صداي پاي دگرگوني در مصر
نويسنده: محمود صدري
باز شناسي سه نيروي سياسي عمده و تاثير آنها بر حساس ترين انتخابات اين کشور
مصري ها در نيم قرن گذشته ابتدا محکوم بوده اند و سپس عادت کرده اند که سياست ، قدرت و حکومت را در رهبران يکه تاز خلاصه کنند. در اين 50 سال مصر زير سايه مرداني پر قدرت و سختگير به نام جمال عبدالناصر ، انور سادات و حسني مبارک زيسته اند . حکومت هر سه رهبر با شور و اميد آغاز شده ، به سرخوردگي و نوميدي تبديل شده و در نهايت به قهر و اعتراض انجاميده است . جمال عبدالناصر با ملي کردن کانال سوئز محبوب مصري ها و ديگر اعراب منطقه شد و بر پايه اين محبوبيت در زمره رهبران تاثير گذار جهان سوم آن روزگار در آمد و به همراه ژنرال تيتو رهبر يوگسلاوي و احمد سوکارنو رهبر اندونزي ، سنگ بناي جنبش عدم تعهد را گذاشت . در زمان ناصر مصر کانون مبارزه عربي براي رهايي فلسطين شد و شمال آفريقا و خاورميانه به صف مبارزه جهاني کمونيسم و کاپيتاليسم پيوست. گروهي از کشورها يار اتحاد شوروي و گروه ديگر همراه ايالات محتده آمريکا شدند. ناصر رهبر گروه اول بود ، اما اين محبوبيت ديري نپاييد و بحران هاي سياسي و اقتصادي زنجيره اي ، از محبوبيت ناصر کاست و او را از قدرت کنار زد . انور سادات که جاي او را گرفت ، وضعي مشابه داشت . سادات با عفو عمومي زندانيان سياسي که عمدتا اعضا و طرفداران اخوان المسلمين بودند در نقش پدر مهربان مصري هاي ظاهر شد. جنگ غافلگير کننده و شگفت انگيز 1973 را عليه اسرائيل به راه انداخت و پس از شکست در اين جنگ ، راه صلح با اسرائيل را پيشه کرد. محبوبيت جاي خود را به نفرت داد و سادات ترور شد . حسني مبارک که جاي او را گرفت از رهبران نسل دوم به شمار مي رفت که در زمان مبارزات انقلابي ناصر و سادات ، افسر جواني بود. مبارک در سال 1981 و پس از ترور سادات رئيس جمهور و رهبر مصر شد . او وعده اصلاحات نداد اما مصري ها اميدوار بودند تغييراتي رخ دهد. پس از امضاي قرار داد صلح کمپ ديويد توسط سادات و بگين نخست وزير وقت اسرائيل در سال 1979 ، جهان عرب بر سادات شوريد اما جامعه مصر دوپاره شد . شمار قابل توجهي از مصري ها از تصميم سادات حمايت کردند و گروهي کوچک تر اما جسورتر و با انگيزه تر به مخالفت با او بر خاستند . حسني مبارک در شمار گروه اول بود و آشتي طلبان مصري از او انتظار داشتند همان گونه که در سياست خارجي انعطاف نشان مي دهد ، در حوزه سياست داخلي هم آزادي هاي سياسي را محترم بشمارد. اما اين گونه نشد. داوري درباره اين که آيا مبارک به آزادي و دموکراسي اعتقاد نداشت و يا اينکه مي ترسيد اسلامگرايان از نردبان آزادي و انتخابات به سوي هرم قدرت صعود کنند ، داوري دشواري است . انگيزه مبارک از سخت گيري بر مخالفان هر چه بوده ، نتيجه آن امروز در قالب شکل گيري جنبش دگرگوني طلبي آشکار شده است . در يک سوي طيف دگرگوني طلبي ، اسلامگرايان پيرو اخوان المسلمين و زير شاخه هاي آن و در سر ديگر طيف ، آزاديخواهان غربگرا و طرفداران جدايي دين و دولت قرار دارند. گروه اول با پيشينه دست کم 60 ساله و شبکه هاي اجتماعي نيرومند، گروهي تاثير گذار به شمار مي رود، اخوان المسلمين، علاوه بر مصر در بسياري كشورهاي اسلامي ديگر هم پايگاه نيرومندي دارد و فضاي رواني دلگرم کننده اي را پيرامون خود احساس مي کند. اما اين شبکه اجتماعي نيرومند و حمايت هاي دلگرم کننده منطقه اي ، براي خارج کردن قدرت از دست حسني مبارک کفايت نمي کند. زيرا اولا اخوان المسلمين حزب سياسي متعارف با اعضا و هواداران شناخته شده و مشخص نيست . بلکه بيشتر طيفي فکري است که آرمان هاي مسلمانان سياسي را بازتاب مي دهد . بعلاوه دولت هاي منطقه و بيشتر از آنها کشورهاي غربي از صعود اعضاي اين گروه به قدرت ، بيمناکند و اگر ناچار به انتخاب بين مبارک و اخوان المسلمين باشند . حتما مبارک را بر مي گزينند. مشکل ديگر اخوان السلمين اين است که تشکيلاتي غير قانوني است و نمي تواند براي انتخابات، نامزد حزبي معرفي كند. علاوه بر اين در دوره هاي پيشين انتخابات هرگاه اعضا و وابستگان اين جريان در انتخابات پيروز شده اند ، دولت يا مانع ورود آنان به مجلس شده و يا اين که برايشان چنان تنگناهايي ايجاد کرده که قدرت تاثيرگذاري نداشته اند.
در چنين فضايي ، نيروي سياسي تازه اي در مصر ظهور کرده است که ممکن است معادلات سياسي اين کشور را به صورت بنيادي تغيير دهد . محمد البرادعي که سال هاي طولاني رياست بر آژانس بين المللي انرژي اتمي ، او را به چهره اي نامدار و خوشنام تبديل کرده است ، نشانه هايي از تمايل به نامزدي در انتخابات رياست جمهوري از خود نشان داده است. شخصيت ها و گروه هاي سياسي مخالف دولت مصر هم به صورت جسته و گريخته ،آمادگي خود را براي حمايت از البرادعي اعلام کرده اند. ماه گذشته وقتي البرادعي وارد فرودگاه قاهره شد با ناباوري تمام گروه بزرگي از روشنفکران و دانشجويان و رهبران احزاب سياسي را ديد که به استقبال وي آمده بودند و همانجا بي درنگ از او خواستند براي انتخابات رياست جمهوري نامزد شود.
البرادعي اين تقاضاها را رد نکرده ، اما گفته است براي ورود به چنين رقابتي شرط هايي دارد . مهم ترين شروط البرادعي ، اصلاح قانون اساسي و قانون انتخابات و خارج شدن انتخابات از دست دولت و حزب حاکم دموکراتيک ملي است. البرادعي گفته است بايد قوه قضاييه مصر انتخابات را در کمال بي طرفي و سلامت برگزار کند و نهادهاي بين المللي بر سلامت انتخابات نظارت کنند تا حزب حاکم نتواند در نتيجه انتخابات دستکاري کند .
ورود البرادعي به صحنه سياسي و شروطي که مطرح کرده است ، دولت مصر را در برابر تصميم هاي سر نوشت ساز قرار داده است . اگر آن گونه که در مصر شايع است ، مبارک قصد داشته باشد ، پسرش (جمال) را جاي خود بنشاند و يا احيانا آن گونه که خودش گفته است بخواهد « تا آخرين نفس به مردم مصر خدمت کند» فضاي سياسي ملتهب خواهد شد . انتخاب ديگر مبارک يعني تن دادن به انتخابات آزاد و خارج از حوزه اقتدار حزب دموکراتيک ملي هم به مخاطرات ديگري دارد که نتيجه آن مي تواند انتقال قدرت به اسلامگرايان و يا دموکرات هاي پيرو البرادعي باشد . به نظر مي رسد فضاي سياسي مصر ديگر به مبارک اجازه حکومت آسان و بي معارض را نخواهد داد . ماه گذشته که مبارک براي عمل جراحي به آلمان رفت ، مصري ها خبر بيماري مبارک را به شايعه مرگ او تبديل کردند. گويي فرصتي پيش آمده بود تا آرزويي ديرينه بر زبان ها رانده شود. حالا مبارک در ماه ها يا سال هاي آخر عمر به سرنوشتي به مراتب بدتر از ناصر و سادات گرفتار شده است و مخالفانش حتي حاضر نيستند اين واقعيت را بپذيرند که در دوران 30 ساله حکومت مبارک ، مصر گام هاي بزرگي در حوزه اقتصاد و تكنولوژي برداشته است و اكنون اقتصاد آن در زمره توسعه يافته ترين اقتصادهاي خاورميانه است. وقتي بخت به سياستمداران پشت مي کند نيکي هاي آنان زير سايه بدي ها گم مي شود . ظاهرا اين سرنوشتي است که براي مبارک رقم خورده و صداي پاي دگرگوني را در مصر طنين انداز کرده است .
گرفتاري هاي دولت آينده عراق
روابط سال هاي اخير آنها با نخست وزير شيعه و حاميان وي ، نشان مي دهد که آنها از اين همکاري راضي اند و انتخاب اول آنها ادامه همکاري با مالکي و متحدان اوست. با وجود اين ، خصلت ويژه کردها که آنان را خارج از ائتلاف هاي مذهبي قرار داده موجب انعطاف پذيري زياد آنان شده و اگر احتمال تشکيل دولت توسط علاوي قوت بگيرد و احزاب يا نمايندگاني از پارلمان به علاوي بپيوندند ، بعيد نيست که کردها به سوي وي چرخش کنند . آمريکايي ها سعي کرده اند خود را بيطرف نشان دهند ؛ اما همين که از پيشنهاد مالکي براي باز شماري آراء حمايت نکرده اند ، نشان مي دهد احتمال بهره گيري از برگ اياد علاوي را منتفي نمي دانند . اگر اياد علاوي يا يکي از متحدان او نخست وزير عراق شود ، کمترين فايده اين کار براي آمريکايي ها اين است که کشورهاي عربي با دولت آينده عراق همکاري موثر تري خواهند کرد و دست کم مبارزه با گروه هاي معارض داخلي از جمله جنگ جويان و بمب گذاران ، آسان تر و کم هزينه تر خواهد شد . چنين فرايندي در دراز مدت به باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا امکان مي دهد که يکي از بزرگ ترين هدف هاي سياست خارجي خود را که خروج نيروهاي آمريکايي از عراق است محقق سازد . تقابل منافع ائتلاف ها و گروه هاي سياسي ، شکنندگي آراء همه ائتلاف ها، گرفتاري هاي منطقه اي اين ائتلاف ها و فقدان سنت هاي دموکراتيک در عراق ، همگي دست به دست هم داده و تشکيل دولت آينده را در ابهام فرو برده اند . در صورتي که اوضاع تغيير خاصي نکند و بر اساس وضع کنوني مي توان جريان هاي پيرو و حامي دولت کنوني را صاحبان قدرت در آينده به شمار آورد . اما دولت آينده قدرت دولت کنوني را نخواهد داشت ؛ زيرا اتئلاف پر قدرتي که بيش از يک سوم کرسي هاي مجلس و حمايت صريح کشورهاي عربي منطقه و حمايت ضمني غرب را پشت سر دارد ، براي دولت آينده عراق دردسرهاي زيادي فراهم خواهد کرد.
جنگ و صلح – اوباما و کرزاي
حامد کرزاي يکي آموختگان ميدان هاي جنگ و صلح در افغانستان است . او در زمان حمله آمريکا به افغانستان و سرنگوني حکومت طالبان ، نزديک ترين همكار آمريکايي ها در افغانستان بود و هنوز اين نزديکي را حفظ کرده است . کرزاي ظاهرا نخستين کسي است که براي متقاعد کردن دولت آمريکا به سرنگوني طالبان از طريق نظامي کوشيد . اما همين کسي که مشوق حمله قواي خارجي به کشورش به عنوان تنها راه باقي مانده براي رهايي افغانستان از دست طالبان و القاعده بود ، حال خود پيشگام مصالحه با رهبران طالبان شده است . اين رفتار کرزاي در چار چوب سنت جنگ و مذاکره و مصالحه در افغانستان قابل فهم است . طالبان با همکاري ياران جهاني اش يعني اعضاي القاعده و البته با بهره گيري از حمايت قبايل پر شمار افغانستان در اواخر دهه 1990 به قدرت رسيد . اما نخستين رفتارهاي طالبان نشان داد که اين دولت ( با وجود انطباق زياد با بسياري از وجود فرهنگي افغانستان ) اسباب زحمت همه خواهد شد . اما سرنگوني طالبان مشکل را حل نکرد . زيرا گرفتاري هاي اقتصادي و اجتماعي و باورهاي فرهنگي و ساخت قبايلي اين کشور محمل هايي نيرومند در اختيار بقاياي طالبان قرار داده بود و اين گروه تا کنون اجازه نداده است ، دولت افغانستان آرامش را بر قرار کند . حال ، کرزاي با قبول هوشمندانه اين واقعيت که طالبان گروهي کوچک و جدا از جامعه افغانستان نيست که بتوان آن را حذف کرد از چندي پيش مقدمات مذاکره با اين گروه را آغاز کرده و به دنبال يافتن راهي است که طالبان را در فرايند قدرت شريک کند. آمريکايي ها و همسايگان افغانستان از هر تلاشي که به صلح بينجامد حمايت کرده اند . اما روش هاي مطلوب اين کشورها لزوما و در همه حال يکسان نيست ، آمريکا و پاکستان با ناشکيبايي درصدد قلع و قمع طالبان بر آمده اند و نبرد هاي چند ماه اخير آنان با القاعده بر روابط دولت کرزاي و طالبان اثر سوء گذاشته است . ماه پيش که يکي از فرماندهان ارشد طالبان توسط نيروهاي مشترک آمريکا و پاکستان دستگير شد ، حامد کرزاي برآشفت و اين کار را مخل فرآيند مذاکره و مصالحه ناميد . باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا که اصرار دارد پيش از پايان دوره رياست جمهوري اش ، قواي آمريکا را از افغانستان و عراق خارج کند ، درصدد است در فرصت باقي مانده بقاياي طالبان و القاعده را در افغانستان و بقاياي حزب بعث را در عراق سرکوب کند. او احتمالا تأثير منفي رفتار خود در افغانستان را مي داند و از گرفتاري هاي کرزاي آگاه است اما ناگزير به انتخاب راه حل سختگيرانه در برابر طالبان شده است . اوباما براي اطمينان خاطر کرزاي ماه گذشته به افغانستان رفت و از اقدام هاي او حمايت کرد ؛ اما کرزاي هنوز منتظر انعطاف بيشتر وي است. رخداد ديگري که اميد کرزاي را براي برقراري صلح در افغانستان افزايش داده، تمايل و درخواست گلبدين حکمتيار رهبر حزب اسلامي افغانستان براي پيوستن به فرايند صلح است . از اوايل دهه 1990 تاکنون هيچ جنگ و صلحي در افغانستان بي حضور مستقيم و غير مستقيم حکمتيار صورت نگرفته است . قدرت او در سال هاي اخير رو به زوال گذاشته ، اما هنوز هم از بازيگران موثر است . حاميان مسلح و غيرمسلح او در بخش هاي وسيعي از شمال شرق افغانستان گسترده اند و علاوه بر در اختيار داشتن بهترين مزارع افغانستان ، روابط نزديکي هم با طالبان دارند . به همين علت حکمتيار مي تواند به عنوان پل ارتباطي بين دولت و طالبان عمل کند و اين نکته اي است که حامد کرزاي به خوبي مي داند . هم نشيني کرزاي ، حکمتيار و طالبان شايد موجب رنجش تاجيک هاي شمال افغانستان و رنجش آمريکا شود ، اما احتمالا آثاري به جا خواهد گذاشت که در دراز مدت منتقدان را نيز راضي خواهد کرد . تأثير داخلي ورود طالبان و حکمتيار به فرآيند صلح ، شکستن انحصار قدرت کرزاي را در ميان قبايل پشتون جنوب به دنبال خواهد داشت . اين وضع قدرت بازيگري تاجيک ها را به عنوان اپوزيسيون پرقدرت بيشتر خواهد کرد . هر چند ديگر به آنها اجازه نخواهد داد که وضع دهه 1990 را ادعا کنند و به قدرت فائقه در افغانستان تبديل شوند .
سرخ جامگان تايلندي و جنبش خون افشاني
جنبش سرخ جامگان تايلندي ايدئولوژي خاصي را ترويج نمي کند و هدفي فراتر از برکناري دولت و تشکيل دولت جديد اعلام نکرده است . از اين جهت اطلاق عنوان جنبش سياسي به آن قدري اغراق آميز است . اما از آنجا که ستون اقتصاد تايلند بر جذب توريست است و جنبش سرخ جامگان ، موجب کاهش درآمد هاي توريستي دولت در ماه هاي اخير شده است ، بيم آن مي رود که طولاني شدن اعتراض ها و گسترش احتمالي آن به شهرهاي توريستي اصلي ( پاتايا و پوکت ) ، دولت را با مشکلات اقتصادي بيشتري رو به رو کند .
منبع: نشريه همشهري ماه شماره 43.