهار
عکس: عاليه سعادت پور
منبع: ويژه نامه ايران شناسي/ سرزمين من / همشهري ماه شماره 66