شیخیه با رکن رابع معرفت به قول خودشان کاملی را در زمان غیبت کبری مساوی با معرفت امام و معرفت پیامبر و معرفت خدا می دانند.
بابیه، بهائیه، ازلیه همان تعبیرات را در قالب باب امام دارند.
ملا سلطان گنابادی می نویسد: «حضرت قائم عجل الله فرجه فرزند صلبی جناب امام حسن عسکری حی و قائم و مهدی آخرالزمان است و او است (یعنی امام زمان) که در هر زمان به واسطه ی مشایخ هدایت خلق می کند چون هنوز انظار خلق استعداد رؤیت
آن بزرگوار را ندارد، دوازده سال خدمت برای ظهور حضرت قائم است»(1) و دوازده سال خدمت به رئیس هر فرقه ی صوفیه، طالب دیدار امام زمان را برای ظهور حضرت قائم آن هم نه حجة ابن الحسن روحی فداه بلکه شیخ وقت صوفیه کافی می داند به این اعتبار که هر کس دوازده سال مانند کیوان قزوینی منصور علیشاه خدمت مرشد کند حقیقت مرشد که العیاذ بالله حقیقت امام قائم است را می بیند. لکن اگر شعورش را در این دوازده سال از دست ندهد حتماً مانند مرحوم کیوان قزوینی از آن دوازده سال توبه می نماید و همانطور که گفته است: «از جهتی نمی توان آن را تصوف مرسوم نامید آن هم یک مذهب تازه بود مانند ادعاهای میرزا حسین علی بهاء و معلوم نیست که بعد از ملا سلطان آن مذهب به همان غلیظی دوام بلکه نام پیدا کند زیرا پسرانش چنان که به عیاشی و لاابالی گری مشغولند که مجال و حال تصور خیالات او را ندارند».(2)
مجدالاشراف ذهبی می گوید: «سلسله ی ولایت اللهیه دو شعبه دارد یکی به طور کلیه که آن را ولایت کلیه الهیه نامیده اند ثانی به طور جزئیه که آن را جزئیه نامیده اند»(3).
ملا علی گنابادی اعتراف می کند: «دراویش که معتقد به نیابت خاصه اند»(4). یعنی رئیس فرقه خود را نایب خاص امام زمان می دانند.
شیخ محمد حسن گنابادی معتقد است همانطور که غیر اهل طریقت زمین را هیچگاه از حجت خالی نمی بیند اهل طریقت درباره ی نماینده واقعی امام زمان همین را معتقدند و اینان خلیفه الله هستند.(5)
محمد حسن صفی علیشاه درباره روسای صوفیه می نویسد: «مظهر ذات و زبده ممکنات، لنگر عرش است و داور فرش به معنی علی است و به صورت ولی است به حقیقت غائب و به ولایت نائب است. ذاتش قائم است و لطفش دائم به عنایت هادی و به هدایت مهدی به ظاهر خلق است و به باطن حق».(6)
جواد نوربخش درباره رئیس فرقه ی صوفیه می نویسد:«که خلیفه حق به دور عالم است»(7) و دستورهایش باید بدون چون و چرا اجراء شود و صوفیان در هیچ امری به او اعتراض نکنند»(8).
حاج علی تابنده هم روسای صوفی را به قمر تشبیه کرده که از خورشید یعنی امام زمان نور می گیرند.(9)
نور علی الهی پس از آنکه انکار امامت یازده امام را نموده می نویسد: «شریعت را محمد کامل کرد علی ولایت را کامل کرد سلطان [اسحاق] آمد حقیقت را تمام کرد، ما دیگر با کسی کاری نداریم»(10) و سپس ولایت امری را تا حد دستگیری کنند تصوف همگانی کرده(11) سپس می گوید: «زندگانی من و علی طابق النعل باالنعل یکی است»(12) و «تمام مظهر الله ها از لحاظ کیفیت با هم فرقی ندارند زندگی خود من تطبیق می کند با زندگی علی و هیچ فرقی با او ندارد»(13) خویش را در حد امامت بالا می برد سپس خود را تا مقام صاحب الزمانی مطرح می کند.(14)
بهرام الهی فرزند نامبرده نیز طرح جدیدتری را ریخته با یک مهارت خاص بخودی استاد معنوی را ناجی ادیان معرفی کرده(15) در حقیقت راه را برای ادعای مهدویت بازگذاشته است می نویسد: «بهرام نزد زرتشتیان، ایلیاء نزد یهودیان، عیسی مسیح نزد مسیحیان و حضرت مهدی نزد مسلمانان و غیره»(16) با «و غیره» باب ادعای مهدویت را باز می گذارد تا اینکه استاد معنوی را همو می شناساند.
البته با صدور دو توقیع از ناحیه ی مقدسه ی حضرت ولی الله الاعظم حجةابن الحسن العسکری که در صفحات پیشین اشاره کردیم یکی از آن تا آخرین روز دنیا مسئله نیابت خاصه را منتفی می داند و مدعی آن را کاذب معرفی می کند و توقیع دیگر وظیفه شیعیان را در ایام غیبت کبری معلوم می نماید که هر دو توقیع روی این خرافات گوئی ها و
موهومات اندیشیدن و نوشتن خط بطلان می کشد.
میرزا علی محمد باب نیز همین مطالب که شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، ملاسلطان و ملا علی گنابادی و صفی علیشاه، جواد نوربخش و شیوخ ذهبی اغتشاشی که گفته اند را مدعی بود لکن چون مأموریت بیشتری داشت گفت امام زمان هستم(که البته مریدان صوفیه نسبت به مراشد خود همین عقیده را دارند ظاهر نمی کنند در همین کتاب اشاره می کنیم) و بعد گفت پیغمبرم و خلاصه خدا شد.
مؤسس شیخیه هم می گوید معرفت خدا- معرفت پیغمبر خدا- معرفت امام بستگی به رکن چهارمی دارد که به تعبیر سید علی محمد باب مرآت چهارم است. که روسای شیخیه اند.
حالا ملاحظه کنید همه اینها یک نوع ادعا دارند که با این ادعا به مبارزه با فرهنگ آسمانی و معارف الهی تشیع برخاسته اند.
معصومعلی شاه نایب الصدر از مشاهیر فرقه ی نعمة اللهیه است در زمینه ارتباط بلکه مأموریت به اصطلاح ارشاد و هدایت داشتن شیخ احمد احسائی از جانب «سید قطب الدین محمد» می نویسد: «و جناب شامخ الفضایل و الاوصاف شیخ الشیوخ شیخ احمد احسایی قدس سره العزیز را به اطراف ایران مأمور که در حرکت باشند و جناب مستطاب کروبی...»(17)
به طوری که ملاحظه می نمائید بنابر نوشته میرزا جلال الدین شیرازی ملقب(18) به مجدالاشراف قطب فرقه صوفیان ذهبی اغتشاشی، شیخ احمد احسائی از ناحیه ذهبیه اغتشاشیه به نشر عقائد خود پرداخته است در معنا آنچه از ناحیه «رکنیت» شیخیه و «بابیت» و «بهائیت» دامن جهان اسلام را گرفته از برکات و فیوضات صوفیه ذهبیه ی اغتشاشیه است.
چنان که علامه ی محقق مرحوم خوانساری می نویسد: «غائله بابیه، بهائیه، ازلیه، شیخیه، کریم خانی ها و کشتارهائی که به وسیله این دسته ها انجام گرفته، دودهائی بود که
همه از کنده شیخ احمد احسائی برخاسته است»(19) او هم بنابر اعتراف میرزا جلال الدین شیرازی مجدد الاشراف از قطب الدین محمد دستور داشته.(20)
حقوق بگیران انگلیس
درست در همان زمان که شیخ احمد احسائی از ناحیه صوفیه مورد تمجید و تکریم و تعظیم و تشویق و تجلیل قرار می کیرد و مأموریت تبلیغ می یابد،درگوشه و کنارایران جاسوسانی امثال یهودی انگلیسی که در بختیاری دعوی مسلمانی کرد، این یهودی انگلیسی اسم خود را درویش علی گذارده، حتی با زنی از بختیاری ها هم ازدواج کرد وقتی مأموریتش تمام شد وقت حرکت از ایران، زن بختیاری خودش را با یک الاغ عوض کرده، چند شیلینگ هم از این راه منفعت برد.(21) یا اینکه در دوره ی ناصری آرمینوس وامبری جاسوس اروپایی که به ایران آمد و برای اینکه مثل همه جاسوسها با راز و رمز فرهنگ مشرق زمین آشنا شود لباس ایرانی دربر کرد سوار بر الاغ در هیبت دراویش به تمام آسیا میانه سرکشی کرد.(22) اکثر برجستگان علمای شیعه زمان احسائی برخلاف روسای صوفیه و درباریان قاجاریه در مقابل خرافات و اسرائیلیات شیخ احمد احسائی و جاسوسان حقوق بگیر قیام نموده، بزرگان و اکابری چون شهید ثالث، شیخ جعفر کاشف الغطاء و حاج میرزا حسن صاحب جواهر و مؤلف ضوابط و جمع دیگری از شخصیتهای برجسته حوزه های شیعه به لحاظ راه غلو شیخ احمد احسائی که در شرح زیارت جامعه و انکار برخی از ضروریات دین از جمله معاد و حشر و نشر با بدن «هورقلیائی» او را تکفیر کردند.این آزادگی و بیداری علمای تشیع موجب گردید نوکران اجنبی که از روس و انگلیس جیره می گرفتند تا در دنیای اسلام اسرائیلیات را با واقعیات هم شأن سازند و رسوا شدگانی مانند خودشان را جذب کنند شناسائی شدند و به فرد جامعه اسلامی معرفی گردیدند.
اسماعیل رائین می نویسد: «وزیر مختار انگلیس در بغداد از موقوفه «اور» برای دراویش نیز وجوهی اختصاص داد و دوازده نفر از دراویش هندی از راه بلوچستان و خراسان به طرف ایران و بین النهرین سرازیر شدند که از این عده هفت نفرشان در ایران اقامت گزیدند و هر یک به نام مسلکی شروع به فعالیت نمودند و بقیه از ایران رفتند».(23)
در ملاقاتی که با مرحوم نورالدین مدرسی چهاردهی داشتم ایشان می فرمودند اگر بیم از مرگ حتمی نبود که به لحاظ مسمومیت دراویش گنابادی این حالم است در جزوه ای حتماً پرده از روی انگیزه و علت آشنائی شیخ عبدالله حائری حقوق بگیر سفارت انگلیس عراق و ملا سلطان گنابادی بر می داشتم که چطور مرجع زاده ای تربیت شده در نجف اشرف که صدها شخصیت مانند ملاسلطان گنابادی را دیده بود خود را دلباخته او نشان می دهد و چرا ملا علی گنابادی را پیدا می کند.
پی نوشت ها :
1- نابغه علم و عرفان ص 195 .
2- بهین سخن ص 304 چاپ آقای محمود عباسی .
3- تحفة الوجود ص 6-7 .
4- صالحیه چاپ دوم ص 226 .
5- یادنامه صالح ص 230 .
6- عرفان الحق ص 13 .
7- تفسیر منظور حجرات 78 .
8- در خرابات ص 81 .
9- برای دانستن نظر نامبرده به خورشید تابنده ص 14 رجوع کنید.
10- آثار الحق:1/ ادامه گفتار: 1706 ص 526 سطر 14 و 15 .
11- آثار الحق: 225/1 گفتار 866 .
12- آثار الحق:597/10 گفتار:1863 .
13- آثار الحق: 674/1 گفتار:2010 .
14- آثار الحق:114/1 گفتار 388 و آثار الحق 248/2 لکن بهتر است شرح این گفتارها را در کتاب «سلوک در تاریکی» صفحه ی 307 نوشته استاد خلیفه مازندرانی بخوانید.
15- راه کمال: 174-178-216 .
16- راه کمال 174 پاورقیپ .
17- طرائق الحقایق ج 3 ص339 .
18- در دیباچه ای که بر کتاب شرائط الطریقه و قوام الانوار مرحوم والد خود به نام تام الحکمه نوشته است اشاره بالا را دارد.
19- ترجمه روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ج 1 ص 139 .
20- تحفة الوجود ص 81 و طرائق الحقایق ج 3 ص 337 و 339 .
21- دست پنهان سیاست انگلیس در ایران نوشته ی خان ملک ساسانی ص 23 .
22- روزنامه کیهان 14/اردیبهشت/1376 شماره 15921 صفحه 5 .
23- حقوق بگیران انگلیس ص 108-107 .