همسازی بهاالله با صوفیه

از پی غیبت کبری عده ای باب بودن حضرت حجة ابن الحسن العسکری روحی فداه شده اند که یکی از مشهورترین مدعیان بابیت حضرت امام غائب روحی له الفداء میرزا علی محمد شیرازی است که
چهارشنبه، 10 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همسازی بهاالله با صوفیه
همسازی بهاالله با صوفیه

نویسنده: سید تقی واحدی



 
از پی غیبت کبری عده ای باب بودن حضرت حجة ابن الحسن العسکری روحی فداه شده اند که یکی از مشهورترین مدعیان بابیت حضرت امام غائب روحی له الفداء میرزا علی محمد شیرازی است که در غره محرم سال 1236 و به قولی 1235 در شیراز متولد شد و در روز بیست و هفتم ماه شعبان 1266 در تبریز به حکم ارتداد به دار آویخته شد در سنه ی اول ادعای بابیت نمود و در سنه ی دوم مقام بابیت را به ملاحسین علی تفویض کرد و خود مدعی مهدویت شد و عقائی آمیخته در هم و بر هم از تعالیم صوفیان و باطنینان و غلات شیعه و مبتنی بر تأویل نادرست آیات و احکام و تغییر و تبدیل قوانین و سنن اسلام است را آورد. وجه اشتراک اصطلاحی و اعتقادی بین بهائیه و صوفیه زیاد است. در مورد ولی
مرشد که نصیبش از جانب خداست. باید بگویم: میرزا بهاء الله معتقد است: «مرشد ولی از جانب خدا و عالم به علم لدنی است و متصف به صفات الله است و صاحب وحی و الهام می باشد»(1) در مورد متصف شدن به صفات الله ملا سلطان گنابادی نیز می نویسد: «چون ابوت و بنوت میانه ی بیعت گیرنده و بیعت کننده صادق آید به اندازه ی قوت نسبت این فرزند از صفات پدر(منظور مرشد) که صفات خدائی است در فرزند ظهور می کند.»(2)
در مورد اینکه ولی مرشد از جانب خداست، ملاعلی گنابادی در تلگراف به شیخ محسن صابر علی ساکن شیراز می نویسد: «امر دین بعد از این راجع به فرزند مکرم حاج شیخ محمد حسن صالح علیشاه است تجوید و دعوت به او نمائید».(3)
و در تلگراف به شیخ عبدالله حائری ساکن تهران می نویسد: «زمان مقتضی شد و امر مفوض است من الله به جانب مستطاب حاج شیخ محمد حسن.(4)
در این دو تلگراف به چهار موضوع اشاره شده که از خصوصیات کلامی معصوم علیه السلام می باشد و اختصاص به معصوم دارد. مثلاً «امر دین» این گویای مدعی نیابت خاصه بودن است زیرا«امر دین» عموم مسلمین یا شیعیان هیچگاه به شیخ محمد حسن صالح علیشاه «من الله» تفویض نمی شود این پدر و پسر درست همان را گفته اند که بهاء الله گفته است و «دعوت» به او نمائید این فرد را اصل و اساس دین معرفی کرده است. «تفویض» یعنی من در این جانشینی دخلی ندارم امر خداست. درست همان موقعیتی که برای امامت قائل هستیم را برای خود و فرزندش قائل می باشد به شهادت باید گفت ادعائی که روساء فرقه گنابادی یا سایر فرق صوفیه دارند «سید علی محمد باب» نداشته است.

موقعیت بیعت صوفیه در اسلام

نزد صوفیه بیعتی که از طالب صوفیگری گرفته می شود اساس دین و دیانت می باشد ملاسلطان گنابادی در پی اینکه شخص به واسطه بیعت خاصه متصل بدل می شود و آن را
با امام یا شیخ مجاز یا امام معتمد می داند و همان صورت، مظهر تام خداست و مظهر رسول خدا(5) مطالبی را می نویسد تا اضافه می کند «آنکس که بیعت خاصه ولویه با امام یا مشایخ امام کرد و صورت ملکوتیه نورانیه امام به دل او متصل شد همان صورت، قائم وجود اوست»(6) یعنی بیعت گیرنده ی امام زمان صوفی می شود که گمان نکنم هیچ کس حاضر شود چنین ادعائی را بپذیرد و ناقصی چون خود را امام زمان خویش بشناسد. این بیعت نزد صوفیان از اهمیت خاصی برخوردار است به حدی که بی این بیعت هیچکدام از فروع دین ثمربخش نیستند و انسان به درجه ی ایمان نائل نیامده است زیرا ملاعلی گنابادی بیعت را از فرائض شرعیه یعنی نماز و روزه و حج و ... مهمتر دانسته می نویسد: اگر «بیعت از اهم فرائض و الزم لوازم اسلام و ایمان» نبود «چگونه این همه اهتمام داشتند».(7)
می گوئیم این اهتمام فقط تا قبل از وکلاء زمان نواب چهارگانه بوده است و در دوره نواب همانطور که آقای نورعلی تابنده رئیس کنونی فرقه ی گنابادی هم پذیرفته بیعتی از کسی گرفته نشده است(8) و دستوری صادر نشده که به این بیعت مخصوص به امامان در زمان غیبت کبری اهتمام شود.
و جای دیگر فرائض را بدون چنین اتصالی هدر دانسته می نویسد: «و عمل بی اقتداء و دل بی اتصال هدر است».(9)
این کلام تحریف فرمایش حضرت امام باقر علیه السلام است که در اسلام را بر پنج پایه استوار دانسته اند و فرموده اند: «نماز و زکات و حج و روزه و ولایت»(10) که ولایت را از همه آنها برتر معرفی کرده اند. یعنی فروع بدون ولایت امامان دوازده گانه را فایده ای نباشد.
آنگاه ملاعلی گنابادی از این شأن اختصاصی به امامان معصوم استفاده کرده سهمی برای صوفیان قائل شده است که اگر کسی اتصال به روساء صوفیه نداشته باشد اعمال او هدر است!!
به همین اتبار کسی که با آنها بیعت نکرده باشد زیانکار می دانند چنان که در
تفسیر سوره ی والعصر اعتقاد دارند انسان زیانکار آن کسی می باشد که با صوفیه بیعت نکرده است و ملاسلطان گنابادی به چنین موضوعی اشاره نموده می نویسد: «والعصر ان الانسان لفی خس الاالذین آمنوا یعنی همه زیانکارند مگر آنها که دست به دست امام یا شیخ مجاز داده اند».(11)
این بیعت صوفیه با چنین موقعیتی که نزد صوفیان دارد با هیچکدام از بیعتهائی که در سیره ی پیامبر اکرم دیده شده است و به آنها اشاره کردیم موافقت ندارد به این معنا که بیعت مرسوم نزد صوفیان نه بیعت دعوت است و نه بیعت جهاد می باشد و نه بیعت زمامداری و ولایت.
در این صورت بیعت مرسوم در صوفیگری هیچگونه موقعیتی در اسلام ندارد مگر اینکه صوفیه می خواهند با این بدعت رؤسای خویش را هم شأن و هم رتبه با نواب خاصه حضرت حجة ابن الحسن العسکری قرار دهند.

تهمت صوفیه به معتقدان امام زمان

صوفیه قائلند کسانی که دست بیعت به شیخ وقت یا به تعبیر خودشان به قطب زمان ندهند نه تنها اعمال ایشان مثمر ثمر نیست بلکه معتقد به امامت حضرت امام زمان روحی فداه نبوده شیعه خالص الولایه محسوب نمی شود چنان که سید هبة الله جذبی شیخ فرقه ی صوفیه گنابادیه می گوید: هر کس این بیعت را کرده باشد امامت امام دوازدهم را قبول کرده است آن وقت مذهبش دارای حقیقت است اگر نکرده باشد البته همین بر حسب صورت اولیه مسلمان است احکام اسلامی بر او جاری است»(12)
باید از امثال آقای جذبی که به لحاظ آبادانی دنیای دیگران بدعت گذاشته اند و بر خلاف قرآن و سنت سخن گفته اند و نوشته اند، سؤال کرد آیا ما ایمان به خدا و رسول داریم یا نه و ایمان به مدلول «الذین یومنون بالغیب» ایمان به غیبت هست یا خیر و در این قبولی برای اقرار به رسالت حضرت رسول هم باید جداگانه دست بیعت داد؟ اگر بگویند بیعت با ولی قبولی رسالت را هم در بر دارد می گوئیم بنابراین هزاران نفر که دست بیعت نداده اند و در جمع آنها فقها و محدثین، مفسرین و کملین شیعه و شیعیان خاص الولایه
هم هستند، امامت امام زمان علیه السلام را قبول ندارند؟ عجیب است که در پی غیبت کبری تنها گروهی که به این مسئله پی برده اند صوفیان بوده اند و شیخ جلیل القدر حضرت مفید قدس الله روحه العزیز که برای او توقیع شرف الصدور یافته و حضرت او را «ایها الاخُ الولی و المخلص فی ودّنا الصّفی و الناصر لنا الوفّی»(13) یعنی برادر راستگو و درستکار و دوست مخلص ما و کسی که در یاری ما کوتاهی نکرده و وفا را رعایت کرده، خطاب شده است، چون با هیچکدام از رؤسای صوفیه بیعت نکرده امامت امام دوازدهم را قبول ندارد!!
یا مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی که حضرت روحی فداه فرمانش داده اند «ارحض نفسک و اجعل مجلسک فی الدهلیز و اقض حوائج الناس نحن تنصرک»(14) یعنی خودت را در اختیار مردم بگذار و محل نشستن خویش را در ورودی خانه قرار بده و حوائج مردم را برآور ما ترا یاری می کنیم.
چنین شخص مورد توجه ای چون به دست صوفیه بیعت نکرد است امامت امام دوازدهم را قبول ندارد!!
بر این سخنان بی پایه و اساس اهل فهم می خندند ولی عوام مرم به دردسر افتاده پریشان می شوند. البته صوفیه همین پریشانی را می خواهند تا به آنها به گروند.

شکستن بیعت نزد صوفیه

صوفیه برای بیعت که هیچگونه جنبه ی اسلامی نداشته و به هیچ یک از اشکال سه گانه بیعت در اسلام شباهت ندارد حرمت خاص قائل شده اند و برای این نوآورده بی اعتبار خود که بهتر است بگوئیم بدعت آورده شده ارزشها نوشته اند و برای شکستن آن نیز موهومات و اختراعات و جعلیاتی را بیان کرده اند ملا علی گنابادی می نویسد: «هر کس از ولی وقت سرپیچد اگر هفتاد سال عبادت کند و ریاضت کشد که کالشن البالی شود نفع نبخشد و به جائی نرسد».(15)
ملاسلطان گنابادی هم می گوید: آگاه باشید که اگر مردی تمام عمر شب در نماز و روز
در روزه باشد و جمیع مال خود را تصدق بدهد و در تمام عمر به حج رفته باشد و ولایت ولی امر خود را نداشته باشد که بوده باشد جمیع اعمال او به دلالت کردن و امر کردن او هیچ حق بر خدا نخواهد داشت و از اهل ایمان هم نخواهد بود.»(16)
در فرقه ی خاکسار هم چنین فردی حرام زاده است چنان که مدرس عالم معروف به معصوم علیشاه می نویسد: «تجدید بیعت یعنی درویشی که به مرشدی دست ارادت داده بعد از مدتی از مرشد خود به مرشدی دیگر مجدداً دست ارادت دهد این امر را تجدید بیعت می گویند در فقر خاکسار به اینگونه اشخاص حرام زاده می گویند که بیعت را می شکنند و عدول می کنند».(17)
دقت در روایات نبوی نشان می دهد این مقام و مرتبت فقط و فقط به علی بن ابیطالب اختصاص دارد و بس و صوفیه چون خود را در ردیف علی امیرالمؤمنین و امامان شیعه می شناسند آن روایات را به خود نیز اختصاص می دهند.

صوفیه مخالف خود را مرتد می دانند

واژه «ارتداد» را به معنای «بازگشت و رجوع از چیزی به غیر آن گرفته اند» که این معنا با آیه ی مبارکه «و لاترید و اعلی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین»(18) به تائید قرآن نیز می رسد.
ملاسلطان گنابادی در مورد بیعت صوفیان می نویسد: «و اگر العیاذ بالله آن پیوند بخشکد صاحبش مرتد فطری شود که امر فلاح درباره ی او نباشد» (19) آقای جذبی که نماینده چند تن از روسای فرقه ی گنابادی بوده است مسئله ی بیعت باعلی ابن ابیطالب علیه السلام را مطرح کرده و کسانی که بعد از رحلت رسول خدا با علی علیه السلام بیعت نکردند را می گویند مرتد شدند یعنی از دین برگشتند(20) در حالی که مسلمان هم بودند نماز هم می خواندند و روزه هم می گرفتند، احکام شریعتی را هم با کمال دقت انجام می دادند ولی مرتد شدند(21) سپس در ادامه ی مطالب فوق این ارتداد را شامل بعد از غیبت هم دانسته می نویسد: «آن بزرگوار یک نفر از اصحاب خودشان را مأمور کردند که از طرف آن حضرت بیعت بگیرد، بیعت بگیرد یعنی چه؟ یعنی بیعت بگیرد برای امامت
امام دوازدهم و این اجازه ای که آن حضرت مرحمت فرمودند همین طور دست به دست و سینه به سینه همیشه هست تا ظهور آن بزرگوار».(22)
در معنا این بیعت بی اعتبار اختراعی صوفیانه را همین بیعت اسلامی می دانند که اگر شکسته شود ارتداد می آورد!! پس باید بپذیریم صوفیه منکرین بیعت غیر اسلامی بلکه بدعت خویش را که پشت کننده به او می باشد را مرتد می دانند در صورتی که امام صادق علیه السلام درباره ی مرتد می فرماید: «کل مسلم بین المسلمین، ارتد عن الاسلام و جحد محمداً نبوته و کذبه، فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه و امرئنه بائنه یوم ارتد، و تقسیم امواله علی ورثه و تعتد امرائه عدة المتوفی عنها زوجها، و علی الامام عن یقیله و لا یستبد»(23) یعنی هر مسلمانی که در جامعه اسلامی، از اسلام بازگردد و نبوت پیامبر را انکار کند و پیامبر را تکذیب نماید، هر کس این سخنان کفرآمیز را از او بشنود می تواند او را بشکد و خونش بر او مباح است، همسرش باید از همان ارتداد از او جدا شود، اموالش میان وارثانش تقسیم می گردد، همسرش عده ی وفات نگاه می دارد مثل زنی که شوهرش مرده است و بر امام لازم است که چنین فرد مرتدی را بکشد و از او توبه نخواهد.»
پس در فقه اهلبیت «مرتد» به کسی گفته شده است که پس از اقرار به اسلام نه «تصوف» و حقانیت آن نه تصوف وپس از قبول مسلمانی نه «صوفیگری»، دست از اسلام بردارد نه تصوف، و دین و مسلک دیگری برای خود برگزیند مرتد است.
فقهای اسلام موارد دیگری را نیز باعث ارتداد دانسته اند مانند انکار حقانیت اصل دیانت اسلام و مقدسات و ضروریات دین را مورد مسخره قرار دهد و یا رسالت رسول خدا را تکذیب کند و یا از سر غرض ورزی به اشکال و ایجاد شبهه در حقایق مسلم دین بپردازد.(24)
در این صورت صوفیه کسانی را که با آنها بیعت نکرده اند یا بیعت نموده اند و شکسته اند را مخالف خدا و رسول خدا و منکر ضروری دین و ایجاد کننده شبهه در حقایق مسلم دین می دانند!!
مؤلف محترم کتاب طرق مستقیم که از مشاهیر و معاریف عرفا معاصر است می نویسد: «صدی نود و نه شیعیان اثنی عشری که در سلسله وارد نیستند(یعنی صوفی نشده اند) العیاذ بالله ناقص باشند و فلان کارگر یا کاسب به صرف اینکه در سلسله وارد شده است و بیعت کرده کامل باشد؟
مسلماً چنین نیست و بطلان اینگونه عقیده اظهر من الشمس است و احتیاجی به برهان ندارد بلکه قول حق در این باره این است که هر کس ایمان به خدا و رسول و ائمه علیهم السلام داشته باشد و مؤمن بماجاء به الرسول باشد و بندگی خدا کند در طریق حق و اهل نجات خواهد بود».(25)

با بیعت باش، گناه کن

پیوند ولایت نزد صوفی بیعت با رؤسای تصوف است که بدون ارائه دادن دلیل و سندی معتقدند برای امام زمان می گیرند(26) و روز بیعت کردن طالب صوفیگری را برای او روز «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»(27) دانسته، عقیده دارند اگر این به قول خودشان پیوند نخشکد یعنی بیعت شکسته نشود تا زمان مرگ فرا رسد هیچ گناهی نمی تواند به او ضرر بزند که ملاسلطان گنابادی می نویسد: اگر پیوند ولایت را به سلامت به دم مرگ برد اگر گناه جن و انس را بر روی شانه خودببرد تمام را به پاشاند و هیچ معصیت با وجود آن پیوند که همان است حب علی علیه السلام ضرر نمی رساند به او(28) و متقابلاً اگر این پیوند خشکیده شود یعنی بیعت صوفی شکسته گردد با هفتاد سال عبادت توام با ریاضت نمی تواند کاری از پیش ببرد(29) و اگر تمام عمر خویش را به نماز و روزه و رفتن به حج بگذارد فایده ای ندارد(30) باید بدانیم این تفکر درست برخلاف فرمایش معصوم علیه السلام می باشد که می فرماید: «به شیعیان ما ابلاغ کن که ما بی نیاز نمی کنیم از خداوند چیزی و برسان به شیعیان ما که نرسد آنچه پیش خدا هست مگر به
عمل»(31) یعنی اینگونه خیال بافیهای صوفیه و امثال آنها شما را فریفته خود نگرداند، از تکالیف باز دارد و مأنوس با لاقیدی کند.
امام باقر علیه السلام می فرماید: «ای جابر به خدا قسم جز با اطاعت خدای تبارک و تعالی تقرب نمی توان جست و همراه ما برای آزادی از آتش [دوزخ] نیست.»(32)
پاسخ اینگونه شطح و طامات صوفیانه را باید با فرمایش فقیه آل بیت عصمت و طهارت آیه الله العظمی امام خمینی قدس سره دارد که می فرماید: «حب آن سرور نورانیت و ملکه در قلب حاصل کند که احتراز از گناهان کند و اگر گاهی به گناهی مبتلا شد، آن را به توبه و انابه ترمیم نماید و نگذارد که رشته کار از دستش بیرون رود و مهار نفس گسیخته گردد»(33) نه اینکه حب امیرالمؤمنین مقدمه گناه و ترک واجب شود.
در این صورت صوفیه و امثال آنها به خطا رفته اند و با چنین بافته های بی اساس و پایه ای مردم را به گناه نزدیک نموده اند.
البته اغلب رؤسای فرق بلکه صدی نود و نه آنها به اتباع خود فهمانده اند که بیعت کردن ایشان مصونیت آورده، برایش جا می اندارند که دستت به ما رسیده کفایت می کند، حال اگر این حرف زیر گوشی مراد و مرید به صفحه کاغذی آورده شود فریاد و اتهمتای رئیس صوفی بلند می شود ولی ای کاش از همان کسانی که زیر گوششان زمزمه های این چنانی کرده اند خجالت می کشیدند که نمی کشند.

پی نوشت ها :

1- کتاب فاضلیه ج1 ص 425 از تنبیه مهدویت ص 708 .
2- ولایت نامه ص 76 .
3- نامه های صالح ص 13 .
4- نامه های صالح ص 14 .
5- بشارت المؤمنین ص 20 .
6- بشارت المؤمنین ص 21 .
7- صالحیه چاپ دوم ص 312 حقیقت 535 .
8- عرفان ایران: 11/1 .
9- صالحیه چاپ دوم ص 334 حقیقت 599 .
10- اصول کافی: ج 2 کتاب الایمان و الفکر حدیث 5 .
11- بشارت المؤمنین ص 22 مقدمه .
12- رساله جذبیه ص 72 .
13- مجموعه ی فرمایشات حضرت بقیة الله ص 115 از بحارالانوار ج 53 ص 176 .
14- مجموعه ی فرمایشات حضرت بقیة الله ص 170 بنقل از جهان بعد از ظهور ص 83
15- صالحیه چاپ دوم ص 219 حقیقت 273 .
16- ولایت نامه ص 74 .
17- بیوگرافی هزار درویش ص 83 .
18- سوره مائده آیه 31 .
19- ولایت نامه ص 82 .
20- رساله جذبیه ص 70 .
21- رساله جذبیه ص 1 .
22- رساله جذبیه ص 71 .
23- وسائل ج 28 باب1 - من ابواب حدالمرتد حدیث 3 چاپ مؤسسه آل البیت .
24- جواهر الکلام ج 41 ص 600 و تحریر الوسیله ج 1 ص 218 .
25- طریق مستقیم از حیدر آقا تهرانی معروف به معجزه ص 75-76 .
26- رساله احوال کیوان قزوینی ص 9 .
27- رساله باب ولایت تالیف سیدهبة الله جذبی گنابادی ص 107 .
28- ولایت نامه ص 223 .
29- می توانید به صالحیه از ملاعلی گنابادی ص 219 رجوع کنید.
30- به ولایت نامه از ملاسلطان گنابادی ص 74 رجوع نمائید.
31- امالی شیخ طوسی ج 1 ص 380 .
32- یا جابروالله مانتقرب الی الله تعالی الا بالطاعه ما معنا براة من النار. اصول کافی مترجم ج 3 ص 119 .
33- چهل حدیث ص 48 .

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.