نخستین دیوها

بنابر گزارش شاهنامه کیومرث، نخستین شاه ایرانی، پادشاهی را در چکادِ کوه به دست گرفته و همراه با فرزندان خود در دل کوه ها جای می گیرد. زندگی این دوران، آرمانی و پردیسی است. دد و دام زیر فرمان کیومرث هستند و او فرزندی خوب
پنجشنبه، 24 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نخستین دیوها
نخستین دیوها

نویسنده: دکتر آرش اکبری مفاخر




 
بنابر گزارش شاهنامه کیومرث، نخستین شاه ایرانی، پادشاهی را در چکادِ کوه به دست گرفته و همراه با فرزندان خود در دل کوه ها جای می گیرد. زندگی این دوران، آرمانی و پردیسی است. دد و دام زیر فرمان کیومرث هستند و او فرزندی خوب روی و فرخنده به نام سیامک دارد. در برابر کیومرث تنها دشمن او، اهریمن، قرار دارد. او نیز همانند کیومرث فرزندی به نام خزوران دارد( ماه فروردین روز خرداد: 19؛ آثارالباقیه:‌100).
به گیتی نبودش کسی دشمنا
مگر در نهان ریمن آهَرمَنا
به رشک اندر آهَرمن بدسگال
همی رای زد تا بیاگند یال
یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
دلاور شده با سپاهی بزرگ
(شاهنامه: 1/ 22/ 19-21)
فرزند اهریمن سپاهی می آراید و در آرزوی به دست آوردن تاج و تخت کیومرث روی به ایران می نهد. سیامک از هجوم دیوبچه آگاهی یافته و به مقابله با او می پردازد. در این نبرد سیامک به دست خزوران دیو کشته می شود و بدین ترتیب نخستین کردار اهریمنی، مرگ، در شاهنامه پدیدار می شود:
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
دو تا اندر آورد بالای شاه
فگند آن تن شاه زاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک
سیامک به دست خزوران دیو
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو
(1/ 23/ 33-35)
پس از هجوم اهریمن و دیوان و کشته شدن سیامک نبرد کیومرث رنگی خدایی و آیینی به خود می گیرد.سروش، پیک اهورامزدا، برای کیومرث پیام می آورد که:
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بدکنش دیو، روی زمین
بپرداز و پردخته کن دل ز کین
(1/ 24/ 45-46)
اهورامزدا از کیومرث می خواهد روی زمین را از دیوان خالی کند. کیومرث با « برترین نام یزدان»(شاهنامه: 1/ 24/ 48؛ تاریخ بلعمی: 76) به نبرد با دیوان می پردازد، آنان را شکست می دهد و روی زمین را از وجود دیوان پاک می کند.
با توجه به این گزارش شاهنامه درمی یابیم که دیوان نظام حکومتی یعنی فرمان روا، سپه سالار و سپاه جنگی داشته و از انسان ها نیرومندتر بوده اند. این قوم انسان وار که به دیوان مشهورند با هجوم به سرزمین کیومرثیان جنگ و خون ریزی را بنیاد می نهند. با این هجوم بین ایران که در میانه ی جهان قرار دارد( Bundahi#n: 8. 3؛ دیباچه ی شاهنامه ی ابومنصوری: 120)(1) و اقوام بیرون از سرزمین ایران، اهریمن و دیوان، نبردی آغاز می گردد و پس از آن حضور دیوان در سرزمین ایران پررنگ می شود. آنها که پیوسته با ایرانیان در جنگ و گریزند گاهی پیروز شده و گاه شکست می خورند.
این گزارش شاهنامه بازمانده ای از کردار زردشت یعنی خواندن دعای اَهونَوَر(ahunawar)برای شکست دیوان، تهی کردن زمین از آنها و فرستادن دیوان به زیرزمین است.
در کهن ترین روایات ایرانی آمده است که نخست اهریمن با دیوان از سرزمین های باختری (شمال)(2)( وندیداد: 19. 1)؛ جایگاه تاریکی (ائوگمدیچا: 28) به جنگ روشنایی برمی خیزد(Bundahi#n: 4. 10) و آسمان را با تاریکی می آمیزد(وزیدگی های زادسپرم: 1. 33). کیومرث در تاریکی بیکران می افتد(D#nkard: 9. 32. 10). اهریمن هزار دیو مرگ کردار بر کیومرث می فرستد و او را می کشد(Bundahi#n: 4. 24). پیکر کیومرث در دره ی البرز فرو می افتد. دیوان به دشمنی خود ادامه داده و در اندیشه ی از بین بردن پیکر او هستند. امشاسپندان از پیکر کیومرث نگهبانی کرده و به نبرد با اهریمن و دیوان می پردازند( دستنویس م.او 29: 8. 15-27؛ روایات داراب هرمزدیار: 1/ 256-257).
دیوان انسان روی سرزمین ایران را به تصرف خود درآورده و در آن زندگی می کنند، بر زمین راه می روند و برتری و چیرگی خود را بر انسان ها ثابت می کنند. آنها در برابر چشمان مردان زنان را از شوهرانشان می ربایند و بی آنکه به زاری و خروش انسان ها اهمیتی بدهند با زنان آنها می آمیزند. این چیرگی تا ظهور زردشت ادامه می یابد. زردشت با اصلاحات دینی خود دیوان را از سرزمین ایران بیرون می راند. او با خواندن دعای اهونور آنها را به زیرزمین می فرستد( یسنا: 9. 15؛ یشت: 19. 80) و دیوان به ژرفای تاریکی، دوزخ سهمناک، می گریزند( وندیداد: 19. 47). این داستان با شرح بیشتری در متون پهلوی آمده است:
بنابر گزارش دینکرد( 44. 4. 7؛ 6-7. 2. 5)دیوان پیش از زردشت آشکارا بر روی زمین زندگی می کنند، آشکارا زنان را از مردان می ربایند و با آنان می آمیزند. دیوان در برابر شکایت مردمان با آنها ستم کارانه تر رفتار می کنند. با ظهور زردشت، اهریمنِ‌ پرمرگ همراه با دیوان برای نابودی او از سرزمین های شمالی به سوی ایران می تازد. زردشت اهونور را می سراید و دیوان را بهت زده باز می گرداند. او در این رویارویی سنگ بزرگی را که از اهورامزدا دریافت کرده در دست دارد. این سنگ، مینو و نماد دعای اهونور است. پس از خواندن این دعا همه ی دیوان به زیر زمین می روند و پنهان می شوند.
این اندیشه به متون عربی و فارسی نیز راه می یابد. شهرستانی بیان می دارد که دیوان برای کشتن زردشت به سوی او می روند. زردشت با آگاهی از این کار به خواندن دعا و زمزمه می پردازد و آب نثار می کند. دیوان شکست خورده، می گریزند و از مردم پنهان می شوند( الملل و النحل: 204).
همانگه یکی در ز وستا و زند
بخواند و برآورد بانگ بلند
چو دیوان شنیدند گفتار او
رمیدند یکسر ز پیکار او
به زیرزمین جمله پنهان شدند
همه جادوان زار و لرزان شدند
یکی بهره مردند بر جایگاه
دگر بهره گشتند زنهار خواه
(زراتشت نامه: 719-722)
در گزارش تاریخ بلعمی( 76، 87) کیومرث به کوه دماوند کوچ می کند و در آنجا خانه ها و شهرها می سازد. کیومرث که مردی نیکوروی و دارای نیت نیک است، دیوان را که پیش از او در آنجا زندگی می کرده اند با فرّه ایزدی از سرزمینشان بیرون می کند. اسلحه ی او چوبی بزرگ و فلاخنی است که نام خداوند بر آن نوشته شده است. کیومرث دیوان را با سنگ فلاخن و ذکر برترین نام خداوند شکست می دهد (یادآور سنگ اهورایی زردشت و دعای اهونور در دینکرد) و همه ی دیوان آن سرزمین را ترک می کنند. هوشنگ و تهمورث نیز در پادشاهی خود دیوان را از شهرها و از میان مردمان بیرون می رانند و آنها را به بیابان ها و دریاها می فرستند. این گزارش بلعمی یادآور نبرد زردشت با اهریمن و دیوان است که در آن زردشت با چوب نُه گره و سنگ بزرگی که در دستان خود می چرخاند آنها را دور می کند( وندیداد: 14. 9؛ 19. 4). در گزارش تاریخ طبری( 1. 116، 118)هوشنگ بر اهریمن و سپاهیانش پیروز می شود و با آنها پیمان می بندد که از میان مردم خارج شوند، اما پس از مرگ هوشنگ آنها دوباره به میان مردم باز می گردند.
در گزارش ثعالبی( غررالسیر: 6) نیز هوشنگ که در سرزمین هند زندگی می کند به سرزمین های دیگر لشکر می کشد و همه را فرمان بردار خود می کند. او نسبت به نیکان، مهربان و در برابر تباه کاران، بدکرداران، پیروان بدی و دیوان سختگیر است. هوشنگ در لشکرکشی های خود به سرزمین های همسایه بر دیوان چیره شده و آنها را از آمیزش با مردم باز می دارد. او پس از کشتن گردن کشان و سردان دیوان از بازماندگان پیمان استوار می گیرد که به مردم آزار نرسانند. دیوان نیز به ناچار به بیابان ها و سرزمین های دور می گریزند و به درون غارها و کوه ها پناه می برند. این جدایی دیوان از انسان ها تا هنگام مرگ هوشنگ ادامه می یابد. با مرگ هوشنگ دیوان دوباره به میان مردم باز می گردند.
وراوینی( مرزبان نامه: 147، 176، 179-181)با نگاهی تمثیلی این داستان را با نام « دیو گاوپای و دانای نیک بین» بیان می کند. گزارش او به خوبی یادآور گزارش متون پهلوی است:
در روزگاران گذشته دیوان آشکارا بر روی زمین می گشته و با آدمیان رفت و آمد و آمیزش می کردند. آنها مردم را گمراه کرده، از راه حق باز می گرداندند و دروغ را در چشم مردم می آراستند تا اینکه در سرزمین بابل مردی دین دار در کوهی جای می گیرد و به عبادت می پردازد و مردم را به راه خداپرستی دعوت می کند. مردم از دیوان روی برمی گردانند... دیو گاوپای، سرکرده ی دیوان، به همراه دیگر دیوان به نزد مرد دینی آمده و او را به مناظره دعوت می کند به این شرط که اگر دیو گاوپای در این مناظره شکست خورد، دیوان دنیای آبادان را رها کنند، خانه های خود را در گودی های زمین بسازند، در غارها به زندگی بپردازند و از آمیزش و ارتباط با آدمیان دوری کنند، اما در صورت پیروزی دیو گاوپای بر مرد دینی، او را بکشند. پس از مناظره ای طولانی دیو گاوپای شکست می خورد. دیوان از روی زمین فرار می کنند و با ناامیدی و زیان به زیر زمین می روند، در مغاک ها و گودال ها خانه می سازند و شر آمیزش آنها با انسان ها به پایان می رسد.
پس از مرگ کیومرث، هوشنگ و تهمورث به کین خواهی او شروع به کشتن دیوان می کنند(Bundahi#n: 33. 1). کیومرثیان چیرگی نظامی خود را بر سرزمینشان ایران تثبیت می کنند. دیوان به سرزمین های دور اطراف ایران رفته و در دل کوه ها و خانه های زیرزمینی زندگی می کنند. هوشنگ دو سوم از دیوان مازندری را برمی اندازد، اما با مرگ او دیوان بازمانده دوباره به ایران و میان مردمان باز می گردند و دست به ویرانگری می زنند. هنگامی که تهمورث زیناوند؛ دارنده ی سلاح( یشت: 19. 26، 28) به پادشاهی می رسد، مبارزات خود را با دیوان آغاز می کند:
جهان از بدی ها بشویم به رای
پس آنگه کنم در کیی گرد پای
ز هر جای کوته کنم دست دیو
که من بود خواهم جهان را خدیو
(شاهنامه: 1/ 35/ 5-6)
چیرگی تهمورث بر دیوان تا آنجا پیش می رود که اهریمن، سرکرده ی دیوان، را زیر فرمان خود درآورده و همانند اسبی بر او سوار می شود و کرانه های جهان را می پیماید( یشت: 19. 28-29؛ 19. 1. 7:D#nkard).
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی
(شاهنامه: 1/ 36/ 27-28)
تهمورث دیوبند(شاهنامه: 1/ 35/ 1) با چیرگی دوباره بر دیوان، آنها را از سرزمین ایران بیرون می راند و بر هفت کشور پادشاه می شود. او پس از تسلط نظامی بر دیوان، تثبیت فرمان روایی خود بر سرزمین ایران و گسترش قدرت نظامی آدمیان و تصرفات آنها به آباد کردن طبیعت و رام کردن دد و دام می پردازد. دیوان به ناچار به سرزمین های دورتر کوچ کرده و در کوه ها شروع به بازسازی قدرت نظامی و هویت فرهنگی خود می کنند.
بارزترین نکته در جامعه ی دیوان نظام فرهنگی آنهاست. چیرگی نظامی تهمورث بر دیوان باعث انتقال فرهنگ آنها به انسان ها می شود. برجسته ترین ویژگی فرهنگی دیوان که نمودار تفکر و بازتاب اندیشه ی آنهاست داشتن نظام نوشتاری؛ هفت گونه دبیری است( ائوگمدئچا: 93). این نظام نوشتاری بیانگر سطح فکری گسترده و اندیشمندی والای آنهاست:
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را چو خورشید بفروختند
نبشته یکی نه، چه نزدیک سی
چه رومی و چه تازی و پارسی
چه سغدی و چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن، کجا بشنوی
(شاهنامه: 1/ 37/ 42-45)
تهمورث بر پشت اهریمن کرانه های آسمان را می پیماید تا اینکه اهریمن از ترس تهمورث بر فراز البرزکوه آگاه شده و از فرمان او سرپیچی می کند. او تهمورث را از پشت خود بر زمین انداخته، می بلعد و به دوزخ می برد( دستنویس م.او29: 3. 7-33؛ روایات داراب هرمزدیار: 1/ 313/ 6-5؛ Per#ian Riv#yats). بلعیده شدن تهمورث نقطه ی آغازی برای حضور گسترده ی اهریمن و دیوان در سرزمین ایران است.
با توجه به بررسی انجام شده درمی یابیم که دیوان موجوداتی انسان گونه هستند. آنها بر دو پای خود ایستاده و از دستان خود بهره می گیرند. در زیستگاه خود دارای جامعه، فرهنگ و تمدنی به مراتب پیشرفته تر از انسان ها می باشند تا آنجا که فرهنگ و تمدن بشری مدیون آنهاست.
در یک نگاه کلی انسان دوران آغازین شاهنامه سرشتی بسیار نیک و به دور از آزار دیگر موجودات دارد. کیومرث پادشاهی طبیعت، حیوانات و انسان ها را برعهده دارد. طبیعت، انسان و حیوانات همگی با هم همدل و یک رای هستند و با آرامش در کنار هم زندگی می کنند. این ویژگی ها بیانگر زندگی ابتدایی انسان های نخستین است که در آن انسان به عنوان جزیی از طبیعت نیک دارای یک زندگی آرمانی و پردیسی است. در مقابل، جامعه ی اهریمن و دیوان دارای ذاتی شرور و آلوده به بدی ها هستند. آنها برای پیشبرد هدف های خود و افزودن به سرزمینشان به کشتن انسان ها روی آورده و دست تجاوز به سرزمین دیگران دراز می کنند. این کردار دیوان بیانگر جدایی آنها از طبیعت و سرشت نیک جامعه ی ابتدایی و حرکت به سوی تمدن است.
در گزارش اوستا، دینکرد و شاهنامه دیوان کسانی هستند که از سوی شمال و بیرون از مرزهای ایران به این سرزمین و ساکنان آن می تازند. آنها در پایان شکست خورده، از سرزمین ایران رانده می شوند و به زیر فرمان آدمیان درمی آیند، اما در گزارش تاریخ نگاران مسلمانی همچون طبری، بلعمی و ثعالبی دیوان نخستین ساکنان ایران هستند. آدمیانی که بیرون از مرزهای ایران زندگی می کنند به ایران مهاجرت کرده و می تازند. آنها دیوان را از بین برده و ایران را به تصرف خود درمی آورند. این گزارش تحت تأثیر روایات اسلامی درباره ی آدم(ع) قرار گرفته است. بنابراین روایات نخستین منزلگاه آدم سرندیب در هندوستان است (نهایه الارب: 4؛ تاریخ الطبری: 1/ 84؛ تاریخ بلعمی: 54) و کیومرث همان آدم یا فرزند آدم است(غرر:6؛ تاریخ بلعمی: 3، 75). همسان پنداری شخصیت آدم و کیومرث باعث شده تا تاریخ نگاران اسلامی جایگاه کیومرث را بیرون از سرزمین ایران و در هند بپندارند. پس می توان به این نکته رسید که دیوان در آغاز شاهنامه همان اقوام مهاجم و همسایگان ایران هستند که به این سرزمین تاخته اند.

پی نوشت ها :

1.بندهش:«... زمین را همه جای نم بگرفت، به هفت پاره بگسست، دارای زیر و زبر و بلندی و نشیب بشد. پاره ای به اندازه ای در میان و شش پاره ی دیگر پیرامون آن قرار گرفت. آن شش پاره به اندازه ی خونیرس است. ... آن را که میان ایشان و به اندازه ی ایشان است، خونیرس خوانند»(بهار، 1380: 70؛ Anklesaria,1956: 8.1-5).
-دیباچه ی شاهنامه ی ابومنصوری:« ... این زمین را ببخشیدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را یکی کشور خواندند:... و خنرس بامی خواندند. و خنرس بامی این است که ما بدو اندریم، و شاهان او را ایران شهر خواندندی، و گوشه را امست خواندند و آن چین و ماچین و هندوستان و بربر و روم و خزر و روس و سقلاب و سمندر و برطاس، و آن کی بیرون از اوست سکه خواندند. و آفتاب برآمدن را باختر خواندند و فروشدن را خاور خواندند و شام و یمن را مازندران خواندند و عراق و کوهستان را سورستان خواندند. و ایران شهر از رودآموی است تا رود مصر، و این کشورهای دیگر پیرامون اویند»(رضازاده ی ملک، 1383: سطر 112-130).
2. اَپاختر به معنای شمال است. در اساطیر ایرانی شمال سرزمین دوزخی و جایگاه اهریمن، دیوان و آفریده های اهریمنی است. شمال در برابر نیم روز(جنوب) قرار دارد که جایگاه اهوراییان است. به هر روی اپاختر سرزمینی بیرون از مرزهای اهورایی ایران است.

منبع: اکبری مفاخر، آرش؛ (1389) درآمدی بر اهریمن شناسی ایرانی، تهران: ترفند

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط