نظام بیمارستان های اسلامی

بیمارستان های ثابت و بیمارستان های منقول و چنان که از اسم آن ها مستفاد می گردد بیمارستان های ثابت در بغداد و شهرهای بزرگ دیگر به مانند موصل و دمشق و قاهره و امثال آن ها به مانند بیمارستان های امروزی جهت درمان
شنبه، 28 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظام بیمارستان های اسلامی
 نظام بیمارستان های اسلامی

نویسنده: دکتر محمود نجم آبادی




 

در قلمرو و ممالک اسلامی دو نوع بیمارستان وجود داشت:
بیمارستان های ثابت و بیمارستان های منقول و چنان که از اسم آن ها مستفاد می گردد بیمارستان های ثابت در بغداد و شهرهای بزرگ دیگر به مانند موصل و دمشق و قاهره و امثال آن ها به مانند بیمارستان های امروزی جهت درمان بیماران و تدریس علم وپزشکی و فنون وابسته بدان اختصاص داشت و عموماً از طرف پادشاهان و خلفاء و ولاه و فرمانروایان و وزراء و مردم نیکوکار تأسیس گردیده بود.
اما بیمارستان های منقول یا سیار یا غیر ثابت آن دسته از بیمارستان بود که به مناسبت جنگ و لشکرکشی و یا بروز بیماری مسریه و مانند آن ها به وجود آمده که در حقیقت بیمارستان های صحرائی بوده است.
بیمارستان های سیار در ابتدا بسیار مختصر بوده، ولی بعداً مجهزتر شده است. در این قبیل بیمارستان های جنگی مطالب بسیار ارزنده در کتب مورخان آمده است.
ابن خلکان(1) در وفیات الاعیان و ابن القفطی (2) در تاریخ الحکماء آورده اند که ابوالحکم عبدالله مغربی مقیم دمشق و طبیب بیمارستان این شهر لوازم و اثاثه ای داشت که چهل شتر آن ها را حمل می کرد.
کارکنان بیمارستان ها - در هر دو این بیمارستان به اقتضای احتیاجات طبیب و لوازم پزشکی و جراحی و پرستار و داروخانه و مایحتاج مربوط به آن موجود بوده، منتهی در بیمارستان های شهری این تجهیزات مفصل تر بوده است.
در اغلب بیمارستان ها (مخصوصاً بیمارستان های شهری) از نظر آن که مراقبت کامل از طرف اولیای امور می شده است، وسائل آسایش و رفاه حال بیماران از طبیب و جراح و پرستار و داروساز و فصاد (رگ رن) و آب گیر (افرادی که ادرار و آب شکم بیماران مبتلی به استسقاء را می گرفتند) و غذا و دارو و سایر لوازم جراحی و پزشکی و سایر احتیاجات بیشتر و بهتر فراهم بوده است.
از درمان هائی که در بسیاری از بیمارستان ها در تمدن اسلامی رواج داشته تلقین و افسانه گوئی (قصه گوئی، قول سرائی، قوالی) است.
قسمت های مختلف بیمارستان بر حسب بزرگی و کوچکی و تعداد تخت خوابها و محل و موقع آن ها متفاوت بوده و عموماً طبق نظامات و مقررات خاص تحت نظر بانی و اولیاء آن (یا به اصطلاح امروزی هیئت امناء) و ناظر بیمارستان اداره می شده است و اگر بی ترتیبی در کارها پیدا می شد از مسئولان امر موأخذه به عمل می آمد.
قسمت های مختلف بیمارستان و کارکنان آنها - بیمارستان ها عموماً دو قسمت بزرگ داشت: قسمت اول برای مردان و قسمت دیگر برای زنان. از آن گذشته بیماران در قسمت ها و شعب بیمارستان (یا به اصطلاح امروزی بخش های بیمارستان) پذیرائی و درمان می گردیدند.
قسمت هائی که در بیمارستان های اسلامی موجود بوده فهرست وار عبارت بودند از : بخش های داخلی (برای بیماران داخلی) و جراحی و روانی و تب ها (حمیات) و شکستگی ها و چشم پزشکی (کحالی) و مسمومین و بخش مخصوص برای بیماران مبتلی به اسهال و داروخانه که آن را «شرابخاناه» می گفتند.
عده ای طبیب در بیمارستان به خدمت اشتغال می ورزیدند که همه آن ها حقوق دریافت می داشتند و هر شعبه از فنون پزشکی یک رئیس داشت (که به اصطلاح امروزی رئیس بخش می باشد) که به درمان بیماران می پرداخت و عموماً تدریس هم می کرد.
رئیس بیمارستان بر تمام اطباء بیمارستان ریاست داشت که وی را ساعور(3) می نامیدند و عموماً طبیبی که از همه اطباء افضل و اعلم بود چنین سمتی را داشت.
ساعور بیمارستان ریاست بر اطباء را داشت و کسی بود که عموماً اجازه ی اشتغال به پزشکی را نیز پس از امتحان افراد صادر می کرد.
عده ای از اطباء که در خدمت دستگاه های رسمی خلافت و امثال آن بودند، مأموریت داشتند که در مواقع بروز بیماری ها در شهرها و مؤسسات و امثال آن ها و در قراء و قصبات در مواقع غیر مترقبه رفته و به درمان بیماران و رفع بیماری اقدام کنند. چنان که در زمان وزارت علی بن عیسی بن جراح وزیر (245-335هجری قمری) چنین اتفاق افتاد.
توضیح این مقاله آن که ثابت بن سنان بن ثابت بن قره گوید: علی بن عیسی در روزگار المقتدر بالله عباسی که سمت وزارت داشت، پدرش (پدر ثابت یعنی سنان بن ثابت) رئیس بیمارستان های بغداد بود. وی (وزیر) دستوری به سنان داده که ابن ابی اصیبعه آن را در کتاب طبقات الاطباء خود متذکر گردیده و ترجمه و مفاد آن چنین است:
«خداوند عمر تو را دراز سازد. من در این موقع به فکر زندانیان افتاده ام، زیرا عده آن ها زیاد و محل سکونت و اقامت آن ها هم خوب نیست. می ترسم امراض منتشره به آن ها هم سرایت کند و چون آن ها در کار خود اختیاری نداشته و از مشاوره با اقرباء و خویشان خود یا با اطباء در مورد بیماری خود ممنوع بوده و دستشان به طبیب نمی رسد، در این صورت (خدا به تو توجه کند) شایسته است برای آن ها (زندانیان) اطباء مخصوصی انتخاب و تعیین کنی که همه روزه به زندان ها بروند و با خود دارو و شربت و آن چه را که برای آن ها لازم می بینند و هم چنین مزورات(4) با خود بردارند و به آن ها پیشنهاد کرده دستور دهی که به سایر زندان ها هم بروند(5) و هر بیماری که در آن جاها است درمان کنند و آنان را از دردهائی که دارند با تعیین دارو و غذا آسوده رساند. ان شاءالله...».
به شرح ایضاً علی بن عیسی وزیر دستور دیگری به سنان صادر نموده است به شرح زیر:
«من در مورد اهالی سواد(6) فکر کرده و به نظرم رسید که نمی شود در بین آن ها بیماری و بیمار نباشد، زیرا می دانم در سواد کسانی که به حرفه پزشکی مشغول باشند نیستند خدا عمرت را زیاد کند. در فرستادن طبیب به آن جا اقدام و صندوق هائی از دارو و شربت به آن جا بفرست و دستور ده اطباء مزبور با دارو و شربت بین اهالی بگردند و در هر قسمت از سواد مدتی اقامت کنند و مدت توقف آن ها در هر محلی باید متناسب با وسعت خاک آن محل باشد و در آن مدت بیماران را درمان کنند، سپس از آن جا به محل دیگر بروند».
ابن ابی اصیبعه در دنباله ی شرح بالا در طبقات الاطباء آورده: که «سنان به دستور وزیر چنان کرد و پزشکان اعزامی او به سوری(7) (سوری شهری است از شهرهای عراق که غالب سکنه آن یهودی بودند) رسیدند.
سنان گزارش داد که اطباء اعزامی او در سواد شرحی به او نوشته اند که بیشتر سوری ملک یهودی می باشند و از او (سنان) استعلام کرده اند که در آن جا به وظیفه ی خود عمل کنند یا از آن جا بروند و او نمی داند که به آن ها چه جواب دهد زیرا نظر وزیر را نمی داند، ولی آن چه می داند این است که در بیمارستان های شهرها و پایتخت از تمام بیماران اعم از ملی و ذمی پرستاری و پذیرائی می شود و همه را معالجه می کنند. علی بن عیسی وزیر پس از قرائت این گزارش جوابی چنین به سنان داد:
«خدا تو را بزرگ و گرامی دارد. از مضمون نامه مستحضر شدم و بین ما در این قسمت اختلافی نیست که معالجه ی اهل ذمه و حیوانات عمل درستی است، ولی آن چه بر ما واجب است این است که مردم بیمار را قبل از حیوانات باید معالجه کرد و هم چنین درمان مسلمانان مقدم بر اهل ذمه است؛
«اگر از آن چه در مورد مسلمانان مصرف می شود زیاد آمد، باید در مورد طبقه ی بعد از آن ها مصرف کرد. خدای ترا گرامی دارد که به همین دستور عمل کنی و به پزشکان اعزامی خود همین امر را بنویس و به آن ها سفارش کن که اطباء در تمام دیه ها با دقت گردش کنند و مراقب باشند که بیماران آن حدود مخصوصاً از محل های آلوده به بیماری های عمومی دیدن و اگر در آن محل جای محفوظ و امن نبود از رفتن خودداری کنند، تا راه امن شده و وسائل رفتن آن ها فراهم شود. و اگر بدین ترتیب عمل کنند انشاءالله موفق می گردند».
غیر از رئیس بیمارستان و رؤسای قسمت ها و اطباء در اغلب بیمارستان ها داروخانه ای بوده، به نام «شرابخاناه» (که به معنای داروخانه و واژه فارسی است که توسط رئیس داروخانه یا داروساز بزرگ که عموماً صیدلانی و یا مهتار (8) می نامیدند مأخوذ از «مهتر» اداره می گردید) وجود داشت که برای بیماران دارو تهیه می کرد. وی (رئیس داروخانه) مقامی بسیار محترم داشت و عده ای مستخدم (شاگرد) تحت نظر وی به نام «شرابدار» خدمت می کردند. در داروخانه ها انواع شربت ها و معجون ها و مرباها و عطرها و گردها و حبوب و شیاف ها و امثال آن ها که در ظروف چینی نگاه داشته می شد می ساختند که بعضی از آنها بسیار قیمتی و نفیس بود.
در بعضی از بیمارستان ها برای سلاطین و خلفا و بزرگان داروخانه خاصی بود که در آن ها داروها و نسخه های آنان تهیه می شد.
غیر از رئیس داروخانه در هر بیمارستان شخصی به نام ناظر بیمارستان وجود داشت. چنان که از نام آن مستفاد می گردد نظارت بیمارستان را عهده دار بود. این ناظر عموماً از ارباب قلم انتخاب می گردید که مورد اعتماد سلطان یا خلیفه یا وزیر یا بانی بیمارستان و شغل وی از مشاغل بسیار مهم در بیمارستان بود. به طوری که از صحائف تاریخ تمدن اسلامی مستفاد می گردد شغل نظارت در بیمارستان از اهم مشاغل بیمارستانی بوده و احیاناً اگر حیف و میلی در عواید و مخارج آن دیده می شد، و وضع بیمارستان رو به خرابی می گروید، وی (ناظر) یا اختیاراتی که داشت از آن جلوگیری می کرد. بدین مناسبت در انتخاب ناظر بسیار دقت به عمل می آمد.
موضوع انتخاب ناظر برای بیمارستان با دقت کامل از میان صاحبان قلم و معتمدان طبق فرمان مخصوصی انجام می گرفت. از این رو معلوم می شد که این شغل به مانند ریاست بیمارستان اهمیت داشته، بلکه از جهاتی ارزشمندتر بوده است. این سمت را در عصر حاضر با مدیر اداری و مالی بیمارستان ها می توان مقایسه کرد، که جمیع کارهای مالی و خرید و نظارت و نظامات غیر پزشکی را عهده دار می باشد. سهل است بعضی از نظار در بیمارستان های اسلامی غیر از حدود وظایف خود به سایر امور نیز نظارت داشتند و از هرجهت برتر از رئیس یا رؤسای قسمت های بیمارستان بودند. آن جا که در بیمارستان های اسلامی رئیس (ساعور) طبیبی متنفذ و دانشمند بود، ناظر در درجه ی دوم اهمیت قرار داشت ولی عموماً ناظر بیمارستان مردی مقتدر و معتبر به شمار می آمد که جمیع امور بیمارستان را کفایت می کرد. بعضی اوقات چنان که آمد ناظر بیمارستان از پزشکان و دانشمندان و ارباب قلم و یا فرماندهان ارتش انتخاب می گردید و از محترم ترین مشاغل بیمارستانی و کشوری بوده که فرمان آن از طرف سلاطین و خلفاء و وزراء و امراء و ولاه صادر می شد.
سلاطین و خلفاء و ولاه و فرمانروایان عموماً طبیب مخصوص یا اطباء مخصوص داشتند، که یکی از آنان طبیب خاص آنان بود. طبیب مخصوص خلفاء عموماً همه روزه در قصر خلافت حاضر بود و در تالاری می نشست که به نام تالار سلاطین نامیده می شد و چند طبیب (سه یا چهار طبیب) زیر دست او بودند و در مواقعی که خلفاء احتیاج به طبیب داشتند، پیش خدمت های مخصوصی که آن ها را «استاد» می گفتند از درون حرم سرای خلیفه نزد آنان می آمدند و هر کدام از اطباء را که خلیفه می خواست به داخل قصر می بردند، تا خلیفه و یا هر یک از خاصان یا نزدیکان وی را درمان کند. طبیب پس از معاینه دستور داروئی را می نوشت و از داروخانه بیمارستان و یا داروخانه مخصوص خلیفه دارو تهیه می شد. به همین نحو در مورد سلاطین نسخه ی آنان از داروخانه ی سلطنتی تهیه می گردید.
در تمدن اسلامی علاوه بر اطباء مرد عده ای نیز زن بودند که آگاهی به کار پزشکی داشتند، به مانند زینب طبیب بنی اود که به چشم پزشکی وام عطیه الانصاریه که هر دو در زمان پیغمبر اکرم (ص) در جنگ های ابتدائی اسلام به درمان مجروحین و پرستاری بیماران مشغول بودند. بعدها به موازات ترقی بیمارستان ها تعداد زنان پرستار رو به ازدیاد گذارد که از وجود آنان استفادات بیشتری می شد.
غیر از افراد مذکور در بالا به تمدن اسلامی در شهرها عموماً اشخاصی به نام «محتسب» بوده که امور حسبه را انجام می دادند. محتسب مقامی عالی در دستگاه سلاطین و خلفاء داشت و او فردی بود که از مردمان موجه و مشهور به درستی و امانت انتخاب می گردیده است.
از وظائف محتسب امر به معروف و نهی از منکر بر حسب قوانین و قواعد حسبه بود و رأی وی نزد سلاطین و خلفاء لازم الاجراء و بلامانع بوده است. وی (محتسب) از طرف خود نماینده و نائب (بر حسب وسعت شهر) داشته که انجام وظیفه می کردند.(9) اکنون می توان این شغل را با شهردار و متصدیان امور پزشکی و رئیس شهربانی و نظام پزشکی تطبیق کرد.
محتسب علاوه بر وظائف مذکور در بالا مراقبت در کار اطباء و داروسازان را داشت که این اصناف در کار خود تخلف نکرده و از راه درست منحرف نگردند. به علاوه در امر مربوط به ارزاق و صاحبان حرف و صنعت گران و امثال آن ها نظارت داشت که هر دسته ای در صراط مستقیم و طبق نظامات کار خود را انجام دهند و اگر احیاناً آنان (دسته های مختلف) در کارشان منحرف گردند مؤاخذه به عمل آورد. به طور کلی محتسب چنان که آمد مقامی بسیار عالی در تمدن اسلامی و یکی از مشاغل بسیار پر ارج بوده که به مانند شهردار و رئیس شهربانی امروزی با عده ای که تحت نظرش بودند انجام وظیفه می کرد. نواب و بازرسانی که تحت نظر محتسب قرار داشتند امر محتسب را اجرا می کردند و به طور خلاصه احکامی که از طرف محتسب صادر می شد، به مورد عمل می گذاردند (به مانند احکام شرعی و سایر احکام) و بدین مناسبت عموماً محتسب مردی فقیه و عالم به اصول شرع بوده است.
در تمدن اسلامی تعدادی کتاب در باب امور حسبه به رشته ی تحریر در آمده است.(10)
در باب وظایف محتسب، کتاب «معالم القربه» (آئین شهرداری در قرن هفتم) تألیف محمد بن محمد بن احمد ابی زید قرشی ابن اخوه و ملقب به ضیاءالدین که توسط آقای جعفر شعار ترجمه گردیده است می نویسد:
«ابن اخوه شخصاً از محدثان و محتسبی سخت گیر بوده و تنها به بیان حکم فقهی (تئوری) بسنده نمی کند، بلکه وارد موضوعات و مصادیق می شود و موارد عملی آن ها را نشان می دهد و وظیفه ی محتسب را در آن موارد یاد می کند...».
اکنون متذکر می گردیم که کتاب مزبور در هفتاد باب است که در آن : از شرائط حسبت وصفت محتسب و شروط وی و امر به معروف و نهی از منکر و اقسام امر به معروف و در حسبت بر اهل ذمه و اولیاء مردگان و معاملات ناروا و تعیین بهای کالا و احتکار و پیشواز کردن قافله برای خرید کالا و ربا و داد وستد و اطعمه و... می باشد». آن قسمت که مربوط به امور پزشکی و بهداشت و کار و اصناف و خوار و بار است عبارتند از:
«حسبت و وظائف بر علافان و آسیابانان و آرد خانگی و نان پزان و نانوایان و نان پز خانگی و بریانگران و کتاب فروشی و لکانه پزان (چیزی شبیه به قورمه و کالباس) و جگرپزان و بواردیان (مترادف با مبردات و به معنی گیاهان خنک کننده است) و سلاخان و قصابان و حیوانات حلال گوشت و حرم گوشت و گیباپزان (کله پزان) و طباخان و کباب پزان و هریسه پزان (هریسه خوراکی است از گندم کوبیده و گوشت و روغن) و ماهی پزان و زولبیاگزان و حلوا پزان و شربت سازان و عطاران و شمع سازان و شیرینی فروشان و پارچه بافان و خیاطان و رفوگران و گازران و کلاه دوزان و حریر بافان و رنگرزان و پنبه فروشان و کتان فروشان و دامپزشکان و گرمابه ها و سلمانی ها و سدر فروشان و فصادان و حجامان و پزشکان و کحالان و جراحان و شکسته بندان و فخاران و سفالگران و سوزن گران و جوالدوزان و دوک تراشان و حنافروشان (وتقلب ایشان) و شانه سازان و سازندگان روغن کنجد (عصار) و روغن کتان و دباغان و مشک سازان و نمدمالان و پوستین دوزان و نجاران و چوب بران و بنایان و گچ کاران و سقایان و امثال آن ها می باشد».
چنان که ملاحظه می شود وظیفه ی محتسب بسیار دشوار بود. وی و نمایندگانش علاوه بر آن که وظائف شرعی داشته به وظائف بهداشتی نیز می پرداختند.
ابن خواه در کتاب خود در باره ی وظایف شربت سازان و عطاران و دامپزشکان و رگ زنان و حجامت کنندگان و پزشکان و کحالان و شکسته بندان و جراحان و مربیان اطفال در باب های بیست و چهارم و بیست و پنجم و چهلم و چهل و چهارم و چهل و پنجم و چهل و ششم مطالبی بسیار ارزنده دارد که از نظر کوتاه نمودن مطلب به قسمتی از این ابواب که مربوط به پزشک و چشم پزشک و شکسته بند و جراح است مأخوذ از ترجمه آقای دکتر شعار از کتاب معالم القربه می پردازیم:
«باب چهل و چهارم در حبست بر فصادان و حجامان کسی که فصد (رگ زدن) می کند باید به دانش و امانت معروف باشد و به تشریح اعضا و رگ ها و عضلات و شریان ها و چگونگی آن ها آشنا باشد تا کارد را به رگ های غیر معهود یا عضله و شریان نزند، زیرا این عمل موجب مرگ انسان می شود، و برده ای را جز به اجازه ی صاحبش و بچه ای را جز به اجازه ی سرپرستش و نیز زن حامله را فصد نکند و فصد را در جای مناسب انجام دهد و در حالی که پریشان دل است به فصد نپردازد.
«محتسب باید از فصادان تعهد بگیرد که به فصد ده تن جز با مشورت پزشکان اقدام نکنند و آنان عبارتند از: کسانی که بدن سخت لاغر، بدن بسیار خشک، بدن متخلخل، بدن سفید سست (شل) یا بدن زرد رنگ بی خون باشند و کسی که مدت درازی بیمار شده باشد، صاحب مزاج بسیار سرد و به هنگام درد سخت. در این امور فصاد باید چگونگی را روشن کند آن گاه به فصد بپردازد. پزشکان در پنج مورد از فصد باز داشته اند، اگر چه زیان آن ها به پایه ی زیان ده مورد مذکور نمی رسد: پس از هم خوابگی، پس از استحمام، به هنگام پری معده و روده ها از فضلات و به هنگام سرما یا گرمای سخت.
«بدان که فصد در موقع اختیاری در چاشتگاه پس از هضم خوراک انجام می شود، اما به هنگام ضرورت نمی تواند به تأخیر انداخت و نباید به مانع توجه کرد.
«شایسته است که شخص پس از فصد، غذا را تدریجی بخورد و خوراکش لطیف باشد و بر پشت دراز کشد و از خواب بپرهیزد، زیرا موجب سستی اعضا می شود و اگر به هنگام فصد دستش آماس کند دست دیگر را رگ زنند.
«فصاد باید نیشترهای متعدد و نیز زهی برای بستن دست و نافه مشک و قرص آن را داشته باشد که در صورتی که مریض بیهوش شود فوراً نافه را جلو بینی او بگیرد و مقداری از قرص ها را به او بخوراند تا به هوش بیاید و باید سر نیشتر را زیتون خوب بمالد تا موق رگ زدن درد نیاورد و نیشتر را به سرعت بزند و فرو نبرد.
«بدان که شایسته است ضربت فصاد در زمستان پهن تر باشد تا خون منجمد نشود و در تابستان تنگ گیرد تا موجب بیهوشی مریض نباشد و نیز نیروی جسمانی مریض را مراقبت کند. و هرگاه رنگ خون تغییر یابد و یا بیهوهشی و ضعف رخ دهد باید فوراً محل رگ زده را ببندند تا خون بندآید.
«رگ هایی که معمولاً فصد می شود بسیار است از آن جمله است رگ های سر و دست ها و بدن و پاها و شریان ها.
«در حجامت - حجامت بسیار سودمند و خطر آن از رگ زدن کمتر است. حجام باید سبک و خوش اندام و به کار خود آگاه و نیز سبک دست باشد یعنی بیمار را درد نرساند.
«بهترین موقع حجامت دومین یا سومین ساعت از روز است، و اما منافع آن بسیار است اینکه سنگینی ابروان و جرب چشم و بدبوئی دهان را بهبود می بخشد، ولی موجب نسیان می شود، چنان که رسول گرامی (ص) فرمود: عقب مغز جایگاه حفظ است و حجامت آن را ناتوان می سازد.(11)
«حجام باید ابزار ختان (ختنه) یعنی استره (تیغ) و گیره (12) داشته باشد و ختنه بر مرد و زن واجب است و عامه اهل دانش چنین گفته اند، اما ابو حنیفه مستحب موکد می داند. و دلیل ما (پیروان شافعی) روایت پیغمبر گرامی است که به مردی فرمود: اسلام بیاور و جامه کفر را از خود دور کن. از این رو ختنه بر مرد و زن واجب است هم درباره ی خودشان و هم فرزندانشان، و اگر سستی کند امام آنان را بدین کار مجبور می کند».
«باب چهل و پنجم در حسبت بر پزشکان و کحالان و جراحان و شکسته بندان
«...طبیب باید به چگونگی و ترکیب بدن و مزاج و اعضاء و بیماری های اعضاء و علل و نشان ها و داروهائی که آن ها را بهبود می بخشد آگاه باشد و نیز تهیه ی دارو و روش مداوا را بداند، و هر کسی چنین نباشد روا نیست که به معالجه بیماران بپردازد به خصوص معالجه ای که در آن احتمال خطر باشد. و کسی را سزا نیست که بدان چه آگاهی ندارد بپردازد.
«عمروبن شعیب به نقل از پدرش و او از جدش روایت کرد که رسول خدا فرمود: «هر که علم پزشکی نداند و پزشکی کند ضامن است».(13) شایسته است که طبیبان هر شهری را پیشوائی باشد چنان که گفته اند: پادشاهان یونان در هر شهری حکیمی سرشناس می گماردند که طبیبان شهر را می آزمود، هر کدام را اندک مایه می یافت او را از معالجه باز می داشت و فرمان می داد که دانش خود را تکمیل کند.
«شایسته است که چون طبیب نزد بیمار آید، از سبب بیماری و درد بپرسد، سپس شربت ها و داروهای گیاهی بر او مقرر دارد و نسخه های بر اولیای بیمار به شهادت کسانی که نزد بیمار باشند، بنویسد و فردای آن روز باز نزد مریض آید و معاینه کند و قاروره او را ببیند و از وی بپرسد که آیا مرض تخفیف یافته یا نه؟ آن گاه به مقتضای حال دستورهائی دهد و نسخه ای بنویسد.
روز سوم و چهارم و روزهای دیگر نیز چنین کند تا آن گاه که مریض بهبود یابد یا بمیرد. اگر بهبود یابد طبیب مزد و کرامت (تحفه ی) خود را گیرد و اگر بمیرد اولیای وی نزد حکیم آیند و نسخه هایی را که طبیب نوشته به وی عرضه کنند اگر با علم حکمت و پزشکی مطابق باشد و طبیب کوتاهی نکرده باشد، گوید اجلش فرا رسیده بود. و اگر به خلاف این باشد گوید دیه ی میت را از طبیب بگیرند، زیرا وی با نادانی و کوتاهی خود را کشته است. بدین سان در امر پزشکی مراقبت می کردند تا کسی که در امر پزشکی دستی ندارد بدان نپردازد و طبیب در وظیفه ی خود سستی نکند.
«شایسته است که محتسب از طبیبان تعهدی را که بقراط از اطباء گرفت، بگیرد و نزد او سوگند یاد کنند که به کسی داروی زبان بخش ندهند و به اسم ترکیب نکنند و داروی سقط جنین را به زنان و داوری قطع نسل را به مردان نگویند، و چون نزد مریض آیند از نگریستن به محارم چشم پوشند و رازها را فاش نسازند و هتک حرمت نکنند و از کارهای ناروا بپرهیزند».
«در وظایف کحالان: محتسب باید کحالان (چشم پزشکان) را با کتاب حنین بن اسحق موسوم به «مقالات دهگانه در باب چشم» بیازماید، هر کس از عهده ی آزمایش بر آید و به تشریح طبقات چشم و غده ها و رطوبت های سه گانه و امراض سه گانه و بیماری هائی که فرع آن است و به ترکیب داروهای چشم و چگونگی عقاقیر آشنا باشد اجازه دهد که به معالجه ی چشم بپردازد.
«کحالان دوره گرد اغلب غیر قابل اعتماد هستند، زیرا بی دین اند. محتسب باید از معالجه ی این گروه که از بیماری ها و عوارض چشم نا آگاه اند ممانعت کند. (14)
و شایسته نیست که کسی برای معالجه به آنان اعتماد کند و کحل و داروهای ایشان را به کار برد، زیرا بعضی از آنان داروهایی از نشاسته و صمغ می سازند و آن را به رنگ های گوناگون رنگ می کنند: داروی سرخ را با سرنج(15) و سبز را با زردچوبه و نیل سیاه را با اقاقیا (جز اقاقیای معروف)، و زرد را با زعفران می سازند و بعضی داروهائی از مامیثا (کعب الغزال) با ترکیب صمغ می سازند و بعضی کحل (داروهای مالیدنی) را از هسته ی هلیله محروق و فلفل تهیه می کنند. تقلبات داروئی ایشان بسیار است و نمی توان بر شمرد. و چون محتسب نمی تواند به هنگام معالجه چشم مردم حضور یابد باید تحلیف به عمل آورد».
«در وظایف شکسته بندان: شکسته بند به شرطی می تواند به شکسته بندی پردازد که گفتار ششم از کتاب «کناش فولیس»(16) را در باب شکسته بندی فرا گیرد و شماره ی استخوان های آدمی را که 200عدد است و 84 عدد آن بزرگ تر و نیز شکل و اندازه ی هر استخوانی را بداند تا به هنگام شکستگی یا در ررفتن آن را به جای نخستین باز برد. محتسب این امر را در وی بیازماید».
«در وظایف جراحان: جراحان باید کتاب جالینوس موسوم به «قاطاجانس»(17) را که درباره ی زخم ها و مرهم هاست فرا گیرند و تشریح و نیز اعضای بدن انسان و عضلات و رگ ها و شریان ها و اعصاب را بدانند تا به هنگام قطع بواسیر و غیر آن مراقبت کنند، و نیز یک دست نیشتر که از آن جمله نیشتری که سرش گرد باشد و نیشتر مورب و نیز اره بریدن و انواع مرهم ها و مرهمدان و داروی کندر که برای قطع خون است داشته باشند.
«برخی از جراحان تکه های استخوان مردم را در رخم نهان می دارند سپس در حضور مردم آن را از زخم در می آورند و ادعا می کنند که به سبب داروهای قاطع آنان از زخم بیرون آمد. و بعضی از آنان مرهم هایی از کلس (18)شسته شده با روغن زیتون می سازند، سپس آن را با گل سرخ(19) قرمز یا زردچوبه و نیل سبز و یا با زغال ساییده سیاه می کنند. محتسب باید این امور را مراقبت کند».
از آن پس در تمدن اسلامی در باب وظایف محتسب (امور حسبه) برای اغلب اصناف ترتیب و ظابطه برقرار گردیده که اگر احیاناً از آن مقررات تخلف می کردند تنبیه می شدند. منجمله در همین کتاب «معالم القربه فی احکام الحسبه» یا آئین شهرداری تألیف محمد بن احمد قرشی «ابن اخوه» در قرن هفتم چنان که قسمتی از این وظائف آمد و توسط آقای جعفر شعار از طرف انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی به سال 1347 در تهران چاپ شده است، مقررات مربوط به حسبت در داد و ستد اطعمه و اوزان و شناختن ترازو و پیمانه و ذراع و حسبت بر علافان و آسیابانان و آرد خانگی پزان و نان پزان و نانوایان و نان پز خانگی و بریانگران و کباب فروش و لکانه پزان (20) (مقصود چیزی شبیه کالباس یا قورمه است) و جگرپزان و بواردیان(21) و سلاخان و قصبابان و حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت و گیپاپزان(22) و طباخان و کباب پزان و هریسه پزان(23) و ماهی پزان و زولبیا پزان و حلواپزان و شربت سازان(24) و شربت فقاع(25) و عطاران و شمع سازان و مشمع سازی و شیرفروشان و رنگرزان و کفشگران و دام پزشکان و گرمابه ها (و بیان سود و زیان گرمابه و پاکیزه کردن گرمابه و سلمانی گرمابه) و سدرفروشان و مربیان اطفال و وظایف محتسب و حسبت بر حنافروشان و تقلب ایشان و شانه سازان و سازندگان روغن کنجد و روغن کتان و غربال سازان و دباغان و مشک سازان و نمدمالان و پوستین دوزان و امثال آن هاست، که جمعاً ترجمه ی این کتاب (معالم القربه فی احکام الحسبه) در هفتاد باب می باشد.

پی نوشت ها :

1. وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان جلد اول صفحه 344 چاپ بولاق مصر.
2. تاریخ الحکماء ابن القفطی صفحه 405 چاپ لیدن.
3. این کلمه سریانی است و معنی آن پیشوا (رئیس) و بزرگ پزشکی می باشد.
4. مزورات به آب های جوشیده یا سبزی (سوپ) بدون گوشت و چربی اطلاق می گردیده.
5. به نظر می رسد مقصود زندان های اختصاصی بوده است.
6. سواد رستاق عراق عرب را گویند که در زمان عمر بن الخطاب فتح شد و به واسطه کثرت زراعت و درختان و نخلستان که از دور سیاه به نظر می رسد سواد گفتند.
7. سوری بر وزن بشری محلی است در عراق از خاک بابل و آن جا شهر سریانیان بوده (یاقوت حموی).
8. صیدلانی منسوب به صیدله (داروسازی) است و عموماً رئیس داروخانه را شیخ صیدلانی یعنی بزرگ داروخانه می نامیدند و رازی در بیمارستان بغداد سئوالاتی در باب داروها از شیخ صیدلانی کرده است.
9. رجوع شود به مجلدات صبح اعشی.
10. به مانند «نهایه الرتبه فی طلب الحسبه» تألیف عبدالرحمن بن نصربن عبدالله شافعی شیرازی معروف به نبراوی متوفی به سال 589 هجری قمری (=1193 میلادی) و «نصاب الاحتساب» از عمربن محمد بن عوض شامی و «احکام الاحتساب» از یوسف ضیاء الدین و «کتاب المختار فی کشف الاسرار» از جبیری و از همه معتبر تر «معالم القربه فی احکام الحسبه» از محمد بن محمد بن احمد ابی زید قرشی ابن اخوه و ملقب به ضیاءالدین که به نام آئین شهرداری در قرن هفتم است که توسط آقای جعفر شعار به پارسی برگردانده شده است (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران منابع تاریخ و جغرافیای ایرانی شماره ی 14- سال 1347 شمسی).
11. قال (ص): «ان موخرالدماغ موضوع الحفظ و تضعفه الحجامه».
12. متن: مقص، و آن به معنی ناخن پیرای و ناخن بر و به اصطلاح امر و ناخن گیر است اما در این جا مراد ابزار ختنه (گیره) است.
13. قال (ص) : «من تطبب و لم یعلم منه طب قبل ذلک ضامن».
(از حاشیه ترجمه کتاب معالم القربه فی احکام الحسبه).
14. در حاشیه ی ترجمه ی کتاب «معالم القربه فی احکام الحسبه» آمده که در متن کتاب اکحال و اشیاف است، کحل به معنی سرمه و داروی چشم واشیاف جمع شیاف، و در این جا به معنی دارویی است که در چشم استعمال می شود و شاید مراد از کحل داروی مالیدنی باشد». اما کحل عبارت است از سرمه چه به صورت گردو و چه به صورت مایع و شیاف چشم روغن هایی بوده که در چشم می چکاندند.
15. در حاشیه ی ترجمه ی کتاب «معالم القربه فی احکام الحسبه» آمده که در متن سیلقون، و ظاهراً سلیقون به معنی سرنج که دارای رنگ قرمز خوش رنگی است و در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد و آن را سالیقون و ساریقون و آذرگون نیز گویند. ر ک: فرهنگ فارسی معین».
16. در حاشیه ی ترجمه ی کتاب «معالم القربه فی احکام الحسبه» آمده که: فولیس ظاهراً همان است که ابن الندیم به صورت فولس ذکر کرده و از شاگردان بقراط به شمار آورده است، اما کناش معلوم نشد». احتمال دارد که این بولس باشد، از بولس کتابی به نام «کناش بولس» موجود می باشد و کناش هم کمله ای سریانی به معنی فورمولر (مجموعه) است. از نگارنده.
17. دزی این لغت به معنی اسکیل آورده که گیاهی است داروئی و پیاز موی نیز گویند ر ک : ذیل فوامیس العرب دزی و منتهی الارب (از حاشیه ترجمه ی معالم القربه فی احکام الجسبه).
18. کلس گیاهی است با گونه های بسیار که در تداوی به کار می رود (از حاشیه ی ترجمه معالم القربه فی احکام الحسبه).
19. متن: مغره است و آن گل سرخ است که با آن رنگ کنند (فرهنگ فارسی معین حاشیه ی ترجمه معالم القربه فی احکام الحسبه).
20. مقصود چیزی شبیه کالباس یا قورمه است...( حاشیه 82 ترجمه ی معالم القربه فی احکام الحسبه).
21. بواردی منسوب به بوارد به معنی سازنده بوارد است و آن به گفته ی دزی مترادف مبردات و به معنی گیاهان و عقاقیر خنک کننده است و نیز به غذاهای مختلفی گفته می شود که به وسیله سرکه و آب خورش تند تهیه گردد (حاشیه ی 84 ترجمه ی معالم القربه فی احکام الحسبه).
22. کله پزان (حاشیه 94 ترجمه معالم القربه فی احکام الحسبه).
23. جمع هریسه - طعامی است که از گندم کوبیده و گوشت و روغن سازند (حاشیه صفحه 99 ترجمه معالم القربه فی احکام الحسبه).
24. مراد کسی است که شراب (شربت آشامیدنی داروئی) بسازد (حاشیه صفحه 109 ترجمه معالم القربه فی احکام الحسبه).
25. آبجو (Biere).

منبع :نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم 1375.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط