نویسنده: ابراهیم امینی
یکى از صفات زشتى که در بین مردم کاملا رواج دارد مذمت وبدگویى از دیگران است.
این صفت پلید در بین دوستان و خانواده ها کدورت و دشمنى ایجادمیکند.خانواده ها را متلاشى میگرداند.کانون گرم خانوادگى را سرد و بى رونق مینماید.و چه بسا اوقات اسباب قتل و جنایت میشود.
عیبجویى و بدگویى عوامل و علل مختلفى دارد.گاهى حسد باعث بدگویى میشود،گاهى دشمنى و کینه توزى،گاهى انتفامجویى.گاهى به قصد خودستایى از دیگران بدگویى میکند. گاهى از کسى خرده گیرى میکندتا شنونده را نسبت باو بدبین نموده محبتش را به سوى خویش جلب نماید.
گاهى بدینوسیله تظاهر به دوستى و خیرخواهى میکند،لیکن خیلى کم اتفاق میافتد که قصد دلسوزى و خیرخواهى واقعى داشته باشد.از این رهگذراست که مرد عاقل و باهوش نباید به مطلق بدگوییها ترتیب اثر بدهد بلکه باید با کمال دقت و احتیاط منظور گوینده را دریابد و مواظب باشد فریب ظاهرسازیهاى او را نخورد و تحت تاثیر القاآت شیطانى او قرار نگیرد.
یکى از نکات قابل توجهى که مرد باید بدان توجه داشته باشداینست که مادر و خواهر و برادر و زن برادرش غالبا با همسرش میانه خوبى ندارند و لو تظاهر به دوستى داشته باشند.
علت قضیه اینست که پسر قبل از ازدواج جزء خانواده پدر و مادرمحسوب میشود و از خویش استقلال ندارد.پدر و مادر سالها براى پسرشان رنج و زحمت میکشند بدان امید که در آخر عمر از او منتفع شوند.
در عین حال که برایش عروسى میکنند و به صورت ظاهر مستقلش قرارمیدهند لیکن از وى انتظار دارند که از پدر و مادر قطع علاقه نکند و درعین استقلال،تابع آنها باشد و بیش از سابق نسبت به آنان اظهار محبت نماید و در همه امور هیچکس حتى همسرش را بر آنها ترجیح ندهد و مانندسابق تمام توجهش به سوى آنان معطوف باشد.لیکن پسر وقتى ازدواج میکند تمام همش اینست که یک زندگى خوش و آبرومند و کاملا مستقلى براى خویشتن تاسیس کند.چون همسر تازه اش را یک عضو مهم وشریک آن زندگى نوین میداند به وى اظهار عشق و علاقه میکند.شبانه روززحمت میکشد تا اسباب و لوازم زندگى را مرتب نموده اسباب رفاه وآسایش خودش و همسرش را فراهم سازد.هر چه در این باره بیشترکوشش کند به همین نسبت از زندگى سابقش جدا شده نسبت به خویشانش کمتر اظهار علاقه خواهد نمود.
در اینجا است که آنها مخصوصا مادر و خواهرش احساس خطرمیکنند.متوجه میشوند که با ورود یک دختر بیگانه به خانواده شان نزدیک است پسرشان را از دست بدهند.هر چه بیشتر براى زندگى اختصاصى خویش و جلب رضایت همسرش کوشش کند آنان بیشتر احساس خطرمینمایند.از آن مى ترسند که یک مرتبه رشته خویشاوندى را بریده و به طور کلى آنها را فراموش کند.در این کم مهرى،عروس تازه را مجرم شناخته تمام گناهان را به گردن او میگذارند.
براى حفظ موقعیت خویش و نگهدارى پسرشان غالبا بهترین راه را این میدانند که مهر و علاقه او را نسبت به همسرش کم کنند.بدین منظور از عروس تازه وارد عیبجویى میکنند. برایش عیب و نقص مى تراشند.عیبهاى کوچک و غیر قابل اعتنا را بزرگ جلوه میدهند. پیش شوهرش از او بدگویى میکنند.حتى اگر ضرورت اقتضا کرد از نسبتهاى دروغ هم باک ندارند.صدها نقشه میکشند تا از عروس تازه انتقام بگیرندو او را از نظر شوهر بیندازند.
مرد اگر آدم ساده و زود باورى باشد ممکن است از نیرنگها ودلسوزیهاى ظاهرى آنها متاثر گشته آلت دست آنها واقع شود.از بدگوییهاى آنها متاثر گشته نسبت به همسرش دلسرد گردد. بهانه جویى وغر و نق را شروع کند.موضوعات بسیار کوچک و بى اهمیت را عیب بزرگ و قابل اهمیت بشمارد.همیشه آنها را در نظر خویش مجسم نموده گاه و بیگاه از همسرش انتقاد کند. بدین وسیله محیط خانه را صحنه ایرادو خرده گیرى و کانون گرم خانواده را سرد و بى صفا گرداند.
هر چه بیشتر به حرفشان گوش بدهد تشویق شده بیشتر عیبجویى نموده دو بهم زنى مینمایند.در اثر فتنه انگیزیهاى آنها ممکن است کار زن وشوهر به زد و خورد و حتى طلاق و جدایى منجر شود.ممکن است آنقدرمزاحم عروس بیچاره شوند که جانش به ستوه آمده از زندگى سیر شود به حدیکه از شدت ناراحتى و عصبانیت دست بخودکشى بزند.زنهاییکه ازدست مادر یا خواهر یا برادر شوهر خویش انتحار نموده اند بسیارند ونمونه هایى از آنها در صفحات مجلات و روزنامه ها منعکس میشود.
از باب نمونه به داستانهاى زیر توجه فرمایید:تازه عروسى درپایان اولین هفته ازدواج سوزن خورد.پس از عمل جراحى به خبرنگاراطلاعات گفت:یک هفته است با مرد 34 ساله اى بنام... ازدواج کرده ام.
روزى که به خانه شوهر میرفتم حس میکردم که مانند زنان دیگر خوشبخت خواهم شد.ولى هنوز چند روز نگذشته بود که ناسازگارى شوهر و خواهرشوهر شروع شد و زندگى که فکر میکردم برایم بهشتى خواهد بود به جهنمى تبدیل شد.اقوام شوهرم در این مدت کم آنقدر مرا اذیت کردند که از زندگى سیر شدم و به وسیله خوردن سوزن خودکشى کردم (1) .
زنى خودسوزى کرد و در آخرین دقائق حیات به مامورین گفت:
برادران شوهرم زندگى را بر من تلخ کرده بودند و بخاطر آزار و اذیت آنهابود که خودم را آتش زدم (2) .
تازه عروسى که از بدرفتاریهاى مادر شوهرش به تنگ آمده بودخود را آتش زد (3) .
زنى به علت بدرفتارى و بهانه گیرى مادر شوهرش خودسوزى کرد (4) .
بنابراین،ناسازگاریها و فتنه انگیزیهاى مادر شوهر و خواهر شوهریکى از خطرات بزرگى است که بنیاد زناشوییها را متزلزل میسازد وخوشى و آسایش را از خانواده ها سلب میکند.پس نمى توان آنرا نادیده گرفت بلکه باید با عقل و تدبیر در صدد چاره اش برآمد.
البته نمى توان در دهان آنها را بست لیکن میتوان سخنانشان راعقیم و بى اثر قرار داد.
مرد باید بدین نکته توجه داشته باشد که مذمتها و عیبجوییهاى بدگویان-چه مادر و خواهر باشند چه غیر اینها-غالبا از روى خیرخواهى و دلسوزى نیست.بلکه عوامل دیگرى از قبیل حسد،کینه توزى،انتقام،خودنمایى،قصد سوء استفاده در میان است.چون برخوشى و آسایش عروسشان رشک مى برند،چون در مقابل خواسته هاى آنها تسلیم بدون قید و شرط نشده، چون او را رقیب خویش و غاصب پسرشان میدانند،چون میخواهند پسرشان را نگهدارند تا از وى استفاده ببرند،چون میخواهند خودشان را خیرخواه جلوه دهند بدین جهت ازعروس بدگویى میکنند تا نتواند در دل شوهرش زیاد نفوذ کند.
آنها غالبا به فکر خویش هستند و منافع خودشان را بر مصالح پسرو عروسشان مقدم میدارند. اگر خیرخواه بودند بواسطه عیبجوییها وولنگاریهاى خویش زندگى آنها را سرد و متزلزل نمى ساختند بلکه اسباب استحکام و دوام آنرا فراهم میساختند.
تعجب اینجاست که وقتى میخواستند همین دختر را براى پسرشان نامزد کنند با تعریف و توصیف مقام او را از فرشته ها هم بالاتر میبردندلیکن وقتى به خانه بخت قدم نهاد یک مرتبه وضع تغییر میکند و داراى صدها عیب و نقص میشود.
آقاى محترم!گول زبان چرب و نرم و دلسوزیهاى ظاهرى آنها رانخور.
اکثر عیوبیکه براى همسرت مى تراشند یا اصلا عیب نیستند یاعیوب کوچک و بى اهمیتى هستند که آدم عاقل نباید بدانها اعتنا کند.
فرضا عیبى هم داشته باشد مگر بشر بى عیب سراغ دارى که انتظار دارى همسرت به طور کلى بى عیب باشد؟
مگر مادر و خواهرت که از همسرت عیبجویى میکنند خودشان بى عیبند؟!اگر عیبى هم داشته باشد در مقابل،صدها خوبى دارد.چراخوبیهایش را نمى بینى؟اگر به حرفشان گوش بدهى هر روز بلیه و غوغایى بر پا میسازند.ترا نسبت به زندگى و همسرت دلسرد میگردانند. همسرت نیز نسبت به تو و زندگى بیعلاقه میگردد.
محیط خانه که باید محیط صفا و محبت باشد به صحنه کشمکش و ایراد و بهانه جویى تبدیل میگردد.اگر با همین وضع تا آخر عمر به زندگى ادامه بدهید آسایش و سعادت نخواهید داشت. و اگر به طلاق و جدایى منجر شود معمولا وضع بهترى پیدا نخواهید کرد.زیرا علاوه بر ضررهاى اقتصادى و ناراحتیهاى روحى و زیانهاى آبرویى که عائدت میشود معلوم نیست در ازدواج آینده شانس بهترى داشته باشى و بتوانى همسر بهترى پیدا کنى.در آنصورت هم خیال نکن دست از سرت بردارند بلکه اگرمطابق میلشان نبود باز هم عیبجویى و انتقاد را شروع خواهند کرد.پس بهتر است از همان ابتدا رسما به آنها بگویى اگر میخواهید خویشاوندى ورفت و آمد ما باقى بماند از همسر من بدگویى نکنید و کارى بما نداشته باشید. همسرم عیبى ندارد و من او را دوست دارم.وقتى دیدند سخنانشان در تو اثر ندارد اکت خواهند شد و از شر عیبجوییها و فتنه انگیزیهاى آنهاخلاص خواهى شد.
لیکن بدین نکته نیز توجه داشته باش که بعض مادر و خواهرها باین آسانیها از هدف خویش دست بردار نیستند و براى پیشبرد هدف خویش وانتقام گرفتن از عروس از دروغ گفتن و تهمت زدن و حتى اگر ضرورت اقتضا کرد از نسبت خیانت دادن هم باک ندارند.و بوسیله این حربه برنده چنان اعصاب مرد را تحریک میکنند که کنترل خویش را از دست میدهد وتحقیق نکرده همسر بیگناهش را طلاق میدهد و حتى گاهى مرتکب قتل وجنایت میشود.
بسیارى از جنایتها و طلاقها در اثر همین بدگوییها و نسبتهاى ناروابوقوع پیوسته است.
براى نمونه به داستان زیر توجه فرمایید:«زن و شوهر جوانى به نام...و...به دادگاه مایت خانواده تبریزرفتند تا برگ عدم سازش بگیرند.مرد در دادگاه گفت:زن من براى برادرم که در اصفهان زندگى میکند نامه هاى عاشقانه مینویسد.دیشب چند تا ازاین نامه ها را در کمد لباس او پیدا کردم.اما زن در حالیکه اشک میریخت توضیح داد که مادر و خواهر شوهرم بر سر موضوعى...با من اختلاف دارند و دائما اذیتم میکنند.ولى حالا که مى بینند ایرادگیریهاى آنها اثرى نکرده این نامه ها را درست کرده توى کمد لباس من گذاشته اند تا شوهرم را تحریک کنند مرا طلاق بدهد.
در دادگاه این زن و شوهر را آشتى دادند و روانه کردند.فقط درلحظه آخر به شوهر گفتند:به مادر و خواهرت بگو اینقدر سر بسر عروس جوانشان نگذارند (5) ».
«زن 34 ساله اى از دست مادر شوهرش پیت نفت را بر سرش خالى کرد و خود را آتش زد.چند لحظه بعد همسایه ها با شنیدن فریادهایش به کمک شتافتند و او را به بیمارستان سیناى تهران رساندند.این زن دربیمارستان گفت:مادر شوهرى دارم که با ما زندگى میکند.فوق العاده عصبى و بهانه گیر است.مرتب از من ایراد میگیرد و بین من و شوهرم رابهم میزند.دیروز که براى خرید از خانه بیرون رفته بودم یکى از دوستانم را در کوچه دیدم و چند دقیقه با هم درد دل کردیم.وقتى به خانه رسیدم مادرشوهرم اعتراض کرده گفت:این همه وقت کجا بودى؟ جریان ملاقات بادوست دوران تحصیلم را برایش تعریف کردم.ولى او سرش را تکان داده گفت: دروغ میگویى.تازه زیر سرت بلند شده.شنیده ام با قصاب محله روى هم ریخته اى.من عصبانى شدم و از شدت ناراحتى تصمیم گرفتم که از دست او خودکشى کنم (6) ».
پس مرد در اینگونه موارد باید کمال بردبارى و احتیاط وعاقبت اندیشى را بعمل آورد.و در اطراف و جوانب موضوع خوب تحقیق و کنجکاوى کند و تا مطلب خوبى برایش روشن و مسلم نشده از هراقدامى جدا اجتناب نماید.
در اینجا لازم است خاطر نشان سازیم که پدر و مادر براى فرزندشان خیلى رنج برده اند.در تحمل آن همه زحمت صدها امید و آرزوداشته اند.امیدوار بوده اند که در موقع درماندگى دستشان را بگیرد.شرعا ووجدانا حق دارند.سزاوار نیست انسان وقتى به استقلال رسید و اندک توانایى در خویشتن دید حقوق آنها را یکسره فراموش کند و محو زن وفرزند گردد. سپاس گزارى از آنها در هر حال واجب و لازم است.حتى بعداز ازدواج هم باید نسبت بآنها احسان و احترام کند.و اگر محتاج و درمانده هستند واجب است بر آنان انفاق کند.باید همیشه در مقابلشان کوچکى وتواضع کند.
مانند سابق بلکه بیشتر اظهار محبت و اخلاص نماید.رابطه اش را با آنهاقطع نکند.براى عرض ادب به منزلشان برود و براى احترام به مهمانى دعوتشان کند.کارى نکند که آزرده خاطر گردند.به همسر و فرزندانش سفارش کند که تواضع و احترام را از دست ندهند.به آنان بفهماند که صلاح ما در اینست که نسبت به پدر و مادر و سایر خویشان وفادار باشیم.
بدین وسیله میتواند هم حقوق پدر و مادر و سایر خویشان را ادا کند و آنها را راضى نگهدارد و هم جلو اذیتها و ناسازگاریهاى آنان را بگیرد.اگراحساس خطر نکنند وجهى ندارد مزاحم عروسشان شوند بلکه ازطرفداران و حمایت کنندگان جدى او خواهند بود.
در خاتمه لازم است یادآور شویم که عروس نباید از شوهرش انتظار داشته باشد که پدر و مادر و سایر خویشانش را یکسره فراموش کندو زحمتها و محبتهاى آنان را به طور کلى نادیده بگیرد و با آنها قطع رابطه کند.این کار نه باین آسانیها امکان دارد نه صلاح است.
عروس اگر زن عاقل و با تدبیرى باشد میتواند به طورى با مادرشوهر و خواهر شوهرش رفتار کند که از مادر و خواهر خودش نیزمهربان تر و دلسوزتر باشند.اگر در مقابل آنان حالت تسلیم بخود بگیرد ودر کارها با آنها مشورت کند و رفت و آمد را قطع نکند و احترام آنها رامحفوظ بدارد و نسبت بآنان احسان و نیکى کند نه تنها مزاحمش نخواهندشد بلکه همواره مددکار و حامى او خواهند بود.
این صفت پلید در بین دوستان و خانواده ها کدورت و دشمنى ایجادمیکند.خانواده ها را متلاشى میگرداند.کانون گرم خانوادگى را سرد و بى رونق مینماید.و چه بسا اوقات اسباب قتل و جنایت میشود.
عیبجویى و بدگویى عوامل و علل مختلفى دارد.گاهى حسد باعث بدگویى میشود،گاهى دشمنى و کینه توزى،گاهى انتفامجویى.گاهى به قصد خودستایى از دیگران بدگویى میکند. گاهى از کسى خرده گیرى میکندتا شنونده را نسبت باو بدبین نموده محبتش را به سوى خویش جلب نماید.
گاهى بدینوسیله تظاهر به دوستى و خیرخواهى میکند،لیکن خیلى کم اتفاق میافتد که قصد دلسوزى و خیرخواهى واقعى داشته باشد.از این رهگذراست که مرد عاقل و باهوش نباید به مطلق بدگوییها ترتیب اثر بدهد بلکه باید با کمال دقت و احتیاط منظور گوینده را دریابد و مواظب باشد فریب ظاهرسازیهاى او را نخورد و تحت تاثیر القاآت شیطانى او قرار نگیرد.
یکى از نکات قابل توجهى که مرد باید بدان توجه داشته باشداینست که مادر و خواهر و برادر و زن برادرش غالبا با همسرش میانه خوبى ندارند و لو تظاهر به دوستى داشته باشند.
علت قضیه اینست که پسر قبل از ازدواج جزء خانواده پدر و مادرمحسوب میشود و از خویش استقلال ندارد.پدر و مادر سالها براى پسرشان رنج و زحمت میکشند بدان امید که در آخر عمر از او منتفع شوند.
در عین حال که برایش عروسى میکنند و به صورت ظاهر مستقلش قرارمیدهند لیکن از وى انتظار دارند که از پدر و مادر قطع علاقه نکند و درعین استقلال،تابع آنها باشد و بیش از سابق نسبت به آنان اظهار محبت نماید و در همه امور هیچکس حتى همسرش را بر آنها ترجیح ندهد و مانندسابق تمام توجهش به سوى آنان معطوف باشد.لیکن پسر وقتى ازدواج میکند تمام همش اینست که یک زندگى خوش و آبرومند و کاملا مستقلى براى خویشتن تاسیس کند.چون همسر تازه اش را یک عضو مهم وشریک آن زندگى نوین میداند به وى اظهار عشق و علاقه میکند.شبانه روززحمت میکشد تا اسباب و لوازم زندگى را مرتب نموده اسباب رفاه وآسایش خودش و همسرش را فراهم سازد.هر چه در این باره بیشترکوشش کند به همین نسبت از زندگى سابقش جدا شده نسبت به خویشانش کمتر اظهار علاقه خواهد نمود.
در اینجا است که آنها مخصوصا مادر و خواهرش احساس خطرمیکنند.متوجه میشوند که با ورود یک دختر بیگانه به خانواده شان نزدیک است پسرشان را از دست بدهند.هر چه بیشتر براى زندگى اختصاصى خویش و جلب رضایت همسرش کوشش کند آنان بیشتر احساس خطرمینمایند.از آن مى ترسند که یک مرتبه رشته خویشاوندى را بریده و به طور کلى آنها را فراموش کند.در این کم مهرى،عروس تازه را مجرم شناخته تمام گناهان را به گردن او میگذارند.
براى حفظ موقعیت خویش و نگهدارى پسرشان غالبا بهترین راه را این میدانند که مهر و علاقه او را نسبت به همسرش کم کنند.بدین منظور از عروس تازه وارد عیبجویى میکنند. برایش عیب و نقص مى تراشند.عیبهاى کوچک و غیر قابل اعتنا را بزرگ جلوه میدهند. پیش شوهرش از او بدگویى میکنند.حتى اگر ضرورت اقتضا کرد از نسبتهاى دروغ هم باک ندارند.صدها نقشه میکشند تا از عروس تازه انتقام بگیرندو او را از نظر شوهر بیندازند.
مرد اگر آدم ساده و زود باورى باشد ممکن است از نیرنگها ودلسوزیهاى ظاهرى آنها متاثر گشته آلت دست آنها واقع شود.از بدگوییهاى آنها متاثر گشته نسبت به همسرش دلسرد گردد. بهانه جویى وغر و نق را شروع کند.موضوعات بسیار کوچک و بى اهمیت را عیب بزرگ و قابل اهمیت بشمارد.همیشه آنها را در نظر خویش مجسم نموده گاه و بیگاه از همسرش انتقاد کند. بدین وسیله محیط خانه را صحنه ایرادو خرده گیرى و کانون گرم خانواده را سرد و بى صفا گرداند.
هر چه بیشتر به حرفشان گوش بدهد تشویق شده بیشتر عیبجویى نموده دو بهم زنى مینمایند.در اثر فتنه انگیزیهاى آنها ممکن است کار زن وشوهر به زد و خورد و حتى طلاق و جدایى منجر شود.ممکن است آنقدرمزاحم عروس بیچاره شوند که جانش به ستوه آمده از زندگى سیر شود به حدیکه از شدت ناراحتى و عصبانیت دست بخودکشى بزند.زنهاییکه ازدست مادر یا خواهر یا برادر شوهر خویش انتحار نموده اند بسیارند ونمونه هایى از آنها در صفحات مجلات و روزنامه ها منعکس میشود.
از باب نمونه به داستانهاى زیر توجه فرمایید:تازه عروسى درپایان اولین هفته ازدواج سوزن خورد.پس از عمل جراحى به خبرنگاراطلاعات گفت:یک هفته است با مرد 34 ساله اى بنام... ازدواج کرده ام.
روزى که به خانه شوهر میرفتم حس میکردم که مانند زنان دیگر خوشبخت خواهم شد.ولى هنوز چند روز نگذشته بود که ناسازگارى شوهر و خواهرشوهر شروع شد و زندگى که فکر میکردم برایم بهشتى خواهد بود به جهنمى تبدیل شد.اقوام شوهرم در این مدت کم آنقدر مرا اذیت کردند که از زندگى سیر شدم و به وسیله خوردن سوزن خودکشى کردم (1) .
زنى خودسوزى کرد و در آخرین دقائق حیات به مامورین گفت:
برادران شوهرم زندگى را بر من تلخ کرده بودند و بخاطر آزار و اذیت آنهابود که خودم را آتش زدم (2) .
تازه عروسى که از بدرفتاریهاى مادر شوهرش به تنگ آمده بودخود را آتش زد (3) .
زنى به علت بدرفتارى و بهانه گیرى مادر شوهرش خودسوزى کرد (4) .
بنابراین،ناسازگاریها و فتنه انگیزیهاى مادر شوهر و خواهر شوهریکى از خطرات بزرگى است که بنیاد زناشوییها را متزلزل میسازد وخوشى و آسایش را از خانواده ها سلب میکند.پس نمى توان آنرا نادیده گرفت بلکه باید با عقل و تدبیر در صدد چاره اش برآمد.
البته نمى توان در دهان آنها را بست لیکن میتوان سخنانشان راعقیم و بى اثر قرار داد.
مرد باید بدین نکته توجه داشته باشد که مذمتها و عیبجوییهاى بدگویان-چه مادر و خواهر باشند چه غیر اینها-غالبا از روى خیرخواهى و دلسوزى نیست.بلکه عوامل دیگرى از قبیل حسد،کینه توزى،انتقام،خودنمایى،قصد سوء استفاده در میان است.چون برخوشى و آسایش عروسشان رشک مى برند،چون در مقابل خواسته هاى آنها تسلیم بدون قید و شرط نشده، چون او را رقیب خویش و غاصب پسرشان میدانند،چون میخواهند پسرشان را نگهدارند تا از وى استفاده ببرند،چون میخواهند خودشان را خیرخواه جلوه دهند بدین جهت ازعروس بدگویى میکنند تا نتواند در دل شوهرش زیاد نفوذ کند.
آنها غالبا به فکر خویش هستند و منافع خودشان را بر مصالح پسرو عروسشان مقدم میدارند. اگر خیرخواه بودند بواسطه عیبجوییها وولنگاریهاى خویش زندگى آنها را سرد و متزلزل نمى ساختند بلکه اسباب استحکام و دوام آنرا فراهم میساختند.
تعجب اینجاست که وقتى میخواستند همین دختر را براى پسرشان نامزد کنند با تعریف و توصیف مقام او را از فرشته ها هم بالاتر میبردندلیکن وقتى به خانه بخت قدم نهاد یک مرتبه وضع تغییر میکند و داراى صدها عیب و نقص میشود.
آقاى محترم!گول زبان چرب و نرم و دلسوزیهاى ظاهرى آنها رانخور.
اکثر عیوبیکه براى همسرت مى تراشند یا اصلا عیب نیستند یاعیوب کوچک و بى اهمیتى هستند که آدم عاقل نباید بدانها اعتنا کند.
فرضا عیبى هم داشته باشد مگر بشر بى عیب سراغ دارى که انتظار دارى همسرت به طور کلى بى عیب باشد؟
مگر مادر و خواهرت که از همسرت عیبجویى میکنند خودشان بى عیبند؟!اگر عیبى هم داشته باشد در مقابل،صدها خوبى دارد.چراخوبیهایش را نمى بینى؟اگر به حرفشان گوش بدهى هر روز بلیه و غوغایى بر پا میسازند.ترا نسبت به زندگى و همسرت دلسرد میگردانند. همسرت نیز نسبت به تو و زندگى بیعلاقه میگردد.
محیط خانه که باید محیط صفا و محبت باشد به صحنه کشمکش و ایراد و بهانه جویى تبدیل میگردد.اگر با همین وضع تا آخر عمر به زندگى ادامه بدهید آسایش و سعادت نخواهید داشت. و اگر به طلاق و جدایى منجر شود معمولا وضع بهترى پیدا نخواهید کرد.زیرا علاوه بر ضررهاى اقتصادى و ناراحتیهاى روحى و زیانهاى آبرویى که عائدت میشود معلوم نیست در ازدواج آینده شانس بهترى داشته باشى و بتوانى همسر بهترى پیدا کنى.در آنصورت هم خیال نکن دست از سرت بردارند بلکه اگرمطابق میلشان نبود باز هم عیبجویى و انتقاد را شروع خواهند کرد.پس بهتر است از همان ابتدا رسما به آنها بگویى اگر میخواهید خویشاوندى ورفت و آمد ما باقى بماند از همسر من بدگویى نکنید و کارى بما نداشته باشید. همسرم عیبى ندارد و من او را دوست دارم.وقتى دیدند سخنانشان در تو اثر ندارد اکت خواهند شد و از شر عیبجوییها و فتنه انگیزیهاى آنهاخلاص خواهى شد.
لیکن بدین نکته نیز توجه داشته باش که بعض مادر و خواهرها باین آسانیها از هدف خویش دست بردار نیستند و براى پیشبرد هدف خویش وانتقام گرفتن از عروس از دروغ گفتن و تهمت زدن و حتى اگر ضرورت اقتضا کرد از نسبت خیانت دادن هم باک ندارند.و بوسیله این حربه برنده چنان اعصاب مرد را تحریک میکنند که کنترل خویش را از دست میدهد وتحقیق نکرده همسر بیگناهش را طلاق میدهد و حتى گاهى مرتکب قتل وجنایت میشود.
بسیارى از جنایتها و طلاقها در اثر همین بدگوییها و نسبتهاى ناروابوقوع پیوسته است.
براى نمونه به داستان زیر توجه فرمایید:«زن و شوهر جوانى به نام...و...به دادگاه مایت خانواده تبریزرفتند تا برگ عدم سازش بگیرند.مرد در دادگاه گفت:زن من براى برادرم که در اصفهان زندگى میکند نامه هاى عاشقانه مینویسد.دیشب چند تا ازاین نامه ها را در کمد لباس او پیدا کردم.اما زن در حالیکه اشک میریخت توضیح داد که مادر و خواهر شوهرم بر سر موضوعى...با من اختلاف دارند و دائما اذیتم میکنند.ولى حالا که مى بینند ایرادگیریهاى آنها اثرى نکرده این نامه ها را درست کرده توى کمد لباس من گذاشته اند تا شوهرم را تحریک کنند مرا طلاق بدهد.
در دادگاه این زن و شوهر را آشتى دادند و روانه کردند.فقط درلحظه آخر به شوهر گفتند:به مادر و خواهرت بگو اینقدر سر بسر عروس جوانشان نگذارند (5) ».
«زن 34 ساله اى از دست مادر شوهرش پیت نفت را بر سرش خالى کرد و خود را آتش زد.چند لحظه بعد همسایه ها با شنیدن فریادهایش به کمک شتافتند و او را به بیمارستان سیناى تهران رساندند.این زن دربیمارستان گفت:مادر شوهرى دارم که با ما زندگى میکند.فوق العاده عصبى و بهانه گیر است.مرتب از من ایراد میگیرد و بین من و شوهرم رابهم میزند.دیروز که براى خرید از خانه بیرون رفته بودم یکى از دوستانم را در کوچه دیدم و چند دقیقه با هم درد دل کردیم.وقتى به خانه رسیدم مادرشوهرم اعتراض کرده گفت:این همه وقت کجا بودى؟ جریان ملاقات بادوست دوران تحصیلم را برایش تعریف کردم.ولى او سرش را تکان داده گفت: دروغ میگویى.تازه زیر سرت بلند شده.شنیده ام با قصاب محله روى هم ریخته اى.من عصبانى شدم و از شدت ناراحتى تصمیم گرفتم که از دست او خودکشى کنم (6) ».
پس مرد در اینگونه موارد باید کمال بردبارى و احتیاط وعاقبت اندیشى را بعمل آورد.و در اطراف و جوانب موضوع خوب تحقیق و کنجکاوى کند و تا مطلب خوبى برایش روشن و مسلم نشده از هراقدامى جدا اجتناب نماید.
در اینجا لازم است خاطر نشان سازیم که پدر و مادر براى فرزندشان خیلى رنج برده اند.در تحمل آن همه زحمت صدها امید و آرزوداشته اند.امیدوار بوده اند که در موقع درماندگى دستشان را بگیرد.شرعا ووجدانا حق دارند.سزاوار نیست انسان وقتى به استقلال رسید و اندک توانایى در خویشتن دید حقوق آنها را یکسره فراموش کند و محو زن وفرزند گردد. سپاس گزارى از آنها در هر حال واجب و لازم است.حتى بعداز ازدواج هم باید نسبت بآنها احسان و احترام کند.و اگر محتاج و درمانده هستند واجب است بر آنان انفاق کند.باید همیشه در مقابلشان کوچکى وتواضع کند.
مانند سابق بلکه بیشتر اظهار محبت و اخلاص نماید.رابطه اش را با آنهاقطع نکند.براى عرض ادب به منزلشان برود و براى احترام به مهمانى دعوتشان کند.کارى نکند که آزرده خاطر گردند.به همسر و فرزندانش سفارش کند که تواضع و احترام را از دست ندهند.به آنان بفهماند که صلاح ما در اینست که نسبت به پدر و مادر و سایر خویشان وفادار باشیم.
بدین وسیله میتواند هم حقوق پدر و مادر و سایر خویشان را ادا کند و آنها را راضى نگهدارد و هم جلو اذیتها و ناسازگاریهاى آنان را بگیرد.اگراحساس خطر نکنند وجهى ندارد مزاحم عروسشان شوند بلکه ازطرفداران و حمایت کنندگان جدى او خواهند بود.
در خاتمه لازم است یادآور شویم که عروس نباید از شوهرش انتظار داشته باشد که پدر و مادر و سایر خویشانش را یکسره فراموش کندو زحمتها و محبتهاى آنان را به طور کلى نادیده بگیرد و با آنها قطع رابطه کند.این کار نه باین آسانیها امکان دارد نه صلاح است.
عروس اگر زن عاقل و با تدبیرى باشد میتواند به طورى با مادرشوهر و خواهر شوهرش رفتار کند که از مادر و خواهر خودش نیزمهربان تر و دلسوزتر باشند.اگر در مقابل آنان حالت تسلیم بخود بگیرد ودر کارها با آنها مشورت کند و رفت و آمد را قطع نکند و احترام آنها رامحفوظ بدارد و نسبت بآنان احسان و نیکى کند نه تنها مزاحمش نخواهندشد بلکه همواره مددکار و حامى او خواهند بود.
پینوشتها:
1-اطلاعات 25 آبان 1348
2-اطلاعات 14 مرداد ماه 1349
3-اطلاعات 13 اردیبهشت 1349
4-اطلاعات 16 اردیبهشت 1349
5-اطلاعات 3 اسفند ماه 1350
6-کیهان 25 فروردین 1352.
/ج