گوش هايش
نويسنده:مينا شاهميري
آرزوي روس ها براي دستيابي به آب هاي گرم بيشتر از همه براي ما گران تمام شد و اينجوري بود که نقشه ايران به شکل گربه در آمد
قرن، قرن نوزدهم بود و عصر استعمار. قدرت هاي تازه دنيا نظير فرانسه، انگلستان و روسيه مشغول کشورگشايي بودند و در ايران سلسله قاجار در خوابي عميق به سر مي برد. دربار فتحعلي شاه قاجار که يک باربه سفيرش نوشته بود: «ببينيد اين انگليسي ها اصلاً آدميزادند يا نه»، در بي خبري از اوضاع جهان بود عرصه بازي هاي سياسي همين کشورها بود، که براي تصرف گوشه اي از خاک ايران دست به هر کاري مي زدند. امپراتوري روسيه که همسايه مرزي ما بود طبيعتاً بيشتر از بقيه نسبت به ايران نظر داشت؛ به خصوص که پتر کبير به تمام امپراتورهاي بعد از خودش وصيت کرده بود با جنگ هاي پي در پي از ناحيه قفقاز ايران را به ضعف و نابودي بکشانند تا با عبور از آن به خليج فارس و آب هاي گرم راه پيدا کنند و از طرفي راه هندوستان را بگشايند و به انگليس ضربه بزنند.
از قديم، طرح پتر کبير پايه سياست خارجي روسيه در رابطه با ايران بود و تزارها و ژنرال ها از هر فرصتي براي اجراي آن استفاده مي کردند. وقتي گرگين خان، حاکم گرجستان که کشورش در منطقه قفقاز بود به علت اختلافات داخلي و گرايش به دربار روسيه و خودمختاري قفقاز شمالي در سال 1215 هجري قمري رسماً تحت الحمايگي اين کشور را قبول کرد، اختلافات ميان ايران و روسيه بالا گرفت. الکساندر، برادر گرگين خان همراه خانواده اش به دربار ايران پناه آورد و خواستار حمايت فتحعلي شاه از گرجستان شد زيرا آنجا سرزميني بود با مرکزيت تفليس که در زمان آغامحمدخان قاجار ضميمه خاک ايران شده بود اما زير نظر حاکمان محلي اداره مي شد. مردم قفقار مرکزي و جنوبي هم که مسلمان بودند با اين تحت الحمايگي زير سلطه روسيه قرار گرفتند، پس شاه قاجار در واکنش به سياست روسيه فرمان حمله به گرجستان را صادر کرد و بهانه آغاز جنگ و نفوذ در قفقاز هم به دست روس ها افتاد. جنگ هاي ايران و روس نامي بود که به دو دوره بزرگ جنگ ميان ايران و روسيه تزاري که در زمان فتحعلي شاه قاجار و الکساندر اول در گرفت، داده شد.
رفتن به باکو نداشت تا به سمت روسيه فرار کند توسط حکمران باکو به ضرب گلوله کشته و سپاهش سرگردان شد.
بازيگري جديد وارد صحنه سياست شد که آن سفير انگلستان، «سرگور اوزلي» بود. حالا که روسيه و انگلستان هم دست دوستي به هم داده بودند اين سفير براي حفظ منافع انگلستان و پشتيباني از روسيه وارد دربار ايران شد و شاه را پس از شکست اصلاندوز به بستن عهدنامه صلح ترغيب کرد. در عين حال تمامي نيروهاي انگليسي را از قشون ايران فراخواند تا از قدرت سپاه کاسته شود. فتحعلي شاه که موقعيت را بغرنج ديد براي تقاضاي صلح، ميرزا ابوالحسن خان ايلچي را راهي سن پترزبورگ کرد.
براي جلوگيري از حرکت سپاه روس به سمت تهران به معاهده صلح ديگري راضي شد.
منبع: همشهري جوان، شماره 237
قرن، قرن نوزدهم بود و عصر استعمار. قدرت هاي تازه دنيا نظير فرانسه، انگلستان و روسيه مشغول کشورگشايي بودند و در ايران سلسله قاجار در خوابي عميق به سر مي برد. دربار فتحعلي شاه قاجار که يک باربه سفيرش نوشته بود: «ببينيد اين انگليسي ها اصلاً آدميزادند يا نه»، در بي خبري از اوضاع جهان بود عرصه بازي هاي سياسي همين کشورها بود، که براي تصرف گوشه اي از خاک ايران دست به هر کاري مي زدند. امپراتوري روسيه که همسايه مرزي ما بود طبيعتاً بيشتر از بقيه نسبت به ايران نظر داشت؛ به خصوص که پتر کبير به تمام امپراتورهاي بعد از خودش وصيت کرده بود با جنگ هاي پي در پي از ناحيه قفقاز ايران را به ضعف و نابودي بکشانند تا با عبور از آن به خليج فارس و آب هاي گرم راه پيدا کنند و از طرفي راه هندوستان را بگشايند و به انگليس ضربه بزنند.
از قديم، طرح پتر کبير پايه سياست خارجي روسيه در رابطه با ايران بود و تزارها و ژنرال ها از هر فرصتي براي اجراي آن استفاده مي کردند. وقتي گرگين خان، حاکم گرجستان که کشورش در منطقه قفقاز بود به علت اختلافات داخلي و گرايش به دربار روسيه و خودمختاري قفقاز شمالي در سال 1215 هجري قمري رسماً تحت الحمايگي اين کشور را قبول کرد، اختلافات ميان ايران و روسيه بالا گرفت. الکساندر، برادر گرگين خان همراه خانواده اش به دربار ايران پناه آورد و خواستار حمايت فتحعلي شاه از گرجستان شد زيرا آنجا سرزميني بود با مرکزيت تفليس که در زمان آغامحمدخان قاجار ضميمه خاک ايران شده بود اما زير نظر حاکمان محلي اداره مي شد. مردم قفقار مرکزي و جنوبي هم که مسلمان بودند با اين تحت الحمايگي زير سلطه روسيه قرار گرفتند، پس شاه قاجار در واکنش به سياست روسيه فرمان حمله به گرجستان را صادر کرد و بهانه آغاز جنگ و نفوذ در قفقاز هم به دست روس ها افتاد. جنگ هاي ايران و روس نامي بود که به دو دوره بزرگ جنگ ميان ايران و روسيه تزاري که در زمان فتحعلي شاه قاجار و الکساندر اول در گرفت، داده شد.
جنگ هاي دوره اول ( 28ــ 1218 ق)
جنگ اچمازين ــ تنها پيروزي
رفتن به باکو نداشت تا به سمت روسيه فرار کند توسط حکمران باکو به ضرب گلوله کشته و سپاهش سرگردان شد.
جنگ اصلاندوز ــ اي واي وطن واي
بازيگري جديد وارد صحنه سياست شد که آن سفير انگلستان، «سرگور اوزلي» بود. حالا که روسيه و انگلستان هم دست دوستي به هم داده بودند اين سفير براي حفظ منافع انگلستان و پشتيباني از روسيه وارد دربار ايران شد و شاه را پس از شکست اصلاندوز به بستن عهدنامه صلح ترغيب کرد. در عين حال تمامي نيروهاي انگليسي را از قشون ايران فراخواند تا از قدرت سپاه کاسته شود. فتحعلي شاه که موقعيت را بغرنج ديد براي تقاضاي صلح، ميرزا ابوالحسن خان ايلچي را راهي سن پترزبورگ کرد.
عهدنامه گلستان ــ خداحافظ قفقاز
جنگ هاي دوره دوم ( 43ــ 1241 ق)
جنگ گنجه ــ آخرين غرش شير
براي جلوگيري از حرکت سپاه روس به سمت تهران به معاهده صلح ديگري راضي شد.
معاهده ترکمانچاي ــ اولين کاپيتولاسيون
منبع: همشهري جوان، شماره 237