ترجمه ی محمد حسین پژوهنده**
طرح بحث
تقیه (1)یک مفهوم کلی عقلی دارای مصادیق کاربردی در زندگی هر انسانی است. معنای شاملی که می توان برای این مفهوم قائل شد راز نگهداری از خود و دیگران است که به داعی ترس یا احترام و مصالح مطلوب انسانی انجام می شود. بنابراین تقیه از کودک ممیز، که به عامل ترس یا احترام کاری یا چیزی را پنهان می کند، آغاز می شود تا بزرگسال. فرقی هم ندارد که خود آن را قبیح بداند یا چون می داند که طرف آن را قبیح می شناسد، از این رو تحاشی می کند؛ مثل آن که شخصی را چون دوست می دارد به خاطر او از انجام کاری (مثل سیگار کشیدن) خودداری می کند، و یا چون او از شنیدن سخنی اکراه دارد در حضور او آن را به زبان نمی آورد. با این تعبیر جایگاه تقیه به لحاظ طبیعی در زندگی انسان به مثابه امر روان شناختی دانسته می شود و نمی توان آن را خاص شخص و گروه ویژه ای شناخت؛ مگر این که از واقعیت مفهومی آن تغافل ورزیم.همچنین می بینیم که تقیه قبل از این که عمل باشد ظرف و موقعیت است. برای ورود به حوزه مصداقی به داعی نیاز دارد (ترس/احترام/مصلحت). همچنین با توصیف یاد شده تقیه در دو قالب عمده ظاهر می شود: ترس و مدارا.
داعی یا عامل تقیه آن گاه که ترس باشد، خود دارای اقسام گوناگونی می شود که در بخش آخر این نوشتار به برخی از آن دسته که به داعی ترس انجام می شود اشاره ی گذرا و کوتاهی شده است؛ چنان که داعی مدارا و مصلحت اندیشی نیز چنین است، در موقعیت برابر، در موقعیت برتر، مصلحت او، مصلحت دین و مکتب و جامعه و ...
غرض از این توضیحات روشن شدن نقطه ی دقیق عملیات در جغرافیای بحث است؛ چه آن که بازنوشتار حاضر عهده دار بحث در کلیت موضوع تقیه نمی باشد، بلکه بیشتر جنبه ی پاسخ گویی به شبهات معمول و متداولی است که از دیرباز مطرح بوده است و اخیراً به صورت گسترده تری در کتاب ها و نشریات الکترونیک با آن مواجه می شویم.
سابقه ی اتهام به شیعه
موضوع اشکال تراشی برای تقیه ی شیعه و ایراد اتهام هایی از قبیل نفاق و دروغگویی، مسأله ی تازه ای نیست و از دیرباز با آن آشنا هستیم.ابن تیمیه (متوفای 728ه) گفته است:
اما رافضه، اساس و سرمنشأ آنها از زندقه والحاد است. دروغگویی عمدی در میان آنها فراوان دیده می شود، خود آنها به این مسأله اعتراف کرده و گفته اند که تقیه دین ما است. تقیه این است که شخصی با زبان چیزی را بگوید که در قلب خلاف آن را اعتقاد دارد، و این همان دروغگویی و نفاق است (2) (ابن تیمیه، 1406ه، 68/1).
البته علمای شیعه پس از آن به او پاسخ گفته اند و چنان که برداشت می شود، مرحوم شیخ انصاری کتاب التقیه را برای تبیین و روشن ساختن مواضع دقیق شیعه در جهت سست نمودن پایه ی این گونه اتهام ها نوشته است. وی سخن خود را با این جمله آغاز می کند:
بعضی از مردم شیعه را متهم به نفاق می کنند چون آنان تقیه را به کار می برند. آنان نمی دانند که تقیه ایمان قلبی و اظهار خلاف آن به زبان است که متأثر از اسبابی همچون ترس می باشد. در حالی که نفاق کفر قلبی و اظهار ایمان بیرونی است چنان که از زبان می گذرد. با این حال آیا تقیه و نفاق یکی است؟ (انصاری، 1412ه، 5).
شاید تا مدت ها آتش این فتنه گری ها فروکش کرده بود؛ لیکن پس از روی کار آمدن نظام اسلامی مستقلی براساس فقه شیعه اثناعشری در ایران، مجدداً نغمه های تفرقه افکنانه ای از سوی برخی پیروان مکتب ابن تیمیه نواخته می شود و در فضای سایبر انتشار می یابد.
در بعضی از این سایت ها نویسندگان معاصر عامه، شیعه را از آن رو متهم به نفاق می کنند که اینان وقتی عملی را به حکم تقیه، بر طبق فتاوی عامه انجام می دهند، بعداً آن را اعاده و یا قضا می کنند. یکی از سایت های مربوطه می خوانیم:
از موارد تقیه عملی می توان به نماز شیعیان در مساجد اهل سنت اشاره کرد. شیعیان در منازل و مساجد خود بر مهرهایی که ادعا می کنند از خاک کربلا هستند سجده می کند، اما گاهی اگر در مساجد اهل سنت نماز بخوانند، بدون مهر نماز می خوانند و هنگام مراجعت مجدداً در منازل و یا در مساجدشان نمازشان را تکرار می کنند (3) (قرآن کرد بلوگر، سپتامبر، 2010).
بر کسی که اهل مطالعه باشد روشن است که علمای شیعه نه در قدیم و نه در اکنون چنین فتوایی نداده اند و به عکس، به حجاج و دیگر مؤمنان تأکید می کنند که انجام عبادات شان به طریق عامه صحیح و مجزی است.
شیخ انصاری (قدس سره)، در بحثی پیرامون این مسأله، قائل به صحت و کفایت عمل بر طبق تقیه است مگر در جایی که شرط صحت آن طهارت باشد و عمل بدون آن انجام گرفته باشد که آن منحصر به حال تقیه نیست و داخل در مورد معذورین است (4) (انصاری، 1412ه، 43) و البته واضح است که در چنین صورتی اهل سنت نیز آن را اعاده یا قضا می کنند.
انتخاب متن حاضر برای ترجمه به فارسی و درج در ویژه نامه ی تقیه علاوه بر پاسخ گو بودن آن به چند شبهه، به دلیل نکات بدیع و ارزنده اشارات مفید آن است که به ذهن هر خواننده ای وسعت و عمق و غنای اندیشه می بخشد. دکترینی است آموزنده و بیانه ای است انگیزنده ی فکر و عقلانیت انسان جویای حقیقت.
توضیح درباره ی متن حاضر
متنی که ترجمه ی آن از نظر شما می گذرد از زمره ی مقالات هدفی مؤثر در جامعه ی علمی بوده است که علاوه بر انتشار به صورت کتاب در سایت های عربی جوامع اسلامی، اعم از شیعه و غیره نیز منتشر گردیده و عکس العمل های فراوانی را سبب گردیده است؛ از جمله در بخش منتدیات سایت ساندروز (5) به وسیله ی چند تن مورد انتقاد و خرده گیری واقع شده، که نویسنده به خوبی در صدد پاسخ مناسب برآمده است.مطلب دیگری که یاد کردن آن لازم به نظر می رسد منابعی است که غالباً از نظر فهرست نویسی کتابخانه ای کامل نبوده اند؛ از این رو برای انطباق کتابنامه با شیوه نامه ی این نشریه، ضرورت بازبینی منابع ایجاب می نمود به آنها مراجعه شود. برخی از آنها که در دسترس مترجم قرار داشته، مورد بازبینی قرار گرفته است، لیکن برخی دیگر بر پایه ی آگاهی از ثبت کتابخانه ی ملی و آستان قدس رضوی انجام گرفته است و اگر چه صحت منبع تأیید می شود، لیکن ممکن است مطلب منقول در منبع مورد استفاده ی نویسنده از حیث جلد و صفحه با آن متفاوت باشد.
مترجم
سخن آغازین
تقیه از جمله بنیادهای عملی اسلام است که قرآن کریم طرح آن را پی افکنده و در آیه ی 28 سوره ی آل عمران (6)، و نیز در سوره ی نحل (7) آیه ی 106، به جواز آن تصریح نموده است.استنباطی که از این آیات می شود نخست دلالت بر مشروعیت تقیه و سپس تعریفی است که چارچوب آن را روشن می سازد. جوهره ی این برداشت این است که ایمان دارای سه رکن است: اعتقاد قلبی، اظهار زبان و برونداد اندامی؛ و این تمام مقتضای ایمان در ظرف طبیعی آن است.
با این توصیف، نظر به این که اسلام یک شریعت کارکردی ناظر به واقع و چاره جویانه است، پس کاملاً طبیعی خواهد بود که چگونگی برخورد با پدیده های طبیعی و غیرطبیعی را روشن سازد؛ همچون موقعیتی که یک انسان در میان مرگ و آسیب بدنی شدید، و دست کشیدن از برخی لوازم ایمان و نمودهای آن مردد باشد. این آیات در چنین وضعیتی تکلیف او را روشن می سازند که رکن اول ایمان اعتقاد قلبی است و به هیچ وجه از آن نمی توان دست کشید، چون که پای بندی و جوهره ی ذاتی ایمان نهفته در آن است و جالب نیز این است که آن یک رکن پنهانی (غیرقابل تسخیر دشمن) می باشد. با این حال برای کوتاه آمدن از انجام و اظهار دو رکن دیگر رخصتی وجود پیدا می کند و این نص قرآنی به او اجازه می دهد که اگر در شرایط بحرانی قرار گرفت - به گونه ای که دفع ضرر متوقف بر آن باشد و موجب انهدام و سستی بنیان دین نگردد، موقتاً تظاهر به اسلام نکند.
این نکته را ما از جایی می فهمیم که می بینیم آیه ی سوره ی نحل در ارتباط با قضیه ی عمار یاسر نازل شده است که اجباراً زیر شکنجه ی طاقت فرسای مشرکان اظهار شرک و سب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نموده بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او می پرسد: عمار چه در پی داری؟ و او می گوید: بد یا رسول الله، مرا رها نکردند تا این که از تو بیزاری جویم و خدایان آنان را به خوبی یاد کنم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او می پرسد وضع دلت چگونه است؟ می گوید: مطمئن به ایمان است. آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او می پرسد وضع دلت چگونه است؟ می گوید: مطمئن به ایمان است. آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تبسم ملیحی به او اطمینان می دهد که: ایرادی ندارد، دوباره هم اگر در چنان شرایط قرار گرفتی همان کار را بکن (8).
پایه ی مشروعیت تقیه در نزد علمای اسلام
علمای اسلام همگی دو آیه ی مزبور را به عنوان پایه و اساس مشروعیت تقیه آورده اند. مراغی در تفسیرش مدارا با کفار، ستمکاران و فساق را از زمره ی موارد تقیه دانسته است و اضافه می کند که نرمی با آنان و تبسم در مقابل شان و بخشش مال برای در امان ماندن از آزارشان و نگه داشتن عرض و آبرو از آنان، مدارا شامل همه ی این ها می شود و از شمار موالات کفار محسوب نمی شود، زیرا از مشروعیت برخوردارند. وی سپس از طبرانی نقل می کند که او گفته ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبنی بر این که «هر آن چه مؤمن عرض خود را با آن نگه دارد صدقه است» (9) حمل بر این معنا کرده است. (10)مسلماً چنین تقیه ای با نفاق که شارع مقدس آن را در حد و بلکه سخت تر از کفر شمرده است بسیار فاصله دارد؛ چه آن که نفاق به معنای کفرپوشی و اظهار ایمان و دوستی است، در حالی که تقیه به عکس آن، ایمان پوشی و اظهار خلاف آن است و به همین خاطر خداوند این چنین عملی را ستوده است. اگر این گونه رفتاری برابر با نفاق بود چرا خداوند آن را مباح ساخته و طبق صریح وافی هدایه ی قرآنی مؤمن آل فرعون را ستایش نموده و از او به خوبی یاد کرده است با این تعبیر که «و شخص مؤمنی از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان می داشت گفت ...» (غافر، 28)؛ همچنین در دو جا قرآن همسر فرعون را می ستاید و او را به عنوان نمونه برای مؤمنان یاد می کند.
تقیه همچنین با تن در دادن و سازشکاری در امر دین هم تفاوت اساسی و فاحش دارد. به خاطر این که تن در دادن و سازشکاری در واقع خبر از قبول مدعای طرف مقابل و کم آوردن و دست کشیدن از مبانی اعتقادی خویش است، در حالی که تقیه به معنای خود نگهداشتن به وسیله ی ترک و تظاهر نکردن به چیزی به طور موقت است. شخص در این حال ظاهراً موافقت خود را با دشمن تا موقعی که در ضعف قرار دارد اعلام می کند فقط تا آن هنگام که به موقعیت قوت و آمادگی مقابله برسد. بنابراین تقیه تدبیری عقلانی است به منظور ایجاد دگرگونی در شرایط موجود تا از سقوط مؤمن در دوره ی تن در دادن و سازشکاری جلوگیری نماید. همچنین تقیه به منظور تدارک نیروی تصمیم روحی جایگزین حالت قبل می شود تا در برابر فشارهای شکننده دشمن از هم نپاشد و خود را دست کم در فرودین منزله ی ایمان نگه دارد. او چشم کشان آینده ی روشن و تغییر شرایط در به دست آمدن فرصت مناسبی است و چنان که می بینیم تن در دادن و سازشکاری خالی از عزم راسخ و اندیشه ی تغییر شرایط و قیام در اولین فرصت ممکن است.
به سخن دیگر چنین می توان گفت که تقیه در برابر خصلت تن در دادن، سازشکاری، نومیدی و سایر خصلت هایی از آن قبیل که تداعی کننده ی سستی و از پای درآمدن است، قرار دارد.
این خصلت ها همان چیزی هستند که دشمن در صدد تحمیل آنها بر مؤمن است. در این حال مؤمن با برخورد به وسیله تقیه با دشمن، می کوشد این خصوصیت های منفی را از خود بزداید. در آن حال وقتی دشمن فهمید که مؤمن در برابر او با سلاح تقیه به میدان آمده است و این تقیه او را به صورت انسان کینه توزی درآورده است که راه سازشکاری و فروپاشی را نمی شناسد، طبعاً در پرتگاهی از ناامیدی نسبت به هدفش قرار می گیرد.
پینوشتها:
* عضو علمی - پژوهشی گروه فقه و معارف اسلامی دانشگاه مجازی المصطفی
** پژوهشگر و رئیس گروه فرهنگ و معارف اسلامی در ماهنامه ی اندیشه ی حوزه
1) منبع: التقیه فی الشریعه الاسلامیه، نشر مرکز الطباعه و النشر للمجمع العلمی لاهل البیت (علیهم السلام)، المعاونیه الثقافیه (فی رحاب اهل البیت، العدد 8)، (بی جا)، الطبعه الثانیه، 1426ه، قطع: جیبی، تعداد صفحات: 37.
2) و اما الرافضه فأصل بدعتهم عن زندقه و الحاد. و تعمد الکذب کثیر فیهم و هم یقرون بذلک حیث یقولون دیننا التقیه و هو ان یقول احدهم بلسانه خلاف ما فی قلبه و هذا هو الکذب و النفاق.
وی در جای دیگری می گوید:
علامه النفاق و أسبابه لیست فی أحد من اصناف الامه اظهر منها فی الرافضه حتی یوجد فیهم من النفاق الغلیظ الظاهر ما لا یوجد فی غیرهم و شعار دینهم التقیه هی ان یقول بلسانه ما لیس فی قلبه و هذا علامه النفاق (ابن تیمیه، 1406 ه، 151/4). برداشت از سایت: www.eteghadat.com از مقاله ی: «مشروعیت تقیه از دیدگاه شیعه و سنی.»
3) ر.ک سایت http://quran.kurdblogger.com مقاله تقیه از دیدگاه اهل سنت و شیعه.
4) شیخ (قدس سره) در ادامه توضیح می دهد که:
فان اقتضت مدخلیتا فی العباده من دون فرق بین الاختیار و الاضطرار، فاللازم الحکم بسقوط الامر عن المکلف حین تعذرها لاجل التقیه و لو فی تمام الوقت، کما لو تعذرت الصلاه فی تمام الوقت الا مع الوضوء بالنبیذ، فان غایه ذلک سقوط لامر بالصلاه رأسا لاشتراطها بالطهاره بالماء المطلق المتعذره فی الفرض، فحاله کحال فاقد الطهورین. و ان اقتضت مدخلیها فی العباده بشرط التمکن منها دخلت المسأله فی مسأله اولی الاعذار: فی انه اذا استوعب العذر الوقت لم یسقط الامر رأسا، و ان کان فی جزء من الوقت - مع رجاء زواله فی الجزء الاخر، او مع عدمه - جاء فیه الخلاف المعروف فی اولی الاعذار، و انه هل یجوز لهم البدار ام یجب علیهم الانتظار. فثبت من جمیع ما ذکرنا ان صحه العباده الماتی بها علی وجه التقیه تتبع ان الشارع فی امتثالها حال التقیه.
5) http://www.sandroses.com/abbs/t180937/#post 1127531 HYPERLINK
6) لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ اَوْلِِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُومِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فی شَیءٍ اِلَّا اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاهً وَ یُحَذِّرُکُم اللهُ نَفْسَهُ وَ اِلَی اللهِ المَصیرُ (آل عمران، 28).
7) مَنْ کَفَرَ باللهِ مِنْ بَعْدِ اِیمانِهِ اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْایمانِ وَلکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (نحل، 106)
8) ر.ک المستدرک للحاکم، 357/2؛ سنن ابن ماجه، 150/1 باب 11، تفسیر الماوردی، 192/3 طبع بیروت؛ تفسیر رازی، 121/20؛ فخر رازی از حسن نقل کرده است که می گوید: مسیلمه کذاب دو نفر از اصحاب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بازداشت کرد. از اولی پرسید: آیا گواهی می دهی که محمد رسول خداست؟ گفت: آری. پرسید: آیا گواهی می دهی که من هم رسول خدایم؟ (او می پنداشت که محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در قریش است و او در بنی حنیفه) گفت: آری. آن گاه او را رها کرد و نفر دوم را مورد خطاب قرار داد و همان سؤال ها را از او کرد؛ او به سؤال اول پاسخ مثبت داد ولی در پاسخ دومی گفت کر هستم. وقتی سه مرتبه این سؤال را تکرار کرد و او همان جواب را داد و دستور داد او را بکشند. این خبر که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید فرمود: آن که کشته شد بر راه یقین و صداقتش رفت و گوارایش باد، اما آن دیگری از رخصت خداوندی استفاده کرده وبالی برعهده ندارد (فخر رازی، امام محمد بن عمر (1413ه)، التفسیر الکبیر للامام فخر الرازی، ایران، مکتب الاعلام الاسلامی، ج8، ص 13). همچنین وی در حکم پنجم تقیه جواز آن را در مورد جان بدون تردید می داند و مناقشه ای که به نظر او هست در مورد مال است که وی با استناد به شریفه ی نبوی: «حرمه مال المسلم کحرمه دمه» تقیه برای حفظ مال را نیز در ردیف جان می شمارد (فخر رازی، همان، ص 14).
9) اخرجه الترمذی فی البر، باب 30.
10) همچنین در تأیید این برداشت و در شمار تقیه ی مداراتی وی به نقل از بخاری (فتح الباری، ج12، ط بیروت، دارالفکر، 1411ه، کتاب الادب، باب 82، ح 6131) حدیثی را از عایشه نقل می کند که گفت شخصی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه ی ورود خواست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با خود زمزمه کرد: «بد خویشاوندزاده ای است»، آن گاه به او اجازه ی ورود داد و با او به ملایمت و نرمی سخن گفت. وقتی رفت من به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم: گفتی آن چه گفتی اما با او چنان نرم سخن گفتی! فرمود: ای عایشه به واقع بدترین فرد آن کسی است که مردم او را از ترس بدکاری هایش رها کنند. (ر.ک. مراغی، احمد مصطفی (1418ه/1998م)، تفسیر المراغی، بتحقیق باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، اجزاء 3-1 فی مجلد، ص 487).
/ج