تحریف ولایت

خوشبختانه شخصیتهای علمی شیعی در زمینه ولایت رسائل و آثار بسیاری تدوین فرموده اند که راه هرگونه بهره برداری سوء را برای منحرفان از صراط و درستی مسدود نموده و
چهارشنبه، 10 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحریف ولایت
 تحریف ولایت

نویسنده: سید تقی واحدی



 
خوشبختانه شخصیتهای علمی شیعی در زمینه ولایت رسائل و آثار بسیاری تدوین فرموده اند که راه هرگونه بهره برداری سوء را برای منحرفان از صراط و درستی مسدود نموده و جوابگوی هرگونه سؤال یا ایراد و اشکال به اندازه کافی و وافی می باشد.
صوفیه نیز در این زمینه تألیفاتی به مذاق اهل تصوف تدوین نموده اند که نقل انحرافات آن نوشتارها خود رساله ای جداگانه خواهد شد و ما به مقدار نیاز و ضرورت تحقیق کار خودمان مورد استفاده قرار می دهیم.
چون صوفیه به این مهم توجه پیدا کردند اگر بخواهند به تصوف جنبه ی معنوی بدهند ناگزیراً می بایست خرقه خویش را به رسول اکرم صلوات الله علیه برسانند و این امکان پذیر نیست مگر بواسطه اولاد آن بزرگوار که امامان شیعه می باشند. در به ثمر رسانیدن این یقین نیز با مشکلی مهم مواجه بوده و هستند که تحت هیچ عنوانی نمی توان نادیده گرفته و هیچ نوع پاک کننده ای قادر به پاک کدن این حقیقت تاریخ نیست و آن مذهب صوفیه می باشد که مذهب آل بیت نیست. ولی ناچاراً «چون دیدند که شیعیان فریفته و شیفته امامان معصوم و نایبان بر حق آن بزرگواران هستند بر آن شدند که با تظاهر به ولایت و دم زدن از امامت زمینه به انزوا کشانیدن عالمان اسلامی و دور داشتن توده های شیعه از آنان را فراهم سازند»(1).

تحریف ولایت

نخست باید تحریف را شناخت که بنا به نوشته «ابن منظور» حرف، انحراف، تحریف و احریراف (که با حرف«علی» به کار می رود) یعنی عدول و میل (کشتن) از چیزی است، تحریف القلم یعنی زدن قلم به صورت مایل یا کج، قلم محرف یعنی قلمی که با مقطع کج تراشیده شده باشد، تحریف لکلم عن مواضعه یعنی تغییر دادن آن، کلمه تحریف در قرآن به کار رفته است می گوید یهود معانی تورات را با کلمات مشابه تغییر می دادند و خداوند از آن تعبیر فرموده است «یحرفون الکلم عن مواضعه»(2).
در قرآن مشتقات تحریف چهار بار به کار رفته که بار سوم شبیه به دو مورد سابق الذکر می باشد و بار چهارم می فرماید: «و لقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه»(3) یعنی و حال آنکه گروهی از آنان کلام الهی را می شنوند و پس از این که آن را دریافتند آگاهانه دگرگونش می سازند(4) در بررسی علل و عوامل جعل و تحریف احادیث پیرامون ولایت به دو جریان بر می خوریم که هر یک با انگیزه ای مغایر و متضاد با دیگری به جعل و تحریف حدیث ولایت دست زده اند یکی از آن دو متصوفه و افراد زاهد مسلک بوده اند که به منظور هماهنگی کردن ولایت، حدیث ولایت را تحریف کرده سخنانی را جعل نموده به اسلام و شخصیتهای آسمانی آن نسبت داده اند تا ولایت صوفیه را در کنار امامت شیعه قرار دهند به گفته علامه هاشم معروف الحسنی «صوفیان به خطاها رفته و به یاوه گوییهای خود در تفسیر ولایت بسنده نکرده»،«اولیای خود را بر پیامبر برتری (داده) زیرا اولیای آنها بی واسطه با خدا مربوطند، و پیامبران با این عنوانی که دارند ارتباط آنها با خدا (جز به توسط حاملان) وحی... از ابوالغیث بن جمیل صوفی نقل است مادر دریایی فرو رفته ایم که پیامبران بر کرانه آنند... اولیاء در مقامی بر منبرهایی از نور قرار دارند که همه پیامبران و شهیدان بر آنان رشک می برند، از عبدالقادر گیلانی نقل شده که گفته است ای گروه پیامبران به شما لقب نبی داده شده، و به ما گروه، اولیاء گفته شده آنچه به شما داده نشده به ما عطا گردیده است».(5)
در راه اثبات چنین ادعای بی اساس و پایه ای«ولایت نامه» ها نوشتند، جعل و تحریفها کردند و هر صوفی در هر عصری چون محیی الدین عربی خود را خاتم الولایه خواند و به مصداق آیه مبارکه «و لقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه» به طور مرموزانه ولایت را تحریف نموده اند و اگر بخواهیم شاهدی نقل کنیم ناگزیریم بخشی از همان ولایت نامه ها را عیناً بازگو نمائیم لکن نتیجه حاصله از تمامی ولایت نامه های صوفیه این است که ولایت را به دلخواه خود شرح و تفسیر داده تا بتواند از این تغییر و تحول،ردائی به قامت هر صوفی سر نتراشیده راست آورند که در قسمت بیعت صوفیه به آن اشاره خواهیم نمود.

تقسیم ولایت

صوفیه در پی تحریف ولایت آن را به عامه و خاصه تقسیم نموده سپس شرح کرده می نویسد: «هرمؤمنی در حد مقام ایمان و قرب به حق دارای درجه ای از مقام ولایت است، این ولایت برای عموم مؤمنین می باشد و بدین جهت آن را «ولایت عامه» خوانده اند»(6) و درباره ولایت خاصه هم می گویند: «مخصوص کسانی است که قربشان به حق در حد نهایت سفر اول(7) و مخصوص خواص است».(8)
وقتی صوفیه خویش را از عوام ندانند از خواص محسوب می شوند که قربشان به خدای تعالی زیاد است.

تقسیم ولایت خاصه

کسانی که از صفات بشری مرده اند و از ملک فنا گذشته به بفا که فانی در حق تعالی است رسیده اند نیز به اعتقاد صوفیه حضرات ائمه دین در زمره این طبقه اند و دارای ولایت خاصه اند.
در اینجا نیز صوفیه به طور مرموزانه ولایت خاصه را تقسیم بندی نموده پای بشر عادی که البته فقط رؤسای صوفیه به شمار می روند را به حریم امامت و عصمت باز کرده اند. مجدالاشراف که از رؤسای نامی فرقه ی ذهبیه اغتشاشیه است می نویسد، «سلسله ی ولایت اللهیه در هر عصر دو شعبه دارد یکی به طور کلیه که آن را ولایت کلیه مطلقه اللهیه نامیده اند ثانی به طور جزئیت که آن را ولایت جزئیه نامیده اند به عبارت اخری اول را ولایت شمسیه الهیه و ثانی را ولایت قمریه می نامند».(9)
آقای حاج علی تابنده بر خلاف آنکه گذشتگانش چنین طراحی از ولایت را قبول نداشته اند زیرا نمی خواستند دنباله روی از فرقه ای که قبولش ندارند کرده باشند، بدعت در بدعت آورده سنت شکنی کرده، ولایت خاصه در معنا ولایتی که مخصوص معصوم علیه السلام می باشد را تقسیم بندی نموده می نویسد: «آن را به کلیه شمسیه وجزئیه قمریه
تقسیم کرده اند، ولایت کلیه شمسیه ولایت کسانی است که همچون خورشید نورشان از خود و با لذات است در حالی که ولایت قمریه مربوط به اولیاء جزء است [منظور خودش است] که همچون ماه نور ولایت خویش را از خورشید می گیرند و ولایتشان با تعرض است نه بالذات».(10)

تعمیم(11) ولایت

اینگونه تعریف و تقسیم ولایت که در اصل تحریف ولایت می باشد، برخلاف عمل کردن، ولایت را عمومیت دادن، یعنی همگانی نمودن است.
صوفیه با چنین روش، رؤسای فرق تصوف را در عرض ولایت مطلقه اللهیه قرار داده اند، مقامی بدون فاصله با مقام عصمت برایشان فرض داشته اند چنان که مجد الاشراف صوفی معروف فرقه ذهبی می نویسد: «ولایت جزئیه اقتباسی است از مشکوة صاحب ولایت کلیه شمسیه، در هر عصر مثل قمر از شمس فی کل الزمان»(12) بدون واسطه منیر می شود و خود واسطه بین خلق و امام است این همان شخصی می باشد که شیخیه به نام «رکن ربع» در کنار امام و پیامبر و خدا قرار داده اند و آقای علی تابنده رئیس فرقه گنابادی چنین معرفی اش می کند: «ولایت جزئیه مربوط به اولیاء جزء است که هم چون ماه نور ولایت خویش را از خورشید می گیرند و ولایتشان بالعرض است نه بالذات».(13)
صوفیه و شیخیه به این ترتیب ولایت خاصه را همگانی نموده و به آن عمومیت داده اند تا بتوانند با عنوان ولایت قمریه مقامی ما فوق تمام انسانها و دون صاحب ولایت کلیه اللهیه که از آن به «ولایت شمسیه» تعبیر کرده اند برای رؤسای صوفیه قائل شوند.

ولایت قمریه یا نیابت خاصه

زندگی حضرت حجة ابن الحسن العسکری روحی فداه با دو رویداد مهمّ شکل گرفته است که از آن به «غیبت صغری» و «غیب کبری» تعبیر کرده اند.
چون به دستور امام حسن عسکری علیه السلام امر ولایت را مستور نمودند(14) و متقابلاً برای اینکه امر ولایت مخفی هم نماند فوراً عقیقه نموده، گوسفند عقیقه را برای دسته ای فرستادند، پیغام «این عقیقه پسرم محمد است»(15) را که امام داده بود پخش کردند.
در این صورت ایام غیبت صغری را باید از زمان تولد حضرت حجة ابن الحسن روحی فداه قرار داد که طور آن 74 سال بوده و حضرت در مدت 69 سال عهده دار اداره امور مسلمین و خلافت بنی اکرم بوده اند.
در طول این 69 سال که زمان غیبت صغری محسوب می شود حضرت وسیله چهارم نفر از نزدیکان به نامهای: ابوعمر و عثمان بن سعید عمری(متوفی 303/4).
ابوجعفر بن محمد بن عثمان بن سعید (متوفی 305/4 جمادی الاول)
شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (متوفی شعبان 320)
ابوالحسن علی بن محمد سمری (328/9)
با صدور توقیعاتی مراتب را برای امت توضیح می فرمودند.
با تمام شدن دوران غیبت صغری که در معنا اتمام دوران نیابت خاصه می باشد و آغاز زمان غیبت کبری، یعنی فرا رسیدن زعامت و مرجعیت و خلافت نواب عامه است، باز نمایندگان نواب امام زمان روحی فداه چون «ابوالحسن محمد بن جعفری اسدی»،«حاجزبن یزید و شاه» و «احمد بن اسحاق قمی» همان نقش را داشته اند.
منظور صوفیه از «ولایت قمریه» استمرار این نیابت خاصه است در صورتی که با صدور آخرین فرمان از ناحیه ی مقدسه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا به ابوالحسن علی بن محمد سمری که خبر مرگ او را در ضمن ابزار رضایت و قدردانی از خدمات او ابلاغ نموده اند پایان دوران نیابت خاصه را نیز اعلام داشته اند و مدعی چنین منصب و رؤیت را کذاب دانسته اند.

ولایت قمریه

دنباله ی پدیده ی ولایت بدون امامت

صوفیه در عصر امام معصوم علیه السلام با اختیار نمودن روش فقهی غیر آل بیت عصمت و طهارت عملاً امامت ائمه طاهرین را نپذیرفته هر کدام خویش را امام مذهبی غیر از تشیع می دانستند و به ترویج غیر فقه آل محمد در زمان امامت آل محمد اشتغال داشته اند. در معنا زمینه ساز پدیده ولایت بدون امامت بوده اند.
در عصر غیبت کبری با بافته های خیالی «ولایت شمسیه» و «ولایت قمریه» مانند صدر اسلام که خلافت و ولایت غدیر خم را از امامت تفکیک کردند، ولایت بدون امامت نتیجه شوری غیر قانونی سقیفه بنی ساعده را مطرح کردند. و در عصر غیبت کبری ولایت قمریه را در مقابل ولایت زعامت و ولایت خلافت که جایگاهش در تشیع مشخص و مظهرش معین است مطرح نمودند، در معنا با طرح خائنانه ولایت قمریه پدیده ولایت بدون امامت عصر امام معصوم علیه السلام را در زمان غیبت کبری دنبال نموده اند تا بتوانند ولایت را از تخصیص انداخته و مسئله تعمیم ولایت یعنی همگانی نمودن و عمومیت دادن آن را به صورت ولایت جزئیه قمریه تحقق بخشیده در ایام غیبت کبری منصب نیابت خاصه نه به شکل نواب اربعه زمان غیبت صغری، بلکه به صورت نمایندگان نواب اربعه مطرح کنند. چنان که ملا علی گنابادی معروف به نور علی شاه ثانی می نویسد: «نایب علی در زبان اهل عرفان آن مجازی است که در تمام امور مجیز نایب و مأذون باشد و نایب خاص آن است که در شغلی معین اجازه یا به مثل فتوی یا جماعت یا جمعه یا اخذ حقوق یا قضاوت یا دستگیری»(16) داشته باشد، در انتهای همین نوشتار می گوید: «دراویش که قائل به نیابت خاصه اند با آنکه آنها نایب عام و خاص هر دو را معتقدند لکن به معنی اول»(17) یعنی همان که در سطور قبل از نظر گذراندید.
صوفیه در کنار حضرات نواب عامه که «رواه احادیث» هستند و امام علیه السلام آنان را حجت خود بر خلق معرفی کرده اند رؤسای خود را قرار داده اند. چنان که مجدالاشراف از جمله رؤسای فرقه ذهبیه اغتشاشیه می نویسد: «پیر عشق(قطب صوفیه) کسی است که شخص را همراهی می نماید تا به حضور مبارک شاه عشق
که حضرت معصوم علیه السلام است. [و این] بدون توسط پیر عشق محال است مقصود سالک که معرفت حضرت حجة الله است به عمل آید»(18).
ملا سلطان گنابادی هم می نویسد: «ای عزیز من اگر خواهی که راه به ملکوت جویی و از نور ملکوت مستنیر شوی و در تحت لوای حضرت قائم داخل شوی و مجاهد فی سبیل الله باشی از رقیب نفس بیرون شو و خود را بر فتراک ولایت بند و دست به دست شیخ مجاز ده و آن صورت ملکوتی را بدل خود وصل کن».(19)
ملا علی گنابادی معروف به نور علی شاه گنابادی هم می نویسد: «وکلاء را در غیبت صغری سفارت ظاهریه به اطلاعات جزویه است تا زمان معین و رجال و اولیاء را سفارت باطنیه کلیه»(20) یعنی رؤسای صوفیه سفارتشان باطنی و همیشگی است.
البته باید دانست این مرتبت چنان به اوج می رسد که صوفیه یا مدعی می شوند نیازی به امام زمان ندارند مانند آنچه این اواخر از بعضی اطرافیان مدعییان تصوف بی فرقه و خانقاه شنیده می ود. و یا می گویند ما صاحب زمان عصر خودمان می باشیم.

استناد صوفیه به روایات

صوفیه پس از تعمیم ولایت و عمومیت بخشیدن به آن، رئیس هر فرقه با سندی را ولی خوانده اند و معرفت او را به اعتبار روایت«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه»(21) لازم می دانند، در صورتی که این روایت به وجود نازنین امام معصوم علیه السلام اختصاص دارد.
ملا علی گنابادی می نویسد: «پس مربی ومحرک (رئیس صوفیان) لازم است، که قوه به فعل آمدن حرکتی است بی محرک نشود و حق دور از خلق است اگر واسطه وآینه در خلق نباشد راه نباشد، راه مسدود را عبور نتوان نمود و احبتُ ان اُعرفَ لدون ظهور کاملی ظاهر نشود و بدون ظهور کاملی نتیجه خلقت و لاجلکِ صورت نیابد.»(22)
حدیث دوم
معصوم علیه السلام فرموده است «و لو خلقت الارض ساعة واحدة من حجة الله
لساخت باهلها و لکن الحجة یعرف الناس و لا یعرفونه» یعنی اگر لحظه ای زمینه از حجت خدا خالی بماند، ساکنانش را در خود فرو می برد اما حجت خدا مردم را می شناسد و آنها او را نمی شناسند.»(23)
شیخ محمد حسن گنابادی معروف به صالح علیشاه می نویسد: «چون وجود حجت نزد شیعه در همه ی از منه لازم است و امتیاز شیعه و سنی و امتیاز شیعه از غیر شیعه این است که شیعه به طور کلی از اهل طریقت و غیر آنها معتقدند که هیچ زمانی زمین از حجت خالی نیست و اهل طریقت واقعی در زمان غیبت هم درباره نماینده واقعی امام غائب، همین عقیده را دارند، این است که شیعه می گوید در هر زمانی نماینده خدا لازم به این معنی [ است] که همانطور که در قرآن به وضوح می فرماید: «انی جاعل فی الارض خلیفه» من در روی زمین خلیفه قرار دهنده ام جاشین و نماینده ای برای خودم [معین کرده ام] بر همیشه نمانیده است و عقیده مسلم شیعه از همه فرق این است که هیچ زمانی بدون خلیفه الهی نمی شود.(24)
ملاحظه کنید که این روئیس صوفیه چطور مرموزانه روایت «و لو خلت الارض ساعة واحدة من حجة الله لساخت باهلها» مخصوص شأن امام معصوم علیه السلام را به خود و چون خودی اختصاص می دهد در صورتی هیچکدام از نواب عامه حضرت حجة ابن الحسن چنین ادعائی نکرده اند.

اولیاء جزء «باب ولایت»

با این مقدمات نتیجه می گیریم که صوفیه نوعی ولایت به نام «جزئیه قمریه» برای خویش قائل هستند، و معتقدند صاحب چنین ولایتی دارای منصب شریف نیابت خاصه است چنان که صوفیه ذهبیه اغتشاشیه او را «نایب باب الله اعظم»(25) می دانند و باب ولایت محسوب می شود یعنی همانطور که ماه از خورشید منیر می شود و نورانیت دیگران به واسطه ی نور ماه است. پس رئیس صوفیه در موقعیتی است مانند ماه تابان مستفیض و منیر از شمس ولایت که منظور امام زمان روحی فداء باشد و نورافشانی به هر که با او محاذات پیدا کند می نماید.
چنان که رئیس فرقه ی ذهبیه اغتشاشیه می نویسد: «چون شخص حجة الله صاحب فقر محمد است جلت عنایتها اکنون به امر الله تعالی در حجاب بشریت غیبت است، لهذا شخص ولی جزء که مرآت شمس وجه مبارک اوست،(26) همیشه در بین مخلوق حاضر است و از جانب سنی آن جوانب در تربیت عالم و آدم بل جمیع اشیاء امکانیه، از این جهت گفته اند مربی عالم قمر است و کسب نور از شمس دارد».(27)
شیخ محمد حسن گنابادی می گوید باید سلسله ولایت وجود داشته باشد زیرا همیشه باید بین مردم و از جنس مردم یک نفر باشد که از تمام مردم صالح تر و مؤمن تر بوده و با مقام الوهیت سر و کار داشته و بتواند مردم را آگاه نمایند و ین شخص خلیفه ونماینده ی خداست (28) همو با چنین ادعائی در اجازه آقا محمدی سلیمانی تنکابنی می نویسد: «باب ولایت مفتوح و اوصیاء دوازده گانه علیهم السلام به موجب نص هر سابق بر لا حق مظاهر تامه الهی و هادیان خلق بودند، پس از غیبت مظهر ولایت کلیه مطلقه سلام الله علیه که صورتاً دسترسی به ظاهر بشریت آن حضرت نبود باب ولایت جزئیه مفتوح و مأذونین درایت و ورایت که رشته اجازه هر یک مضبوط بوده و در این جزء زمان که عنایت الهی شامل حال این ذره بی مقدار محمد حسن صالح علیشاه غفر ذنوبه گردیده... یداً بید و نفساً بنفس به فقیر اتصال یافته»(29).
پس صوفیه رؤسای خویش را واسطه ی بین حق و مردم می دانند و ملا علی گنابادی هم چنین اشاره ای را به صورت داستانی بیان کرده می نویسد: «توسل به حق و علی بی واسطه و بدون مظهر، مرید را در ابتداء نشود و با یزید یا علی می گفت و بر آب می رفت پیروان به امر او یا بایزید می گفتند و می رفتند نزدیکی شنید و یا علی گفت فرو رفت او را نجات داد و فرمود تو به با یزید برس آنگاه علی بن طلب».(30)
با اینگونه قصه های ساختگی که گاهی نسبت آن را به بایزید و مریدش داده اند و زمانی به شمس تبریزی و مولانا و یا شهاب الدین ابوحفص سهروردی و سعدی نسبت می دهند نمی توان ادعائی را که توقیع مبارک حجة بن الحسن روحی فداه معارض آن
است به ثبوت رساند.
شیخ عبدالله حائری که سه تن از روساء گنابادی را درک کرده: فرد کامل [قطب، رکن رابع، مظهر] را در نوع انسان، خلاصه موجودات می داند که جهت جامعه در اوست پس باید«انسان کاملی را ظاهر نماید که اکمل افراد زمان خود باشد»(31).

پی نوشت ها :

1- نهضت امام خمینی: 125/3 .
2- سوره نساء آیه ی 46 و سوره مائده آیه 13 .
3- سوره بقره آیه 57 .
4- دائره المعارف تشیع ج 4 ص 144 .
5- تصوف و تشیع تالیف معروف الحسنی ترجمه ص 354-355 .
6- خورشید تابنده ص 13 .
7- نخست سفر از اسفار اربعه است که معتقدند انسان در انتهای سفر به مرگ ارادی می رسد و از صفای بشری مرده متخلق به اخلاق الله و متصف به صفات می شود.
8- خورشید تابنده ص 13 .
9- تحفة الوجود ص 6-7 .
10- خورشید تابنده ص 13-14 .
11- تعمیم یعنی بر خلاف تخصیص همگانی نمودن، عمومیت دادن.
12- تحفة الوجود ص 9 .
13- خورشید تابنده ص 14 .
14- بحارالانوار ج 51ص15 .
15- همان مأخذ پیشین .
16- صالحیه چاپ دوم ص 266 حقیقت 288 .
17- صالحیه چاپ دوم ص 266 حقیقت 289 .
18- تحفة الوجود ص 17 .
19- بشارت المؤمنین مقدمه ص 22 .
20- صالحیه چاپ دوم ص 223 حقیقت 280 .
21- الغدیر ج 10 ص 460 .
22- صالحیه ص 216 حقیقت 269 .
23- پیام امام زمان نوشته آیة الله وحید خراسانی ص 32 از کتاب الغیبه .
24- یادنامه ی صالح ص 230-231 .
25- مناجات خمسه عشر چاپ اقای چراغ ص 51 .
26- علی محمد باب پس از ادعای بابیت با همین کلمات نامه ای به محمد شاه قاجار می نویسد که در ادامه همین بحث آورده ایم.
27- قوائم الانوار ص 39 .
28- یادنامه صالح: 163 .
29- یادنامه صالح: 29 .
30- صالحیه ص 334 حقیقت 599 .
31- عرفان ایران: 132/11 .

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.