ضایع نمودن سنت پیامبر

بخاری در باب «تضییع الصلاة» آورده است: غیلان از انس بن مالک نقل می کند که گفت: هیچ چیز نمی یابم که از زمان پیامبر (ص) تا بحال باقی مانده (یعنی هیچ یک از سنتهای پیامبر بدون تغییر باقی نمانده است) به او گفته شد: نماز. گفت: و
پنجشنبه، 19 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ضایع نمودن سنت پیامبر
ضایع نمودن سنت پیامبر

نویسنده: دکتر محمد تیجانی تونسی
مترجم: سید محمد جواد مهری



 
بخاری در باب «تضییع الصلاة» آورده است:
غیلان از انس بن مالک نقل می کند که گفت: هیچ چیز نمی یابم که از زمان پیامبر (ص) تا بحال باقی مانده (یعنی هیچ یک از سنتهای پیامبر بدون تغییر باقی نمانده است) به او گفته شد: نماز. گفت: و مگر در نماز تغییر ندادید و آن را ضایع نکردید.
و گوید: از زهری شنیدم که می گفت: در دمشق بر انس بن مالک وارد شدم، دیدم می گرید. به او گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: هیچ یک از احکام شریعت را نمی شناسم که بدون تغییر باقی مانده باشد بجز این نماز و این نماز هم ضایع شده است. (1)
و همچنین بخاری در جلد اول در باب «فضل صلاة الفجر فی جماعة» آورده است:
اعمش ما را حدیث کرد و گفت: سالم را شنیدم که می گفت: از ام الدرداء شنیدم که گفت روزی ابوالدرداء بر من وارد شد در حالی که خشمگین بود. به او گفتم: چرا خشمگینی؟ گفت: به خدا قسم چیزی از سنت پیامبر نمی یابم جز اینکه همه با هم نماز می خوانند. (2)
و همچنین بخاری در جزء دوم از صحیحش در باب «الخروج الی المصلّی بغیر منبر» از ابوسعید خدری نقل می کند که:
هرگاه رسول خدا برای عید فطر یا عید قربان (اضحی) به مصلّی می آمد، اولین کاری که می کرد، نماز می خواند، سپس مردم را موعظه می کرد. و مردم هم بر این سنت باقی بودند تا اینکه روزی با مروان، امیر مدینه، در روز اضحی یا فطر، خارج شدم؛ او می خواست قبل از نماز، بر فراز منبر رود، لباسش را کشیدم (که متوجه شود) ولی بهر حال او قبل از نماز، خطبه عید را خواند. به او گفتم: به خدا قسم، تغییر دادید (احکام الهی را) گفت: ابوسعید! به تحقیق آنچه که تو می دانی از میان رفته است!!
گفتم: به خدا، آنچه را می دانم بهتر است از آنچه که نمی دانم. گفت: مردم پس از نماز، به خاطر ما نمی ماندند و لذا من خطبه را قبل از نماز قرار دادم!!! (3)
آری! اصحاب در دوران انس بن مالک و ابوالدرداء و در زمان حیات مروان بن حکم - که به دوران زندگی رسول خدا خیلی نزدیک بود - سنتهای پیامبر را تغییر می دادند و همه احکام الهی را حتی نماز تغییر می دادند - چنانکه شنیدید - و به خاطر منافع پستشان سنتهای حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را وارونه جلوه می دادند تا آنجا که بنی امیه پس از هر خطبه، لعن علی و اهل بیت را بر منابر، سنت قرار داده بودند و لذا بیشتر مردم بعد از تمام شدن نماز عید فطر و قربان، متفرق می شدند چرا که نمی خواستند لعن علی و اهل بیت را بشنوند، و از این روی بنی امیه، سنت پیامبر را عوض کردند و خطبه را - در عیدین- قبل از نماز قرار دادند تا به راحتی در حضور تمام مسلمانان و علی رغم مخالفت بسیاری از آنان، علی را لعن و نفرین کنند، و پیشاپیش همه آنها، معاویه است که چنین سنتی را تأسیس و پایه گذاری کرد و آنقدر ترویج نمود که به صورت یک سنت تغییرناپذیر در آمد و بوسیله آن، به خدا تقرب می جستند! یکی از مورخین نقل کرده است که:
یکی از امامانشان پس از خطبه روز جمعه، فراموش کرد، علی را لعن کند و می خواست از منبر پائین بیاید و مشغول نماز شود که ناگهان از هر سوی مردم فریاد برآوردند: سنت را فراموش کردی! سنت را از یاد بردی!
آری! متأسفانه این بدعتی که معاویه آن را تاسیس کرد، هشتاد سال در میان مسلمانان باقی بود و تا امروز آثارش پدیدار است. با این حال، اهل سنت و جماعت بر معاویه و پیروانش، درود می فرستند و به ادعای احترام اصحاب، اجازه نمی دهند کسی او را انتقاد کند یا جنایتهایش را بازگو نماید.
خدای را سپاس که پژوهشگران مخلص از امت اسلام، در جستجوی حق هستند و رفته رفته حق را از باطل تشخیص می دهند و بسیاری از آنان از این تنگ نظری اصحاب که معاویه و پیروانش آن را به وجود آورده اند، رهائی یافته و اهل سنت، کم و بیش از این تناقض زشت، هشیار می شوند. مثلاً در حالی که از همه اصحاب دفاع و پشتیبانی می کنند و نفرین می کنند کسی که حتی یک نفر از آنان را توهین کند و اگر به آنها بگوئی: این لَعنِتان شامل معاویه بن ابی سفیان هم می شود چرا که او بهترین و برترین اصحاب را - علی الاطلاق - لعن کرده و شتم نموده است و در حقیقت او می خواسته، شخص رسول خدا را سبّ و لعن کند که فرمود: «هر که علی را نفرین کند، مرا نفرین کرده است و هر که مرا نفرین کند، خدا را نفرین کرده است». (4) در آن صورت، زبانشان بند می آید و در جواب ناتوان می شوند و بهانه هائی می آورند که اگر دلالتی داشته باشد، جز بر نادانی و کم عقلی و تعصب کورکورانه، دلالتی دیگر ندارد. مثلاً برخی از آنان می گویند: این از دروغها و ساخته های شیعیان است!! و برخی دیگر می گویند: آنها صحابه رسول الله هستند و حق دارند درباره یکدیگر هر چه می خواهند، بگویند ولی ما در سطح آنها نیستیم که از آنان انتقاد کنیم!!
خداوندا تو را تنزیه می کنم و سپاس می گویم. این سخن تو در قرآن کریم، حقایقی را بر من روشن کرد که اعتقاد به آنها برایم، دشوار و درکش مشکل بود:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا منَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ اذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا، أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ». (5)
- به تحقیق، بسیاری از جن و انس را برای دوزخ واگذاردیم زیرا آنان را دلهائی است بی ادراک و دیده هائی است بی نور بصیرت و گوش هائی است ناشنوای حقیقت؛ همانا آنان مانند چارپایان اند، بلکه گمراه ترند و آنان مردمانی غافل اند.
به راستی هر وقت این آیه را می خواندم، تعجب می کردم و می گفتم: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ چگونه یک حیوان بی زبان از این انسان، هدایتش بیشتر است؟ آیا می شود انسان، سنگی را با دست خود بسازد، سپس آن را بپرستد و از آن، درخواست روزی و یاری کند؟ ولی بحمدالله وقتی به هند مسافرت کردم و عجایب و شگفتیها را دیدم، این تعجبم زدوده شد و شگفتی ام از بین رفت، در آنجا پزشکانی یافتم که استاد علم کالبد شکافی اند و از اسرار سلولهای بدن با اطلاع اند، با این حال، هنوز گاو را می پرستند. اگر این گناه را نادانان و جاهلان هندو مرتکب شوند، شاید عذرشان پذیرفته شود، اما اینکه می بینی روشنفکران و فرهنگیانشان، گاو و سنگ و دریا و آفتاب و ماه را می پرستند، دیگر چاره ای جز تسلیم در برابر قرآن کریم و ادراک این حقیقت قرآنی نداری که همانا انسانهائی هستند که از حیوان، گمراه ترند.

پی نوشت ها :

1- صحیح بخاری – ج 1 – ص 134.
2- صحیح بخاری – ج 1 – ص 159.
3- صحیح بخاری – ج 2 – ص 4.
4- حاکم در ج 3 – ص 121 مستدرک آن را آورده است و گفته است: این حدیث از نظر شیخین صحیح است. ذهبی در تلخیصش ذکر کرده و صحت آن را تایید نموده است. امام احمد بن حنبل در مسندش در جلد ششم، ص 323 نقلش کرده است. نسائی در خصائصش ص 111 حدیث 91 نیز آن را یادآور شده است.
5- سوره اعراف – آیه 179.

منبع: سماوی، دکتر محمد تیجانی، از آگاهان بپرسید، ترجمه سید محمد جواد مهذی، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ یازدهم، 1388.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما