غنا و موسيقي در آيات قرآن (2)
آيه سوم
(والذين لا يشهدون الزور واذا مروا باللغو مرو اکراماً)؛ (1)
و کساني که شهادت به باطل نمي دهند (و در مجالس باطل شرکت نمي کنند) و هنگامي که با لغو و بيهودگي برخورد کنند، بزرگوارانه از آن مي گذرند.
تفسير آيه در کلام مفسران قرآن
(والذين لا يشهدون الزور) و آنانند که حاضر نشوند در مجالس غنا.
احاديث اهل بيت (ع) متکثر الورود است که، مراد از «زور» غناست، ليکن علي بن ابراهيم روايت کرده که، مراد از «زور» غنا و مجالست اهل لهو است؛ اعم از آن که غنا باشد يا غير آن.(2)
2. امين الاسلام طبرسي (قدس سره).
(والذين لا يشهدن الزور)؛ کساني که در مجالس باطل حاضر نمي شوند.
مجالس باطل شامل مجالس غنا، فحش و خنا هم مي شود(3)
3. محمد جواد مغنيه (قدس سره):
در اين آيه، مراد از «شهود» حضور و مراد از «زور» باطل است و مراد از «لغو» هر چيزي است که خيري در آن نباشد. بنابراين، معناي آيه شريفه چنين مي شود: مؤمنان کساني هستند که در مجالس باطل حاضر نمي شوند و کسي را درباره آن ياري نمي رسانند و هرگز مرتکب کار باطل نشده و هيچ گاه مجلس باطل تشکيل نمي دهند و آنان در گفت و گويي که خيري در آن نباشد شرکت نمي کنند. هرگاه به اين نوع چيزها برخورد کنند گوش هايشان را از آلوده شدن باز مي دارند. همان گونه که زبان هايشان را به طور کامل باز داشته اند. همانند زنبور عسل که، هرگاه با مردار و بوي بد و کريه برخورد نمايد، به سرعت از آن مي گذرد.(4)
4. ميرزا محمد ثقفي تهراني (قدس سره).
و آنان که حاضر نمي شدند در مجالس غنا و طرب و لهو و لعل... . و چون مرور و عبور نمايند و اتفاقاً به معصيت يا امر قبيح و بيهوده اي برخورند، به کمال متانت و بزرگواري از آن صرف نظر و چشم پوشي کنند و داخل و واقف و خائض در آن نشوند؛ مثلاً اگر ببينند در جايي ساز و نوازي است وارد نشوند، يا درويشي معرکه گرفته نايستند، يا جمعي مشغول بيهوده گويي و ياوه سرايي اند، با آن ها شرکت ننمايند و به «آقا منشي» و بزرگي رفتار نمايند و از آن بگذرند و وقتي بخواهند لفظ قبيحي ذکر نمايند، مانند نام مخصوص عورت، به کنايه از آن تعبير نمايند و به اين معاني اخباري از ائمه اطهار رسيده و شواهدي از لغت موجود است.(5)
5. علامه طباطبائي(قدس سره)
اگر مراد از «زور» در جمله (لا يشهدون الزور) دروغ باشد، اين کلمه (زور) قائم مقام مفعول مطلق مي باشد، و تقدير کلام چنين مي شود: لايشهدون شهاده الزور: بندگان خداي رحمان آن هايي هستند که شهادت دروغ نمي دهند» و اگر مراد از «زور » لهو باطل از قبيل غنا و امثال آن باشد، اين کلمه (زور) مفعول به خواهد بود و معناي جمله چنين مي شود، بندگان خداي رحمان کساني هستند که در مجالس باطل حاضر نمي شوند. معناي دوم، با ذيل آيه مناسب تر است، زيرا در ذيل آيه مي فرمايد: (واذا مروا باللغو مرو اکراماً) مراد از «لغو» هر عمل و گفتاري است که مورد اعتنا نباشد، و هيچ فايده اي که غرض عقلايي بر آن تعلق نداشته باشد، و (به طوري که گفته اند) لغو، شامل همه گناهان مي شود و مراد از «مرور به لغو» گذر کردن به اهل لغو است درحالي که سرگرم لغو باشند و معناي آيه اين است؛ بندگان خداي رحمان چون به اهل لغو مي گذرند و آنان را سرگرم مي بينند، از ايشان روي گردان مي شوند و خود را پاک تر و منزه تر از آن مي دانند که در جمع ايشان در آيند و با ايشان اختلاط و همنشيني کنند.(6)
تفسير نمونه، در بيان مفهوم آيه (و الذين لايشهدون الزور) مي نويسد:
مفسران بزرگ، اين آيه را دو گونه تفسير کرده اند: بعضي از شهادت «زور» را به معناي «شهادت به باطل» دانسته اند، زيرا «زور» در لغت به معناي تمايل و انحراف است، و از آن جا که دروغ و باطل و ظلم از امور انحرافي است، به آن «زور» گفته مي شود. اين تعبير (شهادت زور) در کتاب شهادات فقه نيز به همين عنوان مطرح است... .
تفسير ديگر مي گويد: منظور از «شهود» همان «حضور» است؛ يعني بندگان خاص خداوند در مجالس باطل، حضور پيدا نمي کنند و در بعضي از روايات که از طريق ائمه اهل بيت (ع) رسيده، به مجلس «غنا» تفسير شده است؛ همان مجالسي که در آنها خوانندگي لهوي توأم با نواختن آلات موسيقي يا بدون آن انجام مي گيرد... .
اين احتمال نيز دور به نظر نمي رسد که هر دو تفسير در معناي آيه جمع باشد و به اين ترتيب «عبادالرحمان» و بندگان خاص خدا، نه شهادت به دروغ مي دهند و نه در مجالس لهو و باطل و گناه حضور مي يابند؛ چرا که حضور در اين مجالس علاوه بر امضاي گناه، مقدمه آلودگي قلب و روح است.
سپس در ذيل آيه به دهمين صفت برجسته آنان، که داشتن هدف مثبت در زندگي است، اشاره کرده مي گويد: آنها هنگامي که با لغو و بيهودگي برخورد کنند، بزرگوارانه از کنار آن مي گذرند: (و اذا مروا باللغو مرو اکراماً). در حقيقت، آنها نه در مجلس باطل حضور پيدا مي کنند و نه آلوده ي لغو و بيهودگي مي شوند.
و با توجه به اين که «لغو» شامل هر کاري که هدف عاقلانه اي در آن نباشد مي گردد، نشان مي دهد که، آنها در زندگي همواره هدف معقول و مفيد و سازنده اي را تعقيب مي کنند، و از بيهوده گرايان و بيهوده کاران متنفرند و اگر اين گونه کارها در مسير زندگي آنان قرار گيرد، چنان از کنار آن مي گذرند که بي اعتنايي آنها خود دليل عدم رضاي باطني شان به اين اعمال است و آن چنان بزرگوارند که هرگز محيط هاي آلوده در آنان اثر نمي گذارد و رنگ نمي پذيرند. بدون شک، بي اعتنايي به اين صحنه ها در صورتي است که راهي بهتر از آن براي مبارزه با فساد و نهي از منکر، نداشته باشند، و گرنه آنها مي ايستند و وظيفه خود را تا آخرين مرحله انجام مي دهند.(7)
روايات معصومين (ع) در تفسير آيه
عن أبي عبدالله (ع) قال: في قوله عز وجل: (لا يشهدون الزور) قال: الغناء؛
امام صادق(ع) فرمود: مراد از «زور» در اين آيه «غناء » و آواز خواني است.(8)
بنابراين، معناي آيه با توجه به اين روايت چنين مي شود: بندگان خاص خداي رحمان کساني هستند که در مجالس غنا و موسيقي حاضر نمي شوند.
2. عين عبارت حديث فوق، با سند «صحيح» ديگر نيز از ابو صباح روايت شده است.(9)
3. در حديث «حسن» ابو ايوب خزاز مي گويد:
به مدينه مسافرت کرديم و پس از گرفتن منزل، به محضر امام صادق (ع) مشرف شديم، امام (ع) از ما پرسيد:
به کجا وارد شده ايد؟
گفتيم: به منزل فلاني که کنيزهاي آوازخوان دارد.
فرمود: کونوا کراماً؛ با کرامت باشيد.
ما منظور امام را متوجه نشديم و گمان کرديم امام (ع) به ما دستور مي دهد که به صاحب خانه احسان و بخشش کنيم. دوباره برگشتيم و عرض کرديم: منظور شما از جمله «کونوا کراماً» چه بود؟
فرمود: اما سمعتم الله عز وجل يقول: (واذا مروا باللغو مرو اکراماً )؛
آيا نشنيده ايد که خداي مهربان [در توصيف بندگان خاص خود] مي فرمايد: آنان هرگاه به لغو و بيهودگي (از قبيل غنا و امثال آن) برخورد کنند بزرگوارانه از آن مي گذرند(10)
مجلسي اول (مولي محمد تقي متوفاي 1070 هـ. ق) پس از نقل حديث ابوايوب خزاز مي فرمايد:
پس با توجه به اين حديث، معناي آيه شريفه در مدح «عباد الرحمن» چنين مي شود:
بندگان خاص خدا کساني هستند که به مجالس باطل و غنا حاضرنمي شوند، و اگر به چنين مجلسي گذر کردند، بزرگوارانه از آن مي گذرند و از حضور در مجلس گناه و از شنيدن غنا و سخن باطل خودداري مي کنند.(11)
4. در روايتي آمده است: محمد بن ابي عباد که در گوش دادن به موسيقي و شراب خواري مشهور شده بوده، مي گويد: از امام رضا (ع) درباره سماع (گوش دادن به غنا و موسيقي) سؤال کردم. فرمود:
لاهل الحجاز فيه راي و هو في حيز الباطل واللهو، اما سمعت الله عز وجل يقول (واذا مروا باللغو مرو اکراماً)؛
اهل حجاز درباره آن رأيي بر جواز دارند، ولي بدان که آن در زمره اعمال باطل و لهو مي باشد. آيا سخن خدا را نشنيده اي که مي فرمايد: بندگان خاص خدا هرگاه به لغو و بيهودگي برخورد کنند بزرگوارانه از آن مي گذرند.(12)
5. در حديث «مرسل» آمده است از امام صادق (ع) درباره تفسير آيه (والذين لايشهدون الزور واذا مروا باللغو مرو اکراماً ) سؤال شد، امام فرمود:
من ذلک الغناء و الشطرنج؛
از مصاديق «زور» غنا و شطرنج است.(13)
6. در روايت مرسل ديگر در کتاب دعائم الاسلام آمده است: به امام صادق (ع) خبر رسيد که تعدادي از شيعيان ايشان از کوفه به مدينه آمده و در خانه فردي که اهل غنا و موسيقي است منزل گرفته اند، حضرت به آنان فرمود:
کيف فعلتم هذا؛ چرا اين کار را کرديد؟
گفتند: يا بن رسول الله! غير از آن خانه اي نيافتيم و اين موضوع را نيز نمي دانستيم و پس از سکونت در منزل متوجه قضيه شديم.
امام (ع) فرمود:
اما اذ کان ذلک، فکونوا کراماً: فان الله يقول: (و اذا مروا باللغو مرو اکراماً)؛
حال که چنين است، بزرگوار باشيد (و خود را به گناه آلوده نکنيد)، زيرا خداوند [در باره بندگان خاص خود ] مي فرمايد: «هنگامي که با لغو و بيهودگي برخورد کنند، بزرگوارانه از آن مي گذرند.»
از مجموع مطالب مذکور حرمت غنا و حضور در مجلس غنا استفاده مي شود، گرچه ممکن است برخي در اين مطلب خدشه وارد کنند. و بگويند: خداوند در اين چند آيه سوره فرقان يک دسته دستورهاي استحبابي براي «عباد الرحمان» بيان کرده است، پس مي توانيم بگوييم: حضور در مجلس غنا حرام نيست، بلکه عدم حضور مستحب است.
در پاسخ مي گوييم: درست است که برخي از دستورهايي که در اواخر سوره فرقان آمده استحبابي است، ولي برخي ديگر واجب و يا حرام است که از ملاحظه آيات آخر سوره (آيه 63 تا آخر سوره ) مي توان اين مطلب را به دست آورد.(14)
بنابراين، نمي توان گفت اين آيه دستور استحبابي داده است، اگر چه حرمت را نيز به تنهايي از آن نمي توان استفاده کرد، ولي با ضميمه کردن اين آيه به آيات ديگر و رواياتي که در تفسير آنها وارد شده است، شکي در حرام بودن غنا و حرمت حضور در مجلس غنا باقي نمي ماند.
شايان ذکر است که، از آيه شريفه، استفاده نمي شود که بندگان خاص در برابر گناه و گنهکاران سکوت کرده و وظيفه مهم نهي از منکر را ناديده مي گيرند و تنها کاري که مي کنند خودشان را به گناه آلوده نمي کنند، بلکه با ضميمه اين آيه به دلايل وجوب امر به معروف و نهي از منکر، روشن مي شود که، مؤمن بايد به مقتضاي حکمت رفتار نمايد؛ يعني اگر ديد زمينه نهي از منکر فراهم است، طبق وظيفه ديني خود، اقدام به نهي از منکر نموده و با گناه و گناه کار برخورد کرده و محيط را تغيير دهد و در صورت عدم امکان نهي ازمنکر، حداقل کاري که مي تواند بکند در مجلس گناه شرکت نکند و يا پس از شرکت، اگر مشاهده کرد تبديل به مجلس گناه شد، بي درنگ برخيزد و مجلس را (به عنوان اعتراض ) ترک نمايد.(15)
آيه چهارم
(والذين هم عن اللغو معرضون)؛ (16)
و آنها که از لغو و بيهودگي روي گردانند.
نظر مفسران در تفسير آيه
مراد از «لغو» هر نوع کردار و گفتار بي فايده و بي اهميت و چيزهاي زشت و ممنوع است که بايد از آنها اعراض نمود.
ايشان پس از نقل اقوالي در بيان مصداق «لغو» مي گويد:
و في روايه اخري: انه الغناء والملاهي؛ (17)
در روايت ديگر، مراد از «لغو» غنا و آوازخواني و استعمال آلات موسيقي است.
2. محمد جواد مغنيه (قدس سره) در تفسير اين آيه مي نويسد:
مؤمن حقيقي در سايه اشتغال به طاعت الهي، مجالي براي اشتغال به لغو و کارهاي باطل ندارد، همان گونه که علي (ع) در تفسير اين آيه مي نويسد:
ان اولياء الله هم الذين نظروا الي باطن الدنيا؛ اذا نظر الناس الي ظاهرها، و اشتغلوا بآجلها؛ اذا اشتغل الناس بعاجلها؛
دوستان خدا کساني هستند که به باطل دنيا مي نگرند، هنگامي که مردم به ظاهر آن نگاه مي کنند و آنان به آينده آن مشغولند، در حالي که مردم به امروز آن سرگرمند.(18)
3. در تفسير شريف لاهيجي مي نويسد:
و آن مؤمناني که ايشان از قول و فعل بيهوده و بي فايده اعراض کنندگانند. در ارشاد مفيد از حضرت اميرالمؤمنين (ع) روايت کرده که فرمود:
«کل قول ليس فيه الله ذکر فهو لغو » و از حضرت صادق (ع) مروي است که مراد از «لغو» غنا و ملاهي است.(19)
4. در تفسير نمونه مي نويسد:
دومين صفتي که بعد از خشوع براي مؤمنان بيان مي کند اين است که: « آنها از هرگونه لغو و بيهودگي روي گردانند». در واقع تمام حرکات و خطوط زندگي آنان هدفي را دنبال مي کند، هدفي مفيد و سازنده، چرا که لغو به معناي کارهاي بي هدف و بدون نتيجه مفيد است.
در حقيقت، لغو همان گونه که بعضي از مفسران بزرگ گفته اند، هر گفتار و عملي است که فايده قابل ملاحظه اي نداشته باشد و اگر مي بينيم بعضي از مفسران آن را به باطل تفسير کرده اند و بعضي به معناي همه معاصي... و برخي به معناي دروغ. و بعضي به معناي دشنام يا مقابله دشنام به دشنام و بعضي به معناي غنا و لهو و لعب و بالاخره برخي به معناي شرک تفسير کرده اند، همه اينها مصداق هاي آن مفهوم جامع و کلي است... . در واقع مؤمنان آن چنان ساخته شده اند که، نه تنها به انديشه هاي باطل و سخنان بي اساس و کارهاي بيهوده دست نمي زنند، بلکه به تعبير قرآن از آن «معرض» و روي گردانند.(20)
آيه پنجم
(و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه)؛ (21)
در تفسير علي بن ابراهيم قمي (قدس سره) در حديثي آمده است:
اللغو: الکذب و اللهو، و الغناء و هم الائمه (ع) يعرضون عن ذلک کله؛ (22)
مراد از «لغو» در اين آيه: دروغ، لهو و غناست، و اعراض کنندگان از آن امامان هستند که از همه اين کارها اعراض مي کنند.
در تفسير نمونه پس از نقل مطلب فوق از تفسير قمي مي نويسد:
پيداست که هر دو قسمت حديث از قبيل بيان مصداق روشن است و گرنه «لغو» مفهوم گسترده اي دارد که غير اينها را نيز شامل مي شود و اعراض کنندگان از لغو نيز همه مؤمنان راستين هستند، هر چند امامان در صف مقدم جاي دارند.(23)
آيه ششم
(و لا تقف ما ليس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً * و لا تمش في الارض مرحاً انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولاً * کل ذلک کان سيئه عند ربک مکروهاً * ذلک مما اوحي اليک ربک من الحکمه...)(24)
از آن چه به آن آگاهي نداري پيروي مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند، و روي زمين، با تکبر راه مرو؛ تو نمي تواني زمين را بشکافي، و طول قامتت هرگز به کوه ها نمي رسد همه اينها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است. اين (احکام) از حکمت هايي است که پروردگارت به تو وحي فرستاده است.
علي بن ابراهيم قمي (قدس سره) با سند صحيح از امام باقر (ع) روايت کرده که پيامبر اکرم (ص) فرمود:
لا يزول قدم عبد يوم القيامه من بين يدي الله حتي يساله عن اربع خصال: عمرک فيما افنيته، و جسدک فيما ابليته و مالک من اين کسبته و اين وضعته، و عن حبنا اهل البيت؛
روز قيامت در پيشگاه خدا هيچ بنده اي نمي تواند قدم بردارد تا از چهار چيز از وي سؤال شود: عمرت از کجا صرف کردي؟ بدنت در چه فرسوده کردي؟ مالت را از کجا به دست آوردي و کجا خرج کردي؟ و از دوستي ما اهل بيت.(25)
شيخ مفيد نيز اين حديث را با سند صحيح روايت کرده و در زير حديث نوشته است:
مردي پس از شنيدن اين مطالب عرض کرد: يا رسول الله علامت دوستي شما چيست؟
حضرت، دست بر دوش علي بن ابي طالب (ع) گذاشت و فرمود:
«محبه هذا؛ محبت و دوستي اين مرد (علي )».(26)
روايات درباره آيه ششم
يا حسن ! (ان السمع والبصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً ) السمع و ما وعي، و البصر و ما راي، والفواد و ما عقد عليه.(27)
2. در روايت «مرسله» آمده است: مردي درباره گوش دادن به غنا و موسيقي، از امام صادق (ع) سؤالي نمود. امام (ع) او را از اين عمل نهي کرد و اين آيه را تلاوت فرمود:
(ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً)
سپس فرمود:
يسال السمع عما سمع، و الفواد عما عقد، و البصر عما ابصر.(28)
مضمون هر دو حديث اين گونه مي شود: از گوش درباره آن چه شنيده، از دل درباره آن چه به آن اعتقاد داشته و از چشم درباره آن چه ديده است سؤال و بازخواست مي شود.
3. در حديث «صحيح»، مسعده بن زياد مي گويد: در حضور امام صادق (ع) بودم، مردي عرض کرد: پدر و مادرم فداي تو باد، من همسايگاني دارم که کنيزان خواننده اي دارند، مي خوانند و مي نوازند، و من گاهي که براي قضاي حاجت به دستشويي مي روم نشستن خود را طولاني تر مي کنم، تا نغمه هاي آنها را بشنوم!
امام (ع) او را از اين کار منع کرد و فرمود: «لا تفعل؛ اين کار را نکن.»
عرض کرد: سوگند به خدا! من با پاي خود به مجلس آنها نمي روم، تنها صداي آنها را از دور مي شنوم.
امام فرمود: مگر گفتار خداوند را نشينده اي که مي فرمايد:
(ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً )؛
گوش، چشم و دل انسان در قيامت مورد سؤال و بازخواست قرار مي گيرند؟
عرض کرد: آري، گويا هرگز اين آيه را از هيچ کس - نه عرب و نه عجم - نشنيده بودم. اکنون توبه مي کنم و از خدا مي خواهم که مرا بيامرزد و ديگر مرتکب چنين گناهي نخواهم شد، ان شاءالله.
امام فرمود:
قم، فاغتسل، وصل ما بدالک؛ فانک کنت مقيماً علي امر عظيم ما کان اسوء حالک لو مت علي ذلک، احمد الله واساله التوبه من کل ما يکره؛ فانه لا يکره الا کل قبيح، و القبيح دعه لاهله؛ فان لکل اهلاً؛
برخيز، غسل توبه و نماز توبه به جاي آور، زيرا مرتکب گناه بزرگي شده اي ! اگر با اين گناه بدون توبه از دنيا مي رفتي چه قدر بدبخت و تيره روز مي شدي! [اکنون که موفق به توبه شدي] خدا را شکر کن و از او بخواه که توبه تو را از اين گناه و از هر عمل بد بپذيرد، همانا
خداوند جز زشت، چيزي را بد نمي شمارد، و تو نيز کار زشت را به اهلش واگذار؛ زيرا هر کاري اهلي دارد.(29)
پيام اين حديث شريف- که سندش نيز «صحيح» مي باشد - اين است: اي پيروان خاتم انبياء ! اي شيعيان امير مؤمنان ! اي رهروان مذهب جعفري! و اي منتظران ظهور حجه بن الحسن العسکري! خود را از هرگونه آلودگي به گناه بر کنار داريد، زيرا مناسب شأن شما نيست.
گوش شما بايد رهگذر آيات قرآن و دل هايتان مخزن معارف اسلامي باشد. صداي شهوت انگيز زنان و مردان آلوده و منحرف کجا و گوش مسلمان انس گرفته با قرآن کجا ! آلات لهو و لعب و موسيقي کجا و خانه مسلمانان آشيانه قرآن و لوازم نماز کجا ؟!
آري، هر کاري اهلي دارد و اين گونه کارها شايسته افراد با ايمان نيست. «والقبيح دعه لاهله! فان لکل اهلاً».
پي نوشت ها :
1. فرقان (25) آيه 72.
2. تفسير شريف لاهيجي، ج 3، ص 353.
3. مجمع البيان، ج 7- 8، ص 181. فحش و خنا، هر دو به يک معناست.
4. تفسير کاشف، ج 5، ص 483. شايان ذکر است که، در سال 1358 شمسي مرحوم مغنيه در قم درس فقه مي گفت. يکي از شاگردان پرسيد: تلفظ صحيح نام شما چگونه است؟ فرمود: «مغنيه» نام روستايي است در لبنان و تلفظ صحيح آن به ضم ميم، سکون غين، کسر نون و تشديد ياء مي باشد.
5. روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ج 4، ص 93.
6. الميزان، ج 15، ص 244.
7. ج 15، ص 164 و 165.
8. وسائل الشيعه، ج 17، ص 304 ابواب ما يکتسب به، باب 99، حديث 3.
9. همان، حديث 5.
10. همان، باب 101، حديث 2. از آن جايي که در باره «سهل بن زياد» اختلاف است، اين روايت را «حسنه» تعبير کرديم. البته اگر توثيق بعضي را درباره او بپذيريم، اين روايت، جزو روايات صحيح خواهد بود و مجلسي اول نيز اين حديث را به عنوان «القوي کالصحيح» نام برده است (روضه المتقين، ج 10، ص 158).
11. روضه المتقين، ج 10، ص 159.
12. وسائل الشيعه، ج 17، ص 308، باب 99، حديث 19.
13. دعائم الاسلام، ج 2، ص 208، کتاب نکاح، فصل 4، حديث 763.
14. به عنوان مثال، آيه 68 را ملاحظه نماييد که در توصيف «عبادالرحمن» مي فرمايد: (والذين لا يدعون مع الله الها آخر و لا يقتلون النفس التي حرم الله الا بالحق و لا يزنون...)
15. فتاواي علماي اسلام در اين زمينه، در فصل نهم خواهد آمد.
16. مؤمنون (23) آيه 3.
17. مجمع البيان، ج 7- 8، ص 99.
18. تفسير کاشف، ج 5، ص 358؛ نهج البلاغه، حکمت 432.
19. ج 3، ص 218.
20. ج 14، ص 195و 196.
21. قصص (28) آيه 55.
22. ج 2، ص 141.
23. ج 16، ص 114.
24. اسراء (17) آيات 36- 39.
25. تفسير قمي، ج 2، ص 19.
26. امالي شيخ مفيد، مجلس 42، ص 353.
27. وسائل الشيعه، ج 17، ص 311، ابواب ما يکتسب به، باب 99، حديث 9.
صاحب وسائل، اين حديث را در اين جا به صورت «مرسل» از تفسير عياشي نقل کرده، ولي همين حديث را با اختلاف کمي در عبارت، در جلد 15، ص 167، ابواب جهاد نفس، باب 2، حديث 2 به صورت مسند از کتاب کافي نقل کرده است که در سند آن، دو نفر به نام هاي: عبيدالله بن حسن و حسن بن هارون توثيق نشده اند.
28. جامع احاديث شيعه، ج 22، ابواب ما يکتسب به، باب 22، حديث 5.
29. جامع احاديث شيعه، ج 22، ابواب ما يکتسب به، باب 22، حديث 6، وسائل الشيعه، ج 3، ص 331، ابواب اغسال مسنونه، باب 18، حديث 1؛ تفسير الميزان، ج 13، ص 102؛ تفسير صافي، ج 3، ص 192؛ بحارالانوار، ج 6، ص 34.