محور دموکراسی و انجمن مستبدان

به هرحال همانند توقع پایان رقابت قدرت بزرگ، امیدها برای "پایان تاریخ" ایدئولوژیک نیز بر مجموعه ای از شرایط تاریخی ای استوار بودند که ثابت شد زودگذر هستند.
شنبه، 11 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محور دموکراسی و انجمن مستبدان
محور دموکراسی و انجمن مستبدان

نویسنده: رابرت کاگان
مترجم: علی آدمی، افشین زرگر


 
به هرحال همانند توقع پایان رقابت قدرت بزرگ، امیدها برای "پایان تاریخ" ایدئولوژیک نیز بر مجموعه ای از شرایط تاریخی ای استوار بودند که ثابت شد زودگذر هستند. بنا نهاده شده است. کمونیسم از صحنه کنار رفت؛ اما چالشگران قدرتمند برای دموکراسی از صحنه خارج نشدند.
از اواسط دهه 90م، گذار دموکراتیک نوپا در روسیه جای خود را به آنچه در بهترین حالت می توان آن را نظام سیاسی "سزاریست" (1) توصیف کرد، نظامی که همه تصمیم های مهم را یک نفر و هم مسلکان قدرتمندش می گیرند. [1] ولادیمیر پوتین و سخنگویانش از دموکراسی سخن می گویند؛ آنها این اطلاع را بسیار شبیه چینی ها تعریف می کنند. برای پوتین، دموکراسی خیلی فراتر از انتخابات رقابتی و اجرای خواست عامه نیست. رژیم دموکراتیک است؛ زیرا، حکومت با مردم روسیه مشورت می کند و به آنها گوش فرا می دهد؛ بنابراین تشخیص می دهد که نیاز و خواسته آنها چیست و سپس، برای تأمین آنها تلاش می کند. همان گونه که "ایوان کراستف" (2) می نویسد:
«کرملین به حقوق شهروندان نمی اندیشد، بلکه به نیازهای مردم می اندیشد.» [2]
انتخابات یک گزینه را نشان نمی دهد، بلکه فرصتی را برای تصویب انتخابات های پوتین فراهم می آورد. او همه نهادهای حکومت فدرال، از کابینه گرفته تا قانون گذاری را کنترل می کند. نظام حقوقی ابزاری است که از آن علیه مخالفان سیاسی استفاده می شود. نظام حزبی از گروه های سیاسی که پوتین آنها را تأیید نکرده، تصفیه شده است. دستگاه قدرت پیرامون پوتین، بیشتر رسانه ملی، به ویژه تلویزیون را کنترل می کند. [3]
بسیاری از روس ها- دست کم در حال حاضر- از حکومت اقتدارگرایانه خرسندند. برخلاف کمونیسم، حکومت پوتین خیلی به زندگی کارکنانی که از سیاست کناره می گیرند، تجاوز نمی کند. حکومت کنونی برخلاف تجربه دموکراسی پر آشوب روسی دهه 90م، مرهون قیمت های بالای نفت و گاز است که دست کم، استاندارد زندگی را افزایش داده است. تلاش های پوتین برای برچیدن وضعیت تحقیر آمیز پس از جنگ سرد و اعاده عظمت روسیه توده پسند است. مشاوران سیاسی او بر این باورند که خون خواهی مرگ اتحاد شوروی، ما را در قدرت نگاه خواهد داشت. [4]
برای پوتین، بین ماهیت حکومت و موفقیت او در بازگرداندن روسیه به جایگاه قدرت بزرگ تجانس وجود دارد. استحکام و کنترل در داخل به روسیه اجازه می دهد تا در خارج قوی باشد و استحکام در خارج، حکومت قدرتمند در داخل را توجیه کند؛ هم چنین، وصله و پینه زدن های بین المللی فزاینده در حال رشد روسیه حفاظتی برای حکومت مستبد پوتین در برابر فشارهای خارجی است. دولتمردان اروپایی و امریکایی فهمیده اند که آنها جمع بندی کاملی از موضوعات بین المللی دارند که در آن، روسیه ای قدرتمند می تواند زندگی را آسان تر یا سخت تر کند. این موضوع از منابع انرژی گرفته تا ایران را در بر می گیرد. در این شرایط، آنها رغبت چندانی برای رویارویی با حکومت روسیه بر سر منصفانه بودن انتخابات یا گشایش نظام سیاسی اش ندارند.
پوتین فلسفه ملی راهنما را با هم بستگی بین قدرت در خارج و استبداد در داخل ایجاد کرده است. او روسیه را "دموکراسی ای با اقتدار" (3) می نامد؛ اصطلاحی که به سادگی بازگشت روسیه را به عظمت نشان می دهد؛ یعنی گریز از تکلیف های غرب و اتخاذ مدل دموکراسی "شرقی". در نگاه پوتین، تنها روسیه ای قدرتمند و بزرگ می تواند از منافعش دفاع کند، روسیه ای توانا و مقاوم در برابر خواسته های خارجی خواهان اصلاحات سیاسی به سبک غربی، که روسیه نه به آنها نیاز دارد و نه آنها را می خواهد. [5] در دهه 90م، روسیه نفوذ ناچیزش را به خوبی در صحنه جهانی به کار برد اما عرصه خود را برای نفوذ تجار و حکومت های خارجی باز کرد. اکنون، پوتین خواستار آن است که روسیه نفوذ وسیعی بر دیگران در سراسر جهان داشته باشد تا خود را از نفوذ نیروهای جهانی ناخوشایند محافظت کند. [6]
پوتین، چین را به منزله یک مدل می نگرد؛ زیرا، هنگامی که اتحاد شوروی فروپاشید و همه چیز را بعد از سال 1989 م از دست داد، در حالی که نخست میخائیل گورباچف و سپس، بوریس یلتسین صلح با غرب را دنبال کردند و تن به دخالتش دادند، رهبران چین بحرانشان را با به مبارزه طلبیدن غرب تحمل کردند. آنها در داخل به سخت گیری روی آوردند و سپس، روزنه ها را تا پایان وزش طوفان ناخواسته غرب بستند. نتایج در دو قدرت بزرگ آموزنده بود. روسیه تا پایان دهه 90م، زمینگیر بود و چین در مسیر رشد اقتصادی بی سابقه، قدرت نظامی و نفوذ بین المللی قرار داشت.
جینی ها نیز از تجربه شوروی درس آموختند. در حالی که جهان دموکراتیک بعد از واقعه میدان تیان آن من منتظر چین برای از سرگیری اجتناب ناپذیرش به سوی مدرنیته دموکراتیک لیبرال بود، رهبری حزب کمونیست چین توفقش را در میان ملت تحکیم کرد. در سال های اخیر، به رغم پیش بینی های غرب نسبت به گشایش سیاسی قریب الوقوع، جریان به سوی تحکیم اقتدار حکومت پیش از اصلاحات اتوکراسی چین بوده است. همانگونه که مشخص می شود، رهبری چین هیچ قصدی برای اصلاح خود خارج از چهارچوب قدرت ندارد، ناظران غربی امیدوارند که آنها به رغم میلشان مجبور به انجام اصلاحات شوند، البته، تنها در صورتی که چین در مسیر رشد اقتصادی نگاه داشته شود و مسائل بی شمار داخلی که رشد را در پی دارد، مدیریت شود؛ موضوعی که اکنون نیز محتمل به نظر نمی رسد. امروزه، بیشتر اقتصاددانان بر این باورند که رشد چشمگیر چین باید تحمل پذیر باشد. ناظران باهوش نظام سیاسی چین ترکیبی از بی رحمی و قابلیت را در بخشی از رهبری این کشور می بینند تا از پس مشکلاتی که آنها پدید می آورند، برآیند. البته، توده مردم نیز آماده پذیرش حکومت اتوکراتیک خیلی فراتر از تداوم رشد اقتصادی اند. همان گونه که محققان، "آندره ناتان" (4) و "بروس گیلی" (5) نوشته اند، بعید است رهبری کنونی "تسلیم جریان در حال ظهور مشکلات شود. یا در مقابل ارزش های غربی خوشایند، که با جهانی شدن اقتصادی گسترش یافته اند، سر فرود آورد و بدین ترتیب، حوادث اتخاذ روشی متفاوت را توجیه کند، جهان خارج برای رفتار با رهبران جدید چین در صورتی که آنها در همین جا باقی بمانند، عاقلانه خواهد بود." [7]
در نهایت، ثابت شده که اتوکراسی و ثروت ملی در حال رشد با یکدیگر سازگارند. اتوکرات ها یاد می گیرند و سازگاری می یابند. اتوکراسی های روسیه و چین فهمیده اند که چگونه در حالی که مانع فعالیت سیاسی می شوند، اجازه دهند فعالیت اقتصادی پیش رود. آنها می دانند مردمی که دنبال ثروت اند، سیاست را کنار می گذارند، به ویژه اگر بدانند این کار برایشان خطرناک است. ثروت جدید به اتوکراسی ها توانایی بزرگ تر برای کنترل اطلاعات (برای نمونه، انحصاری کردن ایستگاه های تلویزیونی و کنترل ترافیک اینترنتی) اغلب با همیاری شرکت های خارجی راغب برای تجارت با آنها می بخشند. [8]
در بلندمدت، کامیابی در حال ترقی ممکن است به خوبی، لیبرالیسم سیاسی را ایجاد کند؛ اما این امر چقدر طول خواهد کشید؟ ممکن است این برای داشتن هر رابطه ژئوپلتیکی یا استراتژیک بسیار دور و دراز باشد. همان گونه که لطیفه ای قدیمی می گوید، آلمان در اواخر قرن نوزدهم خود را در مسیر مدرنیزاسیون اقتصادی انداخت و طی شش دهه به دموکراسی بالغی تبدیل شد. تنها مشکل آن مسائلی بود که در سال های بینابین آن روی داد؛ بنابراین، جهان منتظر تغییر است؛ اما در این میان، دو ملت بزرگ جهان، با بیش از یک میلیارد و نیم جمعیت و دومین و سومین نیروی نظامی بزرگ، اکنون، حکومت هایی دارند که به اداره مستبدانه متعهد و ممکن است توانایی حفظ خود را در جایگاه قدرت برای آینده قابل پیش بینی داشته باشد.
قدرت و پایایی این اتوکراسی ها به نظام بین الملل در ابعاد ژرفی شکل خواهد داد. جهان درصدد آغاز مبارزه ای ایدئولوژیکی از نوع آنچه بر جنگ سرد حکم فرما بود، نیست؛ اما عصر جدید، بیش از آنکه زمان "ارزش های جهانی" (6) باشد، عصر تنش های در حال رشد و گاه رویارویی بین نیروهای دموکراسی و نیروهای اتوکراسی خواهد بود.
طی جنگ سرد، فراموشی این نکته آسان بود که مبارزه بین لیبرالیسم و اتوکراسی از عصر روشنگری پایان یافته است. موضوع این بود که ایالات متحده از بیشتر اروپا در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم جدا شد و طی قرن نوزدهم و بیستم اروپا را تقسیم کرد. اکنون، این تقسیم بندی در حال بازگشت به سوی تفوق قرن بیست و یکمی است.
فرض یک دهه گذشته این بوده است که رهبران روسیه و چین با کنار گذاشتن باور به کمونیسم در واقع، باور به هر چیزی را کنار گذاشتند. آنها عمل گرا شده اند تا بدون ایدئولوژی یا اعتقاد، به طور ساده منافع و خود و ملتشان را تعقیب می کنند؛ اما حاکمان چین و روسیه، همچون حاکمان اتوکراسی ها در گذشته، از مجموعه ای از باورها برخوردارند که آنها را در سیاست خارجی و داخلی هدایت می کند. این یک جهان بینی سیستماتیک و وسیع، همچون مارکسیسم یا لیبرالیسم نیست؛ اما مجموعه منسجمی از باورها درباره حکومت و جامعه و روابط مطلوب بین حاکمان و مردمانشان است.
حاکمان روسیه و چین به خاصیت های حکومت مرکزی قدرتمند و تحقیر ضعف های نظام دموکراتیک باور دارند. ‌آنها می دانند ملت های بزرگ و متمردشان به نظم و ثبات برای رسیدن به کامیابی نیازمندند و بر این اعتقادند نوسان ها و آشوب های دموکراسی، ملتشان را تضعیف و خرد خواهد کرد؛ همان طور که پیش از این، درباره روسیه اتفاق افتاده است. آنها معتقدند که اگر ملت هایشان می خواهند در جهان قدرتمند باشند و به آنها احترام گذاشته شود و بتوانند از منافعشان محافظت و آن را افزاش دهند، به حکومتی قوی در داخل نیازمندند. حاکمان چینی به دلیل تاریخ پرقدمت و اغلب آشفته شان می دانند که شکاف ها و اختلافات در داخل، تباهی و مداخله خارجی را فرا می خواند. آنچه را در جهان در سال 1989م گشایش سیاسی دانست و آن را تحسین کرد. رهبران چینی نمایش هولناک ناسازگاری دانستند.
بنابراین، رهبران چین و روسیه فقط اتوکرات نیستند. آنها به اتوکراسی باور دارند. ذهن لیبرال مدرن در "پایان تاریخ" نمی تواند پایان مطالبه اتوکراسی جهانی شده را درک کند. در یک گفتگو به طرز تاریخی، حاکمان روس و چین شراکت درخشانی با هم دارند. پادشاهان اروپایی قرون های هفدهم، هجدهم، و نوزدهم کاملاً بر تفوقشان نسبت به حکومت اعتقاد داشتند. بسیاری از دیگر متفکران پیش از قرن هفدهم نیز همراه با افلاطون و ارسطو، دموکراسی را حکومت هرزگان، طماعان و فوج نادانان می دانستند. در نیمه نخست قرن بیستم، در مقابل هر قدرت دموکراتیک همچون ایالات متحده، بریتانیای کبیر و فرانسه، قدرت اتوکراتیک نیرومندی در آلمان، روسیه و ژاپن به طور برابر وجود داشت. بسیاری از ملت های کوچک در سراسر جهان دست کم، مدل خودشان را از روی اتوکراسی ها شکل داده بودند تا دموکراسی ها. تنها در نیمه قرن گذشته، دموکراسی در سراسر جهان عمومیت گسترده ای یافت و واقعاً تنها از دهه 80م، به یک شکل رایج تر حکومت تبدیل شده است. حاکمان روسیه و چین نخستین کسانی نیستند که پیشنهاد دادند این مدل نمی تواند بهترین باشد.
اغلب پیشنهاد می شود که اتوکرات ها در مسکو و پکن تنها به پرکردن جیب هایشان علاقمندند؛ بدین گونه که رهبران چین فقط "کلیپتوکرات" (7) هستند و کرملین "شرکت روسی" (8) است؛ البته، حاکمان چین و روسیه به خود توجه می کنند. از قدرت برای خود و ثروت و تجملاتشان لذت می برند؛ همان طور که بسیاری از پادشاهان بزرگ، امپراتورها و پاپ ها در قرون های گذشته نیز چنین می کردند؛ رهبران این کشورها قدرت را همچون قدرتمندی ماهر به خوبی به کار می گیرند و معمولاً این امر، آنها را ثروتمند می کند؛ البته آنها بر این باورند که آن را در خدمت هدفی والاتر به کار می گیرند؛ برای اینکه نظم را برقرار کنند و کشورشان موفقیت اقتصادی را به دست آورد تا ملت هایشان را دور هم جمع کنند و آنها را به سوی نفوذ بین المللی، احترام و قدرت رهنمون کنند؛ بنابراین، آنها بر این باورند که به ملتشان خدمت می کنند. در کل، این ادعا، نه تنها روشن نیست، بلکه اکنون اکثریت مردمی که آنها در چین یا روسیه بر آنها حکومت می کنند، با آن موافق نیستند.
اگر اتوکراسی مجموعه باورهای خود را دارند، مجموعه منافعشان را دارند. حاکمان چین و روسیه به راستی می توانند عمل گرا باشند؛ اما آنها با تعقیب سیاست های عمل گرا خود را در قدرت نگاه خواهند داشت. پوتین تمایزی میان منافع خود و روسیه نمی بیند. هنگامی که "لویی چهاردهم" اظهار کرد که من دولتم (9)، خودش را تجسم جاودانی ملت فرانسه عنوان و ادعا کرد که منافع او و فرانسه یکی هستند. هنگامی که پوتین اعلام می کند او «حقی معنوی» (10)، برای تداوم حکومت بر روسیه دارد، بدین معناست که باقی ماندن او در قدرت جزء منافع روسیه است و نمی توان گفت تنها لویی چهاردهم بود که منافع فرانسه را در وجود پادشاهی خود تا زمان مرگ می دید، بلکه پوتین نیز منافع روسیه را با در قدرت بودن خود برابر می بیند. همان گونه که محقق چینی "مینژین پی" (11) اعلام کرده است، هنگامی که رهبرانی چین با انتخاب بین کفایت اقتصادی و حفظ قدرت روبه رو می شوند، قدرت را بر می گزینند و [9] این عمل گرایی آنها را نشان می دهد.
منافع اتوکرات ها در حفظ خودشان بر رهیافت شان به سیاست خارجی نیز تأثیر می گذارد. در عصر پادشاهی، سیاست خارجی در خدمت منافع شخص پادشاه و در عصر نزاع مذهبی، در خدمت کلیسا بود، اما در عصر مدرن، دموکراسی ها سیاست خارجی را به منظور ساختن جهانی امن تر برای دموکراسی تعقیب کرده اند. امروزه، اتوکرات ها سیاست های خارجی را با هدف ساختن جهانی امن، اگر نه برای همه اتوکراسی ها، بلکه دست کم، برای [حفظ] خودشان تعقیب می کنند.
روسیه نخستین نمونه برای این است که چگونگی اداره ملت در داخل به روابطش با دیگر کشورها شکل می دهد. نگاه روسیه در حال دموکراتیزه شدن و حتی اتحاد شوروی در حال دموکراتیزه شدن، نسبت به ناتو مهربان تر بود و به داشتن روابط خوب با همسایگان درحال طی همان مسیر به سوی دموکراسی بودند، گرایش داشت؛ اما امروزه، پوتین ناتو را دشمن می داند، گسترش آن را "تحریکی جدی" می نامد و می پرسد: این گسترش علیه چه کسی طراحی شده است؟ [10] امروزه، ناتو نسبت به مسکو آن گونه که در زمان گورباچف بود، خیلی تحریک کننده و پرخاشگر نیست. ناتو مهربان تر شده، در حالی که روسیه پرخاشگرتر شده است. هنگامی که روسیه دموکراتیک تر بود، رهبران روس منافعشان را به طور نزدیکی در پیوند با دموکراسی های لیبرال جهان می دیدند. امروزه، حکومت روسیه نسبت به دموکراسی ها شکاک است، به ویژه آنهایی که به مرزهایش نزدیک ترند. [11]
این موضوع قابل فهم است. اتوکراسی های قرن بیست و یکم با همه نفوذ و ثروت در حال رشدشان، در اقلیت اند. همان گونه که پژوهشگران چینی بیان می کنند، لیبرالیسم دموکراتیک بعد از سقوط کمونیسم شوروی مسلط شده که "سلسله مراتب بین المللی" (12) با توافق ایالات متحده و متحدان دموکراتیکش" و "گروه قدرت بزرگی با مرکزیت ایالات متحده"، آن را تقویت کرده است. چینی ها و روس ها نسبت به این محمل قدرتمند و انحصاری، احساسی شبیه به یک "برون هشته" (13) را دارند، همان گونه که یک مقام رسمی در داووس گله کرده است:
«شما کشورهای غربی، شما قوانین را اتخاذ می کنید، شما رتبه ها را می دهید، شما می گویید، شما یک پسر بد بوده اید» [12]
همان طور که پوتین به طور کنایه آمیزی شکایت می کند:
«ما دائماً، درباره دموکراسی تحت تعلیم هستیم» [13]
جهان پس از جنگ سرد در پکن و مسکو با بروکسل، لندن، پاریس، برلین یا واشنگتن دموکراتیک بسیار متفاوت است. برای رهبران در پکن، زمان زیادی نمی گذرد که جامعه دموکراتیک بین المللی، به رهبری ایالات متحده با اتحادی نادر، تحریم های اقتصادی و حتی به طور دردناک تری، انزوای دیپلماتیک را بعد از حادثه ناگوار میدان تیان آن من علیه چین تحمیل کرد. حزب کمونیست چین از آن وقت تا کنون، "حس مداوم ناامنی" و ترس نسبت به جدا شدن و مورد هدف واقع شدن از طرف قدرت های اصلی، به ویژه ایالات متحده" و " نگرانی عمیقی برای بقای رژیم، یعنی حس محاصره بودن"، داشته اند. [14]
در دهه 90م، جهان دموکراتیک، به رهبری ایالات متحده، حکومت های اتوکراتیک را در پاناما و هائیتی سرنگون کرد و دوباره، علیه [حکومت] "اسلوبودان میلوسویچ" (14) در صربستان وارد جنگ شد. حکومت های غربی به خوبی، سازمان های غیر حکومتی بین المللی (15) را از نظر مالی تامین کردند، احزاب، اپوزیسیون را آموزش دادند و از رفرم های انتخاباتی در اروپای شرقی و مرکزی و آسیای مرکزی حمایت کردند. در سال 2000م، نیروهای اپوزیسیون که به طور بین المللی، تامین مالی شده بودند و ناظران انتخاباتی بین المللی، میلوسویچ را به زانو درآوردند. طی یک سال، او به لاهه فرستاده شد و پنج سال بعد در زندان مرد.
از سال 2003 تا 2005م، کشورهای دموکراتیک غربی و سازمان های غیرحکومتی، احزاب و سیاستداران طرفدار غرب و طرفدار دموکراسی را با کمک سازمانی و مالی آماده کردند که به آنها اجازه داد تا دیگر اتوکرات ها در گرجستان، قرقیزستان، اوکراین و لبنان را سرنگون کنند. اروپاییان و امریکاییان این انقلابات را جشن گرفتند و به آنها به منزله آشکار شدن طبیعی تأمل سیاسی مقدر بشری نسبت به لیبرال دموکراسی نگریستند؛ اما رهبران در پکن و مسکو این حوادث را در شرایط ژئوپلتیکی، برپا شده از طرف غرب دیدند؛ کودتاهای القاء شده از سوی "سی.آی.ای" (16) که هژمونی امریکا و متحدان اروپایی اش را بهبود داد. در پی تحولات در اوکراین و گرجستان، "دمیتری ترنین" (17) می نویسد:
«روابط غرب - روسیه مسموم تر شد" و کرملین را وادار کرد تا " بازگشتش در سیاست خارجی را کامل کند.» [15]
انقلابات رنگین، پوتین را نگران کرد، نه تنها به دلیل جلوگیری از جاه طلبی های منطقه ای او، بلکه به این دلیل که می ترسید نمونه های اوکراین و گرجستان در روسیه نیز تکرار شوند. آنها [حوادث گرجستان و اوکراین] او را تا سال 2006م متقاعد کردند که فعالیت های سازمان های غیرحکومتی بین المللی را کنترل، محدود و در برخی از موارد کاملاً متوقف کند؛ حتی امروزه، او علیه "شغال ها" (18) در روسیه هشدار می دهد:
«آنها از تجربه های خارجی درس خرابکاری را آموخته اند، در جمهوری های همسایه آموزش دیده و اکنون، در اینجا [روسیه] تلاش خواهند کرد». [16]
نگرانی های او ممکن است یاوه یا ریاکارانه به نظر برسد؛ اما آنها بی جا مطرح نشده اند. در عصر پس از جنگ سرد، لیبرالیسم فاتح در جست و جوی گسترش پیروزی اش از راه جا انداختن اصلی بین المللی مبنی بر حق "جامعه بین المللی" برای مداخله علیه دولت های حاکمی بود که حقوق مردمشان را نقض کرده اند. طی همین دوران، سازمان های غیر حکومتی بین المللی در سیاست داخلی مداخله؛ سازمان های بین المللی (مانند سازمان امنیت و همکاری اروپا) (19) با نظارت در انتخابات اعمال داوری؛ و کارشناسان حقوقی بین المللی درباره اصلاح حقوق بین الملل برای دربرگیری مفاهیم بدیعی، همچون "مسئولیت حمایت" (20) یا "چشم پوشی داوطلبانه از حاکمیت" (21) گفت و گو کرده اند. در تئوری می توان این بدعت ها را برای هر کسی به کار گرفت و در عمل، به طور عمده، حق مداخله در امور ملت های غیردموکراتیک را برای ملت های دموکراتیک، فراهم می کند. متأسفانه، برای چینی ها، روس ها و دیگر اتوکراسی ها، این یکی از حوزه هایی است که در آن، هیچ شکاف فراآتلانتیکی ای وجود ندارد. هرچند ایالات متحده با غرور سنتی نسبت به حاکمیت خودش، همواره، آماده مداخله در امور داخلی دیگر ملت هاست؛ اما کنون، ملت های اروپا، که زمانی (در نظریه) طرفداران بزرگ نظم وستفالیایی حاکمیت مقدس دولت بودند، روش خود را تغییر داده و سیستمی را تولید کرده اند که "رابرت کوپر" (22) آن را چنین تعبیر می کند.
«مداخله متقابل دائمی در امور داخلی دیگران» [17]
این موضوع به یکی از شکاف های بزرگ در نظام بین المللی تبدیل شده است که جهان دموکراتیک و اتوکراسی ها را جدا می کند. برای سه قرن، حقوق بین الملل با سخت گیری هایش علیه مداخله در امور داخلی ملت ها، به حمایت از اتوکراسی ها گرایش داشته است علیه مداخله در امور داخلی ملت ها، درصدد رفع آن است. این در حالی است اتوکراسی ها به شدت از اصل مصونیت حاکمیت دفاع می کنند.
جنگ سال 1999م در کوزوو نسبت به جنگ سال 2003 م عراق نقطه عطف بسیار دراماتیک و ناگواری برای روسیه و چین بود. هر دو ملت با مداخله ناتو مخالفت کردند و البته، نه تنها به این دلیل که جنگنده ای امریکایی سفارت چین را بمباران کرد و عموزادگان دور روس ها در صربستان، هدف اوج عملیات جنگی هوایی ناتو قرار گرفتند؛ در واقع، هنگامی که روسیه تهدید کرد از اقدام نظامی در شورای امنیت ملل متحد جلوگیری خواهد کرد، ناتو به راحتی، ملل متحد را نادیده گرفت و خود را برای مجاز دانستن این اقدام قانع کرد؛ بدین ترتیب، یکی از معدود ابزارهای نفوذی بین المللی روسیه خنثی شد. از دیدگاه مسکو، این اقدام ناتو نقض آشکار حقوق بین الملل بود، نه تنها به دلیل جنگی که فاقد اجازه ملل متحد بود، بلکه این اقدام مداخله در امور ملتی دارای حاکمیت به شمار می آمد. تاکید مداخله جویانه بر حقوق بشر "، طبق نظر چینی ها، تنها استراتژی جدید ونیرومند سلطه جهانی "هژمونیسم لیبرال" (23) بود. [18] سال ها بعد، پوتین هنوز تأکید می کرد:
«ملت های غربی اجازه این تحقیر حقوق بین الملل را دادند» و کوشیدند تا ناتو یا اتحادیه اروپا را جانشین ملل متحد کنند.[19]
روس ها و چینی ها شراکت خوبی با هم داشتند. در این زمان، هنری کیسینجر هشدار داد که "ترک ناگهانی مفهوم حاکمیت ملی"، جهان را نسبت به محو هرگونه اندیشه نظم حقوق بین المللی به خطر انداخته است؛ موضوعی که ایالات متحده توجه ناچیزی به آن داشت. این کشور ده ها بار در طول تاریخ در امور دیگر کشورها مداخله کرده و حکومت های حاکم را برانداخته است؛ اما حتی اروپای پس مدرن مطلوبیت های حقوقی را به منافع آن چه آن را اخلاق روشنفکری والا می دانست، تخصیص می دهد. همان گونه که رابرت کوپر اظهار کرده است، اروپا پیش به سوی عمل کردن از راه "تداعی خاطره جمعی هولوکاست و جماعت مردم بی خانمانی است که ناسیونالیسم افراطی در جنگ دوم جهانی ایجاد کرده است؛ در واقع این تجربه تاریخی مشترک همه توجه لازم را فراهم آورده است. کیسینجر هشدار می دهد که در جهان حقایق متعارض، چنین دکترینی احتمال وقوع آشوبی را ایجاد کرده است. کوپر پاسخ می دهد که اروپای پست مدرن - نه چندان زیاد - منطقه حقایق متعارض" بوده است. [20]
منازعه بین حقوق ین الملل و اخلاقیات لیبرال یکی از موضوعاتی است که دموکراسی ها نمی توانند باریک بینی آن درک کنند. همان گونه که مقامات چینی در زمان واقعه میدان تیان آن من این پرسش را مطرح کرده و بدان ادامه داده اند که ایالات متحده چه حقی دارد که در امور داخلی چین آشکارا مداخله کند؟ [21] به راستی، چه حقی دارد؟ تنها عقیده لیبرال، چنین حقی را تصدیق می کند، اعتقاد به اینکه همه مردمان برابر خلق شده اند و حقوق مسلم قطعی دارند که نباید حکومت ها آن را محدود کند؛ حکومت هایی که قدرت و مشروعیتشان تنها از رضایت مردم ناشی می شود و وظیفه حفاظت از حق حیات، آزادی و مالکیت شهروندان را دارند. برای آنها که در این کیش لیبرال سهیم اند، سیاست های خارجی و حتی جنگ هایی که از این اصول دفاع می کنند، همچون [جنگ] در کوزوو، می توانند صحیح باشند؛ حتی اگر حقوق بین المللی تأسیسی بگوید که آنها اشتباهند؛ اما برای چینی ها، روس ها و دیگرانی که در این جهان بینی شریک نیستند، کامیابی ایالات متحده و متحدان دموکراتیکش در تحمیل دیدگاه هایشان بر دیگران بدین دلیل نیست که آنها برحق هستند، بلکه تنها بدین دلیل است که آنها به اندازه کافی برای انجام آنها قدرتمندند. برای غیر لیبرال ها، نظم لیبرال بین المللی، نه تنها پیشرفت نیست که ستم است.
این موضوع، تنها اختلاف بر سر تئوری و مطلوبیت های علم حقوق بین المللی نیست، بلکه در واقع، نگرانی از مشروعیت بنیادی حکومت هاست که می تواند اتوکرات ها موضوع مرگ و زندگی باشد. حاکمان چینی فراموش نکرده اند که اگر جهان دموکراتیک مسیرش را در سال 1989 م ادامه می داد، آنها اکنون بیرون از دفتر کار و احتمالاً در زندان بودند یا حتی بدتر از آن، پوتین گله مند است که:
«ما شاهد تحقیر هرچه بیشتر و بیشتر اصول اساسی حقوق بین الملل هستیم».
او نه تنها به کاربرد نامشروع زور، بلکه به وضع "سیاست های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی"، نیز نظر دارد. او روشی را تقبیح می کند که "هنجارهای حقوقی مستقل" در حال تغییر شکل یافتن برای تطابق با "نظام حقوقی یک دولت" است و از دموکراسی های غربی به شمار می آید، و نیز روشی را که نهادهای بین المللی، مانند سازمان امنیت و همکاری اروپا را به "ابزارهایی پست" در دستان دموکراسی ها تبدیل می کند؛ در نتیجه، فریاد به سر می دهد:
«هیچ کسی احساس آرامش نمی کند! به خاطر اینکه هیچ کسی نمی تواند احساس کند که حقوق بین الملل همچون یک دیوار سنگی است که از آنها محافظت خواهد کرد». [22]
دموکراسی های غربی منکر چنین قصدی هستند؛ اما پوتین، همچون رهبران چین، حق دارد نگران باشد. سیاست گذران امریکایی و اروپایی پیوسته می گویند می خواهند که روسیه و چین، در نظم دموکراتیک لیبرال بین المللی همگرا شوند؛ اما این تعجب آور نیست اگر رهبران چینی و روسی محتاط باشند. آیا اتوکرات ها می توانند بدون سرفرود آوردن در مقابل نیروهای لیبرالیسم، به نظم بین المللی لیبرال وارد شوند؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که عقب نشینی اتوکراسی ها قابل درک است، البته، با پذیرش پیامد آن، روسیه و چین به جای پذیرش اصول جدید حاکمیت تقلیل یافته و حفاظت بین المللی ضعیف برای اتوکرات ها، در حال ارتقای نظمی بین المللی هستند که ارزش بالایی برای حاکمیت ملی قائل شود و بتواند از حکومت های اتوکراتیک در مقابل مداخله خارجی محافظت کند.
آنها در حال رسیدن به کامیابی اند؛ چرا که اتوکراسی در حال ساختن یک بازگشت است. تغییر در چهره ایدئولوژیکی قدرت های جهانی بانفوذتر همواره بر انتخاب های رهبران در ملت های کوچک تر اثر داشته است. در دهه 30 و 40م، فاشیسم در امریکای لاتین رایج بود، زیرا، به نظر می رسید در ایتالیا، آلمان و اسپانیا موفق است. در دهه های 60 و 70م، کمونیسم در جهان سوم گسترش یافت؛ البته، نه تنها با تلاش جدی اتحاد شوروی برای گسترش آن، بلکه به دلیل آنکه مخالفان حکومت، شورش هایشان را زیر بیرق مارکسیسم- لنینیسم پیش بردند و سپس، کمک مسکو را خواستار شدند. هنگامی که کمونیسم در مسکو از بین رفت، تعداد شورش های کمونیستی در سراسر جهان کاهش یافت و اگر قدرت در حال ظهور دموکراسی های جهانی در سالهای انتهایی جنگ و سرد، تقریباً در تمامی پیروزی های بعد از سال 1989 در حال رسیدن به اوج بود و همکاری های مشترک (در همین راستا) در جهت موج دموکراسی خواهی دهه های 1980 و 1990 وجود داشت، این که انتظار داشته باشیم که ظهور دو اتوکراسی قدرتمند باید توازن را دوباره به حالت قبل برگرداند، منطقی به نظر می رسد.
این اشتباه است که باور کنیم اتوکراسی هیچ خواسته بین المللی نداشته باشد. در سایه دهه ها رشد چشمگیر، امروزه چینی ها می توانند ادعا کنند که الگوی توسعه اقتصادی آنها، که اقتصاد باز فزاینده را با نظام سیاسی بسته ای ترکیب می کنند، می تواند انتخاب موفقی برای توسعه بسیاری از ملت ها باشد. این موضوع، مطمئناً الگویی برای اتوکراسی موفق عرضه می کند؛ برنامه ای کاری برای اینکه چگونه می توان ثروت و ثبات را آفرید، بدون آنکه به لیبرالیزاسیون سیاسی اجازه ورود داد. مدل روسی "دموکراسی با اقتدار" (24)، در میان اتوکرات های آسیای مرکزی جذاب است. برخی از اروپایی ها نگران اند که روسیه در حال ظهور به منزله آلترناتیو ایدئولوژیکی برای اتحادیه اروپا باشد که رهیافت متفاوتی را برای حاکمیت، قدرت و نظم جهانی عرضه کند. [23] در دهه های 80 و 90م، بعد از جریان لیبرال، مدل اتوکراتیک در قالب دیکتاتوری های چپ و راست موضوعیت خود را از دست دادند و امروزه، به نظر می رسد که به دلیل موفقیت چین و روسیه، این [اتوکراسی] در وضعیت بهتری باشد.
هرچند چین و روسیه نمی توانند برای مدت طولانی فعالانه به صادر کردن ایدئولوژی بپردازند، اما می توانند هنگامی که دموکراسی ها به دشمنی با اتوکرات ها روی می آورند، برای تداوم آنها کمکشان کنند. هنگامی که روابط ایران و اروپا در دهه 90م پس از فتوای روحانیون برای مرگ سلمان رشدی کاهش یافت، یکی از مقامات ارشد با نفوذ ایران، «اکبر هاشمی رفسنجانی»، اعلام کرد که برای این کشور آسان تر است که روابط خوب را با یک ملت همچون چین حفظ کند. [24] هنگامی که در سال 2005م، دولت جرج دبلیو بوش از دیکتاتور ازبکستان به دلیل سرکوب خشونت بار راهپیمایی اپوزیسیون انتقاد کرد، پاسخ او پیوستن به سازمان همکاری شانگهای و نزدیک شدن بیشتر به مسکو بود. چینی ها با کمک نامحدودی که برای دیکتاتورها در افریقا و آسیا فراهم کرده اند، تلاش های "جامعه بین المللی" (25) را به منظور فشار برای اصلاحات- که در شرایط عملی، اغلب به معنای تغییر رژیم (26) است- در کشورهایی، مانند برمه و زیمبابوه تضعیف می کنند. ممکن است امریکاییان و اروپاییان اعتراض کنند؛ اما اتوکراسی ها منافعی در براندازی دیگر اتوکرات ها، که جهان دموکراتیک بر آن اصرار می ورزد، ندارند. چینی ها، که در زمانی نه چندان دور، به طور وحشتناکی، از اعمال زور برای تأدیب تظاهرات دانشجویی سود جستند، به سختی، به غرب برای حذف حکومت در برمه، که همان اقدام (منظور اقدامی مشابه چین) را انجام می دهد، کمک خواهد کرد. هرگز آنها محدودیت هایی را پیش روی کمک به ملت های افریقا در راستای تحقق مطالبه اصلاحات سیاسی و نهادی، که خود آنها هیچ قصدی را برای انجام آن در چین ندارند، تحمیل نخواهند کرد.
مقامات چینی ممکن است حاکمان برمه را سرزنش به حکومت سودان اصرار کنند تا برای مناقشه سودان راه حلی بیابند. مسکو ممکن است در زمان هایی از ایران دور شود؛ اما حاکمان در "رانگون" (27)، خارطوم، پیونگ یانگ و تهران می دانند در جایی که به طور کلی جهان با آنها دشمنی می کند، بهترین و آخرین پناه و حامیشان پکن و مسکوست، در افتراق های بزرگ بین دموکراسی و اتوکراسی، اتوکرات ها در منافع مشترک سهیم اند و نگرش مشترکی نیز به نظم بین المللی دارند. همان گونه که "لی پینگ" (28) از چین به رفنسجانی گفت، چین و ایران در خواسته مشترکی برای ساختن یک نظم جهانی سهیم اند؛ نظمی که بر اساس آن انتخاب هرگونه نظام اجتماعی از سوی یک کشور، کار مردم همان کشور است. [25]
درحقیقت رقابتی جهانی در شرف وقوع است. طبق اظهار وزیر امور خارجه روسیه، "سرگی لاوروف"(29)، برای نخستین بار در سال های متمادی، محیط رقابتی واقعی در بازار عقاید ظاهر شده است: بین نظام های ارزشی و مدل های توسعه. از دیدگاه روسیه، خبر خوب این است که "غرب در حال از دست دادن انحصار (30) خود در فرایند جهانی شدن است." امروزه، هنگامی که روس ها از جهان چند قطبی سخن می گویند، تنها درباره توزیع قدرت حرف نمی زنند، بلکه به رقابت نظام های ارزشی و عقاید که "بنیادی را برای نظم جهانی چند قطبی" [26] فراهم خواهد کرد، اشاره دارند.
برای جهان دموکراتیک باور به اینکه رقابت با فروپاشی دیوار برلین پایان یافته است، عجیب می نماید. دموکراسی های جهان، تلاش هایشان را برای حمایت از دموکراسی و اصول روشنگری در خارج جنبه ای از رقابت ژئوپلتیکی در نظر نمی گیرند، زیرا، آنها "نه حقایق متعارض"(31)، بلکه "ارزش های جهانی" (32) را می بینند؛ از این رو، همواره آگاه نیستند که چگونه ثروت و قدرتشان را برای واداشتن دیگران برای پذیرش ارزش ها و اصول به کار می گیرند. آنها در اتحادیه ها و نهادهای بین المللی خود، خواستار وفاداری سخت به اصول دموکراتیک لیبرال هستند. پیش از باز کردن درهایشان برای اعضای جدید از فراهم کردن سودهای وسیع، که عضویت در قالب ثروت و امنیت عرضه می کند، آنها خواستار این هستند که ملت های خواهان ورود به اتحادیه اروپا و ناتو، اقتصادها و نظام های سیاسی شان را باز کنند. هنگامی که رئیس جمهور گرجستان وضعی اضطرای را در پایان سال 2007م اعلام کرد، او به فرصت های گرجستان برای ورود به ناتو و اتحادیه اروپا در آتیه نزدیک خسران وارد کرد؛ در نتیجه، ممکن است اکنون، گرجستان به طور ناپایدار زیر منطقه ای بین اتوکراسی روسی و لیبرالیسم اروپایی زندگی کند؛ سرانجام اینکه اگر دموکراسی ها به گرجستان پشت کنند، ممکن است این کشور هیچ گزینه دیگری جز همراهی با مسکو نداشته باشد.
این رقابت بازگشت کامل جنگ سرد نیست، بلکه بیشتر شبیه بازگشت به قرن نوزدهم است. در قرن نوزدهم، حکام مستبد روسیه و اتریش به بازگشت اتوکراسی های هم نوعشان در فرانسه پس از انقلاب کمک و از زور برای سرکوب شورش های لیبرال در آلمان، لهستان، ایتالیا و اسپانیا استفاده کردند. "پالمرستون" (33) بریتانیایی از قدرت بریتانیا برای کمک به لیبرال ها در قاره [اروپا] استفاده کرد؛ ایالات متحده انقلابات لیبرال در مجارستان و آلمان را تشویق کرد و هنگامی که سربازان روس نیروهای لیبرال را در لهستان سرکوب کردند، به شدت خشمگین شد. پیش از این نیز، اوکراین کنونی عرصه نبرد بین نیروهای در حمایت غرب و نیروهای در حمایت روسیه بوده است و به راحتی دوباره می تواند به نبردگاه تبدیل شود و البته، گرجستان نیز می تواند گزینه دیگری باشد. این نکته مهم است که جهان و اروپا چگونه خواهد بود، اگر جنبش های دموکراتیک در اوکراین و گرجستان شکست بخورند یا به سختی سرکوب شوند، دو ملت به اتوکراسی هایی تبدیل می شوند که با مسکو روابط نزدیکی دارند. اگر چین از زور برای از بین بردن نظام دموکراتیک در تایوان استفاده کند و اتوکراسی هم سازتری را به جای آن منصوب کند، تأثیر این موضوع در آسیای شرقی مهم است.
البته، ممکن نیست این موضوع به جنگ منجر شود، اما رقابت جهانی بین حکومت های دموکراتیک و اتوکراتیک به چهره غالب جهان قرن بیست و یکم تبدیل خواهد شد. قدرت های بزرگ به طور فزاینده ای، جناح را برمی گزینند و خود را با یک اردوگاه دیگری می شناسند. هندوستان، که طی جنگ سرد به طور غرورآمیزی بی طرف یا حتی طرفدار شوروی بود، شناسایی خود را به منزله بخشی از غرب دموکراتیک آغاز کرد. [27] در سال های اخیر، ژاپن نیز موضع اش را برای دستیابی به موقعیت قدرت بزرگ دموکراتیک تغییر داده و با ارزش های مشترک دیگر دموکراسی های آسیایی و دموکراسی های غیرآسیایی نیز شریک شده است. هرچند تقاضای دوکشور هندوستان و ژاپن نیز برای بخشی از جهان دموکراتیک بودن واقعی است؛ اما این موضوع بخشی از محاسبه ای ژئوپلتیکی نیز به شمار می آید؛ راهی برای محکم کردن انسجام با دیگر قدرت های بزرگ که می تواند در رقابت استراتژیک آنها با چین اتوکراتیک مؤثر باشد.
در اینجا هیچ تناسب کاملی در امور بین المللی نیست. حقایق دوگانه عصر حاضر (رقابت قدرت بزرگ و مشاجره بین دموکراسی و اتوکراسی) همواره مسیرهای یکسانی را ایجاد نخواهد کرد. هندوستان دموکراتیک در رقابت ژئوپلتیکی اش با چین اتوکراتیک، از دیکتاتوری برمه در تلاش برای انکار پکن به منزله مزیتی استراتژیک حمایت می کند. روابط دیپلمات های هندی، که از درگیر کردن قدرت های بزرگ علیه یکدیگر لذت می برند، زمانی با روسیه مناسب است و گاهی با چین، هرچند قبرس و یونان دموکراتیک نیز به دلیل همبستگی با پسرعموهای ارتدکس خود به دنبال روابط نزدیک با روسیه هستتند؛ اما بیشتر از آن؛ به دلیل منافع اقتصادی است. ایالات متحده به دلایل استراتژیک و اقتصادی اتحاد طولانی مدتی با دیکتاتوری های عرب و نیز با حکامان نظامی پاکستان دارد؛ البته، ملاحظات استراتژیک و اقتصادی و نیز رقابت های فرهنگی، ممکن است همچون دوره جنگ سرد در مقابل ایدئولوژی نادیده گرفته شوند.
اما در جهان کنونی،شکل دولت-ملت، نه موقعیت "تمدنی" یا ژئوفرهنگی آن، ممکن است بهترین پیشگوی مسیر ژئوپلتیکی اش باشد. امروزه، دموکراسی های آسیایی همراه با دموکراسی های اروپایی در مقابل اتوکراسی های آسیایی صف کشیده اند. ناظران چینی "کمربند وی (V) شکل" (34) ساخته شده از قدرت های دموکراتیک حامی آمریکا را می بینند که از شمال شرقی تا آسیای مرکزی کشیده شده است. "[28] هنگامی که در سال گذشته، ناوهای هندوستان، ایالات متحده، ژاپن، استرالیا و سنگاپور در خلیج بنگال رزمایش نظامی انجام دادند، چینی ها و دیگر ناظران آن را به "محور دموکراسی (35)" نسبت دادند. [29] نخست وزیر ژاپن از "هلال آزادی و کامیابی آسیایی (36)" صحبت کرد که از ژاپن تا اندونزی تا هندوستان کشیده می شود. [30] اکنون، مقامات روس پیوسته، هشدار می دهند که ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا درصدد "بازسازی بلوکی سیاسی اند" که به عصر جنگ سرد بی شباهت نیست؛ اما روس ها خودشان به سازمان همکاری های شانگهای به منزله اتحادی "ضدناتو" و پیمانی "ورشویی 2" رجوع می کنند. [31] سال گذشته، سازمان همکاری شانگهای دیداری را با حضور پنج اتوکراسی چین، روسیه، ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان و نیز ایران برگزار کرد. [32] هنگامی که در سال گذشته، ملت های عضو آ.سه. آن کوشیدند مسئله برمه را برجسته کنند، سازمان به دو جناح تقسیم شد؛ بدین گونه که ملت های دموکراتیک مانند فیلیپین و اندونزی که از حمایت ژاپن بهره مند بودند، به دنبال اعمال فشار بر برمه بودند و اتوکراسی هایی مانند ویتنام، کامبوج و لائوس که چین از آنها پشتیبانی می کرد، کوشیدند که از وضع هر رویه ای که می توانست روزی گریبان خودشان را بگیرد، جلوگیری کنند. [34]
شکاف های بین ایالات متحده و متحدان اروپایی اش، که بعد از حمله به عراق فراخ تر شد از شکاف های ژئوپلتیکی بنیادی، به ویژه تنش های در حال رشد بین اتحاد فرآتلانتیک دموکراتیک و روسیه اتوکراتیک تأثیر پذیرفته است. گرایش های اروپایی به سوی روسیه در حال محکم تر شدن است؛ اما گرایش های اروپایی به سوی چین این گونه نیست. نظرسنجی ها در بریتانیا، آلمان، فرانسه، و اسپانیا نشان می دهد که تصویر چین در سال های اخیر رو به نزول بوده است؛ برای نمونه، در سال 2007م، تنها 34 درصد از آلمانی ها نگاه مطلوبی به پکن داشتند؛ [34] موضوعی که می تواند آزادی عمل بیشتر صدر اعظم "آنگلا مرکل" (37) تشریح کند که در سال گذشته، با دیدار با "دالای لاما" چین را خشمگین کرد.
این بدین معنی نیست که امریکاییان و اروپاییان در چگونگی برقراری روابط مناسب با مسکو یا پکن با یکدیگر توافق دارند. چین از نگرانی روزمره اروپا خیلی دور است؛ بنابراین، اروپاییان به همسازی با ظهور چین تمایل بیشتری دارند تا همراهی با سیاست شرقی (38) را تعقیب کنند؛ همان گونه که طی جنگ سرد نیز چنین کردند و به دنبال رهیافت خفیف امریکایی درگیری نباشند. گرایش ها در اروپا به سوی هم بستگی دموکراتیک بیشتر است. در آلمان، سیاستمداران برجسته از وسیع تر کردن رویکرد ملتشان به سوی آسیا صحبت می کنند و نه تنها بر "پیوندهای اقتصادی" با چین متمرکزند، بلکه به "ارزش ها" و روابط استراتژیک نزدیک تر با کره جنوبی، ژاپن، هندوستان و اندونزی نیز توجه دارند؛ کشورهایی که می توانند نقشی را در امنیت و دیگر موضوعات بزرگ جهانی داشته باشند. [35]
اتوکراسی مصر و عربستان سعودی در پیوند نزدیک با واشنگتن باقی می مانند انتخابات دموکراتیک اخیر در فلسطین اکثریتی ضد امریکایی را پدید آورده است؛ البته، این موضوع تعجب آور نیست؛ چرا که بسیاری از مسلمانان عرب، ایالات متحده رایکی از جدیدترین قدرت های غربی می بینند که به آنها ستم کرده است؛ پرسش این است که چه مدتی خاورمیانه استثناء باقی خواهد ماند؟ ممکن است که طی زمان، مصر و عربستان سعودی منافعشان را در ترسیم نزدیکی بیشتر به اتوکرات های هم نوعشان در مسکو و پکن ببینند؛ هم چنین، این احتمال هست که لبنان، عراق و مراکش دموکراتیک تر بلوک جدیدی از دموکراسی های حامی امریکا را در منطقه، در کنار اتوکراسی های میانه روتر و در حال دموکراتیزه شدن (کویت، اردن و بحرین) شکل دهند.
شکاف های جهانی بین باشگاه اتوکرات ها و محور دموکراسی الزامات وسیعی را برای نظام بین الملل دارد. حال این پرسش مطرح است که تا چه زمان این امکان وجود دارد که از "جامعه بین المللی" صحبت کنیم؟ این اصطلاح متضمن توافق بر سر هنجارهای رفتار بین المللی، اخلاق بین المللی و حتی وجدان بین المللی است. امروزه قدرت های اصلی جهان فهم مشترکی در این باره ندارند. بر اساس پرسش های استراتژیک، به عنوان مثال خواه مداخله یا تصویب تحریم ها و یا تلاش به مظور منزوی کردن دیپلماتیک ملتها، چیزی بیشتر از فراخواندن و هدایت کردن (بدون تضمین) جامعه بین المللی نمی انجامد، موضوعی که با سر و صدای بیشتری در جنگ بر سر کوزوو آشکار شد؛ زمانی که غرب دموکراتیک را از روسیه، چین و از بسیاری از اتوکراسی های غیراروپایی دیگر جدا کرد. امروزه، این امر در موضوعات دارفور، ایران و برمه آشکار است.
ممکن است تصور شود که قدرت های بزرگ به رغم منافع و جهان بینی واگرای مجبور شوند بر سر موضوعات فراآتلانتیکی، مانند بیماری ها، فقر و تغییر آب و هوا با یکدیگر کار کنند؛ اما حتی در این زمینه نیز، تفاوت هایشان موضوعات را پیچیده می کند. اختلافات بین دموکراسی ها و چین بر سر چگونگی یا شرایط به کمک به کشورهای فقیر در آفریقا بر مبارزه علیه فقر تاثیر می گذارد؛ محاسبات ژئوپلتیکی در مذاکرات بین المللی درباره بهترین واکنش به تغییر آب و هوا مؤثر است؛ چینی ها و هندی ها بر این باورند که ملت های توسعه یافته صنعتی غرب، که به جایگاه رفیع کنونی شان بعد از دهه ها آلوده کردن هوا و منتشر کردن سطوح گسترده ای از گازهای گلخانه ای دست یافته اند، می خواهند حق دیگران را برای رشد در همان مسیر انکار کنند؛ و پکن به تلاشی غربی برای محدود کردن رشد چین و کند کردن ظهورش به منزله یک قدرت بزرگ رقابتی، ظنین است.
رژیم عدم تکثیر هسته ای هم چنان به دلیل منافع متعارض قدرت های بزرگ و شکل های متفاوت حکومت آسیب خواهد دید، در صورتی که منافع مشترک آنها می توانست از دستیابی دیگر ملت ها به تسلیحات هسته ای جلوگیری کند. روسیه و چین به دلیل ایران مداخله کرده اند و ایالات متحده نیز به دلیل هندوستان و در تلاش برای وارد کردن کمک دهلی در فهرست خود برای رقابت استراتژیک با چین، مداخله کرده است.
مرگ جامعه بین المللی به وضوح تمام در شورای امنیت ملل متحد به نمایش درآمده؛ جامعه ای که بعد از دوره کوتاه بیداری پس از جنگ سرد، دوباره در کمای طولانی اش آرمیده است. دیپلماسی ماهرانه فرانسه و احتیاط تاکتیکی چین برای یک دوره زمانی نامفهوم و نه چندان واضح، با زیرکی خاصی تقسیم بندی اتوکراسی ها و دموکراسی ها در شورای امنیت را به موضوع اصلی تبدیل کرده است. (این موضوع) همراه با فشارهای تاکتیکی اخیر برای تصویب و اعمال تنبیهات علیه اتوکراسی ها در ایران، کره شمالی، سودان و برمه، و وجود مقاومت های سیستماتیک و تلاش ها برای تضعیف اثرات این اقدامات گویای واقعیت می باشد. این خط شیار (اختلاف و تقسیم در شورای امنیت) در سال های پیش رو بسیار عمیق تر خواهد شد.
این نکته بعید است که فراخوان ها برای "کنسرت (39)" جدید ملت ها، که در روسیه، چین، ایالات متحده، اروپا و دیگر کشورهای قدرتمند گونه ای از "کندومینیوم" بین المللی "(40) را می سازد، موفق شوند. کنسرت اروپایی اوایل قرن نوزدهم در زیر چتر اخلاق و اصول مشترک حکومت عمل کرد که نه تنها برای حراست از صلح اروپایی بود، بکله مهم تر از آن، در اندیشه حفظ نظم پادشاهی و اشرافیت در مقابل چالش های رادیکال و لیبرال، که انقلابات امریکا و فرانسه آنها را مطرح کرده بودند و بی نظمی ها در آلمان، ایتالیا و لهستان بود. کنسرت به تدریج، با کوشش های ناسیونالیسم توده ای در هم شکست و تا حدی با ظهور لیبرالیسم تجدید نیرو کرد. کنسرت قدرت بزرگ، که "فرانکلین روزولت" در شورای امنیت ملل متحد تأسیس کرد، به همین شکل بر اساس منازعه ایدئولوژیکی بنیاد نهاده شد.
امروزه، فهم ناچیزی از اخلاق مشترک و ارزش های مشترک در میان قدرت های بزرگ وجود دارد و به جای آن، سوء ظن و دشمنی در حال رشد است و این نگرش در بخش اتوکراسی پاگرفته که هرچه بگویند، دموکراسی ها از سرنگونی آنها استقبال خواهند کرد. هر کنسرتی که میان این دولت ها بر اساس بنیادی سست ایجاد شود، احتمالاً با نخستین آزمون جدی از هم فرو می پاشد.
آیا توسعه پیوندهای تجاری و وابستگی متقابل در حال رشد در این جهان جهانی شده تر، می تواند بر نبرد توافق ها فائق آید؟ روشن است که پیوندهای اقتصادی می توانند کمک کنند تاجلوی گرایش ها به سوی منازعه قدرت بزرگ گرفته شود. امروزه، رهبران چین از رویارویی با ایالات متحده خودداری می کنند؛ زیرا، نمی توانند پیروزی را فرض کنند؛ هم چنین، آنها از اثرگذاری بر اقتصاد چین، از طریق گسترش آن و بی ثباتی حکومت اتوکراتیکشان واهمه دارند. وابستگی آمریکا، استرالیا و ژاپن بر اقتصاد چین این ملت ها را نیز محتاط می کند و نفوذ پرقدرت تجارت بزرگ امریکایی، رهبران آن را وامی دارد که نگرش مناسبی به چین داشته باشند. در چین و روسیه، منافع اقتصادی، نه صرفاً ملی، بلکه شخصی هم هستند. همان گونه که "دمیتری ترنین" (41) می گوید، اگر تجارت روسیه تجارت است، رهبرانش باید درباره به مخاطره افکندن ثروتشان با سیاست های خارجی ریسک آمیز بی میل باشند.
هنوز تاریخ مماشاتی با این نظریه ندارد که پیوندهای تجاری محکم از منازعه بین ملت ها را جلوگیری می کند. امروزه، ایالات متحده و چین آن قدر به اقتصادهای یکدیگر وابسته نیستند که بریتانیای کبیر و آلمان پیش از جنگ جهانی اول بودند. نکته دیگر آنکه روابط تجاری از تنش ها و منازعه های خاص خود را دارد. پیوندهای اقتصادی بین واشنگتن و پکن با تهدید کنگره ایالات متحده به وضع قوانین برای تنبیه چین به دلیل بی عدالتی های احساس شده در روابط تجاری، به طور فزاینده ای ستیزه آمیز می شوند. در اروپا و ایالات متحد، نگرانی ها نسبت به چالش استراتژیک در حال رشد چین به طور فزاینده در هم آمیخته یا حتی به واسطه هراس ها نسبت به چالش اقتصادی در حال رشدی که آن پکن مطرح می کند، سرعت یافته است. 55 درصد از آلمانی ها بر این باورند که رشد اقتصادی چین "چیز بد" (42) است. این آمار در سال 2005م، از 38 درصد بوده است و البته، در این نگرش، آلمان با آمریکا، هندی، فرانسه و حتی کره جنوبی شریک است. امروزه، 60 درصد از مردم کره جنوبی فکر می کنند که اقتصاد در حال رشد چین "چیز بد" است. [36]
در ضمن، ممکن است چینی ها فشار برای تعدیل پول رایجشان را تحمل و سرقت ادبی و هنری را متوقف کنند و استانداردهای کیفی محصولاتشان را افزایش دهند و افزون بر همه، اقتدارطلبی ایالات متحده و اروپا را بپذیرند؛ اما آنها این احساس را دارند که جهان دموکراتیک دور هم گرد آمده است تا از این اختلاف ها به منزله راهی برای هم گرا کردن چین، نه تنها به طور اقتصادی، بلکه ژئوپلتیکی استفاده کند.
در نهایت، تلاشی بین المللی برای ذخایر انرژی وجود دارد که به عرصه اولیه ای برای رقابت ژئوپلتیکی تبدیل می شود. جست و جو برای منابع قابل اطمینان نفت و گاز به سیاست های چین نسبت به ایران، سودان، برمه و آسیای مرکزی شکل می دهد. روسیه و دموکراسی هایی که آمریکا آنها را رهبری می کند، برای تأسیس خطوط نفت و گاز با یکدیگر رقابت می کنند؛ خطوط نفت و گازی که یا برای آنها قدرت نفوذ و برتری فراهم می کند یا برعکس، با از دست دادن آن از چشم رقبا می افتند.
پیوندهای تجاری صرف نمی تواند در مقابل نیروهای رقابتی ملی و ایدئولوژیکی که اکنون، به طور برجسته ای، دوباره ظهور کرده اند، مقاومت کند. روابط تجاری در خلاء انجام نمی گیرد و آنها هم، بر منازعه های ایدئولوژیکی و ژئوپلتیکی تأثیر می گذارند و هم، از آن تأثیر می پذیرند. ملت ها ماشین حساب نیستند، بلکه ویژگی های انسان ها را دارند که در آنها خلق می شوند و زندگی می کنند، کیفیات انسانی نامرئی و غیر قابل شمارش همچون عشق، نفرت، جاه طلبی، ترس، افتخار، شرم، میهن پرستی، ایدئولوژی و اعتقاد، موضوعاتی اند که امروزه، مردم همچون هزاره گذشته برای آن مبارزه می کنند و می میرند.

پی نوشت ها :

1. Czarist
2. Ivan Krastev
3. Sovereign Democracy
4. Andrew Nathan
5. Bruce Gilley
6. Universal values
7. م: مقالات حکومتی که به خزانه ملت دستبرد می زنند و آن را حیف و میل می کنند. Kleptocrats
8. Russia, Inc
9. L'Etat c'est moi (I am the state)
10. Moral rights
11. Minxin Pei
12. International hierarchy
13. Outlier
14. Slobodan Milosevie
15. NGOS
16. CIA
17. Dmitri Trenn
18. Jackals
19. International Organization for security and Cooperation in Europe
20. the Responsibiliy of Protect
21. Voluntary sovereignty waiver
22. Robert Cooper
23. Liberal hegemonism
24. Sovereign democracy
25. International Community
26. Regime change
27. Rngoon
28. Li peng
29. Sergei lavrov
30. Monopoly
31. Competing truths
32. Universal values
33. Palmerston
34. V-shaped belt
35. Axis of democracy
36. Asian arc of freedom and prosperity
37. Angela Merkel
38. Ostpolitik
39. Concert
40. International condominium
41. Dmitri Trenin
42. Bad thing

یادداشت ها :

1. Trenin, Geting Russia Right , 9-10.
2. krastev, Russia vs. Europe: The Sovereignty wars.
3. Trenin, Geting Russia Right , 9-10.
4. Leonard and Popescu, A power Aduit of EU-Russia Relations. p-13.
5. krastev, Russia vs. Europe: The sovereignty wars
6. همان طور که "ایوان کراستوف" (Ivan krastev) بیان کرده است: «ثروتمندان دوست کرملینی کلوب های فوتبال انگلیس را صاحب خواهند شد و طبقه متوسط روسیه آزادانه به تمام اروپا سفر خواهند کرد؛ اما کمپانی های بین المللی اجازه نخواهند یافت تا منابع طبیعی روسیه را بهره برداری کنند و نقادان داخل کرملین از پایتخت های اروپایی بیرون انداخته خواهند شد». نگاه کنید:
"In Russia in Globd Affairs,no.4 (octobr/December 2007)."
7. Nathan and Gilley, China's New Rulers, p.236.
8. همان گونه که دو محقق در این باره نوشته اند: "رشد اقتصادی، بیش از آنکه نیرویی برای تغییر دموکراتیک در دولت های ستمگر باشد، گه گاه می تواند برای تقویت رژیم های ستم پیشه از آنها استفاده کرد."
Bruce Bueno de Mesquita and George W.Downs, "Development and Democracy," Foreign Affairs 84, no.5 (September/October 2005). pp. 78,85.
9. Minxin Pei, China's Trapped Transition: The Limits of Developmental Autocracy (Cambridge, Mass, 2006).
10. سخنرانی رئیس جمهور "ولادیمیر پوتین" در چهل و سومین کنفرانس مونیخ در زمینه سیاست امنیتی، 10 فوریه 2007م.
11. همان طور که رئیس جمهور استونی بیان می دارد، روسیه کنونی "روابط تیره ای با همه کشورهای دموکراتیک در کنار مرزهایش دارد" و "تنها باکشورهای غیردموکراتیک رابطه خوبی دارد". سخنرانی رئیس جمهور توماس هندریک Toomas Hendril در دانشگاه تفلیس، 8 می 2007.
12. Katrin Bennhold, New Geopolitics personified, International Herald Tribuns, January 24, 2008, p.10.
13. سخنرانی رئیس جمهور پوتین در چهل و سومین کنفرانس مونیخ در زمینه سیاست امنیتی.
14. Fei-Ling wang, Beijing s incentive Structure: The Pursuit of Prersevation, Prosperity. and power, in Deng and Wang , china Rising, p.22.
15. Trenin, Geting Russia Right , p.3.
16. Anna Smolchenko. Putin Lashes Out a West and Domestic Critics at Election Rally, International Herald Tribune, November 21, 2007.
17. Cooper, The New Liberal Imperialism.
18. Shambaugh, Modernizing China's Military, p. 298.
19. سخنرانی پوتین در چهل و سومین کنفرانس مونیخ در زمینه سیاست امنیتی.
20. Robert Cooper, The Breaking of Nation: Order and Chaos in the Twenty-first Century (London, 2003), pp.60-61: Henry Kissinger, The End of NATO as We Know It? Washington Post, August 15, 1999, p.B.7.
21. Shambaugh, Beautiful imperialist p. 274.
22. سخنرانی پوتین، همان جا.
23. Leonard and Popescu, A Power Audit of EU-Russia Relations, p.8.
24. John W Garver, China and Iran: Ancient partners in a post-Imperial World (Seattle, 2007), p.101.
25. Quoted ibid, p.103.
26. Russian foreign minister Sergei Lavrov, The present and the Future of Global Politics, Russia in Global Affairs no.2 (April/June 2007).
27. See Mohan, India and the Balance of Power.
28. Liu Xuecheng, Blueprint for Asian Nato People's Daily june 3, 2004
29. این حقیقت را نادیده نگیریم که سنگاپور یک دموکراسی نیست.
Hisana Misake, Axis of Democracy Flexes Its Military Muscle Asia Times , March 31, 2007 (online)
30. سخنرانی نخست وزیر، شینزو آب، (shinzo Abe) برای پارلمان جمهوری هند، نیو دهلی، 22 آگوست 2007م.
31. Adrian Blomfield, Putin Praises Strength of Warsaw pact 2, Daily Telegraph, August 20, 2007.
32. سازمان همکاری شانگهای SCO شامل قرقیزستان نیز هست که اتوکراسی به شمار نمی آید.
33. Wayne Arnols, Southeast Asian Pact Expose Rifts, New york Times, November 21, 2007.
34. ر.ک: گزارش:
The Pew Global Attiudes Project, "Global Unease With Major World Powers", released on June 27, 2007, p.40.
35. Judy Demppsey , Germany Looks to Asia at China's Expense International Herald Tribune November 20, 2007.
36. ر.ک گزارش:
The Pew Global Attitudes project, "Global Unease with Major World Powers" released on June 27, 207, pp. 42-43.

منبع: کاگان، رابرت؛ (1390) بازگشت تاریخ و پایان رؤیاها، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط