علم و دین

تحلیل و تبیین رابطه علم و دین، نزد صاحب نظران به ویژه فیلسوفان دین، از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا کشف ترابط یا تعارض علم و دین، در بالندگی معرفت دینی و علمی و در کشف حقیقت مؤثر است. امروزه از این مسئله با عناوین هم
جمعه، 10 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علم و دین
علم و دین

نویسنده: نسرین فرزاد (1)



 

چکیده

تحلیل و تبیین رابطه علم و دین، نزد صاحب نظران به ویژه فیلسوفان دین، از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا کشف ترابط یا تعارض علم و دین، در بالندگی معرفت دینی و علمی و در کشف حقیقت مؤثر است. امروزه از این مسئله با عناوین هم سخنی علم و دین، تعاون علم و دین، گفت و گو علم و دین، تعارض علم و دین، و... یاد می شود.
منازعاتی که در طول قرن معاصر و جدید میان علم و دین در گرفته است، اهمیت این بحث را روش می سازد. گرچه بسیاری از نزاع ها دامن گیر مسیحیت و عهدین است، ولی پاره ای از دستاوردهای علمی، باورهای مشترک ادیان را به چالش خوانده است؛ برای مثال، بحث درباره ی خلقت و تکامل انسان که منشأ انسان را نه از خاک، بلکه از حیوان انسان نما می داند و نظریه روان کاوی فرویدی که دین را عامل سرکوب امیال دانسته و حقانیت دین را مخدوش می سازد.
نظریه کیهان شناسی گالیله و جاذبه نیوتن، ماکس پلانک و نسبیت انیشتین با ادراک جدید از علیت و زمان، نحوه ی ارتباط خداوند با جهان را تحول می بخشد و پیشرفت های جدید رایانه ای و هوش مصنوعی یا کشف مولکول های DNA نیز نگرش انسان شناسی دینی را به مخاطره می اندازد. حال جای این پرسش های مهم است که آیا علم و دین، رابطه دوستی و تفاهم دارند یا رابطه غیریت و تقابل و تضاد؟ آیا علم و دین می تواند مکمل یکدیگر شوند؟ آیا معرفت علمی و معرفت ایمانی با هم سازگارند؟ آیا اسلام رویکرد مثبتی به علم دارد؟ در صورت تعارض، چه راه حل هایی پیشنهاد می گردد؟

کلید واژه:

دین- علم

چیستی دین

در تعریف دین مطالب فراوانی گفته اند. دین نیرویی قدرتمند در زندگی بشر است. در نظر تی یل (2) (1830-1902)، «دین وضعیتی روحی یا حالتی ناب و حرمت آمیز است که آن را «خشیت» می خوانیم».
برادلی (3) (1864-1924) گفته است که در دین، بیش از هر چیزی کوششی است برای آن که حقیقت کامل خیر را در تمام وجوه هستی مان باز نماییم. و جیمز مارتینو (4) (1805- 1905) معتقد بود که «دین اعتقاد به خدایی همیشه زنده است، یعنی اعتقاد به اراده و ذهنی که حاکم بر جهان است و با نوع بشر مناسبات اخلاقی دارد.»
همان طور که می بینید هر کسی از دین تعریفی را ارائه می دهد و به وجه خاصی تکیه می کند. تی یل بر خشیت، تکیه می ورزد، برادلی دین را با خیر پیوند می زند و مارتینو جنبه های اخلاقی یکتاپرستی را مورد توجه قرار می دهد. اگر این مفهوم را در ادیان ابتدایی مثل شمنیزم مورد بررسی قرار دهیم، می بینیم آن ها دین را انجام اعمالی خضوع آمیز ناشی از ترس و طمع می دانند؛ نه از خشیت. پس تعریف تی یل زیر سؤال می رود. ادیان چند خدایی مثل مصر و یونان که جهان را فاقد خدای واحد می دانند، نظر مارتینو را زیر سؤال می برد.
در تعریف دین، مطالب و تعاریف فراوانی گفته شده است. آن چه در این نوشتار اراده می کنیم، «مجموعه آموزه هایی است که از منبع وحی الهی جهت هدایت انسان ها به پیامبران نازل شده است و به صورت گزاره های توصیفی و ارزشی در منابع دینی ثبت شده است.»
البته نمی توان یک دین خاص را صرفاً از جنبه اعتقادات و باورها مورد بررسی قرار داد. زیرا در بین عناصر قوام دهنده یک دین، عوامل روانشناختی، جامعه شناختی، و تاریخی بسیاری وجود دارد که مطالعه ی هر یک برای ادراک آن دین بسیار ضروری به نظر می رسد.
در قرآن کریم، دین به معنی تسلیم محض در برابر حضرت حق معنی می شود. «إنَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الإِسلَامُ» (5) بنابراین تعریف دین امری دشوار است. نینیان اسمارت (6) با بررسی مشخصه های مشترک تمام ادیان، تعریفی کارآمد از دین ارائه می کند. او در این تعریف شش «بند» کلی را ذکر کرده که در بین همه ی ادیان مشترک است: شعائری، اسطوره ای، اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، تجربی. البته مشخصه های دینی را به انحای دیگر هم می توان طبقه بندی کرد. همه ادیان دارای یک بعد مهم دیگر نیز هستند و آن بعد عقلی است یعنی آن جنبه از دین که با اعتقادات سر و کار دارد. اعتقادات در مورد بخش ایقانی دین است نه عقلی و نمی توان حکم کلی صادر کرد.
فعلاً در این جستار ما تعریف زیر را ارائه می کنیم. «دین مجموعه ای از اعتقادات، اعمال، و احساسات (فردی و جمعی) است که حول مفهوم حقیقت نمایی سامان یافته است.»

چیستی علم

در تعریف علم نیز دیدگاه های مختلفی مطرح است. این اصطلاح به معنای آگاهی و دانایی در مقابل جهل و نادانی، اعتقاد یقینی مطابق با واقعیت در برابر جهل بسیط و مرکب، است و عالم کسی را گویند که جاهل نیست. مطابق این معنا اخلاق، ریاضیات، فقه، زیست شناسی، مذهب، دستور زبان، نجوم و ریاضیات همه علم محسوب می شوند و هر کس یک یا چند رشته را بداند عالم محسوب می شود. خداوند هم بدین معنا عالم است، یعنی به هیچ چیز جهل ندارد و هیچ امری نزد او مجهول نیست. معنای knowledge در انگلیسی بدین معنا می باشد.
در معنای دوم علم یا مجموعه قضایایی است که بین آنها رابطه وجود دارد. صرف نظر از آن که این قضایا اعتباری و یا حقیقی باشند کلی و حقیقی. در اینجا علم منحصراً به آن دسته از معلومات که از طریق تجربه مستقیم حسی بدست آمده باشند اطلاق می شود. در اینجا علم در مقابل جهل نیست، بلکه در مقابل دانستنی هایی قرار می گیرد که از طریق حس و تجربه به دست نمی آید. در این صورت، اخلاق، عرفان، متافیزیک، منطق، فقه و اصول علم محسوب نمی شوند و خارج از دایره این تعریف، هستند و همه غیر علمی هستند. کلمه science در انگلیسی معادل این معنای علم است. پس بخشی از علم به معنای اول را تشکیل می دهد.
علم به معنای سر و کار داشتن با پدیده های آزمایشگاهی و امور تکنولوژی برای دستیابی تبیین پدیدارها، کشف قوانین، شرح چگونگی ها است و از خصلت ها و اوصافی چون مشاهده پذیری و عینیت (objectivity) و آزمون پذیری و پیش بینی رخدادهای آینده و گزینشی و انتخابی و فرضیه سازی برخوردار است.
کارل همپل، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، درباره ی پیش بینی رنگین کمان می نویسد: «تبیین فیزیکی رنگین کمان را در نظر بگیرید، این تبیین ثابت می کند وقوع پدیده ی رنگین کمان نتیجه ی بازتاب شکست نور خورشید در قطره های کروی آب است و از راه توسل به قوانین نور شناختی، نشان می دهد که هرجا افشانه یا گردی از آب وجود داشته باشد و نوری از پشت سر ناظر بتابد و آن را روشن کند، باید انتظار داشت که پدیده ی رنگین کمان رخ دهد.»
برخی از نوسیندگان، منشاء پیش بینی را در ریاضی کردن علوم تجربی دانسته اند و می گویند:
«علم با تکیه هر چه بیش تر به ریاضیات، معرفت وسیع تری به روندهای تجربی و تکنولوژی با همان تکیه و کنترل تام و تمام تری نسبت به آن روندها پیدا کرده است. همین تکیه، نیرویی به علم بخشیده است که پدیدارهایی را پیش بینی کند که گاه گاه بدائت انقلابی داشته است.»
کارل همپل، در تأکید بر فرضیه سازی در علم می گوید:
«معرفت علمی بدین طریق حاصل نمی شود که دستورالعملی به نام دستورالعمل استقرایی داشته باشیم و آن را در مورد داده هایی که در دست داریم به کار بریم، بلکه راه رسیدن به آن، «روش فرضیه سازی» است، یعنی به عنوان پاسخ های موقتی به مسئله ای که در دست داریم فرضیه هایی ابداع می کنیم و آن گاه ما آن فرضیه ها را محک آزمون می زنیم. یکی از مراحل آزمون این است که ببینیم آیا داده هایی که پیش از تنظیم آن فرضیه گردآوری شده اند، آن را تأیید می کنند یا نه؟ فرضیه ای پذیرفتنی است که با داده هایی که در دست داریم سازگار باشد.»
قرون وسطی، قرون اصالت واقع بود؛ کیهان شناسی ارسطویی و الهیات مسیحی با هم در آمیخت و تصویر قرون وسطی از جهان را پرداخت (7): زمین فلک مرکزی ثابت، در میان افلاک متحد المرکز آسمان محاط شده است. طبق نظام بطلیموسی، سیارات، مسیر دایره واری را می پیمودند که مرکز آن متصل به افلاک جنباننده بود، کاینات و کرات آسمانی بی فساد انگاشته می شدند و سزاوارشان بود که از کامل ترین شکل ها و مسیرها پیروی کنند. این طرح به آسانی به تصویر و تصور درآمد و با تجربه عادی همگانی صلابت و جامد بودن زمین منطبق شد. بدین سان موقعیت زمین و سرنوشت بشر با هم یکسان گرفته شده بود. انسان بی همتا بود، و از نظر مقام و مکان در مرکز کاینات قرار داشت. ملکوت جامع تر و کامل تر از جغرافیا بود و جدا از عالم خلق شمرده می شد.
در این ترکیب فراگیر، هر موجودی از کوچکترین تا بزرگترین، منزلت و مقصودی در درجات سلسله مراتب حقیقت داشت. هر چیز در جای خودش نیکو بود. جهانی قانونمند که قوانینش بیشتر اخلاقی بود تا مکانیکی. این تصویر قرون وسطی از جهان بود که علم جدید با آن به معارضه برخواست. (8)
البته منابع الهیاتی قرون وسطی هم در تعارضات بعدی بین علم و دین نقش بسزایی داشته است. قرون نوزدهم قرن غرور علم تجربی است. و پیروی علم بر دین در آن کاملاًً آشکار است. قرن هفدهم دوره چنان تحول سریعی در جهان بینی بشر بود که بدرستی می توان از تولد علم جدید در این قرن نبوغ پرور سخن گفت. دو نقطه عطف مهم در پیشرفت علم جدید بود. یکی «معاوضات» (9) گالیله، و دیگری «اصول» (10) نیوتن بود. اندیشه این دو مرد که عمرشان در یک قرن پشت سر هم بوده سراسر این قرن را در بر می گیرد و منشأ مناسبات و درگیری هایی بین علم و دین گردید و فعل آغازین در علوم طبیعی یا فیزیکی بود که فضای فکری نوین و توجه اهل علم را برانگیخت و مبنای یک جهان بینی جدید قرار گرفت.
تا قرن هفدهم علم یونانی ها توأم با نتیجه گیری هایی بود که توماس اکویناس از الهیات مسیحی و فلسفه ارسطویی فراهم آورده و در قلمرو مسیحیت راه تازه ای در تبیین طبیعت باز کرده و بر تفکر غرب چیره شده بود.
البته علم قرون وسطی و علم یونان عمدتاً قیاسی بود و نه استقرایی، یعنی از اصول و قضایای کلی به سوی مصادیق جزیی حرکت می کرد و نه از امور و مشاهدات جزیی و تعمیم آن بر کل. بر این اساس قصد و هدف علم توصیف و پیش بینی و مهار یک پدیده مانند نبود، بلکه درک و دریافت معنایی بود که هر جزء را در رابطه با کل اندیشه اسکولاستیکی (11) مبتنی بر وحی و عقل؛ بررسی می کرد. فرآیندی که از آمیختگی عناصر فلسفه یونان و ایمان «اهل کتاب» و هم چنین معرفت به خداوند که موضوع الهیات عقلی و طبیعی و الهیات نقلی یا وحیانی است، نشأت می گرفت.
در این نظام اکویناس عقل را پیشرو و راهگشای ایمان مطرح کرد. و از رهگذر علت و معلولی، امکان و وجوب، حدوث و قدم، علت العلل و علت نمایی یا شناختی... به این مطلب می رسد که همه معلول ها به خداوند می رسد و الهیات طبیعی در مرتبه ثانوی نسبت به الهیات وحیانی قرار دارد. وحی را واجب دانست و با دلایل عقلی فقط می توان خدا را شناخت، ولی به راز تثلیث تجسد و الوهیت نمی توان پی برد.
در تعریف، آکویناس خداوند محرک غیر متحرک ارسطو و پدر انسان وار کتاب مقدس را در هم آمیخت و یگانه کرد. و خداوند به معنای خیر اعلی و مدبر همیشگی طبیعت و هستی معرفی کرد. این نظر بعدها با خداپرستی طبیعی یا همان دئیسم (12) و نهضت روشنفکر (13) تضاد دارد.
در این دیدگاه انسان به عنوان مرکز و محور نمایش کیهانی مطرح و طبیعت تابع و طفیل وجود بشراند.
رشد علم به معنای دوم آن عمدتاً از آغاز دوره رنسانس به بعد آغاز شد، در حالی که معنی علم به شکل اول آن از آغاز خلقت بشر با او همراه بوده است.
در اسلام علم به معنی نورانیت و هدایت است که دانشمندان را به فضیلت و شرافت و تقویت ایمان و اعتقاد به یگانگی خداوند و تشدید در خضوع و خشوع می کشاند. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لَا اِلَهَ اِلاَّ هو و المَلائِکَهُ وَ اوُلوُا العِلمِ) (14): خداوند شهادت می دهد که معبودی جز خدای یگانه نیست و ملائکه و اهل علم (دانشمندان) نیز گواهند.
(اِنَّ الَّذین اوتوُا العِلمَ مِن قَبلِهِ اِذا یُتلَی عَلَیهِم یَخِرُّونَ لِلاذقَانِ سُجَّداَ... یَبکونَ وَ یَزیدَهُم خشوعاً) (15) کسانی که که پیش از این از علم بهره مند شدند آن گاه که آیات الهی بر آنان خوانده شود با چانه هایشان بر زمین فرو افتند... و گریستن آغاز کنند و خواندن قرآن بر خشوع آن ها بیفزاید.
همه مدح و ثنایی که در معارف اسلامی از علم و عالم شده است. و همه نکوهشی که از عالمان بدون علم شده همه ناظر به علم در برابر جهل است نه علم تجربی در برابر غیر تجربی.
علم به معنای سر و کار داشتن با پدیده های آزمایشگاهی و امور تکنولوژی برای بدست آوردن پدیده های جدید و کشف قوانین و شرح چگونگی ها، از راه مشاهده، آزمون و خطا و پیش بینی رخدادهای آینده و گزینش و فرضیه سازی برخوردار است.
ترابط علم و دین در 5 قرن اخیر (16)
قرن 17: فیزیک و متافیزیک در مقابل الهیات ایستادند.
قرن 18: طبیعت در مقابل الهیات ایستاد.
قرن 19: زیست شناسی در مقابل الهیات ایستاد.
قرن 20: علم و دین هر دو در مقابل دین ایستادند.
قرن 21: توافق علوم دین در تعامل با یکدیگر.
متفکران با جدیت می توانند رابطه علم و دین را از جوانب کاملاً متفاوت مورد توجه قرار دهند. غالباً سه تلقی متمایز از این رابطه مورد ارزیابی قرار گرفته است. 1- کسانی که معتقد به تعارض جدی بین علم دین هستند. 2- گروهی که قائل به این هستند که علم و دین با هم تعارض ندارند، بلکه این دو هر کدام مقوله ای متمایز هستند، زیرا تضاد بین این دو چنان زیاد است که اصلاً امکان تصادم و تعارض وجود ندارد و کاملاًً متمایز از یکدیگرند. 3- گروهی که معتقدند که باید راه بینابین را پیش گرفت و معتقدند علم و دین دو امر مکمل هستند و علم و دین با هم مواضع تماسی دارند.
درباره انواع ارتباط علم و دین، از جهات گوناگون می توان پرسش های ذیل را مطرح ساخت:
آیا در اصل، رابطه ای بین علم و دین برقرار است و آیا این رابطه صحیح است یا غلط؟
ارتباط از نوع تعاون است یا تعارض؟ رابطه دوستانه دارند یا خصمانه؟
ارتباط بین آنها نظری و تئوریکی است یا تأثیر و تأثر علمی دارند؟
ارتباط موجود، موجب رشد و بالندگی است یا رکود؟
آیا می توان حوزه دین را داخل در حوزه علم دانست یا بالعکس؟
آیا ترابط بین پیش فرض های علمی، با پیش فرض های دینی برقرار است؟
آیا پی آمدها و لوازم روان شناختی و منطقی علم و دین ترابطی دارند؟
آیا روحیه علمی یا روحیه دینی پیوند و یا تعاون یا تعارضی دارند؟
آیا گزاره های دینی با گزاره های علمی، تعارض یا تعاونی دارد؟
تعارض علم و دین، واقعی است یا ظاهری؟
البته گاهی تعارض بین لوازم و پی آمدهای روان شناختی یا منطقی علم و دین مانند تأثیر منفی تکنولوژی و کارکرد منفی آن بر جامعه و مخالفت دین با آن و روحیه علمی و روحیه دینی پدید می آید؛ اعم از این که تعارض بین علم و دین، تعارض واقعی باشد یا ظاهری.

انواع ارتباط علم و دین

الف) تداخل علم و دین

مسیحیان قرون وسطی و برخی از متفکران اسلامی، از آن رو که دین را از طرف خداوند دانسته اند، همه علوم را جزء دین معرفی نموده و علم را داخل در قلمرو دین شمرده اند؛ حتی پاره ای از اندیشمندان اسلامی، بر این باورند که همه علوم بشری از ظواهر آیات قرآن به دست می آید. برای نمونه می توان به امام محمد غزالی در فرهنگ دینی اهل سنت و استاد جوادی آملی در فرهنگ دینی شیعه- البته با تبیین های مختلف- اشاره کرد.

ب) تعارض علم و دین

پاره ای از اندیشمندان، علم و دین را کاملاًً معارض دانسته اند؛ اعم از این که تعارض بین گزاره های هفت آسمان در قرآن و یک آسمانی در علم؛ یا این که تعارض بین پیش فرض های علم با پیش فرض های دینی واقع شود؛ برای نمونه، علم دارای پیش فرض های ذیل است؛ طبیعت مادی، واقعیت عینی و مستقل از ماست، طبیعت قابل فهم (17) است، طبیعت یکنواخت (18) است؛ و نظم هایی که در یک مقیاس محدود کشف می شود، بر کل جهان حاکم اند؛ هر پدیده ای علت مادی دارد.
اگر چه این پیش فرض ها در فلسفه علم مورد بحث و گفت و گو است، ولی پیش فرض اخیر با پیش فرض دینی که مبتنی بر وجود علت های مادی و مجرد در تحقق عالم طبیعت است تعارض دارد.
تاریخچه رابطه علم و دین در مغرب زمین و الهیات و دین شناسی، نه تنها با علم شناسی قرون وسطی، چالش و تنازعی نداشته، بلکه هم سخنی و هم خوانی جدی و معنا داری میان آن ها برقرار بوده است؛ زیرا فیسلوفان علم و دین در این دوران، از فلسفه ارسطو، افلاطون و نو افلاطونیان بهره گرفته و باری تمام اشیا بر اساس تبیین غایت شناسانه، مقر و قرارگاه طبیعی در نظر می گرفتند. این دیدگاه غایت انگاری زاییده این تصور بود که همه چیز معطوف به غرض غایی است؛ هم چنین تصویر قرون وسطی از جهان و طبیعت به شرح ذیل بود:
زمین را فلک ثابت و مرکز عالم پنداشته بر طبق نظام بطلیموسی، سیارات مسیر دایره واری را پیموده اند.
انسان از آن جهت که در مرکز کاینات قرار دارد، بی همتا شمرده می شود.
جهان را قانون مند و دارای قوانین اخلاقی، نه مکانیکی، معرفی می کردند.
سرنوشت معنوی و اخروی انسان نسبت به روابط و امور دنیوی اهمیت دارد.
طبیعت به صورت ارگانیسم و زنده وار مطرح است.
منابع قابل اعتماد الهیات در قرون وسطی عقل و نقل بود؛ هم چنان که اندیشه اسکولاستیک نیز در آن روزگار بر این دو عنصر مبتنی بود؛ بر این اساس، توماس آکویناس، براهین غایت شناختی و کیهان شناختی را زاییده عقل؛ و حقایق مسیحیت مانند تثلیث تجسد را زاییده وحی می دانست.
خداوند در قرون وسطی، نه تنها آفریدگار، بلکه پروردگار و مدبر همیشگی طبیعت است. بسیاری از آموزه های فوق در عصر جدید به لحاظ روش شناختی و محتوایی گرفتار چالش گردید. در دوران رنسانس، استدلال ریاضی و مشاهده تجربی توسط کوپرنیک، کپلر و گالیله ترکیب یافته و روابط کیفی ارسطویی، به روابط کمی ریاضی تبدیل گشت؛ هم چنان که تبیین غایت شناختی قدما، جای خود را به تبیین توصیفی داد. گالیله از چرایی سقوط اشیا پرس و جو نمی کرد؛ بلکه از چگونگی آن ها می پرسید. توجه اندیشه جدید، نه به علل غایی بلکه به ماهیت اشیا و علل فاعلی معطوف بود. در طبیعت شناسی جدید، کیفیات به دو دسته اولیه مانند جرم و سرعت و ثانوی مانند رنگ و دما تقسیم شدند. خداشناسی نیز به مخاطره افتاد و نقش خداوند تا حد علت اولی تنزل یافت؛ البته متفکران غربی برای نجات دین مسیحیت از این چالش ها چاره اندیشید؛ گالیله به تأویل کتاب مقدس و تفکیک قلمرو دین از قلمرو علم پرداخت. دکارت، این عقیده را پذیرفت که خداوند علاوه بر آفرینش جهان، هر لحظه آن را نو می کند، اسپینوزا نیز دست از مفهوم سنتی خدا شست و جهان را دارای یک نظم و نظام مکانیکی و ریاضی لایتغیر معرفی کرد.
تحقیقات گالیله و اختراع تلسکوپ و کشف کوه های ماه، کیهان شناسی قدیم را به مخاطره انداخت و غایت مداری جهان و موقعیت مکانی و شرافت انسانی نیز تحت الشعاع قرار گرفت. تصویر مکانیکی و ماشین وار طبیعت توسط نیوتن توسعه یافت. وی طبیعت را متشکل از ذرات متراکمی که دارای سرعت و خواص ذاتی جرم می باشد، معرفی کرد و آن را هم چون ماشینی قانون مند که از قوانین لایتغیر پیروی می کند دانست؛ و خداوند را تنها آفریدگار حکیم این جهان مصنوع یا ساعت ساز لاهوتی خواند. با این ره یافت، معجزات الهی که از دایره قوانین طبیعی خارجی می گردند، نیز مخدوش گشت. اهل ذوق و به خصوص، رابرت بویل، در پاسخ به این شبهات تصریح کردند که خداوند همه چیز را به شیوه ای هماهنگ به گردش انداخت و نظم و نظام سراسر هستی را چنان تدبیر کرد که رفاه آفریدگانش حفظ گردد. بر این اساس، گرچه خداوند، قوانین عالم طبیعت را وضع کرده، ولی جهان مادی به امداد مستمر الهی و عنایت و حمایت خداوند نیازمند است: بدین ترتیب، بین قوانین تکوینی و طبیعی و تدبیر الهی جمع نموده و رابطه علل مادی و علل مجرد و پیدایش معجزه را تفسیر کردند.
نیوتن نیز در حل چالش های میان علم جدید و الهیات مسیحی، به «خداوند رخنه پوش» تمسک جست؛ یعنی نقش تدبیری خداوند را فقط در نارسایی های علمی مانند توجیه ناپذیری سرعت و جهت واحد سیارات و تعادل منظومه شمسی محدود می ساخت. بعد از نهضت اصلاح گری و پیدایش پروتستان و تدوین ارزش های اخلاقی، توجه به علم و مطالعه طبیعت رونق بیش تری یافت و تا حد زیادی به پیش برد علم جدید کمک کرد.
قرن هفدهم میلادی، با انواع تعارض ها و راه حل ها و توجیه های میان علم و دین سپری شد: ولی قرن هجدهم شاهد تجلیات دیگری از تعارض های علم و دین از سوی نهضت روشن گری و واکنش رمانتیک و فلسفی بود. سخن گویان نهضت روشن گری (19) یعنی فیلسوف های فرانسه، ضمن پذیرش طبیعت، به عنوان یک مکانیسم جبری و تأیید نظرات لاپلاس مبنی بر طرد خداوند رخنه پوش، به نظریه واگشت گرایانه و اصالت تحویلی (20) معرفتی و متافیزیکی قائل شدند و همه پدیده ها را با قوانین فیزیکی تبیین می نمودند و در نتیجه خداوند را هم چون فرضیه ای قابل بحث تلقی می نمودند؛ البته روشن گران در آغاز راه به شریعت عقلانی و وحیانی معتقد بودند، در میانه راه خداپرستی طبیعی و دئیسم را جانشین خداپرستی وحیانی نمودند و در مرحله آخر، زمزمه شکاکیت و طرد و تخطئه انواع صور دین را سر دادند. هواداران این نهضت بر این باورند که عقل بشری در درک تمام شئون حیات انسانی توانا است. و توان ریشه کن کردن شر از جهان را دارا است و هیچ حاجتی به ابزار دیگر کسب معرفت، از جمله وحی ندارد. رومانتیسم یا نهضت رمانتیک (21) واکنشی در مقابل نهضت روشن گری بود؛ بر این اساس، از اهمیت خیال اندیشی و شهود و درون بینی سخن راندند.
روشن گران از فرط محو و مبهوت شدن در عقل، حیات عاطفی و خیال اندیش بشر را فراموش کردند؛ ولی رمانتیسم برخلاف روشن گری، به آن دو عنصر و نیز آزادی فردی در مقابل جبرانگاری روشنگری بها داد و برخلاف اصالت تحویل، تمامیت انسان را ستود و خداوند را آفریننده دستگاه آفرینش و روح منتشر در آفاق و انفس معرفی کرد.
متودیسم (22) و پیتسیم (23) یا نهضت تورع و پارسامنشی نیز واکنشی دیگر در مقابل روشن گری و خداپرستی طبیعی بود که در اوایل قرن هیجدهم در آلمان به راه افتاد. نهضت متودیست، تجدید حیات دینی مشابهی در انگلستان به بار آورد.
واکنش های فلسفی قرن هیجدهم، توسط هیوم و کانت، در علم و دین تأثیر به سزایی گذاشت. اصالت تجربه علمی (24) و لاادری گری (25) دینی توسط هیوم، خداشناسی وحیانی و عقلی را مخدوش ساخت. وی به شدت بر برهان نظم و اتقان صنع حمله برد؛ علاوه بر این که مشاهدات جزئی را در رسیدن به قوانین کلی ناتوان دانست و اصل علیت را به تداعی معانی و نفی ضرورت و علت غایی و یقین علمی تبدیل کرد.
ولی کانت با طرح فلسفه ذهن شناسی و استعلایی و قالب های دوازده گانه ذهن انسان، اصل علیت و ضرورت آن را احیا کرد و قوانین علمی را ممکن ساخت؛ ولی هم چنان نسبت به نقد عقل نظری و ناتوانی معرفت بشری، در اثبات یا انکار خداوند پایدار ماند؛ تا این که از طریق عقل عملی و اخلاقی وجدانی، وجود خداوند و نفس و حیات اخروی و اختیار انسان را پذیرا شد و با تفکیک و جدا انگاری دو حوزه علم و دین، به حل تعارض میان آن دو پرداخت.
در قرن نوزدهم، داروین همانند نیوتن، تأثیر عظیمی در حوزه های فکری به جا گذاشت. نظریه ی تکامل (26) وی، پی آمدهای کلامی، اجتماعی و فلسفی به دنبال داشت و معارضه آن با حکمت صنع، اشرفیت انسان، کتاب مقدس و تأثیر در اخلاق انسانی و تقویت اخلاق داروینیستی آشکار شد. در برابر این نظریه، واکنش های مختلفی اتفاق افتاد. پروتستان های محافظه کار، به نوعی با هر دو مسئله دینی و داروینی کنار آمدند. چارلز هاج، با متفاوت دانستن حقایقی که نویسندگان کتاب مقدس قصد تعلیم آن را داشتند و عقایدی که بر سبیل اتفاق به آن ها معتقد شدند، مشکل تعارض را حل کرد. ارتدوکس ها نیز بین الهیات رسمی- سنتی و نظریه تکامل جمع کردند. بنیاد گرایان که به عصمت کتاب مقدس اعتقاد راسخ داشتند، نه تنها به تکامل، بلکه به همه علوم جدید حمله ور شدند و آن ها را دارای فحوای مادی و الحادی دانستند. مذهب کاتولیک نیز با پذیرش مسئله تأویل کتاب مقدس، راه ساده تری را دنبال کرد.
نوخواهان و متجددان نیز در پرتو معارف جدید، تفسیر نوینی از جوهر اصلی مسیحیت ارایه می نمودند. در اواخر قرن نوزدهم، لیبرالیسم کلامی (27) توسط فریدریک شلایر ماخر (28) فیلسوف و متکلم آلمانی، به عنوان حد وسط بین سنت گرایی و نوخواهی مطرح گردید. وی ضمن پذیرش دانش علمی تکامل، به جای الهیات طبیعی و وحیانی، تجربه دینی و عرفانی را پذیرا شده بود. در مقابل گروه های سنت گرا، نوخواه و اعتدالی که همگی طرف داران خداشناسی دینی بودند، تفسیرهای دیگر الحادی و غیر خداشناسی نیز از این تعارض ارایه گردید؛ مانند هربرت اسپنسر که لاادری گری تکامل اندیشانه را مطرح ساخت تا ارنست هگل، جانور شناس آلمانی به اصالت طبیعت ماتریالیستی رو آورد.
قرن بیستم، شاهد تفکیک قلمرو علم، از قلمرو دین است؛ تفکیکی که به راه حل تعارض علم و دین می انجامد. نوارتدکس با نمایندگی کارل بارت، به شدت با الهیات اعتدالی مخالفت می کرد و موضوع الهیات را خداوند متعادل و عرصه تحقیق علم را جهانی دانست که با کوشش بشری قابل کشف است ولی خداوند را فقط از راه مسیح می توان شناخت؛ زیرا گناه کاری جبلی، بصیرت عقل بشری را زایل کرده است.
اگزیستانسیالیسم، از آن رو که مکتب فکری منسجمی نیست، راه کارهای متفاوتی را عرضه نموده است. مارتین بویر، به دو نوع رابطه شخصی با شیء و رابطه شخص با شخص دیگر، به تفکیک علم از دین فتوا می دهد و مواجهه انسان با خداوند را از نوع رابطه دوم، یعنی رابطه «من-تو» و پژوهش علمی را در قلمرو «من- آن» یعنی رابطه اول مطرح می نماید. فیلسوفان تحلیل زبانی و پوزیتیویست ها نیز با تفکیک زبان دین از زبان علم یا کارکردهای علم از کارکردهای دین، به جدا انگاری علم و دین اقدام نمودند.

ج. تمایز و جدایی علم و دین

برخی از متفکران مغرب زمین، علم و دین را دو مقوله کاملاًً متمایز و دارای قلمرو جداگانه دانسته اند. مانند فیلسوفان تحلیل زبانی، اگزیستانسیالیست ها، نوارتودکس ها و پوزیتیوست ها و نظریه کانت.

د. سازگاری و توافق علم و دین

این دیدگاه، علاوه بر ابطال نظریه تداخل علم و دین، تعارض و انواع تعارض علم و دین را رد می کند و بر سازگاری این دو حقیقت تأکید می ورزد و حتی برخی بر این باورند که علم و دین، مکمل یکدیگرند؛ مانند دیدگاه جورج شلزنیگر (1946.م) که مدعی است مدلولات مدعیات کلامی در خصوص جهان خارج را باید استخراج کنیم و سپس آن ها را به مدد مشاهده مورد ارزیابی قرار می دهیم، فلسفه پویشی وایتهد و فیلسوفانی چون دونالد مک کی (1987-1922 .م) و چارلز کولون (1974-1910.م) و کارل هایم (1959-1874.م) نیز مکمل بودن علم و دین را دنبال کرده است.

رابطه علم و دین در جهان اسلام

تاریخ تفکر شرق اسلامی حکایت از این دارد که مسئله تعارض علم و دین آن گونه که در مغرب زمین بوده است، در جهان اسلام مطرح نگردیده است؛ زیرا بسیاری از چالش ها در جهان غرب، به جهت موضع گیری های ناصواب و افراطی کلیسا و قشری گری و جزمیت غیر منطقی آنها در برابر دانشمندان و عالمان بوده است؛ به گونه ای که مخالفت هر دانشمندی نسبت به فلسفه اسکولاستیک را مساوی با الحاد و کفر تلقی می کردند؛ هم چنین کلیسا، حق انحصاری تفسیر از علم طبیعت را از آن خود می دانست و این امر، بیش تر باعث نزاع عالمان مسیحی و طبیعت شناسان می شد.
برخی از نویسندگان بر این باورند که:
«مورخان علم می دانند که کلیسا واقعاًً مایل بود به گالیله اجازه دهد تا نظریه خورشید مرکزی را بسط دهد؛ اما نمی خواست او ادعا کند که این نظریه حرکت، خورشید و سیارات را آن گونه که در واقع است، بیان می کند. کلیسا برای آن که حق انحصاری تفسیر واقعیت را برای خود محفوظ نگه دارد، به گالیله و سایر دانشمندان پیش رو، رخصت داد که بگویند نظریه خورشید مرکزی یک موضوع ریاضی است. مورخان به نوعی اذعان دارند که بخش زیادی از کوشش های علمی، پس از رنسانس، عکس العمل طبیعی علمی به صورت انتقام جویی بوده است که تا اینک ادامه دارد.» (29)
اسلام، چه به لحاظ متون دینی و چه از جهت تاریخی، هیچ گاه با علم مخالفت نکرد. توصیه به کسب علم و آگاهی، به ویژه علوم تجربی و طبیعی مکرر در قرآن و روایات آمده است. مراکز علمی و دانشگاهی عالم اسلام، در نظامیه ها و سایر مراکز دینی و علمی، حکایتی از گسترش علم در جهان اسلام دارد. علم در نزد مسلمانان همزاد دین بوده و رشته های مختلف علمی چون نجوم، فیزیک (مناظره و مرایا)، زمین شناسی، پزشکی، ریاضیات و... تدریس می شد و کتاب خانه های نهصد هزاری در مراکز علمی و دینی تأسیس می گشت. علم و دین مکمل، هم سخن و هماهنگ یک دیگر پیش می رفتند.
شهید مطهری، در مقایسه جهان بنی علمی و جهان بینی ایمانی، به یک رابطه سازگاری و تکمیلی معتقد است؛ یکی را منشاء عشق و گرما بخشی و امید، و دیگری را عامل سرعت و حرکت می شمارد. ولی این هم خوانی علم و دین در جهان اسلام، با روند علم و دین در غرب، تا حدودی کم رنگ شد و هر چند اندک، گرفتار مصادیقی از تعارض علم و دین گشت؛ البته نمونه هایی از تعارض فلسفه و دین در تاریخ عقلانی اسلام، توسط «غزالی» در «تهافت الفلاسفه» و راه حل های آن توسط «ابن رشد» در «فصل المقال فیما بین الحکمه و الشریعه من الاتصال» و دیگر بزرگان مطرح بوده است. «سیوطی» در «صون المنطق و الکلام» به پرهیز از منطق و کلام جهت مصون ماندن از آسیب و گمراهی توصیه می کند. عرفا نیز در باب تاملات فلسفی، مطالب متنوعی گفته اند که تفصیل این مباحث در گفتار عقل و دین آمده است؛ ولی در دوران معاصر، با نمونه هایی از تعارض علم و دین رو به روییم؛ برای نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد؛ این نمونه ها برخی تعارض توصیه ای اند و بعضی تعارض گزاره های توصیفی:
فاعلیت خداوند متعال نسبت به همه موجودات و بی توجهی دانشمندان علوم تجربی جدید به این رویکرد و سایر امور غیبی؛
هدف دارای جهان و حکم الهی و تفسیر غایت انگارانه از عالم ناسوت و ملکوت در دین و تبیین چگونگی به جای چرایی در علم؛
داشتن نظام اخلاقی جهان، اختیار انسان در نگاه دین و خلاف آن در علم؛
قسر و جبر در نگاه علم جدید و تأکید عوامل بیرونی در امور روان شناختی انسان، در نگرش علمی و اختیار انسان و تأکید بر عوامل درونی در آسیب های انسان در نگرش دینی؛
حذف متافیزیک در شناخت عالم طبیعت و نفی اسرار غیبی از جهان در علم جدید؛
علم جدید در پی تسخیر طبیعت و تسلط بر آن است؛ اما دین، اهداف دیگری نیز دارد و در تسخیر طبیعت نیز جهت دار گام بر می دارد؛
در اسلام، روابط دختران و پسران در چارچوب شرع اجازه داده می شود و از روابط نامشروع جلوگیری می گردد؛ ولی نظریه برخی روان شناسان در آزادی روابط جنسی متفاوت است؛
در اسلام برای مقابله با نشوز زن، سه راه پیشنهاد می شود: موعظه، کناره گیری و تنبیه؛ در علم شاید راه های دیگری پیشنهاد شود؛
نظریه های نجومی قرآن و غروب خورشید در چشمه های گل آلود یا برگشت خورشید با دعای پیامبر هنگام قضای نماز امام علی (ع) یا استراق سمع شیاطین و جلوگیری شهاب ها از آن ها و سایر معجزات پیامبران؛
نظریه تکامل داروین و خلقت انسان؛
نظریه هفت آسمان؛

راه حل های تعارض علم و دین

راه حل های گالیله
کوشش گالیله، به مدلی مکانیکی از جهان انجامید و با بهره گیری از فرضیه های ستاره شناسان قبل از خود مانند «کپلر»، «کپرنیک» و «تیکو براهه»، و با استفاده از ابزار ریاضی وار و ترکیب نظریه و آزمایش، به مسئله زمین گردشی و خورشید مرکزی حکم راند. وی بر این باور بود که این نظریه- با این که از قطعیت علمی و ریاضی برخوردار است- با متون مقدس تعارضی ندارد؛ البته در صورتی که تفسیر صحیحی از آن عرضه گردد. گالیله نگارنده کتاب تکوین طبیعت و فرستنده کتاب تدوین وحی را خداوند متعال می دانست و به جهت سرچشمه واحد هر دو معرفت، تعارض این دو منبع را نمی پذیرفت؛ بدین ترتیب اولاً، از طریق معرفت، هم کتاب تکوین است و هم کتاب تدوین؛ ثانیاً، وی بر این باور بود که هنگام تعارض، باید متشابهات کتاب مقدس با محکمات علم جدید تفسیر گردد و با تفسیر جدید، چالش میان علم و دین را حل کرد؛ زیرا اگر همیشه در معنای لغوی ساده محصور گردیم؛ دچار خطا می شویم. وی زمان و مکان را برای شناخت گزاره های علمی توانمند دانست؛ ولی در شناخت گزاره های غیر محسوس و مادی؛ عقل نظری را ناتوان خواند؛ اما از آن رو که نظام اخلاقی را وجدانی و ضروری می دانست، به خداوند و نفس و اراده انسان به عنوان اصول مسلم نظام اخلاقی اعتراف کرد و با این نظام عقل نظری و عملی، به تفکیک قلمرو علم و دین اقدام کرد؛ وظیفه علم را کشف عالم طبیعت و وظیفه دین راهنمایی و روشن گری، ایثار اخلاقی و آرامش بیش تر و جامع تر و ضمانت اجرایی وجدانیات اخلاقی معرفی کرد و دین را در اعتقاد به خدا و اختیار و وجود نفس انسان منحصر ساخت.
راه حل کانت، علاوه بر نقد معرفت شناختی، از جهات دیگر نیز ناتمام است؛ از جمله صحیح ندانستن انحصار دین در ضمانت اجرایی اخلاق؛ زیرا دین در تمام شئون فردی و اجتماعی مستقیم و غیر مستقیم دخالت دارد و متون دین اسلام نیز با دیدگاه کانت ناسازگار است و در واقع این گونه راه حل ها از سنخ تغییر دادن و جا به جا کردن رقیب است، و نشانیدن دین حداقلی به جای دین واقعی است.

راه حل پوزیتیویست ها و فیلسوفان تحلیل زبانی

برخی از فلسفه های معاصر، جهت چاره تعارض علم و دین، به زبان دین و علم پناه برده و با تفکیک گزاره های علمی وم دین، تعارض را حل نموده اند؛ برای نمونه می توان به فلسفه پوزیتیویسم اشاره کرد که گزاره های دینی را فاقد معنا تلقی کرده و تنها گزاره های تجربه پذیر را معنادار دانسته است. با این روی کرد، حتی رقیب تناقض های متن مقدس می شویم؛ ثالثاً، گالیله برای حل تعارض علم و دین، تفکیک قلمرو دین از قلمرو را پیشنهاد می کرد. وی کتاب مقدس را متضمن معارف معنوی- نه حقایق علمی- که به کار رستگاری انسان برآید و برتر از عقل و استدلال و مشاهده است، می دانست.
هر دو راه حل گالیله ناتمام است؛ زیرا وی از نمونه های تعارض علم و دین مسیحیت در عصر خود به این دو راه حل نایل آمد؛ در حالی که چه بسا این راه حل ها نسبت به ادیان دیگر، ساری و جاری نباشد. علاوه بر آن، این سؤال پیش می آید که به چه دلیل کتاب مقدس متشابه و علم جدید محکم تلقی گردید و علم قرینه ی تفسیر متن دین واقع شد؟ به ویژه این که علم، نتیجه قطعی و یقینی را به ارمغان نمی آورد تا بخواهد تفسیر ظاهری را کنار بگذارد. گالیله به راحتی گستره دین را به معارف معنوی منحصر می کند؛ در حالی که با مراجعه به متون دینی اسلام، مسائل فراوانی از امور دنیوی و مادی مشاهده می کنیم و این راه حل ها در واقع به معنای خارج ساختن رقیب، از میدان نزاع و چالش است.

راه حل کانت

امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی قرن هیجدهم، در کتاب های تمهیدات، و سنجش خرد ناب با روش تفکیکی گستره علم و دین، به حل تعارض آن دو کانون معرفت، اقدام کرده است. کانت با ارایه ذهن شناسی و تفکیک «نومن» از فنومن یا عالم فی نفسه و عالم پدیدارها، فلسفه استعلایی خود را عرضه کرد. وی مقالات دوازده گانه و عصر دین را از صحنه کنار زده و حل تعارض نموده است و یا فلسفه تحلیلی زبانی، که با تفسیرهای مختلف زبان دین، مانند نمادین و سمبلیک خواندن آن یا تحلیل کارکرد گرایی از آن، به حل تعارض پرداخته اند. «بریت ویت» نیز زبان دین را «غیر شناختاری» و «کارکرد اخلاقی» برای گزاره های دینی دانسته است.
بدین ترتیب، اگر زبان علم، واقع گرا و شناختاری و زبان دین، نمادین و غیر شناختاری یا اسطوره ای باشد، در آن صورت تعارض میان باورهای دینی و دستاوردهای علمی پدید نمی آید.

راه حل اگزیستانسیالیست ها

اگزیستانسیالیسم (30) یکی از مکاتب فلسفی معاصر است که نه تنها به دو نحله اصلی و الحادی منشعب شده، بلکه به تعداد طرفداران آن، نسبت به پرسش های فلسفی و انسان شناختی پاسخ های متفاوت عرضه شده است. «کارل بارث« (31)، متفکر سوئیسی، قلمرو دین را در درمان دردهای مشخصی منحصر می نماید و مسائل و مباحث علمی را از عرصه دین دور می سازد و هم چنین «رودولف بولتمان» (32)، ایمان به گزاره های دینی و مذهبی را برای مرتفع ساختن دلهره های انسانی و تشویش های روحی ضروری می داند؛ «یاسپرس» (33)، اندیشه خدا را برای جامعه و برقراری نظم و هماهنگی لازم می شمارد؛ «مارتین بوبر» (34)، به تفکیک رابطه شخص با شخص و رابطه شخص با شیء و انحصار علم به رابطه دوم و دین به رابطه اول اقدام می کند؛ و خلاصه این که با جدا انگاری گستره شریعت از گستره علم، به تعارض علم و دین پاسخ می دهد.
تلقی اگزیستانسیالیست ها از دین، حتی در دین مسیحیت هم ناتمام است؛ گرچه کارکردهای دین از دیدگاه آن ها صحیح است. متون دینی، نقش مؤثری در تبیین دین شناسی و گستره آن دارند؛ در ضمن، دین به رابطه شخصی با شیء نیز می پردازد و از عالم طبیعت نیز گزارش می دهد.

راه حل استیس

«والتر استیس» (35) فیلسوف انگلیسی نیز در حل تعارض علم و دین، به روی کرد جداانگارانه رو می آورد. وی آموزه های دینی را اسطوره و صورت های خیالی معرفی می کند؛ صورت هایی که به معانی حقیقی شان دلالت ندارند. بلکه به طریقه ای از زندگی و حقیقتی ژرف تر اشاره می کنند. وی گوهر دین را عرفان دانسته و در بیان ویژگی های احساس و حالت دینی می نویسد:
«منطقی است که بگوییم وقتی انسان های معمولی، به تعبیر خودشان نوعی احساسات دینی دارند، چه همراه با تصویر آگاهانه ای از خدا در اذهانشان باشد، چه بدون آن، چه در نماز و نیایش در کلیسا، چه در میان صحنه های طبیعت، شکوه و هیبت و برافراشتگی کوه ها، غروب های آفتاب یا دریاها، چنین احساسات دینی مبهم، بی صورت، نامعلوم، تقریباً بیان نشدنی، ضعیف، تیره و خموش، انگیختگی اعماق بینش عرفانی اند.»
دین شناسی استیل نیز با ادیان آسمانی به ویژه اسلام سازگاری ندارد؛ علاوه بر این که تبیین وی از عرفان نیز با مشارب مختلف عرفانی ناسازگار است و در ضمن دین باید برای بیان طریقه زندگی از واقعیت و جهانی هستی گزارش دهد.

ابزارانگاری (36) در فیزیک جدید

بسیاری از فیزیک دانان و ریاضی دانان اواخر قرن نوزدهم، مانند «پیر دوهم» (37) به این رای تمایل داشتند. دوهم، کتابی دارد به نام ساختمان و هدف تئوری های فیزیکی، وی بر این باور است که فیزیک سماوی، از قدیم ابزار انگار، و فیزیک زمین، واقع گرا بوده و در نزاع گالیله و کلیسا، باید به کلیسا می آموختند که فیزیک سماوی و ارضی ابزار انگار است؛ یعنی قواعد فیزیکی از واقعیت خارجی گزارش نمی دهند و تنها ابزاری برای زندگی بهترند. وجود تئوری های کارساز در عالم نادیده ها و ترم های تئوریک در تئوری های علمی و ریاضی بودن آرای علمی، مؤید این دیدگاه است. مفاهیمی مانند اتم، انرژی، انتروپی، ژن و... جملگی ترم های تئوریک اند که از استقرای مبتنی بر حس به دست نیامده اند؛ بنا بر این یکی از ادله ابزارانگاری علم این است که نظریات علمی، متضمن ترم های تئوریک است که واقعاًً تصویر عالم خارج نیستند؛ بنابراین انرژی یا ژن، ترم هایی هستند که ما ساخته ایم نه این که بر مسمای واقعی و خارجی دلالتی داشته باشند؛ بدین ترتیب، تئوری های علمی، افسانه های مفیدند و هیچ گاه با آموزه های دینی که حکایت از واقع دارند، به چالش بر نمی خیزند. شایان ذکر است که راه حل های «دوهم»، در تعارض علم و دین، تنها در گستره تئوری های کارآمد است و دامنه تعارض میان قوانین علمی و آموزه های دینی را شامل نمی شود و برای آن چاره دیگر اندیشید.
«اندریاس و اوسیاندر» (38) (1552-1498.م) مقدمه ای بر کتاب دگرگونی های کپرنیک نوشت و در آن کوشید تا این کتاب را برای جامعه علمی و متالهان کلیسا خوشایند سازد. او معتقد بود که فرضیه خورشید مرکزی صرفاً ابزار مناسب برای پیش بینی حرکات اجرام سماواتی است و تفسیری منطبق بر واقع از علل حرکات اجرام سماوی نیست. علم، مصنوعات ریاضی را صورت بندی می کند؛ اما الهیات واقعیت را توصیف می نماید.
نقد قابل ملاحظه ای بر نظریه «دوهم» و «اوسیاندر» وارد شده است که آیا دانشمندان علوم طبیعی، به دنبال کشف طبیعت و قوانین آن نیستند؛ و چگونه میان ترم های تئوریک و کشف واقع می توان جمع کرد؟ تفصیل این بحث، در گفتار علم دینی آمده است.

راه حل تفسیر علمی

برخی از مفسران و متفکران اسلامی، از طریق تفسیر علمی، به راه حل تعارض میان علم و دین اقدام نموده اند. دکتر ذهبی، در کتاب التفسیر و المفسرون، از این روش به تفسیر علمی، و علامه طباطبائی در المیزان، به تطبیق و بسیاری از مفسران دیگر به تأویل یاد می کنند. این روش که تلاش می کند که آیات قرآن را به علوم جدید تطبیق کند و علوم را بر ظواهر قرآنی تحمیل نماید و از معانی ظاهری آن ها دست بشوید، سابقه طولانی داشته است. در گذشته تاریخ اسلام، معتزله و اسماعیلیه و بعدها عرفا، همین طریقت را مشی می کردند، با این تفاوت که معتزله، مدل های فلسفی ارسطویی و افلاطونی را بر قرآن تطبیق می کردند و اسماعیلیه و عرفا، معانی باطنی و کشفیات خود را بر آیات جری و تطبیق می نمودند. در دوران معاصر، برخی از روشن فکران دینی، مانند بازرگان و شریعتی، تئوری های علوم طبیعی و اجتماعی را در تفسیر قرآنی به کار می گرفتند.

نظریه برگزیده

اولاً: نمونه های فراوانی از توافق علم و دین و سازگاری آموزه های قرآنی و دست آوردهای علمی وجود دارد؛ مانند حرکت خورشید در سوره یس، آیات 28 تا 41؛ لقاح گیاهان در آیه 22 سوره حجر؛ حرمت گوشت خوک و خون در آیه 173 سوره بقره؛ زوجیت گیاهان در آیه 36 سوره یس و...
ثانیاً: نمونه هایی از تعارض و تزاحم که در عبارت های گذشته ذکر شد به طور عمده تعارض ظاهری میان علم و دین است؛ یعنی علم ادعای انحصاری در آن زمینه ندارد؛ برای نمونه، علم یک آسمان را کشف نموده اما شش آسمان دیگر را انکار ننموده است؛ یا این که نظریه داروین، خلقت نهایی انسان از خاک را انکار نکرده بلکه آفرینش از حیوان نئاندرتال را فرض نموده است. یا این که علم، تحقق معجزات یا طول عمر پیامبر یا امامی را انکار نمی کند؛ البته قدرت آن را هم ندارد. علاوه بر این که پذیرش ادعای دینی، مستلزم تناقض و محال عقلی نمی گردد.
ثالثاً: برخی از دستاوردهای علمی در حد فرضیه باقی مانده اند و حتی فرضیه های رقیب جدی هم در مقابل دارند: مانند نظریه تبدل انواع داروین و نظریات ژنتیکی و کشف مولکول های DNA.
رابعاً: راه حل نهایی و علمی ما در گفتار علم دینی و تأثیر متافیزیک بر علم روشن خواهد شد. این راه حل در همه علوم تجربی، به ویژه علوم اجتماعی و انسانی در جریان است. شایان ذکر است که در زمینه علوم اجتماعی و دین، بحث های عمیقی است که روش شناسی علوم اجتماعی و تفکیک آن با روش شناسی علوم طبیعی در متجانس بودن یا مکمل بودن یا متخالف بودن علم و دین مؤثر است.
مباحث هرمنوتیکی «ویلهلم دیلتای» (39) (1911-1832.م) و تحققات همسان انگاری تخیلی (40) «کالینگ وود» (41) (1934-1889.م) و روش شناختی «پتروینچ» (42) (1926.م) نمونه ای از مباحث عمیق فلسفه علوم اجتماعی اند که در تبیین رابطه علوم انسانی و دین مؤثرند.
منابع:
1- اسپرس، کارل، اسپینوزا، فلسفه، الهیات، سیاست، محمد حسن لطفی، تهران طرح نو 1378.
2- الیاده، میرچا، دین پژوهشی، بهاء الدین خرمشاهی، ج اول، پژوهشگاه علوم انسانی 1324.
3- باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، نشر دانشگاهی، 1374.
4- سروش، عبدالکریم، علم چیست؟ فلسفه چیست؟ تهران، حکمت، 1357، حائری یزدی، مهدی، علم کلی، تهران، حکمت.
5- سینگر، پیتر، مارکس، محمد اسکندری، تهران، طرح نو، 1379.
6- رادا، کریشنا، تاریخ فلسفه غرب و شرق ج 3، ترجمه جواد یوسفیان، علمی فرهنگی، تهران، 1382.
7- دکارت، تام سورل، به دکارت، حسین معصومی همدانی، تهران، طرح نو، 1379.
8- دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، عباس زریاب، تهران، علمی کاربردی، 1336.
9- مالکوم، نورمن، دیدگاه دینی وینگنشتاین، علی زاهدی، تهران، گام نو، 1383.
10- مایکل پترسون، ویلیام هاسکر، بروس راشیناخ، دیوید باز پنجره، درآمدی بر فلسفه دین، عقل و اعتقاد دینی، احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، 1379.

پی نوشت ها :

1- مدرس دانشکده داروسازی دانشگاه آزاد.
2- c.p.Tiele.
3- F.H.Bradley.
4- James martineau.
5- سوره آل عمران، 19.
6- اسمارت، نینیان، تجربه دینی بشر، مقدمه کتاب.
7- باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرم شاهی، تهران، نشر دانشگاهی، 1374، ص 21.
8-توماس اکویناس معروف به حکیم آسمانی- از بزرگترین قدیسان کاتولیک است، مهم ترین اثرش، مدخل الهیات؛ سعی بر اثبات این مسأله دارد که علم و الهیأت نمی تواند متناقض باشد. زیرا حقیقت قابل تجزیه نیست.
9- گالیله منجم و ریاضی دان بزرگ ایتالیایی نام دو اثر عمده گالیله: گفتگوهایی در باب دو علم جدید، و گفت و گویی در باب دو نظام اصلی جهان.
10- نیوتون ریاضی دان و فیلسوف انگلیسی و نام اثرش؛ اصول و ریاضی فلسفه طبیعی بود.
11- Scholastic: حکمت مدرسی یا دانشگاهی قرون وسطی آمیخته ای از کلام و فلسفه که از چهار جریان فکری و درهم تنیده آب می خورد یونانی، عربی، بحرانی؛ بزرگترین تدوین کننده حکمت مدرسی توماس اکویناس بود.
12- deism.
13- Enlightemen.
14- سوره آل عمران، 18.
15- سوره اسرا، 107-109.
16- برگرفته از کتاب علم و دین نوشته ایان باربور، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی .
17- intelligible.
18- uniform.
19- enlightenment.
20- reductionistic.
21- romantic movement.
22- جان وسلی (1703-1791) متکلم و داعی پروتستان، مؤسس متودیسم.
23- Pielislic- فیلیپ یا کوب اشپنز (1635-1705) متاله آلمانی و موسس نهضت دینی «تورع» (دایره المعارف فارسی، مدخل شپنر).
24- scienlific empiricism.
25- rcligiaeus agnoslicism.
26- origin of species این کتاب با عنوان منشأ انواع توسط آقای نورالدین فرهیخته به فارسی ترجمه شده است (تهران، شکسپیر، 1357).
27- theologicalliberalism.
28- فردریش، ارنست دانیل شلایر ماخر (1768-1834) schleirmacher فیلسوف و متکلم آلمانی و موسس الهیأت اعتدالی .
29- باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرم شاهی، تهران، نشر دانشگاهی، 1374، ص50-55.
30- سورن کیر که گارد (دانمارکی) (1813-1855) متکلم پر شور دانمارکی اوایل قرن نوزدهم، جنباننده این سلسله بود. (دایر المعارف فارسی) Existentialism.
31- متکلم سوئیسی (1886-1968) Karl Barth.
32- متکلم آلمانی (1884) Rudolf Bultman.
33- فیلسوف آلمانی (1883-1969) Karl Jaspers.
34- فیلسوف و متکلم یهودی متولد وین (1978-1965) Martin Buber.
35- Walter stace.
36- instrumentalist.
37- peyer duhem.
38- Andreyas osyander.
39- Wilholm Diltay .
40- imagina live idenlification.
41- R.G. Golling wood.
42- witer veinch.

منبع: گردآورنده بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه؛ (1389)، مجموعه مقالات علم دینی 1، تهران: سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران مؤسسه نشرشهر، چاپ اول.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها