در دفاع از کوئیلرها

رابرت بارکلی Robert Barclay (1648-90) متألّه برجسته فرقه مذهبی کوئیلر Quaker قرن هفدهم بود. اکثر پیروان جرج فاکس George Fox (بنیانگذار فرقه ی کوئیلر) به طبقات پایین جامعه تعلق داشتند، ولی بارکلی اشراف
يکشنبه، 24 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: Plato
موارد بیشتر برای شما
در دفاع از کوئیلرها
در دفاع از کوئیلرها (*)
 
نویسنده: رابرت بارکلی
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

رابرت بارکلی Robert Barclay (1648-90) متألّه برجسته فرقه مذهبی کوئیلر Quaker قرن هفدهم بود. اکثر پیروان جرج فاکس George Fox (بنیانگذار فرقه ی کوئیلر) به طبقات پایین جامعه تعلق داشتند، ولی بارکلی اشراف زاده ای عالِم بود که می کوشید نشان دهد تعالیم کوئیلر از لحاظ عقلانی قابل احترام می باشند. هم او و هم پدرش از کلیسای کالوینی Calvinistic Krik در اسکاتلند بریده و به «انجمن دوستان » Society of Friends پیوسته بودند. مهم ترین اثر او دفاعیه Apology است که به سال 1676 در آمستردام به چاپ رسید. گزیده های زیر از بخشی تحت عنوان «مکاشفه ی آنی» می باشد که در آن بارکلی نظریه کوئیلر را درباره ی «فروغ درونی» توضیح می دهد.
***
با دیدن این که هیچ انسانی پدر آسمانی را نمی شناسد بلکه پسر را، و آن کس را که پسر بر او آشکار ساخته است پدر را؛ و با دیدن این که ظهور پسر [مسیح] در روح است و به وسیله روح؛ بنابراین شهادت روح تنها چیزی است که با آن شناخت خداوند مقدور است و این از روی وحی و الهام صورت می پذیرد؛ و این خداوند بود که با حرکت روح خویش آشفتگی این جهان را نظم با شکوه در آغاز آفرینش بخشید، و برای انسان روان زنده ای آفرید که حکومت کند بر آن و هدایتش نماید؛ لذا با ظهور همان روح قدّوسی، او خود را همواره در پسران انسان ها آشکار نموده است، چه آنان اولیای دین باشند و چه پیامبران، چه رسولان؛ که آشکار شدن های خداوند از طریق روح الهی بر آنان، چه به صورت صداهای بیرونی باشد یا ظاهر شدن های عینی یا در رویاها، و چه ظهورها در ضمیر و دل باشد، به علت ایمان آنان بوده است و هست، زیرا هدف ایمان قدّیسان در همه ی اعصار یکی است هر چند شرایط مختلف باشد. به علاوه، این مکاشفات مقدس درونی، که برای ساختن ایمان حقیقتی کاملاً ضروری می باشند، نه با شواهد بیرونی کتب آسمانی تضاد دارند و نه با برهان صحیح و سالم. البته نباید از این نتیجه گرفت که مکاشفات الهی را باید تحت آزمایش قرار داد و درستی آنها را چه از طریق شهادت بیرونی کتب آسمانی و چه از طریق عقل انسانی سنجید، و آنگاه بر آنها صحه گذاشت؛ زیرا این مکاشفه آسمانی، یا روشنایی باطنی، خود به خود روشن است و کافی و از دلیل و وضوحی برخوردار است که فهم سالم، آن را می پذیرد، مثل اصولی بدیهی و حقیقت های طبیعی که عقل قبولشان دارد: مانند، کل بزرگ تر است از جزء آن، این که دو امر متضاد نمی توانند هر دو درست باشند، یا هر دو غلط....
پس، به این روح الهی اعتماد کرده و خود را به او رها می سازیم، چون می دانیم، و یقین داریم، که آن ما را فقط به راه راست هدایت خواهد کرد، و هرگز گمراهمان نخواهد نمود؛ و از این اعتماد راسخی که داریم ثابت می کنیم که هیچ وحی و الهامی که از آن برسد هرگز بر خلاف شهادت انجیل یا عقل نخواهد بود: نه برای این که این را قاعده مسلم تری برای خود بدانیم، بلکه به صورت نوعی تمکین که چون تجلیات روح را، آن گونه که خالصانه از خدا ناشی می گردند، تشخیص نمی دهیم ناگزیر به این ضابطه ها متوسل می گردیم تا آنها را بیازماییم. ولی آنانی که صاحب ادراکات معنوی هستند، و می توانند طعم چیزهایی روحانی را بچشند، چنان که گویی از همان وهله اول، قادراند بدون احتیاج بدان ضابطه ها یا قبل از محک زدن با انجیل یا عقل تشخیص شان دهند، درست مثل یک ستاره شناس خوب که بی هیچ اشتباهی می توان کسوفی را محاسبه نماید، که بر اساس آن می تواند نتیجه بگیرد ( چنانچه نظم طبیعت ادامه یافته و واقعه ی عجیب و غیر طبیعی رخ ندهد) که کسوفی یا خسوفی در چنین روز و چنین ساعتی به وقوع خواهد پیوست، با این حال، قادر نخواهد بود دهاتی احمقی را متقاعد بدان سازد، مگر آن که آن را او به چشم خود ببیند. همین طور هم یک ریاضی دان بی هیچ خطایی می تواند با تبحّری که دارد، بداند که سه زاویه ی یک مثلث برابر دو زاویه قائمه است؛ آری این را او بهتر از هر انسانی که اندازه گیری بلد است می داند، و برخی از اثبات های هندسی هستند که همه قبول کرده اند که اشتباه نیست در حالی که حواس آنها را تشخیص نداده و مدلّل نمی سازد؛ مع هذا اگر هندسه دانی به خود زحمت داده و برای متقاعد کردن یک انسان بی اطلاع تمکین کند که آن را اندازه بگیرد و آن را برای او مسلم و بدیهی جلوه دهد، از این نمی توان نتیجه گرفت که اندازه گیری به قدر اثبات هندسی دقیق است و بدیهی، یا این که اثبات بدون آن نامعلوم است و مشکوک.
ولی برای این که موضوع را خاتمه دهیم، برای اثبات کردن استدلالی می آوریم، و این که این مکاشفه درونی، آنی و بی غرضانه، که از آن پیگیرانه دفاع نموده ایم، تنها رکن مطمئن، مسلم و ثابت تمامی ایمان مسیحی است؛ استدلالی که وقتی خوب سنجیده شود، امیداورم برای همه نوع مسیحیان دارای ارزش باشد، که این است:
یعنی آن چیزی که همه ی مومنان مسیحی، از هر دسته و فرقه ای که باشند، ناچاراند سرانجام بدان متوسل گردند، وقتی که همه امیدهای دیگرشان بر باد رفته باشد، آن چیزی که برایش و به علت آن تمامی بنیادهای دیگر توصیه گردیده، و از ارج و منزلتی برخوردار می شوند، که بدون آن هیچ می بودند، و از همین رو باید آن را به عنوان حقیقی ترین، یقینی ترین و نامتزلزل ترین بنیاد تمامی ایمان مسیحی دانست.
لیکن الهام درونی، آنی و عینی توسط روح الهی آن چیزی است که همه ی معتقدان مسیحی ناچارند سرانجام بدان پناه آورند، یعنی آن مکاشفه ای که چاره ساز است.
این امر چنان بدیهی است که آن را انکار نمی توان کرد، فرضی که آن را جزء به جزء اثبات خواهیم نمود.
نخست، در مورد طرفداران پاپ باید گفت که آنها شالوده خود را بر داوری کلیسا و سنت استوار می سازند. اگر به آنها اصرار کنیم چرا ایمانشان را با اعتقاد کلیسا یکی است؟ جوابشان این است که کلیسا همیشه با روح مبرا از خطا هدایت می شود. بنابراین در اینجا هدایت روح الهی بالاترین شالوده ها است. باز اگر بپرسیم. چرا باید به سنت اعتماد کنیم؟ جواب می دهند، برای این که این سنتها را زعما و پدران کلیسا تقدیم مان نموده اند، و این از طریق وحی روح القدس به زعما و پدران بوده، و این که توصیه شده تا کلیسا بدانها عمل کند. اینجا نیز همه چیز به الهام روح ختم می شود.
در خصوص پروتستان ها و سوسینی ها Socinians [فرقه ی مسیحی ضد تثلیث]، هر دو گروه معترف اند که کتب آسمانی شالوده و قاعده ی ایمان آنهاست. دسته ی اول می گویند تحت تاثیر عینیِ روح خداوند است که کتب آسمانی را مورد استفاده قرار می دهند، و دسته ی دوم می گویند که با عقل خود، و تحت تأثیر آن، کتاب های آسمانی را به کار می گیرند؛ از هر کدامشان بپرسید، چرا به کتب آسمانی اعتماد می کنید و به احکامش گردن می نهید؟ جواب می دهند، زیرا در آن ها اندیشه ی خداوند را می یابیم که به طور باطنی، آنی، و عینی توسط روح الهی به انبیاء وحی گردیده و به ما سپرده شده؛ و نه به سبب این که این انسان یا آن انسان آنها را نوشته، بل از این رو که روح پروردگار آنها را حکم فرموده است.
پس جای تعجب است که آدمیان، آن را چنان مبهم و خطرناک جلوه دهند که نتوان فهمید چیست، اصلی که فقط بر مبنای آن ایمانشان بنا شده است؛ یا این که خود را از دوستی مقدس با خدا محروم کنند که فقط در روح الهی میسّر است، در آن روحی که به ما امر شده گام برداریم و زندگی کنیم.
اگر کسی با خواندن این مطالب، و به یمن قدرت استدلال های انجیلی، تحت تأثیر قرار گرفته، قبول کرده، و معتقد شود که چنین مکاشفه هایی ضرورت دارند، و با این حال این همه تعارض و تناقض پیش آمده، که در ابتدا اشاره کردم، چون خودش آنها را تجربه نکرده، لازم است بداند دلیل این تجربه نکردن، آن نیست که این حق و امتیاز از هر مسیحی واقعی گرفته شده است؛ بل، به دلیل این که خودش چندان مسیحی نیست، چه ذاتاً و چه در ظاهر؛ او ایکاش بداند، آن نور محرمانه ای که در قلب می درخشد و نادرستی را نکوهش کرده و از خود می راند، آغاز کوچک آشکار گشتن روح خداوندی است، که نخست به جهان فرستاده شد تا او را از گناه پاک کند، یوحنّا شانزدهم: 8. و همان گونه که با روی بر تافتن از نامساوات، با آن صدای آسمانی در دلت آشنا می شوی، مانند مردی سالخورده یا انسانی طبیعی، احساس خواهی نمود دلیل محرومیت از چشیدن لذّات ملکوتی نفس اماره و شهوت و احساسات خود شخص است؛ می گویم، احساس خواهی نمود که انسان تازه ای هستی، زایشی معنوی و طفلی که بزرگ گشته، که دارای حواص معنوی است، و می تواند ببیند، حس کند، بچشد، لمس نماید و ببوید آن چیزهایی را که روحانی است؛ ولی تا آن هنگام، معرفت امور معنوی فقط به صورت یک ایمانِ تاریخی است. ولی همان طور که تشریح روشنایی خورشید و یا رنگ های مختلف به یک مرد نابینا، هر چند استعداد زیاد داشته باشد، باعث نمی شود که او را بر آن دارد که، همچو کودکی که آنها می بیند، درک نماید؛ به همان نسبت، یک انسان طبیعی هم، هر چند استعدادش فوق العاده باشد، با بهترین کلمات و حتی کلمات انجیل، نمی تواند آن قدر خوب اسرار عالم ملکوت را درک کند که یک کودک آنها را از طریق الهام درونی و عینی با کمک روح چشیده است.
پس برای این ظهور کوچک نور الهی که چیزهای زیادی را بر تو آشکار خواهد کرد صبر کن، و وقتی که لایق آن گشتی بیشتر و بیشتر از آن بهره خواهی جست و با تجربه ای زنده به سادگی جهل کسانی را تخطئه خواهی کرد که می پرسند، تو از کجا می دانی که روح خداوند ترا برانگیخته است؟ سوالی که برایت آن قدر مضحک به نظر خواهد آمد که انسان بینایی را بپرسند، « تو از کجا می دانی که خورشید به هنگام ظهر می درخشد؟».

پی نوشت ها :

* - Robert Barclay: An Apology for the true Christian Divinity (New York: Samuel wood and sons;1831),pp.18-19,63-7.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.