مترجم: ق. طلوع
جامعه شناسی علم مثل هر جامعه شناسی عمومی و تخصصی دیگر، بیش از هر چیز به ساختن مجموعه ای از مفاهیم کاملاً تعمیم یافته، سیستماتیک و نسبتاً جامع، همینطور به ساختن قضایای ربط(4) تمایل دارد و در انجام این کار مهم از داده های مربوط به تمام دوره های تاریخی و تمام فرهنگها استفاده می کند، چون هدفش مشخصاً تاریخ نیست، بلکه هدفش بنا نهادن مفاهیم و قضایای جامعه شناختی است. اگرچه تاریخ علم بایستی از این قضایا و مفاهیم صریح جامعه شناختی استفاده کند، اما اغلب، شیوه های سنتی کمتر آزموده شده غالباً مبتنی بر برداشت عام(5) خود را در برخورد با مواد خام تاریخ، ترجیح می دهد. در هر صورت تاریخ علم آگاهانه و ناآگاهانه، تولید کننده مواد خام و حتی مفاهیم و قضایای جدید برای جامعه شناسی علم است، ولی این وظیفه اصلی اش نیست. بنابراین جامعه شناسی علم و تاریخ علم با هم فصل مشترک دارند اما بر هم منطبق نمی شوند.
نهایتاً، جامعه شناسی علم، هم به خود ایده های علمی بنیادین و هم به کاربرد این ایده ها، یا ایده های تجربی تر، در تکنولوژی علاقمند است. همینطور جامعه شناسی علم، در بررسی تکنولوژی، از داده های تاریخی و جدید برگرفته از فرهنگهای گوناگون، بدون توجه به هدف اولیه ای که این ایده ها برای آن جمع آوری شده اند، استفاده می کند؛ البته تا جایی که این داده ها در خدمت هدف اولیه جامعه شناسی علم یعنی ساختن نظام مفاهیم و قضایای تحلیلی باشند.
ماهیت اجتماعی علم
یکی از فرضیات اصلی و مؤثر تئوری ساختی - کارکردی در جامعه شناسی این است که رفتار انسان در جامعه، پاسخی به مسائل فونکسیونی یا کارکردی معینی که او در محیطهای اجتماعی و غیراجتماعی با آنها مواجه می شود، است بر مبنای این فرضیه، جامعه شناسی، رفتار علمی انسان را به عنوان پاسخ او به مسئله فونکسیونی می بیند که توسط نیازهای او به وجود آمده تا شناخت انطباقی(6) کافی از جنبه های فیزیکی، زیست شناختی و اجتماعی جهان تجربی داشته باشد. چنین شناختی برای برخی اشکال انطباق با چنان جهانی با آن جنبه های سه گانه متفاوت و اساسی، امری ضروری است. همانطور که باستان شناسی، قوم شناسی، تاریخ و جامعه شناسی بارها نشان داده اند، انسان در همه جوامع مقدار معینی از این معرفت علمی را داراست که مقدار آن در جوامع مختلف شدیداً فرق می کند. به عبارت دیگر، همان طور که مالینوفسکی Malinovski(41-1916) خاطرنشان کرد، مسئله علم، مسئله درجه و میزان است، بعضی جوامع فقط میزان نسبتاً کمی و برخی دیگر میزان خیلی بیشتری از علم را دارا می باشند. در واقع، این بیان، برخی مسائل اصلی را برای جامعه شناسی علم معین می کند، زیرا جامعه شناسی علم نه تنها تبیین وقوع عام و شامل حداقل بخش کوچکی از معرفت علمی را به عهده دارد، بلکه تبیین الگوهای میزان تغییر، به لحاظ میزان رشد چنین معرفتی در جوامع مختلف، و همینطور تغییرات در مراحل مختلف تحول یک جامعه نیز بر عهده آن است.برای توضیح میزان توسعه و پیشرفت علم، که به آن به عنوان یک کل پیچیده نگریسته می شود، لازم است که اجزای فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی آن شناسایی شوند، زیرا هر یک از اینها می توانند در اوضاع اجتماعی مختلف، تا حدودی با درجه متفاوتی توسعه یابند. بد نیست که لااقل چهار جزء عمومی علم به عنوان یک کل را تعریف کنیم. هر یک از این اجزاء تا اندازه ای مستقلند: ایده های علمی پایه(7)؛ روش شناسی علمی، شامل ایده ها و ابزارها؛ نقش های علمی؛ و سیستمهای انگیزشی و پاداش برای نقش های علمی. بگذارید مجدداً بررسی کنیم که چگونه هر یک از این اجزا در ابعاد مشخصی تغییر می کنند، زیرا این، مسائل مهمی را پیش می آورد که جامعه شناسی علم سعی در توضیح و تبیین آنها داشته است.
ایده های علمی پایه، در سه بعد، تفاوت می کنند: بعد کلیت(8)، یا انتزاعی بودن(9)، چنانکه اغلب نامیده می شود: بعد نظام بخشی(10)؛ و بعد جامعیت(11). برای جنبه های مربوط به پدیده ها می توان گفت که هر چه مجموعه ایده های علمی پایه انتزاعی تر، سیستماتیک تر و جامع تر باشد، میزان پیشرفت علمی آن بیشتر است. از بین مسائل جالبی که جامعه شناسی علم سعی در تبیین آن دارد، این مسئله است که چرا علوم فیزیکی در مجموع، خیلی سریع تر از علوم زیست شناختی در هر سه بعد فوق الذکر پیشرفت کرده اند و چرا پیشرفت علوم زیستی، به نوبه خود، از علوم اجتماعی سریع تر بوده است. بعلاوه، در هر یک از این شاخه های وسیع علم، تفاوتهای بیشتری از نظر میزان پیشرفت شاخه های تخصصی علوم(12) هست که مسائل مشابهی را برای تبیین مطرح می کند. به عنوان مثال، پیشرفت سریعتر علم اقتصاد نسبت به سیاست یا جامعه شناسی را می توان تا حدی بر این اساس تبیین کرد که داده های مربوط به پدیده قیمتها بیشتر از داده های مربوط به هنجارهای سیاسی و اجتماعی و رفتار واقعی مردم، قابل دسترسی است. این قابلیت دسترسی بیشتر نیز به نوبه خود، و باز تا حدی، ناشی از نیاز شدید دولت و مؤسسات تجاری به داده های مربوط به قیمتها می باشد.
آگاهی درباره ایده ها و ابزاری (با تکنولوژی) که روش شناسی علمی را به وجود می آورند، از نظر میزان پیشرفت نیز فرق می کند. واضح است که علم جدید نسبت به علوم قبل به لحاظ غنای آگاهی اش در مورد موضوعات روش شناختی اساسی مثل ویژگی مفاهیم و طبقه بندی ها، منطق مقایسه و استنتاج، و کارکردهای آزمایش از قبل برنامه ریزی شده و طبیعی (برنامه ریزی نشده - م.)، پیشرفتهای زیادی داشته است. همینطور، علم جدید نسبت به علوم قبلی از نظر میزان دسترسی به تسهیلات تنظیم و اندازه گیری، امتیازات بیشتری دارد. البته، ریاضیات مهم ترین این تسهیلات است، و پیشرفت آن اهمیت خیلی زیادی در پیشرفت همه علوم داشته است. اگرچه، باز، به دلایل جالب جامعه شناختی، در علوم مختلف، به درجات متفاوتی بوده است. علاوه بر ریاضیات، ابزارهایی از قبیل حرارت سنجها، کامپیوترهای الکترونیکی سریع و پرقدرت و هزاران وسیله دیگر، مشارکت چشمگیری در پیشرفت علوم داشته اند. هم پیشرفت این تسهیلات اندازه گیری، و هم پذیرش آنها توسط علوم مختلف، نقاط مهم تحقیق در جامعه شناسی علم هستند. از آنجایی که تسهیلات مذکور ممکن است گاهی به عنوان نتیجه مستقیم تغییرات در ایده های علمی، ولی گاهی هم مستقلاً، پیشرفت کنند، ایده ها و ابزارهای روش شناختی به شکل های مختلف با ایده های علمی پایه ارتباط دارند؛ برای مثال وقتی که آنها، مثلاً تلسکوپ یا کامپیوتر، تا حدودی مستقلاً پیشرفت می کنند. ابزارها و ایده های روش شناختی ممکن است در زمانهای خاص، نقش رهبری کننده در توسعه و پیشرفت یک بخش کامل یا یک زیربخش علم ایفا کنند. یا، باز، این برای آتیه علوم اجتماعی یک واقعیت مهم جامعه شناختی است که توانایی آنها برای قرض گرفتن بسیاری از مهارتهای روش شناختی، که در سایر بخشهای علم توسعه یافته، سرمایه عمده و با ارزشی برای پیشرفت خودشان به حساب می آید.
همچنین، از نظر میزان تمایز و تخصصی شدن نقشهای اجتماعی برای مبادرت به بسیاری از انواع رفتار علمی، از نظر نسبت اعضای جامعه که به این نقشها می پردازند، از نظر انواع و مقدار حمایتی که از این نقشها می شود، و از نظر میزان نهادی شدن نقشهای علمی، تفاوت قابل ملاحظه ای بین جوامع وجود دارد. جامعه شناسی علم به این مسائل اساسی سازمان اجتماعی یا عنصر نقش علم در این سازمان توجه زیادی معطوف داشته، بطوری که بایستی ذیلاً آنها را در مبحثی جداگانه مفصلاً طرح کرد.
بالاخره، سیستم های انگیزشی و پاداش برای نقش های علمی بین جوامع و در داخل آنها نیز فرق می کند. آنها به لحاظ نوع پاداش ها، قدرت انگیزش و میزان اشاعه محرکهای کافی در بین کل جمعیت فرق می کنند. ذیلاً این موضوع را بیشتر مورد مداقه قرار خواهیم داد.
پیشرفت علم
علم، در یک افق دور، تاریخی از تداوم و تجمع(13)، از ابتدایی ترین دوره های ماقبل تاریخ بشر تا به امروز را نشان می دهد. اما این تاریخ در زمانها و مکانهای مختلف با درجات کاملاً متفاوتی از پیشرفت مشخص شده است. در افقهای نزدیک تر، همین نابرابری در پیشرفت علم است که جامعه شناسی علم را به تبیین وا می دارد. با پیشرفت خود جامعه شناسی علم، تعدادی از اصول اساسی تبیین نیز اعتبار یافته است. یکی از این اصول این است که هیچ عامل فرهنگی، اجتماعی یا روانشناختی، مثل مذهب یا نیروهای اقتصادی، نمی تواند به تنهایی دلیل رشد علم، به عنوان یک کل، یا یکی از اجزاء یا شاخه های متعدد آن باشد. یکی دیگر از این اصول این است که حتی ترکیب واحدی از عوامل، مثل عوامل اقتصادی و مذهبی، یا عوامل سیاسی و آموزشی، نیز برای انجام وظایف جامعه شناسی علم کافی نیست. البته منظور این نیست که ترکیب یا مجموعه ای از عوامل برای اشکال معینی از پیشرفت در علم، مطلوب تر از بعضی دیگر نیست. مشخصاً چنین ترکیبهای مطلوبی وجود دارد، و جامعه شناسی علم توان خود را در کشف آنها، با پذیرش این اصل بالا برده است که انواع و درجات معینی از پیشرفت ممکن است از یک مجموعه عوامل (یا یک مجموعه از ارزش های این عوامل که به عنوان متغیر در نظر گرفته می شوند) ناشی شوند و همینطور سایر انواع و درجات نیز ممکن است از مجموعه متفاوتی از عوامل (یا مجموعه متفاوتی از متغیرها - ارزش ها) نشأت گیرند.عوامل اصلی تأثیرگذار بر پیشرفت علم:
بحث ذیل بعضی عوامل اصلی را که بر پیشرفت علم اثر می گذارند، مد نظر قرار می دهد. آنها همیشه به طور ترکیبی نفوذ خود را بر علم اعمال می کنند، و وزن نسبی هر یک ممکن است در موارد مختلف فرق کند.تمایز ساختی و فرهنگی
هرچه میزان تمایز ساختی در یک جامعه، یعنی میزان تخصصی شدن نقش ها بین بخش های نهادی اصلی و نیز در درون آنها بیشتر شود، موقعیت برای پیشرفت علم مطلوب تر می شود. تمایز ساختی بیشتر، موقعیت لازم را نه تنها برای مجموعه متنوعی از نقش های علمی شدیداً تخصصی، بلکه برای نقش های کمکی و حمایت کننده شدیداً تخصصی در سایر بخش های نهادی فراهم می کند.علاوه بر تمایز نقش، تمایز درون فرهنگی، یعنی تمایز در سیستم های مختلف فکری در جامعه نیز برای پیشرفت علم مطلوب است. به عنوان مثال، همانطور که چارلز گیلیسپی Gillispie (1960) نشان داده است، هرچه ایده های علمی از ایده های اخلاقی درباره مقام انسان در جهان فاصله گرفته اند، پیشرفت آنچه او «لبه عینیت»(14) ایده های علمی می خواند، شدیدتر شده است. هرچه آن ارزشها، ایدئولوژی ها، ایده های زیباشناختی و ایده های فلسفی از یکدیگر و از ایده های علمی پایه بیشتر متمایز می شوند، تشخیص مسائل اختصاصی هر یک و پیشرفت تک تک و همه آنها میسرتر می گردد.
نظامهای ارزشی
برخی ارزش ها که جهان جدید تمایل دارد آنها را مسلم و بدیهی بداند، و در عین حال در بسیاری از جوامع گذشته وجود نداشته اند، و اگر وجود داشته مطمئناً در هیچ کجا به این درجه نبوده، برای پیشرفت علم بسیار مطلوب تر از ارزش های متضاد با آنها می باشد. ارزش زیادی که دنیای جدید به عقلانیت در مقابل سنت گرایی، فعالیتهای دنیوی در مقابل فعالیتهای اخروی، آزادی گرایی(15) در مقابل سلطه گرایی(16)، کوشش و تقلای فعالانه در مقابل سازگاری منفعلانه با جهان، و برابری در مقابل نابرابری می دهد، موجب حمایت تمام این ارزش ها از پیشرفت اجزای متعدد علم می شود. گاهی این حمایت مستقیماً انجام می گیرد، مثل ارزش های عقلانیت و علاقه دنیوی، ارزشهایی که به ویژه به صورت ترکیبی قدرتمند هستند، و امروزه نیز در دنیای جدید شاهد آن هستیم. آزادی گرایی نیز برای آزادی دانشگاهی، که یکی از بنیادهای مهم رشد علمی است، اصل اساسی است. گاهی حمایت به صورت غیرمستقیم است، مثل وقتی که ارزش برابری میزان تحرک اجتماعی را افزایش می دهد و نتیجتاً به گزینش درخشان ترین استعدادها برای نقش های علمی کمک می کند.نیازهای ابزاری
معرفت علمی، قدرت است، یعنی قدرت انطباق کمابیش رضایت بخش با محیط غیراجتماعی و با محیط اجتماعی داخل و خارجی. پس برخی کشفهای علمی و نوآوری های تکنولوژیک، پاسخی هستند به نیازهای فوری ابزاری برای جرح و تعدیل آنچه محیطهای خطرناک و خشن تلقی می شود. مطمئناً این بایستی تأثیری عمده بر پیشرفت علم، خصوصاً در مراحل اول جامعه بشری بوده باشد، یعنی در آن زمانی که هر ذره از معرفت علمی در یک محیط تهدید کننده و خشن اجتماعی و فیزیکی از اهمیت بالایی برخوردار بود. اما حتی جوامع قدرتمند صنعتی مدرن نیز قویاً پاسخگوی نیازهای ابزاری شان به علم هستند. آنها هر ارزشی که برای علم قایل باشند، برای تقویت بنیه دفاع ملی، افزایش رشد صنعتی و کشاورزی، و بهبود وضع بهداشتی مردمشان، نیاز مبرم به استفاده از آن (علم) احساس می کنند. برخی دانشمندان بر این «استثمار» علم، یعنی پیشبرد علم «نه برای خود علم»، تأسف می خورند. اما شهروندان حتی در جوامع قدرتمند کنونی، نیازهای ابزاری را، تحت بعضی شرایط، مهم تر از ملاحظات ارزشی می دانند که از طرف دانشمندان و کسانی که در ارزشهای مستقیماً حمایت کننده علم شریک هستند، ترجیح داده می شوند. نهایتاً جوامع غیرصنعتی یا توسعه نیافته کنونی نیز به دست آوردن علم را برای نیازهای فوری ابزاری، برای جوابگویی به «انقلاب انتظارات روبه رشد» در بین مردم، مطرح می کنند.عوامل اقتصادی
این یک واقعیت غیرقابل کتمان است که مجموعه متنوعی از ساختها، نیازها و منابع اقتصادی، اغلب همراه با یک یا چند عامل اجتماعی دیگر، تأثیرات شدیدی، مستقیماً یا غیرمستقیم، بر پیشرفت علم گذاشته اند. مهم نیست که برخی دانشمندان فکر کنند که این به «خلوص»(17) علم صدمه می زند، و بدون توجه به اینکه برخی جامعه شناسان علم مارکسیست در مورد آن غلو کرده اند. تنها چند مورد از تأثیرات عظیم فعالیتهای اقتصادی بر علم را در اینجا شاهد می آوریم. به عنوان مثال، همان طور که مرتون Merton (1936 و 1939) در مورد انگلستان قرن هفدهم نشان داده، رشد منافع دریایی، چه کشتیرانی تجاری و چه نظامی، به فنون دریانوردی قابل اطمینان تری نیاز داشت. فنون موجود نه کرونومترهای خوبی داشت و نه روش های مناسبی برای تعیین طول جغرافیایی در دریا. این نیازهای اقتصادی و سیاسی - نظامی، به همراه جوایزی که برای کشفیات و اختراعات در نظر گرفته شده بود، محرک مستقیمی بودند برای کشفیات اساسی در زمینه نجوم و در مورد ماهیت فنر. یا، همین طور، قبل از آن، در اروپای قرن شانزدهم، نیازهای اقتصادی برای پمپاژ آب از داخل معادن به بیرون و عدم کارآیی کافی پمپهای پیچشی ارشمیدسی موجود، به این منجر شد که ایوانجلیستا توریچلی و وینچنرو ویویانی به روابط بین فشار جو و سطح آب پی ببرند. بر اساس کار این افراد بود که پمپهای مکنده پر قدرت برای مصارف صنعتی ساخته شد. ولی همین کار علمی، به اختراع بارومتر توسط توریچلی، و ایجاد خلأ توسط اتوفن گریک، و به مجموعه ای از آزمایش ها و نتایج علمی با باصطلاح «پمپ هوا» توسط رابرت بویل و همکارانش در انجمن جدیدالتأسیس سلطنتی منجر شد. این مثال ها نشان می دهد که چگونه نیازهای اقتصادی، علم و تکنولوژی، به انحاء پیچیده و اغلب متقابلاً سودمند بر هم اثر می گذارند.در دنیای جدید، هم سازمانهای صنعتی و هم دولتها، در همه جوامع، برای دنبال کردن منافع و خواستهای اقتصادی به راه های مختلف به حمایت از علم پرداخته اند. حمایت مستقیم به شکل آزمایشگاه های تحقیقاتی صنعتی و دولتی انجام می شود. حمایت غیرمستقیم نیز از طریق امکانات مالیاتی و سایر سوبسیدها که به دانشگاهها و صنعت داده می شود، انجام می گیرد. یکی از وسیع ترین زمینه های پاسخگویی دولت به نیازهای اقتصادی، تحقیقات کشاورزی بوده که عمدتاً تحقیق زیست شناختی است، ولی علوم فیزیکی و اجتماعی را نیز در برمی گیرد. باید خاطرنشان کرد که هم جوامع «سرمایه داری» و هم جوامع «سوسیالیست»، هم جوامع «با برنامه متمرکز(18)» و هم جوامع «بدون برنامه متمرکز(19)»، از طریق پاسخگوئی به علایق و منافع اقتصادی گروه های خاص در جامعه و منافع جامعه به طور کل، از علم حمایت کرده اند. مطلوبیت استفاده از علم برای رفع نیازهای اقتصادی و افزایش منابع اقتصادی، دیگر در هیچ یک از جوامع دنیای جدید زیر سؤال نیست.
ساختها و نیازهای سیاسی
برای تأثیرگذاری بر علم، عوامل سیاسی و اقتصادی، اغلب میل به ترکیب با یکدیگر داشته اند. البته عامل سیاسی نیز، به عنوان مثال، به دلیل نیازهای نظامی دولت، تأثیر شدیدی به طور جداگانه بر علم داشته است. بعد از تاریخ جدید، نقشی که دولتها در توسعه علوم اتمی در جهت نیازهای سیاسی - نظامی ایفا کرده اند، به توضیح بیشتری نیاز ندارد. اما این پیوند بین خواستهای سیاسی - نظامی و علم چیز جدیدی نیست. دولتها همواره درصدد افزایش قدرت نظامی از طریق توسعه علم بوده اند. نیازهای نظامی، تحقیق در زمینه خواص فلزات، علل واکنشها و انفجارهای شیمیایی، و ریاضیات منحنی های موشکهای بالستیک را تشویق و تحریض کرده است.مذهب
در هر جامعه ای ارزش ها و مذهب پیوندی تنگاتنگ دارند. البته مذهبی که از ارزش های جدید حمایت می کند، که این ارزش ها نیز به نوبه خود به علم التفات نشان می دهند، خود پشتیبانی قوی برای پیشرفت علم است. این پیوند خاص، همان موضوعی است که مرتون در تحلیل روابط بین مجموعه ارزشها و عقاید مذهبی که اخلاق پروتستان را تشکیل می دهند، از یک طرف، و پیشرفت وسیع علم در انگلیس قرن هفدهم، از طرف دیگر، درصدد نشان دادنش بوده است (1939 و 1936). ارزشها و عقاید اخلاق پروتستان، امروزه حالت دنیوی و غیر دینی(20) به خود گرفته و علاوه بر خاستگاه اولیه شان به بسیاری محیط های اجتماعی دیگر نیز سرایت کرده است. آنها در این شکل دنیوی، برای توسعه علم حامیانی حتی قدرتمندترند. با دقت باید متذکر شد که روابط بین مذهب و علم همیشه پیچیده و از نظر اهداف تا حدودی مغایرند. بنابراین، گرچه عقاید و ارزشهای عمومی اشکال لیبرال مسیحیت پروتستان برای توسعه علم مطلوب بوده است، حتی همین عناصر لیبرال نیز گاهی به کشفیات علمی خاصی که آشکارا مغایر با اصول اساسی آنها بوده، اعتراض کرده اند. بنابراین، همانطور که گیلیسپی (1951) نشان داده، بعضی پروتستانهای لیبرال که هنوز به مفاهیم انجیلی سیل و طوفانهای اعجازآمیز و سایر بلایا و مصایب اعتقاد داشتند، در اوایل قرن نوزده هنگامی که برای اولین بار ایده علمی یونیفورمیتاریانیسم در زمین شناسی مطرح شده، به مخالفت با این ایده پرداختند. اندکی بعد، همانطور که دوپری Dupree (1959) و لوری Lurie (1960) خاطر نشان کرده اند، تا مدتی چنین مخالفت و مقاومتی در مقابل کشف داروین راجع به یکسانی رشد انسان و سایر گونه های حیوانی، وجود داشت. جامعه شناسی علم، برای تحلیل روابط بین دین و علم، با هر دوی آنها به مثابه پدیده هایی غامض عمل می کند و به دنبال پیوندهای مشخص بین مؤلفه های مشخصی از آنها می باشد.نظام آموزشی
حفظ و توسعه علم به وسیله نظام آموزشی ای تأمین می شود که تخصص کافی به همراهی با، علوم روبه رشد همان دوره دارد. مثلاً، همانطور که بن داوید Ben - David (1960) عنوان کرده، نهادهای آموزشی جدیدی که به منظور پیشرفت علم ایجاد شده بودند، در فرانسه در اوایل قرن نوزدهم و اندکی بعد در آلمان، نقش مهمی را در رسیدن به هدف مذکور ایفا نمودند. همه کشورهای درحال مدرنیزه شدن در سالهای اخیر، از روسیه گرفته تا کشورهای آفریقایی ضعیف و کوچک، شدیداً نظامهای آموزشی شان را بری بهبود بخشیدن به علم، در همه سطوح آموزشی، تقویت کرده اند. قبل از دوران جدید، دانشگاهها مأوای پیشرفت علمی نبودند - آنچنان که بعد از آن شدند. تا زمان «تجدید بنای عظیم» علم در انگلستان قرن هفدهم، دانشگاه ها هنوز نسبت به علم بی تفاوت یا متخاصم بودند. اما یکسری اوضاع بی نهایت مطلوب اجتماعی به شکوفایی علم کمک کرد. این تخاصم تا مدتی ادامه یافت. البته، امروزه دانشگاهی که با علم خصومت ورزد یا به آن بی تفاوت باشد، می تواند تنها در یک جامعه ای، یا بخشی از آن، وجود داشته باشد، که از اینکه به صورت یک مرداب علمی باقی بماند، خرسند گردد.نظام قشربندی اجتماعی
نظام قشربندی ای که بر ارزش برابری تأکید می کند و در واقع میزان تحرک اجتماعی بالایی را برای اعضای جامعه محقق می کند، برای پیشرفت علم بسیار مناسب تر از نظام قشربندی بسته به نظر می رسد. با اهمیت دادن به استعداد و لیاقت افراد و فراهم کردن برابری بیشتر برای افراد با استعداد، در هر جای جامعه که استعدادی بروز کند، نظام قشربندی باز می تواند برای تجهیز پستهای علمی از افراد با استعدادتر استفاده کند. البته اگر به نقش های علمی جداً بها داده نشود، استعدادهای عالی در جای دیگری مصرف می شود. به هر حال، دو عامل با هم - یکی بهای زیاد دادن به علم و دیگری باز بودن کانالهای تحرک اجتماعی - برای پیشرفت علم بسیار مطلوب هستند. هر دوی این عوامل، در دنیای جدید و به مقیاسی وسیع تر در جوامع صنعتی متقدم تر تحقق یافته اند و جوامع جدیداً در حال مدرنیزاسیون، آن طور که ددیجر Dedijer (1961) خاطر نشان کرده، تلاشهای زیادی می کنند تا تقریباً یک شبه آنها را تحقق بخشند.تمایز نقش علمی(21)
در جوامع نسبتاً تمایز و تجزی نیافته(22)، در گذشته یا حال، نقش های خیلی کمی برای روشنفکران تمام وقت(23) وجود دارد؛ وجه مشخصه این افراد این است که عملکردشان اختصاصاً به نحوی سروکار داشتن با نظام ایده ها است. اما همچنان که از سادگی جوامع کاسته و بر تمایز و تجزی ساختی شان افزوده می شود، نقش روشنفکر نیز بسط می یابد و بوسیله دست کم عده ای به صورت تمام وقت و با پشتیبانی منابع مختلف، از جمله سازمان مذهبی، افراد متنفذ سیاسی، یا ثروت ارثی، اشغال می شود. مسلماً در یونان تا قرن پنجم قبل از میلاد، نقش روشنفکر پدید آمده بود و با برتری شدید توسط مردان بزرگی - مثل افلاطون و ارسطو - که بر همه افکار بعد از خود تأثیر گذاشتند، اشغال شده بود. با این حال بایستی متذکر شد ایده هایی که این روشنفکران با آنها سروکار داشتند، به نسبت خیلی کمتر از ایده ها در دنیای جدید، تمایز یافته بودند. روی هم رفته، روشنفکر هنوز با ایده های مذهبی، علمی، اخلاقی، سیاسی و فلسفی سروکار داشت؛ در واقع، واژه «فلسفه» همه معرفت و تمام انواع ایده ها را می پوشاند. تنها با آغاز دنیای جدید است که روند تمایز بیشتر، یعنی تمایز بین انواع ایده ها، پیش می آید و راه را برای نقش های تخصصی شده که کاملاً یا اساساً با ایده های علمی سروکار دارند، می گشاید. این تمایز نقش علمی از سایر نقش های روشنفکری، حتی در دنیای جدید هم به آهستگی رخ داد. در انگلستان قرن هفدهم، علم جدید هنوز «فلسفه جدید» خوانده می شد. قدیمی ترین انجمن علمی امریکا که در سال 1743 و توسط افرادی مانند بنجامین فرانکلین تأسیس شد، انجمن فلسفی آمریکا نام گرفت. نقش تخصصی شده دانشمند، آنچنان کم تمایز یافته بود و تعداد کسانی که به این نقش می پرداختند، با هر عنوان و با هر نوع وسیله حمایتی، آنچنان قلیل بود که تا قرن نوزدهم اصطلاح «دانشمند»(24) وضع نشده بود (برای اولین بار در دهه 1840 و توسط جناب ویلیام وِوِل W.Whewell در انگلستان وضع شد).روند تجزی و تمایز نقش دانشمند تا اواسط قرن نوزدهم به آهستگی طی می شد، زیرا منابع حمایت از آن در میان قوانین و سازمانهای اجتماعی کاملاً جا افتاده به سختی یافت می شد. با شروع قرن شانزدهم، انجمنهای علمی تازه تأسیس، تسهیلات و حمایتهای ضروری متعددی برای دانشمندان فراهم کردند، اما آن هم فقط برای مشتی مشاغل تمام وقت. دولتها کارهای بیشتری کردند، اما هنوز هم پستهای تمام وقت در موزه های دولتی یا سازمانهای تحقیقاتی بسیار کم بود. برخی دانشمندان، مثل فرانکلین و بویل، از طریق ثروت موروثی یا ثروتی که خودشان به دست آورده بودند، تأمین می شدند. بعضی دیگر به کارهای غیرعلمی نیز می پرداختند یا به نوبت به فعالیت های علمی و سایر فعالیت هایشان می رسیدند؛ نمونه این دسته آنتوان لاوازیه بود. کمک دانشگاهها و کالجهای آن زمان بسیار اندک بود؛ تا قرن نوزده در اغلب جاها وضع به همین منوال بود، و در اکثر جاها تنها در نیمه دوم این قرن درهای دانشگاه ها به روی دانشمندان باز شد.
بنابراین، وقتی که دانشگاه ها، سازمانهای متعدد دولتی، و بسیاری شرکتهای صنعتی به نیاز شدیدشان به علم پی بردند نقش ها و فعالیت منظم و مداومی را برای دانشمندان درست کردند، سپس نهادی شدن کامل(25) علم به دست آمد. علاوه بر این، مجموعه ای از مؤسسات تحقیقاتی خاص، که توسط بنیادها، شرکتهای تجاری، و سایر گروههای ذینفع و علاقه مند ایجاد شده بودند، یا توسط اشخاص حقیقی برای کسب سود عمل می کردند، مشاغل فراوان تر و از همیشه بیشتر تخصصی را برای دانشمندان فراهم آوردند. ضرورت و مشروعیت نقش علمی روز به روز بیشتر به رسمیت شناخته می شد.
یک میزان تقریبی از جا افتادن نقش علمی در دنیای جدید، افزایش کمی تعداد کسانی است که این نقش را اشغال می کنند. همانطور که درک پرایس Derek Price (1963) نشان داده، در طول 300 تا 400 سال گذشته یک نرخ رشد نمائی(26) در تعداد دانشمندان دنیای جدید وجود داشته است. در شروع با تعداد بسیار کم دانشمندان، نرخ رشد مذکور به این شکل بوده که هر 15-10 سال تعداد دانشمندان، دو برابر شده است. به خاطر ماهیت نرخ رشد نمائی، افزایش تعداد دانشمندان در این اواخر مخصوصاً زیاد بوده است. طبق برآورد پرایس حدود 90درصد کل دانشمندانی که تا به حال وجود داشته اند، هنوز زنده اند(27). با فرض این نرخ رشد، و به دلایل دیگر، جای تعجب نیست که جایگاه علم در دنیای جدید هنوز آن طور که خیلی ها دوست دارند، مستقر نیست.
متأسفانه فرصت بررسی دقیق تر سایر ابعاد سازمان اجتماعی علم نیست. موضوعاتی از قبیل الگوهای اقتدار(28)، همکاری، و فعالیت در کار علمی، به خوبی توسط گلیسر Glaser (1964)، هاگستروم Hagstrom (1965) و زوکرمن Zuckerman (1965) مورد بررسی قرار گرفته اند.
انگیزش و پاداش برای دانشمندان
صرف وجود نقشهای اجتماعی برای نهادی شدن کامل آنها کافی نیست. وجود انگیزش کافی و مشروع در کسانی که این نقشها را ایفا می کنند، و پاداش کافی و مشروع از طرف حامیان این نقشها نیز لازم است. روی هم رفته در دنیای جدید، و خصوصاً در جوامعی که خیلی قبل مدرنیزه شده اند، این انگیزشها و پاداشها به حد کافی وجود دارد. گرچه در مورد انگیزه های کاری دانشمندان مدارک و منابع زیادی وجود ندارد، همین مقدار هم که هست، نشان می دهد که در اینجا نیز مانند همه نقش های اجتماعی دیگر، مجموعه متنوعی از انگیزه ها با ترکیبهای مختلف دست اندرکارند. مثلاً از آنجایی که امروزه نقش دانشمند ارائه دهنده ثبات، امنیت و پرستیژ قابل توجهی است، انگیزه بسیاری از دانشمندان تا حدودی رسیدن به این اهداف است. همچنین از آنجایی که تخصص در تحقیقات علوم پایه موجب فراهم شدن استقلال قابل ملاحظه ای برای دانشمند متخصص مربوطه می شود، انگیزه بسیاری کسب استقلال و آزادی ای است که نقش مزبور آن را امکانپذیر می سازد. در تحقیقات اجتماعی - روانشناختی آتی درباره انگیزش برای نقش علمی، خوب است که هم تنوع و تعدد انگیزه هایی را که می توانند دانشمند با صلاحیت را به کار وادارند، به یاد داشته باشیم و هم راهی را که در آن، ماهیت نقش او، ترکیبات نوعی معینی را از انگیزه ها می سازد. تأیید نقش دقیق «کنجکاوی»، که در آن خیلی غلو شده، نیز در انگیزش دانشمندان جالب خواهد بود. همچنین استفاده از نوع شناسی(29) نقش های علمی متفاوت، در راستای خطوطی که زنانیکی Znaniecki (1940) مطرح کرده، از قبیل نظریه پرداز(30)، آزمایشگر(31)، ترکیب ساز(32) و سایر نوعهای کارکردی مشابه، مطلوب خواهد بود، برای اینکه ببینیم آیا در این تخصصهای علمی مختلف ترکیبهای نوعی متنوعی از انگیزه ها وجود دارد یا نه.اما راجع به پاداشها؛ به نقش علمی، میزان رضایت بخشی از پاداشهایی مثل امنیت، پرستیژ و درآمد پولی اعطا شده تا مشارکت مؤثر و مفید اعضای با استعداد جامعه های مدرن را جلب کند. در مقایسه با آنها که در مشاغل تجاری هستند، به دانشمندان نسبتاً پرستیژ بالاتری در مورد موقعیت حرفه ای و نسبتاً درآمد پولی کمتری اعطا می شود. در بین خود دانشمندان، و تا حدودی کمتر بین عامه مردم، مجموعه خیلی ریزه کارانه ای از پاداشهای سمبلیک برای پرستیژهای متفاوت، برای دستاوردهای متفاوت در علم شکل گرفته است. اعطای عناوین، جوایز، مدالها، حجره ها، و تمایزات علمایی، سلسله مراتب موجود پرستیژهای متفاوت را نشان می دهد. جایزه نوبل در هر یک از چهار زمینه علمی که اهدا می شود، صرفاً مشهورترین نهادهای دستاوردهای علمی است.
پاداش پرستیژ در علم اساساً به ابتکار به کشف علمی اعطا می شود، اما از آنجایی که گاهی ارزیابی میزان ابتکار مشکل می شود، صرف تولید علمی، افتخار را یدک می کشد. دانشمندان، مثل سایر انسانها در سایر نقشها، عمیقاً به توزیع عادلانه پاداشها برای فعالیت هایشان نظر دارند. علی رغم وجود هنجار تواضع و فروتنی در بین آنان و تأثیر آن در رفتارشان، انگیزه شان کسب اعتبار مبتکر بودن است، درست همانطور که یک تاجر به دنبال کسب اعتبار برای سود بردن است. آن طور که مرتون (1957) به خوبی نشان داده است، دانشمندان، به تقدم(33) کشفشان مباهات می کنند، و اغلب بر سر ادعای تقدم به دعواهای تند دست می یازند. خلاصه کلام آنکه، نقش دانشمند، مانند همه نقشهای اجتماعی، تابع مجموعه متشکلی از انگیزشها و پاداشها است، که بعضی از آنها با انگیزشها و پاداشهای سایر نقشها مشابهند و برخی دیگر متفاوت. دانشمند به هیچ وجه یک مخلوق «بدون نفسانیات» والاتر و برتر از تأثیرات نقش اجتماعی اش نیست.
در طول دهه گذشته، پژوهش منظم بر روی چیزی شروع شده موسوم به «تصور(34)»ی از دانشمندان که واقعاً عامه مردم عموماً و بخشهای مختلف جامعه، مثل جوانان یا خود دانشمندان، دارند. البته یک تصور مطلوب از نقش اجتماعی، پاداش مهمی است برای کسانی که آن را به عهده می گیرند. مدارک گردآوری شده به وسیله این تحقیق نشان می دهد که تصور از دانشمند، تصور روی هم رفته مطلوبی است. اما همان طور که مید و مترو Metraux (1957-1958)و بردسلی Beardslee و اودود O Dowd (1961) نشان داده اند، برخی آهنگ های منفی در این تصور وجود دارد - مثل ترس و تنفر نسبت به برخی ویژگیها و پیامدهای نقش علمی. جان کلام آنکه یک برخورد دوپهلو(35) نسبت به دانشمندان وجود دارد. در برخی جاها این آمیزه احساسات منفی باعث رقت و تأسف شده است، حال آنکه چنین احساساتی احتمالاً برای هر نقش اجتماعی وجود دارد. از آنجا که همه نقشهای اجتماعی احتمالاً دست کم برخی نتایج منفی را برای برخی افراد در برخی شرایط فراهم می آورند، توقع یک تصور کاملاً مثبت برای دانشمندان یا برای آنان که به هر مقوله از سایر نقشهای اجتماعی می پردازند، توقعی بیجا و خیال پردازانه است.
ارتباط بین دانشمندان
از آنجایی که یک عنصر اساسی در پیشرفت علم ترکیب ایده هایی است که تا به حال وجود داشته اند، ارتباط مؤثر بین دانشمندان، جزء غیرقابل چشم پوشی در فعالیتهای علمی است. یکی از ابتکارات مهم اجتماعی در اوایل دوران جدید علم، ایجاد انجمنها و مجلات در سطح منطقه ای، ملی و بین المللی به عنوان وسایلی برای انتقال سریع تر و فراگیرتر آثار علمی به اجتماع دانشمندان بود. برای «آگاه ماندن و همراه رفتن»(36) در هر یک از شاخه های علم، یعنی برای اینکه دانشمند بتواند ایده های جدیدی را بیاموزد که برای یافتن ایده های باز جدیدتری می تواند مورد استفاده قرار دهد، امروزه یک دانشمند شاغل بایستی بخش مهمی از وقتش را صرف مطالعه مجلات حرفه ای کند؛ تعدادی را دقیقاً مطالعه کند و به بررسی اجمالی سایر مجلات اکتفا نماید. علاوه بر مطالعه مجلات، دانشمندان در جلسات انجمن های حرفه ای، چه رسمی و چه غیر رسمی، به مرابطه می پردازند. در اینجا نیز با پیشرفت علم، گروه های تخصصی هم سطح، مجلات تخصصی و فعالیت های تخصصی که ارائه می شوند، افزایش یافته اند و بالاخره، از طریق ملاقات های غیررسمی، نامه نگاری ها، مذاکرات تلفنی، و مطالب تکثیر شده قبل از چاپ (جزوات)، دانشمندان سعی بلیغ دارند تا ارتباط مؤثر خود را با هم حفظ کنند، زیرا در غیر این صورت آهنگ فعالیت هایشان کاهش می یابد یا حتی متوقف می شود.پرایس (1963)، در توصیفش از نرخ رشدنمائی ابعاد مختلف علم همچنین نشان داده است که در طول سه چهار قرن گذشته، تعداد نشریات علمی هر 10-15 سال دو برابر شده است. به دلیل این افزایش سریع، که بیشتر آن هم به دلیل رشد تخصص های جدید علمی ضروری است، نگرانی هایی بین دانشمندان در مورد زیادی احتمالی اطلاعات ایجاد شده است؛ برای برخی از دانشمندان، حفظ همین «آگاه ماندن و همراه رفتن» پیش از پیش مشکل شده است. برای رفع این مشکل سرویسهای خلاصه کردن ایجاد شده و افزایش یافته اند، اما احساس می شود که مشکل ارتباط افراطی و غیر مؤثر هنوز هم دوام دارد. بنابراین، در حال حاضر گروه های متعددی از دانشمندان سرگرم کدگذاری و کامپیوتری کردن فرآیندهایی هستند که اصطلاحاً فرآیند «بازیابی اطلاعات»(37) در علم خوانده می شوند. البته به دلایلی که بعضاً در ادامه ذکر می شود، تا به حال موفقیت چندان مهم و چشمگیری نداشته اند.(38)
ساخت و کارکردهای فرآیندهای ارتباطات بین دانشمندان، مجموعه مسائل مسلمی را پیش روی جامعه شناسی علم می نهد - مجموعه ای که کارهای زیادی بر رویش باید انجام گیرد. یک اظهارنظر جالب در مورد ایده های کلی جامعه شناختی و از تحقیقاتی که توسط هربرت منزل Menzel (1959) انجام شده این است که خود دانشمندان گاهی روند ارتباط را بر حسب مفهومی عقلانی(39) می پندارند؛ به این معنی که آنها ممکن است از مجلات و جلسات رسمی توقعات خیلی زیادی داشته باشند. علاوه بر این روندهای ارتباطی رسمی، آشکار و برنامه ریزی شده در علم، روندهای غیررسمی، پنهان و برنامه ریزی نشده نیز وجود دارند. دانشمندان همیشه دقیقاً نمی دانند که چه می خواهند تا با فشار دادن تکمه کامپیوتر آن را به دست آورند. آنها اغلب، اطلاعات اصلی را از طریق «دور چرخیدن» در جلسات، ملاقات های شانسی کانالهای غیرمستقیم به دست می آورند و تازه می فهمند که اینها اطلاعات اصلی اند. مانند سفر به دنیای چیزهای جدید و نوظهور، علم بایستی هم از الگوهای برنامه ریزی شده ارتباط استفاده کند و هم از الگوهای برنامه ریزی نشده. یکی از نقاط توجه جدیدتر و جالب تر تحقیق در جامعه شناسی علم، عبارت است از مسئله فونکسیون یا کارکرد هر یک از الگوهای ارتباط برای نیازهای علمی مختلف و توزیع این الگوها بین اوضاع اجتماعی مختلفی که دانشمندان خود را در آن می یابند.(40)
فرآیندهای کشف علمی
برخلاف مفهوم فروگرایانه و «قهرمانانه» فرآیندهای کشف علمی که بعضی جاها رایج شده، اگرچه امروزه کمتر از گذشته است، جامعه شناسی علم درصدد برآمده تا با نشان دادن اینکه این فرآیندها دارای اجزای اجتماعی اساسی می باشند، تعادل فهم ما از این فرآیندها را اصطلاح کند. جامعه شناسان، با شروع از واقعیت ماهیت جمع شونده(41) علم، خاطرنشان کرده اند که مجموعه جا افتاده ایده ها و متدولوژی های علمی در هر زمان، خود مهم ترین تأثیر را بر مسائلی دارد که دانشمندان باید حلشان کنند، و سرنخ هایی را برای راه حل های آنان ارائه کنند. این تأثیر تعیین کننده ایده ها و روشهای جاافتاده، منشأ مثالهای بی شمار الگوی کشف چندگانه مستقل در علم است. همانطور که آگبرن Ogburn (1922) و مرتون Merton (1961) بحث کرده و از تاریخ علم شاهد آورده اند، به شرط وجود لوازم کشف در مجموعه جا افتاده علم، وقوع کشفیات چندگانه مستقل، تقریباً اجتناب ناپذیر است. البته برخی کشفها قاطع تر از دیگران، از تصورات بنیادین علم جا افتاده، فاصله می گیرند؛ این کشفها تازگی بیشتری دارند. اینها همان چیزی هستند که کوهن Kuhn (1962) «انقلابات علمی(42)» می نامد. اما حتی اینها از هیچ(43) نیستند. نیز اگرچه تا حد زیادی جمع شونده اند، همچنین مسیرهای جدیدی را برای قلمروها و تخصصهای مربوطه در علم ایجاد می کنند.تئوری ها و تحقیقات اخیر در جامعه شناسی علم، همچنین تصور قدیمی ای که فرآیندهای کشف علمی را کاملاً بر دوراندیشی، برنامه ریزی، عقلانیت و پذیرش فوری مبتنی می داند، صلاحیت دار می کند. مطمئناً این ویژگی ها را می توان در اکثر کشف ها به حد وسیعی ملاحظه کرد. اما، به علاوه، در بسیاری از کشف ها، آمیزه ای از بی برنامگی ها، غیر عقلانیت(44) و موانعی وجود دارد که توسط خود کاشف و یا به دست دیگران ایجاد شده است. این ویژگی ها خود را در قالب شانس در کشف و در قالب مقاومت دانشمندان در برابر برخی کشفیات علمی نشان می دهند. الگوی شانس هنگامی پیش می آید، و غالباً هم در تحقیقات واقعی چنین می شود، که محقق خوش شانس به چیزی که انتظارش را ندارد دست می یابد، یعنی بعضی چیزهای غیرمتعارف که فرصتی غیرمترقبه برای محقق پیش می آورند تا مشغولیت های ذهنی اش را درباره تحقیقش عوض کند و کشف جدیدی را به ثمر رساند (Barber, 1952, p: 203-305). الگوی مقاومت وقتی پیش می آید که دانشمندان به خاطر مشغولیت های ذهنی روش شناختی یا تئوریکی، فشار مقام مافوق یا پرستیژ، یا پیشداوری مکاتب فکری خاص، از پذیرش کشف خود یا دیگری سرباز زند (فصل 32، 1961، Barber & Hirch).
البته همیشه از طرف نهادهای اجتماعی و فرهنگی خارج از علم مقاومت هایی در برابر کشفیات علمی وجود داشته است. مذهب، منافع سیاسی و اقتصادی - و در واقع همه عوامل اجتماعی که در تعامل با علم هستند - تحت شرایط خاصی به مخالفت با برخی ایده ها یا ملزومات علمی پرداخته اند، به همان گونه که از برخی دیگر حمایت کرده اند. یک وظیفه مهم جامعه شناسی علم، تجزیه و تحلیل منشاءهای خاص پذیرش و مقاومت نسبت به انواع خاص نیازها و ایده های علمی است.
علم: یک مسئله اجتماعی
همانند روابط میان هر یک از بخش های جامعه، روابط بین علم و سایر بخش های متعدد جامعه، اغلب، از نظر مشارکت کننده در این روابط، ناهماهنگ و از دید یک مشاهده گر بی طرف، دچار کارکرد بد(45) است. بنابراین جامعه شناسی نیز می تواند علم را به عنوان چیزی که در جامعه شناسی به طور کلی، «مسئله اجتماعی(46)» نامیده می شود، مطالعه کند. علم به عنوان یک مسئله اجتماعی، دو جنبه دارد: از یک جنبه، علم فعالیتی است که مشارکت کنندگان در آن، تا حد زیادی، نسبت به جامعه احساس خشم یا خصومت می کنند، زیرا ارزشها و نیازهای آنان، آن طور که شاید و باید مورد احترام قرار نمی گیرند یا ارضا نمی شوند. مثلاً، آنها از آنچه خودشان آن را نظارت و کنترل های غیرضروری بر کارهای شان می دانند، اظهار تنفر می کنند: آنها از حمایت مالی ناکافی در مورد ارجحیت تحقیقاتی شان شاکی اند و بر پنهان کاری و سری بودن تحمیل شده سیاسی اسف می خورند، و می کوشند تا تمام محدودیت های ناسیونالیستی و سایر محدودیت های محلی و کوته نظرانه را از فعالیت های پژوهشی و ارتباطی شان کنار بزنند - هرچقدر هم این محدودیت ها ممکن است با توجه به نیازهای اجتماعی دیگر، بیش از علم، لازم باشند. برای دانشمندان اینها مسائل اجتماعی ای هستند که باید علیه شان اعتراض کرد و تقاضای اصلاح نمود. امروزه بین دانشمندان راهها و وسایل متعدد سازمان یافته و سازمان نیافته برای جوابگویی به این مسائل وجود دارد.به لحاظ دیگر، علم برای گروههای اجتماعی مختلفی که برخی نتایج آن را برای خودشان مضر می دانند و بنابراین می خواهند آن را محدود یا حتی محو کنند، یک مسئله اجتماعی است. در واقع، چه در درازمدت و چه کوتاه مدت، بسیاری از نتایج علم برای گروههای اجتماعی مختلف زیانبار است. هرچقدر هم که این نتایج سوء اغلب، ناخواسته باشند، باز هم مسئله مسؤلیت اجتماعی دانشمندان را که تا حدودی منشاء این دستاوردها هستند، طرح می کنند. به نظر رسیده است که مسئولیت نتایج زیانبار اجتماعی علم مستقیماً به دانشمندان مربوط نمی شود، بلکه به فرآیندهای استقرار یافته سیاسی و اجتماعی چندی برای اداره مسائل اجتماعی مربوط می شود. نیز به نظر رسیده است که دانشمندان می توانند در این فرآیندهای سیاسی و اجتماعی نقش های مفیدی بازی کنند. اگر دانشمندان مسؤلیت مطلق در مشکلاتی که آنها در بروزشان نقش داشته اند، ندارند، اما نمی توان آنها را نیز از همه جهات تبرئه کرد. امروزه ترتیبات متعدد سیاسی و اجتماعی در حال وضع شدن است که به دانشمندان اجازه می دهد تا به عنوان مشاوران متخصص در مورد جهات تکنیکی مسائل اجتماعی ای عمل کنند که در پدید آوردنشان نقشی داشته اند، یا پیش بینی می کنند از فعالیتهایشان ناشی بشود.
مراجع و توضیحات :
BARBER,BERNARD 1952 Science and the Social Order.
Glencoe,III.;Free Press.-- Apaperback deition was Published in 1962 by Collier.
BARBER,BERNARD 1956 Sociology of Science: A Trend Report And Bibliography. Current Sociology 5, no. 2.
Barber, Bernard; and Hirsch Walter (editors) 1962 The Sociology Of Science. New York; Free Press. - Contains 38 selections and a bibliography.
Beardslef, David C.; and O , Donald D. 1961 The College-Student Image Of The Scientist. Science 133: 997-1001.
Ben-David, Joseph 1960 Scientific Productivity and Academic Organization in Nineteenth-Century Medicine. American Sociological Review 25:828-843.
Dedijer, Stevan 1961 Why Did Daedalus Leave? Science 133:2047-2052.
Dupree, A. Hunter 1959 Asa Gray: 1810-1888. Cambridge, Mass.: Harvard Univ. Press.
Gillispie, Charles C. 1951 Genesis and Geology: A Study In The Relations Of Scientific Thought, Natural Theology, and Social Opinion in Great Britain, 1790-1850. Harvard Historical Studies, Vol. 58. Cambridge, Mass.: Harvard Univ. Press. - a paperback edition was published in 1959 By Harper.
Gillispie, Charles C. 1960 The Edge Of Objectivity: An Essay In The History Of Scientific Ideas. Princeton Univ. Press.
Glaser, Barney G. 1964 Organizational Scientists: Their Professional Careers. Indianapolis, Ind.: Bivvs-Merrill.
Hagstrom, Warren 0. 1965 The Science Community. New York: Basic Books.
Kuhn, Thomas S. 1962 The Structure Of Scientific Revolutions. Univ. Of Chicago Press.
Lurie, Edward 1960 Louis Agassiz: A Life in Science. Univ. Of Chicago Press.
Malinowski, Bronislaw (1916-1941) 1948 Magic, Science And Religion, And Other Essays. Glencoe, III.: Free Press. - a paperback edition was published in 1954 by Doubleday.
Mead Margaret; and Metraux, Rhoda 1957-1958 Image of the Scientist among High-School Students. Science 126:384-390, 1200, 127 :349-351.
Menzel, Herbert (1959) 1962 Planned and Unplanned Scientific Communication. Pages 417-441 in Bernard Barber and Walter Hirsch (Editors). The Sociology of Science. New York: Free Press.
Merton, Robert K. (1936) 1962 Puritanism, Pietism and Science. Pages 33-66 in Bernard Barber and Walter Hirsch (Editors), The Sociology of Science. New York: Free Press.
Merton, Robert K. (1939) 1957 Science and Economy of 17th Century England. Pages 607-627 in Robert K. Merton, Social Theory And Social Structure. Glencoe. III.: Free Press. - First Published In Volume 3 Of Science And Society.
Merton, Robert K. 1957 Priorities in Scientific Discovery: A Chapter in the Sociology of Science. American Sociological Review 22:635-659.
Merton, Robert K. 1961 Singletons and Multiples in Scientific Discovery. American Philosophical Society, Proceedings 105:470-486.
Ogburn, William F. (1922) 1950 Social Change, With Respect To Culture And Original Nature. New Edition with Supplementary Chapter. New York: Viking.
Parsons, Talcott 1951 The Social System. Glencoe, III.: Free Press.
Price, Derek J. De Solla 1963 Little Science, Big Science. New York: Columbia Univ. Press.
Znaniecki, Florian 1940 The Social Role Of The Man Of Knowledge. New York: Columbia Univ. Press.
Zuckerman, Harriet A. 1965 Nobel Laureates in the United States: A Sociological Study Of Scientific Collaboration. Ph.D. Dissertation, Columbia Univ.
پی نوشت ها :
1. Bernard Barber, the sociology of science, International Encyclopedia of the Social sciences, Macmillan, 1968, vol 13-74, pp 92-100
2. Sociology of Knowledge.
3. Idea System
4. Propositions of relationship
5. Common Sense
6. Adjustive Knowledge: منظور از شناخت انطباقی عبارت است از شناخت جهان تجربی و ابعاد مختلف آن برای منطبق کردن خود، آن - م.
7. Substantive Scientific Ideas
8. Generality
9. Abstractivenss
10. Systematization
11. Exhaustiveness
12. Specialized Subsciences
13. Continuity and Cumulation
14. The edge of objectivity
15. Liberationism
16. Authoritarianism
17. Purity
18. planning societies
19. non-planning societies
20. Secularized
21. differentiation of scientific role
22. undifferentiated socieies
23. full - time intellectual
24. Scientist
25. full - institutionalization
26. exponential growth rate یا نرخ رشد نمایی یعنی r^n- م.
27. منظور این است که بیشتر دانشمندان در کل تاریخ جهان در دوران جدید به وجود آمده اند -م.
28. Patterns of authority
29. typology
30. theorist
31. exprimenter
32. synthesizer
33. Priority
34. image
35. ambivalence
36. keep up
37. Information retrieval
38. برای اطلاع بیشتر ر.ک. به:
Intenational Encyclopedia of the Social Sciences, article on: Information storage and retrieval.
39. Rational
40. برای اطلاع بیشتر ر.ک. به: Ibid, Diffusion, article on: Interpersonal Influence.
41. cumulative
42. scientific revolutions
43. ex-nihilo
44. irrationalities
45. dysfunctional
46. social problem
منبع: توکل، محمد؛ (1389)، جامعه شناسی علم: مباحث نظری، تهران: جامعه شناسان، چاپ دوم