جنگل گردي درسنگده

سنگده؛ جنگلي به جا مانده از روزگران کهن در دامنه شمالي البرز. جنگلي که پاييز رنگارنگش رنگين کماني از رنگ روي زمين به وجود مي آورد. جنگلي متعلق به اواسط دوران سوم زمين شناسي، همراه با چشمه هاي فراوان و گونه هاي مختلف گياهي مثل تک پايه هاي بسيار با ارزش و در ارتفاعات بالاتر گونه هاي سرماپسند زيبا. البته بيشتر درخت ها در اين جنگل رنگارنگ از نوع راش هستند چرا که ارتفاع اين منطقه از سطح دريا زياد است و گونه راش هم در برابر
پنجشنبه، 25 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگل گردي درسنگده

 جنگل گردي درسنگده
جنگل گردي درسنگده


 

نویسنده:داريوش خانلري
( جنگل شناس و طراح منابع جنگلي)



 
قدم به قدم درسنگده،
جنگلي بکر در دامنه هاي شمالي البرز
سنگده؛ جنگلي به جا مانده از روزگران کهن در دامنه شمالي البرز. جنگلي که پاييز رنگارنگش رنگين کماني از رنگ روي زمين به وجود مي آورد. جنگلي متعلق به اواسط دوران سوم زمين شناسي، همراه با چشمه هاي فراوان و گونه هاي مختلف گياهي مثل تک پايه هاي بسيار با ارزش و در ارتفاعات بالاتر گونه هاي سرماپسند زيبا. البته بيشتر درخت ها در اين جنگل رنگارنگ از نوع راش هستند چرا که ارتفاع اين منطقه از سطح دريا زياد است و گونه راش هم در برابر سرما مقاوم. سنگده از توابع دودانگه شهرستان ساري در استان مازندران است که در 240 کيلومتري تهران است. براي ديدن اين جعبه مداد رنگي مي توانيد از تهران يا مازندران حرکت کنيد و يک روز به يادماندني را تجربه کنيد.
انگار اطراف جاده را نقاشي کرده اند و در ميان تابلوهاي نقاشي در حال حرکت هستيم. صبح زود حرکت کرده ايم و چشمانم هنوز کمي سنگين است. براي بهتر ديدن اين همه زيبايي، شيشه ماشين را پايين مي کشم، ناگهان باد سرد پاييزي، به پوست صورتم مي خورد و سنگيني خواب را از روي چشمانم بر مي دارد و با خودش مي برد.
جنگل گردي درسنگده

پير شهريار
 

جاده اصلي را مي رويم تا پمپ بنزين شهر پل سفيد تا وارد جاده آسفالت فرعي روستاي سنگده شويم. ماشين هاي خطي، اينجا در انتظار مسافران براي رفتن به سنگده هستند. با منصور مختاري که اهل سنگده است همراه هستيم و به سمت روستا حرکت مي کنيم. مختاري برايمان از سنگده و مردمانش تعريف مي کند. مي گويد بيشتر مردم اين روستا سادات هستند و با هم نسبت نسبي يا سببي دارند. کمي از جاده را که طي مي کنيم به روستاي «لَمرِز» مي رسيم. برج زيبايي با گنبد رُک اش بر بالاي تپه اي در ميان درختان خودنمايي مي کند. اين برج که به پير شهريار معروف است در بين اهالي روستاي لمرز به برج لمرز معروف است؛ برجي متعلق به قرن چهار، پنج هجري اما همچنان زيبا و سرِپا. مختاري مي گويد: «از بزرگترهايمان شنيده ايم که در گذشته دور تا دور برج راه هايي بوده براي رفتن به زير زمين برج، جايي که غنائم جنگي را پنهان مي کردند. حالا خبري از هيچ کدام راه ها نيست و زير زمين برج قابل ديدن نيست.» بعد از ديدن برج، در جاده حرکت مي کنيم. دور تا دورمان را رشته کوه هاي البرز احاطه کرده اند. پاي دامنه کوه پر از تپه هايي است که انگار روي آنها نقاشي شده است. براي رسيدن به سنگده بايد از روستاهاي لَمرِز، «فِلورد»، «وليک بِن»، «وزمِلا» و «درزي کُلا» بگذريم. هر چه که بالاتر مي رويم هوا سردتر مي شود. سنگده جايي آن بالاهاست که بالاخره به آن مي رسيم.
جنگل گردي درسنگده

هفت لول يک رودخانه
 

اينجا بيشتر مردم در حال رفت و آمدند. با اينکه روز تعطيل است اما روستا شلوغ است. حاج آقا جواد، پيرمرد اهل سنگده به ما مي گويد که دوست قديمي شان از دنيا رفته و چون در سنگده بيشتر مردم با هم فاميل هستند امروز همه براي مراسم او به مسجد مي روند. حاجي جواد 76 ساله و دوستش حاجي علي 78 ساله است. آنها تمام عمرشان را در سنگده زندگي کرده اند. حاج علي با لهجه شيرينش از روستا برايمان مي گويد: «هِي وَچه شِما الانِ سَنگده رِه ويني، اما سَنگده قديم اينتي نَيه، ماشين دَنيبيه اسب جا همه جا شيمي، خواستِمي شِه زمينِ دِله سِره بسازيم هر جا رِه بَکِندي بوييم، سنگ ديمي، به خاطر همين اَمه روستا رِه گِنه سَنگده.» که فارسي اش مي شود: «اي بچه جان شما داريد الانِ سنگده را مي بينيد، قديم سنگده اين طوري نبود، ماشين نبود، با اسب همه جا مي رفتيم، مي خواستيم در زمين خودمان خانه بسازيم، هر جا را مي کنديم، سنگ مي ديديم، به خاطر همين به روستاي ما سنگده مي گويند.» پيرزني نزديک مي شود و با پيرمردها احوالپرسي مي کند، وقتي درباره جنگل سنگده از او مي پرسم مي گويد: «سنگده را همه مي شناسد، جنگلمان باعث شد همه، ما را بشناسند.»
براي رفتن به جنگل از روستا خارج مي شويم و به کارخانه چوب فريم مي رسيم. حراست، سيد مهدي مختاري را که اهل سنگده است و در رشته صنايع چوب تحصيل کرده مي فرستد تا همراهي مان کند و تمام جنگل را نشانمان دهد. جنگل با درختان انبوه و سر بله فلک کشيده اي شروع مي شود که در ميان اين درختان جاده اي خاکي براي عبور وجود دارد. جنگل بکر و زيبايي است. تلالو خورشيد از ميان شاخ و برگ ها مي گذرد و روي زمين سايه روشن هايي به وجود مي آورد. نمي دانيم به اطرافمان نگاه کنيم يا به آسمان يا زمين، هر کدام براي خودش نقش و نگار خاصي دارد. تميزي جنگل و بکري اش توجه مان را جلب مي کند. مختاري مي گويد: «مردم سنگده خيلي مواظب طبيعتشان هستند و به مسافراني که به جنگل مي آيند، تذکر مي دهند که در جنگل آشغال نريزند و اگر خودشان يا خانواده هايشان به جنگ بيايند، هر جايي آشغال ببينند جمع مي کنند. با اين وجود چون در اين قسمت ها جايي براي نشستن وجود ندارد پاکيزه است، قسمت هايي را که مردم براي نشستن استفاده مي کنند به اين تميزي و بکري نيست.» اين جنگل پر از چشمه و رودخانه است. رودخانه «کِسليان» مي رسيم، وقتي مختاري تعريف مي کند که مردم محلي به اين مکان مي گويند هفت لول، برايمان عجيب است اما با ديدن رودخانه که روي آن پلي زده اند، جواب سوالمان را مي گيريم؛ هفت لوله درون پل وجود دارد که آب رودخانه به شدت از سمتي وارد مي شود و از سمت ديگر خارج، به همين علت به آن هفت لول مي گويند. اطراف رودخانه شلوغ است، مردم زيادي دور تا دور رودخانه نشسته اند، علاوه بر اين، باز هم مثل هميشه هر جايي که انسان ها مي روند، زباله هاي فراواني را مي توان ديد که اطرافشان را آذين مي کنند. مختاري لبخندي مي زند و مي گويد هنوز هم معتقديد که سنگده، جنگل تميزي دارد؟
جنگل گردي درسنگده

پيش به سوي تلارسربند
 

جاده جنگلي را جلو مي رويم و به «تِلار سَربند» مي رسيم، جايي در جنگل که تمام مردم سنگده آن را خوب مي شناسند؛ چشمه اي که آب شرب مردم سنگده را تأمين مي کند. آب از پله هايي به سمت پايين سرازير مي شود و در پايين چشمه در حوض سنگي زيبايي جمع مي شود. کنار اين حوض زيبا آلاچيق بزرگ و زيبايي است که معماري خاصي درد. حيف که اين آلاچيق با اين معماري زيبايش در حال نابودي است. اين آلاچيق هم به تلار سربند معروف است. درگذشته بسيار زيبا بوده، درونش پر از ستون بوده و با چوب، فضاهاي مختلفي در آن طبقه بندي مي شده اما اين طور که مختاري مي گويد، مسافراني که پاييز و زمستان به جنگل مي آيند داخل آلاچيق مي روند و براي گرم شدن، چوب هايش را مي کنند و آتش مي زنند. امروز اين آلاچيق ويرانه اي است که بيشتر قسمت هايش تخريب شده و فقط چند ستون در آن باقي مانده. با اينکه بيرون آلاچيق فضاهايي براي درست کردن کباب در نظر گرفته شده اما مسافران، کباب هايشان را در آلاچيق درست مي کنند و همين باعث شده چوب هاي داخل آلاچيق سياه و بي رنگ شوند. اين چشمه که آب جوشان و خروشان اش از پله ها به سمت پايين جاري مي شود، در ميان درختان سر به فلک کشيده قرار دارد؛ درختاني که برگ هايشان با زوزه باد مي رقصند، با ناز روي آب چشمه مي افتند، با جريان آب حرکت مي کنند، در حوض پايين چشمه به دور هم جمع مي شوند و اين حوض سنگي را با رنگ هايي زيبا آراسته مي کنند.
جنگل گردي درسنگده

يخ اودَره
 

براي گشستن در جنگل هاي سنگده يک روز کامل وقت لازم است اما اين گشت و گذار عاري از هرگونه خستگي است و در هر قسمت جنگل چيزهاي مختلفي را تجربه مي کنيم و مي بينيم. مختاري مي گويد بيش از 90 درصد درختان اين جنگل «راش» است. هر چه که بالاتر مي رويم، هوا سردتر مي شود. به مکاني مي رسيم که بين مردم سنگده به «اَشک» يا «يخ او دَره» معروف است؛ پر از درخت راش و رودخانه اي زيبا که بين درختان جاري است. آب اين رودخانه چون در ارتفاع بالاتري است از آب تمام چشمه ها و رودخانه هاي جنگل سردتر است. به همين علت به آن مي گويند يخ او دَره که يعني آبي که آن قدر سرد است که انگار يخ در آب گذاشته شده. نکته جالب اينجاست که چون در اين بخش جنگل هوا سردتر است، بعضي درختان بيشتر برگ هايشان روي زمين ريخته و نيمه عريان هستند. مختاري کمي از ازگيل ها مي چيند و به ما تعارف مي کند. ميوه ديگري هم در دستش هست؛ دانه هاي ريز قرمزي که پر از هسته است. مي گويد: «اين ميوه وليک است. دو نوع وليک داريم؛ يک نوع آن قرمز است و ديگر سياه.» اطراف جاده جنگي هم پر از بوته هاي تمشک است. مختاري براي ناهار به خانه برادرش دعوتمان مي کند اما اين قدر طبيعت در جنگل هاي سنگده زيباست که تمام روز را با چند بيسکويت سر مي کنيم تا هوا سردتر نشده و مه نگرفته، ديدن تمام قسمت هاي جنگل را از دست ندهيم. ساعت از چهار بعدازظهر گذشته که کم کم با جنگل، چشمه ها و رنگ هايش خداحافظي مي کنيم. در راه برگشت، مختاري در ورودي جنگل، پشت نگهباني مکاني را پايين دره نشانمان مي دهد که به «چهار جمبول» معروف است. جمبول در زبان مازندارني يعني عمق؛ جايي که آب رودخانه در اين عمق جمع مي شود و مردم محلي در فصل تابستان در آن شنا مي کنند اما براي رسيدن به چهار جمبول بايد به پايين رفت و يک شيب را طي کرد. مردم سنگده آن قدر راحت اين شيب را طي مي کنند که تصور مي کنيم پله هايي بريشان تعبيه شده. مختاري مي گويد: «از «چِکِل» عکس نگرفتيد؟» وقتي چهره متعجب ما را مي بينيد، مي گويد: «همان رشته کوه هاي البرز. ما در زبان محلي به هر کوه سنگي مي گوييم چِکِل.» در پايان گشت و گذار، مختاري ما را به خانه برادرش دعوت مي کند، هر چند از وقت ناهار خيلي گذشته اما با ناهاري که برايمان تدارک ديده اند، از ما پذيرايي مي کنند. برادر مختاري يعني مختاري بزرگ تر، زمستان جنگل سنگده را دوست دارد و مي گويد: «زيبايي رنگ هايش را پاييز بسيار معروف است اما ديدن سنگده و جنگلش در فصل زمستان هم خيلي زيباست. بارش برف تمام طبيعت را سپيد پوش مي کند. طبيعت، مثل عروس يک دست سفيد مي شود. چشمه هايش يخ مي بندند. بعضي اوقات يک تا يک و نيم متر برف روي زمين مي نشيند که راه رفتن را مشکل مي کند و با هر ماشيني نمي توان از جنگل عبور کرد.» از ما دعوت مي کند که زمستان هم به سنگده برويم. ديدن سنگده و جنگلش، آن هم در فصلي که هر قسمتش رنگي دارد آن قدر لذت بخش است که ما را براي ديدن يک سفر زمستاني به سنگده با اينکه بسيار سرد و يخبندان است وسوسه مي کند.
جنگل گردي درسنگده

بيشتر بدانيد
 

جنگل گردي درسنگده

درباره جنگل سنگده
 

- جنگل هاي سنگده گوشه اي از جنگل هاي هيرکاني ايران زمين واقع در دامنه شمالي سلسله جبال البرز است. اين جنگل ها جزو کهن ترين جنگل هاي جهان است؛ متعلق به اواسط دوران سوم زمين شناسي- حد واسط ميوسن و اليگوسن- و داراي قدمتي بيش از 30 ميليون سال.
- با شروع دوران چهارم زمين شناسي، عصر يخچال ها فرا رسيد و يخچال ها موجب از بين رفتن بيشتر جنگل هاي پهن برگان جهان شد و سوزني برگان جايگزين شدند، اما در اين ناحيه يخچال ها پس روي کردند و درختان پهن برگ همچنان باقي ماندند. مشابه اين جنگل ها فقط در دو ناحيه رويشي از جهان يافت مي شود؛ يکي در شمال آمريکا، ديگري در شرق آسيا- ژاپن و کره- که در اين کشورها به خوبي از آنها محافظت شده و مي شود.
- جنگل هاي سنگده از ارتفاعي حدود 900 متر از سطح دريا شروع شده. در اين منطقه مي توان راشستان خالص همراه با تک پايه هاي بسيار با ارزش مثل گيلاس وحشي، بارانک، مَمرِز، انجيلي (بسيار اندک) وَن (زبان گنجشک)، نمدار، مَلَج و چندين نوع افرا را مشاهده کرد.
- در ارتفاعات 1800 تا 3600 متر هم مي توان گونه هاي سرما پسند خشت، زرشک و سماق وتوس، ديو آلبالو و ... را ديد. در ناحيه جنگلي در ارتفاعي حد بالا 900 تا 1800 متر، بيشتر درخت ها از نوع راش هستند؛ چون ارتفاع از سطح دريا زياد است و هر چه به ارتفاعات مي رويم هوا سردتر مي شود و گونه راش در برابر سرما مقاوم است.
- وجود مواد معدني که متناسب با ذائقه راش است موجب استقرار فراوان اين گونه شده است. اين پديده ناشي از تنوع سنگ هاي مادري است. لذا هر چه ارتفاع بيشتر شود و عرصه داراي عوارض توپوگرافي بيشتري باشد، تنوع سنگ هاي مادري بيشتر شده و بدين صورت مواد معدني متنوع و در نتيجه گونه هاي مختلف خواهيم داشت.

چطور برسيم؟
 

جنگل گردي درسنگده
خوروي شخصي: از تهران که از جاده فيروز کوه به سمت مازندران حرکت کنيد بعد از طي حدود 190 کيلومتر نرسيده به شهر پل سفيد به پمپ بنزين آن مي رسيد که تنها پمپ بنزين اين شهر است. در کنار اين پمپ بنزين، جاده فرعي به سمت راست وجود دارد که آسفالت است. در اين مسير فرعي حرکت کنيد تا به يک دو راهي برسيد. در ابتداي يکي از اين راه ها، تابلوهايي است که روي يکي نوشته شده دهميان و ديگري سنگده. طبيعتاً به سمت سنگده برانيد و به آنجا که رسيديد بعد از طي کردن روستا به جنگل سنگده مي رسيد. نشاني جنگل را از هر که بپرسيد نشانتان مي دهد.
 
جنگل گردي درسنگده
وسايل نقليه عمومي: اتوبوس هاي پايانه مسافربري تهران هر روز به سمت پل سفيد حرکت مي کنند و بليت آن براي هر نفر 6 هزار تومان است. نرسيده به پل سفيد، کنار پمپ بنزين پل سفيد پياده شويد، از آنجا با ماشين هاي خطي نفري هزار و 800 تومان به روستا و از روستا بعد از کمي پياده روي به جنگل سنگده برويد. اگر هم بخواهيد دربست بگيريد، مي توانيد با پرداخت 6 هزار تومان به سنگده برسيد.
درست است که در اين سفر هدف، رسيدن به سنگده است اما به مسير هم بايد توجه کنيد. مسيري زيبا که به خصوص در فصل پاييز اين زيبايي دو چندان مي شود.
منبع: نشريه سرزمين من، شماره 7



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط