نویسنده: مهدی عمادی
همانطور که محققان خبیر اشاره کرده اند امویان با تقویت زاهدان ریائی صوف پوش، نظیر سفیان ثوری به میدان هم شأنی امامتِ بی مثل و نظیر که یگانه دوران می باشند فرستاده شدند، امت اسلامی از پیامبر عظیم الشأن شنیده بودند، امام نفس فرستاده ی خداست و امامتِ مخصوص امامان از نسل علی و فاطمه- سلام الله علیهما- یگانه ادامه دهنده ی مسئولیت نبوت است که بیان کننده ی ختمی مرتبتی اسلام می باشد.
به لحاظ این موقعیت حساس امام که می تواند کفایت کننده ی نبوت باشد، مخالفان داخلی همان خریداری شده های سیاست های ضداسلامی خارجی مأمور تضعیف امام و امامت شدند که بهترین آن امام تراشی به شمار می رفت، تا از محوریت امام الهی، خلیفه خدا بکاهند، نیازهای فرد در جامعه اسلامی به امامِ جانشین حقیقی پیامبر خدا دلالت و هدایت نشود.
به همین جهت و منظور بعد از اینکه امام تراشی «زیدیه» و «اسماعیلیه» فرقه ای کارایی مورد نظر غاصبان حکومت آل علی را از دست داد، علویانِ جان بر کفِ سلحشور، از طرح تغییر جنبش ضد اموی و عباسی «زیدیه» و «اسماعیلیه» به فرقه، متوجه امام سازی امویان و عباسیان در مقابل امامت آل علی و فاطمه شده بودند، دست اندرکاران عباسی تزویری دیگر را دنبال کردند، بر آن شدند از درون امامت به وسیله مدعیان، مرکز تصمیم گیری «اسلام اهل بیت» را با هر نوع وسیله ی ممکن هدف قرار دهند، شکل و روش صوفیه که قطبیت را در مقام امامت قرار می دهد، نخست با عنوان «اولیاء الله» به زاهدان ریائی صوف پوش گفته شد، آنها را در کنار «اولیاء» حقیقی الهی مطرح نمودند. با گذشت زمان این طرح شوم ضد امامت، با نام و عنوان رکن ایمانی اسلام به اوج رسیده، قطب سازی، مسأله ولی تراشی را شکل داده، آن را با طرح باطل ادامه دهنده ی امامت در مسیر زندگی عوام شیعیان که آماده ی صید فریبکاران هستند قرار داد؛ این طرح خائنانه شوم ضدامامت شیعی را با فرهنگی که آن را شبیه به تشیع سازد تقویت نموده، با اصل امامت همراه ساخت تا به فریب و اغوای پیروان عوام امامت بپردازد. و لذا در طول این زمان، تشیع به وسیله زرخریدان قدرت های شیطانی نظیر اموی و عباسی اولیاء باران شد و بعدها به وسیله انگلیس و روس «قطب»، «رکن رابع»، «باب» و «ولی» سازی به اوج خود رسیده مورد استفاده استعمارگران فرانسوی و بعدها آمریکائی قرار گرفت. «به این وسیله توانستند ولایت ساختگی صوفیه را با ولایت و امامت شیعه، در یک شأن و منزلت و موقعیت قرار دهند» (1)، تا به روزگار ما مدعی شوند «از نظر معنوی مقام و مرتبه امام به یک هادی و مرشد دارای اهمیت خاصی است و این مرتبه و مقام او خیلی با مقام پیر و مرشد طریقت در تصوف شباهت دارد». (2) سپس اضافه کردند «اعتقاد به وجود امام زمان به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریباً یکسان است». (3)
این همان روش مورد پسند امویان و عباسیان و هر دوستدارِ مقابله کننده با تشیع می باشد که از دوره ی معروف بن فیروزان کرخی مقدمات آن با جعل اسلام او به دست علی بن موسی الرضا- علیه السلام- عنوان دربانی که بعدها با منظور ظاهر و باطنی توام گردید شکل گرفت. اگر دیروز امویان و در پی آنان عباسیان با زرخریدانی توانستند به نام ارادتمندی در کنار معتقدان به اصل امامت در صفوف منسجم امامت شکاف به وجود آورند، رشته ی دوازده نفری امامت را دچارِ خطرِ تعمیم ولایت با امامت کنند، طرح پدیده ی ولایت بدون امامت را رواج دهند، و این مقصود را به وسیله معروف فیروزان کرخی به سامان رساندند، امروز به وسیله ی فرقه دارانی که امثال معروف صوفی ناموس اعتقادی آنهاست و نظیر جنید بغدادی قدیس شان، همان روش دنبال می شود، قطب فرقه ای که جایگاهی در اسلام ندارد در حالی که به اعتراف خودش مجتهد نیست باید از مجتهدی تقلید کند- و مدعی است مقلد می باشد- خویش را در حد و مقامی قرار می دهد که راوی مجتهد در مقام نیابت عظمای حضرت حجة بن الحسن باید به وسیله بیعت با او در زمره ی مؤمنین درآید. یادم از کلام شیخ بی خانقاه عارف خود گُم کرده حیدر آقا معجزه افتاد او می نویسد: با چنین ادعائی که فرقه داران نموده اند «صدی نود و نه شیعیان اثنی عشری که در سلسله وارد نیستند باید پیوند ولایت نداشته باشند، در صورتی که پیوند دارند لیکن از جهت عدم بیعت و ورود در سلسله ناقص می باشند. باز هم صحیح نیست زیرا لازم می آید که علماء و فقها مانند سید رضی و سید مرتضی علم الهدی، شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی، مقدس اردبیلی و شیخ انصاری- رضوان الله علیهم- و سایر بزرگان دین العیاذ بالله ناقص باشند و فلان کارگر یا کاسب به صرف اینکه در سلسله وارد شده و بیعت کرده کامل باشد مسلماً چنین نیست و بطلان اینگونه عقیده اظهر من الشمس است و احتیاجی به برهان ندارد». (4)
کار صوفیه با این ادعای واهی از خنده گذشته است باید به حالشان بگریند. به هر حال این همان طرح شومی است که به جهت تحقق آن، دروغ اسلام معروف کرخی و دربانی ظاهری و باطنی او ساخته شده است. و توانسته آنچه را از دیروز تاریخ، عثمانیان و امویان، مروانیان و عباسیان، زیدیان و اسماعیلیان، شیخیان و بابیان، ازلیان و بهائیان آرزو داشته اند به دست صوفیان فرقه ای تأمین گردد، زیرا هدف مشترک تمامی این گروه های گمراهِ گمراه کننده مقابله با امامت شیعه بوده است که اعتقاد صوفیه فرقه ای در ارتباط معروف کرخی با حضرت امام رضا- علیه السلام- تأمین نموده گفته اند: «معروف برده ی آزاد شده ای بود که شاگرد و جانشین پسر موسی کاظم به نام علی بن موسی امام هشتم بود» (5) دقت کنید، با وجود نازنین امام جواد- علیه السلام- که جانشین حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام- می باشند معروف بن فیروزان کرخی صوفی را جانشین امام هشتم معرفی می کنند.
چنانکه پارسای متقی عارف معارف اهل بیت مرحوم حاج شیخ جواد خراسانی نیز می نویسد: «این ملاحده در اینجا می گویند امام جواد چون کودک بود قابلیت تحمل اسرار نداشت» (6) به همین لحاظ معروف بن فیروزان کرخی مرشد شد!!!
این نه اشکالی است که به نظر نویسنده رسیده باشد بلکه محققان تصوف شناسی نظیر جناب منوچهر صدوقی معروف به «سُها» به چنین مهمّی اشاره داشته متذکر شده اند: «آیا از انشعاب سلسله ای از امامی سابق بالزمان [نظیر معروفیه بعد از امام رضا- علیه السلام-] با وجود امام لاحق منصوص [حضرت امام جواد- علیه السلام-] به دست غیر امام به هر گونه ای که بوده باشد حقاً استشمام رائحه ی انقطاع [رشته امامت] نمی شود؟»
سپس به آنهائی که فرقه های صوفیه به واسطه آنها به امام-علیه السلام- مربوط می شود اشاره کرده می نویسند: «اگر [نظیر معروف بن فیروزان کرخی] (7) که به اعتقاد صوفیه به واسطه او از امام رضا فرقه جاری شده است. چه ربطی با آن بزرگ [امام وقت خود] می داشته است اگر خود را تسلیم آن حضرت کرده بوده است که بایسته است منسوب بدو [امام جواد] (8) می بوده باشد. و اگر به فرض چنان نبوده است چگونه است حکم نسبت [معروف کرخی] با مذهب امامیه» (9) و این تائید استنباط جناب دکتر احمد عابدی است، که شکل ورود به جرگه صوفیان را در نظر آنها «بیعت باحضرت امام رضا» (10) می دانند.
باید دانست که استنباط آیة الله العظمی حاج سید موسی شبیری زنجانی از طرح موقعیت معروف کرخی صوفی در کنار امامت به لحاظِ تأمین چنین منظوری است به تعبیر حضرت ایشان بر اساس اعتقاد صوفیه «پوست اسلام به امام جواد- علیه السلام- تعلق دارد مغز به معروف کرخی صوفی» و این همان خواست تمامی کسانی است که تحمل موقعیت امامت شیعه را نداشته اند. و به روزگار ما وهابیت با کمربندهای انفجاری بستن به کسانی که مغزشان را شستشو داده اند مانند دشنه به دستان تاریخ همان را انجام می دهند که دشمنان کینه توز اسلام خواسته اند و می خواهند.
به لحاظ این موقعیت حساس امام که می تواند کفایت کننده ی نبوت باشد، مخالفان داخلی همان خریداری شده های سیاست های ضداسلامی خارجی مأمور تضعیف امام و امامت شدند که بهترین آن امام تراشی به شمار می رفت، تا از محوریت امام الهی، خلیفه خدا بکاهند، نیازهای فرد در جامعه اسلامی به امامِ جانشین حقیقی پیامبر خدا دلالت و هدایت نشود.
به همین جهت و منظور بعد از اینکه امام تراشی «زیدیه» و «اسماعیلیه» فرقه ای کارایی مورد نظر غاصبان حکومت آل علی را از دست داد، علویانِ جان بر کفِ سلحشور، از طرح تغییر جنبش ضد اموی و عباسی «زیدیه» و «اسماعیلیه» به فرقه، متوجه امام سازی امویان و عباسیان در مقابل امامت آل علی و فاطمه شده بودند، دست اندرکاران عباسی تزویری دیگر را دنبال کردند، بر آن شدند از درون امامت به وسیله مدعیان، مرکز تصمیم گیری «اسلام اهل بیت» را با هر نوع وسیله ی ممکن هدف قرار دهند، شکل و روش صوفیه که قطبیت را در مقام امامت قرار می دهد، نخست با عنوان «اولیاء الله» به زاهدان ریائی صوف پوش گفته شد، آنها را در کنار «اولیاء» حقیقی الهی مطرح نمودند. با گذشت زمان این طرح شوم ضد امامت، با نام و عنوان رکن ایمانی اسلام به اوج رسیده، قطب سازی، مسأله ولی تراشی را شکل داده، آن را با طرح باطل ادامه دهنده ی امامت در مسیر زندگی عوام شیعیان که آماده ی صید فریبکاران هستند قرار داد؛ این طرح خائنانه شوم ضدامامت شیعی را با فرهنگی که آن را شبیه به تشیع سازد تقویت نموده، با اصل امامت همراه ساخت تا به فریب و اغوای پیروان عوام امامت بپردازد. و لذا در طول این زمان، تشیع به وسیله زرخریدان قدرت های شیطانی نظیر اموی و عباسی اولیاء باران شد و بعدها به وسیله انگلیس و روس «قطب»، «رکن رابع»، «باب» و «ولی» سازی به اوج خود رسیده مورد استفاده استعمارگران فرانسوی و بعدها آمریکائی قرار گرفت. «به این وسیله توانستند ولایت ساختگی صوفیه را با ولایت و امامت شیعه، در یک شأن و منزلت و موقعیت قرار دهند» (1)، تا به روزگار ما مدعی شوند «از نظر معنوی مقام و مرتبه امام به یک هادی و مرشد دارای اهمیت خاصی است و این مرتبه و مقام او خیلی با مقام پیر و مرشد طریقت در تصوف شباهت دارد». (2) سپس اضافه کردند «اعتقاد به وجود امام زمان به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریباً یکسان است». (3)
این همان روش مورد پسند امویان و عباسیان و هر دوستدارِ مقابله کننده با تشیع می باشد که از دوره ی معروف بن فیروزان کرخی مقدمات آن با جعل اسلام او به دست علی بن موسی الرضا- علیه السلام- عنوان دربانی که بعدها با منظور ظاهر و باطنی توام گردید شکل گرفت. اگر دیروز امویان و در پی آنان عباسیان با زرخریدانی توانستند به نام ارادتمندی در کنار معتقدان به اصل امامت در صفوف منسجم امامت شکاف به وجود آورند، رشته ی دوازده نفری امامت را دچارِ خطرِ تعمیم ولایت با امامت کنند، طرح پدیده ی ولایت بدون امامت را رواج دهند، و این مقصود را به وسیله معروف فیروزان کرخی به سامان رساندند، امروز به وسیله ی فرقه دارانی که امثال معروف صوفی ناموس اعتقادی آنهاست و نظیر جنید بغدادی قدیس شان، همان روش دنبال می شود، قطب فرقه ای که جایگاهی در اسلام ندارد در حالی که به اعتراف خودش مجتهد نیست باید از مجتهدی تقلید کند- و مدعی است مقلد می باشد- خویش را در حد و مقامی قرار می دهد که راوی مجتهد در مقام نیابت عظمای حضرت حجة بن الحسن باید به وسیله بیعت با او در زمره ی مؤمنین درآید. یادم از کلام شیخ بی خانقاه عارف خود گُم کرده حیدر آقا معجزه افتاد او می نویسد: با چنین ادعائی که فرقه داران نموده اند «صدی نود و نه شیعیان اثنی عشری که در سلسله وارد نیستند باید پیوند ولایت نداشته باشند، در صورتی که پیوند دارند لیکن از جهت عدم بیعت و ورود در سلسله ناقص می باشند. باز هم صحیح نیست زیرا لازم می آید که علماء و فقها مانند سید رضی و سید مرتضی علم الهدی، شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی، مقدس اردبیلی و شیخ انصاری- رضوان الله علیهم- و سایر بزرگان دین العیاذ بالله ناقص باشند و فلان کارگر یا کاسب به صرف اینکه در سلسله وارد شده و بیعت کرده کامل باشد مسلماً چنین نیست و بطلان اینگونه عقیده اظهر من الشمس است و احتیاجی به برهان ندارد». (4)
کار صوفیه با این ادعای واهی از خنده گذشته است باید به حالشان بگریند. به هر حال این همان طرح شومی است که به جهت تحقق آن، دروغ اسلام معروف کرخی و دربانی ظاهری و باطنی او ساخته شده است. و توانسته آنچه را از دیروز تاریخ، عثمانیان و امویان، مروانیان و عباسیان، زیدیان و اسماعیلیان، شیخیان و بابیان، ازلیان و بهائیان آرزو داشته اند به دست صوفیان فرقه ای تأمین گردد، زیرا هدف مشترک تمامی این گروه های گمراهِ گمراه کننده مقابله با امامت شیعه بوده است که اعتقاد صوفیه فرقه ای در ارتباط معروف کرخی با حضرت امام رضا- علیه السلام- تأمین نموده گفته اند: «معروف برده ی آزاد شده ای بود که شاگرد و جانشین پسر موسی کاظم به نام علی بن موسی امام هشتم بود» (5) دقت کنید، با وجود نازنین امام جواد- علیه السلام- که جانشین حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام- می باشند معروف بن فیروزان کرخی صوفی را جانشین امام هشتم معرفی می کنند.
چنانکه پارسای متقی عارف معارف اهل بیت مرحوم حاج شیخ جواد خراسانی نیز می نویسد: «این ملاحده در اینجا می گویند امام جواد چون کودک بود قابلیت تحمل اسرار نداشت» (6) به همین لحاظ معروف بن فیروزان کرخی مرشد شد!!!
این نه اشکالی است که به نظر نویسنده رسیده باشد بلکه محققان تصوف شناسی نظیر جناب منوچهر صدوقی معروف به «سُها» به چنین مهمّی اشاره داشته متذکر شده اند: «آیا از انشعاب سلسله ای از امامی سابق بالزمان [نظیر معروفیه بعد از امام رضا- علیه السلام-] با وجود امام لاحق منصوص [حضرت امام جواد- علیه السلام-] به دست غیر امام به هر گونه ای که بوده باشد حقاً استشمام رائحه ی انقطاع [رشته امامت] نمی شود؟»
سپس به آنهائی که فرقه های صوفیه به واسطه آنها به امام-علیه السلام- مربوط می شود اشاره کرده می نویسند: «اگر [نظیر معروف بن فیروزان کرخی] (7) که به اعتقاد صوفیه به واسطه او از امام رضا فرقه جاری شده است. چه ربطی با آن بزرگ [امام وقت خود] می داشته است اگر خود را تسلیم آن حضرت کرده بوده است که بایسته است منسوب بدو [امام جواد] (8) می بوده باشد. و اگر به فرض چنان نبوده است چگونه است حکم نسبت [معروف کرخی] با مذهب امامیه» (9) و این تائید استنباط جناب دکتر احمد عابدی است، که شکل ورود به جرگه صوفیان را در نظر آنها «بیعت باحضرت امام رضا» (10) می دانند.
باید دانست که استنباط آیة الله العظمی حاج سید موسی شبیری زنجانی از طرح موقعیت معروف کرخی صوفی در کنار امامت به لحاظِ تأمین چنین منظوری است به تعبیر حضرت ایشان بر اساس اعتقاد صوفیه «پوست اسلام به امام جواد- علیه السلام- تعلق دارد مغز به معروف کرخی صوفی» و این همان خواست تمامی کسانی است که تحمل موقعیت امامت شیعه را نداشته اند. و به روزگار ما وهابیت با کمربندهای انفجاری بستن به کسانی که مغزشان را شستشو داده اند مانند دشنه به دستان تاریخ همان را انجام می دهند که دشمنان کینه توز اسلام خواسته اند و می خواهند.
پینوشتها:
1- در کوی صوفیان: 286.
2- فصلنامه ی عرفان ایران مربوط به فرقه گنابادی: 33/7.
3- همان مأخذ: 32/7.
4- طریق مستقیم: 75- 76 این کتاب با تقریط مرحوم آیت الله العظمی حاج سید عبدالهادی شیرازی، علامه طباطبایی، علامه شعرانی، آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حق شناس که دیروز 11 شهریور 1386 اربعین ایشان بود، چاپ شده است.
5- تصوف چیست تألیف مارتین لینگز ترجمه آقای علی مهدی زاده: 132.
6- البدعة و التحرف: 28.
7- البته ایشان ابراهیم ادهم را مثال آورده اند که به اعتقاد صوفیه به واسطه او از امام زین العابدین فرقه جاری کرده است.
8- ایشان امام باقر را در ارتباط با ابراهیم ادهم نوشته اند.
9- دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران: 22.
10- در خانقاه بیدخت چه می گذرد: 22 مقدمه.
/ج