نویسنده: پرویز مرزبان
انقراض امپراتوری روم به دست گوتهای ویرانگر در 476 میلادی، قدرت سیاسی و وحدت اجتماعی سرزمین روم غربی متلاشی شد،و هنر رومی مرکزیت و پشتیبان،و در نتیجه هویت خود را از دست داد. به دنبال تهاجمات پی در پی اقوام وحشی شمالی و بر چیده شدن سُلطه روم، اروپا در خمودگی و انحطاط قرونی که «دوران تیره» نامیده شده است فرو رفت، که از آغاز سده ششم تا آخر سده دهم میلادی دوام یافت[تاریخی که به اعتباری دیگر نیمه اول قرون وسطا شمرده می شود، و نیمه دوم آن به سده پانزدهم و آغاز دوره رنسانس می انجامد].
از سده ششم میلادی به بعد عناصر پراکنده و مختلطی که از شیوه های هنر رومی و بیزانسی و خاور زمینی در ایتالیا، و به تبع آن در دیگر کشورهای اروپایی، بر جای مانده بود آمیزه ای پدیدآورد که خود زمینه ای شد برای پیدایی پاره ای معماریهای کلیسایی وآثار هنری دیگر. اما این فراورده های هنری فاقد اصالت و فردیت بودند، و شیوه و مکتبی در وجود نیاوردند. از سوی دیگر آنچه از آثار هنری، و به خصوص معماری،درآن «دوران تیره» به وجود آمد از دستبرد زمان مصون نماند، و چنان مورد آسیب و انهدام یا تعمیرات و تصرفات قرار گرفت که پیجویی و بازشناسی شان ناممکن شد. در این شرایط بود که هنرشناسان و مورخان برای نامگذاری آثاری که به تبعیت از قالب ها و ضوابط هنر رومی آفرینش یافته بودند عنوان «رومی وار» را به کار بردند.
از آغاز سده یازدهم میلادی بود که شیوه رومی وار،به خصوص در زمینه معماری، هویتی بارز یافت و در هنر فرومانده مغرب زمین رونق و اعتلایی به وجود آورد. در پایان سده دوازدهم ب م شیوه رومی وار، با گذاردن تأثیر فراوان بر تکوین معماری و هنر «گوتیک»، جای خود را به آن نو وارد شمالی داد و حکومت هنری در اروپا میانه سده پانزدهم را به دست آن شیوه سپرد.
رومی وار[مانند گوتیک]در وهله نخست به شیوه معماری اطلاق شد، و این نامی بود که در اوایل سده نوزدهم به مجموعه آثار و مشتقاتی که از حدود سال 500 تا حدود 1200 میلادی در دامان معماری رومی پرورش یافته بود،داده شد.اما پس از آنکه با پژوهش بیشتر ماهیت فردی معماری و دیگر هنرهای سده های یازدهم و دوازدهم سراسر اروپا چنانکه باید شناسایی شد، عنوان شیوه رومی وار اختصاصاً به هنر اروپا [مرکز عمده آن ایتالیا] در همان دو سده تعلّق یافت.
اگر معماری رومی وار بیشتر از روم و بیزانس، و کمتر از خاور زمین،وامگیری کرده بود،برعکس هنرهای تزیینی آن شیوه بیشتر از نقوش و نگاره های ایران و بین النهرین مایه و توان گرفت، که بر آن عناصر تزیینی و تصویری سلتی [انگلستان] و لومباردی [ایتالیا] با ویژگیهای نیرومندی و درشتخویی و غرابتی که داشتند، افزوده شد.این تأثیرات بازتاب خود را در تزیین جلد و تذهیب نسخ دستنویس،و در نقوش جانوری،و در تزینیات معماری به شیوه رومی وار یافتند.
هنرمندان آن دوره از عناصر وخصوصیات و نگاره ها و موازین فنی هنرهای رومی. بیزانسی،خاوری، اقوام ویرانگر شمالی، سلتی و کارولنژی [هنر فرانسه در دوره شارلمانی و جانشینانش، از خانواده کارولنژ،نیمه سده هشتم تا آخر سده نهم ] برچیدند و با به هم جوش دادن آنها شیوه وحدت یافته نوینی،البته با اختلافات محلی بسیار، به وجود آوردند، توضیح این که شیوه رومی وار گر چه از قرن یازدهم میلادی به بعد گسترش و عمومیت یافت، لیکن در هر کشور و میان هر قوم اروپایی به رنگی و نمودی محلی در آمد و ویژگیهای متفاوت یافت.
در آن قرون تیره تنها پناهگاه دین و دانش و مدنیت کلیسا و نمازخانه و به خصوص صومعه راهبان و راهبگان از فرقه های نوظهور گوناگون بود. مقامات دولتی و روحانی، همان گونه که اشرافیان و بازرگانان و هنرمندان و پیشه وران،در بر پا کردن و تأمین هزینه های آن نهادند با یکدیگر به رقابت بر می خاستند،ودر اهدای موقوفات و نذورات بر هم پیشدستی می جستند. در سده های دهم و یازدهم فرقه های دینی مانند «کلونی» ها و «سیسترسی» ها و «کارتوزی» ها تکوین یافتند، و با شور و مجاهدت تام به خدمت کلیسا و تبلیغ تعلیمات مسیح پرداختند، و یک نتیجه حاصل این که ساختن صومعه و نمازخانه کلیسای جامع در هر شهر و دیار رواج بیشتر یافت.از سویی تجمع گروههای بیشمار نیایشگران،و از سوی دیگر روحیه ایثارگری و پایداری و مجاهدت راهبان و روحانیان، همراه با شوق و توجه عامه مؤمنان به درک عالم ملکوت و ارزشهای روحانی، در ایجاد ابعاد و فضاهای کلیسا و صومعه و تنظیم تزیینات بیرونی و درونی آنها و ابداع نمودگارهای دینی، تحرک و تحولی روز افزون به وجود آورد. با گذشت زمان به طور عموم در بسیاری از کلیساها حیاط پیشین جای خود را به جفت برجهای چهار گوش جسیم داد. شبستان کلیساهای بزرگتر با استفاده از اسلوب فنی نوینی در بستن طاق گهواره ای فراختر ـ که از ابداعات افتخار آمیز معماران شیوه رومی وار به شمار می آید ـ گشاده تر شد. و اما در کلیساهای کوچکتر، که قبلاً دارای پهنای شبستانی برابر با بلندی سقفشان بودند،از پهنای شبستان گرفته و بر بلندی سقف افزوده شد. ستونهای باریک تبدیل به جرزهای ستبر و ستونهای کلفت شد، و سرستونها برای پایداری در زیر بار بنای جسیم و سقف سنگی سنگین به صورت توده مکعب شکل توپری در آمد. غالباً جرز و ستون یکی در میان بر پا می شد، و ضخامت و صلابت آنها دو راهه [دهلیز] جانبی را با تأکید بیشتر از شبسان جدا می ساخت.
شمار افزاینده روحانیان به هنگام اجرای مراسم دینی ایجاب کرد که فضای محراب گسترده تر و تعداد محرابها بیشتر شود.در کنار جایگاه اصلی گروه خوانندگان کلیسا جایگاههای فرعی تعبیه،و نیز در انتها یا جنب دو دهلیز جانبی شبستان، غرفه های نیایش بیشتر احداث شد. برای تنظیم حجم ها و مفصل بندی بنا به طرزی صریح و قاطع توجه به ساختن دیوار افزایش یافت، ضمن آنکه برای تأمین استحکام هر چه بیشتر و جلوگیری از آتشسوزی [که در آن روزگار با وجود ساختمانهای نیمه چوبی زیاد روی می داد] به جای چوب و قلوه سنگ و ملاط، سنگ تراش( یا قالبسنگ ساختمانی) به کار رفت،و حتی دو نوع طاق معمول در شیوه رومی وار،یعنی طاق گهواره ای و طاق و تویزه، با سنگ بسته شد. برای نگهداری همین سنگینی و رانش ـ یا فشار رو به خارج طاق سنگی ـ بود که بر ستبری و صلابت جرزها و ستونها افزوده شد،و به تبع آن برای حفظ استحکام جرز و دیوار از بزرگ کردن اندازه پنجره خودداری شد؛ و باز برای جبران کمی نور در داخل شبستان گشاده کلیسا، ردیف پنجره نورگیر در گریو یا ساق سقف بالای محراب تعبیه شد.
از آنچه گذشت نیروی ابتکار و مهارت فنی معماران از جهت دقت محاسبه و رعایت تناسبات و اجرای اصول سنجیده معماری در شیوه رومی وار بخوبی آشکار می شود.
پیکر تراشی ساختمانی که مدتی نزدیک به 600 سال متروک و منحط مانده بود در آن دوران شکوفان شد،و بیشتر در قالب برجسته کاری روی سنگ در بخش های مناسب ساختمان کلیسا،چون سر ستون و سردر و حاشیه و قاب بندیهای تزیینی، تجلی یافت. مضامین نقش برجسته ها عموماًدینی، و تمثالها و روایات انجیلی بود؛ و اما تزیینات و هیاکل آدمی و جانوری هم از نقوش هندسی قبایل وحشی شمالی، و هم از صورتها و نگاره های برجا مانده از سنت کلاسیک [در درجه نخست روم] مایه و الهام می گرفت؛ لیکن به طور کلی پیکره سازی مستقل ـ یا آزاد ـ رونق و رواجی نیافت، مگر در زمینه فلز، کاری [ساختن پیکره انسان و جانور با مفرغ و یا با چوب و فلزات گرانبها] که مرکزش آلمان بود. آثار ارزنده دیگری نیز از پیکر تراشی رومی وار و متعلق به سده دوازدهم میلادی در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه و بسیاری از شهرهای انگلستان برجا مانده است.
نقاشی دوره رومی وار به طور عمده شامل نقاشیهای دیواری درون کلیساها و مراکز دینی،و نیز تذهیب و مصورّسازی نسخه های دستنویس می شد، که آن هم بیشتر در خدمت کلیسا بود. متأسفانه از نقاشیهای دیواری آن دوره جز اندک آثاری آسیب دیده و رنگ رفته برجا نمانده است، و در آنها شکل های ساده و فراخ، با چیره رنگهای قرمز و زرد، و تصویری مستوی[بدون برجسته نمایی] بر زمینه روشن اجرا شده است. در ایتالیا که نفوذ هنر بیزانسی چیره بود نقاشی رومی وار راه به سوی نقاشی آغاز رنسانس [در هنر نقاشی از اواخر سده سیزدهم] گشود، و حال آنکه در اروپای شمالی و نیز فرانسه،با پیروی از سنتهای کارولنژی و اوتونی [هنر مشخص آلمان در دوره امپراتوران خانواده اوتون، 909،تا 1024 میلادی] به شیوه گوتیک انجامید. به طور کلّی نقاشیهای رومی وار در وصف مجالس انجیلی و شخصیت و احوال قدیسان، با بیانی بسیار ساده و سر راست و تصویری مُستَوی [بدون برجسته نمایی و کالبد سازِی]و بی وزن و بی سایه لیکن با نقشپردازی و زینتکاری کامل، اجرا شده اند.
هنرهای فرعی مانند تذهیب کتاب،عاجکاری، زرگری، میناکاری،شیشه بند منقوش [برای پنجره کلیسا] و بافندگی [نمونه عالی و بسیار مشهور آن قلابدوزی بایّو، کار آنگلوساکسونی، 1066 تا 1077] در سراسر آن دوران رواج و رونق داشت؛ و یکی از بزرگترین مکتبهای تذهیب و مصور سازی کتاب نیز در شهر وینچستر [انگلیس] به وجود آمد که شاهکاری چون انجیل وینچستر را [حدود 1160 تا 1170] برجا گذارد. موزاییک ـ کاری در مجموعه هنری دوره رومی وار مقامی نداشت و متروک ماند.
از سده ششم میلادی به بعد عناصر پراکنده و مختلطی که از شیوه های هنر رومی و بیزانسی و خاور زمینی در ایتالیا، و به تبع آن در دیگر کشورهای اروپایی، بر جای مانده بود آمیزه ای پدیدآورد که خود زمینه ای شد برای پیدایی پاره ای معماریهای کلیسایی وآثار هنری دیگر. اما این فراورده های هنری فاقد اصالت و فردیت بودند، و شیوه و مکتبی در وجود نیاوردند. از سوی دیگر آنچه از آثار هنری، و به خصوص معماری،درآن «دوران تیره» به وجود آمد از دستبرد زمان مصون نماند، و چنان مورد آسیب و انهدام یا تعمیرات و تصرفات قرار گرفت که پیجویی و بازشناسی شان ناممکن شد. در این شرایط بود که هنرشناسان و مورخان برای نامگذاری آثاری که به تبعیت از قالب ها و ضوابط هنر رومی آفرینش یافته بودند عنوان «رومی وار» را به کار بردند.
از آغاز سده یازدهم میلادی بود که شیوه رومی وار،به خصوص در زمینه معماری، هویتی بارز یافت و در هنر فرومانده مغرب زمین رونق و اعتلایی به وجود آورد. در پایان سده دوازدهم ب م شیوه رومی وار، با گذاردن تأثیر فراوان بر تکوین معماری و هنر «گوتیک»، جای خود را به آن نو وارد شمالی داد و حکومت هنری در اروپا میانه سده پانزدهم را به دست آن شیوه سپرد.
رومی وار[مانند گوتیک]در وهله نخست به شیوه معماری اطلاق شد، و این نامی بود که در اوایل سده نوزدهم به مجموعه آثار و مشتقاتی که از حدود سال 500 تا حدود 1200 میلادی در دامان معماری رومی پرورش یافته بود،داده شد.اما پس از آنکه با پژوهش بیشتر ماهیت فردی معماری و دیگر هنرهای سده های یازدهم و دوازدهم سراسر اروپا چنانکه باید شناسایی شد، عنوان شیوه رومی وار اختصاصاً به هنر اروپا [مرکز عمده آن ایتالیا] در همان دو سده تعلّق یافت.
اگر معماری رومی وار بیشتر از روم و بیزانس، و کمتر از خاور زمین،وامگیری کرده بود،برعکس هنرهای تزیینی آن شیوه بیشتر از نقوش و نگاره های ایران و بین النهرین مایه و توان گرفت، که بر آن عناصر تزیینی و تصویری سلتی [انگلستان] و لومباردی [ایتالیا] با ویژگیهای نیرومندی و درشتخویی و غرابتی که داشتند، افزوده شد.این تأثیرات بازتاب خود را در تزیین جلد و تذهیب نسخ دستنویس،و در نقوش جانوری،و در تزینیات معماری به شیوه رومی وار یافتند.
هنرمندان آن دوره از عناصر وخصوصیات و نگاره ها و موازین فنی هنرهای رومی. بیزانسی،خاوری، اقوام ویرانگر شمالی، سلتی و کارولنژی [هنر فرانسه در دوره شارلمانی و جانشینانش، از خانواده کارولنژ،نیمه سده هشتم تا آخر سده نهم ] برچیدند و با به هم جوش دادن آنها شیوه وحدت یافته نوینی،البته با اختلافات محلی بسیار، به وجود آوردند، توضیح این که شیوه رومی وار گر چه از قرن یازدهم میلادی به بعد گسترش و عمومیت یافت، لیکن در هر کشور و میان هر قوم اروپایی به رنگی و نمودی محلی در آمد و ویژگیهای متفاوت یافت.
در آن قرون تیره تنها پناهگاه دین و دانش و مدنیت کلیسا و نمازخانه و به خصوص صومعه راهبان و راهبگان از فرقه های نوظهور گوناگون بود. مقامات دولتی و روحانی، همان گونه که اشرافیان و بازرگانان و هنرمندان و پیشه وران،در بر پا کردن و تأمین هزینه های آن نهادند با یکدیگر به رقابت بر می خاستند،ودر اهدای موقوفات و نذورات بر هم پیشدستی می جستند. در سده های دهم و یازدهم فرقه های دینی مانند «کلونی» ها و «سیسترسی» ها و «کارتوزی» ها تکوین یافتند، و با شور و مجاهدت تام به خدمت کلیسا و تبلیغ تعلیمات مسیح پرداختند، و یک نتیجه حاصل این که ساختن صومعه و نمازخانه کلیسای جامع در هر شهر و دیار رواج بیشتر یافت.از سویی تجمع گروههای بیشمار نیایشگران،و از سوی دیگر روحیه ایثارگری و پایداری و مجاهدت راهبان و روحانیان، همراه با شوق و توجه عامه مؤمنان به درک عالم ملکوت و ارزشهای روحانی، در ایجاد ابعاد و فضاهای کلیسا و صومعه و تنظیم تزیینات بیرونی و درونی آنها و ابداع نمودگارهای دینی، تحرک و تحولی روز افزون به وجود آورد. با گذشت زمان به طور عموم در بسیاری از کلیساها حیاط پیشین جای خود را به جفت برجهای چهار گوش جسیم داد. شبستان کلیساهای بزرگتر با استفاده از اسلوب فنی نوینی در بستن طاق گهواره ای فراختر ـ که از ابداعات افتخار آمیز معماران شیوه رومی وار به شمار می آید ـ گشاده تر شد. و اما در کلیساهای کوچکتر، که قبلاً دارای پهنای شبستانی برابر با بلندی سقفشان بودند،از پهنای شبستان گرفته و بر بلندی سقف افزوده شد. ستونهای باریک تبدیل به جرزهای ستبر و ستونهای کلفت شد، و سرستونها برای پایداری در زیر بار بنای جسیم و سقف سنگی سنگین به صورت توده مکعب شکل توپری در آمد. غالباً جرز و ستون یکی در میان بر پا می شد، و ضخامت و صلابت آنها دو راهه [دهلیز] جانبی را با تأکید بیشتر از شبسان جدا می ساخت.
شمار افزاینده روحانیان به هنگام اجرای مراسم دینی ایجاب کرد که فضای محراب گسترده تر و تعداد محرابها بیشتر شود.در کنار جایگاه اصلی گروه خوانندگان کلیسا جایگاههای فرعی تعبیه،و نیز در انتها یا جنب دو دهلیز جانبی شبستان، غرفه های نیایش بیشتر احداث شد. برای تنظیم حجم ها و مفصل بندی بنا به طرزی صریح و قاطع توجه به ساختن دیوار افزایش یافت، ضمن آنکه برای تأمین استحکام هر چه بیشتر و جلوگیری از آتشسوزی [که در آن روزگار با وجود ساختمانهای نیمه چوبی زیاد روی می داد] به جای چوب و قلوه سنگ و ملاط، سنگ تراش( یا قالبسنگ ساختمانی) به کار رفت،و حتی دو نوع طاق معمول در شیوه رومی وار،یعنی طاق گهواره ای و طاق و تویزه، با سنگ بسته شد. برای نگهداری همین سنگینی و رانش ـ یا فشار رو به خارج طاق سنگی ـ بود که بر ستبری و صلابت جرزها و ستونها افزوده شد،و به تبع آن برای حفظ استحکام جرز و دیوار از بزرگ کردن اندازه پنجره خودداری شد؛ و باز برای جبران کمی نور در داخل شبستان گشاده کلیسا، ردیف پنجره نورگیر در گریو یا ساق سقف بالای محراب تعبیه شد.
از آنچه گذشت نیروی ابتکار و مهارت فنی معماران از جهت دقت محاسبه و رعایت تناسبات و اجرای اصول سنجیده معماری در شیوه رومی وار بخوبی آشکار می شود.
پیکر تراشی ساختمانی که مدتی نزدیک به 600 سال متروک و منحط مانده بود در آن دوران شکوفان شد،و بیشتر در قالب برجسته کاری روی سنگ در بخش های مناسب ساختمان کلیسا،چون سر ستون و سردر و حاشیه و قاب بندیهای تزیینی، تجلی یافت. مضامین نقش برجسته ها عموماًدینی، و تمثالها و روایات انجیلی بود؛ و اما تزیینات و هیاکل آدمی و جانوری هم از نقوش هندسی قبایل وحشی شمالی، و هم از صورتها و نگاره های برجا مانده از سنت کلاسیک [در درجه نخست روم] مایه و الهام می گرفت؛ لیکن به طور کلی پیکره سازی مستقل ـ یا آزاد ـ رونق و رواجی نیافت، مگر در زمینه فلز، کاری [ساختن پیکره انسان و جانور با مفرغ و یا با چوب و فلزات گرانبها] که مرکزش آلمان بود. آثار ارزنده دیگری نیز از پیکر تراشی رومی وار و متعلق به سده دوازدهم میلادی در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه و بسیاری از شهرهای انگلستان برجا مانده است.
نقاشی دوره رومی وار به طور عمده شامل نقاشیهای دیواری درون کلیساها و مراکز دینی،و نیز تذهیب و مصورّسازی نسخه های دستنویس می شد، که آن هم بیشتر در خدمت کلیسا بود. متأسفانه از نقاشیهای دیواری آن دوره جز اندک آثاری آسیب دیده و رنگ رفته برجا نمانده است، و در آنها شکل های ساده و فراخ، با چیره رنگهای قرمز و زرد، و تصویری مستوی[بدون برجسته نمایی] بر زمینه روشن اجرا شده است. در ایتالیا که نفوذ هنر بیزانسی چیره بود نقاشی رومی وار راه به سوی نقاشی آغاز رنسانس [در هنر نقاشی از اواخر سده سیزدهم] گشود، و حال آنکه در اروپای شمالی و نیز فرانسه،با پیروی از سنتهای کارولنژی و اوتونی [هنر مشخص آلمان در دوره امپراتوران خانواده اوتون، 909،تا 1024 میلادی] به شیوه گوتیک انجامید. به طور کلّی نقاشیهای رومی وار در وصف مجالس انجیلی و شخصیت و احوال قدیسان، با بیانی بسیار ساده و سر راست و تصویری مُستَوی [بدون برجسته نمایی و کالبد سازِی]و بی وزن و بی سایه لیکن با نقشپردازی و زینتکاری کامل، اجرا شده اند.
هنرهای فرعی مانند تذهیب کتاب،عاجکاری، زرگری، میناکاری،شیشه بند منقوش [برای پنجره کلیسا] و بافندگی [نمونه عالی و بسیار مشهور آن قلابدوزی بایّو، کار آنگلوساکسونی، 1066 تا 1077] در سراسر آن دوران رواج و رونق داشت؛ و یکی از بزرگترین مکتبهای تذهیب و مصور سازی کتاب نیز در شهر وینچستر [انگلیس] به وجود آمد که شاهکاری چون انجیل وینچستر را [حدود 1160 تا 1170] برجا گذارد. موزاییک ـ کاری در مجموعه هنری دوره رومی وار مقامی نداشت و متروک ماند.
پی نوشت ها :
1.Romanesque
منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.