محرم شدن دختر و پسر به صرف دوست داشتن همدیگر!
صرف دوست داشتن متقابل دو نفر، مجوزی برای محرم شدن آنها نیست. معمولاً دوستی های پیش از ازدواج برای کام یابی های جنسی و در اثر غلبه ی شهوات صورت می گیرد؛ نخستین چیزی که در این گونه روابط از دست می رود،
گوهر ارزشمند عفاف و پاکدامنی است و باید از چنین روابطی که بدون هیچ گونه عقد رسمی و بدون اطلاع خانواده ها، به بهانه ی شناخت بیشتر صورت می گیرد، جدّاً پرهیز شود، چرا که معمولاً شناخت و آشنایی، بهانه ای است تا کمالات و زیبایی های مخصوصاً خانم ها، لگدمال و از ارزش آن ها کاسته و نهایتاً به شکست انجامد.
آمارها نشان می دهد این دوستی ها حتی اگر به ازدواج هم ختم شود، ازدواج موفقی نخواهد بود.
بعضی افراد می گویند همین که دو نفر واقعاً یکدیگر را برای ازدواج بخواهند، دیگر خواندن چند کلمه عربی تفاوت زیادی نمی کند. در جواب این افراد باید گفت:
این کلمه را روحانیون از جانب خود اختراع نکرده اند، بلکه خداوند اراده کرده که انسانها از طریق خواندن عقد، مجوز ورود به یک ارتباط عاشقانه و خدایی را اخذ کنند. از این جهت است که خود خداوند می گوید: من با ازدواج، بین زن و مرد مودت و رحمت قرار دادم.
خداوند اراده کرده که یک ارتباط جنسی قبل از عقد به تنفر، خودکشی، جدایی و شکست منجر شود و ارتباط از طریق ازدواج و عقد شرعی، تبدیل به عشق و محبت، بلکه عبادت و معنویت می گردد؛ این است راز این که باید دالان ورودی به یک ارتباط از طریق ازدواج و عقد شرعی صورت پذیرد.
در تمام ادیان، خواندن کلماتی برای ازدواج رسمی وجود دارد و در صورت نخواندن این کلمات، به هیچ وجه عرف، جامعه و دینشان آن ها را زن و شوهر نمی دانند.
مهم تر از همه عواقب این ارتباط های غیر رسمی و خلاف عرف است، چرا که اگر طرف مقابل بعد از این که حریم ها شکسته شد، طرف مقابل را رها کند، به کجا و از چه کسی باید شکایت کرد؟
اگر به خدا شکایت کند، چگونه و با چه رویی!؟ چرا که خلاف نظر خدا عمل کرده و معصیت انجام داده؛ اگر به قانون شکایت کند، قانون او را که خلاف قاعده و قانون عمل کرده، به اندازه طرف مقابل مجرم می داند! اگر به جامعه شکایت کند، جامعه هم او را نمی پذیرد! به راستی که هیچ پناهگاهی برای انسان نمی ماند.
در جلسات مشاوره ام بسیار دیده ام لحظه های دردناکی را که انسان های با عفت و ارزشمند به خاطر ندانم کاری و ارتباط های غیر رسمی، دچار خسارت شده اند و حال برای آنها هیچ چیزی، جز خسارت، اندوه و تنهایی نمانده است.
دوست خوب من! اکنون که این سطور را می خوانی، از تو که قلبت پر از محبت و رنگ الهی است، صمیمانه می خواهم قدر و قیمت لحظات باشکوه جوانی و نوجوانی را بدانی و در همه ی زیبایی هایی که خدا به تو ارزانی داشته، به خاطر خودت، اندکی بیندیشی و به وجود مالامال از غم و غصه و تنهایت رحم کنی.
کمی خود را دریاب؛ بدترین خسارت زندگی این است که انسان خود و خویشتن گران قیمت خود را درک نکند. از تو می خواهم از همین حالا تصمیم بگیری؛ قبل از آن که روزی برسد حسرت بازگشت به گذشته، تو را ویران و نابود کند؛ آن هنگام بسیار دیر و نابهنگام است.
آیا برای ازدواج باید عاشق شد؟
یکی از مسائل که همواره ذهن ما را به خود مشغول کرده، جایگاه عشق در ازدواج است. به راستی عشق چیست؟ آیا عشق گناه است؟ آیا ازدواج بدون عشق، می تواند معنایی داشته باشد؟ عشق باید پیش از ازدواج به وجود آید و یا پس از آن؟
آیا عشق لزوماً باید انسان را به طرف انسانی دیگر سوق دهد؟ عشق به چه عواملی بستگی دارد و چگونه بوجود می آید؟ عشق چگونه استمرار می یابد و چگونه خاتمه می یابد و یا چگونه رشد کرده، به تعالی می رسد؟
بدون تردید نباید بلوغ عاطفی و به دل نشستن را با عشق های کاذب و دروغین پیش از ازدواج اشتباه گرفت؛ کسانی که به مقوله ی عاطفی و دوست داشتن های شدید قبل از ازدواج اهمیت زیادی می دهند، دچار مشکلاتی همچون انتخاب غلط می شوند.
به زبان ساده تر، وقتی شما کسی را اول دوست داشته باشید، بعد بخواهید تازه او را انتخاب کنید، چون دوستش دارید، پس خوبی های او را بیش از آنچه وجود خارجی دارد، می بینید و باز چون دوستش دارید، بدی هایش را نمی بینید یا اینکه بدی او را می بینید، ولی نادیده گرفته و توجیه می کنید.
برای اینکه نمی خواهید او را از دست بدهید و باز، چون دوستش دارید، به خودتان اجازه نمی دهید درباره ی او و نقص های او به طور کامل فکر کنید. اصلاً چیزی به عنوان فکر کردن جز در مورد دوست داشتن هایتان برای شما باقی نمی ماند.
امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می فرماید: «حبّ الشیء یعمی و یصمّ(1)؛ محبت شدید به چیزی انسان را کور و کر می کند»؛ یعنی واقعیات و حقایق را نمی بیند.
بسیاری از نظریه پردازان چه با رویکرد دینی و اسلامی و چه با رویکردهای غربی، همچون بنیامین فرانکلین می گویند: «قبل از ازدواج چشم هایت را خوب باز کن و بعد از ازدواج چشمهایت را ببند؛ یعنی قبل از ازدواج وقت دیدن ضعف هاست تا انسان آنچه را که شایسته مقام انسانی اوست، انتخاب کند و بعد از ازدواج باید از خیلی از مسائل تغافل کند و در صدد اصلاح و تربیت طرف مقابلش باشد.»
پذیرش قبل از ازدواج
قبل از ازدواج همه عیب های او را ببینید و اگر می خواهید او را قبول کنید، دست کم بدانید او چگونه است. چون آدم ها را آن گونه که هستند، باید پذیرفت، نه آن گونه که در رویای ما زندگی می کنند و نه آن گونه که به ما قول داده اند. باید شخص را با شرایط فعلی قبول یا رد کرد؛
پس باید با تمام وجود به شخصیت فعلی طرف مقابل آگاهی یابید و برعکس تصور شما- که فکر می کنید روابط عاطفی قبل از ازدواج شناخت بسیار بیشتری نسبت به یک خواستگاری رسمی ایجاد می کند- اگر این رابطه عاطفی باشد، به شناخت واقعی شما آسیب جدی می رساند.
اما شما در وجودتان احساس خاصی پیدا کنید و این احساس خاص باعث می شود دیگر عیب های طرف مقابل را هرگز نبینید و خوبی هایی برای او تصور کنید که اصلاًٌ در قاموس وجود او یافت نمی گردد.
ولی برعکس، وقتی در یک جلسه رسمی خواستگاری برای هم صحبت شدن و آشنایی بیشتر با هم تنها می شوید وخصوصی با هم حرف می زنید، خبری از ده ها نفری که در پارک شما را می بینند نیست، اما به اندازه ی ذره ای احساس عاطفی نسبت به طرف مقابل ندارید، بلکه با نگاه عقلانی و بی طرفانه به دنبال عیوب و یا خوبی های او هستید.
پس هم عیبها و هم خوبی ها را به شکل منطقی می بینید. هر چند یک جلسه خواستگاری اطلاعات کاملی به شما نمی دهد، ولی می توانید رسماً و با اطلاع خانواده در جلسات دیگر، طرف مقابل را ارزیابی و خود را در معرض ارزیابی او قرار دهید و فرصت را برای یک انتخاب درست و نهایتاً یک عشق و علاقه ی آگاهانه فراهم آورید.
چند نمونه واقعی ازعشق های غلط به نقل از یک مشاور
مراجعه کننده هایی جهت مشاوره داشته ام که بیش از سه سال با هم ارتباط نزدیک عاطفی پیش از ازدواج داشته اند و با وجود علاقه ی شدید، با هم ازدواج کرده اند؛ یعنی اول همدیگر را دوست داشته اند، بعد از دوست داشتن شان تازه همدیگر را انتخاب کرده اند،اما چون بُعد عاطفی بسیار بالا بوده، ضعف های قبل از ازدواج دیده نشده و پس از دو سال که از ازدواج آن ها گذشته و جنبه های عاطفی و احساسی رو به خاموشی گراییده، زندگی آنها دچار مشکل و نهایتاً به جدایی انجامیده است.
داستان اول
پسر و دختری چند سال قبل از ازدواج شدیداً عاشق یکدیگر بودند و حالا که با هم ازدواج کرده بودند بعد از مدتی که از ازدواج گذشته، شوهر، زن را به باد کتک گرفته بود که باید به من بگویی که با چند نفر دیگر در ارتباط بودی و هستی؟!این خانم با گریه و اشک به من می گفت: «هر چه قسم خوردم که در این مدت سه سال، فقط با تو بودم و شب ها همراه با گریه و عشق سوزان تو به خواب رفتم، من فقط با تو بودم و بس!» تأثیری نداشت.
پاسخ همسر این خانم جالب و شنیدنی و تأمل برانگیز است؛ این خانم از همسرش نقل می کرد که به او گفته: «چطور در گذشته توانستی به مادرت دروغ بگویی که می روم کلاس تقویتی و در حالیکه در کنار من در پارک به سر می بردی؟ از کجا معلوم که به من هم دروغ نمی گویی و نمی گفتی؟!»
باید بگویم که این، حاصل یک ارتباط عاشقانه ی زودگذر و بدون تفکر و تأمل است که نتیجه ای جز خسارت و تباهی ندارد.
داستان دوم
مردی مراجعه کرده بود و می گفت: «وقتی سر کار می روم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشد که نکند مزاحم تلفنی زنگ بزند و خانمم او را تحویل بگیرد؟!» به او گفتم: «یعنی این قدر نسبت به همسرت بی اعتمادی؟!»گفت: «مشکل من این است که آشنایی من با خانمم تلفنی بود و من بعد از مدت ها مزاحمت، توانستم کم کم با او دوست شوم و بعد از مدتی هم با هم ازدواج کردیم.
من از این نگرانم اگر او با بیست بار تماس تلفنی و مزاحمت های پی در پی من، بالاخره موافقت کرد تا با من دوست شود ... نکند یک نفر دیگر با این حربه او را شکار کند و زندگی ما متزلزل شود».
داستان سوم
دختر عمو و پسر عمویی قبل از ازدواج، ارتباط پنهانی زیادی با هم داشتند و با یک بچه 9 ماهه، برای مشاوره قبل از طلاق به من مراجعه کرده بودند. این گریز از با هم بودن و زندگی این دو، نتیجه ارتباط های غلط و عشق های کاذب و پوشالی است که سرمایه ی با هم بودن در زمان ازدواج و پیوند زناشویی را به تاراج می نهد.پس ای نهال خوش برگ و بار روزهای سبز فردا! هشدار؛ به زندگی خود رحم کن! به خدا سوگند تو خیلی با ارزشی و قدر و قیمت داری؛ خود را دریاب، مبادا آینده ی زیبای پر از الفت و محبتی را که در سایه ی خانواده ی ارزشی و مبتنی بر اصول اخلاقی شکل خواهد گرفت، این گونه ویران سازی؟
داستان چهارم
چقدر برایم غم انگیز است وقتی به یاد می آورم روزی که زن و شوهری برای مشاوره ی قبل از طلاق با یک پسر بچه پنج ساله مراجعه کرده بودند. این ها قبل از ازدواج با هم دوست بودند! پس از حدود هفت سال زندگی در کنار هم، حالا به طلاق رسیده اند؛از همه طاقت فرساتر اینکه وقتی از پسر بچه می خواستم از اتاق بیرون برود تا من بتوانم با پدر و مادرش راحت صحبت کنم، با چهره ای معصومانه، رو به من کرد و گفت: «عمو، من از اتاق می روم بیرون، ولی تو را به خدا به مامان و بابایم بگو که اسباب بازی نمی خواهم!
پفک و بستنی و پارک هم نمی خواهم! داخل خانه هم بچه ی خوبی می شوم، اما به شرطی که با هم دعوا نکنند. عمو! پدرم می گوید: بیا پیش من زندگی کن و مامانم هم می گوید بیا پیش من! به خدا من هر دو را دوست دارم».
به راستی چرا این بچه ی پنج ساله با این ضریب هوشی، باید تبدیل به بچه ی طلاق شود؟ چرا؟ این ها نمونه هایی بود از هزاران موردی که از عشق های آن چنانی به اینجا رسیده اند.
ای کاش می توانستم گزارش زندگی مشاوره ها را برایتان بازگو کنم تا کمی بیشتر بیندیشید و یک بازخوانی فکری در نگرش هایتان داشته باشید تا زندگی زیبایتان را با رؤیاهای خیال پردازانه به تباهی نکشانید.
باور کنید عشق، حادثه نیست که شخص با یک اتفاق ساده و پر از هیجان بتواند بنای زندگی شرافت مندانه اش را بسازد؛ عشق باید همراه با معرفت، آگاهی و شناخت باشد.
باور کنید عشق واقعی، از جنس احساسات ناگهانی - که بعضاً در فیلم های هندی مشاهده می شود - واقعی نیست؛ جالب است بدانید در سفری که به هند داشتم، از نزدیک با زندگی اسطوره های عشق سینمای هند آشنا شدم، دیدم که حتی ذره ای خوشبختی در زندگی شان وجود ندارد.
باور کنید کسانی که در رسانه های هندی برای شما الگوهای عشق شده اند، چندین بار در زندگی شکست خورده و طلاق را تجربه کرده اند و یا هر روز در کنار یک انسان آلوده ی دیگر به شهوت و هوس رانی می پردازند و بیشتر در نقش یک زندگی عاشقانه بازی می کنند و به معنای واقعی کلمه، «فیلم» بازی می کنند؛
باور کنید عشق مثل یک بذر است که باید در زمین حاصل خیز و مناسبی کاشته شود و آرام آرام جوانه بزند. بنده به این مدت، «مدت شناخت عقلی» می گویم؛ این جوانه تازه و حساس، باید مراقبت و مواظبت شود تا به مروز زمان تبدیل به درختچه شود. این مدت روزها و سال های اول زندگی و به خصوص زمان آشنایی دو نفر با یکدیگر است که دوران ابتدایی آشنایی به ویژه ایام عقد را می گذرانند.
شما با رسیدگی به درختچه ی زندگی تان با وجین کردن اخلاق ناشایست و آراستن خود به فضایل و کمالات، این درختچه ی آسیب پذیر اول زندگی را تبدیل به درخت تنومندی می کنید که دیگر هیچ تندبادی به آن آسیب نمی زند و در حوادث روزگار، مقاوم و استوار، زندگی را سپری می کند.
بلوغ عاطفی در ازدواج و نگرش اسلام در محدودیت روابط دختر و پسر
انسان موجودی چند بعدی و بسیار پیچیده است. با تمام ارزش هایی که برای عقل متصور است، اما تمام سعادت بشر در گرو تکامل عقل نیست، بلکه سرمایه ی مهم دیگری به نام عواطف و احساسات در انسان وجود دارد که به اندازه ی عقل مهم است.انسان به کمک عقل و عاطفه (دوشا دوش هم) راه تعالی و تکامل را طی می کند. رشد عاطفی واحساسی از شرایط لازم برای ازدواج است و دارای محاسن و مزایای بسیاری است:
1. عواطف و احساسات، قدرت محرکه ی انسان است؛
2. عواطف و احساسات، عامل اتصال، پیوستگی و تلطیف انسان ها و جوامع است؛
3. مهر، محبت و عواطف از مهم ترین عوامل موفقیت در زندگی زناشویی است؛
4. عاطفه و احساس باعث می شود تا انسان نیاز به همراز و همدل را در خود احساس کند؛
5. رنگ و بوی دوست داشتن و عشق در سایه ی محبت و عاطفه شکل می گیرد.
فرد برخوردار از رشد عاطفی، مهار احساسات منفی و مثبت خود را در دست دارد؛ او در ابراز خشم و ترس، گریه و شادی، محبت و ... در محدوده ی مورد قبول جامعه عمل می کند، نه بی مهابا و کودکانه و از سر احساس صرف!
رشد عاطفی مانند رشد عقلی به سن تقویمی نیست، بلکه به میزان یادگیری، تجارب فرد و از همه مهمتر، در تعامل عاطفی کودک با والدین و دیگر بزرگسالان آموخته می شود. رشد عاطفی مانند رشد جسمانی از لحظه ی تولد آغاز می شود و حتی رفتار عاطفی کودک در هنگام تولد مشاهده می گردد و بر اثر تعامل با خانواده و دیگر افراد در جامعه رشد می کند؛ پس اکتسابی است.
نکته ی بسیار مهم در رشد و بلوغ عاطفی، این است که رشد عاطفی به معنای احساساتی بودن شدید نیست، بلکه به معنای کنترل احساسات است. آنچه که مورد تأیید در این حوزه است، نه افراط و نه تفریط، بلکه کنترل و در حد معقول قرار دادن عواطف و احساسات است.
بلوغ عاطفی از مهمترین مباحثی است که عدم توجه دختر و پسر به آن، باعث از هم گسیختن یک زندگی می شود.
عواطف انسان مربوط به گرایش ها و جذبه هایی است که در او اتفاق می افتد و به حق هم هست و گاهی وقت ها شخص، نقطه مقابل همه این مسئله است؛ یعنی به هیچ روی به جنبه ی احساس و عواطف وجودی اش واکنش نشان نمی دهد. اصلاً روح و روان او مسائل عاطفی را درک نمی کند.
این شخص به طور قطع در ازدواج، هم به خود و هم به طرف مقابل آسیب روحی و روانی خواهد رساند، چون سنگ بنای یک رابطه ی صمیمی، عواطف سازنده و هدایت شده است.
نمونه ی عدم بلوغ عاطفی در یک زندگی واقعی
مدتی پیش خانم و آقایی برای مشاوره ی قبل از ازدواج به من مراجعه کردند. از همه نظر شرایط آن ها به لحاظ فرهنگی، دینی، تحصیلی، خانوادگی، سن،انتظارات و ... با هم متناسب بود. مشکل آنها این بود که پسر علاقه مند و شیدای خانم بود، اما این خانم بی خیال، به هیچ پسری تمایل نشان نمی داد.
نه اینکه دیگری را بخواهد، بلکه اصولاً نسبت به جنس مخالف هیچ احساسی نداشت؛ به زبان ساده تر، بلوغ عاطفی و احساسی در او صفر بود.
باید بگویم شخصی که بلوغ عاطفی دارد، به زبان بسیار ساده، مفهوم خوش آمدن و دلپذیر بودن، یا به دل نشستن یا ننشستن را درک می کند و نسبت به آن منفعل می گردد.
در بعضی موارد می توان رابطه ی بسیار نزدیکی بین بلوغ عاطفی و زیبایی طرفین، به ویژه پسر، برقرار کرد؛ هر چند زیبایی خود قابل تشکیک و متنوع است. گاهی زیبایی به جنبه های ظاهری و جسمانی طرف مربوط است و گاهی حکایت از یک نوع جذبه و کشش درونی و معنوی دارد که دل یک شخص را تسخیر و متوجه خود می کند.
در همه ی این ها نیز ذوق و سلیقه ی افراد متفاوت است. گاهی لاغر برای او زیباست، گاهی چاق! گاهی رنگ پوست سبزه ی نمکین و گاهی بسیار سفید. این ها همه زمینه ای ست برای کشش عاطفی و اگر شخصی بلوغ عاطفی داشته باشد، در او این کشش و میل اتفاق می افتد.
عشق و علاقه به جنس مخالف، عامل اساسی ازدواج؟
ازدواج در حقیقت نوعی مشارکت اجتماعی است؛ مشارکتی که به طور ساده بیش از این که درخواست فرد از فرد باشد، درخواست خانواده و مجموعه ای در مقابل خانواده ی دیگر است. ضمن اینکه در آن، دو انسان باید از جهات گوناگون با یکدیگر تناسب داشته باشند که از آن جمله، تناسب اعتقادی، اجتماعی، عقلانی، تحصیلی و ... است.انسان در ازدواج، تمامی نیازهای سطوح مختلف خود را (از ابتدایی ترین نیازهای غریزی تا عالی ترین نیازهای انسانی) به مشارکت می گذارد. برای تشکیل یک خانواده، باید تناسب بین دو انسان برای برآوردن تمامی نیازها در حد بالایی وجود داشته باشد؛
بنابراین، برای ازدواج باید ما به انسانی بیندیشیم که بتواند قسمت اعظم نیازهای مختلف ما را مرتفع کند. عشق می تواند مکمل چنین ازدواجی باشد، نه فقط عامل تعیین کننده آن.
با وجود اهمیت و جایگاه عشق در زندگی، نیازهای واقعی انسان نیز حقیقتی انکارناپذیرند که انسان عاقل نباید از آنها غافل باشد.
انسان عاشق نمی تواند به عشق اکتفا کند و از نیازهای خود از این طریق چشم بپوشد.
بهتر است برای ازدواج انسانی را انتخاب کنیم که در برآوردن نیازهای مختلف، یار، همراه و همسر ما باشد؛ نه اینکه تنها به دلیل عشق، انسانی را برگزینیم.
ازدواجی که بدون توجه به نیازهای گوناگون انسان صورت پذیرد تنها بخواهد عشق را تأمین نماید، بسیار زود شکست خواهد خورد.
باید گفت که برای ازدواج، سه عنصر مهم و تعیین کننده، لازم و ضروری ست:
1. خوب باشد، یعنی ملاک های اصلی را داشته باشد؛2. متناسب باشد، یعنی هم کفو باشد؛
3. دلنشین باشد، یعنی بر دل طرف مقابل بنشیند.
هر کدام از این سه گزینه نباشد، ازدواج به چالش و مشکل کشیده می شود. باید باور کنید که به دل نشستن و علاقه مند بودن، شرط کافی برای ازدواج موفق نیست! اگر باور ندارید، امتحان کنید ولی باید بدانید امتحان خطرناکی می خواهید انجام دهید.
عشق قبل از ازدواج یا عشق بعد از ازدواج؟
پس از آنکه انسان مناسبی را برای ازدواج برگزیدیم و با او در یک مشارکت انسانی وارد شدیم، باید منتظر آن باشیم که عشقی پاک میان ما زاده شود. چنین عشقی، در زندگی روشنایی می آفریند و هر قدر زن و شوهر به پختگی و کمال نزدیکتر شوند، پاکی و خلوص این علاقه مندی را بیش از پیش در قلب خود احساس می کنند.البته یک اتفاق عاطفی همچون به دل نشستنی که کنترل شده و مقدماتی است، قبل از ازدواج لازم است، ولی این به معنای عشق امروزی - که افراطی و بدون هیچ شناختی است - نمی باشد.
روابط شدید قبل از ازدواج، به هیچ شیوه ای جایز نیست؛ هر چند امروز به وضوح شاهد آن هستیم.
در این روابط به یک سری مسائل روی می آورند که آیین مبین اسلام آن را جایز نمی داند، متأسفانه امروزه شاهد دختران و پسرانی هستیم که به شیوه ای مخفیانه با همدیگر ارتباط دارند که بهانه آن، خاطرخواهی و یا آشنایی و شناخت یکدیگر است.
این ارتباط در قالب صحبت، ملاقات های پی در پی و یا از طریق نامه، تلفن، پیامک و ... با یکدیگر شکل می گیرد و زمینه ی تبادل حرفهای نرم، وسوسه انگیز، نفسانی و شیطانی را فراهم می آورد که سبب تضعیف نفس و تشدید هوا و هوس می شود.
در پی آن ناز و عشوه در گفت و گو و نگاه های وسوسه انگیز طرفین - که خدا می داند چه تاوان و عقوبتی به دنبال خواهد داشت- کار را به جایی می رساند که همه ی انگیزه ها و تمایلات به ازدواج را خاموش و خنثی می سازد؛ بنابراین ارتباط ها و عشق های قبل از ازدواج نه تنها انسان را از هدف اصلی که ازدواج است دور می کند،
بلکه سبب سرپیچی از اوامر خداوند و دوری از حضرت حق نیز می گردد و این یعنی خسران دنیا و آخرت!
در این زمینه سفارش هایی به مردان و زنان شده و آن ها را از ارتباط های غیر شرعی بر حذر داشته است؛ پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرمایند: «إیّاکم و الدّخول علی النّساء فوالّذی نفسی بیده ما خلا رجلٍ بامرآهٍ الّا دخل الشّیطان بینهم»؛ از اختلاط با زنان بپرهیزید، قسم به خدایی که جانم در دست اوست، هیچ مردی با زنی خلوت نمی کند، مگر آن که شیطان، سومین نفر آنها بوده باشد.
حال خواهر و برادر ایمانی! می دانید اگر شیطان بین دختر و پسری واقع شد، آن ها را به سوی چه لغزشگاه هایی سوق خواهد داد و چه وسوسه و آتشی در خرمن ایمان وجود انسان خواهد زد. بر همین اساس است که اسلام، خلوت زن و مرد نامحرم را با همدیگر جایز نمی داند (چه حرف زدن و نگریستن به همدیگر باشد و چه از آن بیشتر ...) تا آن ها را از عملی که خداوند حرام کرده، حفظ کند.
همه می دانیم که غریزه ی جنسی قوی ترین غریزه است و خلوت دختر و پسر با هم، سبب تحریک آنها و کشاندن آن دو به طرف گناه و معصیت می گردد. پس لازم است دختر و پسر هیچ گاه با یکدیگر خلوت نکنند، مگر با حضور یکی از محارم دختر، آن هم با رعایت اصول مطرح شده؛ این کار سبب تقوا، پرهیزگاری و آرامش درون است که خیر و سعادت و صلاح آنها را در پی دارد.
خداوند متعال می فرماید: (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکی لهم إنّ الله خبیرٌ بما یصنعون)(2)؛ ای محمد، به مردان مؤمن بگو که نگاه هایشان را از نامحرم نگاه دارند و پاک دامنی پیشه کنند، این سبب تزکیه ی آنهاست و خداوند بر اعمال آنها آگاه است.
بر همین اساس، ارتباط دختر و پسر قبل از ازدواج حرام شده است؛ هر چند با هم قرار پیوند ازدواج در آینده را نیز بسته باشند. این نکته را هم باید دانست که بدون تشکیل زندگی مشترک، محبت واقعی پدید نمی آید.
چرا که عشق و محبت مفهومی پاک و بادوام است که در جایگاه خود و به اراده ی الهی و از طریق ازدواج رقم خواهد خورد، اما اگر قبل از ازدواج کسی جنس مخالف خود را دوست داشت، این دوست داشتن، فکر و خیال او را آشفته و مبتلا به گناه خواهد ساخت و باعث می شود تا آتش شوق دیدار محبوب در او به خاموشی گراییده شود.
سؤالم از شما جوان عزیز این است که بین این دو مسیر، کدام یک شایسته ی انتخاب است؟ این که بشناسی و در قالب ازدواج، عاشق و علاقه مند شوی یا علاقه مند شوی و ازدواج و محبت و مودت خدایی را در کوره ی آتش هوس و تمایلات نفسانی بسوزانی و نابود کنی. انتخاب با توست.
امیدوارم اشتباه نکنی، چون اشتباه تو یعنی درک نکردن خودت؛ من معتقدم که بدترین اتفاق زندگی تو این است که دیگران تو را درک نکنند، بلکه بدترین اتفاق زندگی آن است که خودمان، خودمان را درک نکنیم! راستی شما خودتان را درک می کنید؟
برقراری رابطه ی دختر و پسر به نیت انتخاب همسر
روان شناسان معتقدند که میل و کشش به جنس مخالف، از نظر فیزیولوژیکی یک نیاز طبیعی، فطری و روانی است که اگر کنترل نشود، آسیب جدی به انسان می زند. آنان می گویند در تمام فرهنگ ها و کشورها، پسران و دختران در سن بلوغ، اولین نگاه و گرایش را به سوی جنس مخالف ابراز می کنند که معمولاً در این مورد آسیب نیز می بینند.اما مرز این کشش در هر فرهنگی تعریف شده است؛ برای مثال، در جوامع غربی و سایر جوامع غیر مسلمان، ارتباط میان دو جنس مخالف به خود فرد سپرده شده و هر شکلی از این ارتباط مورد پذیرش جامعه و فرهنگ آن است.
اما در کشورهای مسلمان و برخی فرهنگ ها این ارتباط محدود است و در مواردی به فضای سیاسی و اجتماعی جامعه بستگی دارد، اما سؤال این جاست که رابطه دخترها و پسرها در جامعه ی ما چگونه است؟
در گذشته های نه چندان دور، ارتباط بین پسرها و دخترها مانند امروز مورد توجه نبود؛ سن ازدواج پایین بود و ارتباطات به شکل وسیع نبود، از این رو کنترل بیشتری بر جوانان صورت می گرفت. ضمن اینکه بخش عظیمی از تربیت فرزند توسط خانواده صورت می گرفت.
سخن آخر
واقعیت این است که بسیاری از جوانان، امروز در ارتباط های خود به ازدواج فکر نمی کنند. به اعتقاد جامعه شناسان، در جامعه امروز وجود مسائل اقتصادی، نگاه دوگانه جامعه ی مدرن و سنتی، فراگیری اطلاعات و دانش و پدیده جهانی شدن که مبتنی بر ارزش های دینی نیست، احساس دوگانگی و تزلزل هویتی را در این نسل پدیدار کرده است.اگر فرهنگ ازدواج صحیح را به جوان آموزش ندهیم، ممکن است غرایز جوانی او رشته ی اخلاق را گسسته او را به بیراهه بکشد. کما اینکه امروزه با در دست گرفتن بخش مهمی از تربیت جامعه توسط رسانه هایی همچون اینترنت و ماهواره، کنترل تربیتی جوانان برای خانواده ها بسیار سخت تر از پیش شده است.
از این رو همت و انگیزه ی شخص، کام جویی و رسیدن به منافع شخصی است، نه پذیرفتن بار مسئولیت و در نهایت ازدواج.