جنگ اتمی یا صلح

رها شدن انرژی اتمی مسئله تازه ای پدید نیاورده است. فقط ضرورت یافتن راه حلی را برای این مسئله موجود تشدید کرده است. شاید بتوان گفت که این امر ما را از لحاظ کمی
چهارشنبه، 17 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ اتمی یا صلح
 جنگ اتمی یا صلح

 

نویسنده: آلبرت اینشتین
ترجمه: ناصر موفقیان



 
رها شدن انرژی اتمی مسئله تازه ای پدید نیاورده است. فقط ضرورت یافتن راه حلی را برای این مسئله موجود تشدید کرده است. شاید بتوان گفت که این امر ما را از لحاظ کمی تحت تأثیر قرار داده است، نه از لحاظ کیفی. تا زمانی که ملتهای حاکم و بسیار قدرتمند وجود دارند، جنگ اجتناب ناپذیر است. شاید به دقت نتوان گفت که این جنگ چه وقت روی خواهد داد، ولی وقوع آن حتمی است. این امر پیش از ساختن بمب اتمی هم صادق بوده است. تنها چیزی که در این میان تغییر یافته میزان ویرانگری جنگ است.
من تصور نمی کنم که تمدن بر اثر جنگ اتمی محو و نابود شود. شاید دو سوم جمعیت کره زمین کشته شوند. ولی آنقدر انسان قادر به تفکر و آنقدر کتاب باقی خواهد ماند که بتوان همه چیز را از سر گرفت و تمدن را دوباره بنا نهاد.
من معتقد نیستم که اسرار بمب اتمی را باید به سازمان ملل متحد داد. من معتقد نیستم که باید آن را به اتحاد شوروی داد. این هر دو جریان به منزله آن خواهد بود که شخصی دارای سرمایه و خواهان مشارکت با شخص دیگری برای ایجاد نوعی مؤسسه اقتصادی، فعالیت خود را با دادن نیمی از سرمایه خویش به آن مرد دیگر، شروع کند. آن مرد دیگر، در حالی که از او فقط همکاری خواسته اند، ممکن است تصمیم بگیرد که راساً به ایجاد مؤسسه ای رقیب مبادرت ورزد. اسرار بمب اتمی را فقط باید به «حکومت جهانی» سپرد، و ایالات متحده امریکا باید بی درنگ آمادگی خود را برای چنین کاری اعلام کرد. حکومت جهانی باید به دست ایالات متحده امریکا، اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر، یعنی سه قدرتی که دارای بزرگترین نیروهای نظامی هستند، پایه گذاری شود. هر سه آنها باید تمام قدرت نظامی خود را در اختیار این حکومت جهانی قرار دهند. اینکه تنها سه کشور دارای قدرت نظامی بزرگ هستند استقرار حکومت جهانی را آسانتر می کند، نه مشکلتر.
از آنجا که ایالات متحده امریکا و بریتانیای کبیر اسرار بمب اتمی را در اختیار دارند، و اتحاد شوروی ندارد، آن دو باید از اتحاد شوروی دعوت کنند که تهیه و ارائه نخستین پیش نویس قانون اساسی حکومت جهانی پیشنهادی را برعهده بگیرد. این امر به کاهش بدگمانیهای روسها کمک خواهد کرد، چه آنان در حال حاضر احساس می کنند که سری نگاه داشتن بمب اتمی بیشتر برای جلوگیری از دستیابی آنان به این سلاح است. مسلم است که نخستین پیش نویس، متن نهایی نخواهد بود، ولی باید روسها را متقاعد ساخت که حکومت جهانی تضمین کننده امنیت آنان خواهد بود.
بخردانه خواهد بود اگر کار بحث و مذاکره نهایی برای توافق درباره این قانون اساسی به عهده یک نفر امریکایی، یک نفر انگلیسی، و یک نفر روسی گذاشته شود. آنان می توانند مشاورانی داشته باشند، ولی این مشاوران باید فقط هنگامی که از آنان خواسته می شود اظهار عقیده کنند. گمان من بر این است که هیئت سه نفره می تواند موفق به نوشتن قانون اساسی قابل اجرایی شود که برای همه آنان پذیرفتنی باشد. شش یا هفت نفر، یا بیشتر، احتمالاً موفق نخواهند شد. پس از آنکه سه قدرت بزرگ کار تهیه قانون اساسی حکومت جهانی را به پایان رساندند و آن را پذیرفتند، باید از کشورهای کوچکتر دعوت کنند تا به حکومت جهانی بپیوندند. این کشورها باید برای بیرون ماندن از قلمرو حکومت جهانی آزاد باشند، و در همان حال خود را کاملاً مصون احساس کنند. تردیدی نیست که کشورهای کوچکتر باید حق آن را داشته باشند که پیشنهادهایی برای تغییر یا اصلاح قانون اساسی عرضه شده از سوی سه قدرت بزرگ ارائه دهند. اما، سه قدرت بزرگ باید همچنان به پیش بروند و سازماندهی حکومت جهانی را به اتمام برسانند، خواه کشورهای کوچکتر بدان بپیوندند یا نه.
قدرت این حکومت جهانی در مورد تمام موضوعات نظامی جاری و نافذ خواهد بود، و فقط به یک اختیار دیگر نیاز خواهد داشت ـ اختیار مداخله در کشورهایی که در آنها اقلیتی بر اکثریت ظلم و ستم روا می دارد و، از این رهگذر، به ناپایداریها و تشتتهای جنگ آفرین دامن می زند. اوضاع و احوالی از نوع آنچه اکنون در اسپانیا و آرژانتین وجود دارد، باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد. مفهوم عدم مداخله را باید از میان برداشت، زیرا پایان دادن به این مفهوم، بخشی از امر مهم حفظ صلح شمرده می شود.
استقرار این حکومت جهانی نباید تا پدید آمدن شرایط یکسان آزادی در هر سه قدرت بزرگ معلق بماند. این درست است که در اتحاد شوروی اقلیتی اختیار حکومت را در دست دارد، ولی از نظر من وضع داخلی این کشور به گونه ای نیست که خود به خود برای صلح جهانی تهدیدآمیز باشد. باید به خاطر داشته باشیم که مردم روسیه از آموزش سیاسی پرسابقه ای بهره مند نبوده اند، و دگرگونیهای لازم برای بهبود وضع و حال آنها لاجرم به دست اقلیتی از مردم انجام گرفت، چون اکثریتی که قادر به چنین کاری باشد وجود نداشت. اگر من روسی به دنیا آمده بودم، تصور می کنم که می توانستم خود را با این وضع تطبیق دهم.
استقرار حکومت جهانی مجهز به قدرت نظامی انحصاری، نباید با تغییر ساختار سه قدرت بزرگ ملازمه داشته باشد. آن سه نفری که برای تهیه پیش نویس قانون اساسی حکومت جهانی برگزیده می شوند باید راههایی تعبیه کنند که تفاوتهای ساختاری را با همکاریهای متقابل وفق دهند.
آیا من از استبداد حکومت جهانی بیمناک نیستم؟ البته که هستم. ولی از فرا رسیدن جنگ یا جنگهای دیگر بسیار بیمناکترم. هر حکومتی به یقین تا حدی از شرارت بهره مند است، ولی حکومت جهانی در هر حال بر شر بسیار بزرگتر جنگها، بویژه جنگهایی با ویرانگری خانمانسوز و بی سابقه، مرجح است. اگر این حکومت جهانی از طریق توافق استقرار نیابد، به اعتقاد من سرانجام مستقر خواهد شد، ولی به شکلی بی نهایت خطرناکتر. چون جنگ یا جنگها سرانجام به برآمدن یک قدرت فایق منجر خواهد شد که با نیروی نظامی کوبنده خود دیگر کشورهای جهان را زیر تسلط خواهد گرفت.
اینک ما اسرار بمب اتمی را در اختیار داریم و نباید آن را از کف بدهیم و این خطری است که، بخصوص با انتقال این اسرار به سازمان ملل متحد یا به جماهیر شوروی، خود به خود تحقق خواهد یافت. اما مطلبی را هم باید هر چه زودتر بر همگان روشن سازیم و آن اینکه ما اسرار بمب اتمی را نه برای تأمین و استمرار قدرت خود، بلکه به امید استقرار صلح از طریق حکومت جهانی در اختیار خویش نگاه خواهیم داشت، و در همین حال با تمام توان خود خواهیم کوشید تا این حکومت جهانی را به وجود بیاوریم.
من آگاهم که پاره ای از افراد معتقد به حکومت جهانی خواهان آنند که تحقق این هدف بتدریج صورت پذیرد. اشکال این طرز نگرش در آن است که در تمام مدتی که گامهای کوچکی به امید رسیدن به هدف نهایی بر می داریم، اسرار بمب را همچنان در اختیار خواهیم داشت، بی آنکه دلیل قانع کننده ای برای ارضای آنان که فاقد بمب اند در دست داشته باشیم. همین امر به خودی خود موجب ترس و سوءظن است، و سرانجام بدانجا خواهد کشید که روابط حکومتهای رقیب به طرز خطرناکی تیره و تار گردد. از این رهگذر، آنهایی که گمان می برند با گامهایی آهسته و تدریجی به سوی صلح جهانی پیش می روند، در عمل با کندی حرکت خود به پیش آمدن جنگ کمک خواهند کرد. ما چندان مهلتی در اختیار نداریم که آن را در این راه تلف کنیم. اگر قرار است که از جنگ اجتناب ورزیم، باید هر چه زودتر دست به کار شویم.
مسلم است که ما تا مدت زیادی صاحب اختیار مطلق اسرار بمب اتمی باقی نخواهیم ماند. می دانم که بعضیها استدلال می کنند که هیچ کشور دیگری آنقدر پول ندارد که بتواند از عهده هزینه های لازم برای کشف اسرار بمب اتمی و ساختن آن برآید، و همین امر تا مدت زیادی مالکیت انحصاری ما را بر راز بمب اتمی تضمین خواهد کرد. این یکی از اشتباهات رایج در این کشور است که همیشه تمام امور را با مقدار هزینه ای که در بردارد می سنجند. ولی کشورهای دیگری که مواد و مصالح و افراد لازم را در اختیار دارند و در ضمن، خواستار نیل به قدرت اتمی هم هستند، این کار را انجام توانند داد. زیرا این وجود انسانها و مواد و مصالح لازم و تصمیم برای به کار بردن آنهاست که بمب اتمی تولید می کند، و نه پول.
من خود را پدر آزادسازی انرژِی اتمی نمی دانم. سهم من در این کار کاملاً غیرمستقیم بوده است. براستی، من حتی پیش بینی هم نمی کردم که این امر در زمان من به وقوع پیوندند. استنباط من فقط این بود که آزاد کردن انرژی اتمی از لحاظ نظری امکان پذیر است. کشف تصادفی واکنش زنجیره ای، این نظریه را به مرحله عملی شدن کشاند، و این چیزی نبود که من بتوانم آن را پیش بینی کنم. این کشف به وسیله هان (1) در برلین صورت گرفت، و تازه خود او هم در تفسیر کشفی که به عمل آورده بود به خطا می رفت. این لیزه مایتنر (2) بود که تفسیر درستی از پدیده ارائه داد، و از آلمان گریخت تا این اطلاعات را به دست نیلس بور بسپارد.
من گمان نمی کنم که عصر بزرگ علوم اتمی را لزوماً باید با سازماندهی علم به شیوه سازماندهی شرکتهای عظیم اقتصادی تضمین کرد. برای کاربرد کشفی که به عمل آمده است می توان به سازماندهی پرداخت، ولی نه برای، خود عمل کشف. تنها افراد آزاد می توانند کشف کنند. ممکن است نوعی سازماندهی وجود داشته باشد که به وسیله آن بتوان آزادی لازم و شرایط مناسب کار را برای دانشمندان فراهم ساخت. برای مثال، می توان استادان علوم در دانشگاههای امریکایی را از بعضی وظایف آموزشی معاف داشت تا فرصت بیشتری برای تحقیقات به دست بیاورند. آیا می توانید تصور کنید که سازمانی متشکل از دانشمندان قادر باشد کشفیات چارلز داروین را متحقق سازد؟
این را هم باور ندارم که مؤسسات خصوصی وسیع ایالات متحده امریکا متناسب با نیازهای این دوران باشند. اگر بازدید کننده ای از سیاره دیگر به این کشور قدم بگذارد، آیا حیرت نخواهد کرد از اینکه این همه قدرت و اختیار به مؤسسات خصوصی داده اند، بی آنکه مسئولیتی متناسب با این اختیارات برایشان قایل باشند؟ من از آن جهت بر این نکته تأکید می ورزم که معتقدم دولت امریکا باید کنترل انرژی اتمی را در دست خود نگاه دارد، نه برای اینکه سوسیالیسم لزوماً مطلوب است؛ بلکه برای آنکه انرژی اتمی به وسیله دولت پا به عرصه وجود گذاشت و بنابراین، واگذاری این دارایی ملی به هر فرد یا به هر گروه از افراد غیرقابل تصور است. و اما درباره سوسیالیسم ـ جز در صورت بین المللی شدن تا حد ایجاد حکومتی جهانی که تمام قدرتهای نظامی را مهار کند ـ باید گفت که بسی سهلتر از نظام سرمایه داری به جنگ کشانده خواهد شد، زیرا تمرکز قدرت در آن به مراتب بیشتر است.
پیش بینی اینکه انرژی اتمی چه موقع برای سازندگی و آبادانی به کار گرفته خواهد شد، در حال حاضر امکان پذیر نیست. اینک فقط می دانیم که مقدار نسبتاً زیادی اورانیوم را چگونه می توان به کار برد. کاربرد مقادیر کم اورانیوم به نحوی که مثلاً برای حرکت اتومبیل یا هواپیما کافی باشد هنوز غیر ممکن است، و نمی توان پیشگویی کرد که چه وقت این امر تحقق خواهد یافت. تردیدی نیست که چنین امکاناتی پدید خواهد آمد، ولی هیچ کس نمی تواند گفت کی. این را هم نمی توان پیش بینی کرد که چه وقت خواهیم توانست برای تولید انرژی اتمی از موادی فراوانتر از اورانیوم استفاده کنیم. به احتمال قوی تمام موادی که برای این منظور به کار گرفته خواهند شد میان سنگین ترین عناصر شیمیایی دارای وزن اتمی بالا خواهند بود. این عناصر به سبب ثبات کمترشان نسبتاً کمیابند. ممکن است بیشتر این مواد بر اثر تجزیه رادیو آکتیو نابود شده باشند. بدین طریق، هر چند آزاد شدن انرژی اتمی ممکن است منشأ نعمتی برای بشر باشد ـ که حتماً هم خواهد بود ـ هنوز باید انتظار کشید.
من شخصاً استعداد آن را ندارم که اضطرار مسائلی را که نژاد انسانی اکنون با آنها مواجه است برای گروههای وسیعی از مردم توضیح دهم. بنابراین، مایلم شخص دیگری را به آنها معرفی کنم که از عهده این مهم برآید.
منظورم امری ریوز (3) است که کتابش، کالبد شکافی صلح (4)، نه فقط هوشمندانه و روشن و موجز است بلکه ـ اگر اجازه استفاده از واژه ای نابجا را داشته باشم ـ از پویایی خاصی نیز در مبحث جنگ و نیاز به حکومت جهانی برخوردار است.
چون پیش بینی نمی کنم که انرژی اتمی بدین زودیها منشأ خیر و رحمت باشد، باید بدین گونه اکتفا ورزم که در حال حاضر این انرژی منشأ شر و تهدید است. و شاید هم همین بهتر باشد. چون محتمل است که این تهدید، نژاد انسانی را بر آن دارد که نظم و ترتیبی در امور بین المللی خود پدید آورد، نظمی که، بدون فشار ترس و وحشت، بی گمان برقرار نخواهد شد.
II
پس از تکمیل نخستین بمب اتمی هیچ کاری برای مصونتر داشتن دنیا از خطر جنگ صورت نگرفته است، حال آنکه برای افزودن بر ویرانگریهای جنگ چه کارها که نکرده اند. درباره تولید و تکمیل بمب اتمی سخنی که دست اول باشد برای گفتن ندارم، چون در این زمینه فعالیت نمی کنم. اما از زبان آنان که دست اندرکارند به اندازه کافی شنیده ایم که بمب اتمی را باز هم مرگبارتر ساخته اند. به یقین امکانش هست که بمبی بسیار بزرگتر ساخته شود که مناطقی وسیعتر را با خاک یکسان کند. همچنین باور کردنی است که کاربرد گسترده تری برای گازهای رادیوآکتیو در نظر بگیرند، به نحوی که بتوان بدون آسیب رساندن به ساختمانها بخش مهمی از موجودات زنده منطقه ای وسیع را به نابودی کشاند.
گمان نمی کنم لزومی داشته باشد که، فراسوی این امکانات، نگاهی هم به توسعه گسترده جنگ افزارهای میکروبی بیندازیم. من تردید دارم که خطرات چنین سلاحهایی قابل قیاس با خطرات جنگ افزارهای اتمی باشد. این خطر را هم به حساب نمی آورم که نوعی واکنش زنجیره ای به مقیاسی بسیار وسیع ممکن است بخش مهمی از این سیاه یا حتی تمام آن را نابود سازد. استدلال من هم این است که اگر چنین خطری از جانب انفجار اتمی مصنوع انسان قابل تصور باشد، تاکنون باید از جانب اشعه کیهانی که بی وقفه بر سطح زمین می تابد به ظهور رسیده باشد.
اما نیازی بدان نیست که زمین را همچون نواختری که براثر انفجار ستاره ای نابود می شود، به تصور درآوریم تا درک روشنتری از جنگ اتمی داشته باشیم و به طور قاطع بپذیریم که هرگاه از جنگ بعدی پیشگیری نکنیم ویرانیهای ناشی از آن به مقیاسی خواهد بود که هرگز در گذشته امکانپذیر نبوده است و حتی امروز هم به وهم و گمان نمی رسد، و در هر حال از تمدن کنونی چیز زیادی بر جای نخواهد ماند.
در این دو مسأله اول عصر اتمی پدیده دیگری شایان توجه است. مردم، با آنکه به ماهیت وحشتناک سلاح اتمی آشنایی یافته اند، کاری در این زمینه صورت نداده اند و حتی شهدارهای ضمیر آگاه خود را نیز تا حد زیادی به دست فراموشی سپرده اند. شاید بهتر باشد خطری را که از آن گریزی نیست فراموش کنیم، یا احتمالاً بهتر خواهد بود خطری را هم که تمام تدابیر احتیاطی لازم را در برابر اتخاذ کرده ایم به دست فراموشی بسپاریم. مفهوم این سخن آن است که اگر ایالات متحده امریکا مراکز صنعتی اش را می پراکند و مرکزیت شهرهای بزرگش را از بین می برد، شاید مردم می توانستند به خود حق دهند خطری را که رو در رویشان قرار گرفته است به دست فراموشی بسپارند.
به طور معترضه باید بگویم که چه بهتر که این کشور چنین احتیاطهایی را به عمل نیاورده است، چون اتخاذ چنین تدابیری جنگ اتمی را محتمل تر می کرد، زیرا دیگر کشورهای جهان اطمینان می یافتند که ما به چنین جنگی تن در داده ایم و خود را برای وقوع آن آماده می سازیم. اما در عمل هیچ کاری برای اجتناب از جنگ صورت نگرفته و برعکس، کوششهای زیادی به عمل آمده است تا جنگ اتمی باز هم هولناکتر شود. بدین ترتیب هیچ گونه عذری برای نادیده گرفتن خطر باقی نمی ماند.
می گویم هیچ کاری پس از تکمیل بمب اتمی برای اجتناب از جنگ صورت نگرفته است، هر چه پیشنهادی برای کنترل فوق ملی انرژی اتمی از طرف ایالات متحده امریکا در سازمان ملل مطرح شده است. ولی این نیز پیشنهادی مشروط است، و آنهم به شرطهایی که اتحاد شوروی مصممانه از پذیرش آنها سرباز می زند. همین امر امکان آن را به وجود می آورد که مسئولیت شکست به گردن روسها بیفتد.
اما امریکاییان، در همان حال که روسها را مستوجب سرزنش قلمداد می کنند، نباید از خاطر ببرند که خود آنها حاضر نشده اند طی دوره پیش از استقرار کنترل فوق ملی، یا در صورت برقرار نشدن این کنترل، داوطلبانه از کاربرد بمب اتمی به عنوان سلاح عادی صرف نظر کنند. بدین ترتیب امریکاییان این ترس را در میان دیگر کشورها کاشته اند که آنان بمب اتمی را تا هر زمان که کشورهای دیگر تن به شرایطشان ندهند جزئی از زرادخانه خود خواهند شمرد.
ممکن است امریکاییان یقین راسخ داشته باشند که هرگز به جنگی تهاجمی یا پیشگیرانه دست نخواهند زد، و به همین علت اعلام رسمی این امر را لازم ندانند که برای بار دوم نخستین کشوری نخواهند بود که بمب اتمی به کار ببرد، ولی واقعیت این است که به طور رسمی از امریکا خواسته شده است که از کاربرد بمب اتمی چشم پوشی کند ـ یعنی بمب اتمی را تحریم کند ـ و این کشور اعلام کرده است که جز در صورت پذیرفته شدن شروطش برای کنترل فوق ملی بدین پیشنهاد ترتیب اثر نخواهد داد.
به اعتقاد من این سیاست اشتباه است. البته من متوجه نوعی امتیاز نظامی هستم که بر اثر صرف نظر نکردن از کاربرد بمب به دست خواهد آمد، بدین معنا که هر کشور دیگر با دانستن اینکه در صورت بروز جنگ ایالات متحده امریکا از به کار بردن سلاح اتمی خودداری نخواهد کرد، طبعاً از جنگ افروزی دوری خواهد جست، ولی امتیازی که بدین طریق به دست می آید، به طریق دیگر از دست می رود. زیرا هرگونه تفاهم در مورد کنترل فوق ملی انرژی اتمی عملاً معطل خواهد ماند. این امر تا زمانی که ایالات متحده امریکا انحصار بمب اتمی را در دست داشته باشد، پیامدهای نظامی نخواهد داشت. ولی همینکه کشور دیگری بتواند مقادیر متنابهی بمب اتمی بسازد، ایالات متحده امریکا، به سبب آسیب پذیری صنایع متمرکز و زندگی شهری بسیار توسعه یافته خود، بیش از هر کشور دیگری از فقدان توافق بین المللی زیان خواهد برد.
ایالات متحده امریکا که در حال حاضر انحصار بمب اتمی را در اختیار دارد، با خودداری از تحریم آن از بابت دیگری نیز زیان می بیند ـ از بابت خودداری از بازگشت آشکار و رسمی به موازین اخلاقی مشخصی که پیش از جنگ اخیر مورد پذیرش تمام کشورها قرار گرفته بود. نباید فراموش کرد که بمب اتمی در این کشور به عنوان نوعی تدبیر پیشگیرانه ساخته شد. هدف اصلی آن بود که آلمان را، در صورت دستیابی به بمب اتمی، از کاربرد آن باز دارند. بمباران مراکز غیرنظامی ابتدا به وسیله آلمانیها شروع شد و سپس ژاپنیها نیز از این شیوه پیروی کردند. در برابر این واقعیت، متفقین نیز مقابله به مثل کردند ـ آنهم با کارآیی بیشتر ـ و در این کار رفتار آنها از نظر اخلاقی توجیه پذیر بود. ولی اکنون، که نه اعمال تحریک آمیزی در بین است، و نه بهانه ای برای مقابله به مثل یا قصاص به عین، خودداری از تحریم بمب اتمی از جانب دارنده آن صرفاً به منزله نوعی بهره برداری سیاسی از این سلاح خواهد بود. چنین رفتاری را بدشواری می توان بخشود.
من نمی گویم که ایالات متحده امریکا نباید به ساختن و انباشتن بمب اتمی بپردازد، چه این کار را لازم می دانم. این کشور باید قادر باشد که هر کشور دیگری را که به بمب دست یابد، از حمله اتمی باز دارد. ولی بازدارندگی باید تنها دلیل انباشتن بمبهای اتمی باشد. بر همین منوال، معتقدم که سازمان ملل متحد هم، هنگامی که دارای نیروهای مسلح و جنگ افزارهای خاص خود بشود، لزوماً باید بمب اتمی در اختیار داشته باشد. ولی سازمان ملل هم فقط باید به قصد بازداشتن کشور مهاجم، یا کشورهای یاغی، از حمله اتمی مجهز به بمب باشد. ایالات متحده و همین طور سازمان ملل یا هر کشور دیگر، نباید به ابتکار خاص خود بمب اتمی را به کارگیرد. انباشتن بمبهای اتمی بدون تعهد به پیشقدم نشدن در کاربرد آنها به منزله بهره برداری از بمب اتمی در جهت مقاصد سیاسی است. ممکن است ایالات متحده امیدوار باشد بدین طریق اتحاد شوروی را بترساند و به پذیرفتن نظارت فوق ملی بر انرژی اتمی وادارد. ولی ایجاد وحشت فقط و فقط به بالا گرفتن همستیزیها می انجامد و خطر جنگ را افزایش خواهد داد. به اعتقاد من این سیاست از فضیلت حقیقی پیشنهاد نظارت فوق ملی بر انرژی اتمی کاسته است.
ما از جنگی جان به در برده ایم که در جریان آن ناچار بوده ایم از موازین اخلاقی منحط و خفت بار دشمن خود پیروی کنیم. اما به جای احساس رهایی از موازین دشمن، و سعی در استقرار مجدد قداست زندگی انسانی و تأمین امنیت غیرنظامیان، در عمل به مرحله ای رسیده ایم که موازین منحط دشمن خود را در جنگ اخیر آشکارا به عنوان موازین کنونی خویش برگزیده ایم. بدین ترتیب به سوی جنگ دیگری پیش می رویم که به خواست خودمان خفت بار می شود.
این امکان وجود دارد که مردم عادی بدرستی ندانند که در یک جنگ دیگر، بمب اتمی به مقادیر زیاد به کار گرفته خواهد شد. ممکن است مردم عادی تصور کنند که خطرات جنگ آینده در حد خطرات سه بمبی خواهد بود که در پایان جنگ گذشته منفجر شد. مرم عادی احتمالاً این را هم نمی دانند که بمبهای اتمی، از نظر خساراتی که به بار خواهند آورد، هم اینک به صورت اقتصادی ترین وسیله منهدم کننده ای درآمده است که در نبرد تعرضی به کار می توان گفت. در یک جنگ دیگر، بمب اتمی به فراوانی مورد استعمال قرار خواهد گرفت و به طور نسبی بسیار ارزان هم تمام خواهد شد. در صورتی که تصمیم قاطعی برای جلوگیری از کاربرد بمب اتمی اتخاذ نگردد ـ و این تصمیمی است که در حال حاضر رهبران سیاسی و نظامی و حتی مردم عادی امریکا چندان رغبتی بدان نشان نمی دهند ـ پیشگیری از جنگ اتمی واقعاً دشوار خواهد بود. تا زمانی که امریکاییان نپذیرفتند که داشتن بمب اتمی آنها را در جهان نیرومندتر نمی کند، بلکه به سبب آسیب پذیری زیاده از حدشان در برابر حمله اتمی حتی ضعیفتر هم هستند، گمان نمی رود که سیاستشان در لیک ساکسس (5) یا در روابطشان با روسیه به نحوی باشد که به حسن تفاهم مشترک کمک کند.
ولی منظور من آن نیست که خودداری امریکا از تحریم بمب اتمی مگر برای مقابله به مثل، تنها علت فقدان توافق با اتحاد شوروی بر سر نظارت اتمی است. روسها آشکار ساخته اند که با تمام توان خود برای جلوگیری از استقرار نظام حکومتی فوق ملی خواهند کوشید. مخالفت آنان با کنترل فوق ملی تنها در زمینه انرژی اتمی نیست. آنها اصل هرگونه نظارت فوق ملی را بشدت رد می کنند و، بنابراین، پیشاپیش راه را بر هر گونه حکومت جهانی، ولو محدود، می بندند.
آقای گرومیکو بدرستی گفته است که جوهر پیشنهاد اتمی امریکا این است که حاکمیت ملی با عصر اتمی ناسازگار است. وی اظهار می دارد که اتحاد شوروی نمی تواند چنین مطلبی را بپذیرد. دلایلی که وی ارائه می دهد مبهم است، چون مجموع آنها آشکارا بهانه ای بیش نیست. ولی ظاهراً حقیقت این است که رهبران شوروی گمان می کنند حفظ ساختار اجتماعی دولت شوروی در متن نظام فوق ملی امکان پذیر نیست. دولت شوروی مصمم است ساختار کنونی خود را محفوظ بدارد، و رهبران روسیه که قدرت فراوان خود را از همین ساختار اخذ می کنند، از هیچ تلاشی برای جلوگیری از استقرار نظام فوق ملی برای کنترل انرژِی اتمی یا هر کار دیگر، فروگذار نخواهند کرد.
ممکن است تا حدی روسها در مورد دشواری حفظ ساختار اجتماعی کنونیشان در متن نظام فوق ملی حق داشته باشند، هر چند گذشت زمان به آنها نشان خواهد داد که این امر باخت کمتری در پی دارد تا منزوی باقی ماندن از دنیایی متکی بر قانون. ولی در حال حاضر چنین می نماید که آنان به پیروی از هراسهای خود گام بر می دارند. و باید پذیرفت که ایالات متحده امریکا سهم بسزایی در پیدایش این هراسها داشته است، آنهم نه فقط در زمینه انرژِی اتمی بلکه همچنین در بسیاری از زمینه های دیگر، کشور امریکا براستی سیاست خود را در مورد روسیه چنان هدایت کرده است که گویی یقین کامل دارد که ترس بزرگترین و مهمترین افزار دیپلماسی است.
در هر حال، اینکه روسها بکوشند تا ایجاد نوعی نظام امنیت فوق ملی را ناممکن سازند به هیچ روی دلیل نمی شود که دیگر جهانیان برای ایجاد چنین نظامی نکوشند. بعضیها خاطر نشان کرده اند که روسها معمولاً با تمام تواناییهای خود در برابر چیزی که مطابق میلشان نیست مقاومت به خرج می دهند، ولی هنگامی که آن چیز به کرسی نشست، ممکن است انعطاف به خرج دهند و خود را با آن سازگار کنند. بدین ترتیب، برای ایالات متحده امریکا و دیگر قدرتها مفید خواهند بود که اجازه ندهند روسها کوشش برای ایجاد امنیت فوق ملی را وتو کنند. آنها در واقع می توانند با این امید وارد عمل شوند که روسها با پی بردن به بی حاصل بودن مخالفتهایشان، احتمالاً به چنین نظامی خواهند پیوست.
تاکنون ایالات متحده امریکا علاقه ای نسبت به حفظ امنیت اتحاد شوروی از خود نشان نداده، و برعکس، منحصراً پایبند امنیت خود بوده است و این خصیصه رقابتی است که نمایشگر مبارزه برای قدرت بین دولتهای جهان است. اما پیشاپیش نمی توان دانست که اگر مردم امریکا رهبران خود را وادارند تا سیاست استقرار قانون را به جای هرج و مرج کنونی روابط بین المللی دنبال کنند، تأثیر این امر بر هراسهای روسها چه خواهد بود. در دنیایی متکی بر قانون، امنیت روسیه همسان امنیت خود ما خواهد بود، و اگر مردم امریکا از صمیم قلب به این نگرش روی بیاورند ـ چیزی که با امکانات دمکراسی کاملاً شدنی به نظر می رسد ـ بیگمان تأثیرش بر افکار روسها معجزه آسا خواهد بود.
در حال حاضر روسها شواهدی در دست ندارند که آنان را متقاعد کند که مردم امریکا با رضا و رغبت از سیاست آماده سازی نظامی پشتیبانی نمی کنند ـ سیاستی که در نظر روسها نوعی ارعاب ارادی و آگاهانه است. هرگاه روسها شواهدی از تمایل پرشور امریکاییان مبنی بر حفظ صلح به تنها طریق ممکن، یعنی از طریق نظام قانونی فوق ملی، در دست می داشتند، این امر می توانست تمام محاسبات روسها را در مورد خطر موجود در گرایشهای فکری جاری امریکاییان برهم بزند. بواقع، تا هنگامی که پیشنهادی اصیل و قانع کننده و مورد پشتیبانی آشکار مردم آمریکا، از جانب این کشور به اتحاد شوروی عرضه نشود، هیچ کس مجاز نخواهد بود درباره پاسخ روسها پیشگویی کند.
این امکان وجود دارد که نخستین پاسخ روسها در جهت رد دنیایی قانونمند باشد. اما اگر از این لحظه به بعد رفته رفته بر روسها روشن شود که چنین دنیایی بدون آنها هم به وجود خواهد آمد، و از این رهگذر امنیت خود آنها هم افزایش خواهد یافت، طرز تفکر آنان لزوماً تغییر خواهد یافت.
من موافق آن هستم که از روسها دعوت به عمل آید که به حکومت جهانی حاصل صلح و امنیت بپیوندند، و اگر نسبت به این موضوع بی میلی نشان دادند، نظام امنیت فوق ملی بدون آنها مستقر شود. ولی اجازه می خواهم همینجا اضافه کنم که خطر بزرگی در این طرز کار می بینم. چنانچه این شیوه کار پذیرفته شود، جریان امر باید به طرزی باشد که روسها یقین حاصل کنند که نظام جهانی جدید نوعی همدستی یا صف آرایی دیگر قدرتها بر ضد روسیه نیست. نظام جدید باید به صورت ترکیب خاصی باشد که ماهیت اجزای تشکیل دهنده آن خود به خود به کاهش محسوس احتمال جنگ بینجامد. این نظام، در قیاس با هر دولت منفرد، ناظر بر منافع و علایقی بس متنوعتر خواهد بود و بدین گونه، احتمال بسیار کمتری وجود خواهد داشت که به جنگ تجاوزکارانه یا پیشگیرانه دست یازد. چنین حکومتی لزوماً بسیار بزرگتر و بنابراین نیرومندتر، از هر کشور واحد دیگر خواهد بود. از نظر جغرافیایی نیز بسیار گسترده تر خواهد بود و بنابراین، شکست دادن آن با وسایل نظامی دشوارتر خواهد شد. حکومت جهانی تمام توان خود را وقف تضمین امنیت فوق ملی خواهد کرد و بنابراین، از وسوسه برتری ملی که عامل مهمی در جنگ افروزی است بر کنار خواهد ماند.
هرگاه نظام فوق ملی بدون مشارکت روسیه برپا شود، خدمتی که به صلح جهانی خواهد کرد منوط به مهارت و صداقتی خواهد بود که در پایه گذاری آن به کار رفته است. تمایل به مشارکت روسیه در این نظام همواره باید آشکارا مورد تأکید قرار گیرد. برای روسیه باید روشن باشد ـ و همین طور برای دیگر کشورهای عضو ـ که هیچ گونه تلافی جویی صریح یا ضمنی متوجه کشور یا کشورهای غیر عضو نخواهد شد. چنانچه روسها در آغاز کار به این نظام فوق ملی نپیوندند، باید همواره مطمئن باشند که اگر تصمیم به مشارکت بگیرند به آنان خوشامد گفته خواهد شد. آنان که به ایجاد چنین نظامی مبادرت می ورزند، باید بدانند که قصد نهایی از این کار، کسب مشارکت روسیه است.
چنین مطالبی البته انتزاعی است و به آسانی نمی توان پیش بینی کرد که خط مشی نوعی حکومت جهانی ناکامل چگونه باید باشد تا روسها را به مشارکت در آن راغب سازد. ولی دو شرط برای من روشن است: این سازمان جدید نباید هیچ گونه رمز و راز نظامی داشته باشد؛ و روسها باید مجاز باشند که ناظرانی به تمام نشستهای سازمان اعزام دارند. چه نشستهای مربوط به طراحی و بحث و تصویب قوانین جدید، چه نشستهای مرتبط با تصمیم گیری درباره سیاستهای سازمان. این امر کارخانه مخفی کاری را که بسیاری از بدگمانیهای جهان در آن ساخته می شود از میان برخواهد داشت. اینکه نظام حکومتی مشخصی فاقد هرگونه اسرار نظامی باشد، ممکن است به طبع کسانی که ذهنشان با نظامیگری خود گرفته است خوش نیابد. آنان با این اعتقاد بار آمده اند که افشای اسرار نظامی، هر کشور جنگ طلب را قادر خواهد ساخت که به تسخیر سراسر کره ارض برخیزد. (ناگفته نگذارم که در مورد به اصطلاح اسرار بمب اتمی، حدس من آن است که روسها با تلاشهای خود در اندک مدتی بدان دست خواهند یافت.) من می پذیرم که محرمانه نگاه نداشتن اسرار نظامی نوعی خطر کردن است. اما اگر تعدادی کافی از کشورها نیروهای خود را گرد هم آورند، می توانند به چنین خطری تن در دهند. زیرا امنیت آنها استحکام بیشتری خواهد یافت. و این خطر کردن با اطمینان بیشتری همراه خواهد بود چون حاصل آن چیزی نخواهد بود مگر کاهش ترسها و بدگمانیها و بی اعتمادیها. تشنجات ناشی از احتمال فزاینده جنگ در جهانی مبتنی بر حاکمیت ملی جای خود را به آرامشی خواهد داد که بر اثر اعتماد فزاینده به صلح حکمفرما خواهد شد. با گذشت زمان، این وضع و حال ممکن است مردم روسیه را چنان تحت تأثیر قرار دهد که رهبرانشان ناچار شوند رفتار نرمتری نسبت به غربیان در پیش گیرند.
به اعتقاد من، عضویت در نظام امنیت فوق ملی نباید تابع استانداردهای دمکراتیک دلخواهانه باشد. تنها شرط الزامی برای همگان باید این باشد که نمایندگان کشورها در سازمان فوق ملی ـ اعم از مجمع و شورا ـ به وسیله مردم هر کشور و با رأی مخفی برگزیده شوند. این نمایندگان در حقیقت باید یبشتر سخنگوی مردمشان باشند تا دولتهایشان ـ و این چیزی است که ماهیت مسالمت آمیز سازمان را تقویت خواهد کرد.
اینکه بخواهیم موازین دمکراتیک دیگری را نیز مراعات کنیم، به نظر من مصلحت آمیز نیست. نهادها و موازین دمکراتیک محصول درجه ای معین از تحولات تاریخی هستند، درجه ای که معمولاً در سرزمینهای برخوردار از این نهادها و موازین مورد توجه قرار نمی گیرد. وضع موازین دلخواهانه، اختلافات ایدئولوژیکی بین دنیای غرب و نظام شوروی را تیزتر و شدیدتر می کند.
ولی در حال حاضر این اختلافهای عقیدتی نیست که دنیا را به سوی جنگ می راند، حقیت این است که حتی اگر تمام کشورهای غربی، ضمن حفظ حاکمیت ملی خود، سوسیالیسم را می پذیرفتند، باز هم کشمکش بر سر قدرت به احتمال قوی میان شرق و غرب ادامه می یافت. تعصب ورزیدن بر سر نظامهای اقتصادی، موجود، به نظر من از هر جهت نابخردانه است. اینکه زندگی اقتصادی ایالات متحده امریکا تحت تسلط گروه نسبتاً معدودی از افراد باشد، چنانکه هست، یا دولت نظارت بر آنها را بر عهده گیرد، مطلبی است در خور توجه و مهم، ولی نه آنقدر مهم که بتواند توجیه گر احساسات پرهیجانی باشد که بر سر این موضوع برانگیخته می شود.
آرزوی من آن است که به چشم خود شاهد باشم که همه کشورهای عضو دولت فوق ملی تمام نیروهای نظامی خود را مشترک کنند، و برای خود فقط به نیروهای پلیس محلی اکتفا ورزند. سپس، دوست دارم که ببینم دولت فوق ملی این نیروها را درهم می آمیزد و در واحدهایی شبیه به هنگهای امپراتوری سابق اتریش ـ مجارستان توزیع می کند. در آن نظام به این امر اهمیت می دادند که سربازان و افسران هر منطقه، برای آنکه تحت تأثیر کششهای نژادی و محلی قرار نگیرند، بهتر است در نقاطی بجز ایالتهای زادگاه خود خدمت کنند.
این را هم دوست دارم ببینم که اختیارات نظام فوق ملی یکسره به حوزه امنیت محدود بماند. اما مطمئن نیستم که چنین آرزوهایی جامه عمل بپوشد. ممکن است تجربه حکم کند که حکومت جهانی از بعضی اختیارات اقتصادی نیز برخوردار شود، زیرا در روزگاران ما این امکان وجود دارد که مسائل اقتصادی موجب بعضی آشفتگیهای ملی شوند که بذرهای نفاق و کشمکشهای خشونت آمیز را در خود داشته باشند. با این وصف، مرجح می دانم که نقش و اختیارات این سازمان به همان وظایف امنیتی محدود بماند. همچنین علاقه مندم که استقرار نظام امنیت جهانی از طریق تحکیم سازمان ملل متحد تحقق یابد، تا تداوم در امر تضمین و حفظ صلح قربانی نشود.
از خویشتن پنهان نمی دارم که برپایی حکومت جهانی با دشواریهای بزرگ همراه خواهد بود، چه شروع آن بدون مشارکت روسیه باشد، چه با مشارکت روسیه. به خطرهای احتمالی هم آگاهم. از آنجا که مایل نیستم هیچ یک از کشورهای عضو حکومت جهانی مجاز به ترک این سازمان باشد، یکی از خطرهای احتمالی عبارت خواهد بود از بروز نوعی جنگ داخلی. با تمام این اوصاف، باور دارم که حکومت جهانی یقیناً به موقع خود استقرار خواهد یافت؛ مسئله فقط این است که آن را به چه بهایی به دست خواهیم آورد. باور دارم که حکومت جهانی فرا خواهد رسید، حتی اگر جنگ دیگری برپا شود. گو اینکه پس از چنین جنگی، اگر برنده ای وجود داشته باشد، حکومت جهانی به دست او برپا خواهد شد، و مبتنی بر قدرت نظامی او خواهد بود، و بنابراین حفظ و تداوم آن میسر نخواهد شد مگر با کشاندن تمام نژاد انسانی به زیر یوغ نظامیگری دایمی.
ولی بدین اعتقاد نیز پایبندم که حکومت جهانی را می توان از طریق توافق، و منحصراً از طریق نیروی اقناع، و بنابراین با کمترین هزینه، برپا ساخت. اما اگر چنین نشد، توسل به عقل کافی نخواهد بود. یکی از عوامل استحکام نظام کمونیستی شرق در این است که پاره ای از مختصات مذهب را در خود دارد، و الهام بخش عواطفی شبه مذهبی است. امر صلح نیز، هر چند بر پایه قانون استوار باشد، اگر نیرو و تعصبی شبه مذهبی در پی نداشته باشد، بخت موفقیت نخواهد یافت. آنان که بار آموزش اخلاقی نژاد انسانی را به دوش می کشند به یقین تکلیفی بزرگ در برابر خود دارند، و همین طور فرصتی بزرگ. به گمانم، دانشمندان واقعی به این اعتقاد رسیده باشند که فقط با منطق نمی توان مردم امریکا را با حقایق عصر اتم آشنا ساخت. در این راه باید به نیروی ژرف عاطفه نیز متوسل شد، نیرویی که خود یکی از اجزای تشکیل دهنده مذهب است. باید امیدوار بود که نه فقط کلیساها، بلکه مدارس، دانشگاهها و دیگر ارکان افکار عمومی نیز از عهده انجام دادن تکالیف و مسئولیتهایی که در این زمینه بر ذمه دارند، بخوبی برآیند.

پی‌نوشت‌ها:

1.Hahn
2.Lize Meitner
3.Emery Reves
4.Anatomy of the Peace
5.Lake Success، حومه نیویورک، مقر سازمان ملل متحد در آغاز تأسیس، از 1947 تا 1951 ـ م.

منبع: اینشتین آلبرت؛ (1387)، حاصل عمر: 44 مقاله و رساله از متفکری ممتاز، ناصر موفقیان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم1389.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط