ترجمه: پیروز ایزدی
علل جنگ و طرف های درگیر آن
علل جنگ در مسائل مربوط به حاکمیت و تقدم سلسله ها نهفته بود که وضعیت اقتصادی نیز آن را تشدید می کرد. ادوارد سوم پادشاه انگلستان که شیفته شکوه و جلال نظامی بود، همه این موارد را در اعلان جنگ خود ذکر کرد. گرچه به این دلیل که جمعیت حدود 3/25 میلیون نفری انگلستان، در برابر جمعیت 16 میلیون نفری فرانسه بسیار قلیل می نمود، جنگ بین فرانسه و انگلستان بسیار یک طرفه به نظر می رسید، اما ارزش ارتشها تنها با عدد و رقم تعیین نمی شود. فرانسوی ها می توانستند ارتش هایی را با 30 هزار سرباز به میدان بفرستند. اما این نیروها بسیار بد سازمان یافته بودند و از رهبری مطلوبی نیز برخوردار نبودند. کیفیت انفرادی افراد سواره و گروهبانان بالا بود، اما این نیروها در واحدها خوب نمی جنگیدند و افراد پیاده نظامی را که به دنبال آن ها حرکت می کردند و معمولاً از آموزش و تجهیزات خوبی نیز برخوردار نبودند، مورد تحقیر قرار می دادند. فرانسوی ها نیز از افراد مجهز به کمان های تفنگی که بسیاری از آنها را از ایتالیا به خدمت گرفته بودند، استفاده می کردند.ارتش انگلستان، گرچه بندرت می توانست نیروهایی بیش از 6 هزار نفر را به میدان نبرد گسیل دارد، اما از فرانسوی ها بسیار سازمان یافته تر بود. نیاز به وجود نیروهای دائمی در جریان جنگ های ولز و اسکاتلند، منجر به این شده بود که انگلیسی ها به تربیت، تجهیز و حفظ سربازان بر مبنای دراز مدت بپردازند. این نیروها از روحیه بالایی برخوردار بودند و سلاح هایشان نیز برتر بود. پیاده نظامی که ادوارد اول تربیت کرد، ابتدا مجهز به نیزه بود، اما تا دهه ی 1290 بسیاری از نیروها به کمان های بلند ولزی مجهز شده بودند. این کمان های بلند که از چوب سرخ دار ساخته شده بودند، حدود 1/8 متر (6 فوت) طول داشتند و تیرهایی با نوک فولادی به طول 0/9 متر (3 فوت) را به فاصله ای تا 228/6 متر (250 یارد) و با سرعتی (در دست های فرد آموزش دیده) از شش تا دوازده عدد در هر دقیقه پرتاب می کردند. افراد مجهز به این کمان ها، در واحدهای 20 نفری و 100 نفری سازمان می یافتند تا به دستور فرمانده به صورت کنترل شده، دقیق و سریع آتش کنند. ارتش های انگلیسی در نبرد قادر به انجام کارهایی بودند که از توان فرانسوی ها خارج بود.
جنگ ادوارد سوم
سه سال نخست، جنگ در فلاندر درگرفت و عمدتاً شامل مانورهایی بیهوده بود. هیچ نبردی روی نداد و اثر عمده مخاصمات عبارت از این بود که خزانه ادوارد سوم خالی شد. با این حال، پیروزی بزرگ ادوارد در نبرد دریایی اسلایز (1) در 24 ژوئن 1340 کنترل او را بر کانال مانش تضمین کرد. آغاز یک رشته بحران ها در بریتانیا در سال 1341، صحنه جنگ جدیدی را گشود و ادوارد نیروهایی را به آنجا گسیل داشت تا از ادعاهای دوک جان دو مونت فورت (2) حمایت کند. یک ارتش انگلیسی، متشکّل از سه هزار نفر تحت فرماندهی ارل های نورتهامپتون، دربی و آکسفورد بر ارتش فرانسه که مرکب از 12 هزار نفر بود و تحت فرماندهی شارل بلوس (3) قرار داشت، در مورلاکس (4) در 30 سپتامبر 1342 غلبه کرد.تلاش های فرانسویان بر ضدّ گاسکونی انگلیس توسّط مقام لایق ادوارد در آن خط یعنی هنری دوگراسمونت (5)، ارل دربی، ناکام ماند. او در اکتبر 1345 فرانسوی ها را در اوبروش (6) شکست داد و در سال بعد، بار دیگر آنها را در اگوئیلون (7) مغلوب ساخت. ادوارد به طور مستقیم از طریق پیاده شدن در نرماندی در نزدیکی شربورگ (8) با یک ارتش 12 هزار نفره (در ژوئیه 1346) به فرانسه هجوم برد. وی، کان (9) را تصرّف کرد و پس از آن که وانمود کرد قصد حرکت به سمت پاریس و انجام مانور را دارد، در پیکاردی (10)، نزدیکی کرسی (11) وارد نبرد شد. رهبری ادوارد، سلاح ها و سازماندهی برتر انگلیسی ها و عدم شایستگی تاکتیکی فرانسوی ها منجر به انهدام تقریبی ارتش فرانسه شد و پیروزی بزرگی را نصیب ادوارد ساخت و این علی رغم برتری عددی فرانسوی ها به نسبت بیش از پنج به دو بود.
به دنبال دفع تهاجم اسکاتلندی ها به انگلستان در نبرد نویلزکراس (12) (هفدهم اکتبر 1346) و سقوط کاله (13) به دست ادوارد در سپتامبر 1347، آغاز "مرگ سیاه" (شیوع طاعون)، باعث آتش بسی شد که به مدت هفت سال تمدید گردید. جنگ بار دیگر در سال 1354 شعله ور شد، مسئول این امر تا حدودی چارلز خبیث، اهل ناوار (14) بود که فردی بی رحم و نادرست بود.
ادوارد سوم، پسر بزرگ ادوارد (به خاطر رنگ سیاه زرهی که گمان می رفت در کرسی پوشیده باشد، اغلب "پرنس سیاه" خوانده می شد)، رهبری ارتش های انگلستان را برعهده داشت. وی دست به یورش های بزرگی زد که (chevauchees) خوانده می شد و به این یورش ها در سرتاسر فرانسه مرکزی ادامه داد تا چنان آسیب هایی وارد آورد که پادشاه فرانسه خود را مجبور به تسلیم دید. صرف نظر از برتری انگلیسی ها در میدان نبرد که به کرات به نمایش درآمد، فرانسوی ها حتی پس از فاجعه ای مانند پیروزی پرنس سیاه در پویترز (15) (در نوزدهم سپتامبر 1356) که در جریان آن، وی پادشاه فرانسه یعنی ژان دوم نیکوکار (16) را به اسارت گرفت، همچنان به ایستادگی خود ادامه دادند.
علی رغم این موفقیت و امتیازی که بدین ترتیب بر سر میز مذاکره به دست آمد، فرانسوی ها به مقاومت خود ادامه دادند. ادوارد در اکتبر 1359، در رأس ارتشی بزرگ به رهبری یک تهاجم دیگر پرداخت. وی در حالی که شمال فرانسه را با مقاومت ناچیزی از سوی نیروهای دشمن در می نوردید، فرانسوی ها را وادار ساخت تا پیمان برتینی (17) را در هشتم مه 1360 بپذیرند و بدین ترتیب مقام گوین (18) و نیز کاله، گین (19) و همچنین خون بهایی به مبلغ سه میلیون سکه طلا برای ژان دوم به دست آورد. شرایط این پیمان، هیچگاه به تحقق نپیوست و پس از پایان جنگ برتون(20)، فرانسوی ها رشته عملیات نظامی جدی خود را آغاز کردند. رهبری ضعیف انگلیسی ها، ناخشنودی نجبای محلی و رهبری الهام بخش فرمانده کلّ قوای فرانسه یعنی برتران دو گسکلن (21)، منجر به موفقیت زیاد فرانسوی ها شد. یورش های انگلیسی ها در سال های 1369، 1370، و 1373م. بی ثمر بود و یک ناوگان انگلیسی به وسیله متحدین کاستیلی فرانسه، در خارج از ساحل لاروشل( در سال 1372) درهم کوبیده شد. مرگ پرنس سیاه در سال 1372 و مرگ ادوارد سوم در سال بعد و نیز مرگ گسکلن در سال 1380، باعث شد تا مخاصمات پایان گیرد.
جنگ هنری پنجم
سه دهه ی بعدی، تنها شاهد عملیات رزمی اسمی بود، همچنین لشکرکشی فاجعه بار انگلیسی ها به ایپر (22) و دانکرک در سال 1383 و تهاجم برنامه ریزی شده اما اجرا نشده ی فرانسوی ها به انگلستان (1387-1385) را نیز در بر می گرفت. آتش بس ها و مذاکرات صلح در دهه ی 1390 تقریباً به جنگ خاتمه داد، اما جابه جایی هنری چهارم با ریچارد دوم (در سال 1399) همراه با آغاز جنگ داخلی (بورگوندی - آرمانیاک) در فرانسه، به سال 1407، منجر به از سرگیری جنگ های بعدی و جانشینی هنری پنجم شد.هنری که از زمان گسکلن لایق ترین رهبر هر دو طرف بود، در اوت 1415 ارتشی، حدوداً 7 هزار نفره را در نرماندی پیاده کرد. وی هارفلور (23) را در چهاردهم سپتامبر محاصره و تصرف نمود و به طرف کاله شروع به پیشروی کرد. او امید داشت که بر سر راه خود با ارتش منظم فرانسه برخورد نکند، اما مجبور شد در بیست و دوم اکتبر، در آژن کورت (24) به نبرد بپردازد و نیروهای او که شاید محدود به 5 هزار کماندار و 800 سرباز بود، ارتش حداقل 25 هزار نفره فرانسه را که از رهبری و سازماندهی مطلوبی برخوردار نبود و عمدتاً مرکب از سربازان پیاده بود، شکست داد.
هنری که با قوت و قدرت به عملیات خود ادامه می داد، بین سال های1416 تا 1420 نرماندی را تصرّف کرد. وی همچنین پیمان تزویر (25) را در بیست و یکم مه 1420 منعقد کرد که این پیمان او را وارث تاج و تخت فرانسه می کرد و برای او نسبت به پسر شارل ششم که ولیعهد بود - و بعدها شارل هفتم گردید- ارجحیّت قائل شد. با این حال، مرگ هنری در رشته عملیات جنگی (در 31 اوت 1422) باعث شد تا دولت انگلستان به دست برادران لایق اما سرکش و نه چندان شایسته او بیفتد. بدون تهور و جرأت هنری، فتح فرانسه توسط انگلستان کند شد؛ با این حال، یک ارتش انگلیسی - بورگوندی، تحت فرماندهی ارل سالیسبوری (26) در کراوانت (27) (31 ژوئیه 1423) بر فرانسوی ها غلبه کرد و انگلیسی ها یک ارتش فرانسوی - اسکاتلندی را در ورنوی (28) (27 اوت 1424) شکست دادند.
احیای فرانسوی ها
قطه عطف در جنگ هنگامی رخ داد که دوک بدفورد (29) یکی از برادران هنری پنجم، ارتش کوچکی را برای محاصره شهر اورلئان در سال 1428 رهبری کرد و شروع به فتح درّه ی لوار نمود. فرانسوی ها که با الهام ژاندارک قدرت تازه ای یافته بودند، توانستند محاصره بدفورد را در هم بشکنند. گرچه کنت کلرمون (30) نتوانست کاروان تدارک رسانی سرجان فاستولف (31) را در نبرد معروف هرینگز (32) (12 فوریه 1429) به اسارت درآورد، اما فاستولف و جان تالبوت، ارل شرزبوری (33)، توسط ارتش در هجدهم ژوئن در پاته (34) شکست خورد. گرچه ژاندارک اسیر شد و اندکی پس از آن اعدام گردید، اما روی گرداندن بورگوندی از انگلستان، در سال 1435، امیدهای آنها را تیره و تار کرد و آنها به آهستگی از تصرّفات خود در فرانسه عقب نشینی کردند و این در حالی بود که از نظر تعداد و نیز برای نخستین بار در جنگ، از نظر فرماندهی از موضع ضعیف تری برخوردار بودند.در سال 1445 طی یک آتش بس، شارل هفتم پادشاه فرانسه، فرمان بزرگ 1445 را اعلام کرد که بر اساس آن یک ارتش سلطنتی مرکب از سربازان سواره خدمه و ارباب و کمانداران سواره شکل می گرفت که از زمان سقوط روم، نخستین ارتش ثابت در اروپای غربی محسوب می شد. این نیرو که به "گروهان های فرمان" معروف بود و مورد پشتیبانی یک صف بزرگ و کارآمد توپخانه (که عمدتاً ابتکار برادران بورو(35) بود) قرار می گرفت، نخستین آزمایش خود را هنگامی پس داد که فرانسوی ها در سال 1449 به نرماندی حمله کردند. یک ارتش 4500 نفره انگلیسی تحت فرماندهی توماس کیریل (36)، که اعزام شده بود تا وضعیت را به حالت اولیه برگرداند، در نبرد فورمینی (37) در پانزدهم آوریل 1450، توسط دو ارتش کوچک فرانسه (مجموعاً دارای 5500 سرباز) تحت فرماندهی کنت دوکلرمون و آرتور اهل برتانی، فرمانده کل قوای ریشمونت (38)، نابود شد. فرانسوی ها، کل ناحیه بجز شهر بردو را از بین سال های 1451 و اواخر 1452 تصرّف کردند. انگلیسی ها یک ارتش به فرماندهی ارل شرزبوری برای کمک اعزام کردند، اما شرزبوری کشته شد و ارتش او در نبرد کاستیلون (39) در هفدهم ژوئیه 1453 دست به یک حمله عجولانه و نسنجیده به اردوگاه استحکام یافته فرانسوی ها زد و شکست خورد. سقوط بر دو در اکتبر همان سال موجب شد که تنها کاله در دست انگلیسی ها باقی بماند و عملاً به جنگ صد ساله پایان داد.
پی نوشت ها :
1- Battle of sluys
2. John de Montfort
3- charels of Blois
4- Moralix
5- Henry de Grasmont
6- Auberoche
7- Aiguillion
8- cherbourg
9- caen
10- piacrdy
11- crecy
12- Battle of Nevilleُs cross
13- calais
14- charles the bad of Navarre
15- poitiers
16- Jean II le Bell (the Good)
17- Treaty of Bretigny
18- Guyenne
19- Guines
20- Breton war
21- Bertrand du Guesclin
22- ypres
23- Harfleur
24- Agincourt
25- Treaty of Troyes
26- Earl of salisbury
27- cravant
28- Verneuil
29- Duke of Bedford
30- comte de clermont
31- sir John fastolf
32- Battle of Herrings
33- John Talbot, Earl of shrewsbury
34- patay
35- Bureau
36- Thomas kyriell
37- Battle of Formigny
38- Richemont
39- Battle of castillon