کوک عرفاني

انسان يک بخش بينش و علم دارد و يک بخش گرايش. از نظر بينش و علم، بسياري از افراد امکان دارد ترقي کنند يعني اين استعداد در ما هست که مي توانيم خوب و بد را بفهميم. اين استعداد با درس و بحث بيش تر شکوفا مي شود. اين به بينش و دانش ما مربوط است. در فهميدن بد و خوب، ما در يک مرز مشترک هستيم؛ يعني هم بدها را به خوبي تشخيص مي دهيم و هم خوب ها را.
دوشنبه، 19 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کوک عرفاني

کوک عرفاني
کوک عرفاني


 





 

آيا موسيقي هاي عرفاني مي تواند ما را به خدا نزديک کند؟!
اشعار عارفانه چطور
انسان يک بخش بينش و علم دارد و يک بخش گرايش. از نظر بينش و علم، بسياري از افراد امکان دارد ترقي کنند يعني اين استعداد در ما هست که مي توانيم خوب و بد را بفهميم. اين استعداد با درس و بحث بيش تر شکوفا مي شود. اين به بينش و دانش ما مربوط است. در فهميدن بد و خوب، ما در يک مرز مشترک هستيم؛ يعني هم بدها را به خوبي تشخيص مي دهيم و هم خوب ها را.
اما در حوزه گرايش اين طور نيست که ما در برابر بد و خوب گرايش يکسان داشته باشيم. ما به کارهاي خوب گرايش کامل داريم و به اعمال بد اصلاً گرايش نداريم. يعني در درون مان گرايش به بد وخوب يکسان نيست. پس بينش ما به اعمال بد و خوب يکسان است. اما گرايش ما اين گونه نيست . براي مثال ما غذاي خوب و بد و سودمند و زيانبار را يکسان تشخيص مي دهيم. تشخيص ما درباره هر دو نوع غذا يکسان است؛ اما گرايش دستگاه گوارشي ما به هر دو نوع غذا يکسان نيست.
دستگاه گوارش غذاي خوب را به راحتي هضم و جذب مي کند و غذاي مسموم را تحمل نکرده، با تهوع پس مي زند؛ مگر آن که با بد آموزي و تربيت غير صحيح کسي خود را به غذاهاي بد معتاد کند! اين پديده در روح هم وجود دارد.
روح ما اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امات و خيانت و صدق و کذب را يکسان تشخيص مي دهد؛ ولي به اين ها يکسان گرايش ندارد.
گرايش روح به سوي عدل، امانت و صدق است. به همين دليل، وقتي کودکي مي خواهد براي نخستين بار دروغ بگويد، بدنش مي لرزد؛ ولي هنگام راست گفتن با شجاعت حرف مي زند. براي آن که دستگاه بينش و دانش (عقل نظري) ما تنظيم شود، بايد راه هاي برهاني نظير فلسفه و رياضي و حکمت و کلام عرفان را بپيماييم و براي آن که بخش گرايش ما (عقل عملي) تنظيم شود، بايد سراغ کارهاي عملي برويم.
عقل عملي که کارش گرايش است، تمام تصميم گيري ها را بر عهده دارد و کارهايي نظير عزم، اراده، محبت، اخلاق، نيت و غيره را مديريت مي کند. اگر ما اين مديرعامل را نرم خو کرديم، ديگر گريز پا نيست و در برابر فتواهاي عقل، خضوع پيدا مي کند. يعني هر کاري مي خواهد انجام دهد، از عقل فتوا مي گيرد.
ولي اگر اين مديرعامل خودسر شد، از مرکز فرهنگي خود که عقل نظري و دانش است، استفتاء نمي کند؛ بلکه از زير مجموعه خود که شهوت و غضب است ، نظر مي خواهد و بر اساس ميل آنها عمل مي کند. آن وقت ديگر عقل عملي مدير عامل نيست، شيطنت است.
براي آن که اين مدير عامل را نرم کنيم، راه هاي فراواني وجود دارد.
يکي از اين راه ها ، همان است که در دعاي شريف کميل آمده است: «وسلاحه البکاء» ..اسلحه بيروني مؤمن در برابر دشمن آهن است و اسلحه دروني اش آه و گريه و اشک.
 

بنابراين، اگر باطن مؤمن به سلاح اشک و ناله مسلح باشد در مقابل خواسته هاي غضب و شهوت مي ايستد و از آن ها پيروي نمي کند . ولي اگر مسلح نباشد ، تسليم مي شود و طبق ميل خشم و شهوت تصميم مي گيرد. گروهي مي گويند: من هر کار بخواهم انجام مي دهم وبه کسي کاري ندارم. اين بدان معنا است که انسان از مرکز فرهنگي روح پيروي نمي کند و در پي ارضاي خواسته هاي شهوت و غضب است.
 
موسيقي وخوانندگي مي تواند بر عقل عملي (مدير عامل روح) اثر بگذارد. آن که با دعا و مناجات و گريه و آه وناله سر وکار دارد، عقل عملي اش نرمش مي يابد؛ از عقل نظر پيروي مي کند وبر خلاف رضاي خدا هيچ کاري انجام نمي دهد.
خواندن و گفتن شعر يا نثرهاي دلپذير در نرمي عقل عملي بسيار مؤثر است . ما بايد بکوشيم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شويم؛ چون در نواختن احياناً نرمش و اشک کاذب داريم. گريه صادق و کاذب نيز وجود دارد.
گاه طنز ادبي ظريفي گفته مي شود و انسان مي خندد. اين خنده صادق است . گاه قلقلک مي دهند و شخصي مي خندد. اين خنده کاذب و بي ارزش است.
گريه هم اين گونه است . گاه انسان براي مظلوميت امام حسين (ع) گريه مي کند و گاه مارش عزا مي زنند و بي آن که متوفي را بشناسد ، مي گريد. اين اشک کاذب است.
آهنگ ها ممکن است چنين خطري در پي داشته باشند؛ يعني اشک و نرمش کاذب پديد مي آورند و ما خيال مي کنيم در عقل عملي ما نرمش ايجاد کرده ، ولي در واقع چنين نيست. اين مشکل موسيقي هاي به اصطلاح عرفاني است. ساير موسيقي ها که مسلماً اثر مخرب و مخدر دارند و موجب نافرماني عقل عمل از عقل نظر شده و انسان را در دام گناه و سقوط مي افکنند.
مرحوم الهي قمشه اي مي فرمود: من شعري درباره نيازردن مور سرودم که برخي آن را از شعر جناب فردوسي ظريف تر مي دانند. فردوسي فرموده است:

 

ميازار موري که دانه کش است
که جان دارد و جان شيرين خوش است

مرحوم الهي قمشه اي مي فرمايد:

هر کس که دلي دارد يک مور نيازارد
کان مور هم از دلبر دارد اثري بر دل

بعد فرمودند: زماني به خراسان رفته بودم و انجمن خود را به آن ها تقديم کردم تا داوري کنند کدام غزل به دوران جواني من مربوط است و کدام به دوران پيري.
آن ها کاملاً وارونه داوري کردند.
گفتم: شما کاملا به عکس قضاوت کرديد.
گفتند: پس چطور شور وعشق در سروده ايام پيري شما بيش تر است؟!
گفتم: بايد همين گونه باشد؛ شاعر هر چه پيرتر مي شود عاشق تر مي گردد. در جواني شور و عشق خام دارد؛ وقتي پير شد مي فهمد معشوق حقيقي اش ديگري بوده است.
هر چه انسان بالاتر مي رود، حرف هايش عاشقانه تر و شورانگيز تر مي شود. آن گاه همان طور که نواختن را در قدم اول رها کرد، خواندن را هم در قدم دوم رها مي کند. خواندن اگر غنا نباشد، از بهترين نعمت ها است.
اگر مي خواهيد در بهشت از صوت خوش داود (قاري بهشت ) برخوردار شويد، بايد از گوش خود مواظبت کنيد تا هر چيزي را نشنود.
در قدم سوم به جايي مي رسيد که وقتي اشعار يا مطالب اخلاقي - عرفاني را مطالعه مي کنيد، اشک از ديدگان تان جاري مي شود.
اين مرحله، از نواختن و خواندن با صوت، بسيار بالاتر است.
 

پي‌نوشت‌ها:
 

* برگرفته از کتاب پرسش و پاسخ هاي آيت الله جوادي آملي
 

 

منبع:نشريه ديدار آشنا شماره 121




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.