شکاف در میان جهش یافتگان

پروفسور x یکی از جهش یافتگان پر تعداد دنیای مارول است که در مدرسه مخصوصش اقامت داشته و هم نوعان جوان ترش را تعلیم می دهد. او در درون خود
چهارشنبه، 25 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شکاف در میان جهش یافتگان
 شکاف در میان جهش یافتگان
 





 
x-MEN
FIRST CLASS

پیش از غروب

پروفسور x یکی از جهش یافتگان پر تعداد دنیای مارول است که در مدرسه مخصوصش اقامت داشته و هم نوعان جوان ترش را تعلیم می دهد. او در درون خود میزبان انواع قدرت های تل - پاتیک بی نظیر است؛ اما در بیرون پیرمردی است بدون مو که روزهای باقی مانده از عمرش را روی صندلی چرخ دار سپری می کند. البته زندگی پروفسور همیشه این گونه نبوده است. سال ها پیش از این که نیمی از بدن وی فلج شده و تک تک موهایش بریزد، قلب او در سینه جوانی آرمان گرا و پرانرژی می تپید. نزدیک به 50 سال پیش، چارلز اگزیویر (CHARLES XAVIER)جوان مدرسه ای ویژه برای اتمام انسان های متفاوت و جهش یافته تأسیس کرده و توانست انواع Mutant ها را با هم متحد سازند. این مهم با همراهی نزدیک ترین دوست وی یعنی اریک لنشر (Erik lehnsherr) ممکن شد؛ کسی که از بُعد قدرت های ابر انسانی دست کمی از خود چارلز ندارد. از بخت بد روزگار، رویدادهایی که در طول این دوره تاریخی رخ می دهند نه تنها به محکم تر شدن پیوند دوستی دو قهرمان کمکی نمی کنند؛ بلکه شکافی عمیق میان آن ها ایجاد کرده و دو جبهه متضاد در دل جهش یافتگان پدید می آورد. دو دوست در دو قطب فکری و آرمانی مخالف قرار گرفته و میسر زندگی شان برای همیشه عوض می شود. کینه های مخفی از نسل بشر در اعماق دل اریک قوی و قوی تر می کردند تاجایی که از یار قدیمی چارلز چیزی باقی نمی ماند جز خشم و نفرت، دوست پیشین پروفسور X به دشمن اصلی وی بدل شده و مگنتو (Magneto) متولد می شود.

روز اول مدرسه

فیلم (FC) X-Men First به عنوان یک prequel یا پیش داستان، ماموریت مشکلی در پیش رو دارد چرا که از همان اول کار، پایان داستانش مشخص است. همه ما سرانجام دو شخصیت مگنتو و پروفسور X را می دانیم، چرا که آینده یا به عبارت بهتر زمان اکنون این دو علاوه بر کامیک های اصلی، در سه فیلم نخست X-Men به تصویر کشیده است. حتی دو پوستر اصلی FC هم تصویری از اریک و چارلز ایستاد را نشان می دهند که در انعکاس پایین شان، صندلی چرخ دار و زره مخصوص مگنتو دیده می شود.
در این جا می خواهیم مسیر پیش از فرا رسیدن نقطه شروع X-Men 1 را پیدا کنیم. این دو شخصیت چه در قسمت نخست و چه در دو دنباله اش، یکدیگر را با نام کوچک صدا کرده و با وجود دشمنی میان شان، نوعی احساس احترام و دلسوزی نسبت به هم از خود نشان می دهند. FC ساخته شده تا چگونگی شکل گیری این ارتباط عمیق میان دو ابر قهرمان و سپس شکسته شدن آن را بر پرده نقره ای روایت کند. ایفای نقش جوانی دشمن معرف مردان X بر عهده مایکل فسبندر (Michael Fassbender) است. اریک لنشر در طول سال های آغازین دهه شصت (زمان رخداد بیشتر ماجراهای FC)، با چارلز جوان آشنا شده و به زودی با او همراه می شود. دوستی این دو خیلی سریع شمایلی شبیه ارتباط برادرانه و جدایی ناپذیر دو دوست افسانه ای دنیای سینمایی یعنی بوچ کسدی و ساندنس کید به خود می گیرد. چارلز و اریک هر دو از قوی ترین گونه های نژادشان هستند و به علاوه شخصیت یکدیگر را به خوبی درک می کنند. آن ها جهش یافتگان سرگردان و طرد شده دیگر را زیر بال و پر خود گرفته و عملاً اولین کلاس مردان X را تشکیل می دهند. ورود به یک محیط آموزشی جدید و متفاوت در روز اول مدرسه برای هر انسانی حکم یک آزمایش ترسناک و پر التهاب را دارد. همراهان چارلز هم نوعی انسان جهش یافته هستند و در نخستین ماموریت تیمی خود با مشکلات فراوانی مواجه می شوند. این قهرمانان پیش از هرچیز باید دنیا را برای رویارویی با جهش یافتگان آماده کرده و به آنان نشان دهند که این ابر انسان ها نه تنها قصد سوء استفاده از قدرت های ماورای خود را ندارند، بلکه هدفشان کمک و حفاظت از نسل بشر است.
از شانس بد چارلز و اریک، تیمی مستقل از میوتنت ها به رهبری سباستین شاو (sebastian shaw با بازی کوین بیکن) دقیقاً عکس نیت مردان X را داشته و می خواهند از نیروهای ویژه خود در راه مقاصد شوم و جهان خوارانه استفاده کنند. در حالی که شاو و گروه مخفی اش به نام Club Hellfire چهره ای سیاه و سودجویانه از جهش یافتگان به عموم مردم نمایش می دهند؛ سران دولت آمریکا هم قصد سوء استفاده نظامی و سیاسی از چارلز و همراهانش را دارند. سیاستمداران غربی به میوتنت ها به چشم یک سلاح قدرتمند در جنگ مخفی علیه شوروی نگریسته و می خواهند از طریق آن ها در برابر سایر جهانیان قدرت نمایی کنند. یک مامور ویژه از طرف سازمان جاسوسی سیا مامور کمک گرفتن از تیم تازه شکل گرفته جهش یافته ها می شود و آن ها را برای مقابله با دیگر ابر قدرت زمان به خدمت می گیرد. کسی به آن ها نمی گوید که سران پنتاگون خود میوتنت ها را تهدیدی علیه انسان های عادی دانسته و می خواهند با فرستادن این جوانان خام به جنگ شوروی، با یک تیر دو نشان بزنند. اریک و چارلز که از یک سو به فکر برقراری صلح میان دولت های انسانی هستند و از سوی دیگر به دنبال ایجاد روابط دوستانه میان نوع بشر با جهش یافته ها، ناخواسته به مهرهای شطرنج بازی قدرت بدل می شوند. نقش مردان X در این دوره و حضور عواملی نظیر جنگ سرد و ترس از سلاح های هسته ای، آن ها را به معادلی شبیه Watchmen در دنیای Marvel تبدیل می کند. البته بر خلاف ضد قهرمانان DC که به جز یک مورد (دکتر منهتن) همه انسان های عادی بودند، نگهبانان مارول همگی موجوداتی جهش یافته با قدرت های ویژه هستند. همانند آن کامیک و فیلمش، FC قصد دارد به جای تمرکز خالص روی سکانس های اکشن شلوغ و پر از جلوه های ویژه کامپیوتری، به افکار و شخصیت درونی هر یک از قهرمانان داستانش بپردازد. یکی از شخصیت ها دختر جوانی به نام Raven Darkholme (با هنرنمایی جینفر لارنس، بازیگر جوان اما نامزد اسکاری به خاطر فیلم Winterُ s Bone) است؛ همان Mystique معروف و آبی رنگ با قدرت های فوق العاده تغییر شکل که در سه گانه اصلی (زمان حال) ربکا رومین نقش وی را بازی می کرد. در حالی که در آن آثار، میستیک عملاً سن بالایی داشته و با قابلیت های ویژه ظاهر خود را جوان نگه داشته بود، دار کهولم در FC واقعاً کم سن و سال و خام است. او حتی یونیفرم مخصوص مامورین X-Men را هم به تن کرده و در کنار چارلز با دشمنان می جنگد. روشن است که دارکهولم برای همیشه در کنار آن ها نمی ماند و این مبارز مهربان و با احساس در اثر برخی اشتباه های چارلز و عوامل خارجی، نهایتاً از بیشتر همراهانش رانده می شود. هنک مک کوی یا Beast هم که در فیلم سوم حضور نصفه نیمه ای داشت، اکنون در کالبد Nicholas Hoult (فیلم A single Man و یکی از صداپیشگان 3Fable) ظاهر شده و باید به مشکلات تغییر پوستش در سنین بلوغ دست و پنجه نرم کند. برایان سینگر، کارگردان دو فیلم نخست و تهیه کننده FC، علت انتخاب این دو را مشخص نبودن سن شان در فیلم های زمان حال اعلام کرده است. بنابراین از شخصیت های چون cyclops, storm و phoenix در اینجا خبری نخواهد بود.
برخی از جهش یافتگان محبوب و پرطرفداری که در آثار قبلی غایب بودند، فرصت بدست آمده از عدم حضور بیشتر شخصیت های معروف و پیشکسوتان فیلم های X-Men را غنیمت شمرده و می خواهند به کمک FC وارد عرصه سینما شوند. یکی از مهم ترین افرادی که غیبتش در سه گانه اصلی X-Men سر و صدای بیشتر طرفداران را درآورده بود، Emma Frost یا ملکه ی سفید است. قدرت های تل پاتیک و عجیب تنها یکی از امکانات فراست هستند. ملکه سفید است. قدرت های تل پاتیک و عجیب تنها یکی از امکانات فراست هستند. ملکه سفید می تواند تمام پوستش را به الماس تبدیل کرده و از خود به طور کامل محافظت نماید. سینما دوستان احتمالاً نقش بسیار کوتاه و کم رمق او در فیلم x-Men origins: wolverine را به عنوان خواهر هنر پیشه زن اصلی یعنی silverfox از یاد برده اند. حضور پر رنگ فراست با بازی January Jones، بازیگر سریال تحسین شده Mad Men، برای کامیک بوک دوستان خبر بسیار خوبی است؛ اما مطمئناً خبر خوشی برای چارلز و همراهانش نخواهد بود؛ چرا که فعلاً او در جبهه ی دشمنان یعنی Hellfire club قرار دارد. از این دیگر جهش یافته های تازه وارد به سینما می توان به Havok و zel - Aza اشاره کرد. در حالی که قدرت های انرژی محور و آتشین برای خلق سکانس های اکشن با فرمول مایکل بی مناسب هستند، از ازل با قابلیت تل پرت سریعش قصد دارد خاطره سکانس خیره کننده آغازین فیلم X-Men2 را زنده کند. امیدوارم مقدمه زیبای اثر برایان سینگر با غیب شدن ها و حرکات تماشایی Nightcrawler (پسر Azazel) در دل کاخ سفید را فراموش نکرده باشید. آخرین قطعه مهم پازل FC، مویرامک تگرت با نقش آفرینی Rose Byrne (فیلم های wicker park و knowing) است؛ کسی که عنوان دانشمند متخصص امور ژنتیکی و تنها همراه غیرجهش یافته قهرمانان داستان، نقش پل میانی بین انسان ها و میوتنت ها را ایفا می کند. علاوه بر تنش های داخل گروه و دشمنی ها و رمانس های بالقوه آزمون های مشکل بسیاری در پیش روی تک تک این افراد قرار گرفته که با بحران موشکی کوبا و سخنرانی جنجالی و جنگ طلبانه رییس جمهور وقت آمریکا یعنی جان.اف.کندی به اوج خود می رسند. سران قدرت با خونسردی تمام، از نیروهای مغناطیسی اریک لنشر (امکان کنترل اشیا فلزی از راه دور)، برای بلندکردن زیر دریایی های هسته ای و سایر مقاصد نظامی خود استفاده می کنند، غافل از این که ابر سلاح بادآورده به زودی به دشمن اصلی تمام انسان ها تبدیل خواهد شد.

James mcAvoy

وظیفه بازی در نقش چارلز اگزیویر یا پرفسور x در این مقدمه سینمایی برای فیلم های X-Men به عهده جوانی اسکاتلندی به نام جیمز مک اووی است که پیش تر در فیلم های تحسین شده و اسکاری نظیر Atonejment و The Last king of scotland ظاهر شده است. نقش کنونی او اولین بار با هنرنمایی پاتریک استوارت (patrick stewart) بر پرده نقره ای جان گرفته و عملاً تصویر این بازیگر کهنسال در ذهن مخاطبان سینمایی به عنوان چارلز اگزیویر حک شده است. حتی در دیگر فیلم مقدماتی سری یعنی X-Men origins تهیه کنندگان به جای استخدام یک هنرپیشه کم سن و سال تر از استوارت، از تصویر و طرح صورت خود وی استفاده کردند که با کمک افکت های کامپیوتری بسیار بد و ضعیف کمی جوان تر به نظر می رسید. ارمک اووی به هیچ وجه آسان نخواهند بود، مخصوصاً که علاوه بر تاثیر ذهنی بازیگر قبلی این نقش مهم، او باید در شرایطی همان شخصیت را به تصویر بکشد که از صندلی چرخدار، سر بدون مو، پختگی و روحیه پدرانه وی (معادل 90 درصد ویژگی های آشنایش) خبری نیست.

Michael Fassbernder

به جز برخی سکانس های کوتاه X-men 1، تقریباً هیچ حرفی از شخصیت پیشین و هویت بلی مگنتو در فیلم های نمایش داده شده تاکنون زده نشده؛ اما این مککلن Ian Mckellen افسانه ای چنان نقش این ضد قهرمان را ایفا کرده که حتی در نبود توضیحات لازم، باز هم مخاطب تا حدی سنگینی گذشته متفاوت و پرفراز و نشیب او را حس کند. تقریباً هنری و به یاد ماندی مککلن از اریک لنشر به حدی محکم است که حتی در مقایسه با بهترین داستان ها یکامیک اصلی ارزش خودش را حفظ می کند. خدا به داد مایکل فسبندر برسد که می خواهد پا جای پای آن بازیگر تئاتری با سابقه و تاثیرگذار بگذارد. خوشبختانه خود فسبندر با وجود سن کم، در فیلم های بزرگ و سنگینی نظیر inglorious Basterds و Jane EyrE ظاهر شده و خیلی ها هنرنمای اش در Hunger را شایسته ی مجسمه اسکار می دانند. مگنتو از سوی فسبندر فرد مالیخولیایی خوانده شده، صفتی که به کنترل کنندگی و زیرکی خاص وی اشاره دارد. آن روحیه به همراه نوع نگاه تاثیرگذار و گیرای مورد نیاز مگنتو به زیبایی در چهره فسبندر دیده می شود؛ اما چیزی را تضمین نمی کند. این بازیگر به خوبی می داند که باید از همه نیرو و استعداد خود در جهت ایفای نقش یکی از محبوب ترین ضد قهرمانان تاریخ کامیک بوک ها استفاده کند تا طرفداران مککلن و شخصیت مگنتو از کار او راضی باشند.

پیروزی به هر قیمت

هر زمان کامیک بوک دوستان به تهیه لیستی از بهترین شخصیت های منفی آثار محبوب شان می پردازنند. همواره نام مگنتو در میان 4-5 گزینه نخست ظاهر می شود. هر چند حضور پر رنگ در داستان های پرتعداد مردان X در پیدایش این محدودیت بی تاثیر نبوده، اما علت اصلی درخشش این ابر انسان متفکر در آرمان ها و ذات او نهفته است. اریک لنشر یا مگنتو از صمیم قلب آدم بدی نیست و زمانی در کنار سایر قهرمانان جهش یافته مبارزه می کرده است. این رفتار و تصمیم های انسان های عادی و رهبران دولت ها بوده که نیکی را در وی کشته و سیاهی را جایگزین کرده است. بیشتر آدم های معمولی نه تنها خودشان همواره به دنبال جنگ و نابودی هستند، بلکه با جهش یافتگان صلح طلب هم مثل شهروندان درجه 2 برخورد می کنند (یا انسان های second class در مقابل first class). پلیدی رفتارهای غیرانسانی و نژادپرستانه در مقابل رنگین پوستان همواره در قالب برخوردهای مردمعادی با جهش یافتگان به طور موازی در کامیک های مردان X مورد بحث قرار گرفته است. این تعصب های گروهی علیه افرادی با پوست یا ظاهر متفاوت در این جا در قالب نفرت انسان های معمولی از جهش یافتگان نمایش داده شده اند. تصویب برخی قوانین غیر انسانی و ناعادلانه علیه این موجودات به همراه انواع تمهیدات مخفی یا علنی دولت ها برای از بین بردن نسل جهش یافته ها جزو عوامل اصلی رادیکالیزه شدن اریک و عموم پیروانش به شمار می رود. اقدام هایی نظیر ساختن ارتش sentinel ها، یکی از هولناک ترین گوشه های تاریخ مردان X محسوب می شود. آن ها روبات های بسیار بزرگ با قدرت تخریب فوق العاده بالا هستند که تنها برای یک هدف برنامه ریزی شده اند: کشتن و نابودی نسل همه میوتنت ها، متأسفانه با وجود نقش پر رنگ این غول های آهنین در داستان های مردان X، سازندگان نسخه های سینمایی X-Men به دلایل مختلف و بیشتر تجاری، به طور کامل آن ها را کنار گذاشته اند. از بخت بد جهش یافتگان، سنتینل ها تنها بخش کوچکی از دشمنی های علنی دولتمردان آمریکایی و دیگر ابرقدرتها با آن ها هستند.
گوشه ای بسیار کوتاه از کودکی سیاه و دردناک مگنتو در طول جنگ جهانی دوم در نخستین فیلم X-men نمایش داده شده و در فیلم سوم هم دولت آمریکا علنا از میونت بودن به عنوان بیماری یاد کرد. آن ها حتی یک شبه درمان (cure) برای خوب کردن آن ها تجویز کردند که مثل ساخت دارو برای درمان رنگ پوست یک سیاه پوست است!
ریشه این رفتارها و بسیاری زشتی ها دیگر در FC زیر ذره بین سینمادوستان قرا رگرتفه و با مسایل و رخدادهای تاریخی مهم آن دوره همگام می شود. جنبش های مدافع حقوق بشر در غرب در آن زمان به خوبی مشکلات جهش یافتگان را درک می کردند. در این دوره دو رهبر بزرگ و جنجالی یعنی دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور و مالکوم ایکس در جهت احیای حقوق سیاه پوستان مبارزه های بسیاری داشته اند. نه تنها تقابل تفکرات آرمان های آن دو در پس زمینه Fc نمایش داده شده. بلکه عیناً در قالب اختلاف های میان چارلز و اریک تجسم یافته است. این دو رهبر جهش یافتگان همانند کینگ و مالکوم هر دو فکر دفاع از حقوق هم نوعان خود هستند که مدت ها ظلم و سختی کشیده اند؛ اما با گذشت زمان یکی صلح را برگزید و دیگری رسیدن به هدف به هر قیمت ممکن را. لوتر کینگ همان قدر به ظلم سفید پوستان بر سیاه پوستان اعتراض داگوشه ای بسیار کوتاه از کودکی سیاه و دردناک مگنتو در طول جنگ جهانی دوم در نخستین فیلم X-men نمایش داده شده و در فیلم سوم هم دولت آمریکا علنا از میونت بودن به عنوان بیماری یاد کرد. آن ها حتی یک شبه درمان (cure) برای خوب کردن آن ها تجویز کردند که مثل ساخت دارو برای درمان رنگ پوست یک سیاه پوست است! ریشه این رفتارها و بسیاری زشتی ها دیگر در FC زیر ذره بین سینمادوستان قرا رگرتفه و با مسایل و رخدادهای تاریخی مهم آن دوره همگام می شود.
جنبش های مدافع حقوق بشر در غرب در آن زمان به خوبی مشکلات جهش یافتگان را درک می کردند. در این دوره دو رهبر بزرگ و جنجالی یعنی دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور و مالکوم ایکس در جهت احیای حقوق سیاه پوستان مبارزه های بسیاری داشته اند. نه تنها تقابل تفکرات آرمان های آن دو در پس زمینه Fc نمایش داده شده. بلکه عیناً در قالب اختلاف های میان چارلز و اریک تجسم یافته است. این دو رهبر جهش یافتگان همانند کینگ و مالکوم هر دو فکر دفاع از حقوق هم نوعان خود هستند که مدت ها ظلم و سختی کشیده اند؛ اما با گذشت زمان یکی صلح را برگزید و دیگری رسیدن به هدف به هر قیمت ممکن را. لوتر کینگ همان قدر به ظلم سفید پوستان بر سیاه پوستان اعتراض داشت، با دشمنی سیاه پوستان علیه سفید پوستان هم مخالف بود و برای رسیدن به هدفش دست به هر کاری نمی زد. به موازات کینگ، چارلز علاوه بر هم نوعانش، به بقا و امنیت انسان های عادی فوق العاده اهمیت داده و معتقد است نباید گناهان هر چند هولناک برخی آدم های بد ذات و جنگ طلب را به پای همه جمعیت زمین نوشت. در سوی دیگر، مگنتو کم کم به این نتیجه می رسد که بشر گناه کار، ارزش کمک های او را نداشته و جهش یافته ها باید به هر طریقی که می توانند حق خود را پس بگیرند؛ همان گونه که مالکوم ایکس عقیده داشت سیاه پوستان باید به هر قیمتی شده به خواسته ها و عدالت مورد نظرشان دست یابند. چارلز معتقد است به عنوان یک میونت باید به انسانی برتر و خوب تر تبدیل شود؛ اما ریک معتقد است او، خودش و سایر همنوعان آن ها، هم اکنون نیز موجودات بهتری هستند و انسان ها ظرفیت سازگاری با آن ها را ندارد. یک نژاد جدید متولد شده و آدم ها به زودی از وجود آن خواهند ترسید. سرانجام هم ترس راه را برای نفرت باز خواهد کرد.
اریک کودکی به چشم خود بارها دیده که انسان ها همه چه فجایعی می توانند انجام دهند. او فردی است که با همه وجود فکر می کند همیشه حق با اوست. چارلز هم هنوز غرور و بلندپروازی جوانی را کنار نگذاشته و با پیرمرد دنیا دیده و از خود گذشته زمان حال کمی فاصله دارد. این امر باعث می شوند تا صحبت ها و درخواست های اگزیوپر روز به روز برای اریک کم اثرتر شوند. با این همه، لنشر جوان نمی خواهد به عزیرترین دوستش خیانت کند. چارلز اگزیویر نخستین کسی است که اریک لنر به طور کامل به وی اعتماد کرده و گذشته دردناکش را با وی در میان می گذارد. اینجاست که فرا رسیدن لحظه گریز ناپذیر تغییر رویه اریک بیش از پیش دردناک می شود. در این زمان او لباس نمادین مگنتوی افسانه ای را به تن کرده و کلاه خود معروفش را بر سر خود می گذارد. به کمک این وسیله فلزی چارلز دیگر با قدرت های تل پاتیک خود نمی تواند افکار مگنتو را بخوانند. اگزیویر همیشه به پتانسیل و خوبی نهفته در دوستش ایمان داشته اما با ورود زره حفاظتی و مخصوص، متوجه می شود که اعتماد و ایمان اریک به وی از بین رفته است.هد؟ بیشتر شخصیت های این فیلم نه ابرقهرمانان با تجربه، بلکه جوانان و نوجوانان متفاوت و رانده شده ای هستند که در سنی حساس با موانع بسیار بزرگ مواجه هستند. حتی برخی مقایسه ها میان تم های نوجوانانه FC با سری فیلم های Twilight شکل گرفته که البته اصلاً به مذاق کامیک بوک دوستان خوش نمی آید. گذشته از نقدهای شدیداً منفی، داستان ها و شخصیت پردازی فوق العاده احمقانه Twilight ها، مخاطبان آن گروه فیلم ها در نقطه عکس دوستداران آثار ابرقهرمانی قرار می گیرند. همین عوامل در کنار حضور استدیوی فاسک در پشت پروژه FC دست به دست یکدیگر دادند و در طول مراحل پیش تولید و ساخت فیلم حاضر، بسیاری را نسبت به این اثر بدبین کردند.
خوشبختانه با عرضه نخستین تریلر فیلم، ذهنیت مخاطبان یک چرخش 180 درجه زده و خیلی ها حامی سکانس های کوتاه نمایش داده شدند. عدم استفاده از شوخی های بی مزه و زاید نظیر تریلر فیلم هایی چون Green lantern و Thor در کنار تمرکز 90 درصد نماهای نمایش داده شده بر روی شخصیت ها به جای نمایش صرف جلوه های ویژه باعث شدند ناامید در دل کامیک بوک دوستان بار دیگر زنده شود. اما جریان فاجعه ی X-men origin به این راحتی ها ممکن نیست. جای تعجب دارد که همان استدیوی فاکسی (fox) که یک تنه هر نوع اثر بالقوه شاهکاری را به زباله تبدیل می کند. کارگردان تحسین شده ای چون متیو وان (Matthew vaughn) را برای ساخت FC برگزیده است. حضور فیلمی چون kick-Ass در کارنامه وان، قوت قلب بزرگی برای سینما دوستانی است که هنوز هم طعم تلخ آثار ابرقهرمانی پیشین فاکس را فراموش نکرده اند. نزدیکی سن بیشتر شخصیت های اصلی FC به قهرمانان جوان و نوجوان kick-Ass و اثر قبلی این فیلمساز یعنی Stardust امتیاز کوچکی نیست. متأسفانه هنوز هم امکان این که مدیران استدیو با دخالت های پر تعداد در طول فیلمبرداری به سبک X-men origins wolverine کارها را خراب کرده باشند، وجود دارد؛ ولی حضور جین گلدمن (Jane Goldman) در فهرست نویسندگان کمی از نگرانی ها می کاهد. گلد من که در نگارش تمام فیلم های وان بجز Layer cake نقش اصلی داشته تنها عنصر پشت صحنه مشترک این فیلم ها با kick-Ass نیست. هنری جکمن (Henry Jackman) هم در اثر ابرقهرمانی جدید وان به عنوان آهنگساز حضور دارد. این بار دیگر از انتخاب ساندترک به سبک فیلم قبلی وی خبری نیست و او باید توانایی خود در خلق آهنگ های آریجینال را به اثبات برساند. عجیب تر از انتخاب وان و همراهانش از سوی فاکس، عدم تبدیل فیلم از حالت 2 بعدی به سه بعدی است. قیمت بالاتر بلیت فیلم های 3D در بازارهای جهانی به معنی افزایش سود حاصله از اکران باعث شده عموم استدیوها به زور فیلم های دو بعدی خود را با روش های پس از تولید به صورت سه بعدی اکران کنند. امسال حتی خود شرکت مارول که بیش از فاکس و بقیه برای شخصیت ها و آثارش اهمیت قائل است. دو اثر ابرقهرمانی خود یعنی Thor و First Avenger caption America را با تبدیل سه بعدی اکران می کند خدا می داند شرکت فاکس که حاضر نشده حقوق نسخه های سینمایی X-men را به مارول برگرداند و خودش طعم واقعی فروش بلیت فیلم های سه بعدی را از طریق Avatar چشیده، چطور به دست نخورده ماندن FC به صورت 2 بعدی راضی شده است. حتی از یک بازی ویدئویی برای عرضه همزمان با اکران فیلم هم خبری نیست. آن هم شرایطی که مارول در مورد دو فیلم خود و وارنر برای Green lentern از آن نگذشته است. شاید به سبک فیلم Battle LA درست یکی دو هفته قبل از اکران اصلی FC، یک بازی فوق شتاب زده برای Fc معرفی شود؛ ولی خوشبختانه فعلاً خبری از این حرکت رایج و فرصت طلبانه نیست. آیا واقعیت X-men First class می تواند تنها فیلم ابرقهرمانی بزرگ امسال باشد که در زمان نمایش، هیچ بازی شتاب زده و درجه 2 اقتباسی کنسولی برای آن عرضه نخواهد شد؟ آیا نتیجه کار وان و همکارانش این چنین باعث جلب رضایت سرمایه گذاران و مدیران هالیوودی شده است؟ نمایش این عنوان می تواند آغازی برای بازگشت کیفیت فیلم های مردان X به دو فیلم نخست برایان سینگر باشد؛ به ویژه که این فیلم از بُعد داستانی مقدمه فیلم های پیشین محسوب شده و یک نوسازی (eboot) به سبک Batman Begins نیست. به گفته سینگر، توجه به Canon سینمایی وفاداری به صحبت بدین معنی است که عناصری که ممکن است با کلیت داستان FC همخوانی نداشته باشند، در فیلم حاضر زیر پا گذاشته شده اند؛ اما کلیت کار با در نظر داشتن سه گانه اصلی خلق شده است. امیدواریم تمام بخش های فیلم قبلی wolverine جزو دسته زیر پایی قرار بگیرند و Fc بتواند حق داستان جذاب اما تاریک اریک و چارلز را به درستی ادا کند. از نقدها و نظرات منتقدان در مورد کیفیت نسخه پایانی فعلاً خبری نیست و در مورد میزان پرداختن به تم های ضد نژادپرستانه تاریخی و تراژیکی که از آن ها صحبت کردیم نیز نمی توان با قاطعیت اظهار نظر کرد. 13 خرداد، X-men First Class اکران خواهد شد و جهان از وجود جهش یافتگان با خبر خواهد شد و شاگردان نوجوان چارلز، طعم تلخ جنگ و نفرت را چشیده و عصر معصومیت را پشت سر می گذارند. در پایان این داستان، سینما دوستان باید مانند مردم عادی ساکن دنیای X-men، موضع خود را در مقابل میونت ها مشخص کنند. به گفته مایکل فسبندر در یکی از مصاحبه هایش، او و همکارانش زمانی می توانند از موفقیت کار خود اطمینان حاصل نمایند که تماشاگران در زمان خروج از سینما، در مورد اریک لنشر و چارلز الگزیویر با خود بگویند: «ای لعنتی! چرا این دو نفر در کنار هم باقی نماندند؟»

از ولورین و دوستان چه خبر؟

wolverine بدون شک معروف ترین عضو گروه X-men و یکی از محبوب ترین ابرقهرمانان دنیای مارول است. فیلم های پیشین مردان X با وجود یدک کشیدن نام کل گروه، تقریباً 60 درصد تمرکز و توجه شان را معطوف همین جنگجوی بد خلق اما دوست داشتنی کرده اند -پس باید بپرسیم تکلیف fc چه می شود که ماجراهایش چند دهه قبل از پیوستن ولورین به گروه در فیلم نخست رخ می دهند ؟ طبق برخی شنیده ها، از آن جا که استفاده از بازیگر فیلم های قبلی یعنی هیو جکمن (HUGH JACKMAN) در این نقش معروف وجود دارد. البته مطمئناً حضور او، به نقشی کوتاه یا مهمان ویژه محدود خواهد شد. جکمن در عوض در فیلم مخصوص خود با عنوان The wolverine در نقش شخصیت اصلی فرو می رود که به تازگی یک کارگردان خوش سلیقه یعنی دارن آرنوفسکی از چنگش خارج شده است. با وجود نام جدید و متفاوت این پروژه، فاکس هنوز پیش عنوان X-men origin را فراموش نکرده و ظاهراً قصد دارد فیلم Deadpool بدشانس را نیز با همین پیش نام در ادامه فاجعه origin بسازد. آن ها حتی زحمت جستجوی برای یک کارگردان با سابقه و درست و حسابی را هم به خود نداده و مسوول جلوه های ویژه اثر پیشین را برای ساخت عنوان حاضر استخدام کرده اند! البته وقتی یک استدیو به اندازه فاکس در کار قبلی اش به شخصیت و اصول Deadpool توهین کرده، حرکت جدید آن نباید باعث شگفتی شود. شایعه هایی پیرامون یک فیلم origin دیگر و مخصوص مگنتو هراز چند گاهی شنیده می شود؛ ولی با وجود فیلم FC و موضوع اصلی اش، بعید می دانیم سهم زیادی از گذشته اریک لنشر برای یک اثر جداگانه باقی بماند.
منبع: نشریه بازی رایانه، شماره 42.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.