مردان در محاق زنان

رضا مهریزی فرزند عبدالرسول متولد ۱۳۵۹ شهرستان ورامین. در سال ۱۳۸۳ در مقطع کارشناسی الهیات و معارف گرایش فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه تهران و در سال ۱۳۸۸ در مقطع کارشناسی ارشد ایران‌شناسی از دانشگاه...
دوشنبه، 11 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مردان در محاق زنان

مردان در محاق زنان
مردان در محاق زنان


 





 
رضا مهریزی فرزند عبدالرسول متولد ۱۳۵۹ شهرستان ورامین. در سال ۱۳۸۳ در مقطع کارشناسی الهیات و معارف گرایش فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه تهران و در سال ۱۳۸۸ در مقطع کارشناسی ارشد ایران‌شناسی از دانشگاه شهید بهشتی فارغ التحصیل شد . از پایان‌نامه وی با عنوان «بررسی تطبیقی نقش دولت ساسانی و صفوی در احیای هویت ملی» در چهاردهمین جشنواره پایان‌نامه‌های دانش‌جویی سراسر کشور، خردادماه سال ۱۳۸۹ به عنوان پایان‌نامه برتر در رشته تاریخ، تقدیر شد. از وی تاکنون مقالات متعددی در نشریات مختلف به چاپ رسیده است.
***
فردریش نیچه متفکر برجسته آلمانی یکی از ویژگی‌های دوران مدرنیته را پدیده «زن‌زدگی» می‌داند. وی دوران مدرن را دورانی می‌داند که زنان بر مهمات امور چیره شده‌اند و مردان به چیزهایی دست دوم و حاشیه‌ای تبدیل شده‌اند. این‌نظر را نیچه در اواخر قرن نوزدهم مطرح کرد که این‌پدیده چندان عالم‌گیر نشده بود در حالی که در شرایط فعلی این‌پدیده بسیار دامن‌گستر شده است.
به هرتقدیر، آغاز پدیده «زن‌زدگی» را باید در ابتدای انقلاب صنعتی جستجو کرد. زمانی که روز به روز بر شمار کارخانه‌های صنعتی و بنگاه‌های اقتصادی افزوده می‌شد. کم‌بود نیروی کار سبب افزایش دست‌مزد کارگرهای مرد شد و این‌گرانی به مذاق سرمایه‌داران خوش نیامد. آن‌ها جهت جبران، دست به کارهای متعددی زدند که از جمله آن‌ها استفاده از نیروی کار زن در کارخانه‌ها بود. زن‌ها که پیش‌تر از این در جامعه فئودالی در سایه خانواده به کارهای کشاورزی و یا خانه‌داری، اشتغال داشتند، به کار مستقل در کارخانه‌ها وارد شدند. بورژوازی صنعتی ضمن آن‌که با وارد کردن زنان عرصه را بر مردان که مزدهای بیش‌تری می‌طلبیدند تنگ کرد، تلاش کرد تا با پرداخت مزدهای اندک، از آن‌ها همان کار مردان را مطالبه نماید. این‌درآمد ناچیز به مذاق زنان که پیش از این درآمدی نداشتند خوش آمد و زین پس، پیوسته بر حضور آنان در مشاغل افزوده شد. این‌ورود زنان به عرصه کار به دور از محیط خانه و خانواده اگر چه ابتدا به داعیه کمک به خانواده انجام می‌شد و پاره‌ای از زنان نیز برای تأمین زندگی خود و شوهران بعضاً بی‌کار شده خود در واقع چاره‌ای جز این نداشتند اما بورژوازی که با مبالغ اندک‌تری کار مردان را از زنان مطالبه نموده و ضمناً از مزیت‌های دیگر زنان، بهره می‌برد، روز به روز بر شمار کارکنان زن خود افزود و زنان نیز شادمان از رها شدن از یوغ شوهران خود یوغ مردان بورژوا و صاحب‌کاران خود را با کمال میل پذیرفتند.
البته نظام سرمایه‌سالاری با ورود زنان به عرصه اشتغالِ مستقل از خانواده بهره دیگری نیز برد و آن دامن زدن به مصرف‌زدگی جامعه بود، زیرا بخش زیادی از مصرف جامعه را زنان انجام می‌دهند. در واقع زنانی که با حضور در کارخانه‌ها از حضور در خانه و در کنار فرزندان خود محروم شده بودند تا درآمدی کسب کنند، با تدبیر سرمایه‌سالاری بخش عظیمی از درآمد خود را خرج ارضای نیازهای کاذب خود، چون خرید لباس های لوکس و تجملی، لوازم آرایش و گریم و نیز جراحی‌های زیبایی و دیگر کارهایی که نظام سرمایه‌سالار با بمب‌باران تبلیغاتی خود آن‌ها را ارزشمند جلوه داد، می‌نمودند. مدرنیته و سرمایه‌سالاری غربی توانستند ضمن برافراشتن بیرق حمایت از حقوق زنان هم از نیروی کار ارزان زنان و هم از نیروی مصرف بالای آنان به‌ترین بهره را ببرند. در واقع سرمایه‌سالاری علی رغم تظاهر دروغینش به حمایت از حقوق زنان، به قول میشل فوکو آنان را بازیچه خود نمود.
به هرروی استقلال اقتصادی زنان و کار مستقل از خانواده، موجب شد که آهسته آهسته ساختار خانواده در جامعه دست‌خوش تغییر شود؛ بدین ترتیب زنانی که درآمدی کسب کرده بودند دیگر میل کمتری برای حضور در خانه و خانواده و فرزندپروری و شوهرداری از خود نشان دادند و ضمناً به تحقیر این‌کارها نیز پرداختند و این در حالی بود که آنان کار در محیط خشک و خشن کارخانه‌ها و یا ادارات و تبعیت بی‌چون و چرا از فرامین و خواسته‌های گاه نامشروع کارفرمایان را پیروزی‌ای بزرگ و دست‌آوردی چشم‌گیر و تاریخی برای خود قلم‌داد می‌کردند.
این‌زن‌ها در صورت ازدواج، به جای هم‌کاری با هم‌سر خود به رقابت برای کسب قدرت بیش‌تر در خانواده می‌پرداختند و از این‌رو بود که نقش مردان در خانواده به عنوان رییس خانواده کم کم به محاق رفت. زنان با این‌دست‌آویز که در طول تاریخ همواره به آن‌ها ستم شده است، خواهان اخذ حق و حقوق بیش‌تر و در صورت امکان حقی بیش‌تر از مردان، جهت جبران مافات بودند. البته این‌دعوی فمنیست‌ها که در تاریخ همواره بر آن‌ها ظلم شده است، حتی اگر قابل اثبات هم باشد تنها بخشی از حقیقت است؛ زیرا مردان نیز در طول تاریخ همواره مورد ظلم و ستم مستکبران و مستبدان بوده‌اند و حتی شاید این‌مستبدان گاهی از خون زن‌ها و کودکان می‌گذشتند اما هیچ‌گاه از خون مردان نمی‌گذشتند و با شدیدترین وجه ممکن آن‌ها را مجازات می‌کردند.
متآسفانه بسیاری از دیگر ادعاهای فمنیستی نیز چنین است؛ مثلاً آنها مدعی می‌شوند که زن تاکنون تنها نقش هم‌سر فداکار و مادر دل‌سوز را داشته است. این‌سخن اگر درست باشد با کمی تأمل متوجه می‌شویم که مردان و پدران ما نیز تاکنون همین وضعیت را داشته‌اند؛ یعنی تنها دغدغه و همتشان کار و کوشش خستگی‌ناپذیر برای رفاه و آسایش خانواده‌شان، چه هم‌سر و چه فرزندان، بوده است و آن‌ها نیز چیزی بیش‌تر از هم‌سر فداکار و پدر دل‌سوز نبودند.
هم‌چنین فمنیست‌ها مدعی‌اند که آن‌ها در برابر کار در منزل مزدی دریافت نمی‌کردند. اگر چه از نظر شریعت اسلام زن می‌تواند برای کاری که در منزل می‌کند، طلب مزد نماید اما حقیقت این است که اکثریت مردان نیز هر چه دست‌مزد می‌گرفتند خرج زن و فرزند خود می‌کردند و بخش بسیار ناچیز آن را برای خود ذخیره می‌نمودند. در واقع بسیاری از دعاوی و شعارهای فمنیست‌ها چنین است. یعنی در بادی امر بدیهی و بی‌شک و شبهه می‌نماید ولی با کمی مطالعه و تعمق متوجه می‌شویم که این‌دعاوی ظلم و ستم چندان هم بدیهی و غیر قابل تردید نیستند.
باید اذعان کرد سودای فمنیست‌ها از طرح چنین مطالبی به حاشیه کشاندن مردها و دست یافتن به مزایا و حقوق بیش‌تر در کنار تکلیف و وظایف کم‌تر است. یکی از حربه‌هایی که زنان فمنیست از آن تاکنون بیش‌ترین بهره را گرفته‌اند حربه «مظلوم‌نمایی» است، آنها با استفاده از این‌حربه و متهم کردن مردان به ظلم در حق زنان گام به گام مردان را از سطح جامعه پس زدند؛ خانم هلن فیشر، که خود از فمنیست‌های معروف است در کتابی با عنوان «جنس اول» از این‌حربه زنان سخن به میان می‌آورد: «در جوامع غربی زنان با شرکت در گردهم‌آیی‌ها و سخن‌رانی‌های بین المللی، راه‌پیمایی‌ها، دیدار با نمایندگان مجلس و جلب نظر موافق آن‌ها برای تصویب قوانین مورد نظر، نوشتن مقالات مختلف و سایر فعالیت‌های مشابه، در جهت احقاق حقوق جنسی و باروری خویش تلاش می‌کنند. علاوه بر این در حال حاضر اکثر دعوی‌های مربوط به خشونت‌های جنسی را زنان مطرح می‌کنند و در بسیاری از این‌موارد نیز دادگاه‌ها به نفع آنان رای می‌دهند. زنان با این‌گونه تلاش‌ها وکلا، قضات، روزنامه‌نگاران، سیاست‌مداران و سایر اقشار مردم را وادار می‌سازند تا درباره قوانین و عرف مربوط به مسایل جنسی مطابق معیارهای زنان بیندیشند» (فیشر، ۱۳۸۱ : ۳۱۳ ) این‌سخنان از یکی از سردمداران فمنیست خود به‌ترین شاهد بر مدعای ما مبنی بر این‌که زنان فمنیست با مظلوم‌نمایی در تلاش برای پیش‌برد مقاصد خود و تبدیل خود به جنس اول - همان‌طور که از عنوان کتاب خانم فیشر مشخص است - و تبدیل مردان به جنس حاشیه‌ای و دوم می‌باشند. خود خانم فیشر معتقد به نوعی انقلاب جنسیتی به نفع زنان نیز هست و در همین کتاب جنس اول به نقل از رابرت فرانکوئر و فیرلی دیکنسون چنین می‌آورد: «تنها آینده‌ای که می‌توان برای انقلاب جنسی نوین پیش‌بینی کرد این است که زنان و نه مردان، هدایت امور را به دست خواهند گرفت.» ( فیشر، ۱۳۸۱ : ۳۴۱ )
به هرروی این دست دعاوی فمنیست‌ها و ساده‌لوحی مردان و یا قصد آنان برای سوء استفاده از زنان، سبب شد مسابقه‌ای میان مردان به ویژه آنان که دارای اداهای روشن‌فکری هستند، جهت تقدیس زنان و تحقیر مردان شروع شود؛ روشن‌فکران خنثی که چونان شرطی شده‌اند که هرگاه نام زنان و حقوق زنان به گوش آن‌ها می‌خورد بدون هیچ‌تدبری به چاپلوسی زبانی یا عملی زنان و قدح و ذم مردیت و مردانگی می‌پردازند که نمونه‌هایی از این چاپلوسی‌ها را در اولویت دادن به استخدام خانم‌ها در ادارات و نهاده‌ها و یا دادن این‌امتیاز به دختران که از سربازی معاف باشند و به همین دلیل حدود ۷۰درصد دانشگاه‌ها را اشغال کنند ولی مخالفت با دادن این‌امتیاز به پسران که در ازای دوسال سربازی، درصدی از سهمیه دانشگاه‌ها به آن‌ها اختصاص یابد از چنین موارد است. هم‌چنین پررنگ کردن نقش زنان در فیلم‌های متعدد سینمایی یکی دیگر موارد تقدیس زنان و تحقیر مردان است. اخیرا فیلم «پارک وی» را مشاهده کردم که یکی از نقش‌های اصلی آن، خانم روان‌شناسی بود که بسیار فرهیخته و فهمیده می‌نمود و شوهرش مردی بساز و بفروش و ابله و دایم الخمر که زن او را با لقب خپلو صدا می‌کرد، که این هم لابد نشان روش‌نفکریش بود. زن دایم شوهر را راه‌نمایی می‌کرد و گاهی هم توصیه می‌نمود که مواظب خودش باشد. البته این‌گویا تنها مخصوص ایران نیست و در کشورهای غربی نیز رواج گسترده‌ای دارد: «آگهی‌های بسیاری، مردان را به عنوان موجوداتی مسخره و لوده نشان می‌دهد. یکی از آن‌ها تصویر مرد سنگین‌وزنی را که مشخص بود رییس است نشان می‌داد که سعی می‌کرد با یک‌دستگاه ساده کپی کار کند، در پایان این‌آگهی بازرگانی، دفتر پوشیده از کپی و کاغذهایی بود که همه جا پراکنده شده بود و بالاخره دستیار رییس که یک‌زن بود، او را نجات داد. بله آن‌آگهی مضحک و خنده‌دار بود اما چرا آن‌شخصیت مضحک یک‌زن نبود. پاسخش این است که از لحاظ سیاسی درست نیست که یک‌زن در یک‌آگهی تجاری به عنوان انسانی ساده و سبک به تصویر کشیده شود. در آگهی بازرگانی دیگری مردی نشان داده شد که هم‌راه با یک‌زن بر روی کاناپه نشسته است. او نمی‌خواست که بازی فوتبال تماشا کند. اما در عوض یک‌چیز جالب‌تر و رمانتیک‌تر و آن این‌که زن می‌خواست بازی را تماشا کند. صنعت آگهی و تبلیغات، نقش وارونه‌ای را که فمنیستها در طی بیست‌سال گذشته به آن دست زده‌اند به تصویر می‌کشد. روی‌کرد احزاب فمنیست، که زنان را «مردتر» از مرد می‌دانست، می‌توانست به بقای خود امیدوار باشد. زن نسبت به مرد سوسولی که کنارش نشسته بود دانش بیش‌تری نسبت به ورزش داشت. کاریکاتور مردها به عنوان انسان‌های تنبل و غیرضروری اخیرا عنوان‌های جدیدی را ساخته است» (پاسنو، ۱۳۸۶ : ۴۲ )
در واقع تحقیر مردان توسط جنبش‌های فمنیستی و نیز خود مردان به اصطلاح روشن‌فکر روز به روز موجب ارتقای موقعیت زنان در جامعه و خانواده شده است، اما کم کم این‌قدرت‌یابی زنان موجب شد که مردان به عناصری حاشیه‌ای و کم‌مصرف در جامعه و به ویژه در خانواده تبدیل شوند.
زنان در دنیای مدرن به محور زندگی اجتماعی تبدیل شده‌اند. شاید بد نباشد که بدانیم materialism یا ماده‌گرایی که تفکر غالب در مغرب زمین است از ریشه matter است که هم به معنای شئ محسوس و ملموس است و هم به معنای جنس مادینه و مونث. در واقع ماده در فارسی با matter ریشه مشترک دارند ( د و ت در فارسی به جای هم بکار می‌روند زردشتی و زرتشتی و ماده و ماته از نمونه‌های متعدد آن است) و همان‌طور که در فارسی ماده هم بر شئ محسوس و ملموس دلالت دارد و هم بر جنس مادینه و مونث، در زبان انگلیسی نیز چنین است. در واقع باید اذعان کرد ماده‌گرایی و مادینه‌گرایی دوروی یک‌سکه‌اند که امروز تفکر غالب در مغرب را تشکیل می‌دهند و کسی را یارای انکار و یا انتقاد از آن نیست.
در جامعه خودمان با این‌که هنوز مدرنیته به طور کامل جا نیفتاده است، روند تبدیل شدن مردان به عناصری دست دوم کاملاً محسوس است؛ مردان در خانواده اغلب به حساب پس‌اندازی تبدیل شده‌اند که نه در انتخاب نوع منزل و محل و مکان آن حق رای دارند و نه در انتخاب لوازم و اثاثیه منزل و نه در چینش و ترتیب آن‌ها. هرچه هست سلیقه خانم خانه و فرزندان است. در مسئله فرزندان نیز این مادر است که سکان اصلی تعلیم و تربیت آنان را در دست دارد؛ اوست که مدرسه بچه‌ها را انتخاب می‌کند و به مدرسه بچه‌ها سر می‌زند و از اوضاع و احوال آن‌ها باخبر است؛ بچه‌ها نیز در انجام کارها و امورات خود بیش‌تر با مادر خود مشورت می‌کنند، البته اگر مشورت کنند. در مسئله ازدواج نیز چه برای دختر خواستگار بیاید و چه برای پسر به خواستگاری بروند، این‌خانم خانه است که حرف آخر را می‌زند و مرد تنها برای آن‌که احترام ظاهریش حفظ شود ناچارست خود را هم‌فکر خانم نشان دهد.
متآسفانه نقش مردها به عناصری کم اثر تبدیل شده و یا همان‌طور که پیش‌تر گفتیم به یک‌حساب پس‌انداز تبدیل شده است. مردان «زن‌ذلیل» به‌ترین صفتی است که خود مردهای مدرن به خود داده‌اند. البته باید توجه داشت که زن‌ذلیلی در ذات مدرنیته نهفته است، زیرا مردان دیگر آن‌مردان گذشته نیستند بلکه تا حدودی به جنس سومی که میان مرد بودن و زن بودن معلق است تبدیل شده‌اند. امروزه در جامعه خودمان می‌بینیم که میان اقشار به اصطلاح روشن‌فکر، زن‌ذلیلی به یک‌افتخار بزرگ بدل شده است و هرکه می‌خواهد در این‌سلک وارد شود ابتدا باید چنددشنام و نفرین در نکوهش مردان و ظلم‌هایی که در حق زنان روا داشته‌اند نثار کند و سپس فصلی در منقبت زن‌ذلیلی سخن بگوید تا بدین وسیله روشن‌فکر بودن خود را ثابت کند. تکه‌کلام این‌دست به اصطلاح روشن‌فکران این است که «خانم‌ها مقدمند» و به این‌شعار خود نیز بسیار می‌نازند. با کمی تأمل در این‌شعار بزرگ می‌توان بیش‌تر به ابعاد پدیده مدرن «زن‌زدگی» که پیامدی جز تبدیل زنان به محور و عناصر اصیل و شمس‌گون و تبدیل مردان به عناصری حاشیه‌ای، کم‌خاصیت و تابع زن و قمرگون ندارد، پی برد.
از همین‌روست که دکتر شریعتی از مردان و پدران مدرن با عبارت «پاپای پپه» یاد می‌کرد و جا دارد آن‌ها را «بابای ببو» نیز بنامیم و این‌پپگی و ببویی روز به روز در حال بیش‌تر شدن نیز هست.
متأسفانه در جامعه ما روز به روز پدیده «زن‌زدگی» شدیدتر می‌شود، زیرا با توجه به این‌که پسران مجبور هستند به خدمت سربازی بروند، پس به ناچار دوسال از درس و دانشگاه دور می‌شوند و پس از بازگشت از خدمت نیز به دلیل توقع خانواده نمی‌توانند با فراغ بال به درس بپردازند. همین امر موجب شده است که دختران که نه خدمت سربازی دارند و نه خانواده از آن‌ها توقع کار و اشتغال دارد، بیش از دو سوم ظرفیت دانشگاه‌ها را به خود اختصاص دهند. بالا رفتن سطح تحصیلات دختران و تنگ کردن عرصه بر پسران، خود مشکل جدیدی را به وجود آورده که همان‌عدم تناسب و سنخیت در اشتغال است. دختران تحصیل‌کرده با مشاغل شایسته و آبرومند و با درآمد بالا از یک‌سو و پسران کم‌تر تحصیل‌کرده، با مشاغلی چون دلالی، مسافرکشی، آبدارچی، پیک موتوری و… از سویی دیگر، یکی از عوارضی است که طلیعه آن نمودار شده است. البته این‌مساله به همین‌جا ختم نمی‌شود زیرا این‌افراد چه خانم‌ها و چه آقایان باید ازدواج کنند، آن‌هم با کسی که طبق عرف جامعه ما باید در شأن آن‌ها باشد. اما وضعیت در جامعه چگونه است؟ دختران تحصیل‌کرده، با مشاغل معمولاً مناسب‌تر، با درآمدهای بیش‌تر و پسرها معمولاً با تحصیلات کم‌تر و شغل‌های پایین‌تر.
در چنین وضعیتی است که مشاهده می‌کنیم دختران، هم‌سرانی هم‌کفو و مناسب خود نمی‌یابند و این‌سبب بالا رفتن سن ازدواج می‌شود که خود در حال تبدیل شدن به معضلی بزرگ است. اگر هم عده‌ای از آنان تن به ازدواج با افرادی پایین‌تر از خود بدهند، عوارض مختلفی به دنبال خواهد داشت که یکی از آن‌ها تحقیر مرد به عنوان پدر خانواده می‌باشد. البته یکی از عوامل افزایش طلاق را نیز در همین‌مسئله باید جست‌جو کرد و در کنار آن همان‌گونه که عده‌ای از روان‌شناسان گفته‌اند از عوامل گسترش روحیه هم‌جنس‌گرایانه، به ویژه در میان پسران، وجود پدران ضعیف النفس و کم‌اثر در خانواده و اقتدار بیش از حد مادر است.
مشکل دیگری که در جامعه ما وجود دارد تمایل برخی پسران به ازدواج با دخترانی است که از نظر سن چندین‌سال از آن‌ها بزرگ‌ترند. متأسفانه این‌پدیده که عوارض متعددی در پی دارد توسط رسانه‌ها و کارشناسان آن‌ها دامن زده می‌شود. اگر چه آن‌ها ظاهراً به نیت خیر و برای سامان دادن به دخترانی که سن بالا دارند به تشویق این‌مسئله می‌پردازند اما از این‌نکته غافلند که وجود تناسب میان دختر و پسر، که یکی از این‌موارد تناسب در سن و سال است، عامل مهمی در تداوم خانواده و جلوگیری از طلاق است. این‌رسانه‌ها و افراد با نیت خیر به تشویق پسران به ازدواج با دخترانی که سن آن‌ها بالاترست می‌پردازند و از این‌راه می‌خواهند از عوارض وجود دختران مجرد در جامعه بکاهند اما به این‌مسئله توجه ندارند که وجود یک‌دختر مجرد ازدواج نکرده از وجود یک‌زن و مرد مطلقه که چه بسا بچه نیز داشته باشد کم خطرتر است؛ پس به‌تر است اگر نیت خیری دارند آن را از طریق تشویق دختران به ازدواج در سنین پایین عملی نمایند. به هرروی یکی از عواملی‌که سبب افزایش اقتدار زن و تحقیر مرد در خانواده می‌شود، همین‌ازدواج دختران سن بالا با پسران سن پایین است.
متأسفانه افزایش اقتدار زنان به ویژه در حوزه خانواده و تحقیر مرد خود یکی از عوامل بر هم‌خوردن توازن و تعادل نیروها در خانواده است و از آن‌جا که مرد ریاست خانواده را بر عهده دارد، مشخص است تحقیر او چه عوارضی را به دنبال دارد. شاید جالب باشد بدانیم که یکی از عوارض تنزل موقعیت و جایگاه مرد در خانواده به وجود آمدن انحرافات جنسی و هم‌جنس‌گرایی به ویژه برای پسران است. اما آن‌چه در برخی نظریه‌ها به عنوان یکی از علل به وجود آمدن هم‌جنس‌گرایی در برخی پسران بیان شده است تا حدود زیادی تأمل برانگیز است؛ و آن عبارت است از وجود مادری قوی و پدری منفعل. ما خود نیز به وضوح مشاهده می‌کنیم که در جوامع شرقی به ویژه اسلامی که هنوز مرد به عنوان پدر خانواده حیثیت و آبرویی دارد، میزان هم‌جنس‌گرایی به مراتب کم‌تر از جوامعی است که پدر منزلت و احترام خود را از دست داده و زن‌سالاری در آن‌جا حاکم شده است.
تحقیر مرد در جامعه و به تبع آن، تحقیر پدر و حتی حذف کامل پدر، اعم از حذف فیزیکی و یا حذف اثربخشی، عوارض متعددی در پی دارد: «بسیاری از افراد اعتقاد دارند که بی‌پدری با بزه‌کاری و خشونت مرتبط است و شواهد تحقیقات هم بر باور آنان صحه می‌گذارد. حضور پدر در خانه تضمینی برای آن نیست که جوان مرتکب جرم نخواهد شد اما عامل مناسبی برای پیش‌گیری است. در آمریکا ۶۰درصد متجاوزان به عنف، ۷۲درصد قاتلان نوجوان و ۷۰درصد محکومان حبس‌های بلندمدت از خانه‌های بدون پدر بوده‌اند. پدران برای پسرانشان در نقش یک‌الگو اهمیت دارند. وجود آنان برای حفظ اقتدار و نظم و نیز کمک به حفظ خویش‌تن‌داری و احساس هم‌دلی در پسران ضرورت دارد. متأسفانه برای آینده نزدیک کار از کار گذشته است. در طی سه‌دهه گذشته به تعداد نوجوانانی که رابطه جنسی داشته‌اند، افزوده شده است. در نیمه دهه ۵۰ {۱۹۵۰ } فقط ۲۷درصد دختران تا ۱۸سالگی آمیزش جنسی داشتند و این‌رقم در سال ۱۹۸۸ به ۵۶درصد که یک‌چهارم آن‌ها پانزده ساله بودند رسیده است. عوامل بسیاری، از سن پایین بلوغ جنسی دختران تا تضعیف هنجارهای فرهنگی، در این‌روند موثر هستند. اما بی‌پدری هم به اندازه این‌عوامل و شاید بیش‌تر، اهمیت دارد. عقل سلیم پشتوانه محکم پژوهش‌هایی است که می‌گویند پدران نقش کلیدی در شکل‌گیری رفتار جنسی دخترانشان دارند. بنا بر نظرسنجی‌های اخیر ۲۰درصد زنان بزرگ‌سال و ۵ تا ۱۰درصد مردان بزرگ‌سال، در زمان کودکی‌شان سؤاستفاده جنسی را تجربه کرده‌اند. با این‌همه‌خشونت جسمانی درباره کودکان حدود دوبرابر شایع‌تر از خشونت جنسی است. اکثر شواهد، افزایش واقعی بدرفتاری با کودکان در هردومورد جسمی و جنسی را در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد. یکی از بزرگ‌ترین علل مؤثر بر سؤاستفاده از کودکان، فروپاشی خانواده و زندگی در خانوارهای زن‌سرپرست و تک‌سرپرست است که تقریبا در تمامی بررسی‌های انجام گرفته، مشاهده شده است. چرا زندگی در خانواده بدون پدر، کودکان را در معرض چنین مخاطراتی قرار می‌دهد؟ عموماً دوتوجیه ارائه می‌شوند: کودکان تحت نظارت و حمایت کم‌تری هستند و بیش‌تر دچار کم‌بود محبت می‌شوند که این باعث افزایش آسیب‌پذیری آنان در مقابل سؤاستفاده کنندگان جنسی می‌شود؛ این‌افراد بچه‌ها را با ابراز محبت، علاقه و دوستی به دام می‌اندازند. نبود پدر هر دوی این‌توجیهات را در بر می‌گیرد. یکی دیگر از مشکلات جدی در همه‌گزارش‌ها ناپدری است. تقریباً یک‌زن از هرشش‌زنی که در سال‌های کودکی‌اش ناپدری نقش پررنگی به عهده داشته است، مورد سؤاستفاده جنسی او قرار گرفته است، اما فقط یک‌زن از هر ۴۰زن مورد سؤاستفاده پدر بیولوژیکی خود قرار داشته است» (پوپنو، ۱۳۸۹ :۵۴ )
البته تنها کودکان از پدیده بی‌پدری و تحقیر و توهین به مرد و پدر و گاه حذف آن در رنج و سختی نمی‌افتند بلکه این‌شاه‌کار زنان و فمنیست‌ها دامن خود آن‌ها را نیز گرفته است: «هرچه زن قوی‌تر باشد، هم‌سرش ولخرج‌تر می‌شود. به طور صریح هیچ‌چیز به اندازه تصویر مردی‌که شریک ازدواجش، حق تصمیم‌گیری و نقشش را در خانواده نادیده گرفته، رقت‌انگیز نیست. اغلب این‌مردان کارشان به ایستادن بی‌هوده در گوشه خیابان‌ها منتهی می‌شود یا این‌که ناامیدی‌شان در هرگونه رابطه با زنان به طور تهاجمی بیرون می‌ریزند. (پاسنو، ۱۳۸۴ : ۱۰۵ )
به هرروی تحقیر مرد و تکریم بیش از حد و گاه چابلوسانه زنان و تبدیل آنان به جنس اول، با اولویت دادن به آنؤها در حضور در دانشگاه، در استخدام و اشتغال و ... علاوه بر ضرر و زیانی که برای مردان و کودکان دارد، گریبان خود زن‌ها را نیز می‌گیرد. یکی از آن موارد طبق گزارش دیلی تلگراف بدین شرح است: «مردانی‌که درآمد آن‌ها از همسرشان پایین‌تر است و از لحاظ مالی به آن‌ها وابسته هستند با احتمال بیش‌تری ممکن است به سراغ زن دیگری بروند. دانشمندان با انجام تحقیقاتی برای بررسی تاثیر میزان درآمد زنان و مردان روی تعهد آن‌ها به یک‌دیگر، متوجه شدند مردانی که درآمد کم‌تری نسبت به هم‌سر خود دارند ممکن است با احتمال ۵برابر بیش‌تر با زن دیگری رابطه برقرار کنند. محققان معتقدند برخی از مردان برای تسکین ناراحتی‌ها و احساسات خود که به دلیل کم‌رنگ شدن نقش سنتی آن‌ها به عنوان نان‌آور خانواده به وجود می‌آید به سمت زن یا زنان دیگر سوق پیدا می‌کنند. کریستین مانچ، روان‌شناسی‌که این‌تحقیقات را انجام داده است در این‌باره گفت: احتمال ارتباط با زنی دیگر غیر از هم‌سر در مردانی‌که درآمد شان از هم‌سرشان کم‌تر است، ممکن است تا ۵برابر افزایش پیدا کند. مهم‌ترین دلیل آن هم عدم رضایت آن‌هاست. آن‌ها از زندگی خود راضی نیستند و احساس خوشایندی در این‌مورد ندارند. البته از سوی دیگر وابستگی زنان به هم‌سر در مورد مسایل مالی هم باعث افزایش رضایتمندی مردان می‌شود و هم میزان پایبندی آن‌ها به زندگی و تعهد به هم‌سر را افزایش می‌دهد، به طوری‌که هم‌سران زنانی‌که به طور کامل از لحاظ مالی به هم‌سر خود وابسته هستند با احتمال ۷۵درصد بیش‌تر از هم‌سران زنان مستقل نسبت به هم‌سر خود وفادار می‌مانند» ( مانچ، ۱۳۸۹ : ۱۲ )
هم‌چنین ازدواج و وجود یک‌مرد توانمند و حامی در کنار یک‌زنی که به شوهرش و اقتدار او احترام می‌گذارد نقش به سزایی در تأمین آسودگی روانی هردوی آن‌ها دارد. البته اثر مثبت آن برای زنان، به دلیل ساخت ویژه جسمی و روحیشان بیش‌تر است، زیرا «وقتی که تعداد مردان غیر متعهد بالا رود، میزان خشونت علیه زنان هم افزایش می‌یابد. ازدواج عامل امنیتی محکمی برای زنان به شمار می‌آید. ازدواج رضایت‌بخش میان شریکان جنسی وفادار، به خصوص وقتی بچه‌های بیولوژیکی خود را بزرگ می‌کنند، باعث بروز خشونت کم‌تری در مقایسه با شرایط دیگر است». ( پوپنو، ۱۳۸۹ : ۵)
به نظر می‌رسد اگر می‌خواهیم از این‌وضعیت به درآییم، و یا حداقل وضعمان بدتر از این نشود، به‌تر است که این‌مسابقه‌ای که میان مردان روشن‌فکر، برای تحقیر خودشان و تکریم زنان وجود دارد، کنار گذاشته شود. هم‌چنین به‌تر است که با توجه به این‌که بانوان محترم این‌امتیاز بزرگ را دارند که از خدمت دوساله سربازی معاف می‌باشند این‌امتیاز را هم به پسرها دهیم که برای آن‌ها سهمیه‌ای در دانشگاه‌ها قایل شویم، که این‌کار حتی به نفع خود خانم‌ها و تمام جامعه خواهد بود؛ زیرا نمی‌توان تصور کرد سرنوشت زنان و مردان یک‌جامعه از هم جداست و آن‌چه به نفع خانم‌هاست به ضرر آقایان است یا بالعکس.
هم‌چنین باید توجه داشت که در نظام اجتماعی و اقتصادی اسلام نه مانند نظام لیبرالی غربی تک تک افراد اصالت دارند و نه مانند نظام سوسیالیستی جامعه اصالت دارد بلکه در کنار احترام به فردیت افراد و جمعیت جامعه، آن‌چه اصالت دارد خانواده است و از آن‌جا که خانواده حول ریاست مرد و مدیریت زن می‌چرخد، باید از تحقیر مرد در جامعه اجتناب کرد.
باید توجه داشت که هرخانواده‌ای برای شکل‌گیری و تداوم به دوعنصر نیازمند است یکی آسایش و دیگری آرامش؛ مسئول تأمین آسایش، که ناظر به امکانات رفاهی و مادی است، مرد است و این‌وظیفه ذاتی و اصلی اوست. اما مسئول برقراری آرامش، که ناظر به امور معنوی و عاطفی و تأمین امنیت روانی است، زن است و این‌مهم‌ترین وظیفه زن است که هیچ‌کس جز او نمی‌تواند آن را انجام دهد. بنابراین طبیعی است که خانواده‌ای می‌تواند استمراری با نشاط و پویا داشته باشد که این‌دوعنصر آسایش و آرامش را که مکمل یک‌دیگرند، در کنار هم داشته باشد.
در این‌جا تذکار این‌مطلب ضروری است که از آن‌جا که خانواده باید حول ریاست یکنرفر بچرخد - زیرا یک‌نهاد نمی‌تواند دورییس داشته باشد – از نظر اسلام این‌ریاست با مرد است: « الرجال قوامون علی النساء » البته ریاست مرد به معنای دیکتاتوری و ستم‌گری نیست بلکه به معنای «جوان‌مردسالاری» است یعنی ریاستی توأم با مروت، گذشت، احترام و محبت مرد به هم‌سر و فرزندان و اهل خانواده؛ بنا بر این ضرورت دارد که برای حفظ کیان خانواده بیش از این به تحقیر مردان در جامعه دامن زده نشود.
ذکر اقرارهایی از برخی زنان که زمانی فمنیست بوده‌اند در این‌جا جالب می‌نماید، زیرا فمنیسم هرچند در راستای حقوق زنان و بر خلاف میل مردان حرکت کرده است، اما آن‌چه نتیجه داده در واقع به نفع مردان، البته نه همه‌مردان بلکه مردان هوس‌باز و بی‌قید و بند بوده است. خانم دانیل کرتیندن در این‌خصوص می‌نویسد: « این‌مردان هستند که نفع بیش‌تری از تصمیم زنانشان مبنی بر مستقل بودن، کسب کرده‌اند. ایدئولوژی آزادی جنسی که اساس فمنیسم است تا کنون به‌ترین چیز برای مردان جوان بوده است؛ سکس، بدون منع اجتماعی، یا قبول هرگونه مسئولیت!»
سوزان فیلد در واشنگتن تایمز نوشت: «ممکن است زنان مسئول تغییر قوانین مطلوب کیهانی بین ونوس و مریخ باشند، اما مردان به طور فزاینده‌ای از آن سود برده‌اند. آن‌ها آن‌چه را که آرزو داشته‌اند - یا لااقل بعضی را - به دست آورده‌اند: آزادی از قید نان‌آوری خانه ... وقتی ونوس شروع به گوش کردن به ساعت بیولوژیکش می‌کند یا بدتر از آن حامله می‌شود، مریخ مجبور نیست برای فرار به لشگر خارجی بپیوندد. او می‌تواند به سمت یک‌زن جوان‌تر برود که حامله نیست و ساعت بیولوژیک او صدا نمی‌کند. مرد از جانب دیگر دوستان مردش لکه‌دار نمی‌شود یا از جانب دیگر زنان مورد انتقاد واقع نمی‌شود یا ... آیا کسی تعجب نمی‌کند چرا شوونیست‌های مرد توسط فمنیست‌های مرد جایگزین شده‌اند؟ همان‌طور که زنان فعالانه برای کسب برتری و قدرت، که قبلاً در حوزه مردان بود تلاش می‌کنند، مردها نیز دوباره در جست‌جوی لذت‌پرستی هستند. خوانندگان مجله سکسی playboy در بین مردان دانشگاهی ۶۲درصد بیش‌تر از ۴سال گذشته است. بسیاری از مردان جوان این‌نسل، نقش پشتی‌بانی را که در کتاب مقدس توصیف می‌شود نمی‌فهمند، زیرا آنان توسط مادرانی پرورش یافته‌اند که توسط فمنیست‌ها به آن‌ها تلقین شده که نقش پدر به عنوان پشتیبان مفهومی بی‌گانه است. مادران آن‌ها آرزومند چنین نقشی بوده‌اند، اما آن‌ها خود نمی‌دانند چگونه آن را به پسرانشان بیاموزند. روز شنبه من در دفترم مشغول کار بودم، مرد جوانی از کارکنان فوکوس به دفترم آمد. او در رشته جامعه‌شناسی که در دانشگاه محلی در حال گذراندن آن بود دچار مشکل شده است. او گفت که استاد از ۲۰۰ دانش‌جوی کلاس نظرخواهی کرده و فقط ۵نفر گفتند که چنان‌چه ببینند زن جوانی مورد تجاوز واقع شده، در قضیه مداخله خواهند کرد. گرچه این‌موضوع خوف‌انگیز است، اما شما باید دیدگاه ذهنی مردان جوانی را در نظر بگیرید که در سن رشد خود این‌پیام را توسط فمنیست‌ها آموخته‌اند: زنان با مردان برابرند، آن‌ها می‌توانند از خود مراقبت کنند» ( پاسنو، ۱۳۸۴ : ۱۱۸ )
به هرروی به منظور بازیابی جایگاه خانواده و ازدواج و ایجاد خانواده‌های جوان‌مردسالار باید پیش از آن‌که بیش از این دیر شود دست به کار شد. دیوید پوپنو در این‌خصوص چنین می‌نویسد: «با بازگرداندن پدران به جایگاه خود در زندگی فرزندانشان تا حدی باید سیر تغییر فرهنگی چنددهه گذشته به سوی فردگرایی افراطی را خنثی کنیم. باید دوباره برخی گزاره‌ها یا یافته‌های فرهنگی را که در سراسر تاریخ از نظر جهانی پذیرفته شده بودند، ولی امروزه متداول نیستند، هر چند کاملاً از بین نرفته‌اند، احیا کنیم. ازدواج باید به عنوان نهاد محکمی از نو بنا شود، نقش پدر نیز باید دوباره تعریف شود، چنین تغییراتی به هیچ‌وجه غیرممکن نیست» (پوپنو، ۱۳۸۹ : ۵۵ )
منابع و مآخذ:
۱- پاسنو، دایانو (۱۳۸۶). فمنیسم راه‌یابی راه: کشف دوباره خواست خدا برای آزادی زنان. ترجمه محمدرضا مجیدی. تهران دفتر نشر معارف
۲- پوپنو، دیوید (۱۳۸۹). دنیایی در نبود پدران. ترجمه مریم رفیعی در دوماهنامه علمی، فرهنگی و اجتماعی زنان حورا شماره ۳۵ صص ۵۳ تا ۵۶
۳- کاپلان، هارولد و بنیامین سادوک (۱۳۶۹). مسایل جنسی و اختلالات روان تنی. ترجمه نصرت‌الله پور افکاری. تبریز: انتشارات رسالت
۴- فیشر، هلن (۱۳۸۱). جنس اول. ترجمه نغمه صفاریان پور تهران: انتشارات زریاب.
۵- مانچ، کریستین (۱۳۸۹). مردان کم درآمد بیش‌تر به هم‌سران خود خیانت می‌کنند در هفته‌نامه سلامت { به نقل از دیلی تلگراف } سال ششم، ۶ شهریور، شماره ۲۸۴ ص ۱۲

ارسال توسط کاربر محترم سایت :mohsenchapi




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط