مشروطه نیم بند
دو قدرت استعماری روس و انگلیس نسبت به انقلاب مشروطه، سخت حساسیت نشان می دادند. روسهای تزاری، عریان و وقیحانه و انگلیسی ها با ظاهری "بیطرفانه و دلسوزانه" اما خطرناک تر. روسها در صدد نابودی یا حداقل مهار کردن انقلاب بودند.(1)روسها پشت سر محمد علی شاه بودند. شاپشال و لیاخوف با اشاره تزار روس در خدمت شاه قاجار قرار داشتند. وقتی نایب السلطنه قفقاز گزارش عملیات لیاخوف را در بمباران مجلس شورای ملی ایران برای امپراطور روسیه فرستاد، تزار در زیر آن نوشت: آفرین بر قزاق ها و تشکر از افسران شجاع. جانب دیگر این بازی بیشرمانه با انقلاب ایران را بریتانیا بر عهده داشت که با نیرنگ های خاص خودش دولت تزاری را مسئول جنایات علیه آزادیخواهان معرفی می کرد و اعمال آنان را در سطح وسیعی در جهان بازتاب می داد. درحالی که خود نیز اساساً در همه آن جنایات شریک بود.
این بازی در حالی بود که نه تنها این دو قدرت، بلکه منظومه ای از شش قدرت استعمارگر زمانه: یعنی: انگلیس، روسیه، آلمان، اطریش، فرانسه و ایتالیا در واقع جهان را میان خود تقسیم کرده و هر کدام با شیوه خاص خود، در خفه کردن حرکت های انقلابی در گوشه و کنار جهان کوشا بودند. آنها یک مشروطه "نیم بند" استعمار پسند برای ایران می خواستند.
نامه نیکلسون
در چهارچوب همین توافق امپریالیستی در سطح جهان بود که روس ها بیشرمانه برای خاموش کردن جنبش مبارزان در تبریز، قوای نظامی در آذربایجان پیاده کردند. موارد وحشت حکومت تزاری از جنبش آزادیخواهانه آذربایجان و پیشاهنگ آن ستارخان، در نامه نیکلسون سفیر انگلیس در روسیه، که برای ادواردگری وزیر امور خارجه بریتانیا نوشته به خوبی آشکار است:ستارخان، فرمانداری برای جلفای ایران تعیین کرده است. این فرماندار پرچم سرخی برافراشته و فوراً یکصد تا یکصدو پنجاه تن از افراد انقلابی روسیه به او ملحق شده اند. اوضاع آذربایجان بدون شک موجب نگرانی دولت روسیه گردیده وبه ویژه ناشی از اقدامات خودسرانه و مستقل ستارخان و همدردی فعالانه ایست که انقلابیون قفقاز به او نشان می دهند.(2)
در پی توافقی همدلانه میان روس و انگلیس محمد علی شاه نیروی عظیم دیگری متشکل از سپاهیان موجود در پادگان های شهرهای ایران با تجهیزات جنگی کامل به آذربایجان فرستاد. نبرد سهمگین که از نیمه بهمن ماه 1287 میان آزادیخواهان و نیروهای استبداد درگرفت، قریب یکسال دوام یافت. داستان این نبرد و مقاومت یکساله رزمندگان ستارخان غم انگیز و اندوهبار، اما حماسه آفرین و پرشکوه و بسیار طولانی است. در جریان همین نبردها بود که "باسکرویل" معلم جوان آمریکایی به میل خود به مجاهدان مشروطه خواه پیوست و کشته شد. عین الدوله به دستور محمد علی شاه راه ورود خواربار به شهر را به کلی بسته بود. مردم شهر از گرسنگی به خوردن یونجه و علف و برگ درختان پرداخته بودند. تلاش آزادی خواهان برای گشودن راه آذوقه، حتی برای چند روز، به جایی نرسید و شاه ستمگر دست از لجاجت برنداشت.
روس و انگلیس اولتیماتوم دادند و تهدید کردند که : اگر راه خواربار باز نشود، آنها مداخله نظامی خواهند کرد.
سپاه روس در تبریز
محمد علی شاه از ته دل همین را می خواست و احتمالاً این توطئه با توافق خود او طراحی شده بود. سرانجام آنچه نباید پیش آید، پیش آمد.سپاه روس روز پنجشنبه هشتم ربیع الثانی 1327 هـ ق در بیرون تبریز اردو زد و روز بعد، وارد شهر شد. بهانه این بود که جان اتباع بیگانه در خطر است. همه چیز در خطر نابودی قرار گرفت. ستارخان و باقرخان به مجاهدان دستور دادند از هر اقدامی که بهانه به دست ارتش روسیه بدهد خودداری کنند.
حضور ارتش روسیه در تبریز، توطئه ای هماهنگ بود که دو دولت استعمارگر برای کشیدن پای نظامیان روسی به ایران طراحی کرده بودند. مقاومت آزادیخواهان در برابر این سپاه به فاجعه ای می انجامید که به سرتاسر ایران قابل گسترش بود.(3)
فاجعه ای که آزادیخواهان به سختی از آن وحشت داشتند. وضعیتی بود که بی خردی های شاه وطن فروش فراهم کرده بود. انجمن تبریز تلگراف زیر را برای محمد علی شاه فرستاد:
ما هر چه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلیحضرت می سپاریم. هر رفتاری می خواهند با ما بکنند. اعلیحضرت بی درنگ دستور دهند راه خواربار باز شود. و جایی برای گذشتن سپاه روس به خاک ایران باز نماید.(4)
شاه در پاسخ این تلگراف، دستور توقف جنگ و گشودن راه خواربار به عین الدوله داد. اما این نوشدارو - که تقلبی هم بود - پس از مرگ سهراب رسید.
سیم تهران، سیم جلفا
کسروی می نویسد: در همان هنگام که سیم تهران این پیام ها را می رساند، سیم جلفا پیام دیگری می آورد: سپاهیان روس از پل جلفا گذشتند.( 5)چنانکه اشاره کردیم ارتش تزاری مرز ایران را به سرعت طی کرد و وارد تبریز شد. رنج و اندوه آزادیخواهان تبریز را از تلگرافی که در همان زمان به تهران مخابره کردند. می توان دریافت:
الآن خبر بدبختی غیرمتوقع رسید و خاکستر مذلّت بر سر مملکت ریخته شد. مغرضین ملک و ملت به سلامت باشند. تمام الحاحات [التماس های / ما برای این بود که بلا نازل نگردد. الآن خبر تلگرافی رسید که قشون روس از سرحد گذشت... دیگر هیچ حواسی برای این جمع که اشک حسرت به نتایج جهالت چند نفر مملکت خراب کن می ریزند، نمانده...اگر علاجی دارید در تهران بکنید.(6)
سالدات های تزاری از همان روز ورود بنای خشونت و بدسری گذاشتند و دست به سیاهکاری های عجیب زدند. که این کتاب مجال شرح آنها را ندارند.
ستارخان و یاران او با آن همه غیرت و همت، چاره ای جز سکوت و خون دل خوردن نداشتند. بگیر و بیندها آغاز شد، بسیاری از مبارزان به بهانه های مختلف دستگیر شدند و سر به نیست گردیدند. آزادیخواهان نگران جان ستارخان و باقرخان شدند. دشمنان سرداران ملی نیز با تمام قوا برای نابودی آنان به تکاپو افتاده بودند. روسها به دنبال بهانه بودند تا مبارزان را به عکس العمل خشونت بار و انتقام جویانه وادارند. از این روی از انواع حرکات تحریک کننده خودداری نمی کردند. اما سران دوراندیش نهضت دوراندیش تر و فراخ حوصله تر بودند.
انجمن تبریز از ستارخان خواست تا در " شهبندر= کنسولگری" عثمانی که فعلاً جای امنی بود، تحصن اختیار کند ولی او زیر بار نمی رفت. سرانجام بر اثر اصرار سران انجمن، خاصه شادروان "ثقه الاسلام" تسلیم شد.
برای بیست هزار مبارز جنگاور آذربایجانی در هم کوبیدن تعدادی سرباز روس، کاری آسان بود. اما عواقب آن بسیار خطرناک بود، زیرا با ارتشی روبه رو بودند که با همه فرسودگی اش از ارتش های نیرومند آن زمان اروپا نیرومندتر بود.
مهمتر این که توافق پنهان دو قدرت استعمارگر، این فرصت را برای آنان فراهم می کرد که نظامیان خود را در سرتاسر ایران مستقر سازند و آزادی و استقلال نیم بند ایران را به کلی از میان بردارند و آن همه تلاش و کوشش و قربانی دادن مردم برای مشروطه و آزادی، یکسره نابود گردد. پس چاره ای جز سکوت و مدارا نبود.
پی نوشت ها :
1. برای اطلاع بیشتر از این توافق حساس و خطرناک قدرت های جهانی نگاه کنیدبه : ستارخان، سردار ملی و نهضت مشروطه، پناهی سمنانی، کتاب نمونه چاپ اول، 1376.
2. از نامه نیکلسون به ادوارد گری، نقل از: برخی بررسیها...ص 216.
3. گفتنی است که استعمار انگلیس در این زمان جای پای خود را در مرزهای جنوب و هم در میان سران مشروطه و مجلسیان محکم کرده بود و از مداخله نظمی روسیه بیمی نداشت، بلکه خود در توطئه دست داشت. سرجورج بار کلی در تلگراف مورخ 30 فروردین 1288 ( 19 آوریل 1909) به ادوارگری وزیر خارجه انگلیس نوشت: به همقطار روسی ام پیشنهاد کرده ام سپاهیانی برای اعزام به تبریز در حال آماده باش نگهدار و پاسخ داد: سپاهیانی که هم اکنون در جلفا هستند، کافی است (تاریخ استقرار مشروطیت، ص 1079).
4. تاریخ مشروطه ، ص 904.
5. تاریخ مشروطه، همان صفحه.
6.همان.