اسامی امرای غزنوی و ایام امارت هریک:
یمین الدوله ابوالقاسم محمود بن سبکتکین. (387تا 421)
جلال الدوله ابواحمد محمد بن محمود.(421هفت ماه)
شهاب الدوله ابوسعد مسعودبن محمود.(421تا 432)
شهاب الدوله ابوالفتح مودود بن مسعود.(432تا441)
بهاءالدوله ابوالحسنعلی بن مسعود و مسعود بن مودود.(441 مجموعاً دو ماه)
عزالدوله ابومنصور عبدالرشید بن محمود بن سبکتکتین.(441تا444)
جمال الدوله ابوالفضلفر خزادبن مسعود بن محمود.(441تا451)
ظهیر الدوله ابوالمظفر ابراهیم برادر فرخزاد.(441تا 492)
علاء الدوله ابوسعید مسعود بن ابراهیم. (492تا 509)
سلطان الدوله ابوالفتح ارسلان شاه پسر مسعود سوم.(509تا511)
یمین الدوله ابوالمظفر بهرام شاه بن مسعود. (511تا 548)
تاج الدوله ابوشجاع خسروشاه بن بهرام شاه.(548 تا 555)
سراج الدوله ابوالملوک خسرو ملک بن خسروشاه.(اقبال آشتیانی 1389: 276-277)
نظام اداری در عصر غزنویان
وزارت در عهد غزنویان
بنا به گفته مرحوم اقبال آشتیانی: اگرچه سلطان محمود وزرای بالنسبه کافی داشته لیکن هیچ یک از ایشان به علت قدرت و استبداد سلطان نتوانستند موسس اساس متین و با دوامی برای اداره کشور شوند و در مقابل اقتدار لشکریان غارتگر محمود، عامه و رعایا راقرین آسایش و رفاه نمایند. وزیر اول سلطان محمود ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی بود. اسفراینی مردی کافی و مدبر بود و به دستور او زبان فارسی در دیوان محمود زبان رسمی شد و احکام و دفاتر و مراسلات را به امر او به فارسی نوشتند، پس از عزل اسفراینی در سال 401ه.ق محمود وزرات خود را در عهده ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی که فضل و ادب را با کفایت و تدبیر جمع داشت گذاشت. ابوالقاسم میمندی که ممدوح اکثر شعرای زمان محمود و از منشیان مشهور زبان عربی است برخلاف اسفراینی دیوان محمود را برای رساندن پایه فضل خود در زبان عربی، به زبان عربی برگرداند و به قول مشهور موجب محرومیت فردوسی از دریافت پاداش خود گردید، در صورتی که اسفراینی آن شاعر را تشویق و نوازش کرده بود. سلطان محمود، میمندی را از وزارت معزول و در سال 415 در یکی از قلاع هندوستان به زندان فرستاد. وزارت محمود در آخرین سال های سلطنتش با ابوعلی حسن بن محمد بن میکال معروف به حسنک وزیر بوده است که او نیز فضلای منشیان محسوب است (اقبال آشتیانی، بی تا: 266-267) اداره امور غزنوی نیز توسط وزرای مذکور که در رأس امور دیوانی قرار داشتند ساماندهی می شد. مهم ترین دیوان ها در عصر غزنویان عبارت بود از:دیوان رسالت
دیوان رسالت در حکم دبیرخانه و دفترخانه برای سلطان بود. این دیوان نیز مثل دیگر دیوان ها، نظیر دیوان مستوفی، جامه دار خانه و حرم، معمولاً در سفرهای جنگی و گردش پادشاه در اطراف مملکت همراه او بود. کاغذهای دیوانی و دفاتر ثبت را چارپایان حمل می کردند و هنگامی که سلطان در جایی درنگ می کرد، چادرهایی برای اسکان دبیران و تجهیزات آنان می افراشتند. در چنین مواردی چادر دیوان رسالت را جایی برپا می کردند که نزدیک سراپرده پادشاه باشد.(باسورث 88:1362)دیوان رسالت در مقام دبیرخانه سلطان، نامه هایی را که از قدرت های خارجی می رسید دریافت می کرد و به نوبه خود نامه هایی به آن ها ارسال می داشت. اگر نامه هایی که به دربار می رسید به عربی بود به فارسی ترجمه می شد که اغلب رئیس دیوان رسالت خود این کار را می کرد و آن را در اختیار درباریان و افراد ذی نفعی می گذاشت که عربی نمی دانستند. به علاوه از آن جهت که دیوان رسالت در تماس های سیاسی نیز ذیربط بود، از این رو گزارش ها و پیام هایی که منهیان و اسک داران از سراسر امپراتوری می فرستادند به دیوان رسالت می رسید. این گزارش ها موضوعاتی از قبیل رفتار کارگزاران محلی، مخطیان، فراوانی نعمت و قیمت ارزاق، مصائب طبیعی، تهاجمات دشمن خارجی و فعالیت راه زنان و مسائل دیگر را شامل می شد. کار جمع آوری این اطلاعات با شبکه ای از کارگزاران خبری و جاسوسان بود. آنان پس از جمع آوری خبر آن را توسط برید به حکومت مرکزی می فرستادند.
اهمیت دیوان رئیس دبیران به اندازه دیوان وزیر بود. در بیش تر ایام پادشاهی محمود و در تمام سال های سلطنت مسعود، ابونصر مشکان ریاست دیوان رسالت را به عهده داشت. در اهمیت دیوان رسالت همین بس که، هنگامی که در سال 431ق/1039م ابونصر مشکان وفات یافت سپرده بود تا بیهقی را به جانشینی او بگمارند، اما علی رغم توصیه ابونصر، بیهقی را با آن که چهل و پنج سال از زندگیش می گذشت و نوزده سال آن را کنار ابونصر خدمت کرده بود مع ذالک جوان تر از آن دانستند که عهده دار مسئولیت چنین منصبی شود. (باسورث 88:1362)
سازمان برید
این سازمان دارای اسب های تند روی بود که در هر منزل با اسبی تازه نفس تعویض می گردید. سازمان برید البته برای استفاده حکومت بود نه جهت امور شخصی، از برید برای انتقال مأموران سیاسی و دیگر شخصیت های برجسته نیز استفاده می شد. و گه گاه کالاهای کمیاب و فاسد شدنی و خوراکی ها توسط برید به دربار حمل می گردید. استفاده از چنین شبکه ارتباطی در خاورمیانه به پیش از اسلام و دوره هخامنشی برمی گردد. هرودت و گزنفون تشکیلات برید هخامنشیان را ستوده اند و سامانیان آن را دوباره احیا کردند. خلفای عرب با آن که در انتقال سریع اخبار بیش تر به سواران تندرو متکی بودند تا به راه های خوب مع ذلک قاعده برید را نیز سودمند یافتند. بنابراین می توان گفت که استفاده غزنویان از تشکیلات برید و اشرف اقتباس از شیوه ایران باستان بوده که از طریق خلفا و دودمان هایی که بعد از آن ها در مشرق ظهور کردند حفظ گردیده بود.(باسورت 89:1362)منابع درآمد دولت غزنوی
منابع درآمد غزنویان را می توان به پنج قسمت تقسیم کرد:1. املاک خالصه و دارایی خصوصی سلاطین.
2. ضبط دارایی مردگان بی وارث به نفع سلطان و مصادره ها.
3. خراج و هدایایی که ملوک تابعه و والیان و غیره به خزانه دولت غزنوی می پرداختند.
4. غنائم جنگی.
5. مالیات مرسوم یعنی خراج و مالیات های اضافی.(باسورث 64:1362)
املاک خالصه و دارایی های خصوصی سلاطین غزنوی
در دوران حکومت غزنویان نیز چون ادوار قبل و بعد از آن، در خصوص مصرف غایی اموالی که یک پادشاه داشت تمایز چندانی وجود نداشت. یعنی حد قاطعی میان دارایی خاصه و خزانه عمومی نبود. تردیدی نیست که در دوران خلافت عباسیان دو سازمان مالی جداگانه وجود داشت یکی بیت المال و دیگری بیت المال خاصه. ولی بنا به گفته آدام متز خلیفه بی آن که مجبور باشد به کسی حساب پس دهد می توانست از هر دو خزانه هر اندازه که بخواهد برداشت کند. در دولت غزنوی نیز تشکیلاتی دوبخشی وجود داشت که بخشی از آن «دیوان وکالت» بود که املاک خالصه را اداره می کرد، و بر جنبه مالی امور حرم سلطان نظارت داشت. و «دیوان وزیر» که زیر نظر سلطان بود و عمده ترین دیوان مالی بود. دخل و خرج اموال با این دیوان بود در صورتی که دیوان فرعی آن یعنی «دیوان استیفاء» مأمور بود که معاملات را در دفاتر کل ثبت کند و علت آن را بنویسد. درآمدی که از دارایی های سلطان حاصل می شد جدا از آن چه دقیقا خرج حرم می گردید، ظاهراً از طریق دیوان های وزیر و مستوفی نیز به مصرف می رسید. وکیل خاصه مباشر املاک خصوصی تمامی خاندان غزنوی بود.(باسورث 64:1362-65)ضبط دارایی مردگان بی وارث به نفع سلطان و مصادره ها
منبع دوم درآمد سلاطین غزنوی حق تملک دارایی های بی وارث و مصادرات بود. سلطان وارث مایملک کسانی بود که ورثه ای برای دارایی آنان یافت نمی شد. که از آن جمله بودند غلامان خاصه و خواجه سرایان. معلوم نیست آیا برای این گونه حق تملک ها اصطلاح ویژه ای داشته است یا نه. ناصرالدین طوسی این گونه درآمدها را «طیارات» می خواند که به معنی اقلامی از درآمد است که به تصادف حاصل می شود (باسورث 66:1362)مصادره اموال کارگزاران
یکی دیگر از منابع درآمد سلطان در این دوره مصادرات بود با مرگ یکی از کارگزاران عالی مقام، یکی از دیوانیان سلطان می بایست به رسیدگی حساب ها و امور شخصی او بپردازد. هنگامی که در سال 431ق (1039م) ابونصر مشکان رئیس دیوان رسائل درگذشت این سلطان بود که مرده ریگ او را که شامل غلامان شخصی و گله ها و احشام بود، تصاحب کرد نه فرزندان ابونصر، اسفراینی در پادشاهی محمود ده سال مقام وزارت داشت و در طول این ده سال مبالغ کثیری از رعایای تیره روز به زور بیرون کشید و در جیب ولی نعمت خود سرازیر کرد. معذالک آتش حرص سلطان خاموش ناشدنی بود و هنگامی که نتوانست خلق هرات را برای گرفتن پول بیش تر زیر فشار بگذارد و حاضر نشد که کمبود درآمد مورد مطالبه را از جیب خود بپردازد، محمود او را آن قدر شکنجه کرد تا جان سپرد[1]. وزیر بعدی ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی بود، که به واسطه فضل و تدبیرش به «شمس الکفات» شهرت داشت مالاً از چشم سلطان افتاد. و متحمل انواع شکنجه و مصادرات گردید و چندی در هند زندانی و پس از مرگ محمود در خدمت پسرش مسعود بود تا درگذشت. آخرین وزیر محمود، ابوعلی حسن بن محمد، معروف به «حسنک»، اندکی پس از جلوس مسعود پس از آن که تمام دارایی خود را «به طوع و رغبت» به سلطان فروخت اعدام شد، به این طریق صورت ظاهر قانونی نیز رعایت گردید. (باسورث 67:1362-68) بیهقی درباره ی مصادره ی اموال حسنک پیش از برادرش و چگونگی فروختن اموال خود در مجلس فقها و قضات و اکابر دیوان با طوع و رغبت به سلطانی که دستور برادر کردنش را صادر کرده است را چنین می نویسد: و قباله نبشته بودند همه ی اسباب و ضیاع حسنک را به جمله از جهت سلطان، و یک یک ضیاع بر وی خواندند، و وی اقرار کرد به فروختن آن به طوع و رغبت (یعنی قباله فروش «اجباری» املاک حسنک را به نام سلطان نوشته بودند و یک به یک می خواندند و حسنک قبول خود را با رضایت و رغبت اعلام می کرد) و آن سیم که معین کرده بودند، بستد. و آن کسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد در مجلس (قاضی سند نوشت) و دیگر قضات نیز علی الرسم فی امثال ها (یعنی دیگر قاضیان نیز اسناد را تأیید کردند همان گونه که در امثال این گونه معاملات مرسوم است)[2]. (بیهقی 1376، ج 285:1-286)خراج و هدایای دست نشاندگان
منبع سوم در حکومت غزنوی خراج و هدایای پادشاهی دست نشانده، والیان و غیره بود. محمود تا آن جا که ممکن بود با الحاق مستقیم نواحی دیگر، بر قلمرو تحت امر خود افزود، اما مواردی نیز بود که حکومت مستقیم بر نواحی تابعه ممکن نبود و حکام محلی مجبور بودند که خود را تحت الحمایه حکومت غزنه بدانند. در این مناطق که شاه زادگان خراج گزار حکومت داشتند، و سلطان غزنوی، ناچار بود به ذکر نام خود پس از نام خلیفه بر منابر محلی قانع باشد، و حکام خراج گزار در صورت لزوم سهمیه ای از افواج محلی برای خدمت در ارتش غزنوی گسیل می داشتند و خراج سالیانه خود را می پرداختند. این خراج را منابع معاصر مال ضمان یا مال مواضعه می خوانند که به معنی خراج مقرر بر طبق قرارداد یا توافق بود.(باسورث 70:1362)غنایم جنگی
منبع چهارم درآمد غزنویان غنایم جنگی بود. غنایم فراوان مناطقی نظیر جلگه شمالی هند و ایران غربی که حاصل لشکرکشی های مکرر سلطان محمود به مدد ارتش حرفه ای و مزدبگیر حاصل می شد. ارتش مزد بگیری که می بایست پیوسته موجود باشد و نمی توانست در ایام فترت میان سفرهای جنگی اسلحه خود را زمین گذاشته و به کاری دیگر بپردازد. در پرداخت مستمری این سپاهیان درآمد منظم مالیاتی اهمیت بسیار داشت، اما به این مستمری غنایم جنگی نیز افزوده می شد. علاوه بر حقوق ثابتی که سپاهیان دریافت می کردند گونه هایی از اجناس نظیر جنگ افزارها، چیزهای پربها و بردگان نیز میان سربازان قسمت می شد. امید به یافتن غنیمت، سربازان غیرمنظم بسیاری را نیز تحت لوای غزنویان درآورده بود. به این سربازان غیرمنظم مستمری پرداخت نمی شد، اما می توانستند به پس مانده های فراوان غنایمی که از سفرهای جنگی به هند، به دست می آمد امیدوار باشند.(باسورث 74:1362-75)مالیات ها
یکی دیگر از منابع درآمد غزنویان مالیات هایی بود که از مردم گرفته می شد. جمع آوری عایدات در ولایاتی که به طور منظم تحت اداره سازمان کشوری بودند با ریاست عمید یا والی کشوری انجام می یافت. نظیر سیستان، طخارستان، خراسان و برای مدت کوتاهی ری و جبال. در مناطقی نظیر هند شمالی که از آرامش کم تری برخوردار بود و اداره امور در دست نظامیان بود معمولاً ارتش مأمور گردآوری مالیات ها می شد. ولایات ایرانی خراسانی، و پس از سال 430ق/1029م. ری و جبال را به واسطه بعد فاصله با غزنه به ترتیب دیوان های محلی در نیشابور و ری اداره می کردند. بر هر یک از این ولایات، عمیدی غیر نظامی که دبیری ایرانی بود ریاست داشت و در جنب او سپاه سالار ولایت قرار داشت که معمولاً غلامی ترک بود. روسای کشوری و لشکری مقامی برابر داشتند و با وجودی که هر یک مستقل از دیگری بود، مع ذلک ناچار به هم کاری با یکدیگر بودند.(باسورث 80:1362-81)جمع بندی
«محمود غزنوی» پسر سبکتکین در سال 389 رسماً از جانب قادر خلیفه عباسی به لقب یمین الدوله و امین المله ملقب و به جای سامانیان والی خراسان گردید و از همین ایام لقب سلطان نیز به اسم او ضمیمه و معمول شد. محمود در ربیع الثانی سال 421هجری قمری درگذشت. و محمد بنابر خواسته پدر در غزنه بر تخت نشست. اما مسعود پیروز مندانه از غرب به سوی نیشابور پیشروی کرد و در رمضان سال 421هجری. سپاه غزنه با شنیدن این خبر بی درنگ در تکین آباد، محمد را از پادشاهی خلع کردند و مسعود را پادشاهی برگزیدند. در مورد نحوه ی حکومت و سازمان های عصر غزنویان آن چه شایان ذکر است این که:بنابه گفته مرحوم اقبال آشتیانی: اگرچه سلطان محمود وزرای بالنسبه کافی داشته لیکن هیچ یک از ایشان به علت قدرت و استبداد سلطان نتوانستند موسس اساس متین و بادوامی برای اداره کشور شوند و در مقابل اقتدار لشکریان غارتگر محمود، عامه و رعایا راقرین آسایش و رفاه نمایند. وزیراول سلطان محمود ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی بود. اسفراینی مردی کافی و مدبر بود و به دستور او زبان فارسی در دیوان محمود زبان رسمی شد. پس از عزل اسفراینی در سال 401ه.ق محمود وزارت خود را در عهد ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی که فضل و ادب را با کفایت و تدبیر جمع داشت گذاشت. ابوالقاسم میمندی برخلاف اسفراینی دیوان محمود را برای رساندن پایه فضل خود در زبان عربی، به زبان عربی برگرداند و به قول مشهور موجب محرومیت فردوسی از دریافت پاداش خود گردید، در صورتی که اسفراینی آن شاعر را تشویق و نوازش کرده بود. سلطان محمود، میمندی را از وزارت معزول و در سال 415 در یکی از قلاع هندوستان به زندان فرستاد. وزارت محمود در آخرین سال های سلطنتش با ابوعلی حسن بن محمد بن میکال معروف به حسنک وزیر بوده است که او نیز از فضلای منشیان محسوب است. اداره امور دولت غزنوی نیز توسط وزرای مذکور که در رأس امور دیوانی قرار داشتند. ساماندهی می شد. مهم ترین دیوان ها در عصر غزنویان عبارت بود از دیوان رسالت که در حکم دبیرخانه و دفترخانه برای سلطان بود. این دیوان نیز مثل دیگر دیوان ها، نظیر دیوان مستوفی، و جامه دار خانه و حرم، معمولاً در سفرهای جنگی و گردش پادشاه در اطراف مملکت همراه او بود. کاغذهای دیوانی و دفاتر ثبت را چارپایان حمل می کردند و هنگامی که سلطان در جایی درنگ می کرد، چادرهایی برای اسکان دبیران و تجهیزات آنان برافراشتند. در چنین مواردی چادر دیوان رسالت را جایی برپا می کردند که نزدیک سراپرده پادشاه باشد، از آن جهت که دیوان رسالت در تماس های سیاسی نیز ذیربط بود، از این رو گزارش ها و پیام هایی که منهیان و اسکداران از سراسر امپراطوری می فرستادند به دیوان رسالت می رسید. این گزارش ها موضوعاتی از قبیل رفتار کارگزاران محلی، مخطبان، فراوانی نعمت و قیمت ارزاق، مصائب طبیعی، تهاجمات دشمن خارجی و فعالیت راه زنان و مسائل دیگر را شامل می شد. کار جمع آوری این اطلاعات با شبکه ای از کارگزاران خبری و جاسوسان بود. آنان پس از جمع آوری این اطلاعات با شبکه ای از کارگزاران خبری و جاسوسان بود. آنان پس از جمع آوری خبر آن را توسط برید به حکومت مرکزی می فرستادند. در بیش تر ایام پادشاهی محمود و در تمام سال های سلطنت مسعود، ابونصر مشکان ریاست دیوان رسالت را به عهده داشت. در اهمیت دیوان رسالت همین بس که، هنگامی که در سال 431ق/1039م ابونصر مشکان وفات یافت سپرده بود تا بیهقی را به جانشینی او بگمارند، اما علی رغم توصیه ابونصر، بیهقی را با آن که چهل و پنج سال از زندگیش می گذشت و نوزده سال آن را در کنار ابونصر خدمت کرده بود مع ذالک جوان تر از آن دانستند که عهده دار مسئولیت چنین منصبی شود. در مورد تنوع درآمدهای مالی غزنویان نوشته اند مهم ترین منابع مالی غزنویان عبارت بود از:
1. املاک خالصه و دارایی خصوصی سلاطین.
2. ضبط دارایی مردگان بی وارث به نفع سلطان و مصادره ها.
3. خراج و هدایایی که ملوک تابعه و والیان و غیره به خزانه دولت غزنوی می پرداختند.
4. غنائم جنگی.
5. مالیات مرسوم یعنی خراج و مالیات های اضافی.
پی نوشت ها :
1. باستانی پاریزی در این مورد می نویسد: گویند ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی وزیر سلطان محمود را غلامی بود رامش نام که سلطان می خواست آن غلام را و فضل نداد، محمود بر ابوالعباس متغیر شد، و خواجه آن را مشاهده می کرد و از آن کوفته می شد تا روزی از غایت ضجرت به نزدیک کوتوال قلعه غزنین رفت و گفت از برای من درین حصارخان های ترتیب کن که به اختیار خود در حصار نشینم، خانه و اسباب و ملک و آن غلام و کنیزکان که در خانها ند و آن چه دارم همه آن جااند، پادشاه داند. سلطان پس بفرمود تا سرای خواجه را فرو گرفتند و تمامت ملک و اسباب و نقد و جنس و اسب و استر و غلام و کنیزکان او را در تصرف خود درآورد، و پس از آن هرگز کار خواجه ابوالعباس انتظام نپذیرفت عقیلی گوید، آن وقت که سلطان عزیمت سومنات "ظاهراً مولتان" فرمود، آن بیچاره را در حبس به انواع عقوبت به شرف شهادت رساندند. صاحب تاریخ یمینی گوید: در زیر عذبات عذاب و زخم چوب و شکنجه سپری شد در سنه ی اربع اربعمائه (404هجری). (باستانی پاریزی، بی تا: 862-762)
2. برای اطلاع در باب واقعه ی برادر کردن حسنک وزیر که بیهقی، مورخ و صاحب دیوان نامی عصر سلطان محمود و سلطان مسعود، این ماجرای تأثر برانگیز تاریخ سراسر تعصب و تصلب غزنویان را به زیبایی به تصویر کشیده است به صفحات 275 تا 289 تاریخ بیهقی جلد 1 مراجعه فرمائید.