نویسنده: فائقه سرخوش
تکاپوی ذهنی بشر، پیرامون ساخت و پرداخت اساطیری که از نزدیکی بیش از حد آسمان و زمین، در روزگاران نخستین، خبر می دهد و نیز تلاش برای برقراری مجدد این پیوند، همه و همه، گواه حسرت و دلتنگی او بر روزگاران گذشته است.
«زمان سرآغاز، عصر پردیسی، روزگاری که ایزدان به زمین می آمدند و با آدمیان، آمیزش داشتند و انسانها به نوبه خود می توانستند با بالا رفتن از کوه، درخت، گیاه خزنده یا نردبان، یا حتی بر بال پرندگان به آسمان روند.» (1)
چنین باورهای کهنی را که موسوم به «نوستالژی بهشت» است در اساطیر غالب ملل می توان بازیافت. «اسطوره ی بهشت، در اشکال کمابیش پیچیده، اینجا و آنجا، در سراسر جهان یافت می شود و همواره در کنار عصر بهشتی تعالی، یعنی فنا ناپذیری، شمار معینی از خصوصیات خاص را در بر می گیرد. این اسطوره ها را می توان به دو مقوله ی اصلی تقسیم کرد. یک: مقوله ی اسطوره هایی که از خویشی بی نهایت نزدیکی که در آغاز، میان زمین و آسمان وجود داشته سخن می گوید؛ و دوم مقوله ی اسطوره هایی که به شیوه ای منسجم به ارتباط میان زمین و آسمان می پردازد.» (2)
در حال حاضر از مقوله ی دوم، صرف نظر می کنیم تا در فصل جداگانه ای به بررسی اسطوره های مربوط به آن بپردازیم. اما در رابطه با مقوله ی اول، اساطیر فراوانی وجود دارند، حاکی از روزگارانی که بشر، آنقدر به آسمان، نزدیک بود که قادر بود با دست خود آن را لمس کند.اما این پیوند، دیری نپایید که به واسطه گستاخی انسان ویا فرزندانیکه از آمیزش آسمان و زمین به وجود آمده بودند، گسسته شد؛ در اساطیر آفریقا آمده است:
«آسمان آنقدر به زمین نزدیک بود که کودکان پس از خوردن غذا با دستان آلوده آن را ملوث می کردند و زنان، تکه هایی از آسمان را می کندند و شام شب می کردند. زنان به هنگام پوست کندن غلات با دسته ی هاون به آسمان می کوبیدند. چنین بود تا روزی زنی، ندانسته با دسته هاون ضربه ای به چشم خدا زد و خدا، خشمناک، از زمین، دور شد و در اسمان، دور از دسترس مردمان، قرار یافت.» (3)
در این اساطیر، عموماً، دور شدن آسمان از زمین و هبوط انسان از آسمان به زمین به واسطه ی خطایی که توسط زنان، صورت می گیرد، رخ می دهد.
در فصل پیوند و جدایی آسمان و زمین، ضمن مطرح کردن اساطیر مربوط به پیوند و جدایی آسمان و زمین به تحلیل و بررسی آسمان و زمین از دیدگاه اسطوره ی «یین- یانگ» و تأثیر این نگرش، بر افسانه های دینی و حماسی ایران و برخی از تمدنهای باستانی پرداخته ایم.
پیوستگی ازلی آسمان و زمین را در نقش مادر، می توان باز یافت، حاصل این زوجیّت به اعتقاد انسانهای بدوی، بشر و برخی از کائنات پیرامون اوست.
بی تردید، هر تولد، حاصل پیوستگی و همبستری زوجی است، و هیچ آمیزشی، تحقق نمی یابد مگر به واسطه ی قرابت و همجواری؛ ولادت بشر و سایر فرزندان آسمان و زمین نیز که از این قاعده مستثنی نیست، پیامد آمیزش «جفت آغازین» (4) آسمان و زمین است.
به چنین مضمونی از اساطیر چین تا تمدنهای حوزه اقیانوسیه و حتی تا میان جماعت برزیگر آفریقای جنوبی، می توان برخورد.
اما پیوستگی آسمان و زمین که در ا ین اسطوره ها، زحمت خدایی و موجب نزدیکی انسان و خدایان پنداشته شده پایدار نمی ماند. این پیوند به شکلی ناگهانی از هم گسسته می شود که نتیجه آن جدایی کنونی آسمانی و زمین است.
اسطوره ی جدایی آسمان و زمین
این اسطوره در تمدنهای مختلف به اشکال گوناگون و بعضاً متفاوتی روایت شده.مائوری ها آسمان و زمین را هم آغوش و هم بستر می دانستند. اما معتقدند فرزندانی که از این آمیزش، بوجود آمدند در جستجوی نور، او تار بین آسمان و زمین را گسستند و پدرشان (آسمان) را آنقدر بالا بردند که به هوا پرتاب شد و روشنایی، جهان را در بر گرفت.
گاه مضمون جدایی خشونت آمیز آسمان و زمین را باز می یابیم؛ به عنوان مثال در تاهیتی، معتقدند که این کار، توسط گیاهی صورت گرفت که با رشد و بالندگی آسمان را بالا برد.(5)
در اساطیر چین، این نقش را موجودی به نام «پانگو» ایفا می کند.ابتدا پانگو از دل آشوب وبی نظمی به وجود آمد و بعد، آسمان پوسته ی رویی تخم مرغ جهان و زمین پوسته ی زیرین آن را به وجود آوردند. مطابق این اسطوره، «پانگو» هیجده هزار سال، رنج کشید تا در سال 2229000 قبل از میلاد، توانست جهان را شکل بخشد. در این اسطوره، آمده است که فاصله ی آسمان از زمین هیجده هزار سال است و آسمان هر روز، سه متر از زمین، دورتر می شود.(6)
در اساطیر ایران باستان نیز، اسطوره ی «جهان- تخم مرغ» وجود دارد. اما نه آنگونه که در اساطیر دیگر مانند اسطوره ی چین مطرح می شود، در اسطوره ی چین پوسته زیرین، زمین و پوسته زبرین، آسمان است، در حالیکه در اساطیر ایران، آسمان، چون سفیده، دورتا دور زمین را در برگرفته و «شباهت زمین در میان آسمان مانند زرده است در میان تخم» (7) با این وصف، مطابق اسطوره ی «جهان- تخم مرغ» ایرانی آسمان، زمین و هر آنچه را در آن موجود است در خود جای می دهد تا اینگونه، بهتر بتواند نقش حمایتگرانه ی خود را به عنوان پدر کیهان، ایفا کند.
در اساطیر ایران، اگر چه همواره آسمان نماد پدر و عنصر مردانه و زمین نماد مادر و عنصر زنانه بوده است، اما مضمون پیوستگی ازلی آسمان و زمین و جدایی مؤخّر آنان را با آن صراحتی که در اساطیر ملل دیگر مطرح شده نمی توان باز یافت. تنها در برخی متون کهن از جمله بندهش آمده است که هنگام تازش اهریمن، شکل ابتدایی استقرار آسمان و زمین دگرگون شده و به نوعی آشفتگی، مبدّل می شود.
«اهریمن به رشک کامگی بر تاخت، آسمان را که به ستاره پایه ایستاده (بود) به تهیگی فرو کشید، (او آن تاریکی که با خود داشت به آسمان آورد و آسمان را) آنگونه (به تاریکی بیامیخت) که در بالای ستاره پایه، از درون آسمان، (تاریکی) تا یک سوم، بایستاد. او چون ماری آسمان زیر این زمین را بسفت، سپس، میانه زمین را بسفت و در آمد.(8)
این آشفتگی را که پس از تازش اهریمن بر آسمان و زمین عارض می شود، می توان همان اسطوره ی جدایی آسمان و زمین پنداشت.
در اساطیر سایر ملل، همانگونه که پیش از این یاد آوری شد، همواره موجود یا موجوداتی که در بسیاری از موارد شاید بتوان آنها را حاصل آمیزش آسمان و زمین دانست، پدرشان (آسمان) را به بالا پرتاب می کنند. در این اسطوره ها زمین همواره در جای خود ساکن می ماند.
چنین باوری، نشانگر این مطلب است که از دیدگاه این ملل، زمین در جایگاه زیرین و اسمان در مکان زیرین، قرار داشته. اما دراندیشه ایرانیان، آسمان از زیر و زبر، زمین را در برگرفته، چون جنینی در زهدان، قطعاً هیچ موجودی قادر نیست آسمان را در چنین حالتی به بالا پرتاب کند و این گونه است که اسطوره ی جدایی آسمان و زمین در ذهن ایرانیان به گونه ای دیگر نقش می بندد.
و مطابق روایت بندهش از آن پس:
«همه چیز گیتی برگرد دوبن، نبرد دو دشمن و آمیختگی فراز و فرود پدیدار می شود.» (9)
یعنی در حقیقت، بعد ازتازش اهریمن است که این پیوستگی هستی که موجب رحمت خدایی و پیوند میان انسان و خدایان است، گسسته می شود و نه تنها زمین و آسمان، بلکه هر آن چیزها که در گیتی با هم پیوستگی و آمیختگی دارند، رشته پیوندشان از هم می گسلد و از آن پس هر نیمه به دنبال نیمه گمشده خود است تا شاید در فَرشگرد که تمام آنچه در گیتی و مینوست به انوشگی می رسد، دوباره این گسستگی و فراز و فرود به پیوستگی ازلی، مبدل شود.
شکل زیر، «یین- یانگ»، دو قدرت بزرگ طبیعت، ظلمت و نور، منفی و مثبت، مؤنث و مذکّر را در تعادل کامل و با قدرت متساوی نشان می دهد، آنها در کنار هم، همه چیز را در ید قدرت خود دارند.
اما این تضاد، همواره، مبتنی بر نبرد و دشمنی نیست. همانطور که در اشکال بالا نیز مشخص است در «یین- یانگ» نسبی بر خلاف «یین- یانگ» مطلق، این وضع مطلوب و معکوس که مبیّن تخالف و تضاد دو نیروی همسنگ است، موجد تنشی پویاست و نه موجب نزاع. این دو نیروی مخالف که یکی متمایل به راست است و دیگری متمایل به چپ، در دایره با هم ترکیب می شوند، دو ماگاتا، دو ذات و دو واحد متمایزند، ولی برای ایجاد شکلی کامل، هر یک نیازمند دیگری است و بدون مقابله با هم مکمل یکدیگرند.
«یانگ» با پویایی، گرمی و نور و «یین» با ظلمت، سرما و غم ارتباط دارد. بنابراین ملکوت فعال است و زمین منفعل، روح ملکوتی مذکر است و روح زمینی مؤنث. «یانگ» نیک و «یین» بد است.(10)
پی نوشت ها :
1- اسطوره رؤیا، راز، 58.
2- همان، 57.
3- پاریندر، جئوفری، اساطیر آفریقا، باجلان فرخی، انتشارات اساطیر، تهران 1374، 50.
4- رساله در تاریخ ادیان، 238.
5- همان، 239.
6- اباذری، یوسف- همجو، زهره- فرهادپور، مراد- ولی، اوهاب، ادیان جهان باستان، جلد اول. موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران 1373، 67.7- مینوی خرد، پرسش 43، بند 10.
7- مینوی خرد، پرسش43، بند 10.
8- بندهش، 52.
9- بندهش، 53.
10- ادیان جهان باستان، جلد اول 78.