مشهورترين بازمانده تايتانيک

همه چيز از زماني آغاز شد که تمام هشت نفر اعضاي گروه موسيقي کشتي تايتانيک ديگر قادر به ادامه دادن موسيقي براي عوض کردن روحيه مسافران نبودند. حدود يک ساعت از شکستن کشتي مي گذشت و آنها همان طور روي عرشه به کار خود ادامه مي دادند. سرما در تمام بدن شان رخنه کرده و پوشيدن کت و کلاه نيز نمي توانست
جمعه، 2 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مشهورترين بازمانده تايتانيک

مشهورترين بازمانده تايتانيک
مشهورترين بازمانده تايتانيک


 

نويسنده: ندا بهجتيان




 

فرزند يکي از نوادگان ارکستر تايتانيک، به خاطر از دست دادن پدرش در اين حادثه، تا آخر عمر با بدبختي زندگي کرد
 

همه چيز از زماني آغاز شد که تمام هشت نفر اعضاي گروه موسيقي کشتي تايتانيک ديگر قادر به ادامه دادن موسيقي براي عوض کردن روحيه مسافران نبودند. حدود يک ساعت از شکستن کشتي مي گذشت و آنها همان طور روي عرشه به کار خود ادامه مي دادند. سرما در تمام بدن شان رخنه کرده و پوشيدن کت و کلاه نيز نمي توانست آنها را گرم نگه دارد. جک هام در آن زمان تنها 21 سال داشت و يکي از آن هشت نفر گروه موسيقي بود. او توانست به زحمت يک باراني بلند براي خود پيدا کرده و با گرم کردن دست هايش دوباره شروع به نواختن ويولن کند. بيشتر مسافران، کشتي را ترک کرده بودند. زنان و کودکان يک ساعت قبل سوار بر قايق هاي نجات از آنجا رفته و تنها حدود 1500 نفر باقي مانده بودند که آنها نيز بايد هرچه زودتر جان خود را نجات مي دادند. در اين ميان کسي حتي متوجه تلاشي که جک براي آرام کردن آنها داشت، نمي شد. از اين عده بسياري در برابر پدر توماس با ياس زانو زده بودند تا دعا کرده و از خداوند برايشان طلب بخشش کند. اين عده ديگر از نجات خود نااميد شده و مي خواستند تا لحظه آخر عمرشان نيايش کنند.
تايتانيک لحظات آخر عمر خود را سپري مي کرد. جک هام هنوز مشغول نواختن بود که ناگهان صداي مهيب شکستن شيشه اي آمده و شيشه هاي سالن پذيرايي مانند ميليون ها قطعه از الماس در هوا پخش شدند. ناگهان جک صداي عجيبي از يکي از 29 ديگ بخار شنيد که پس از چند لحظه منفجر شده و باعث صدمه اي شديدتر به کشتي شد و غرق شدن آن را سرعت بيشتري بخشيد.
ديگر نواختن آنها هيچ سودي نداشت و تکان هاي زياد کشتي نيز باعث برهم خوردن تعادلشان مي شد. آنها بالاخره تصميم به قطع موسيقي و نجات خود گرفتند.
جمله آخر جک اين چنين بود «خانم ها و آقايان، از همه شما متشکريم. شب بخير و موفق باشيد.» پس از آن جليقه نجات را که به دست آورده بود، پوشيد، ويولنش را در جايش گذاشته و بند آن را روي شانه اش انداخت. ساعت 2:11 دقيقه نيمه شب 15 آوريل 1912 بود. بيشتر کشتي به زير آب فرو رفته و نوازنده هاي بيچاره داخل آب پريدند و 25 دقيقه به همان صورت و به اميد نجات در آب باقي ماندند، آبي که 22 درجه سانتي گراد زير صفر بود. تمام آن هشت نفر که تا آخر عمر براي آرامش مسافران موسيقي نواختند، جان خود را از دست دادند.
3218 کيلومتر آن طرف تر و در شهر دامفاير اسکاتلند، دو خانواده بي صبرانه منتظر شنيدن خبري از جک بودند. دو روز از غرق شدن تايتانيک مي گذشت و روزنامه ها با خبرهاي خود در مورد نجات يافتگان اميدي کاذب به بازماندگان مي دادند. ماري کاستين همسر جک که به تازگي توانسته بود شغلي در کارخانه دستکش بافي پيدا کند، منتظر بود تا جک از سفر بازگشته و او را باخبر بارداري اش و همچنين يافتن يک شغل مناسب غافلگير کند. او که ديگر طاقت اين همه بي خبري را نداشت، نزد پدر جک، اندروهام رفته، بلکه خبري از پسرش داشته باشد.
وقتي ماري به خانه آنها رسيد، مادر جک در را براي او باز کرد و بعد ازکمي نگاه کردن به سر تا پاي ماري از او خواست تا براي هميشه پسرشان را ترک کند و در را محکم به روي او بست. آنها حتي از خبر نوه دار شدن هم خوشحال نشدند، چون او را که از خانواده اي فقير بود، به عنوان عروسشان قبول نداشتند.
دو سال قبل ماري در يک مغازه فروش آلات موسيقي کار مي کرد و چون تا حدي با موسيقي و ابزار آن آشنايي داشت، ويولن و پيانو را نيز کوک مي کرد. همان جا بود که با جک آشنا شد. به خاطر اين ازدواج، پدر جک او را از خانه بيرون کرده و او مجبور شد تا در رستوران ها ويولن بنوازد تا اينکه پيشنهاد سفر با اين کشتي به او داده شد و چون درآمد خوبي نصيبش مي شد، اين کار را پذيرفت.
شرکت سازنده تايتانيک هنوز نتوانسته بود ليستي از مفقودين و غرق شدگان تهيه کند، اما تلگرافي با اين مضمون «تمام گروه ارکستر غرق شدند» به دست خانواده جک رسيد. دو هفته بعد نامه اي ديگر به دست آنها رسيد که طبق آن، قرار بود پولي را که بابت نواختن در کشتي به جک پرداخت شود، به خانواده اش پرداخت کنند؛ اين مبلغ چهار يورو در ماه بود. ماري ديگر ماه هاي آخر بارداري را مي گذراند و فکر مي کرد اين بار پدر شوهرش از او مراقبت خواهد کرد؛ مخصوصا حالا که جک وجود نداشت. اما آنها باز هم با رفتار خيلي زننده اي او را از خانه بيرون کردند و حتي به او تهمت زدند که اين بچه متعلق به جک نيست. پس از اينکه جسد جک پيدا شد، پدرش تمام وسايلي را که همراه داشت، دور انداخت تا خاطره اي از آنها براي ماري باقي نماند. در ميان وسايل به دست آمده دو ويولن پيدا شد که پس از تحقيقات مشخص شد در طول سفر به دست جک ساخته شده بودند و هر کدام در حدود 250 دلار ارزش داشتند. شرکت وايت استار- سازنده تايتانيک- براي اين ويولن هاي دست ساز حاضر بود 625 دلار بپردازد و آنها را جزو وسايل يافت شده از تايتانيک نگه دارند. اين وسايل و پول فقط به همسر او مي رسيد. همين امر باعث شد تا پدر جک با ماري مهربان شود. اما چک اشتباهي به جاي ماري براي خانواده هام فرستاده شد و آنها نيز چک را انکار کردند. ماري که ديگر طاقت اين کارهاي پدر شوهرش را نداشت، وکيل گرفته و از او شکايت کرد و بالاخره توانست تمام حق و حقوق خود را از او پس بگيرد. همچنين توانست ثابت کند که فرزندش متعلق به جک است. اما اندرو که کم کم عقل خود را از دست مي داد، براي هميشه خانه را ترک کرده و هيچگاه بازنگشت. ماري و دخترش به همراه مادر شوهر زندگي مي کردند تا اينکه ماري با يک سرباز ازدواج کرده و آنجا را ترک کرد. اما جکي- دختر ماري- نزد مادر بزرگش ماند. او در سن 15 سالگي مادربزرگش را از دست داد و با خانواده عمويش زندگي جديد را آغاز کرد. پس از مدتي جکي ازدواج کرد، ولي پس از 10 سال شوهرش بر اثر تومور مغزي از دنيا رفت و او را بار ديگر با مشکلات بسيار تنها گذاشت.
جکي هيچگاه دوباره ازدواج نکرد و در سن 83 سالگي از دنيا رفت. او هميشه مي گفت «سرنوشت بد من و هر چه به سرم آمد، تقصير هيچکس نبود. همه اين اتفاقات به خاطر تايتانيک به سر من آمد.»
منبع: نشريه همشري سرنخ شماره 100



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.