صبر
پیش از این "صبر و استقامت" از مهم ترین مؤلفه های بصیرت بیان شد. اما این مقوله خود باید به عنوان عنصری مستقل مورد بررسی قرار گیرد چه آنکه حضرت امیر، آن را در کنار بصیرت برای برافراشتن عَلَمش خواسته است.(1)صبر در فرهنگ اسلامی جایگاهی بس رفیع، به بلندای «رأس ایمان» دارد و بدون آن اثری از ایمان باقی نخواهد ماند.(2) این بدان جهت است که از نظر دین اسلام، تکامل تنها در ایمان و اندیشه نیست که جایگاه آن قلب یا مغز معرفی شود و بتوان آن را در گوشه ای از کلیسا یا در کنج خلوتی و در ساعاتی خاص، به دست آورد- آنگونه که بعضی مکاتب می پندارند- بلکه این مسیر علاوه بر ایمان و اندیشه، در سایه سار عمل و حرکت به دست می آید. در سیر به سوی سرچشمه های استعداد انسانی، موانعی پیش روی مسافران کوی دوست قرار می گیرد که برداشتنش محتاج «صبر» است. صبری که در این مسیر قرینِ «بصیرت» گردد و با هرگونه انگیزه ی منحرف کننده، مقابله کند. این سخن روشن می کند که تفاوت دریافت صحیح از روایات با برداشت غلطِ نابصیران از صبر، از زمین تا آسمان است (به اندازه ی تفاوت ماهِ من تا ماه گردان!)
عده ای صبر را تحمل رنج ها و مشکلات برای درجا زدن و غوطه وری در صفات پست غیرانسانی معنا می کنند،(3) اما معنایی که نهج البلاغه از آن یاد می کند، این است که برای رسیدن به حق باید در دریای بلا و مشکلات غوطه ور شد و موانع را کنار زد؛ (خض الغَمَرَات للحَقّ حَیث کَانَ ... وَ عَوّد نَفسَکَ التَّصَبّرَ عَلَی المَکروه وَ نعمَ الخلق التَّصَبر(4)) زیرا اصلاً بهشت در بین بالاها پیچیده شده است.(5)
صبر با اقسام سه گانه اش (صبر در برابر مصیبت، معصیت و طاعت(6)) و شعبه های چهارگانه اش(7) باعث می شود؛ غل و زنجیر از سویی و خار و خاشاک از سوی دیگر، از دیدگان بصیر دور شده و راهی را که برگزیده اند، با آزادگی کامل طی کنند. در گذشته حر بن یزید ریاحی و زبیر بن عوام را مقایسه کردیم. آنجا،سقوط زبیر نتیجه ی کم کاری او در امر ولایت معرفی شد. در اینجا مقایسه ای بین حر ریاحی و عمر سعد ما را به این مسئله رهنمون می کند که سعادت حر در پرتو صبر بر معصیت و سقوط عمر سعد در سایه ی عدم آن تحقق یافت. هر دو در برابر یک معصیت قرار گرفتند؛ مقابله با حسین(ع)؛ یکی صبر کرد و انگیزه های دنیوی را کنار زد و فوز عظیم و...(8) اما دیگری در برابر وسوسه ی حکومت ری تاب نیاورد! و سقوط کرد. نمونه های تاریخی و سرنوشت ساز صبر با تمام اقسامش زیاد است، اما سخن از راه های کسب آن ضروری تر است.
ضرورت و فواید صبر
اگر بخواهیم فواید صبر را در دو جمله خلاصه کنیم ذکر متغیرهای ذیل ضرورت می یابد:1) ذخیره ی نیروی نشاط روحی که خمیر مایه ی همه ی فعالیت های سازنده است.
2) شدیدترین تأکید به استقامت در نهج البلاغه، در راستای همین نتیجه بیان شده است:
«العَمَلَ العَمَلَ ثمَّ النهَایَهَ النّهَایَهَ وَ الاستقَامَهَ الاستقَامَهَ ثمَّ الصَّبرَ الصَّبرَ وَ الوَرَعَ الوَرَعَ إنَّ لَکم نهَایهً فَانتَهوا إلَی نهَایَتکم وَ إنَّ لَکم عَلَماً فَاهتَدوا بعَلَمکم وَ إنّ الإسلَام غَایَهً فَانتَهوا إلَی غَایَته»؛ کار نیکو، کار نیکو، پس آن را به پایان برسانید، آن را به پایان برسانید، استوار باشید، استوار باشید، سپس شکیبائی گزینید، شکیبائی گزینید، بپرهیزید، بپرهیزید، شما را عاقبت و خاتمه ای هست، خود را به آن برسانید، نیز برایتان پرچم و نشانه ای است، پس با این پرچم هدایت یابید. برای اسلام هدف و نتیجه ای در نظر گرفته شده، به آن برسید.(9)
2) قوی سازی و نیروبخشی به اراده ی انسانی که عاملی بزرگ و ابزاری پرفایده به منظور تحرک انسان در مصیبت های غیر اختیاری(10) می باشد.
مصیبت را می توان (از جهتی) به دو نوع تقسیم کرد: اختیاری و غیراختیاری؛ مصیبت های غیراختیاری آن است که ناخواسته مثلاً در یک حادثه طبیعی، نظیر زلزله یا اجتماعی، مانند تصادف ایجاد می شود، اما مصیبت اختیاری، آن نواقص و نقائصی است که خودخواسته به انسان وارد می شود، مانند نقصی که در اثر انفاق بر مال و یا در اثر جهاد بر جسم ایجاد می شود. دستور امام(ع) به فرزندشان در نامه 31 مبنی بر غور در مشکلات و مصائب، به این نوع دوم اشاره دارد. [خض الغَمَرات الَی الحَقّ] آنچه بلاهای اختیاری را اجتناب ناپذیر می کند، حرکت در راه هدف، پیشرفت و تکامل انسانی است که در پرتو شکوفایی استعدادهای او صورت می پذیرد.
عوامل استقامت زا
صبر و استقامت موتور محرکه ی آدمی در گشودن سرچشمه های استعدادهای مترقی اوست. برای راه اندازی این موتور به سوخت مناسب احتیاج داریم. با نگاهی گذرا به نهج البلاغه، به نکاتی بر می خوریم که ما در کسب این صفت، کمک می کند برجسته ترین آنها عبارتند از:1. اطمینان به راه
از جمله عواملی که باعث جلوگیری نسبت به چرخش و بُریدن از ادامه ی راه می گردد، ایمان و اطمینان نسبت به راه است؛ این یک واقعیت است که اگر به مسیر فعالیت قطع و یقین حاصل شود، کمتر عاملی (مادی و معنوی و...) قدرت آن دارد که عزم راسخ را از پیمودن آن سلب نماید. امیرمؤمنان در کسب معرفت و ایمان به راه خود، اینگونه است:«الیَومَ تَوَافَقنَا عَلَی سَبیل الحَقّ وَ البَاطل مَن وَثقَ بمَاءٍ لَم یَظمَا»(11)؛
امروز ما بر سر دو راهی حق و باطل قرار گرفته ایم، (آنکه حق را یافته، مطمئن است و هرگز تردید نمی کند، آنگونه که) اگر آب همراه کسی باشد تشنه نخواهد شد(و تشنگی های کاذب که معمولاً هنگام وحشت از فقدان آب بر انسان مستولی می شود، بر او چیره نگردد).
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح این جمله می گوید: علت اینکه علی(ع) فرموده: «هر کس به وجود آب اطمینان داشته باشد تشنه نمی شود»، این است که آدمی طالب چیزی است که نداشته باشد یا از آن منع شده باشد. همانطور که روزه دار در مقایسه با کسی که روزه نیست (ولو چیزی نخورده باشد) بیشتر احساس گرسنگی می کند.(12) (چون روزه دار از خوردن و آشامیدن ممنوع است.)
بنابراین، حضرت در صدد بیان آن است: همان گونه که اطمینان به وجود آب یا عدم منع از آن، طاقت و تحمل تشنگی را افزایش می دهد، اطمینان به درستی مسیر و پوچ نبودن آن نیز استقامت آدمی را در پیمودن آن ارتقاء خواهد بخشید.
2. پیروی از رهبرِ پایدار
این راهبر است که باید روح صبر و پایداری را در کالبد جامعه بدمد، لذا اگر خود از این صفت تهی باشد، هرگز نخواهد توانست چنین معجزه ای را به انجام رساند. بدین منظور قرآن کریم در بیان علت انتخاب ائمه(ع) به این سِمَت، "صبر و یقین" را برای اکمال موجودیت آن ها ضروری قلمداد می کند.(13) و ابراهیم نبی(ع) را که سر بلند از این دو آزمون، به مقام امامت می رسد نمونه ی آن می خواند.(14)علی(ع) نیز برترین بندگان را چنین امامی و دوری از او را مایه ی گمراهی برمی شمرد.(15)
3. برطرف کردن شبهات دینی
شبهات بی جواب، ذهن را مشغول، فکر را اسیر، دل را مردد و انگیزه ی عمل را کور می گرداند. در این صورت، سیرِ حرکتِ رشدِ انسان، اگر منحرف نشود، حتماً با انجماد و توقف مواجه می گردد. سربازان اسلام در همه ی زمینه ها (نظامی، فرهنگی، سیاسی و...) در بدو امر باید به سؤالات درونی و پیرامونی خود، با اندیشه پاسخ دهند و جواب یابند(16)؛ در ضرورت پاسخ دهی، اقناع و اغناء شبهات، همین بس که در تفسیر آیه ی 60 سوره ی توبه، یکی از مصادیق مصرف صدقات(زکات) [المؤَلَفَه قلوبهم] را، پرداخت راهکارهای اقتصادی به منظور رفع شک و تردید، تقویت ایمان و استحکام در امور اعتقادی مسلمین روا می دانند.(17)امیر عالمیان نیز اظهار می دارد:
«لَقَد کنت وَ مَا أهَدَّد بالحَرب وَ لَا أرهَب بالضَّرب وَ إنّی لَعَلَی یَقینٍ من رَبّی وَ غَیر شبهَهٍ من دینی»؛
من آنم که هیچگاه از جنگ نمی هراسم و در زدوخورد، ترس را نمی شناسم. [زیرا] من به وجود پروردگارم یقین داشته و هرگز در آئین خویش شک و تردیدی ندارم.(18)
ریب و تردید باعث می شود، یاران پیامبر(ص)، در احد، اصحاب علی در صفین، برخی سرداران سپاه امام حسن(ع) در ماجرای صلح، دوستانِ[کوفیِ]حسین(ع) در کربلا و ... امام خویش را تنها گذاشته و تاریخ سرگذشت ها و سرنوشت ها را به دست تغییر بسپارند.
این امر باعث می شود تا امیرالمؤمنین در بحبوحه ی جنگ جمل به شبهات اعتقادی سربازانش رسیدگی کند، و در جواب کسانی که به پرسش کننده اعتراض می کردند: چه وقت این سؤالات است، بفرمایند: اصلاً منظور ما از این جنگ، همین هاست.(19)
4. شهادت طلبی
«إنّی وَ الله لَو لَقیتهم وَاحداً وَ هم طلَاع الأرض کلّهَا مَا بَالَیت وَ لَا استَوحَشت وَ إنّی من ضَلَالهم الَّذی هم فیه وَ الهدَی الَّذی أنَا عَلَیه لَعَلَی بَصیرَهٍ من نَفسی وَ یَقینٍ من رَبّی وَ إنّی إلَی لقَاء الله لَمشتَاقٌ وَ حسن ثَوَابه لَمنتَظرٌ رَاج»؛به خدا سوگند اگر یکّه و تنها باشم، و دشمنان همه روی زمین را پر کرده باشند، بدون ذره ای بیم و هراس با آن ها روبرو می شوم، من در باره گمراهی ایشان که در آن گرفتارند، و راه هدایت و رستگاری که خویشتن در آن گام می زنم بصیرت و بینشی کامل داشته و از جانب پروردگارم یقین و باور دارم، و دیدار خدای را مشتاق و خواهان، و پاداش نیکش را در حال امید و انتظارم.(20)
ملاحظه می کنید که امام(ع) استقامت در پیمودن مسیر حق را، وابسته به این عوامل می داند:
•بصیرت
•یقین
•شهادت طلبی (إنّی إلَی لقَاء الله لَمشتَقاقٌ)
اشتیاق آگاهانه و مؤمنانه به لقای الهی، مطلوبی فرح بخش است که هم صبر و استقامت را امید می بخشد. علی(ع) گاه از رسول خدا(ص) مشتاقانه سراغ مژده ای را می گرفت که قرار بود پس از جنگ احد به او اعلام نماید؛ وقتی پیامبر برای امتحان می پرسید که چگونه بر وارد شدن شمشیر صبر خواهی یافت؟ می گفت:
«یَا رَسولَ الله لَیسَ هَذَا من مَوَاطن الصَّبر وَ لَکن من مَوَاطن البشرَی وَ الشّکر»(21)؛
رسولا! این دیگر جایگاه صبر نیست، که موسم بشارت و شکر است.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبریست که بر شاخه نباتم دادند(22)
قاعدین
بی بصیرتان ناشکیب، این طور نیست که همیشه وارد معرکه شده و لباس باطل بپوشند، بلکه کم کاری در هنگام تمرینِ صبر، آنها را به انتخابی سلامت آمیز یعنی نیمکت نشینی در سواحل دریای پرتلاطم زندگی کشانده است. سراغ این گونه افراد جبان را در کسانی بگیرید که نه تنها در میدان عمل و عرصه ی اندیشه همت جانبازی و شجاعت فهمیدن ندارند، که برای زنده ماندن یا لحظه ای گرسنه نماندن؛ سعی می کنند نان را به نرخ روز تهیه کنند!اینان را می توان همان «قاعدین(23)» دانست که به بهانه ی عدم شناخت کافی یا ضعف در صبر و استقامت لازم، از همراهی با امام خویش کوتاهی می کنند. همان ابوموسی ها(نامه 63) و خواجه ربیع هایی که گرچه علی(ع) را بر حق می دانستند، اما .... قیام های جهادگرانه را صرفاً محض دشمنان کافر می انگاشتند!
(24)امام(ع) درباره ی آنان فرمود: این افراد اگر چه باطل را یاری نکردند اما، باعث خذلان و ریختن آبروی حق شدند.(خَذَلوا الحَقَّ وَ لَم یَنصروا البَاطلَ)(25)
[اما حلقه ی ساحل نشینانِ فارغ از این ماجرا:]
ساحل نشینانی که دریا را هماره آرام پنداشته و در سایه سار آن می آرامند، کاش می دانستند که این سکونت و قرار، روایی و پایانی دارد؛ اصلاً دنیا سرابی پیچیده(26) به آزمون های پست و بلند است و کسی که این را نفهمد چقدر غافل! اگر دریای این دنیا طوفانی شود و امواج خود را به ساحل رساند، کار به جایی می رسد که «جایگاه»ها و «پایگاه»ها و «خاستگاه»ها تغییر می یابد و سواره و پیاده، وارونه ... و مولای عزیزتر از جانمان چه فاخر می گوید:
«والَّذی بَعَثَه بالحَقّ لَتبَلبَلنَّ بَلبَلَهً وَ لَتغَربَلنَّ غَربَلَهً وَ لَتسَاطنَّ سَوطَ القدر حَتَّی یَعودَ أسفَلکم أعلَاکم وَ أعلَاکم أسفَلَکم وَ لَیَسبقَنَّ سَابقونَ کَانوا قَصَّروا وَ لَیقَصّرَنَّ سَبَّاقونَ کَانوا»(27)؛
قسم به کسی که او [پیامبر] را برانگیخت، قطعاً مورد آزمایش سختی واقع می شوید، حتماً غربال سختی خواهید شد و یقیناً مانند محتویات دیگ جوشان بالا و پایین خواهید رفت (یا از دست روزگار تازیانه خواهید خورد)، تا اینکه کسانی که بالا نشسته اند پایین بیایند و کسانی که پایین نگه داشته شده اند بالا بروند و سابقین که در حقشان کوتاهی شده به جایگاه خویش برگردند و کسانی که بی جهت بزرگ شده اند کوچک گردند.
در سفارش های ائمه ی صادقین(ع) نسبت به صحابه و تابعین به صورت چشمگیر مورد تأکید واقع شده است، در همین راستا قابل تفسیر می باشد.(29)
چنین صبری، از میوه های یقین است؛ صبر در شوره زار پیکار حقیقت و بطلان (که تا حدودی به حوزه ی اختیار آدمی وابسته است)، تعالی روح، تکامل ایمان، نیرومندی اراده و ذخیره ی نشاط و طراوت را به سوغات می آورد و شک و یأس و ترس مواقع سخت را به چوبه ی دار می سپارد تا حرکت و تلاش و جهاد و مبارزه امان و سامان یابد.(30)
اینجاست که مفهوم «غرق شدن در مصیبت های اختیاری» و ترک «ساحل نشینی» معنا پیدا می کند زیرا جا ماندن از کشتی های نجات را به همراه دارد.
شاید بهترین تعریف پیرامون شکیبایی ورزیدن از این جنس یعنی "صبر بر مصیبت" را در گفتار کسی بتوان یافت که خود مظهر بارز آن باشد:
صبر در برابر مصیبت، یعنی قبول مصیبت به خاطر عدم بازگشت از میانه ی راه می باشد.(31)
و این است که عَلَم شیعه بودن را جز کسانی که اهل بصیرت و صبر و عالم به مواضع حق اند، نتوانند به دوش کشند:
وَ لَا یَحمل هَذَا العَلَمَ إلَّا أهل البَصَر وَ الصَّبر وَ العلم بمَوَاضع الحَقّ
پی نوشت ها :
1. .نهج البلاغه، خطبه 173.
2. . نهج البلاغه حکمت 82: وَ عَلَیکم بالصَّبر فَإنّ الصَّبرَ منَ الإیمَان کَالرَّأس منَ الجَسَد وَ لَا خَیرَ فی جَسَدٍ لَا رَاسَ مَعَه وَ لَا فی إیمَانٍ لَا صَبرَ مَعَه.
3. 301. این شعر را م- امید از شعری غربی ترجمه کرده است:
سگی گوید: کنار مطبخ ارباب آنجا
بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است و آنگاه
عزیزم گفتن و جانم شنفتن
سگ دیگر: از آن ته مانده های سفره خوردن
دیگری: وگر آنهم نباشد استخوانی
اولی: چه عمر راحتی دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
دیگری: ولی شلاق ... این دیگر بلائی است
اولی: بلی اما تحمل کرد باید
درست اینکه قدری دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد، چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهامان و ما این
محبت را غنیمت می شماریم
4. . نهج البلاغه، نامه 31.
5. . کافی 2: 89.
6. . همان منبع، ص 91.
7. . وقتی کسی از امام(ع) تعریف کامل ایمان را پرسید، فرمودند: الإیمَان عَلَی أربَع دَعَائمَ عَلَی الصَّبر وَ الیَقین وَ العَدل وَ الجهَاد وَ الصَّبر منهَا عَلَی أربَع شعَبٍ عَلَی الشَّوق وَ الشَّفَق وَ الزّهد وَ التَّرَقب فَمَن اشتَاقَ إلَی الجَنَّه سَلَا عَن الشَّهَوَات وَ مَن أشفَقَ منَ النَّار اجتَنَبَ المحَرَّمَات وَ مَن زَهدَ فی الدّنیَات استَهَانَ بالمصیبَات وَ مَن ارتَقَبَ المَوتَ سَارَعَ إلَی الخَیرَات ... (حکمت 31).
8. 306. در زیارت نامه ی شهدای کربلا پس از سلام های بلند بالا، آنها را نه تنها واصلین فوز عظیم می نامند، بلکه باعث پاکی زمین محل دفنشان می دانند ... طابَت وَ طَهرَت الاَرض الَّتی فیها دفنتم فَوزاً عَظیماً- بنگرید: مصباح کفعمی ص 504 و نیز شیخ طوسی، مصباح المتهجد ص 722.
9. . نهج البلاغه، خطبه 176.
10. . سید علی خامنه ای، گفتاری در باب صبر (نقل به مضمون): 55 تا 70.
11. . نهج البلاغه، خطبه 4 (ترجمه مکارم شیرازی).
12. . شرح نهج البلاغه 1: 212.
13. . سجده 32: 24 (وَ جَعَلنا منهم أئمَّهً یَهدونَ بأمرنا لَمَّا صَبَروا وَ کانوا بایاتنا یوقنون).
14. . انعام 6: 75 (وَ کَذلکَ نری إبراهیمَ مَلَکوتَ السَّماوات وَ الأرض وَ لیَکونَ منَ الموقنینَ)؛ بقره 2: 124 (وَ إذ ابتَلی إبراهیمَ رَبّه بکَلماتٍ فَأتَمَّهنَّ قالَ إنّی جاعلکَ للنَّاس إماما).
15. 313. نک: نهج البلاغه، خطبه 164 و 153 .
16. 314. حضرت یوسف، در جواب کسانی که در زندان از او تعبیر خواب خواستند، گفت: پیش از آمدن غذا جواب شما را می دهم اما ابتدا برایشان از اعتقادات حقه گفت و آنگاه تعبیر خواب و سپس طعام...- سوره یوسفت 36 تا 41.
17. . محسن طباطبایی، مستمسک العروه الوثقی 246: 9-249 (کتاب الزکاه).
18. . نهج البلاغه، خطبه 22.
19. . سید هادی کاشف الغطاء مستدرک نهج البلاغه: 160.
20. . همان منبع، نامه 62 (ترجمه بهشتی).
21. . همان، خطبه 156.
22. . حافظ.
23. . برخلاف دیدگاه رایج که سه گروه را در مقابل علی(ع) قرار می دهند، شهید مطهری از گروه چهارمی خبر می دهد و آنان را «اعتزالیون» نام گذاری می کند. بنگرید: -مجموعه آثار ج 15 ص 991- اما با توجه به آیه 46 توبه، قاعدین مسمی تر به نظر می رسد.
24. 322. مطهری می گوید: ربیع بن خُثیم- همین خواجه ربیع که مقبره او در مشهد است و مردم به زیارت او می روند- از زهّاد و عبّاد و شیعیان امیرالمؤمنین است اما یک شیعه کم بصیرت، خیلی عابد اما کم بصیرت. با یک عده ای آمدند خدمت امیرالمؤمنین، «یا امیرَالمؤمنینَ! انّا شَکَکنا فی هذَا القتال»؛ حقیقت این است که ما شک داریم با اینها بجنگیم. از طرفی هم نمی خواهیم از تو جدا بشویم، به ما یک مأموریت دیگری غیر از جنگیدن با اینها بده. این بود که امیرالمؤمنین به او مأموریت یک سرحد را داد. گفت بسیار خوب، آنجا با کافران می جنگیم خیالمان راحت است، ولی اینجا با مسلمین باید بجنگیم، شک داریم و در دل ما وسوسه است. به همین منظور حضرت آنها را به خراسان فرستاد- ر.ک: مجموعه آثار 25: 196- (در کتاب اربعین نوشته محمد طاهر قمی شیرازی آمده است کسانی که همراه خواجه ربیع آمدند عده ای از اصحاب عبدالله بن مسعود بودند و تعدادشان چهارصد نفر بود!!- الاربعین فی امامه الائمه: 305-)
25. . حکمت 18- گویند که عبدالله بن عمر، محمد بن مسلم و سعد بن مالک در اواخر عمرشان خود، گریان به خذلانی که بر حق روا داشتند اعتراف می کردند. (فضل بن شاذان، الایضاح: 73 و نیز: ابن اثیر، اسدالغابه 3: 229)- عبدالله بن عمر در هنگام مرگ خویش می گفت: تنها چیزی که در عمرم بدان متأسفم یاری نکردن علی در جنگ با فئه ی باغیه بود. فضل بن شاذان، الایضاح: 73 و نیز: ابن اثیر، اسدالغابه 3: 229- نیز بنگرید به: کتاب سلیم بن قیس: 411 (تحقیق محمد باقر الأنصاری).
26. . بنگرید: خطبه های 121و 226و 191 [الدنیا دار بالبلاء محفوفه].
27. . خطبه 16.
28. . در فتنه ها، چونان شتر دوساله باش که نه پشتی برای سواری دارد و نه پستانی برای دوشیدن.
29. . برای نمونه، امیرالمؤمنین(ع) در وصیت به پسرش امام حسن(ع)، پس از بیان سختی های زندگی و نامرادی های روزگار، می فرماید: «عَوّد نَفسَکَ التَّصَبرَ عَلَی المَکروه وَ نعمَ الخلق التَّصَبر فی الحَقّ»؛ خودت را در برابر ناگواری ها به صبر عادت بده که شکیبایی در حق چه خوب صفتی است!!- نهج البلاغه، نامه 31-
30. . ابوحمزه ثمالی از قول باقرِ آل محمد(ص) می گوید که وقتی "پدرش" (امام سجاد(ع))، حال احتضار را تجربه می نمود، در آغوشش گرفت و او را به چیزی سفارش کرد که از "پدرش" (امام حسین(ع)) در هنگامه ی شهادت توصیه گرفته بود و آن وصیت "پدرش" (امام علی(ع)) بود: فرزندم! بر حق صبر کن، اگر چه تلخ باشد.- کافی 2: 91.
31. . سید علی خامنه ای، گفتاری در باب صبر: 65.