تمثیلی زیبا از تیره روزی منافقان
اوّلین مثالى که موضوع بحث ماست، آیه 17 و 18 سوره بقره است: خداوند متعال در این دو آیه چنین مى فرماید: «مَثَلُهُمْ کمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمّا اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنورِهِمْ وَ تَرَکهُمْ فِى ظُلُمات لاَّ یبْصِرُون صُمٌّ بُکمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیرْجِعُونَ». مَثَل آنان (منافقان) همانند کسى است که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند) ولى هنگامى که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى کند و در تاریکهاى وحشتناکى که چشم کار نمى کند، آنها را رها مى سازد، آنها کران، گنگها و کورانند لذا (از راه خطا) باز نمى گردند!
منافقان به انسانى تشبیه شده اند که تنها در بیابانى تاریک، سرگردان است و مى کوشد به روشنى آتشى راه نجات پیدا کند امّا راه به جایى نمى یابد و همچنان در سرگردانى و تاریکى بیابان تنها مى ماند.
نخست این که: مثَل منافقان، مثل انسانهاى گم گشته و سرگردان در بیابانى تاریک و مخوف است. فرض کنید مسافرى شبانگاه از کاروان خود عقب مى ماند و در بیابانى تاریک، تنها گرفتار مى شود. این مسافر نه نورى دارد نه روشنایى نه دلیلى دارد و نه راهنمایى نه جادّه مشخّصى پیدا مى کند و نه قطب نمایى.
از یک سو، ترس از دزدان و حیوانات درنده و از سوى دیگر ترس از هلاکت ناشى از گرسنگى و تشنگى او را به چاره اندیشى و تلاش وا مى دارد. به جستجو مى پردازد. مقدارى هیزم فراهم مى کند و آنها را آتش مى زند، شعله آتش را بر بالاى دست مى گیرد و با شتاب به حرکت در مى آورد. ناگهان وزش بادى تند شعله اش را خاموش مى کند، تا بخواهد هیزمى جمع آورى کند و شعله اى بیفروزد، اندک راهى را که براى نجات خود طى کرده بود، هدر مى دهد و گم مى کند.
منافقان مانند این مسافر تنها و ره گم کرده و از راه دور مانده اند. اینان در روشنایى زندگى در ظلمت و تاریکى قرار گرفته اند. از قافله انسانیت و ایمان عقب مانده اند. هیچ نشانه راهى ندارند. خداوند نور هدایت را از آنان گرفته و آنها را در تاریکى ترک نموده است.
منافقان شخصیت هاى دوگانه و دورویى دارند، ظاهرى مسلمان و باطنى کافر ظاهرى صادق و باطنى ناراست ظاهرى مخلص و باطنى ریاکار ظاهرى امین و باطنى خیانت پیشه ظاهرى دوستانه و باطنى دشمن صفت و... .اینان از ظاهر پرفریب خود روشنایى آتشى پدید مى آورند.
خود را مسلمان نشان مى دهند و از مزایاى اسلام بهره مند مى گردند، ذبیحه آنان حلال محسوب مى شود، آبروى آنها محفوظ مى ماند، اموال آنها محترم شمرده مى شود، از حقّ ازدواج با مسلمانان برخوردار مى شوند و... .اینها، بهره هاى اندکى است که از روشنى آن آتش در این زندگى کوتاه مادّى خود به دست آورده اند. با مرگ، این آتش خاموش مى شود و روشنى آن از بین مى رود (ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ) و خداوند آنان را در تاریکى هاى قبر و برزخ رها مى کند. آن جاست که در مى یابند آن اسلام ظاهرى و ایمان ریایى هیچ سودى برایشان ندارد.
نتیجه آن که، این آیه شریفه و مَثَل رسا و روشن، تشبیهى است که در آن، «مُشَبّه» منافقانند و «مُشَبهٌ به» مسافر سرگردان در بیابان و «وجه شَبه» حیرانى و سرگردانى و بى اثر بودن سعى و تلاش هاى ظاهرى آنان است.
منافق براى همیشه نمى تواند نفاقش را پنهان کند، در نهایت رسوا مى شود زیرا زمانى که منافعش را در خطر نابودى مى بیند، باطن پلید و درون ناپاکش را آشکار مى سازد. مگر منافقان صدر اسلام نبودند که در جنگها و حوادث مختلف باطن خود را آشکار کردند؟!
مگر به چشم خود در انقلاب اسلامى ایران مشاهده نکردیم که در طول انقلاب و نهضت اسلامى چه تعداد از منافقان با گذشت زمان و به مناسبت هاى گوناگون چهره زشت و درون پلیدشان را نشان دادند و از پس نقاب نفاق بیرون آمدند و در همین دنیا رسوا شدند ـ اَعاذَنَا اللّهُ مِنْ شُرُور اَنْفُسِن ـ بنابراین، طبق این تفسیر «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ » نه تنها در جهان آخرت و قیامت، که در همین دنیا تحقّق پیدا مى کند.
آرى! این است عاقبت نفاق «فَاعْتَبِرُوا یا اُوْلِى الاَْبْصارِ »!
الف ـ نفاق در عقیده: مانند کسى که به زبان مدّعى اسلام و مسلمانى است ولى «مسلمان» شناخته نمى شود و یا تظاهر به ایمان مى کند ولى «مؤمن» شمرده نمى شود.
ب ـ نفاق در گفتار: مانند کسى که سخنى مى گوید ولى خود در دل بدان اعتقاد ندارد. با این بیان «دروغگو» منافق است زیرا که زبان و دلش یکى نیست.
ج ـ نفاق در کردار: مانند کسى که «عملِ» ظاهرش با نیت باطنى او متفاوت و متضاد است. همچون کسى که در ظاهر خود را نمازخوان و یا امانتدار نشان مى دهد ولى در واقع «بى نماز» و «خائن» است.(1)
اوّل ـ خیانتکارى. انسان خیانتکار منافق است زیرا در ظاهر خود را امین نشان مى دهد، ولى در باطن خائن است. بنابراین، نمى توان اموال و بیت المال را بدو سپرد، گرچه بعضى در برابر اموال کم و اندک امین هستند ولى در مقابل امانتهاى گرانبها و اموال فراوان درون خیانتکارانه خود را آشکار مى کنند.
دوّم ـ دروغگویى. انسان دروغگو منافق است زیرا که با چرب زبانى کلامى، نیتى پلید و خلاف حقّ و حقیقت دارد هر چند نماز بخواند و دعاى ندبه و توسّل و... بر زبان جارى سازد.
سوّم - خُلف وعده. کسى که به وعده و گفته خود عمل نمى کند، منافق است زیرا عمل به وعده و پایبندى به گفته از نظر اخلاقى پسندیده و ضرورى است و حتّى از نظر فقهى نیز گاهى واجب است.(2) کوتاه سخن آن که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن در شخص، نفاق شمرده مى شود.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
دور نماى بحث
منافقان به انسانى تشبیه شده اند که تنها در بیابانى تاریک، سرگردان است و مى کوشد به روشنى آتشى راه نجات پیدا کند امّا راه به جایى نمى یابد و همچنان در سرگردانى و تاریکى بیابان تنها مى ماند.
شرح و تفسیر آیه
نخست این که: مثَل منافقان، مثل انسانهاى گم گشته و سرگردان در بیابانى تاریک و مخوف است. فرض کنید مسافرى شبانگاه از کاروان خود عقب مى ماند و در بیابانى تاریک، تنها گرفتار مى شود. این مسافر نه نورى دارد نه روشنایى نه دلیلى دارد و نه راهنمایى نه جادّه مشخّصى پیدا مى کند و نه قطب نمایى.
از یک سو، ترس از دزدان و حیوانات درنده و از سوى دیگر ترس از هلاکت ناشى از گرسنگى و تشنگى او را به چاره اندیشى و تلاش وا مى دارد. به جستجو مى پردازد. مقدارى هیزم فراهم مى کند و آنها را آتش مى زند، شعله آتش را بر بالاى دست مى گیرد و با شتاب به حرکت در مى آورد. ناگهان وزش بادى تند شعله اش را خاموش مى کند، تا بخواهد هیزمى جمع آورى کند و شعله اى بیفروزد، اندک راهى را که براى نجات خود طى کرده بود، هدر مى دهد و گم مى کند.
منافقان مانند این مسافر تنها و ره گم کرده و از راه دور مانده اند. اینان در روشنایى زندگى در ظلمت و تاریکى قرار گرفته اند. از قافله انسانیت و ایمان عقب مانده اند. هیچ نشانه راهى ندارند. خداوند نور هدایت را از آنان گرفته و آنها را در تاریکى ترک نموده است.
منافقان شخصیت هاى دوگانه و دورویى دارند، ظاهرى مسلمان و باطنى کافر ظاهرى صادق و باطنى ناراست ظاهرى مخلص و باطنى ریاکار ظاهرى امین و باطنى خیانت پیشه ظاهرى دوستانه و باطنى دشمن صفت و... .اینان از ظاهر پرفریب خود روشنایى آتشى پدید مى آورند.
خود را مسلمان نشان مى دهند و از مزایاى اسلام بهره مند مى گردند، ذبیحه آنان حلال محسوب مى شود، آبروى آنها محفوظ مى ماند، اموال آنها محترم شمرده مى شود، از حقّ ازدواج با مسلمانان برخوردار مى شوند و... .اینها، بهره هاى اندکى است که از روشنى آن آتش در این زندگى کوتاه مادّى خود به دست آورده اند. با مرگ، این آتش خاموش مى شود و روشنى آن از بین مى رود (ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ) و خداوند آنان را در تاریکى هاى قبر و برزخ رها مى کند. آن جاست که در مى یابند آن اسلام ظاهرى و ایمان ریایى هیچ سودى برایشان ندارد.
نتیجه آن که، این آیه شریفه و مَثَل رسا و روشن، تشبیهى است که در آن، «مُشَبّه» منافقانند و «مُشَبهٌ به» مسافر سرگردان در بیابان و «وجه شَبه» حیرانى و سرگردانى و بى اثر بودن سعى و تلاش هاى ظاهرى آنان است.
تفسیر دوّم:
منافق براى همیشه نمى تواند نفاقش را پنهان کند، در نهایت رسوا مى شود زیرا زمانى که منافعش را در خطر نابودى مى بیند، باطن پلید و درون ناپاکش را آشکار مى سازد. مگر منافقان صدر اسلام نبودند که در جنگها و حوادث مختلف باطن خود را آشکار کردند؟!
مگر به چشم خود در انقلاب اسلامى ایران مشاهده نکردیم که در طول انقلاب و نهضت اسلامى چه تعداد از منافقان با گذشت زمان و به مناسبت هاى گوناگون چهره زشت و درون پلیدشان را نشان دادند و از پس نقاب نفاق بیرون آمدند و در همین دنیا رسوا شدند ـ اَعاذَنَا اللّهُ مِنْ شُرُور اَنْفُسِن ـ بنابراین، طبق این تفسیر «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ » نه تنها در جهان آخرت و قیامت، که در همین دنیا تحقّق پیدا مى کند.
پیام هاى آیه
1ـ اقسام منافقان
آرى! این است عاقبت نفاق «فَاعْتَبِرُوا یا اُوْلِى الاَْبْصارِ »!
2ـ صورت هاى نفاق
الف ـ نفاق در عقیده: مانند کسى که به زبان مدّعى اسلام و مسلمانى است ولى «مسلمان» شناخته نمى شود و یا تظاهر به ایمان مى کند ولى «مؤمن» شمرده نمى شود.
ب ـ نفاق در گفتار: مانند کسى که سخنى مى گوید ولى خود در دل بدان اعتقاد ندارد. با این بیان «دروغگو» منافق است زیرا که زبان و دلش یکى نیست.
ج ـ نفاق در کردار: مانند کسى که «عملِ» ظاهرش با نیت باطنى او متفاوت و متضاد است. همچون کسى که در ظاهر خود را نمازخوان و یا امانتدار نشان مى دهد ولى در واقع «بى نماز» و «خائن» است.(1)
3 ـ نشانه هاى نفاق
اوّل ـ خیانتکارى. انسان خیانتکار منافق است زیرا در ظاهر خود را امین نشان مى دهد، ولى در باطن خائن است. بنابراین، نمى توان اموال و بیت المال را بدو سپرد، گرچه بعضى در برابر اموال کم و اندک امین هستند ولى در مقابل امانتهاى گرانبها و اموال فراوان درون خیانتکارانه خود را آشکار مى کنند.
دوّم ـ دروغگویى. انسان دروغگو منافق است زیرا که با چرب زبانى کلامى، نیتى پلید و خلاف حقّ و حقیقت دارد هر چند نماز بخواند و دعاى ندبه و توسّل و... بر زبان جارى سازد.
سوّم - خُلف وعده. کسى که به وعده و گفته خود عمل نمى کند، منافق است زیرا عمل به وعده و پایبندى به گفته از نظر اخلاقى پسندیده و ضرورى است و حتّى از نظر فقهى نیز گاهى واجب است.(2) کوتاه سخن آن که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن در شخص، نفاق شمرده مى شود.
پينوشتها:
1- براى آگاهى بیشتر: ر.ک. میزان الحکمة، باب 3966، حدیث 20599
2- میزان الحکمة، باب 3931 حدیث 20577. البتّه روایات دیگرى نیز در این باب نقل شده است که در بعضى از آنها، نشانه هاى دیگرى نیز براى نفاق ذکر شده است
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
/ج