انعکاس «تصویر روان» است، چنین زمینی وجود خارجی ندارد و تنها در «تخیّل فعال» است که امکان وجود می یابد، این تصویر، همان «زمین مادی است که روان، به استحاله ی آن پرداخته و در بدو امر، تصویر زمین را ایجاد می کند که بر آن منعکس می شود و بدو از تصویر خاص خود مژده می دهد.» (1) در این زمین، هیچ چیز، صورت مادّی و واقعی ندارد. همه چیز آنگونه صورت می پذیرد که روان آن را تصوّر می کند و تصویر خاصّ خود را بر آن منعکس می گرداند. همه چیز در صورت «آرمانی» خود متجلّی می شود. «گیاهان، آبها، کوهها به صورت تمثیلها درمی آیند، یعنی با عضو نوعی نور تصوّر، دیده و درک می شوند که خود حضور حالتی شهودی است. مناظر زمینی هم به مانند سیماهای آسمانی در آن احوال، در هاله ای از نور ظهور می کنند با صفای بهشتی»(2) این زمین همان زمینی است که در آن «البرز ایزدی بخت» قرار دارد که پیرامون این زمین به آسمان پیوسته است و کوه «هوگر» که از آن آب اردوسیور که مظهر زمینی الهه ی، اردوی سورَ اناهتیا است جاریست، همان زمینی که در آن گیاهان جاودانی می رویند ونشو و نما می کنند و چشمه ی آب زندگی بخش از اعماق آن می جوشد، زمین انسانها و حیوانات اهورایی، زمینی که جسم کیومرث و گاه یکتا آفریده را به امانت پذیرفت و در ازای آن فلز و گیاه را بوجود آورد، زمینی که اولین گیاه، اولین حیوان (گاو یکتا آفریده) واولین انسان (کیومرث) در آن، بوجود آمدند و زردشت در آنجا متولد شد و به پیامبری رسید و دیدارهای او با هرمزد و مهین فرشتگان در آنجا روی داد، در همانجا بود که زردشت تخمه ی خود را به رود کیانسه سپرد و در همانجاست که منجیان دین مزدسینا- هوشیدر، هوشیدر ماه و سوشیانت- به ترتیب در اولین، دومین و سومین هزاره ی آخر هستی ظهور می کنند، وقایع خارق العاده ی شاهنامه نیز در این زمین اتفاق می افتد؛ وقایعی نظیر دیدارهای سیمرغ و زال، (سیمرغ از دسته ی حیوانات خاصّ و اهورایی است) و یا دیدار سروش با کیومرث:
«کیومرث زین خود، کی آگاه بود
که تخت مهی را جز او شاه بود.
یکایک بیامد خجسته سروش
بسان پری پلیگند پوش
بگفتش ورا زین سخن در بدر
که دشمن چه سازد همی باپدر» (3)
و داستان زندگی فریدون، پرورش او توسّط گاو بر مایون (از دسته ی حیوانات اهورایی) وگفتگوی او با سروش هنگام به بند کشیدن ضحّاک:
«همی راند او را به کوه اندرون
همی خواست کارد سرش را نگون
بیامد هم آنگه خجسته سروش
بخوبی یکی راز گفتش به گوش
که این بسته را تا دماوند کوه
ببر همچنان تازیان بی گروه» (4)
سرزمین آبهای زندگی بخش و گیاهان جاودانی همان سرزمین ظلمات است که چشمه ی آب حیات در آن قرار دارد همان چشمه ای که اسکندر لشکری را در جستجوی آن روان کرد، مرگ سیاوش و رویش درخت از خون او، همچنین مرگ کیخسرو که در ادامه ی این فصل، مفصّل تر درباره ی آنها سخن خواهیم گفت نیز در این زمین به وقوع می پیوندد.
جغرافیای خیالی زمین ملکوت:
جغرافیای این زمین از همان آغاز ایجادش به گونه ای متفاوت توسط «تخیّل فعال» طرح ریخته می شود. مطابق این طرح، زمین در اصل به شکل مجموعه ای پیوسته و همواره تشکیل شده و بعد در اثر زجر و ستم نیروهای اهریمنی به هفت کشور بخش گردیده و دریاها و کوهها در آن بوجود آمدند، در بندهش آمده است که پس از جنگ تیشتر با اپوش دیو:«تیشتر آن باران را ساخت که دریاها از او پدید آمدند، زمین را همه جای نم بگرفت، به هفت پاره بگسست دارای زیر و زبر و بلندی و نشیب بشد» (5)
پس بدین ترتیب دریا و ناهمواری های زمین به واسطه ی زجر و ستم اپوش دیو (دیو خشکسالی) بوجود آمده است. در بندهش همچنین در باره چگونگی آفرینش کوهها آمده است:
«هنگامی که اهریمن در تاخت، زمین بلرزید، (از) آن گوهر کوه که در زمین آفریده شده بود، بر اثر لرزش زمین، در زمان، کوه به رویش ایستاد» (6)
گیاهان، حیوانات، فلزات و مردمان این سرزمین آسمانی نیز بر اثر یورش اهریمن بر اولین گیاه، اولین حیوان و اولین انسان به طرزی اعجاب انگیز و متفاوت که زاییده ی خیال فعال است به وجود آمدند، مطابق روایت بندهش اهریمن ابتدا بر گیاه پس بر گاوه یکتا آفریده و سرانجام بر کیومرث در تاخت.
«چهارم نبرد را گیاه کرد. آنگاه که خشک بشد، امرداد امشاسپند، که گیاه از آن اوست، آن گیاه را خرد نرم کرد، با آبی که تیشتر بستَد، بیامیخت. تیشتر آن آب را به همه ی زمین ببارانید. بر همه ی زمین گیاه چنان بُرست که موی بر سرمردمان» (7)
پنجم نبرد را گاو یکتا آفریده کرد:
«چون در گذشت به سبب سرشت گیاهی، از اندامهای گاو، پنجاه و پنج نوع غلّه و دوازده نوع گیاه درمانی از زمین رست. روشنی و زوری که در تخمه ی گاو بود به ماه سپرده شد، آن تخمه به روشنی ماه پالوده شد، به همه گونه ای آراسته شد، جان در (او) کرده شد، و از آنجا جفتی گاو، یکی نر و یکی ماده (بر زمین آورده شد). سپس بر زمین از هر نوعی دو تا یعنی دویست و هشتاد و دو نوع فراز پیدا شدند. گوسپندان را جای بر زمین و مرغان را در هوا (شد) و ماهیان در آب شنا کردند.» (8)
ششم نبرد را کیومرث کرد:
«کیومرث را مرگ بر آمد، بر دست چپ افتاد. به هنگام در گذشتن تخمه اش بر زمین ریخت. آن تخمه ها به روشنی خورشید پالوده شد و دو بهر آن را نریوسنگ نگاه داشت و بهری را سپندارمذ پذیرفت. چهل سال (آن تخمه) در زمین بود. با سر رسیدن چهل سال، ریباس تنی یک ستون، پانزده برگ، مهلی و مهلیانه (از) زمین رستند. یکی به دیگری پیوسته، هم بالا و هم دیسه، میان هر دو ایشان فرّه بر آمد که فرّه ای است که مردمان بدان آفریده شوند.» (9)
آنچه از چگونگی ایجاد جغرافیای این سرزمین خیالی می توان دریافت ارتباط تنگاتنگ آن با نیروهای ماوراء الطبیعی است که از همان بدو شکل گیری نمایان است. در حقیقت هستی این سرزمین خود زاییده ی جدال نیروهای اهورایی و اهریمنی است که در نهایت، هر بخش آن در پی غلبه ی نیروهای اهورایی بر دیوان و دروجان شکل می پذیرد. پس چندان دور از ذهن نیست که دیدار این سرزمین توسط شخص انسان نیز با غلبه ی نیروهای نیکی بر قوای بدی در درون او میسّر شود که بازتاب ظاهری آن برابر با انجام اعمال و عیادات مذهبی و گسترش شیوه ی زندگی امشاسپند سپندارمذ (سپندارمتکیه) به عنوان سرپرست و صاحب این سرزمین در درون شخص انسان است. اما دو ویژگی بارز جغرافیایی که در متون اوستایی و پهلوی نیز به آن اشاره شده عوامل مؤثرتری محسوب می شوند تا این سرزمین اساطیر صورتی ملکوتی تر به خود بپذیرد.
جغرافیای کوهستانی و گیاهی این سرزمین بیش از سایر بخشهای جغرافیایی آن یاد آور بهشت آرمانی مزداییان است. سرود مذهبی «زامیات یشت» که به فرشته ی زمین نثار شده تصویر زمین مزدایی را با وضوع و نور تمام بر ما عرضه می کند. مقدمه ی این سرود به بر شمردن نام کوههای معروف اختصاص یافته است. سپس از آغاز کرده ی یکم به ستایش فرّ کیانی می پردازد:
«فرّ کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم؛.... که برتر از دیگر آفریدگان است که از آن اهورامزدا است، که اهورامزدا بدان، آفریدگان را پدید آورد: فراوان و زیبا، فراوان و درخشان... تا آنان گیتی را نو کنند: [گیتی] پیر نشدنی، نامیرا، کامروا... در آن هنگام که مردان دیگر باره برخیزند و بی مرگی به زندگان روی آورد، «سوشیانت پدیدار شود و جهان را به خواست خویش نو کند. سپس جهان پیر و اَشَه، نیستی ناپذیر شود و دروج، دیگر بار بدان جایی رانده شود که از آنجا، آسیب رسانی براشونان و تبار و هستی آنان را آمده است» (10)
در مقدمه و کرده ی یکم این سرود به ارتباط میان کوه با فرّ و رابطه ی فرّ با استحاله و نوشوندگی زمین که در نهایت منجر به جاودانگی زمین و پاکسازی آن از دیوان و دروجان می گردد اشاره شد؛ در باب رابطه ی دوم پیش از این مفصّلاً سخن رفت. اما در رابطه با نسبت اول یعنی ارتباط میان کوه و فرّ (خورنه) باید گفت: «کوهساران در واقع نقشی اساسی در ترکیب منظره ی خیالی که صورت قبلی استحاله ی زمین است، دارند.
کوهها به عالی ترین صورت، جایگاه تجلّی خدایان و فرشتگان می باشند. آداب دینی دلالت بر آن دارد که در روز بیست و هشتم از ماه (زامیات روز) نیایشها و آیین های دینی به «زمین، که فرشته ای است، به کوهستان سپیده دمهای زرین، به همه ی کوهساران، به هاله ی نور» (11) عرضه شده است از همین جا ارتباطی طرح ریخته می شود که موضوعهایش اندک اندک روشن می گردد. این ارتباط در آغاز سرود زامیادیشت در نهایت ایجاز و در غالب ستایش کوه و فرّه اینگونه بیان شده است:
«خشنودی کوه مزدا آفریده ی بخشنده ی آسایش اَشَه،
«اوشیدَرن» فرّ کیانی مزدا آفریده و فرِّ مزدا آفریده ی ناگرفتنی را» (12)
در اوستا از دو فره سخن به میان می آید؛ یکی فر ایرانی یا انیونیم خوارنو و دیگری فر کیانی یا کوئینیم خوارنو، فرّ کیانی مختص شاهان بوده و در زامیات یشت آمده که چگونه نو به نو، نصیب پادشاهان نامور و پارسا می گردد. اما فرّ ایرانی یا انیونیم خوارنو به تمام ایرانیان اختصاص داشته؛ در بندهای 1 و 2 اشتادیشت آمده است که فرّ ایرانی از ستور و رمه و ثروت و شکوه برخوردار و بخشنده ی خرد و دانش و دولت در هم شکننده ی غیر ایرانی است، در تقسیم بندی طبقاتی جامعه ایرانیان باستان (عامه ی مردم) به چهار طبقه ی آتوربانان، رزم جویان، کشاورزان و پیشه وران می توان برخورد.(13) در سرود زامیات یشت علاوه بر فرّ کیانی که بندهای زیادی از این سرود به آن اختصاص یافته در بند آخر مقدمه به شکلی غیر مستقیم از فرّ ایرانی و چگونگی تقسیم آن در میان مردم عامی و ارتباط این فرّه ی مزدا آفریده با کوه سخن به میان آمده است:
«هر اندازه که این کوهها زمین را فرا گرفته است، به همان اندازه، آفریدگار، آتربانان اَرشتاران و برزیگران ستور پرور را از آن بهره بخشید.» (14)
چنین جمله ای گویای آن است که هر ایرانی به قدر گنجایش خود و یا به میزانی که «سپندارمتیکیه» را در خود معنا بخشیده قادر است صاحب خورنه شود و به همان میزان در استحاله ینهایی زمین و ظهور سوشیانت ها مؤثّر واقع گردد، نقش کوهها نیز در این میان به مرور روشن تر می گردد.
مطابق روایت بندهش پس از هجوم نیروهای اهریمنی و لرزه ای که بر تن زمین افتاد نخستین رشته کوهی که برای دفاع در برابر اهریمن از دل زمین سر برافراشت هبرزئینی (Hsaraverezaiti) یا همان البرز فارسی بود. «البرز در طی هشتصد سال، هرگز از رشد باز نماند؛ دویست سال تا سر منزل ستارگان، دویست سال تا سر منزل ماه، دویست سال تا سر منزل خورشید و دویست سال تا سر منزل انوار لایتناهی. البرز در این صورت به واقع کوه عالم است که با عالی ترین مجاهدت زمین افراشته شده است تا از آسمان جدا نباشد. البرز، آن «کوه مجلل و تابناک.... است که در آن نه شبی وجود دارد، نه ظلماتی، نه درود و بیماری که هزاران نفر را از پای در می انداز، نه عفونتی که آفریده ی شیطان است.» (15) البرز جایگاه کاخ های یزدانی است که مهین فرشتگان به وجودش آورده اند. و دیگر کوهساران، همه از آن زاده شده اند، به مانند اینکه از درختی غول آسا و نیرومند که ریشه ها خود را می گسترداند درختان دیگر ظهور می کنند.» (16)
«کوه ملکوتی دیگری که در این سرزمین واقع است کوه «هوکه ئیریه» است که در رفعت چون ستارگان است و از آنجا امواج آبهای آسمانی اردوی سورا آناهیتا، «متعال، اعظم، معصوم» به پیش می شتابد. این کوه جایگاه زمینی رب النّوع آبهای آسمانی تصور شده و بدین صورت، سر چشمه ی بهشتی آب حیات می نماید. در این چشمه است یا در حواشی و حوالی آن که گیاهان و درختان عجیب و شگفت انگیز وعالی ترین صورت آنها، هوم، هئومه می رویند.»(17)
کوه سپیده دمان زرین (اوشیدَره نَه)، مجاور «هوکئیریه» واقع است. نغمه ی مذهبی «فرشته ی زامیات» با بندی در مدح و ثنای این کوهستان آغاز می شود. آداب دینی میان این کوه و اعتقاد به آخرت پیوندی ذاتی برقرار می کند و دستور می دهد که به ارشتات فرشته، در وقت «ائوشاهین» (یعنی از نیمشب تا سپیده دم) نیازی بدهند، و دلیل آن هم این است که کوهستان سپیده دم زرین را برای دستگیری و اعانت به ارشتاب فرشته ذکر کرده اند. و اینک آن پیوند روشن می گردد: هنگام سپیده دمی که پس از سومین شب پیاپی بعد از مرگ طلوع می کند، روح باید با آزمایش پل چینوت (پل صراط مسلمانان) روبرو گردد.
کوهستان سپیده دمان زرّین، بدین جهت، درست در همان ساعتی که روح را میخوانند تا بر آنچه در طی زندگی در این جهان کرده است، در حضور فرشته ی ارشتات و زامیات فرشته ی زمین، که هر دو به یاری «امهرسپند امره تات» اعمال روح را «وزن می کنند» شهادت بدهد، در هاله ای نور پوشیده شده است. «ارواح، وقتی برای پس دادن حساب اعمال وافعال خود می روند، در نور سپیده دم غرقه اند، و عبور آنان از پل چینوت در نور سپیده دم تابناک انجام می پذیرد».(18) «در اینجا در کوهسار پوشیده از هاله ی نور پدیداری نجومی در کار نیست بلکه مطلع فجر ابدّیت و عمر جاوید است که درک می شود: تصویر هاله ی نور که در سپیده دم طالع منعکس می گردد، در آن سپیده دم که به صورت حضور پیش از وقت حالتی احساس شده، یعنی همچون وقوع قبل از موقع، حوادث آخرت برای شخص ظاهر می گردد.
کوه مرتفع دیگری نیز به نام چکد دئیتیک (قله ی دادرسی) در تکمیل همان منظره ی آخرت، در وسط جهان واقع شده است. و از قلّه ی آن «پل چینوت» بر می افرازد، و در مدخل آن تلاقی روح با «دئنا»، «من» ملکوتی او، وقوع می یابد، یا بر خلاف، با ظهوری هراسناک، تنها روح مثله و مسخ شده ی او را که بر اثر زشتی ها چنین شده، و از مثال ملکوتی خود بریده است، بر او منعکس می کند. بنابراین دراعلی ترین حالت است که «تصویر زمین» مکانها و مناظر تمثیلی حیات ابدی، پیش از موعد وقوع، خود را بر روح انسان کامل عرضه می کند، یعنی مکان ها و مناظری که در آن، روح، با تصاویر ملکوتی شخص خود دیدار دارد.
روح کامل با طیران معنوی و قدرت اعمال وافعال خویش از «پل چینوت» می گذرد و تا به ستارگان، سپس به ماه، بعد به خورشید، و پس از آن به انوار لایتناهی صعود می کند. اینجا، باز هم چهار مرحله ی رویش البرز در کار است. بنابراین، پل، قله ای را که در مرکز عالم است، به کوه عالم می پیوندد و عروج از آن، آدمی را به «گروتمان» به سر منزل سرودهای قدسی راه می نماید.» (19)
اکنون با روشن شدن موضوع، دیگر ازاینکه در آغاز سرود «زامیات» ذکر کوهها را می یابیم شگفت زده نمی شویم این ذکر را تنها فهرست ساده ای عاری از مضمون معنی نخواهیم پنداشت. اما درباره ی دومین شاخصه ی جغرافیایی زمین ملکوت باید گفت:
«نمونه دوم از تصویر و تصوّر زمین آسمانی را می توان در گیاه شناسی قدسی جستجو کرد که بین پرورش گلها و هنر گلسازی و گل پروری و آداب دینی رابطه ای برقرار می کند واین یکی از خصائص ممیّزه ی فرشته شناسی مزدایی است، که به هر یک از این مهین فرشتگان و فرشتگان، گلی به عنوان مظهر آن می دهد، گویی می خواهد اشارت کند که، اگر بخواهد هر کدام از این صورتهای ملکوتی را در عالم فکر مشاهده کنند و به مخزن نیروهای آنها پی ببرند، بهترین وسیله ی تأمّل و نظاره ی درست، عملاً آن گل است که مظهر آن می باشد. بنابراین به هر کدام از مهین فرشتگان یا فرشتگان که یکی از روزهای ماه به نامشان گردیده است و نام آن روز از نام او گرفته شده، گلی مربوط می باشد.
این گلها، نقشی بزرگ در عرف و آداب دینی قدیم زردشتی بازی می کرده اند. برای هر فرشته ای که مراسم جداگانه ای برگزار می شد، پاره از گلها مورد استفاده قرار می گرفتند. ایرانیان قدیم، خود نیز، زبانی برای گلها داشتند که زبانی مینوی و قدسی بود. زیرا، این رسم، تمثیلات ظریف و دقیق برای مخیّله ی مذهبی و نیز آداب تأمّل و اندیشه، ترکیبات نامحدود داشت.
هنر باغبانی و کشت باغ، به نوبه ی خود، بدین منوال، مفهوم و معنایی مذهبی و سیر و سلوکی فکری می یافت. گلها نقش مادهّ ی اوّلیه برای تفکر کیمیایی را داشتند که عبارت بود از ترکیب مجددّ بهشت، در ذهن و قرار دادن خود در مجمع و محفل وجودهای ملکوتی.
همانگونه که پیداست در هر دو مورد (گیاه شناسی قدسی و جغرافیای کوهستانی سرزمین ملکوت) تلاش روان بدان می گراید که صورت زمین ملکوتی را مصوّر سازد و آن را جامه ی حقیقت بپوشاند، تا را در آن تجلّی موجودات نوری را امکان پذیر گرداند، یعنی به سرزمین الهام و دید غیبی، به جهان برزخ برسد، اکنون پس از پی بردن به وجود ارض ملکوت و آگاهی از چگونگی دیدار آن و شناخت جغرافیای این سرزمین آخرین و مهمترین سؤالی که به ذهن خطور می کند دانستن نام و مکان این سرزمین است.
ایرانویچ- سرزمین ملکوت
نمای سطح زمین بدان سان که تخیّل فعّال طرح می ریزد و در فصل یپش نیز بیان شد به هفت کشور بخش می گردد، در مرکز این کشورها، کشور «خونیرثه» ایرانم و ئجه (در زبان پهلوی اران- ویچ) قرار دارد.»(20)در بندهش آمده است که آفرینش اولین موجودات در «ایرانویچ» برابر رود وه- داییتی صورت گرفت و در آنجا بود که دین مزدایی بنیاد یافت و از آنجا بود که در کشورهای دیگر پخش شد و رواج یافت:
«زردشت چون دین آورد و نخست در ایرانویچ فراز یشت، پریشتوَت و مدیوماه از او پذیرفتند.»(21)
در بندهش همچنین در باره ی ایرانویچ از زبان اورمزد گفته شده:
«اگر من نمی آفریدم مینوی بوم و سرزمین را همه ی مردم به ایرانویچ می شدند به سبب خوشی آنجا زیرا نخست از جایها و روستاها ایرانویچ بهترین سرزمین آفریده شد.»(22)
پس ایرانویچ همان سرزمینی است که قهرمانان افسانه ای در آن آفریده شدند، همان سرزمینی که واپسین سوشیانت ها در آن به ظهور خواهند آمد و اهریمن را به روزگار عجز و شکست خواهند افکند و رستاخیز و هستی آینده را به ظهور خواهند آورد.
تاریخ اولیه ی ایرانیان را در هر محل جغرافیایی که قرار بدهیم اعّم از شرق، در آسیای مرکزی یا غرب در آذربایجان- پیشرفت و نشو و نمای دماغی تذکار خاطرات یکی است: حوادث گذشته و در «ایران- ویج» تجدید خاطره شده اند، یعنی در مرکزی که هم مرکز است و هم مبدأ» (23) از مطالعه ی این روند خاطرات، سرزمین ایرانویچ در مکانی فاقد مختصات فضایی متصور می شود و این چندان دور از واقعیت نیست. چرا که «در جهان واسط، روان از قیود مشخصات و مختصات فضایی آزاد است. به جای وقوع یا «افتادن» و به جای لزوم «تعیین موقعیت خود» در یک فضای مقدّم، خود روان، «فضا را تعیین می کند» یعنی که خود، مبدأ و منشاء روابط و تعلّقات فضایی است و ساختمان آن را معین می کند. البته غالب شرق شناسان، امروزه قبول دارند که محل موعظه و تبلیغ زردشت را، بدان سان که هنوز با خواندن «گاثا» ها می توانیم دریابیم باید در آسیای میانه، در جایی واقع در منطقه ی رود جیحون علیا، در منتهی الیه شرقی جهان ایرانی دانست. اما این تعیین علمی مسلط، با سنتها و روایات بعدی ایرانی، با روایات عصر ساسانی و پس از ساسانی، متناقض است، که محل ولادت و تبلیغ زردشت را در منتهی الیه غربی جهان ایرانی، در آذربایجان می داند. در این صورت باید گفت: تاریخ قدسی آیین نخستین زردشتی، در شرق عالم ایرانی جریان می یابد، سپس رسالت زردشتی اندک اندک به جانب غرب جهان ایرانی رسوخ می کند. ولی طرح اختصاری هفت کشور، که به عنوان صورت ازلی منظور شده، دقیقاً این امکان و این جریان را بر ما ظاهر می سازد که حضوری که مرکز را تشکیل می دهد، و بدین عنوان، منشاء است، نه بر آیند ارتباطات فضایی، موضوع و موقع مشخص ندارد، بلکه موجد موضوع و موقع می باشد. این حضور به همراه خود، فضای خود را منتقل می کند و سراسر دستگاه روابط فضایی را حفظ می نماید. یا به عبارت بهتر، این مرکز، چون همیشه و هر بار مرکز است، در عالم واقع، حادثه ی نفسانی هیچگونه تغییر موضوع واقعی (در فضا) روح نداده است.»(24)
پی نوشت ها :
1- هانه ی کوربن، ارض ملکوت، ص 61.
2- همان، 63.
3- شاهنامه، 1/ 30 و 29.
4- همان، 77.
5- بندهش، 70.
6- همان، 65.
7- همان، 83- 66.
8- همان، 65.
9- همان.
10- یشتها، زامیادیشت، کردی یکم.
11- ارض ملکوت، 72.
12- یشتها، زامیاد یشت، مقدمه
13- عفیفی، رحیم، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، انتشارات توس، تهران 1374، ذیل کلمه ی خوره
14- یشتها، زامیاد یشت، مقدمه، بند 8.
15- همان، مهریشت، 50.
16- ارض ملکوت، 73.
17- همان، 74.
18- همان، 75.
19- همان، 76.
20- همان، 66.
21- بندهش، 152.
22- همان، 133.
23- ارض ملکوت، 67.
24- همان، 77.