تخت بهشت تخت فولاد
گزارشي از گلزار شهداي شهر اصفهان
در اين بوستان پر از لاله خوشبو، قطعاتي هست كه به حق ميتوان قطعه نوجوانان يا قطعه «علياكبر» ناميدشان. چرا كه عمده شهداي آرميده در آنها را نوجوانان زير بيست سال تشكيل ميدهند؛ از جمله: سيد فضلالله زهرايي 15 ساله، محمد لاوي 17 ساله، محمد زيگرز 16 ساله، حيدر قرباني 16 ساله، اكبر جعفري 17 ساله، جمشيد اسماعيلي 16 ساله، فريدون (اصغر) مراد فولادي 14 ساله و...
در كنار مضاجع نوراني و مقبرههاي پربركت عرفا و اساتيد گرانقدري چون حاجآقا رحيم ارباب، بابا ركنالدين شيرازي، بابا فولاد حلوايي، ميرزا حسين كشيكچي، سيد محمد صمصام، آقا حسين خوانساري و همچنين استاد جلالالدين همايي در مجموعه بزرگي كه به «تخت فولاد» اصفهان معروف است، بوستان هزاران شهيد گرانقدر انقلاب نيز قرار دارد. قبور جواناني كه ره صدساله عرفا را يك شبه پيمودند و مصداق بارز « فَضّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ أَجْرًا عَظيمًا» شدند. تعداد شهدا به قدري است كه اگر با پاي دل نروي، پاي تن تو را در آن محوطه بزرگ تنها خواهد گذارد و خستگي مجالش نميدهد!
ويژگي خوب اين بوستان، نصب تصاوير مناسب و يكاندازه از همه شهداي آن، بر سر هر قبر است و آنگاه كه تو در ميان آن مجموعه بزرگ نه هزار نفري از جوانان و نوجوانان گلچين شده اصفهاني قدم ميزني، گويي چشمهاي آن شهيدان با تو سخن ميگويند و تو راهي نداري جز اينكه مدام دست بر پيشاني بكوبي و زمزمه كني كه «خداوندا! چه خونهاي پاكي به پاي اين نظام ريخته شده» و ميماني كه «راستي، چگونه جواب اين خونها را خواهي داد؟!»
وقتي كه گلزاري چنين گسترده را ببيني، بيشتر حسرت ميخوري كه چرا حداقل به ازاي هر هزار نفر از شهيدان اين شهر، يك «مركز تاريخ شفاهي جنگ» وجود ندارد تا گوشهاي از بزرگي و نورانيت اين عاشقان نور الهي و دلدادگان خمينيكبير را به قلم بياورد و از اين طريق، براي نسل جديدي كه شايد دايي، عمو، پدر، پدربزرگ يا هممحلي و هممدرسهاي و همدانشگاهي سابق خود را در ميانه اين قبور ديده است، راه صعود به آسمان را هموارتر كند! حسرتا بر غفلت ما از اين تاريخسازان حقيقت!
اصفهان، در طول قرنها، وفادارياش به اسلام را با خون عزيزاناش ثابت كرده بود و طي پيروزي انقلاب نيز عزيزاني را به خيل شهداي تاريخ خونبار مبارزه هميشگي ظلمت و نورانيت افزود، از جمله چهارمين شهيد محراب، آيتالله اشرفي اصفهاني، كه مقبره ايشان در ابتداي گلزار جلوهكرده است و همچنين ديگراني از جمله: مهرداد صبوحيان 14 ساله، محمد حسن قيصريان 18 ساله و همچنين اصغر نوري، حسين شريفي، علي بيزري، حسين مرسومي، سيد محمود طباطبايي و... كه در زمستان سال 57 به دست رژيم منفور شاهنشاهي، در خيابانهاي شهر اصفهان به شهادت رسيدهاند!
به اين قبرستان كه پاي بگذاري برايت مسجل ميشود كه «خانواده ديني» بهترين محمل تربيت انسان الهي است و بهترين نشانه آن را نيز در حجم عظيم خانوادههايي كه دو، سه يا چهار فرزند و عضوشان را تقديم انقلاب اسلامي كردهاند، مييابي؛ مانند اين عزيزان: رضا و محمدرضا و اكبر تورجيزاده، حسين و حسن صدري، عليرضا و مجتبي محمدي، مهدي و رضا و عباس رحيمي، عليرضا و حسينعلي عابدي، مهدي و محسن كاظمي، عبدالكريم و عبدالرحيم عباديان، مسعود و منصور رهنما و محمدعلي خانعلي به همراه دو فرزندش، صالح و كاظم كه در يك روز يعني بيستوپنجم دي 65 با فرزند صالحش صالح، به ديار حق شتافته است.
البته در جبههها، برادري، نه به فاميل مشترك و همخوني كه به پيوند عقيدتي بود كه ميان همه اهالي آن رواج داشت. حال تو ببين كه چگونه دست تقدير، دو فرد از دو پدر، ولي با يك عنوان يعني سيد مهدي هاشمي را در يك روز يعني دوم مرداد62 به آغوش حق فراميخواند كه جسد هر دو نيز ده سال بعد به خانوادههايشان باز ميگردد.
جوانان اصفهاني به بركت فضاي معرفتي و معنوي صحيحي كه علما و روحانيون اين شهر طي قرنها شكل داده بودند، از همان روز اول انقلاب، به سراسر كشور گسيل شدند تا هر جا و هر طور كه ميتوانستند «نياز انقلاب» را برآورده سازند و از همين رو چنين شهدايي نيز در اين گلستان آرميدهاند: شهدايي كه در درگيريهاي قائله تركمنصحرا جانشان را تقديم كردند. جواناني كه در ماجراهاي سيستان و بلوچستان به شهادت رسيدند؛ مانند: اصغر كفعمي، غلامرضا وفايي، علي بركتين فرد، عليرضا هراتيان و... جواناني كه سر از پا نشناخته براي آباداني كشور به جهاد سازندگي پيوسته بودند و در حين انجام خدماتشان به شهادت رسيدند؛ مانند جهادگر گرامي، ناصر منشي كه در كرج شهد شهادت نوشيد! و چه ننگي براي منافقين بالاتر از اين كه دهها جهادگر و آبادگر كشور و خادم ملت را نيز به شهادت رسانيدهاند؛ از جمله مهندس وليالله نيكبخت كه تابستان 58 ترور شد و چه غمبار بود وقتي كه بر سر مزار او رسيديم، اطلاعيه فوت مادر بزرگوار ايشان، بانو بيگم نريماني را ديديم؛ مادري كه با شير پاك خود و تربيت الهياش، چنين فرزنداني را نثار انقلاب كرده بود و اينك به لقاي و نايل آمده بود.
شهداي ترورهاي منافقين كوردل ضدمردم و كشور، كه در اوايل انقلاب و در خلال جنگ در اصفهان به افتخار شهادت نايل آمدهاند نيز بسيارند؛ از جمله آنها: بهرام سعيدي مقصودبيگي، مرتضي تاجيك، ناصر ماندگاري، سيد مهدي فروهر، حكمت روان، اكبر زارع بهرامآبادي، مهدي يارمحمدي و... همچنين خواهر انقلابي، زهره بنيانيان كه ارديبهشت 58 در درگيري با ضدانقلاب در فولادشهر به شهادت رسيد و به خيل عظيم زنان پرافتخار كشور پيوست.
و بالاخره خيل عظيم جواناني كه در قائلههاي كردستان به لقاء محبوب نايل شدند! و تو چه ميداني كه در شهر بسيار كوچك مريوان يا شهرهاي ديگر چه گذشته كه اين خيل عظيم شهيدان اصفهاني در آنجا به شهادت رسيدهاند؛ از جمله شهيدان سال 62: حسن مزروعي بهداني 15 ساله، بهمن مهياري دهسرخي 13 ساله، صفر عليخاني 17 ساله، علياصغر شمس 14 ساله، مجتبي كريمي 18 ساله و... شهداي مظلوم قبل از آغاز جنگ تحميلي در قائلههاي كردستان نيز بسيارند؛ از جمله: سيد محمد مؤمنزاده، رسول لطفي خواجويي، محمود كمالي خوراسگاني، حسين قانعيان، علي قاضي عسگر و...
در اين بوستان پر از لاله خوشبو، قطعاتي هست كه به حق ميتوان قطعه نوجوانان يا قطعه «علياكبر» ناميدشان. چرا كه عمده شهداي آرميده در آنها را نوجوانان زير بيست سال تشكيل ميدهند؛ از جمله: سيد فضلالله زهرايي 15 ساله، محمد لاوي 17 ساله، محمد زيگرز 16 ساله، حيدر قرباني 16 ساله، اكبر جعفري 17 ساله، جمشيد اسماعيلي 16 ساله، فريدون (اصغر) مراد فولادي 14 ساله و...
البته اگر بخواهي بهتر بداني كه شعور و شعار اين شهيدان چه بوده، خوب است نيمنگاهي به اشعار مندرج بر قبورشان بيندازي و آنگاه سر خجلت و فروتني در مقابل اين روحهاي بلند و رهيده از همه زيباييهاي دون اين دنياي دني پايين بياوري، گر چه سنشان كم باشد! بر مزار نوراني شهيد امير حسين سليماني 15 ساله كه سال 60 در محمديه پرواز كرده چنين نوشته است: «شهادت افتخار پاسدار است/ شهادت گفته پروردگار است/ ظفر بهر مسلمانان دنيا/ اميد و انتظار پاسدار است/ به زير بار ذلت تن ندادن/ به دنيا اين شعار پاسدار است».
روي قبر شهيد حسين خونكا 17 ساله نيز نوشته است: «مردانه لباس رزم پوشيد شهيد/ بر دشمن خيره سر خروشيد شهيد/ هان! مرده مخوان! كه زندة جاويد است/ زان جام شهادتي كه نوشيد شهيد».
همچنين بر سنگ قبر برادران شهيد كريم و محسن پيرنجمالدين ميخواني: آنچه خداي ميطلبد آنم آرزوست/ برپايي حكومت قرآنم آرزوست/ نابودي حكومت ظالم در اين جهان/ پيروزي گروه مسلمانم آروزست/ راه شهيد راه حيات هميشگيست/ در زندگي، مرام شهيدانم آرزوست».
اصفهان نيز يكي از دهها شهري بود كه رژيم خونخوار صدام، به مدد موشكهاي شوروي، آن را بمباران ميكرد و دهها انسان كوچك و بزرگ را مظلومانه به شهادت رساند. در ميان اين شهدا، قطعه بزرگي به شهداي بمباران چهارسوق اصفهان در تاريخ بيستم دي 65 اختصاص دارد. شهدايي چون: نيره و رضا رهافروز، كيوان ملافضل عرب يك ساله، عفت و طاهره اسلامي، اعظم هاشمي، احترام دردشتي، فاطمه سلطان معنوي و... در نزديكي اين شهيدان، استاد تكواندو، احمد فروغي دهنوي نيز آرميده كه در كربلاي چهار بهعنوان غواص حضور داشته و مظلومانه به شهادت رسيده است.
از تبعات جنگ، آوارگي دهها تن از مردمان عزيز جنوب كشور بود كه بسياري از آنها در شهر اصفهان و حوالي آن، يعني شهرهاي فولادشهر و شاهينشهر و... اسكان يافتهاند و برخي از آنها در جبههها به شهادت رسيدند؛ از جمله يكي از اين عزيزان به نام احمد خطيبينژاد از اهالي خرمشهر است كه پس از اسكان خانوادهاش، به جبهه ميرود و در سال 62 در شرهاني به شهادت ميرسد و اينگونه فداكاري را در حق انقلاب كامل مينمايد!
چه زيباست كه در ميانه اعمال حج، به دست شقيترين انسانهاي دنيا كشته شوي! اصفهان دهها شهيد از كشتار خونين سردمداران اسلام آمريكايي در سال 66 مكه دارد؛ از جمله: معصومه سنايي، فاطمه كاظمزاده، كبريسبزهعلي، فاطمه صادقي، بتول فيروزمند، اكبر سلحشور، حسن رحماني، رضا فروغي و همچنين رسول اشرفزاده 27 ساله كه حسن، برادر 17 سالهاش را سال 61 در عينخوش تقديم اسلام كرده بود و اينك خود، در حج سال 66 به ديار حضرت حق شتافت و تا ابد لكه ننگي به دامان مدعيان اسلام دروغين باقي گذارد و افتخار ابدي را براي خود و خاندانش خريد.
بالاخره، آنانكه چونان نگيني در ميان صفوف به هم فشرده و عظيم شهداي اصفهان ميدرخشند، سرداران شهيد اين دياراند كه هر كدام دريايي از جلوههاي نوراني حضرت حقاند: شهيدان حسين خرازي، فرمانده دلاور لشگر امامحسين(ع)، حجتالاسلام لطفالله ميثمي، حجتالاسلام مصطفي ردانيپور، محسن صفوي، مهندس سيدحبيبالله خليفه ثاني، قائممقام سپاه منطقه 7 كه در مأموريتي به همراه دخترش پرواز نمود. حاج علي قوچاني، حسين كوهرنگيها، حاج رضا حبيباللهي، غلامرضا يزداني، نبيالله شاهمرادي و بالاخره شهيد گرانقدر انقلاب، سردار احمد كاظمي كه اينك در ميان ياران صديقش آرام گرفته و نزد پروردگار خويش روزي ميخورد.
در پايان نيز جا دارد به سنگنوشته يك شيرزن انقلاب اشاره كنيم: «آرامگاه جهادگر فيسبيلالله، معصومه كاظمي، فرزند رضا كه از آغاز جنگ تحميلي، در امر تهيه نياز جبههها در كارگاههاي دوزندگي و بافندگي جهاد دانشگاهي دانشگاه اصفهان به تلاش ايثارگرانه اشتغال داشت و در تاريخ ششم رمضان 1362 در اثر تصادف در اين راه درگذشت.»
روحشان شاد، راهشان پر رهرو باد!
منبع:ماهنامه امتداد شماره 49.