کوه یکی از نمادهای پیوند آسمان و زمین است. و در میان پیونددهندگان آسمان و زمین (کوه، درخت، ستون، طناب، نردبان، آب) به لحاظ ارتفاع و قداست. از جایگاه خاصی برخوردار است.
با افزایش ارتفاع، قداست نیز افزایش می باید. کوه، مرتفع ترین پیوند دهنده آسمان و زمین است. «رمز محور کیهانی است که زمین را به آسمان می پیوندد.» (1) و نماد قدرت خدایان محسوب می شود. از این روست که قله ی کوهها همواره مکانی قدسی، محل ارتباط با آسمان و یا مأوای خدایان فرض می شود. در باورهای کهن شینتو، کوهساران جایگاه ارواح خدایان است. (2) در اساطیر چین نیز کوه بلندی به نام «کون- لون» وجود دارد که سر بر آسمان می ساید و ریشه آن در ژرفای خاک فرو رفته است، بدین ترتیب کون- لون دو عنصر یانگ (آسمان) و یین (زمین) را در خود دارد ونر- ماده است.
در اساطیر غالب مللی که کوه در میان آنها نمادی مقدس به شمار می آید، عموماً یک کوه وجود دارد که از دیگر کوهها مقدس تر پنداشته شده و در مرکز عالم تصور می شود؛ بعنوان نمونه «کوه المپ» در اساطیر یونان جایگاه خدایان آسمانی و نمودار این قداست است.(3)
و یا در اساطیر چین معتقدند که خورشید سفر خود را از کوه «تای شان» آغاز می کند و ارواح مردگان به منطقه ای در دامنه ی این کوه باز می گردند و اینکه این کوه داور مرگ و سرنوشت مردمان است. امروزه با آنکه جهان پس از مرگ بودا مورد پذیرش چینیان بودایی قرار گرفته، هنوز هم اعتقاد به دوزخ و جهان مردگان تای شان، در اسطوره ی فرقه های مختلف چینی وجود دارد. (4) در اساطیر ژاپن این قداست را با کوه فوجی یاما می توان بازیافت. می گویند در گذشته زائران ژاپنی، منطقه ای میان میگامی تا فوجی را به جای هفت روز، در صد روز طی می کردند. (5) در اساطیر ایران نیز به باورهای مشابهی درباره کوه البرز برمی خوریم. مطابق روایت بندهش.
«بر البرز یکصد و هشتاد روزن است به خراسان و یکصد و هشتاد به خاوران خورشید هر روز به روز نی در آید و به روز نی بشود.» (6)
«البرز پیرامون این زمین به آسمان پیوسته است، تیرگ البرز آن است که ستاره و ماه و خورشید بدو فرو گردند و بدو باز آیند.» (7)
در روایت پهلوی آمده است که روان رادان از البرز کوه می گذرد و به گرودمان می رود. (8) در نبدهش، البرز، کوهی ایزدی بخت دانسته شده. (9) توصیفاتی که در اوستا از این کوه صورت می گیرد یاد آور بهشت آرمانی است.
«... آنجائیکه نه شب هست، نه تاریکی، نه باد سرد، نه باد گرم، نه بیماری کشنده و نه آلایش دیو آفریده».(10)
مطابق روایات مزدیسنان نیز چگاد داییتی (قله البرز) جایگاه سنجش کردار مردمان هست.(11)
بدین ترتیب البرز به واقع کوه عالم است که با عالیترین مجاهدات زمین، افراشته شده است تا از آسمان جدا نباشد. کوهایی که در مرکز عالم تصور می شوند به طور اخصّ و ذات کوه، به طور اعمّ همواره در تاریخ ادیان مقدّس بوده و جایگاه ارتباط با خدایان شمرده می شود.
در اساطیر ا یران، استقرار سه آتشکده مقدّس آذرفرنبغ، آذر گشب و آذر برزین مهر در فره مند کوه، اسنوند کوه و گریوه ی ریوند مؤیّد این مطلب است. رد پای این دسته از اساطیر را نیز در حماسه های مللی که صاحب چنین اسطوره هایی هستند، می توان باز یافت. بعنوان مثال، در اساطیر یونان، جایگاه «زئوس»، تواناترین خدای اساطیری یونان، برفراز کوهها دانسته شده و در حماسه ایلیاد این سخن از زبان آخیلیوس بیان شده:
«ای مادر اگر تو مرا برای زندگی بسیار کوتاه زادی، دست کم می باید زئوس المپ نشین که در بالای کوهها می غرد افتخاری به من بدهد. (12)
این باور در حماسه های ایرانی نیز به اشکال گوناگون باز تابانیده شده است:
کیومرث اولین انسان، اولین پادشاه ایرانی و اولین «دین پذیرنده» (پیغمبر) است. او چگاد کوه را برای زندگی بر می گزیند و به همین دلیل «گرشاه» (13) (شاه کوهستان) نامیده می شود:
«کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین بکوه اندرون، ساخت جای
سربخت و تختش بر آمده به کوه
پلنگینه پوشید خود با گروه» (14)
گزینش کوه بعنوان مکان زندگی از سوی کیومرث را از دو جنبه می توان عملی نمادین تلقّی کرد یکی از جهت قداست کوه و جنبه ارتباط با آسمان؛ کیومرث نخستین پیامبر و نخستین انسان است.
«نخستین دین پذیرفتار از جهان آفرین، کیومرث بوده است که نخستین مردمان است.» (15)
و دیگر از جهت اشراف و تسلط کوه بر زمین؛ کوه، جایگاه قدرت خدایان است و کیومرث نیز نماد قدرت خداوند است. او اولین شاه و برگزیده خداوند است:
«چنین گفت: کایین و تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه» (16)
قرار گرفتن بر بلندی، خود نماد تسلط و اشراف بر زمین و ساکنان آن است.
کیومرث در این جایگاه با سروش نیز درارتباط است که مؤید ویژگی تقدّس کوه، بعنوان یکی از پیوند دهندگان آسمان و زمین است.
«درود آوریدش خجسته سروش
کزین پیش مخروش و باز آر هوش» (17)
مرحله ی دیگری نیز در داستان زندگی کیومرث وجود دارد که به وضوح نمود ارتباط قدسی زمین و آسمان به واسطه کوه است پس از مرگ سیامک کیومرث با لشگریانش (دد و دام) به سوگ می نشینند و جامه ها، پیروزه رنگ می کنند:
«دد و مرغ و نخجیر، گشته، گروه
برفتند یلّه کنان سوی کوه» (18)
«جانوران در سوگ سیامک به سوی کوه می روند تا درد و سوگ خود را از راه نزدیکی به آسمان و پیوستن به مینو، آرامی بخشند و زندگی مینویی نوین دیگری از اهورامزدا بخواهند.» (19)
اسطوره ی ارتباط شاهان با آسمان، به واسطه کوه در داستانهای دیگر شاهنامه نیز به چشم می خورد؛ در داستان زندگی فریدون در فصل پیش، دیدیم که او در مرحله ی دوم زندگی خود، یعنی دوران نوجوانی- که دوران بلوغ اندیشه و گرایش فکر از سمت جسم به سوی روح است- توسط مادرش به پیری دینی سپرده می شود که مُقامش در کوهستان است:
«بیاورد فرزند را چون نوند
چو مرغان، بران تیغ کوه بلند» (20)
نماد پردازی انتقال فریدون از مرغزار به کوهستان که مکانی مرتفع تر است، در وهله ی اول نزدیکی به اسمان و مینویت را به ذهن متبادر می کند. بر انگیخته شدن فریدون برای نجات مردم نیز به گفته خود او از البرز کوه صورت می گیرد:
«که یزدان پاک از میان گروه
برانگیخت ما را از البرز کوه
بدان تا جهان از بد اژدها
به فرمان گرز من آید رها
چو بخشایش آورد نیکی دهش
به نیکی بباید سپردن رهش» (21)
تمایل به برقراری ارتباط با آسمان، از طریق کوه، در نژاد شاهان ایرانی، جریان دارد. بعد از فریدون، این تجربه به نوعی دیگر توسط کاووس تکرار می شود؛ «هفت خانه ای که کاووس از هفت رنگ، بر میانه ی البرز ساخت مبیّن ارتباط هفت طبقه آسمان و کوه البرز است.»(22)
تلاش او در پرواز به آسمان از فراز کاخ بابل مؤیّد این اندیشه است:
«شنیدم که کاووس شد بر فلک
همی رفت تا بر رسد بر ملک
دگر گفت: از آن رفت بر آسمان
که تا جنگ سازد به تیر و کمان
ز هر گونه ای هست آواز این
نداند جز پر خرد راز این
پریدند بسیار و ماندند باز
چنین باشد آنکس که گیردش راز» (23)
در داستان اسکندر نیز این وساطت قدسی کوه به شکلی دیگر نمود پیدا می کند؛ در این داستان کوه، در حقیقت نقش پیام رسان و فرشته ی وحی را ایفا می کند، اسکندر دو بار، در طول سفر خود، بر فراز کوه پیامی معنوی دریافت می کند؛ بر فراز یکی از این کوهها، تختی قرار دارد و روی تخت مرده ای نهاده شده (که این مرده خود به لحظ جسمانیت نماد ارتباط با زمین و به لحظ روحی نماد ارتباط با آسمان است) بخصوص اینکه مرد مُرده صاحب فر دانسته شده و بدین لحاظ، جنبه روحانی وجود او قوی تر است. بر فراز کوه، صدای مبهمی اسکندر را اینگونه مورد خطاب قرار می دهد:
«یکی بانگ بشنید کای شهریار
بسی بردی اندر جهان روزگار
بسی تخت شاهان بپرداختی
سرت را به گردون برافراختی
بسی دشمن و دوست کردی تباه
زگیتی، کنون، بازگشتست گاه» (24)
داستان دیگری نیز در شاهنامه ذکر شده که طی آن اسکندر پس از مناظره با مرغی سخنگو، به توصیه مرغ، تنها بر فراز کوه می رود تا راز آن را کشف کند:
«سکندر چو بشنید شد سوی کوه
بدیدار، بر تیغ شد بی گروه
سرافیل را دید صوری بدست
برافراخته سر ز جای نشست.
پر از باد لب دیدگان پرزنم
که فرمان یزدان کی آید که دم
چو بر کوه روی سکندر بدید
چو رعد خروشان فغان برکشید.
که ای بنده ی آز چندین مکوش
که روزی به گوش آیدت یک خروش
که چندین مرنج از پی تاج و تخت
به رفتن بیارای و بر بند رخت» (25)
در همین داستان، اسکندر از مرغ می پرسد که مردان خدا چرا کوهسار را برای نشیمن خود بر می گزینند؟ مرغ پاسخ می دهد:
«بدو گفت: چون مرد شد پاک رای
بیاید پرستنده، بر کوه جای» (26)
به این اندیشه در اسطوره های دینی نیز می توان برخورد در تورات آمده ا ست:
«کیست که به کوه خداوند بر آید و کیست که به مکان تقدس او ساکن شود.»
در تورات همچنین کوه مأوای روح خدایی وامید گاه یاری طلبان شمرده شده:
«روح خدایی درمکان مقدّس بر فراز کوهها مأوا دارد و چشمان همیشه نگران انسان یاری طلب به جانب آنها دوخته شده است، چشمان خود را به سوی کوه بر می افرازم که از آنجا اعانت من می آید.» (27)
باز تاب این اندیشه در اساطیر دینی بر انگیخته شدن پیامبرانی چون محمد (ص)، موسی (ع) و زرتشت به عنوان یاری گران و نجات بخشان روح بشر، از دل کوه است؛ در قرآن مسلمین، خداوند به کوه طور، محل بعثت موسی (ع) سوگند یاد می کند:
«والطّور السینین- تین/1- والطور- طور/ 1»
جمع بندی
کوه یکی از نمادهای پیوند آسمان و زمین است و رمز قدرت خدایان محسوب می شود.قلّه کوهها همواره مکانی مقدّس، محلّ ارتباط با آسمان یا مأوای خدایان فرض می شود. در اساطیر غالب مللی که کوه در میان آنها نمادی مقدس به شمار می آید، عموماً یک کوه وجود دارد که از دیگر کوهها مقدّس تر پنداشته می شود. در اساطیر ایران این جایگاه از آن البرز است. گفته می شود البرز نخستین کوهی است که از زمین فراز رست.
در حماسه های ایران اعتقاد به قداست کوه را در داستانهایی نظیر پادشاهی کیومرث بعنوان اولین شاه، اولین انسان و اولین پیامبر- و یا فریدون بعنوان نجات بخش مردمان زمان خود از یوغ حکومت ضحاک و کاووس و اسکندر به عنوان دو پادشاه زیاده طلب که سودای خدایی و عمر جاوید در سر دارند می توان باز یافت.
دامنه ی این اسطوره نیز مانند پاره ای از اساطیر دیگر تا حوزه ی دین، گسترده شده؛ برانگیخته شدن محمد (ص)، موسی(ع) و نیز زردشت، پیامبر ایرانیان از کوه، مؤیّد این مطلب است که کوه همواره در تاریخ ادیان مقدس بوده و مکان ارتباط با آسمان محسوب می شود.
پی نوشت ها :
1- رمزهای زنده جان/ 12
2- اساطیر ژاپن/ 96.
3- رساله در تاریخ ادیان/ 106
4- اساطیر چین/103
5- اساطیر ژاپن/ 13
6- بندهش/ 59.
7- همان/ 71
8- روایت پهلوی/ فصل 10
9- بندهش/ 71.
10- یشت ها/ مهر یشت/ بند 50.
11- بندهش/ 129.
12- هومر/ ایلیاد/ سعید نفیسی/ نشر علمی فرهنگی/ تهران/ 1380/ سرود اول/ 61.
13- شاهنامه ی کهن/ 38.
14- شاهنامه/ ج 1/ 28.
15- دینکرد/ 3/ فصل 35
16- شاهنامه/ ج 1/ 6/ 28.
17- همان/ 31/ 46.
18- همان/ 43.
19- اکبری مفاخر/ صفدر/ روان انسانی درحماسه ی ایرانی/ نشر فتنه/ تهران/ 1384/ 86.
20- شاهنامه/ 59/ 38.
21- همان/ ج 1/ 76.
22- زمردی/ حمیرا/ نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه ی فردوسی، خمسه ی نظامی و منطق الطیر عطار/ تهران/ 1382/ 12.
23- شاهنامه/ ج/ 7/ 153.
24- همان/ 73.
25- همان/ 83.
26- همان/ 82.
27- عهد عتیق/ مزامیر داوود/ مزبور/ 12/ آیه 1 و 2