نویسنده: محمد نوید داراب زاده
منبع:راسخون
منبع:راسخون
چکیده
یکی از سنتهای مقید و مشروط خداوند برای مردم این است که خداوند در قبال اعمال ناشایست بندگان برایشان عذاب دنیوی مقررداشته است که این عذاب میتواند به صورتهای مختلفی انجام بگیرد. قرآن مجید در این باره میفرمایند: «خداوند بر شما حکایت کرد مثل شهری را که در آن امنیت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش اطمینان زندگی میکردند و از هر جانب روزی فراوان به آنها میرسید تا آنگاه که اهل آن شهر نعمت خدا را کفران کردند خدا هم به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگی و بیمناکی به آنها چشانید».آدمی علاوه بر ارتباط با طبیعت و هم نوعان، با خالق هستی نیز در ارتباط است و رفتار و اعمال او در تعامل با خالق هستی نیز بررسی و ارزیابی میشود و هرگاه این رفتارها موجب خشنودی خالق هستی نشد و خشم او را برانگیخت، باید منتظر عذاب باشد. بخشی از این عذاب در زندگی دنیا بر انسان فرود میآید و بخش مهمتر آن به قیامت و زندگی آخرت موکول میشود. آن بخش که در همین دنیا به فرد یا جامعه میرسد، ممکن است به شکلهای مختلف خود را نشان دهد. برای یکی به صورت بیماری سخت درمان، برای یکی به شکل تصادف و برای دیگری به شکل کشته شدن فرزند، ورشکستگی در تجارت و ناکامی در رسیدن به هدفهای تعیین شده، رخ نماید و در بلاهای اجتماعی نیز به شکل سلب آسایش و امنیت روانی و اجتماعی، قحطی، خشکسالی، سیل، زلزله و … ظاهر شود. در این مقاله به بررسی این موضوع از دیدگاه قرآن پرداخته شده و اعمالی را که صراحتاً از دیدگاه قرآن مستوجب عذاب دنیوی میشود بیان شده است.
کلید واژهها: عذاب، گناه، دنیا، فسق، کفر، فحشا، تکذیب
مقدمه
در قرآن کریم چنین بیان شده است که:«وَ لَنبلُوَنَّکُم به شیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمراتِ وَ بَشِّرالصَّابرین (بقره،155)»
و شما را با سختیهایی چون ترس، گرسنگی، کاهش سرمایهها، کاستن از تعداد انسانها و آفتهای زراعی بیازماییم و به کسانی که در این سختیها شکیبایی کنند، بشارت ده.
«وَ ضَربَ اللهُ مَثلاً قَریه کانَت آمِنَةً مُطمَئنَّةً یَاْتیها رزقها رَغداً مِن کُلِّ مَکانٍ فَکفَرَت بِاَنعُمِ اللِه فَاذاقَهَا اللهُ لِباسَ الجوعِ وَالخَوفِ به ما کانوا یَصنَعون (النحل،112)»
و خدا بر شما حکایت کرد (تا گوش کرده و عبرت گیرید) مثل شهری را که در آن امنیت کامل حکمفرما بوده و اهلش در آسایش و اطمینان زندگی میکردند و از هر جانب روزی فراوان به آنها میرسید تا آن که اهل آن شهر نعمت خدا را کفران کردند خدا هم به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگی و بیمناکی (ناامنی) را به آنها چشانید.
در این باره حضرت علی (ع) میفرماید:
« … لا یُهلِکُ علی التقوی سنخ اصل و لا یَطمأ علیها زرع قومٍ … »(فیض الاسلام،69)
ریشه و پایهی محکمی که بر تقوا و پرهیزکاری استوار باشد، هلاک و تباه نمیشود و زراعت ملت و قومی که تقوا پیشه کنند، بی آب و خشک نمیگردد.
امام صادق(ع) فرموند:
«اذا فشاالزنا ظهرت الزلازل … »(شیخ صدوق 242)
… هر گاه در جامعه ای زنا رواج یابد، زلزلهها آن را بلرزاند … (شاید منظور از زلزلهها در این جا حوادث و بحرانهای سهمگین باشد)
توجه به این نکته ضروری است که به محض مشاهدهی حادثه یا بلایی در میان مردمی یا در منطقه ای از زمین نمیتوان مردم آن را متهم کرد و آنان را سزاوار چنان بلایی دانست. برای آن که تنها خداست که ارتباط این پدیدهها زیانبار و ویرانگر با اعمال و کردار آدمیان را میداند.
انسانها به حکم بندگی و اخلاق موظفند در حالت معمولی زندگی، از آثار کردار خود باخبر باشند و با پرهیز از ستمکاری و آلوده شدن به گناه، زمینه های عذاب و خشم خدا را برای خویش فراهم نکنند، اما پس از وقوع حادثه نمیتوان کسی یا جامعه ای را متهم و سرزنش نمود.
قصد ما در این بخش، بیان انواع و اقسام گناهانی است که خداوند متعال در قرآن مجید مرتکبین به آن را مجازات دنیوی کرده و این مجازات نسبت به دیگر ستمگران در هر زمان و مکانی که باشد دور نیست.
شاخصه های فسق و فجور در قرآن و تأثیر آنها در زندگی
1- تهمتِ فحشا
«… تهمت یا بهتان این است که چیزی را بگویی که در او وجود ندارد.»(کلینی،2/70)بنابراین با توجه به این که غیبت ذکر عیوب پنهانی افراداست و تهمت ذکر عیوبی که در فرد نیست، این میرساند که گناه تهمت به مراتب شدیدتر و سنگینتر از غیبت است. یکی از انواع بسیار زشت تهمت که خداوند برای آن عذاب دنیوی شدید مقرر داشته است، تهمت فحشا به دیگران است.
«اِنََّ الَّذینَ یُحبُّونَ اَن تَشِیعَ الفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنوا لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ فیِ الدُّنیا وَ الآخِرةِ وَاللهُ یَعلَمُ وانتم لا تَعلَمون» (النور،19)
کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است و خداوند میداند و شما نمیدانید.
خداوند در سورهی نور چندین بار به نحو بسیار قاطع این عمل بسیار زشت یعنی تهمت و فحشا و اشاعهی آن را ممنوع میکند. ابتدا اندرز میدهد که اگر با ایمان هستید این عمل زشت را انجام ندهید. «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ …»(النور،17) سپس به طور قاطعتر میفرماید: کسانی که دوست میدارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذاب دردناکی برای آنها در دنیا وآخرت است. نکته جالبی که در این جا خداوند اشاره می کنداین است که نمیگوید کسانی که اشاعهی فحشا میدهند، بلکه میگوید کسانی که دوست دارند چنین کاری صورت گیرد.
اگرچه شأن نزول این آیات مربوط به همسر پیامبر است، اما خطاب آیات بیانگر این مطلب استکه اگر اینجریان در مورد هر فرد با ایمانی اتفاق بیفتد، کسی حق اشاعهی تهمت فحشا را ندارد.
و اما در مورد عذاب الیم در دنیا در این آیه نظرات گوناگونی است که بعضی آن را به معنای انجام حد در دنیا معنا کردهاند و بعضی آن را سوای از حد معنا کردهاند؛ و چون قصد ما در این مقال، بررسی گناهانی که حد و تعزیز در دنیا بر آنها واجب میشود، نیست، بنابراین گناه را از این جهت بررسی میکنیم که باعث نزول عذاب الهی بر افراد و جوامع میشود.
صاحب المیزان در این باره میگوید:
« …اگر این آیه با آیات راجع به افک نازل شده باشد و متصل به آنها باشد و مربوط به نسبت زنا به مردم دادن و شاهد نیاوردن باشد، قهراً مضمونش تهدید تهمت زنندگان است چون افک از مصادیق فاحشه است واشاعه ی آن در میان مؤمنین به خاطر این بوده که دوست میداشتند عمل زشت و هر فاحشه ای در بین مؤمنین شیوع یابد. پس مقصود از فاحشه مطلق فحشا است، چون زنا و قذف و امثال آن و دوست داشتن این که فحشا و قذف در میان مؤمنین شیوع پیدا کند، خود مستوجب عذاب الیم در دنیا و آخرت برای دوست دارنده است و بنابراین دیگر علت ندارد که ما عذاب در دنیا را حمل برحد کنیم چون دوست داشتن شیوع گناه در میان مؤمنین حدنمی آورد.»(طباطبایی،15/132)
باز خداوند در همین سوره با تأکید بیشتر تهمت زنندگان به زنان شوهردار و با عفت و با ایمان را ملعون در دنیا و آخرت معرفی میکند؛ و برایشان عذاب عظیمی وعده داده است. در رابطه با عام بودن این آیهی صاحب المیزان میگوید:
« … این آیه شریفه هر چند که درجمله ی آیات افک نازل شده باشد، مضمونش عام است و تنها مربوط به خصوص داستان افک به خانواده رسالت نیست، هر چند که سبب نزولش آن داستان باشد.»(همان،15/134)
بنابراین آن چه از آیات مذکور برداشت میشود، این است کـه تهمت فحشا به دیگران به خصوص زنان عفیفهی مؤمنه و اشاعهی آن و دوست داشتن اشاعه آن باعث عذاب سخت دنیوی میشود؛ هر چند عذاب اخروی آن بسیار شدیدتر است و اگر فضل و رحمت الهی نباشد، مجازات سختی دامان اهل نعمت را فرا میگیرد.
«وَ لَولا فَضلُ اللِه عَلیکُم وَ رَحمَتُهُ وَ اَنَّ اللهَ رؤُفٌ رَّحیم» (النور،20)
2ـ اعراض از یاد خدا
خداوند بعد از اخراجآدم و حوا از بهشت و ورد آنها به زمین توصیههایی به آنها کرد. اول توصیهکردکه:اگر هدایتیاز من سویشما آمدهرکه ازآن پیرویکندنهگمراهمیشود و نهتیره بخت.« … فاِما یَأتِینَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضلُّ وَلایَشقی» (طه،123)
و اما توصیهی دوم خداوند به آدم این بود که: هرکس از یاد من روی بگرداند، وی را روزگاری سخت خواهد بود و او را در روز قیامت، کور محشور کنیم.
«وَ مَن اَعرضَ عَن ذِکریِ فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةًضَنکاً وَ نَحشُرهُ یَومَ القیامَةِ اَعمی» (طه،124)
در معنای ضنک گفتهاند:
«… کلمهی ضنک در هر چیزی که به کار رود تنگی آن را میرساند و کلمه ای است که در مذکر و مؤنث به یک جور استعمال میشود.»(طباطبایی،14/314)
صاحب المیزان علت بیان این آیه با چنین الفاظی (و من اعرض ذکری) را این گونه بیان کرده است:
«که میخواسته به علت حکم اشاره کند و بفرماید که علت تنگی معیشت در دنیا و کوری او در روز قیامت، فراموش کردن خدا و اعراض زیاد اوست. (همانجا) و مقصود از» ذکر خدای تعالی را قرآن مجید یا مطلق کتب آسمانی و یا دعوت حقه میداند. (همانجا)
انسانی که خدا را فراموش کند و با او قطع رابطه نماید، دیگر چیزی جز زندگی دنیا برایش باقی نمیماند و به ناچار خود را سرگرم دنیا میکند، اما چه سود که زندگی دنیوی هرگز نمیتواند به او آرامش دهد. بسیار اتفاق میافتد که انسان بارها دست به کاری میزند، اما با درهای بسته روبرو میگردد و درهای زندگی به روی انسان به کلی بسته میشود. از این حال تعبیر به ضیق یا تنگی معیشت میشود. تنگی معیشت به این معنا نیست که فرد، درآمد کمی دارد، بلکه چه بسا انسانهایی که درآمد هنگفتی دارند، اما بخل و حرص زندگی چنان بر او فشار میآورند که زندگیاش بسیار تنگ و ضیق میشود.
قرآن مجید به صراحت عامل این تنگناها را اعراض از یاد خدا میداند و یاد و ذکر خدا را باعث آرامش جان و زندگی معرفی میکند.
اصولاً تنگی معیشت بیشتر به خاطر کمبود مسایل معنوی و وابستگی بیش از حد به جهان مادی است وگرنه مردان روزگار و آزاده چون دلبستگی خاصی به دنیا ندارند، از همهی این دلتنگی ها در امان هستند و به خاطر رعایت تقوا راه گشایش برای مشکلاتشان باز میشود. البته ذکر این نکته لازم و ضروری است که همیشه اعراض از یاد خدا باعث تنگی معیشت نمیشود چرا که خداوند امور آدم و عالم را بر اساس سنن خود اداره میکند؛ و اما اینکه خداوند با کدامین سنت خود با انسانها عمل میکند علمش فقط نزد خودش است و این تعیین مصداق کار آدمیان نیست
3ـ عدم ایمان به پیامبران
یکی از بزرگترین نعمتهای خدای سبحان بر مردم نعمت بعثت انبیاء است که مردم را به طرف دین قیم دعوت میکنند؛ و آنها را به راه نجات راهنمایی میکنند و از عذاب آخرت دور میکنند و خداوند، آنها را از میان بهترینها بر میگزیند و آنها به بهترین نحو برای خدا قیام میکنند، آنها کاملترین انسانها خَلقاً و خُلقاً هستند و بهترین سیره و روش را دارند، نیکوترین حکومتها را برقرار میسازند و خداوند هم آنها را برای اهل ایمان مبشر و برای اهل عصیان منذر میفرستد. آنها هم بشارت میدهند و هم انذار، آنها به اطاعت میخوانند و از عصیان بر حذر میدارند، لکن بسیاری از مردم شقاوت بر آنها چیره گشته و هوای نفس بر عقلشان پیشی گرفته و قساوت بر روی قلبهایشان زنگار زده و نمیتوانند طلب نور حق کنند. به همین خاطر پیامبران را تکذیب میکنند و خداوند هم به همین خاطر در همین دنیا به آنها عذابی میچشاند تا اهل عبرت، عبرت گیرند.آیات بسیار زیادی در این باره که تکذیب پیامبران و عدم ایمان به آنها سبب نزول عذاب دنیوی میشود، آمده است؛ و از آن جمله آیهی
«ثُمَّ اَرسَلنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ مَا جاءَ اَمَّةً رسولها کَذَّبوهُ فَاَتبَعنا بَعضَهم بَعضاً وَ جَعَلنا هُم اَحادیثَ فَبُعداً لِقَومٍ لایُؤمِنون» (المومنون،44)
آنگاه پیامبرانی پی در پی بر خلق فرستادیم و هر قومی که رسولی بر آنها آمد، آن رسول را تکذیب کردند ما هم آنها را پی یکدیگر همه را هلاک کردیم و مایهی عبرت دیگران ساختیم که قوم بی ایمان از رحمت خدا دور باد.
در جایی دیگر خداوند به خاطر تسلی خاطر دل پیامبر میفرماید:
«وَ ان یُکَذِّبوکَ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمود» (الحج،42)
و اگر کافران امت تو را تکذیب کردند، پیش از اینان قوم نوح و عاد و ثمود نیز رسولان حق را تکذیب کردند.
و در آخر هم میفرماید: و ما کافران را مهلت دادیم. سپس آنها را به عقوبت گرفتیم و چقدر مؤاخذهی من از کافران سخت خواهد بود.
« … فأَملَیتُ لِلکافِرینَ ثُمَّ اَخَذْتهُم فَکَیفَ کانَ نَکیِر» (همان،44)
ابن کثیر میگوید:
«علت هلاک آنها تکذیب پیامبران بود.»(ابن کثیر،4/32)
صاحب المیزان در این باره میگوید:
«این آیات دلالت میکند بر این که یکی از سنتهای خدای تعالی این بوده که همواره امتی را بعد از امت دیگر انشا و ایجاد نموده و به سوی حق هدایتشان کند و به این منظور پیامبرانی پی در پی بفرستد که این سنت امتحان و ابتلای اوست. سنتی هم که امتها داشتهاند، این بوده که پیامبران را یکی پس از دیگری تکذیب میکرده اند، سنت دوم خداوند این است که تکذیب کنندگان را یکی پس از دیگران هلاک کند و این سنت مجازات او است.»(طباطبایی،15/45)
آری این سرنوشت دردناک، نتیجه بیایمانی آنها بوده و به همین دلیل، مخصوص آنها نیست. هر گروه بی ایمان وسرکش و ستمگر خواه و ناخواه به چنین سرنوشتی گرفتار میشود.
4-بُخل
در معنای بخل گفتهاند که هرگاه شخصی آرزو کند که خودش دارای نعمتی شود و دیگران از آن نعمت محروم بمانند، به این حالت بخل و انحصارطلبی میگویند. یعنی این که انسان همه چیز را برای خود بخواهد و از محرومیت دیگران لذت ببرد. بخل فقط در مسایل مادی و مالی نیست، بلکه محدودهی بخل بسیار فراتر از اینهاست و این واژه، مفهوم گسترده تری دارد که بخل در علم و ادای حقوق و مانند اینها را نیز شامل میشود.بخل، صفت بسیار مذمومی است که میتواند خشم خداوند را برانگیزد و سبب عذاب دنیوی گردد. قرآن کریم از کسانی که خداوند صفت بخل و حرص را از آنها دور کرده، به عنوان رستگاران نام میبرد.
« … وَ من یُوقَ شٌحَّ نَفسِهِ فَاولئِکَ هُمُ المُفلِحون» (الحشر،9)
و کسانی که خداوند، آنها را از بخل و حرص نفس خویش بازداشته، رستگارند.
و در جایی دیگر میفرماید: «… هرکس بخل ورزید، کار را بر او دشوار میکنیم.»
«وَ اَمَّا مَن بَخِلَ وَاستَغنی/ وَ کَذَّبَ بِالحُسنی / فَسَنُیَسرهُ لِلعُسری» (اللیل،10 و 9 و 8)
اما هرکس بخل ورزید و طلب بی نیازی کرد و نیکویی را تکذیب کرد، سپس کار را بر او دشوار میکنیم.
قرآن کریم داستان صاحبان باغ را بیان میکند که چون بخل ورزیدند و قصد چیدن میوه قبل از خبردار شدن نیازمندان کردند خداوند هم به یکباره آتشی به باغ آنها زدکه صاحبان باغ، ابتدا باغ را نشناختند؛ و اینها نبود مگر مکافات بخل آنها در همین دنیا.
قرآن کریم داستان صاحبان باغ را این چنین بیان کرده است:
«اِنَّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا اَصحابَ الجَنَّةِ اِذ اَقسَموا لَیَصرِ مُنَّها مُصبِحینَ وَلا یَستَثنون» (القلم،18 و 17)
ما آنها را مانند صاحبان باغ امتحان میکنیم، آنگاه قسم خوردند صبحگاه، میوه های آن را بچینند و هیچ استثنا نکردند.
اما چون صبح شد، آن باغ مانند خاکستر شد. «فَاَصبَحَت کَالصَّریمِ» (همان،20)
آنها آهسته با خود سخن میگفتند که امروز فقیری بر آنها وارد نشود.
«اَن لّایَدخَلَنَّها الیَومَ عَلَیکُم مِسکین» (القلم،24)
اما چون باغ را مشاهده کردند، اقرار کردند که از گمراهان بودهاند.
تفسیر نمونه میگوید:
«… از تعبیر» لایستثنون (و برای مستمندان چیزی فرو نگذارند) بر میآید که اینکار ناشی از نیازنبود، بلکه ناشی از بخل و ضعف ایمان آنها بود. (مکارم شیرازی،24/394)
و در آخر هم خداوند میفرماید: عذاب چنین است و عذاب آخرت سختتر اگر مردم بدانند. «کَذلکَ العَذابُ وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ اَکبرُ لَو کانوا یَعلَمون» (القلم،23) در واقع میخواهد به همهی مردم بفهماند که شما هم اگر به خاطر مال و ثروت و امکانات مادی مست و مغرور شوید و روح بخل و انحصارطلبی بر شما چیره شود و همه چیز را برای خود بخواهید و محرومان را از خود برانید، سرنوشتی بهتر از این نخواهید داشت منتها این عذاب خداوند گاهی به صورت صاعقه است و گاهی به صورت جنگهای خانمانسوز و گاهی به اشکال دیگر. قرآنمجیدداستان «اصحاب الجنة» را آورد تا به جهانیان اعلامکندکه آمادهباشندکه آه مظلومیمیتواند به صاعقهی سوزانیتبدیلشود وخرمنزندگیثروتمندانبخیلوانحصارطلبرابسوزاند. از این داستان همچنینبرداشت میشود که میان گناه بخل و قطع ورزی رابطهی نزدیکی برقرار است.
تفسیر نورالثقلین حدیثی از امام باقر (ع) میآورد که:
« … گاه انسان گناهی می کندو روزی او قطع میشود. سپس امام (ع) آیات سوره قلم را تلاوت فرمود.»(الحویزی،5/395)
علامه طباطبایی هم در این باره میگوید:
« … از ابن عباس نقل شده است که رابطهی گناه و قطع روزی از آفتاب هم روشنتر است. چنان چه خداوند، آن را در سوره (ن والقلم) بیان فرموده است.»(طباطبایی،20/37)
5- کفر نعمت
در تعریف کفران نعمت آمده است: «هو سترها بترک اداء شکرها» (راغب،433)هر نعمتی که خداوند به انسان ارزانی داشته است، شکر آن بر انسان واجب است. در تفسیر ابن کثیر در باره ی شکر این چنین آمده است:
« … شکر انجام میگیرد با قلب و زبان و سایر جوارح، شکر قلب همان تصور نعمت و علم به مُنعم است. شکر زبان، همان ثناء خداوند با تحمید و سایر اذکار است و شکر سایر جوارح همان استعمال نعمات خداوند در راه اطاعت خداوند و پرهیز از معصیت اوست.»(ابن کثیر،1/24)
بدیهی است عدم شکر منعم همان کفران نعمت است.
و از جمله گناهانی که باعث نزول عذاب الهی در دنیا میشود، همین کفران نعمت است.
«وَ کَم اَهلَکنا مِن قَرَیةِ بَطِرَتْ معیشتها فَتِلکَ مَساکِنُهُم لمَ تُسکَن مِن بَعدِهِم اِلاَّ قَلیلاً وَ کُنَّا نَحنُ الوارِثین» (القصص،58)
ابولیث سمرقندی 2 در تفسیر این آیه میگوید:
« … لفظ قریه به معنای اهل قریه است و آنها در رزق خدا تقلب کردند و شکر نعمت او را به جای نیاوردند و گفته شد (بطرت معیشتها) یعنی آنها در نعمت خدا طغیان کردند و خداوند هم آنها را هلاک کرد با عذاب دنیوی.» (بابا سیلا،366)
خداوند برای آنها که کفران نعمت میکنند مثلی زده است:
«وَ ضَربَ اللهُ مَثلاً قَریةً کانَتْ آمِنةً مُطمَئنَّةً یَاتِیها رزقها رَغَداً مِن کُلِّ مَکانٍ فَکفَرَتْ بِاَنعُمِ اللهِ فَاذا قَها اللهُ لِباسَ الجوعِ وَ الخوَفِ به ما کانوا یَصنَعون» (النحل،112)
منطقه آبادی را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیاش به طور وافر از هر مکانی فرا میرسیده، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به خاطر اعمالی که انجام میدادند، لباس گرسنگی و ترس را در اندامشان پوشانید.
این منطقهی آبادی که خداوند مثل میزند، سه ویژگی داشته است؛ امنیت، اطمینان و سرازیر شدن انواع رزق و رزوی ها به طرف آن. این مثال ویژهی منطقه خاصی نیست. هم چنان که صاحب مجمع البیان آن را از قول ابن عباس و مجاهد مخصوص اهل مکه میداند. اما از سیاق آیه بر میآید که این یک مثل عمومی است. هم چنان که علامه طباطبایی نیز بر این عقیده است. (رک:طباطبایی،12/522)
بهر حال این آیه بیانگر این موضوع است که:
« … خدای متعال مثلی زده است و آن مثل قریه ای است که اهلش از هر شری که جان و مالشان را تهدید کند در امنیت بودند وبرای روزی حاجت به پیمودن کوه و دشتی نداشتند. رزق پاک و بسیاری از هر سو به طرف ایشان سرازیر بود اهل این قریه به این نعمتهای الهی کفران کردند و شکر آن را به جا نیاوردند. خدا هم به اندکی از نقمت و عذاب خود گرفتارشان کرد و آن نقمت اندک، گرسنگی بود که چون لباس بر آنان احاطه کرد و این در قبال کفرانی بود که به طور استمرار به نعمتهای خدا میورزیدند.» (همان،523)
تعبیر به ما کانوا یصنعون هم بیانگر این معنا است که:
«سنتی که خدا در مجازات شکر و کفر دارد، همچنان پای برجا و مجری است.»(همانجا)
با توجه به این آیه برداشت میشود که کفران نعمت از طرف مردم باعث زایل شدن نعمت و به دنبال آن عذاب دنیوی به صورتهای مختلف مثل گرسنگی، ناامنی و در آخر عذاب و هلاکت میشود. گویی خداوند همین الآن این مثال را برای همه مردم میزند و به آنها گوشزد میکند که سرانجام کفران نعمت چیست.
در ادامهی آیه خداوند، به بیان نعمتی دیگر به غیر از امنیت و اطمینان و رزق و روزی میپردازد و آن ارسال نعمت معنوی است. یعنی وجود مقدس پیامبران «وَلَقَد جاءَهُم رَسولٌ مِنهُم» (النحل،113) پس این منطقه، منطقه ای بوده که نعمتهای مادی و معنوی در آن تام و کامل بوده، اما مردم این منطقه به نعمتهای مادی و معنوی خداوند، کفر میورزند و به خاطر همین خداوند هم آنها را عذاب میکند. این قضیه در همه مکانها و زمانها ساری و جاری است و مردم هیچ مکانی از این اصل عمومی مستثنی نیستند. این مطالب با زبان امروزی به این صورت بیان میشود که: رفاه اقتصادی و امنیت اجتماعی، آرامش فکری، پایبندی مذهبی هنگامی در یک جامعه تداوم مییابد که مردم قدر آن را بدانند و شکر اینها را به جای آورند وگرنه خداوند قول ایمنی به هیچ گروه خاصی در هیچ زمان و مکانی نداده است و این مردم هستند که با دست خود میتوانند زمینهی فلاکت یا فلاحت خود را رقم بزنند. هم چنان که خداوند در جای دیگر میفرماید:
«وَ لَقَد اَهلَکنا ما حَولَکُم مِنَ القُری وَ صَرَّفنا الآیاتِ لَعلَّهُم یَرجِعون» (الاحقاف،27)
ما اقوامی را که در اطراف شما بودند (به جرم گناه و عصیان و کفر) هلاک کردیم وآیات خود را به صورتهای گوناگون برای آنها بیان نمودیم شاید بازگردند.
از دیگر نعمی که خداوند کفران آن را موجب نزول عذاب شدید میداند، نعمت هدایت است. خداوند متعال از سر لطف و حکمت خویش گروهی را به راه راست هدایت میکند. این گروه تا زمانی که شکر نعمت هدایت را به جای آورند و از دستورات خدا و فرستادگانش عمل کنند، در امنیت و راحتی خواهند بود، اما همین گروه اگر کفران نعمت کردند، به چنان عذابی دچار میشوند که هیچ کافری هم به آن دچار نشده است.
«سَلْ بَنی اسرائیلَ کَمْ ءاتیناهُم مِن آیَةِ بَیِّنةٍ وَ مَن یُبدِّل نِعمَةَ اللهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَاِنَّ اللهَ شَدیدُ العِقاب» (البقره،211)
ای پیامبر! از بنی اسراییل سؤال کن که ما چقدر آیات و ادله روشن بر آنها آوردیم. هر کس پس از آن که نعمت هدایتی که خداوند به او داد آن را به کفر مبدل کند عقاب خدا بر کافران بسیار سخت است.
آیهی دیگری که به صراحت تمام، کفران نعمت هدایت را باعث نزول عذاب شدید الهی معرفی کرده است، آیات آخر سوره مائده است. این آیات پاسخ بسیار محکم و مقتضی است بر بسیاری از سؤالاتی که بعضیها مطرح میکنند که چرا زلزله در کشورهای مسلمان میآید و باعث نابودی شهرها و مردمان زیادی از مسلمانان میشود. اما این بلا در کشورهای به اصطلاح بیدین و لاابالی غرب رخ نمیدهد. چرا مسلمانان و جوامع به اصطلاح مؤمن بیشتر در معرض نابودی حوادثی چون سیل، زلزله، سیل، قحطی و … هستند؟ جوامع غربی که مسلمان نیستند و میزان فحشا و فساد در آن جا بیشتر است. اینها و دهها سؤال دیگر از این نوع سؤالات بسیاری از مردم است که توسط خالق انسانها به آن پاسخ آن هم پاسخی متقن و قانع کننده داده شده است و خداوند همچه زیبا دلایل این گونه عذابها را در سورهی مائده بیان میکند و آن بدینصورت است که:
حواریون از عیسی خواستند که خدا برایشان غذابی از آسمان بفرستد:
«اِذ قالَ الحَواریُّونَ یاعیسی ابنَ مریمَ هَل یَستَطیعُ رَبُّکَ اَن یُنزِّلَ عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماء» (المائده،112)
عیسی جواب داد اگر ایمان آوردهاید از خدا بترسید.
«قالَ اتَّقواللهَ اِن کُنتُم مُؤمنیَن» (همان)
حواریون گفتند شک نداریم لیکن میخواهم از غذایی تناول کنیم تا دلهایمان مطمئن شود تابه راستی عهدهای تو پی ببریم و بر آن گواه باشیم (هدایت شویم).
«قَالوا نُریدُ اَن نَأکُلُ مِنها وَ تَطمَئنَّ قُلوبُنا وَ نَعلَمَ اَن قَد صَدقتَنا وَ نَکونَ عَلَیها مِنَ الشَّاهدین» (المائده،113)
عیسی از خداوند تقاضای مائدهی آسمانی کرد تا آیت و حجتی از جانب خداوند باشد.
«قالَ عیسی بنُ مریَمَ اَلَّلهُمَّ رَبَّنا اَنزِلْ عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکونُ لَنا عیداً لِاَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنکَ وَارْزُقنا وانتَ خًیرُالرَّازِقین» (المائده،114)
خداوند فرمود: من آن مائده (نعمت) را برای شما میفرستم، ولی هرکه بعد از نزول مائده کافر شود وی را عذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم.
«قالَ اللهانی منزلها عَلَیکُم فَمن یَکفُر بَعدَمِنکُم فَاِنِّی ُاعَذِّ بُهُ عَذاباً لا اُعَذِّ بُهُ اَحداً مِنَ العالمَین.» (المائده،115)
از اینآیات به خوبیبرداشتمیشودکه عذابکسی که خداوندبه اونعمتیازسرلطف و حکمتدادهاستواوکفراننعمتکردهاست، ازعذابکسیکه به او نعمتیدادهنشدهبسیارشدیدتراست.
مردمی که خداوند نعمت مسلمانی، حکومت اسلامی، امنیت و آسایش در سایهی اسلام به آنها عطا کرده است، اگر قدر این نعم الهی را ندانستند و راه کفران پیش گرفتند و بزرگان آن قوم سکوت اختیار کنند وبر نافرمانی و کفر نعمت مردم خود دم فروبندند این جاست که خداوند عذاب شدید خود را بر آنها فرو میآورد. این یک حکمی است که عقل هم بر آن صحه میگذارد و عملاً در زندگی آن را پیاده میکند. به عنوان مثال معلمی را فرض کنید که از روی مصالحی که خود میداند به دانش آموزی بسیار توجه میکند و در راه تعلیم و تربیت او بسیار میکوشد. نعمت دانش و تربیت را به سوی او سرازیر میکند و از او انتظار عکس العمل مطابق با زحماتش را دارد، حال اگر در ارزشیابی پایانی که هنگام پاسخ دادن به زحمات معلم است این دانش آموز نتواند جواب مناسبی در خور زحمات معلم بدهد، مطمئناً آن اندازه که معلم از دست این دانشآموز ناراحت میشود، از دست دیگر دانش آموزان ناراحت نمیشود. اگر تنبیهی هم باشد این تنبیه متوجه دانش آموزی میشود که برایش زحمت کشیده شده نه دیگر دانش آموزان.
این مثال را منطبق کنیم با خدا به عنوان مربی و مردم به عنوان دانش آموز؛ بدین صورت که خداوند متعال از سر لطف و حکمت و مصلحت خود چنین خواسته که نعمت مسلمانی را به عده ای از مردم عطا کند. حال اگر این مردم قدر این نعمت را ندانسته و پاسخ در خور شأنی بدهند که خوشا به حالشان اما اگر قدر این نعمت را ندانستند، مطمئناً عقل هم حکم میکند که جزای این مردم باید بسیار شدیدتر از دیگر مردم محروم از نعم الهی باشد.
در آیات فوق خداوند متعال بیان میفرماید که من نعمت مائده جهت هدایت و اطمینان قلب نازل میکنم اما اگر بعد از این اتمام حجت در امر هدایت کسی از ایشان کفر بورزد او را عذابی خواهم کرد که هیچ کس چنین عذابی نشده است.
«لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم اِن عَذابی لَشدید» (ابراهیم،7)
اگر شکر کنید نعمتم را بر شما میافزایم و اگر کفران کنید، عذاب من شدید است.
6- تکذیب آیات و مخالفت با اوامرالهی
تکذیب آیات الهی از جمله فسق و فجوری که مرتکبین آن مستوجب عذاب دنیوی الهی شدهاند؛ و قرآن مجید به صراحت مرتکبین به آن را مستحق عذاب ذکر میکند.« … وَ لکِن کَذَّبوا فَاَخذناهُم به ما کانوا یَکسِبون» (الاعراف،96)
و لیکن چون (آیات ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را به کیفر کردار زشت رسانیدیم.
در جایدیگر خدایمتعال، دلیلنابودی قومنوح را تکذیب آیاتش بر می شمارد و میفرماید:
«فَکَذَّبوه فَانَجیناهُ وَالَّذینَ مَعهُ فی الفُلکِ وَ اَغرَقنا الَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا اِنَّهُم کانوا قَوماً عَمین» (الاعراف،64)
او را تکذیب کردند ما هم او و پیروانش را در کشتی نجات دادیم و آنان که آیات الهی را تکذیب کردند (به دریای هلاک) غرق گردانیدیم که مردمی بسیار نادان و کوردل بودند.
ذکر هلاکت مکذبین آیات الهی بیشتر در قصص قرآن آمده است و الفاظی که بیان کنندهی تکذیب است به صورتهای ذیل آمده است.
1ـ الجحود
به معنای انکار بعد از معرفت است.«وَ تِلکَ عادٌ جَحَدوا به آیات رَبِّهِم … »(هود،59)
و همین قوم عادند که آیات خدا را انکار کردند.
2ـ الکفر
«کَدَأبِ آل فِرعونَ وَالَّذینَ مِن قَبلِهِم کَفَروا به آیاتِ الله ...»(انفال،52)مانند فرعونیان و کافران پیش از زمان آنها به آیات خدا کافر شدند.
3ـ الظلم
« … وَ آتَینا ثَمودَالنَّاقَةَ مُبصِرَةً فَظلَموا بِها … »(الاسراء،59)و به ثمود آیت ناقه را که همه مشاهده کردند، بدادیم. دربارهی آن ظلم کردند.
ابن قتیبه درباره معنای ظلموا میگوید:
«به معنای جحدوا است» (باباسیلا،265)
4ـ الاعراض
«وَ لَقَد کَذَّبَ اَصحبَ الحِجر المُرسَلین / وَ آتیناهُم ءایتِنا فَکانوا عَنها مُعرضین» (الحجر،80)و اصحاب حجر هم رسولان ما را به کلی تکذیب کردند و از آیاتی که ما بر آنان فرستادیم رو گردانیدند.
5ـ الاستهزاء
و آن به معنای تکذیب همراه با مسخره کردن است.«ثمُ کانَ عَاقِبةَ الَّذینَ اَسؤُا السَّواَی اِن کَذَّبوا به آیاتِ الله وَ کانوا بِها یَستهزِؤن» (الروم،10)
آخر سرانجام کار آنان که به آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند.
6ـ سحــر
«فَلَمَّا جاءَهُم موسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالوا ما هَذا اِلَّا سِحرٌ مُفتَرًی» (القصص،36)چون موسی با آیات و معجزات که حقانیتش بر همه روشن بود، به رسالت به سوی فرعونیان آمد، بازگفتند این جز سحری که ساختگی توست، چیز دیگری نیست…
آن چه از آیات برداشت میشود، این است که تکذیب آیات الهی حال چه آیاتی که دربارهی تکوین جهان است و چه آیاتی که دربارهی معجزه پیامبران است و چه آیاتی دیگر هر گاه مورد تکذیب اقوام قرار گرفته، آن اقوام به سبب تکذیب هلاک شدند. هم چنان که قوم نوح «اَغرَقنَا الَّذین کَذَّبوا بِآیاتِنا …»(یونس،73) قَطعنا دابرَ الَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا … (الاعراف،72)، قوم ثمود «وَ لَقَد کَذَّب اَصحابُ الِحجر المُرسَلین» (الحجر،80) فرعون و قومش «فَانتَقمنا مِنهُم فَاغرَقناهُم فِی الیَمِّ …. »(الاعراف،136)
همگی به سبب تکذیب آیات الهی هلاک شدند.
و اما گاهی تکذیب آیات الهی به همراه مخالفت با اوامر الهی صورت میگرفت که قرآن مجید مخالفت و سرانجام آنها را این چنین بیان میکند:
«فَبدَّلَ الَّذینَ ظَلموا مِنهُم قَولاً غَیرالَّذی قیلَ لَهُم فَارسَلنا عَلَیهِم رِجزاً مِنَ السَّماءِ به ما کانوا یَظلِمون» (الاعراف،162)
اما ستمگران آنها (بنی اسراییل) این فرمانها را به غیر آن چه به آنها گفته شده بود، تغییر دادند از این رو به خاطر سستی که روا داشتند، بلایی از آسمان بر آنها فرستادیم و (مجازاتشان کردیم)
این جریان بر میگردد به داستان بنی اسراییل، در آیهی قبل خداوند به بنی اسراییل میفرماید: که ساکن بیت المقدس شوید و از روزیهای آن بخورید و از خداوند طلب آمرزش کنید تا خداوند گناهان شما را ببخشد. اما بنی اسراییل لجوج نه تنها به اوامر الهی گوش نکردند، بلکه اوامر الهی را تغییر دادند و بر خلاف اوامر الهی عمل کردند و سرانجام به خاطر این نافرمانی و طغیان و ظلم و ستم بر خویشتن دچار عذاب الهی از آسمان شدند.
مخالفت دیگری که بنی اسراییل با فرمان خداوند کردند، مربوط به صید در روز شنبه بود. خداوند از بنی اسراییل خواسته بود که روز شنبه دست از کار و کسب و صید ماهی بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها این فرمان خدا را زیر پا گذاشتند و امر خدا را فراموش کردند، آنهم نه فراموشی حقیقی، بلکه نوعی بی اعتنایی به فرمان خداوند.
«فَلَمَّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السُّوءِ وَاَخذنَا الَّذینَ ظَلَموا به عذابِ بِئیس به ما کانوا یَفسُقون/ فَلَّما عَتَوا عَن مانُهوا عَنهُ قُلنا لَهُم کونوا قِرَدةً خاسِئین» (الاعراف،165)
اما هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند (لحظه عذاب فرارسید) و نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. هنگامی که در برابر آن چه از آن نهی شده بودند، سرکشی کردند به آنها گفتیم …. «به شکل میمونهایی طرد شده در آیید.»
در رابطه با این سرکشی از اوامر الهی و بی اعتنایی به آن تفسیر نمونه میگوید:
« … شک نیست که این فراموشی، فراموشی حقیقی که موجب عذر است، نبود، بلکه آن چنان بی اعتنایی به فرمان خدا کردند که گویی به کلی آن را فراموش نمودهاند.»(مکارم شیرازی،6/422)
به هرحال بنی اسراییل قانون شکنی کردند و به فرمان پروردگار بی اعتنایی کردند و مجازات آنها این شد که خداوند آنها را مسخ به میمون کرد. حال این مسخ به میمون چه جسمانی باشد و چه روحانی موضوع بحث ما نیست. مهم در این جا این است که عذاب خداوند این بار به صورت مسخ بر میمون شدن صورت پذیرفت. نکتهی بسیار مهم دیگری که ازاین ماجرا به دست میآید این است که بنی اسراییل خلافکاری را زیر پوشش کلاه شرعی انجام میدادند. بدین صورت که آنها روزهای شنبه راه حوضچهها را باز میکردند و ماهیان فراوانی همراه آب وارد آن جا میشد، سپس هنگامی غروب راه حوضچهها را میبستند و روز یکشنبه شروع به صید ماهی از حوضچهها میکردند. آنها ظاهراً روز شنبه صید نمیکردند اما این یک کلاه شرعی است که در واقع بر سر خود میگذاشتند و خداوند از همه مکارتر است. نظیر این جور کارها در جوامع امروزی هم فراوان است که در قالب شرع دست به عمل غیرشرعی میزنند و ظاهراً هم عمل خود را توجیه میکنند و چه بسا کسانی که دست به چنین خلافکاریهای به اصطلاح شرعی میزنند. از انسانیت فقط رنگ و روی آن را دارند و به واقع مسخ به میمون یا خوک شدهاند. چرا که عذاب خداوند نسبت به ستمگران جهان دور نیست!!
علامه طباطبایی در ذیل همین آیه میگوید:
«… مقصود از نسیان در این جا همین بی اثر شدن تذکرات است و در خود آیه دلالت هست بر این که نجات یافتگان از ایشان تنها همان اشخاصی بودهاند که نهی از منکر میکردند و خداوند مابقی ایشان یعنی مرتکبین صید ماهی در روز شنبه و آن کسانی که سکوت کرده بودند و تازه به دستهی اول اعتراض میکردند که چرا ایشان را موعظه میکنید همه را به عذاب خود هلاک کرده است.»(طباطبایی،8/385)
مطلب مهمی که علامه طباطبایی ذیل همین آیه عنوان میکند این است که:
« … آیهی شریفه دلالت میکند بر یک سنت عمومی الهی. نه این که این روش تنها اختصاص به بنی اسراییل داشته باشد و آن سنت این است که جلوگیری نکردن از ستم ستمگران و موعظه نکردن ایشان در صورت امکان و قطع نکردن رابطه با ایشان در صورت عدم امکان موعظه شرکت در ظلم است و عذابی که از طرف پروردگار در کمین ستمگران است در کمین شرکای ایشان نیز هست.»(همانجا)
از دیگر مخالفتهای با اوامر الهی داستان ناقهی صالح است که خداوند متعال به عنوان دلیل اعجاز پیامبری صالح به او داد. هنگامی که مردم خروج ناقه را از دل صخره های کوه دیدند زبان به اعترافگشودند و ایمانآوردند وحضرتصالحهم اوامر الهی را برآن ها خواندو اتمام حجت کرد.
1ـ ایمان به خدا داشته باشند.
2ـ آب را بین خود و شتر نصف کنند؛ یک روز برای خود و یک روز برای ناقه.
3ـ صدمه ای به شتر نزنند.
اما قوم صالح بعد از مدتی این اوامر الهی را فراموش کردند و به آن بی اعتنا شدند، خداوند هم به کیفر این عملشان همه را عذاب کرد.
«فَقَعروا النَّاقَةَ وَ عَتَوا عَن اَمرِ رَبِّهم وَ قالوا یا صالحُ ائتِنا به ما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ المُرسَلین / فَاَخَذتُهم الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فی دارِهِم جاثمِین» (الاعراف،78)
سپس ناقه را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: ای صالح، اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی آن چه ما را با آن تهدید میکنی بیاور /سرانجام زمین لرزه آنها را گرفت و صبحگاهان تنها جسد بی جانشان در خانههایشان باقی مانده بود. صاحب المیزان در تفسیر این آیه میگوید:
«… ایندلالت دارد بر این کهاینعذابکه مقصوداز آناستیصال و انقراض آن قوم بوده اثرکفروظلمی بوده است که نسبت به آیات خداروامیداشتند.»(طباطبایی،8/230)
7ـ منع مردم از ذکر نام خدا
منع مردم از ذکر نام خدا به هر نحو و با هر وسیله از گناهان بسیار بزرگی است که میتواند عذاب دنیوی خداوند را شامل شود.«وَ مَن اَظلَمُ ممِن مَّنعَ مَساجِدَاللهِ اَن یُذکَرَ فیهَا اسمَهُ وَ سَعی فی خرابها اُولئِکَ ما کانَ لهَم اَن یَدخُلوها اِلَّا خائِفینَ لَهُم فی الدُّنیا خِزیٌ وَ لَهُم فی الآخِرةِ عَذابٌ عَظیم» (البقره،114)
چه کسی ستمکار تر از کسانی است که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری میکنند و سعی در ویرانی آنها دارند؟ شایسته نیست آنان جز با ترس و وحشت وارد این کانونهای عبادت شوند. بهرهی آنها در دنیا رسوایی و در سرای دیگر عذاب عظیم است
هر چند در شأن نزول این آیه، اقوال مختلفی است که آن را به یهود و مسیحیت و مشرکین مکه منسوب میکند، اما بدون شک آیه، مفهوم وسیع و گسترده ای دارد و به زمان و مکان معینی محدود نمیشود. همانند سایر آیاتی که در شرایط خاصی نازل گردیده، اما حکم آن در همهی قرون و اعصار ثابت است، بنابراین هر کس و هر گروه به نوعی در تخریب مساجد الهی بکوشند و یا مانع از آن شوند که نام خدا و عبادت او در آن جا انجام گیرد مشمول همان رسوایی و همان عذاب عظیم است که در آیه اشاره شد.
تفسیر نمونه در این باره میگوید:
«توجه به این نکته نیز لازم است که جلوگیری از ورود به مسجد و ذکر نام پروردگار و کوشش در تخریب آن تنها به این نیست که مثلاً با بیل و کلنگ ساختمان آن را ویران سازند، بلکه هر عملی که نتیجهی آن تخریبمساجد و از رونق افتادن آن باشد، نیز مشمول همین حکم است.»(مکارم شیرازی،1/411)
بنابراین منع مردم از رفتن به مساجد و تخریب مساجد با وسایل فرهنگی به هر نوعی و وسیلهای ظلمی بزرگ است و خداوند وعده کرده است که مرتکبین به آن را در دنیا خوار و در آخرت به عذابی بزرگ معذب کند.
8ـ عمل قوم لوط
قرآن مجید یکی از اعمال بسیار زشتی که باعث عذاب دنیوی دانسته، عمل شنیع «لواط» است. از آیات قرآن و همچنین از روایات بر میآید که اولین قومی که دست به این عمل شنیع زدند، قوم لوط بودند. در این باره قرآن مجید میفرماید:«وَ لوطاً اِذ قالَ لِقَومِهِ اَتأتونَ الفاحِشَةَ مَا سَبَقکُم بهِا مِن اَحدٍ مِنَ العالمَین» (الاعراف،80)
و لوط به قومش میگفت آیا عمل ناشایستی را مرتکب میشوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشدستی نکرده است؟
از این جمله «ما سبقکم بها من احد من العالمین» معلوم میشود در این عمل شنیع قوم لوط بر همه سبقت جسته و قبل از آنها کسی به چنین عملی دست نیازیده بودو تاریخ پیدایش چنین عملی منتهی به همین قوم میشود. (رک:طباطبایی،15/226)
این عمل زشت به حدی بینشان شیوع یافت که حتی در مجامع خود این عمل را بی هیچ پروایی انجام میدادند. این عمل زشت کم کم در میانشان به صورت یک سنت قومی در آمد و عامهی مردم بدان مبتلا شدند، و چنان شد که قوم لوط به عنوان نماد فساد جنسی در جهان شهره شدند. کار آنها به آن جا کشید که به هنگام شنیدن خبر ورود میهمانانی به خانهی لوط در خانهی او صف کشیدند و طلب کامیابی از میهمانان لوط کردند. حضرت لوط پیشنهاد ازدواج با دخترانش را به آنها داد و بدین طریق خواست که آنها راه صحیح شرعی را انتخاب کنند.
« … یَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَّشِید» (هود،78)
… ای قوم من این دختران من برای شما پاکیزه و نیکوترند. از خدا بترسید و مرا نزد میهمانان خوار و سرشکسته مکنید. آیا در میان شما یک مرد خیرخواه رشید نیست.
اما آنها چنان در فحشاء و فساد خود غوطه ور بودند که دیگر اعتنایی به زنان نمیکردند.
«قَالوا لَقَد عَلِمتَ مَا لَنا فی بَناتِکَ مِن حَقٍّ وَ اَنَّک لَتعلَمُ مَا نُرِید» (هود،79)
گفتند ما را رغبت و میلی به آن دختران نیست و تو به خوبی میدانی که مطلب ما چیست؟
فحشا نه تنها در میان مردان شایع شده بود، بلکه به ناچار زنان نیز بدان مبتلا شده بودند. حضرت لوط، آنها را به تقوای الهی و ترک فحشا و بازگشت به راه فطرت دعوت میکرد و ایشان را بیم میداد، ولی جز بر سرکشی ایشان نیفزود و لوط را تهدید کردند که از شهر خودبیرونخواهند کرد.
«وَ ما کانَ جوابَ قَومِهِ اِلاَّ اَن قالوا اَخرِجوهُم مِن قَریتکُم اِنهَّم اُناس یَتَطهَّرون (هود،82)»
پاسخ آنها نبود جز آن که گفتند او را از شهر بیرون کنید که او و پیروانش مردمی هستند که این کار را پلید دانسته و از آن تنزه میجویند.
قوم لوط این عمل زشت را دانسته انجام میدادند و به عبارتی عالماً و عامداً نسبت به دستورات حق بی اعتنایی میکردند و دلیل بر این مطلب صحبت لوط با آنهاست که قرآن میفرماید:
«وَ لوطاً اذ قالَ لِقومه اتانون الفاحشه وانتم تبصرون» (النحل،54)
و لوط به قومش گفت: آیا شما با آن که بصیرت به زشتی عمل خود دارید، باز مرتکب چنین کار منکری میشوید.
به هرحال قوم لوط دانسته دست به عمل بسیار زشتی زدند، نصایح پیامبر خدا را نپذیرفتند و کارشان به آن جا رسید که به لوط گفتند:
« ...فَما کانَ جوابَ قَومِهِ اِلاَّ اَن قالوا ائْتِنا به عذابِ اللهِ اِن کُنتَ مِنَ الصَّادقین» (العنکبوت،29)
قوم لوط جز آن که به طعنه گفتند اگر راست میگویی، عذاب خدا را بر ما نازل کن به او جوابی ندادند.
در این جا بود که حضرت لوط از خداوند پیروزی بر قوم فاسد را خواهان شد و «قال رب انصرنی علی القوم المفسدین»
و خداوند هم سرنوشت این قوم را به صورتی قاطع و کوبنده و بسیار عبرت انگیز بیان میکند و میفرماید: «فَأَخَذَتهُم الصَّیحَةُ مُشرِقین» (الحجر،73)
باری قوم لوط به هنگام طلوع آفتاب به صیحه ی آسمانی هلاک شدند.
به این اکتفا نشد، بلکه شهر و دیار آنها زیر و زبر ساخته «فَجعلنا عالیها سافِلَها … »(الحجر،74)
این مجازات نیز برای آنها کافی نبود و به دنبال آن بارانی از سنگ بر سر آنان فرود آمد «… وَ اَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل» (الحجر،74)
و بدین ترتیب قوم لوط مستوجب عذابی سخت در دنیا شدند، هرچند عذاب اخروی آنها بسیار سختتر است. قرآن مجید بعد از بیان سرگذشت قوم لوط و عذاب آنها میفرماید: ان فی ذلک لآیه للمؤمنین (الحجر،77) همانا در این عقوبت اهل ایمان را آیت و عبرت است. عبرت است تا بدانند عاقبت این اعمال زشت چیست؟ عبرت است از این جهت که این عمل زشت نه محدود به قوم لوط میشود و نه کسی و جامعه ای ایمنی از عذاب خداوند دارند. خداوند به جان پیامبرش قسم میخورد که این مردم دنیا همیشه مست شهوات نفسانی خواهند بود. «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون» (الحجر،72). قوم لوط فقط نمونه ای از فساد جنسی بود که مثال زده شد و مردم دنیا در هر زمان و مکان که مرتکب چنین اعمال شنیعی شوند، عذاب خداوند نسبت بهآن ها دور نخواهدبود « … وَ ماهِیَ مِنَ الظَّالمینَ به بعیدٍ.»(هود 83)
9- ظلم
در بسیاری از آیات قرآن از ظلم به عنوان عاملی که باعث نزول عذاب دنیوی میشود، نام برده شده هم چنان که امتهای پیشین، بعضی به خاطر ظلم نابود شدند. ظلم لفظی عام است و شامل تقسیمات فراوانی میشود. هم چنان که شرک یکی از اصناف ظلم است. در کتاب صحیح بخاری باب ایمان حدیثی از عبدالله بن مسعود (باباسیلا،112) آمده است.هنگامی که آیهی «اَلَّذینَ آمَنوا وَ لَم یَلبِسوا اِیمانَهُم به ظلم…»(الانعام،82) نازل شد اصحاب از پیامبر سؤال کردند چطور ایمان به ظلم ملبس میشود، پیامبر اکرم فرمودند این طور معنا نمیشود، مگر شما نشنیدید که لقمان به فرزندش میگفت «… اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیم» (لقمان،13) و به این ترتیب پیامبر اسلام ظلم را در آیه به معنای شرک گرفتند ومی توان گفت: لفظ ظلم لفظی عام است و شرک از اصناف آن است.
در آیات زیادی از ظلم به عنوان سبب هلاک امتها یاد شده است. هم چنان که خداوند میفرماید:
«وَ لَقٌد اَهلَکنَا القُرونَ مِن قَبلکُم لَمَّا ظَلَموا» (یونس،13)
و چه بسیار از پیشینیان شما که به خاطر ظلم کردنشان هلاک کردیم.
محمدبن جریر طبری ذیل همین آیه میگوید:
«لما اشرکوا و خالفوا امرالله و نهیه» (طبری،7/97)
خداوند در آیات متعدد دیگر دربارهی ظلم میفرماید:
«وَ تِلکَ القُری اَهلَکنهُم لَمَّا ظَلَموا» (الکهف،59)
این دهکدهها هنگامی که ستم کردند، هلاکشان کردیم و برای هلاک کردنشان موعدی نهادیم
بنابراین آن چه از آیات قرآن برداشت میشود، این است که اولاً ظلم واژه ای عام است و شامل انواع و اقسام مختلف آن میشود و ثانیاً این که ظلم به هر صورتش سبب نزول عذاب دنیوی خداوند میشود هم چنان که چه بسیار اقوام پیشین که به خاطر ظلمشان نابود و تباه شدند.
«فَقُطِعَ دابِرُ القَومِ الَّذینَ ظَلَموا وَ الحَمدُللهِ رَبِّ العالمین» (الانعام،45)
ما در این جا به شرح و توضیح دو مورد از مصادیق ظلم که ارتکاب آن باعث نزول عذاب دنیوی میشود، میپردازیم.
10- ربا و خوردن مال مردم
خداوند قوم بنی اسراییل را به خاطر ظلم کردن و جلوگیری آنها از راه خدا و همچنین به خاطر گرفتن ربا مجازات کردو مجازاتشان این گونه بود که روزیهای حلال را بر آنها تحریم کرد.«فَبِظُلمٍ مِنَ الَّذینَ هادو حَرَّمنا عَلَیهم طَیباتٍ اُحِلَّت لّهُم وَ بِصدِّهِم عَن سَبیلِ اللهِ کَثیراً/ وَ اَخذِهِم الرِّبوا وَ قَدنُهُو عَنهُ وَ اَکْلِهِم اَموالَ النَّاسِ بِالباطِلِ وَ اَعتَدنا لِلکافِرینَ مِنهُم عَذاباً اَلیماً» (النساء،160 و 161)
به خاطر ظلمی که از یهود صادر شد و نیز به خاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدابخشی از چیزهای پاکیزهرا که بر آنها حلال بود، حرام کردیم. / و همچنین به خاطر ربا گرفتن در حالی که از آن نهی شدهبودند و خوردناموال حرام بهباطل و برای کافرانآن ها عذابدردناکی آمادهکرده ایم.
« … البته این تحریم یک نوع تحریم تشریعی و قانونی بوده، نه تحریم تکوینی. یعنی این مواهب در دست آنها به طور طبیعی قرار داشته، اما شرعاً از خوردن آن ممنوع بودند.»(مکارم شیرازی،4/209)
در ماهیت این تحریم میان مفسران بحث است. مجمع البیان دراین باره سه نظریه را میآورد:
1ـ گروهی بر آنند که تحریم چیزهایی که خدا در این آیهی شریفه و دیگر آیات بیان میکند گوشه ای از کیفر خدا بر زشتکاری یهود بوده.
2 ابوعلی میگوید: این تحریم برای ستمکاران، کیفر بود و برای دیگران مصلحت.
3ـ ابوهاشم میگوید: این تحریم تنها به خاطر مصلحت بود، اما این مصلحت هنگامی پدید آمد که آنان به گناه و ستم دست یازیدند و به همین جهت میتوان گفت که منشأ تحریم بیدادگری آنان بود، اما ماهیت این تحریم، مصلحت بود و نه کیفر. (طبرسی، 3/462)
به هر حال آن چه از آیات مذکور و دیگر آیات به دست میآید، این است که خود ربا فی نفسه باعث نابودی و هلاکت جوامع میشود. چرا که رواج ربا باعث فلج شدن بازار اقتصادی یک جامعه میشود، اگر چه رواج ربا باعث ثروتمند شدن معدود کسانی میشود که ربا میگیرند، اما این به قیمت به فلاکت و خانه نشین شدن افراد بسیاری در جامعه میشود. آمده است که یکی از عوامل دشمنی هیتلر، با یهودیان این بود که قوم یهود در کشور آلمان با رواج ربا اقتصاد کشور آلمان را دچار بحران کرده بودند و هیتلر عامل این بحران اقتصادی را وجود یهودیان رباخوار میدانست و به همین خاطر برای حل این بحران معتقد بود که یهودیان باید از قلمروی سرزمینش اخراج کند تا معضل اقتصادی آلمان تا حدی بهبود یابد.
بنابراین خداوند متعال که از همهی اسرار نهان و آشکار انسانها با خبر است و سعادت و شقاوت انسانها را بهتر از خود انسانها میداند، با تحریم ربا و قرار دادن عذاب دنیوی و اخروی برای آن درصدد جلوگیری کردن از انجام این عمل بسیار زشت است. شاید چون ربا در رابطه با مسایل اقتصادی و خوردن و آشامیدن است، خداوند هم عذاب دنیوی آن را تحریم خوردنیهای پاک قرار داده است. که البته این تحریم خوردنیهای پاک میتواند به صورتهای گوناگونی برای همهی ملتها در هر زمان و مکان انجام گیرد.
در ادامهی آیه بعد از نهی از ربا از نهی خوردن مال مردم سخن رفته است.
همان طور که ربا عالم عذاب الهی بر قوم بنی اسراییل شد، از دیگر عواملی که باعث این عذاب میشود، همان خوردن مال مردم است که زشتترین نوع آن خوردن مال یتیم است. خداوند در این رابطه میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا» (النساء، 10)
کسانی که اموال یتیم را از روی ظلم و ستم میخورند، تنها آتش میخوردند و به زودی به آتش سوزانی میسوزند
تفسیر نمونه ذیل این آیه میگوید:
« … علاوه بر این که آنها در همین جهان در واقع آتش میخوردند، به زودی در جهان دیگر، داخل در آتش برافروخته ای میشوند که آنها را به شدت میسوزاند.» (مکارم شیرازی، 3/281)
تفسیر برهان روایتی از امام ششم میآورد که ایشان فرمودند
«هر کس ظلمی به کسی کند خداوند فردی را مسلط میکند که نسبت به او و بر فرزندان او همان ظلم و ستم را انجام دهد.»(همان)
البته توضیح این مطلب در این جا ضروری است که خداوند به هیچ وجه به هیچ کس ظلم و ستم نمیکند بلکه این ظلم و ستم به این صورت انجام میگیرد که کارهایی که افراد در اجتماع مرتکب میشوند، تدریجاً شکل یک سنت به خود میگیرد و به نسلهای آینده منتقل میشود. بنابراین آنهایی که اساس ظلم وستم بر ایتام و خوردن مال آنها و دیگر مردم را پایه میگذراند بالاخره روزی این بدعت دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت و اگر این به خداوند نسبت داده میشود، به خاطر آن است که تمام آثار تکوینی و خواص علت و معلول به او منسوب است.
به هرحال، خوردن مال مردم و از آن بالاتر، خوردن مال یتیم آثار وضعی بسیار بدی در دنیا و جزای بسیار شدیدتری در آخرت دارد. به همین خاطر است که خداوند، خوردن مال یتیم را به خوردن آتشتشبیهکردهاستکه در واقع میخواهدچهره ی باطنی اینعملزشترا به مردم معرفی کند.
11- کم فروشی
کم فروشی و به عبارت امروزی فساد اقتصادی از عوامل مهم نزول عذاب دنیوی بر قوم شعیب بود.شهر مدین شهری بسیار آباد بود. بیشه ای بود که درختان خرم و نهالهای سبز و با صفا آنان را پوشانیدهبود. اما اهل آن به جای آن که شکر خدای تعالی را به جای آورند و از دستورات پیامبرشان، شعیب اطاعت کنند راه کفر و نافرمانی وفساد اقتصادی را پیش گرفتند و خداوند هم به خاطر این عملشان آنها را عذاب کرد. حضرت شعیب ابتدا مردم را به پرستش خداوندو ترک بتها دعوت کرد.
«… قالَ یا قَومِ اعبُداللهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرهُ قَدجاءَتکُم بَیِّنةٌ مِن رَبِّکُم» (الاعراف،85)
دعوت دوم شعیب مربوط به امور اقتصادی و اجتماعی است و آن این است که: پیمانه و ترازو را درست بدارید و اجناس مردم را «در وقت معامله» کم ندهید.
« … فَاوفوالکَیلَ وَ المیزانَ وَ لا تَبخَسوا النَّاسَ اَشیاءَهُم» (الاعراف،85)
دعوت دیگر حضرت شعیب که در زمین فتنه و فساد نکنید، بعد از آن که اصلاح گردید که این برای شما بهتر است.
«… وَلا تُفسِدوا فی الاَرضِ بَعدَ اصلاحها ذلِکُم خَیرٌلَکُم اِن کُنتُم مُؤمنین» (الاعراف،85)
که بنا به نظر صاحب المیزان مقصود از فساد در زمین، گناهانی است که باعث سلب امنیت در اموال و اعراض و نفوس اجتماع میشود. (طباطبایی،8/194)
و دعوت چهارم شعیب این بود که: بر سر راه مردم منشینید تا مردم را بترسانید و هر کس را که ایمان دارد از راه خدا باز دارید و آن را ناهموار و ناهنجار شمارید.
«وَ لا تَقعُدوا به کلِّ صِراطٍ توعِدونَ وَ تَصُدونَ عَن سَبیلِ اللهِ مَن آمَنَ بِهِ وَ تَبغونَها عِوَجاً … »(الاعراف،86)
اما پاسخ اشراف و مستکبران قومش این بود:
«قالَ الملاءُ الَّذینَ اسْتکبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرجنَّکَ یا شُعیبُ وَالَّذینَ آمَنوا مَعَکَ مِن قَریَتنا اَو لَتَعودُنَّ فی مِلَّتِنا… »(الاعراف،88)
یا باید دست از دین توحید برداری هم خودت و هم پیروانت یا از شهر و دیارمان بیرون خواهیم کرد.
در سورهی هود حضرت شعیب از میان همهی بدیهای قوم خود، معصیت کم فروشی را ذکر کرده و این نشان میدهد که این عمل زشت مابین آنها شیوع داشته و در آن افراط میکرده اند.
«وَ یا قَومِاَوفوا المِکیالَوَالمیزانَبِالقسطِوَ لاتَبخَسواالنَّاسَاَشیاءَهُم وَلا تَعثَوا فی الَارضِمُفسِدین (هود،85)»
ای قوم در سنجش وزن و کیل عدالت کنید و به مردم کم نفروشید و در زمین به خیانت و فساد برنخیزید.
به هرحال قوم شعیب هم به مثل اقوام معذب دیگر پیامبر خدا را تکذیب کردند و دست از عمل زشت کم فروشی برنداشتند. خداوند هم شعیب و اهلش را از عذاب ایمن داشت و قوم او را چنان عذابی داد که صبحگاهان همه را به زانو در آمده دیدند.
«وَ لَما جاءَ اَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَالَّذینَ آمَنوا مَعَهُ بِرَحمةٍ مِنَّا وَ اَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَموا الصَّیحَة فَاصبَحوا فی دِیارِهِم جاثمین.»(هود،94)
نتیجه گیری:
بعضی از اعمال بد انسانها نه تنها عقوبت اخروی دارد بلکه خدای متعال برای انها در همین دنیا نیز عقوبت در نظر گرفته است وعده عذاب خدا فقط مخصوص اقوام پیشین نیست بلکه مردم عالم در هر زمان و مکان اگر بعضی از اعمالی که خداوند نهی فرموده انجام دهند به هیچ وجه ایمنی از عذاب نیستند، هر چند که خداوند حکیم است و تدبیر امور عالم و آدم را بر اساس حکمت خود انجام میدهد و کسی را یارای شناخت حکمت او نیست، اما یک اصل قطعی است و ان اینکه:وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لشدید 7
منابع
قرآن کریم ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات سروش، 1371 ش 1- ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار المعرفه 1415 ق.
2- الحویزی العروسی، علی، نورالثقلین، قم، دفترتبلیغات اسلامی، 1383 ق.
3- باباسیلا، سعید محمد، اسباب هلاک الامم السالفه، عربستان، الوفاء 1417 ق.
4- دشتی، محمد، ترجمه و شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات ملاصدرا 1380 ش.
5- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات لالفاظ القرآن الکریم، بیروت، دارالفکر، بی تا.
6- شیخ صدوق، محمد، کتاب الخصال، تهران، صدرا 1363 ش.
7- طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات ادیب 1380 ش.
8- طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران، انتشارات ناصر خسرو 1378 ش.
9- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، المکتبة العلمیة، 1408 ق.
10-کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه،1363 ش.
11-مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه،1369 ش.
/ج