انديشه ي اجتماعي در خاور نزديک باستان

پس از آخرين يخبندان، کمربند آبادي که از صحراي افريقا و عربستان مرکزي و مرتفعات ايران مي گذشت، خشک شد. از آن پس فرهنگهاي پيچيده فقط در دره هاي ميان رودها و مرزهاي ساحلي پديد آمدند. فرهنگهاي خاور نزديک از اين جمله بودند که از گذشته دور بافرهنگ هند ارتباط يافتند.
جمعه، 19 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انديشه ي اجتماعي در خاور نزديک باستان

 انديشه ي اجتماعي در خاور نزديک باستان
انديشه ي اجتماعي در خاور نزديک باستان


 

نويسندگان: اچ. اي بارنز،هري بکر
مترجمان: جواد يوسفيان،علي اصغر مجيدي



 
پس از آخرين يخبندان، کمربند آبادي که از صحراي افريقا و عربستان مرکزي و مرتفعات ايران مي گذشت، خشک شد. از آن پس فرهنگهاي پيچيده فقط در دره هاي ميان رودها و مرزهاي ساحلي پديد آمدند. فرهنگهاي خاور نزديک از اين جمله بودند که از گذشته دور بافرهنگ هند ارتباط يافتند.
 
در بين النهرين، اول بار قوم آريايي سومري و سپس اقوام سامي و آکادي و کلداني و بابلي و اقوام آريايي و هيتي و کاسي و اقوام سامي آشوري حکومت کردند و سرانجام به دست ايرانيان برافتادند. قوم سومري در سده ششم، فرهنگ وسيعي به وجود آورد. اين فرهنگ پايه فرهنگهاي بعدي بين النهرين شد و در سوريه و سرزمينهاي مجاور نيز رخنه کرد. فرهنگهاي بين النهرين بر روي هم فرهنگهايي تجاري و حقوقي هستند. قوم بابلي امپراتوري بزرگي ترتيب داد و فرهنگهاي متفاوت را به هم پيوند زد. شاه بزرگ بابل، حمورابي، قوانين اجتماعي وسيعي وضع کرد. بنابر اين قوانين، جامعه بابلي جامعه اي طبقاتي و شاه تارک جامعه است. مردم متعارف و بردگان نيز از پاره اي حقوق بهره ورند. مالکيت خصوصي با شدت برقرار است و زنان در امور مالي اختياراتي دارند. قانون شکني، مجازات سخت دارد. آشوريان امپراتوري بابلي را بسط دادند و قوانين خشنتر و ناپخته تر از قوانين بابلي به وجود آوردند.
در مصر کهن دو حکومت برقرار بودند. يکي در مصر جنوبي يا دلتاي رود نيل و ديگري در مصر شمالي يا دره رود نيل. رود نيل مايه حيات مصر است و از اين رو محور انديشه و زندگي اجتماعي مردم گرديد. مصريان ظاهراً از مردم سپيد تيره حوزه مديترانه بودند و با مردم نوبه و سياهان جنوب و شبانان سامي زبان شمال شرقي و مردم هيتي و ميتاني و يوناني و ايراني آميختند. در آغازه «کلان» هاي مصري «توتم گراي» بودند و برخي از جانوران را به نشانه اصل خود، حرمت مي نهادند. بعداً با تبديل کلان به «اسپات»، توتمها نيز به يکديگر پيوند خوردند، و منشأ خدايان مصري شدند. همچنانکه برخي از اسپاتها يا نوحاي مصر، براسپاتهاي ديگر مسلط شدند، برخي از خدايان مصري هم، خدايان ديگر را کنار زدند و مورد پرستش عمومي قرار گرفتند. از اين قبيل بودند «اوزيريس» و «ايسيس» و «ست».
مصريان باستان، از لحاظ فرهنگي يک گرايند و طبيعت و جامعه را يگانه مي شمارند. «فرعون مصر»، خداي مجسم است و طبيعت و جامعه را به اراده خود مي گرداند.
بسط امپراتوري مصر باعث قدرت يافتن کاهنان و گردنکشي اميران ولايات و مردم متعارف شد. حکومت بناچار به مردم امتيازاتي داد و براوضاع مسلط شد و قوانين جديدي برقرار ساخت. هجوم قوم «هوک سوس» به مصر، جامعه را متحد کرد و «توسعه طلبي مصري» را بسط داد. فرعون «ايخناتون» به اقتضاي زمان و زندگي خود، «آمون پرستي قومي» مصر را به صورت «آتون پرستي بين المللي» در آورد. ولي امپراتوري و آيين او در مقابل «قوم مداري» مصريان و سپاهيان بيگانه رو به زوال رفت.
در دوره انحطاط مصر، نوميدي و بدبيني و اعتقاد به خلود و ظهور «منجي يا مسيح» رواج يافت. «ايپوور» و «نه فرروهو» براي نجات مردم، به تعليم پرداختند.
عبرانيان، سامي نژاد و قومي شبان بودند و پس از آوارگي بسيار در فلسطين سکونت گرفتند و با کنعانيان بومي آميختند. جامعه آنان در آغاز برخانواده، کلان و قبيله استوار بود. پدران و پيران قدرت فراوان داشتند و موافق سنن کهن يا «ميش پت» جامعه را اداره مي کردند. بعداً براي رفع اختلاف قبايل، داوراني برگزيده شدند، و سپس بر اثر خطر خارجي، همه قبايل به نظام سلطنتي گردن نهادند. عبرانيان بر اثر تکامل خود و فراگرفتن فرهنگ کنعاني، «جان گرايي ابتدايي» خويش را به صورت يهوه پرستي در آوردند.
بنابرروايات عبراني، جمعي از عبرانيان که در مصر بودند، به رهبري «موسي» از مصر به «سرزمين يهود» رفتند و به رواج «يهوه پرستي» همت گماردند. عواملي مانند فرهنگ کنعاني، شهرنشيني، رشد تجارت و صنعت، و ساير اصلاحات، جامعه را پيچيده و پريشان ساخت و آيين يهوه را از سادگي ابتدايي منحرف کرد. پس سنت پرستان به خشم افتادند و پيغمبران مردم را به ترک فرهنگ کنعاني و شهرنشيني خواندند... و انديشه خلود را که به برکت تاثير فرهنگ ايران، رواج گرفته بود، به ذهن مردم جاي دادند و اعلام داشتند که رنجهاي مردم کفاره گناهان ايشان است و بزودي «منجي يا مسيح موعود» ظهور مي کند و پايه سيادت قوم اسرائيل را مي نهد. عبرانيان جامعه را امري ارگانيک و شاهان- دست کم شاهان عادي- را داراي فرو حق الهي مي دانستند. ولي کساني که دگرگوني جامعه را مي خواستند، مفهوم «فرد گرايي» را در مقابل مفهوم کهن «ارگانيسم اجتماعي» نهادند، و شاهان ظالم را فاقد فر و حق الهي شمردند.
منبع:کتاب تاريخ انديشه اي اجتماعي از جامعه ي ابتدايي تا جامعه ي جديد-جلد اول



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط