در باور مزدایی هر موجودی میتواند در حالت «منوک» و همچنین در حالت «گتیک» خود اندیشیده شود. درک موجودات درحالت «منوک» که از طریق تخیّل صورت میگیرد «معادل است با نوعی «سلب مادیت»، و معلومات حاصله از راه طبیعت را که بر حواس تحمیل شده به صورت آیینه ای پاکیزه، شفّافیّت معنوی در می آورد.
در این حالت است که اشیاء به حالت جوشش در آمده، موجب می شوند که فرشتگان آنها از راه مکاشفه ظاهر گردند. جهان واسط، جهان صور ملکوتی ازلی که خاص خیال فعّال برای درک می باشد بدینسان بوجود می آید. این تخیل چیزی خلاف واقع نمی سازد، بلکه از چهره ی امر واقع نهفته، پرده بر می افکند.» (1) (اکنون هدف ما در این جستار، پژوهش این مطلب است که وقتی معلومات حاصله از ادراک حواس، به واسطه ی خیال به حالت شفاف و روشن رسید (وقتی که امر مادیّ «گتیک» به حالت معنوی خود «منوک» درک شد) صورت فرشته چگونه و در چه شرایطی نمایان میگردد؟
«در این جا نیرویی وارد عمل می گردد که هم به حالت «منوک» وجود جنبه ی قدسی و روحانی می دهد و هم به حالت «گتیک» آن و تصور آن برای تمام دین مزدایی اساسی و مهم است. این نیرو از لحظه ی اولیه ی تشکیل عالم تا عمل آخرین که با اصطلاح فنّی «فره شکرت» اعلام و احساس شده، در کار است، این اصطلاح به معنی استحاله ای است که در پایان دهر «عیون» به دست سوشیانت ها یا منجیان که زاده ی نژاد زردشت اند انجام خواهد شد. همین نیرو است که به اصطلاح «خورنه» در اوستا (به فارسی خوره، فره) نشان داده شده است به نظر ما «هاله ی نور» اساس آن را از نو نشان می دهد. و آن جوهری است سراسر نور، نور افشانی محض که مخلوقات اورمزد را در مبدأ وجود خود به وجود می آورد.» (2)
«فرّ کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم که از آن اهورا مزداست که اهورا مزدا بدان آفریدگان را پدید آورد؛ فراوان و خوب، فراوان و زیبا، فراوان و دلپذیر، فراوان و کار آمد، فراوان و درخشان...» (3)
و آن نیروی نور قدس و برکت است که وجود آنها را پیوستگی می بخشد، که هم نیرو و هم تقدیر عطا شده به یک موجود را اعتدال می دهد و برای موجودات نوری پیروزی بر تباهی و مرگ را فراهم می کند، هر کسی که در آفریده های اهورامزدا از جانب نیروهای اهریمنی ظلمات وارد شده است و بنابراین ذاتاً با امیدواری ها به سرای دیگر توأم است. بدین منوال در سرود مذهبی اهداء شده به «زامیات»، فرشته ی زمین، ذکر آفریده های نوری که این هاله ی نور از اوصاف آنان است، هر بار به صورت ترجیع بند ستایش خدا چنین می آید:
«تا آن گیتی را نو کنند: [گیتی] پیر نشدنی، نامیرا، تباهی ناپذیر، ناپژمردنی، جاودان زنده، جاودان بالنده و کامروا. در آن هنگام که مردان، دیگر باره برخیزند و بی مرگی به زندگان روی آورد، «سوشیانت»، پدیدار شود و جهان را به خواست خویش نو کند.» (4)
«شمایل شناسی، آن را به صورت هاله ای از نور مصوّر کرده است، که برگرد صورت پادشاهان و روحانیان دین مزدایی، پرتو افکنده و آخرالامر و ذاتاً تصویری اساسی است که نفس در وراء آن و به توسط آن خود بر خود واقف می گردد و نیروهای خود را درک می کند و به قدرتهای خود پی می برد. این هاله ی نور که تصور و صورت مثالی روح در کیش مزداست، در واقع عضوی است که نفس به توسط آن جهان نور را که با آن متجانس است درک می کند و به وسیله ی آن در بدو امر و مستقیماً به استحاله ای معلومات مسلّمه ی طبیعی، همان معلوماتی که برای ما نکات محقق «مثبت» است و بسا برای آن معلوماتی بی معنی و بی ارج باشد می پردازد. همین تصویر است که روح در موجودات و اشیاء منعکس و تابان می کند و آنها را به مرحله ی فروزش آن آتش ظفر مند و قاهر می رساند که روح مزدایی با آن سراسر عالم خلقت را مشتعل ساخته، به زیباترین وجوه در مطالع فجر شعله فشان و بر ستیغ کوهساران مشاهده کرده، در همان جا که با سرنوشت خاص خود بر مسخ و استحاله ی زمین سبقت گرفته است.» (5)
روان زمین
همانگونه که گفته شد در باور مزدایی هر موجودی می تواند در حالت «منوک» و همچنین در حالت «گتیک» خود اندیشیده شود. زمین نیز به عنوان یکی از هفت آفریده ای که تحت وکالت امشاسپندان قرار دارد، از این قاعده مستثنی نیست. «زمین در حالت آسمانی خود به عنوان «زم» و درحالت تجربی، مادی، وزن شدنی خود به عنوان «زمیک» و به فارسی «زمین» و صف می شود» (6) از میان امشاسپندان «سپندارمذ» برای مقدس آفرینی ویژه ی خود زمین را بر گزید:«پنجم از مینوان سپندار مذ است. او از آفرینش مادی زمین را به خویش پذیرفت.» (7)
سپندارمذ- در پهلوی سپندارمت، در اوستا سپنتا آرمیئتی و در فارسی سپندار مذ، سپندارمد، اسپندارمد، اسپندارمذ و سفندارمز گویند، سپندار مذ مرکب از دو واژه ی سِپَنتَ و آرمیتی است. «سَپَنت» صفت و به معنای مقدس است و آرمیئتی خود مرکب از دو واژه ی «آرم» به معنی درست و مناسب و بایسته و «مئیتی» به معنی اندیشیدن و به معنای محبت، خلوص فروتنی، پارسایی و پرهیزگاری هم آمده است. سپندارمذ که یکی از امشاسپندان جاودانه مونّث و دختر اهورامزداست در عالم معنوی مظهر محبت، تواضع، بردباری خلوص و پارسایی اهورامزدا و در جهان جسمانی نگهبانی زمین و زنان نیک را عهده دار است. در اوستا زن نیک آموزش دیده و پارسا به سپندارمذ مانند شده است. سپندارمذ موظف است همواره زمین را خرم و آباد و بارور نگاه دارد. هر که به کشت و کار بپردازد و خاکی را آباد کند خشنودی سپندارمذرا فراهم کرده است. کلیه ی خشنودی و آسایش در روی زمین سپرده به دست اوست. مانند خود زمین، این ایزد شکیبا و بردبار است، و به ویژه مظهر وقار اطاعات و صلح و سازش است. پنجمین روز ماه و آخرین ماه سال موسوم به سپندار مذ است. در ایران قدیم، در این روز جشن می گرفته اند. (اسپندار جشن) به قول ابوریحان بیرونی این جشن به زنان تخصیص داشته و از شوهران خود هدیه دریافت می کرده اند که از این رو، به جشن مردگیران نیز معروف بوده. در روز سپندار مذ، نیک است رخت نو پوشیدن و درخت نشاندن. گل مخصوص این امشاسپند «بید مشک» (8) می باشد. در بندهش در باره ی یاران و همکاران او آمده است:
«به یاری او آبان، ما را سپند، دین، ارد، (که) ارششونگ است، و اردوسیور اناهید داده شدند؛ چنان که آبان، مینوی پاک کننده ی زمین و تخمه ی آبهاست، و مارسپند که مانسراسپند، سخن هرمزد، است در اوست؛ وارد ودین در فرهّ ی خانه است. درباره ی ارششونگ گویند فرّه ی پرهیزگاری بهشتی است. اردوسیور اناهید پدر و مادر آبهاست و ناگهیس که ترومه اش نیز خوانند، بر (ضد) سپندار مذ است.»(9)
زمین در ذات فرشته ی خود
در کتاب ارض ملکوت، نوشته ی هانری کربن آمده است که «گ. ت. فخنر، در کتابی در باب مسئله ی روح، حکایت می کند در صبحگاهی از بهاران، در آن هنگام که نور تجلی چهره ی زمین را هاله آسا فرا گرفته بود، تنها مجذوب اندیشه ی زیبا شناختی نشد، بلکه کشف و بداهت مسلم در این باب که زمین فرشته ای است «و فرشته ای بس با جلال حقیقت، بس همانند با گل» او را فرا گرفت».(10)چنین تصویری از کجا ناشی می شود و تا چه حدی می توان آن را تصویری شخصی دانست؟ قطعاً این تصویر (فرشته ی زمین) که ذهن فخنر آن را درک کرده، بی ارتباط با آن وجود ملکوتی (سپندارمذ) که پیروان آیین مزدا آن را امشاسپند موکل بر زمین می دانند نیست؛ و به بیان دقیق تر این تصویر، انعکاس صورت امشاسپند سپندار مذ است بر زمین مادی. درباره ی اینکه آیا این تصویر به شکلی واحد برای عموم ساکنان زمین قابل درک است یا نه باید گفت: «برخورد با زمین، نه به منزله ی مجموعه ای از واقعات طبیعی، بلکه در ذات «فرشته ی» آن، خود حادثه ای است فطرتاً نفسانی که نه در جهات تصورات مجردّه غیر شخصی می تواند روی بدهد، نه در عالم محسوسات محض. زمین نباید هرگز توسط حواسّ، بلکه به وسیله ی مثال یا «تصویری نخستین» درک شود، و چون این «تصویر»، مشخصات صورت شخصی را دارد محقق خواهد شد که «صورت بخشنده ی «تصویر، شخص خود می باشد که روح در اعماق درون خویش نهفته دارد.» (11) اکنون که مشخص شد شهود فرشته ی زمین امری عمومی نیست سؤال این است که آن «شخص خود که روح در اعماق درون خویش نهفته دارد» کیست؟ این «شخص خود» روان انسان (12) است؛ روانی که به مرحله ی جوشش نوری رسیده و قادر است صورت واقعی «دین» خود را پیش از مرگ درک کرده، با آن یکی گردد و از این طریق، زمین را در ذات فرشته، خود دیدار کند، اکنون این سؤال پیش می آید که دین چیست؟ و ارتباط آن با فرشته زمین چگونه است؟ «دین»، همان «من ملکوتی» وجود انسان است که در آیین مزدیسنا از آن با تعبیر «دین» با «دئنا» یاد می شود؛ «این واژه در اوستا «دئنا» و در پهلوی و زند «دن» یا «دین» یا «دینا» یا «دینک» و در فارسی «دین» از مصدر «دا» به معنی «اندیشیدن و شناختن»، هم ریشه با واژه ی سانسکریت به همین معنی است. این واژه، گاه به معنی «مذهب و کیش» و گاه به معنی «یکی از نیروهای پنجگانه آدمی»- که از آن به وجدان یا نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد تعبیر کرده اند- آمده است. این نیرو پایدار و نامیرا و از ودیعه های اهورامزدا در تن آدمی است». (13) اثر عمل این قوه منوط به این است که انسان به این آواز باطنی گوش فرا دهد و تمجید و توبیخ آن را بشنود. اگر انسان آواز دین یا وجدان را نشنید و مرتکب به جرمی گردید، از آن گناه، دامن قدسی این قوه ی ایزدی آلوده و ناپاک نگردد مگر آنکه از معصیت و جرم افسرده و اندوهگین گشته، به آسمان عروج کند، از مرگ و زوال نیز خللی به جنبه ی جاودانی آن نمی رسد. پس از در گذشتن انسان، دین را در جهان دیگر به روان او نفوذ و تسلطی است. در سر پل چینود، دین به صورت دوشیزه ای زیبا و درخشان به روان پاک و پارسا رو کند و در برابر این سؤال روان شگفت زده که «تو کیستی؟» گوید:
«ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین من «دین» توام. دوست داشتنی [بودم] تو مرا دوست داشتنی تر کردی. زیبا [بودم]، تو مرا زیباتر کردی دل پسند [بودم] تو مرا دلپسندتر کردی. بلند پایگاه بودم تو مرا بلند پایگاه تر کردی»(14)
همچنین به روان گناهکار به صورت پتیاره و عفریتی در آمد و به او می گوید:
«ای زشت اندیشه ی زشت گفتار زشت کردار ! من کردار زشت توأم. ناپسند بودم تو ناپسندترم کردی. هراس انگیز بودم، تو هراس انگیز ترم کردی، نکوهیده بودم تو نکوهیده ترم کردی. من در اپاختر جای داشتم تو با اندیشه و گفتار و کردار بد خویش مرا بیش از پیش به سوی اپاختر راندی.»(15)
چنین ملاقاتی پس از مرگ و در جهان اخروی روی می دهد؛ یعنی روان پس از مرگ است که می تواند «دئنا» را ملاقات کند، ولی برای «روانی» که به مرحله ی جوشش نوری رسیده این رخداد پیش از مرگ و بر روی زمین نیز می تواند حادث شود، اما باید دید چگونه و تحت چه شرایطی «روان» میتواند به این مرحله از کشف و شهود نائل گردد؟
برای پاسخ گفتن به این سؤال، علاوه بر بررسی شرایط این شهود باید به بررسی نقش برخی از فرشتگان مؤنث دیگر نیز پرداخت؛ فرشتگانی همچون «چیستی» که یشت شانزدهم که به دئنا اعطا شده او را می ستاید.«او فرشته ای است که به هر موجود، استعداد دید غیب اعطاء می کند، به خصوص به مؤمن به جای آورنده ی عبادات، که مفهوم کلمات و اعمال دینی را بدو می نماید و می فهماند.» (16) در دین یشت (بند دوم) آمده است که زردشت در راه او قربانی کرد، در حالی که میگفت:
«ای راست ترین دانش مزدا آفریده ی اشون! (چیستی) اگر تو پیش ازمن می روی، چشم به راه من بمان. اگر تو از پی من می آیی به من بپیوند.»(17)
«بنابراین ما با خواندن سرودهای ویژه ی دئنا، این چیستی است که خود، در برابر الهام ذهنی حاضر می شود به مانند میانجی خواهرش و به منزله ی کسی که خود این عبادت را به جای می آورد، او خود نذر و نیازها را می برد و خود راهبه ی آن است. این کردار، (عبادت و اعمال مذهبی) بشر را در جهان برزخ، جای می دهد که در آن افلاکیان و خاکیان با هم ارتباط دارند و به هم واصل می گردند و چون چیستی فرشته ای است که شهود غیب عطا می کند پس به عنوان فرشته ی عبادت بدین سان میانجی خواهر خود، دئنا، است، یعنی آن میانجی که عمل مذهبی توسط او به صورت دید غیب و پیشی جستن بر دیدار حیات اخروی بدل می شود» (18) بدینسان روان، پیش از مرگ و پیش از قرار گرفتن بر چینودپل به واسطه ی انجام اعمال و عبادات مذهبی در همین جهان، بر روی زمین ملکوت «دین» خود رادر صورت ملکوت اش دیدار می کند. اکنون سؤال این است که انسان چگونه می تواند بواسطه دیدار دئنا، زمین را در صورت فرشته ی خود شهود کند.
رابطه ی «دئنا» و «سپندار مذ»-
پیش از این گفته شد که از میان امشاسپندان، «سپندارمذ» برای مقدس آفرینی ویژه ی خود زمین را برگزید و ارض ملکوت (تصویر فرشته ی زمین) نیز در حقیقت انعکاس صورت این امشاسپند است بر زمین مادی. همچنین در آموزه های اوستا از یک سو انسان، فرزند زمین دانسته می شود و از سوی دیگر مؤمن مزدایی از آغاز پانزده سالگی می آموزد تا معتقد باشد که «سپندارمذ، مهین فرشته، مرا مادر است و اورمزد مرا پدر، آن پروردگار رحمت و خرد»، پس زمین چه در صورت مادی خود (زمین) و چه در ذات فرشته اش (سپندارمذ) مادر بشر محسوب می شود.«در اینجا طرف دوم رابطه ی پدر فرزندی، انسانی نیست محبوس بین دو حد ولادت و مرگ زمینی، بلکه فرد انسان با کلیّت وجود خود است که گذشته ی زندگی قبل از این نشأت خود و آینده ی هستی برتر از این هستی خود را درک می کند. رابطه و نسبت فرزندی با «سپنت آرمیتی» مهین فرشته، از «من ملکوتی پیش از این هستی زمینی» تا آن «من ملکوتی» گسترده است که با آن می بایست بشر را به وجود آورد» آن «من ملکوتی پیش از این هستی زمینی» (19) همان چیزی است که در اوستا از آن با عبارت «فروَشی» یاد می شود:
«فروَشی- در پارسی باستان «فروَرتی» و در پهلو ی «فروهر» و در فارسی «فرور» یا فرورد» یا با دگرگونی آواها «فروهر» نام پنجمین نیروی مینوی آفریدگان است که پیش از آفرینش گیتانه وهستن تن، وجود دارد و پس از مرگ نیز پایدار می ماند.» (20) خویشکاری فروشی ها، دفاع عمومی بر ضدّ اهریمن و همکاری با هرمزد در امر نگاهداری جهان است. فروشی ها، پیش از آغاز این هستی زمینی در آسمان بودند اما با قبول و انتخاب هبوط به کره ی زمین پذیرفتند تا در زمین به یاری نیروهای آسمانی نو برخاسته با جمع اهریمنان آدمی صورت به رزم بپردازند. همان گونه که قدرتهای نوری هم، پس از مرگ به دفاع از روح پاسخ خواهند گفت. درباره ی خوشی کاری فروشی ها و اهمیت نقشی که در سامان آفرینش برعهده دارند در اوستا آمده است:
«از فرّ و فروغ آنان است که من زمین فراخ اهورا آفریده را نگاه می دارم. اگر فروشی های توانای اشوَنان مرا یاری نمی کردند، هر آینه بهترین گونه های جانوران و مردمان، مرا بر جای نمی ماندند؛ دروج، تیرگی می گرفت و فرمانروایی می کرد و جهان استومند از آن درج می شد.»(21)
«بدین سان این انتخاب داور او (فروشی) نیز خواهد بود. هر روح نوری با شرکت در لحظه ی دهر «عیون» در کردار نهایی «سوشیانت»ها، برای استحاله ی صورت زمین و طرد قدرتهای ابلیسی به خارج از جهان آفرینش مزدایی، به نبرد می خیزد. و این نظاره بی عیب که زمین و اشیاء روی زمین را به صورت تمثیلها در می آورد، عصر بازگردانیدن زمین به صفای بهشتی را افتتاح می کند» (22) و «این همان مفهوم باطنی نیایش مزدایی است که بارها در ضمن ادعیه مذهبی چنین آمده است: «خدا کند ما از زمره ی کسانی باشیم که استحاله ی زمین را عمل خواهند کرد» (23) و یا «ما [خواستاریم که] از آن تو و [در شمار] «اهوراییان» باشیم که هستی را نو می کنند» (24) «و در ارتباط با این احیاء و اصلاح است که پیروزی روح را که در پیکر عالم خاک حلول کرده، می توان سنجید. یعنی میزان و مقیاس خورنه خود، درجه پیشرفت او به هستی ملکوتی آینده، به جسم او در روز رستاخیز، که بطور متقابل، جوهر آن از این زمین ملکوتی ساخته شده که همان عمل وضع او می باشد».(25)
«بر عهده گرفتن چنین کاری، درست برای بشر قبول و ذّمه دار شدن آن چیزی است که در متون پهلوی با نام «سپندار متیکیه» تعریف شده و ما می توانیم آن را «فلسفّیت»، ذات و طبع حکمتی سپنت آرمیتی ترجمه کنیم. وجود بشر با قبول این طبیعت، به معنی راستین پسر آن کسی است که فرشته ی زمین است و می تواند در عالم فکر، شاهد شهود غیبی آن باشد.» (26)
«دارا شدن «سپندارمتکیه» باید تعلیمات دوگانه مربوط به فرشته ی مقرّب زمین را حقیقی گرداند، یعنی از یک جانب همان که مؤمن مزدایی از آغاز پانزده سالگی، می آموزد تا معتقد باشد که: «من پسر سپنت آرمیتی هستم»،- و از طرف دیگر وی [سپندارمذ] «مادر» دئنا- روح است. زیرا که بالاخره رابطه ی «مادری» سپنت آرمیتی با وجود انسان، بدان مرتبه از کمال می رسد که در آن حال گفتن آنکه دئنا در وجود او هستی یافته یا او خود در وجود دئنا خلق شده است نیز محقق می باشد.» (27) اکنون میخواهیم بدانیم «سپندارمتکیه» چیست و دارا شدن آن به چه معنی می باشد؟
«مجهزّ شدن به سپندارمتکیه برای انسان عبارت است از بسط دادن اخلاق و شیوه ی هستی سپنت آرمیتی به عنوان فرشته ی مؤنّث زمین و طریقه ی هستی زمینی، یعنی اسلوب حاضره وجود «فره ورتی» که در وجود بشر حلول کرده است در ذات خود. [این شیوه هستی «سپنت آرمیتی» چیست]؟
شمایل شناسی فکری برای سپنت آرمیتی خصایصی قائل است: وی دختر «پروردگار حکیم» است، وی «کدبانوی خانه ی او» است، و «مادر مخلوقات» و مأوی است» (28) در اوستا خطاب به سپندارمذ گفته می شود:
«ای سپندارمذ! تو را همچون خانمان خویش می ستاییم» (29)
مطمئنا این ستایش نه خطاب به تن زمین است و نه بنای معظم مادی و دقیقاً به کسی برمی گردد که «کدبانوی منزل» است و سکونت منزل داشتن در آن (زمین) برابر است با پذیرفتن شیوه ی هستی، مطابق شیوه ی هستی امشاسپند مؤنّث (سپندارمذ) که سرپرستی آن را بر عهده دارد و«همین نکته خود، رابطه ای شخصی را بیان می کند که از برکت وجود آن وظیفه فره وتی های حلول کرده در جسم بشر انجام می گردد» (30) درباره ی امشاسپند سپندارمذ گفته اند که «مخلوقات اندیشه ی کامل (بوندک مشینه) را از «سپنت آرمیتی» به عنوان خیال متفکر و تأمّل سکوت آمیز و آرام، اندیشه ی کامل، اندیشه ی آرامش خیال و روح ملایمت دارند و همین فعالیت دفاعی کامل («اندیشه ی کامل با نظر بی آلایش عشق و محبت») است که طبیعت حکمی «دختر» خای نور را وصف می کند» (31)
هنگامی که مؤمن مزدایی عهده دار «سپندارمتکیه» می شود در حقیقت در وجود خود خصایص سپندارمذ را که همانا حکمت و اندیشه ی کامل، همراه با عشق و محبت است تولید می کند و این ذات فرشته ی زمین است، پس او در وجود خویش سپندارمذ را هستی می بخشد. در چنین شرایطی دیگر او (مؤمن مزدایی) تنها فرزند زمین مادر نیست بلکه خود فرشته ی مؤنّث زمین هم هست. یعنی در وجود خود زمین ملکوتی را به وجود می آورد که سپنت آرمیتی کدبانوی منزل اوست.
پیش از این گفته شد که سپنت آرمیتی مادر دئناست «پس برای هر نفس مزدایی سپنت آرمیتی مادر «دئنا» ی اوست» (32) وقتی که مؤمن مزدایی «سپندارمتیکیه» را می پذیرد تا سپندارمذ را در خود هستی بخشد، این پذیرش، مستلزم انجام اعمال (کردار نیک) مذهبی و عبادت خاصی مطابق با ذات سپنت آرمیتی است که این اعمال توسط چیستی (فرشته ی اعطاء کننده ی شهود غیب) مبدّل به دید غیب و پیشی جستن بر دیدار اخروی می گردد که خود برابر است با شهود دئنا در زمین ملکوت پیش از مرگ و قرار گرفتن بر چینودپل، پس تصویر زمین که در این مرحله توسط انسان شهود می شود در حقیقت انعکاس «من ملکوتی» (دئنا)ی اوست بر زمین، یعنی «آیینه ای که استحاله ی خود، «حکمت زمین [درونی]» خود را بر روی تصویر زمین منعکس می کند» (33) پس استحاله ی دئنا به واسطه ی اعمال مذهبی صورت می گیرد که خود حاصل پذیرش سپندار متیکیه است و شهود فرشته ی زمین، حاصل انعکاس این استحاله است بر تصویر زمین.
به عبارت دیگر دئنا آن صورت ملکوتی است که به نسبتی که روح خصلت حکمتی سپنت آرمیتی را در خود تحقق می بخشد و فعال می گرداند، در برابر دید غیبی فکر عرضه می شود، بدین معنی که تأمّل یا «اندیشه ی کامل» عضو جهازی است که «من ملکوتی» را بوجود می آورد.
«یعنی از زمینی که در وجود فرشته ی آن مشاهده شده و مورد تفکر قرار گرفته، ذات «من ملکوتی» با جسم روز رستاخیز به وجود آمده و تشکیل گشته است. بنابراین سرنوشت زمین که به قدرت استحاله کننده ی روحهای نوری سپرده شده به طور متقابل به تکمیل این ارواح منتهی می گردد.» (34) و بدینسان شهود «دئنا» برابر می گردد با شهود فرشته ی زمین.
پی نوشت ها :
1- کربن، هانری، ارض ملکوت و کالبد انسان در روز رستاخیز، ترجمه ی سید ضیاءالدین دهشیری، انتشارات طهوری، تهران، 1374، 42.
2- همان.
3- یشتها، زامیاد یشت، بند 10- 9.
4- همان، 11.
5-ارض ملکوت، 48.
6- ارض ملکوت، 56.
7- بندهش، 49.
8- دانشنامه مزدیسنا، ذیل کلمه ی سپندارمذ، ج 1، 94.
9- بندهشن، 55- 49.
10- ارض ملکوت، 47.
11- همان، 49.
12- با کسب اجازه از محضر آقای سید ضیاء الدین دهشیری در این جستار بجای کلمه ی نفس از کلمه ی روان استفاده کرده ایم.
13- اوستای دوستخواه، یادداشتها ذیل کلمه ی دین.
14- هادخت نسک، فرگرد دوم، بند 2و 1.
15- همان، فرگرد سوم، بند 3.
16- ارض ملکوت، 93.
17- یشتها، دین یشت، بند2.
18-ارض ملکوت، 93.
19- همان، 86.
20- اوستای دوستخواه، یادداشتها، ذیل کلمه ی فروشی
21- فروردین یشت، بند 13 و 9.
22- ارض ملکوت، 86.
23- همان.
24- همان، 61.
25- یسنه، هات 30، بند 9.
26- ارض ملکوت، 86.
27- همان.
28- همان، 87.
29- همان، 88.
30- یسنه، هات 16، بند 10.
31- هانری کورین، ارض ملکوت، 89.
32. همان، 61.
33- همان.
34- همان.