از رمان تا فيلمنامه؛ نگاهي به فيلم همسران استپفورد

فيلمنامه نويس: پال رادنيک بر اساس رماني از آيرا لوين و فيلمنامه اي نوشته ويليام گلدوين، کارگردان: فرانک از، بازيگران: نيکول کيدمن، ميتو برودريک، کريستوفر واکن، محصول 2004، آمريکا داستان درباره زوج جواني است که از منهتن به استپفورد اسباب کشي مي کنند. آنها به هر زوج ديگري که بر مي خورند، احساس مي کنند که زندگي آرام و دلپذيري دارند و در مجموع در اين محله اعيان نشين استپفورد، همه
سه‌شنبه، 29 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از رمان تا فيلمنامه؛ نگاهي به فيلم همسران استپفورد

از رمان تا فيلمنامه؛ نگاهي به فيلم همسران استپفورد
از رمان تا فيلمنامه؛ نگاهي به فيلم همسران استپفورد


 






 

کش مکش
بدون تعليق
 

فيلمنامه نويس: پال رادنيک بر اساس رماني از آيرا لوين و فيلمنامه اي نوشته ويليام گلدوين، کارگردان: فرانک از، بازيگران: نيکول کيدمن، ميتو برودريک، کريستوفر واکن، محصول 2004، آمريکا
داستان درباره زوج جواني است که از منهتن به استپفورد اسباب کشي مي کنند. آنها به هر زوج ديگري که بر مي خورند، احساس مي کنند که زندگي آرام و دلپذيري دارند و در مجموع در اين محله اعيان نشين استپفورد، همه خانواده ها خوشبخت هستند. اما ديري نمي گذرد که به حقيقت ماجرا پي مي برند؛ در واقع زنان استپفوردي ربات هاي مطيع هستند که مردان استپفورد به همسري برگزيده اند.
آيرالوين در ايران نويسنده شناخته شده اي نيست و آشنايي اندک با او هم کمتر به خاطر کتاب هايش و بيشتر به خاطر فيلم بچه رزماري است که بر مبناي رماني از او ساخته شده است. لوين علاوه بر داستان نويسي، نمايشنامه نويس معتبري هم هست. نمايش کمدي تريلر تله مرگ او رکورددار بيشترين زمان اجرا در برادوي است و فيلمي بر مبناي آن ساخته شده است. از بيشتر کتاب ها و نمايشنامه هاي او اقتباس هاي سينمايي هم صورت گرفته که موفق ترين آنها بچه رزماري بوده است.
لوين استاد تعليق است. استيون کينگ درباره او گفته است که او ساعت ساز سوييسي رمان هاي تعليق آميز است که باعث مي شود بقيه ما مثل ساعت سازان ارزان قيمت مغاره هاي دم دستي به نظر بياييم. اما بعضي از بهترين رمان هاي او تعليق خود را بر مبناي ايده هاي علمي-تخيلي بنا مي کنند. يکي از معدود کتاب هاي او که هنوز به فيلم در نيامده، اين روزگار بي نقص است که دنياي به ظاهر کامل و در باطن به دور از بشريت آينده را به نمايش مي گذارد. هر چند که چاپ معدود ترجمه فارسي اين کتاب (با نام نيوکامپ) مخاطبان آن را محدود کرده است، اما در بين همين عده کم بسيار محبوب است.
همسران استپفورد هم زمينه هايي از عناصر علمي-تخيلي را در خود دارد و اساس داستان بر ربات هاي انسان نما است. اما باز هم مثل تمام آثار لوين، اين عناصر فقط به ايجاد تعليق کمک مي کنند و همسران استپفورد را به هيچ عنوان به سمت يک رمان علمي-تخيلي پيش نمي برند. مهم ترين ويژگي اين داستان، افشا نکردن حقيقت تا انتها است. به اين ترتيب که ايده علمي-تخيلي استفاده از ربات هاي انسان نما تنها يکي از احتمالات موجود-و اتفاقاً يکي از نا محتمل ترين آنها است-و دليلي براي اطمينان از آن وجود ندارد.
مخاطب رمان در کنار شخصيت اصلي داستان، جوانا ابرهارت، قرار دارد که تازه به همراه خانواده اش به شهر استپفورد آمده است. ما بدون هيچ توضيح پيشين، همراه جوانا با شهر و ساکنانش آشنا مي شويم، همراه او آن را عجيب مي بينيم و همراه او شک مي کنيم. با پيشرفت داستان اين شک بيشتر و بيشتر مي شود و اين خطر هم احساس مي شود که در صورت درست بودن آن، زندگي جوانا در خطر خواهد بود. در پايان داستان هم بالاخره نمي فهميم که آيا شک جوانا-ديگر اميدي براي گشودن راز هم باقي نمانده و داستان تمام مي شود. همسران استپفورد به نسبت بچه رزماري يا اين روزگار بي نقص (نيو کامپ) جزء آثار ضعيف آيرالوين قرار مي گيرد. اما خط داستاني ذکر شده مي تواند باز هم نقطه قوت آثار لوين (ايجاد شک و تعليق) را به خوبي نشان دهد.
اما پال رادنيک، فيلمنامه نويس همسران استپفورد، دقيقاً اين نقطه قوت داستان را از بين برده است. لوين در کتابش به تدريج فضايي مرموز ايجاد مي کرد و خودداريش از ارايه اطلاعات قطعي و محدود کردن مخاطبان به حدسهاي خودشان و شخصيت هاي داستان، تعليق و جذابيت زيادي به وجود مي آورد. در داستان همسران استپفورد فقط به احتمال جايگزيني ربات هاي انسان نما به جاي زن ها اشاره مي شد که آن هم فقط يک استنتاج منطقي و يک حدس از سوي جوانا بود و قطعيت نداشت. مخاطب کتاب مي تواند به چندين احتمال ديگر هم فکر کند: ممکن است زن ها تحت تأثير شستشوي مغزي قرار گرفته باشند، مغز آنها توسط جراحي دستکاري شده باشد، به انتخاب و اختيار خودشان نحوه زندگي خود را تغيير داده باشند يا ... اما فيلمنامه با انتخاب يکي از اين احتمالات و ابراز آن از اواسط ماجرا، ديگر جايي براي شک و ترديد و تفکر باقي نمي گذارد.
از طرف ديگر با اين که کتاب روايت سوم شخص دارد، ولي روايات هميشه در حد دانسته ها و ديده هاي جوانا روايت مي شود که به جذابيت و تعليق آن مي افزايد. اما در فيلمنامه هر چه به سمت پايان پيش مي رويم، اطلاعات جانبي بيشتر و بيشتري ارايه مي شود و به اين ترتيب مخاطب از جوانا جلو ميفتد و ديگر خودش را در کنار او نمي بيند. در انتها هم جوانا همه-و از حمله مخاطبان-را رها مي کند! در دو حالت، نتيجه کاهش همذات پنداري با او است.
اما پال رادنيک از جنبه هاي ديگري هم رمان آيرا لوين را خراب کرده است. در ابتداي فيلمنامه جوانا را زني نفرت انگيز مي بينيم که به قيمت از بين بردن زندگي ديگران توانسته به موفقيت برسد، در حالي که در کتاب او تنها يکي از اولين هاي موج دستيابي زنان به موفقيت هاي بالاي شغلي و مصداق بارزي از توانايي هاي زنان در خارج از خانه است. او در کتاب همسري خوب براي شوهر و مادري خوب براي بچه هايش هم هست. همه اين موارد باعث مي شود که مخاطب هر چه بيشتر به او علاقمند شده و نگرانش باشد و تعليق بيشتري هم براي سرنوشت او احساس کند. اما شخصيت نه چندان مثبت جوانا درفيلمنامه که تمام زندگي خود و شرکت کنندگان برنامه اش را فداي دستيابي به موفقيت مي کند، نمي تواند همذات پنداري زيادي را برانگيزد. اشتباه ديگر فيلمنامه نويس در تغيير دليل مهاجرت خانواده ابرهارت به استپفورد است که به اين ترتيب حس مي کنيم اگر اين جابه جايي نتيجه اي منفي براي جوانا داشته باشد، او تا حدي مستحق آن است. از طرف ديگر شوهر او در فيلمنامه بيش از حد مثبت شده و در نتيجه شايد بيشتر همذات پنداري مخاطب به سمت او سوق پيدا کند. همچنين توصيفي که فيلمنامه از خانه و زندگي جهنمي و به هم ريخته بابي مارکويتز کرده باعث مي شود که بعد از مسخ بابي، به جاي ناراحت شدن خوشحال بشويم که زندگيش سروساماني گرفته است! کتاب همسران استپفورد در زمان چاپ اثري کاملاً فمينيستي محسوب مي شده است. اما فيلمنامه نويس به اين نتيجه رسيده که به خاطر گذشت سي سال، ايده هاي داستان شايد کمي محافظه کارانه به نظر برسند و سعي کرده با هر چه غليظتر کردن جنبه هاي فمينيستي فيلمنامه، به خيال خودش اين ضعف را جبران کند. از همان سکانس اول و برنامه تلويزيوني جوانا چنين ديدگاهي را در فيلمنامه مي بينيم که تا پايان هم ادامه دارد. اما زياده روي رادنيک تأثير معکوسي بر پيام فمينيستي داستان گذاشته است. در انتهاي فيلمنامه-به عنوان نشانه اي از قدرت زنان-نشان داده مي شود که همه مصيبت ها و دردسرها زير سر يک زن بوده است! اما تأثير جانبي اين ايده فيلمنامه نويس، منفي نشان دادن زنان و خلاف پيام کلي فيلمنامه است. همچنين در کتاب تمام زنان مطابق سليقه شوهرانشان مي شوند که مي توان آن را با ديد نوعي ظلم و اجحاف به آنها ديد. اما در فيلمنامه جوانا-به خاطر گذشت شوهرش-از اين سرنوشت نجات پيدا کرده و بقيه را هم نجات مي دهد؛ اشکال کار اينجاست که اگر گذشت شوهر او-که يک مرد است-نبود، اين زن و ساير زنان نجات هم پيدا نمي کردند. چنين تناقض هايي باعث شده که فيلمنامه از لحاظ پيام و محتوا اثري کاملاً آشفته از آب در بيايد.
جدا از تمام ضعف هاي فراوان فيلمنامه همسران استپفورد، فقط مقايسه پايان پر ابهام و ترسناک کتاب با پايان خوش ساده انگارانه فيلمنامه، براي نشان دادن ميزان ضايع شدن داستان به دست فيلمنامه نويس کافي است. خواندن کتاب آيرا لوين قطعاً انتخاب بهتري از ديدن فيلم همسران استپفورد است.
منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 31



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط