خداوند متعال در قرآن دوباره به زمین قسم یاد کرده است (9) و خلقت آن را حق(10) و هدفمند (11) می داند، خلقتی که هیچ گونه خستگی برای او به همراه نداشته است. (12) خداوند انسان ها را به تفکر در خلقت زمین دعوت می کند، (13) چرا که نشانه ای از نشانه های خدا(14) و گواهی بر نفی شرک(15) و بن بستی برای الحاد است. (16) خداوند متعال جای جای زمین را محل عبرت و پند معرفی می کند. (17) زمین قلمرو ولایت، (18) مالکیت(19) و علم خداست(20) اوست که در پایان آن را ارث می برد. (21)
قرآن زمین را مأمور (22) و مطیع (23) خداوند متعال می داند و آن را کارنامه ای از کارنامه های اعمال بندگان (24) معرفی کرده و به صندوقچه ای مانندش می کند که کلید آن به دست خداست (25) و اسراری در خود نهان دارد (26) که فقط خداست که بر آن آگاه است. (27)
از نگاه قرآن، زمین موجودی زنده است، (28)، می میرد(29)، و زنده (30) می شود، سخن می گوید (31) و با او سخن گفته می شود(32)، گریه می کند(33)، و همانند هر آن کس (34)، و هرآنچه (35)، در آن است، تسبیح الهی می گوید. (36) و چون مادری مهربان فرزندان خویش را در بغل گرفته، (37) این سو و آن سو می برد (38)، و به آنها غذا می دهد (39)، البته در تمام این کارها از پرودگارش اجازه می گیرد. (40)
قرآن خلقت زمین را بزرگتر از خلقت انسان می داند، (41) ولی زمین با این عظمت تاب تحمل امانت الهی را نداشت و این انسان ظلوم و جهول بود، که آن را امانت را قبول کرد(42).
خداوند انسان را نماینده خویش بر روی زمین معرفی کرده، (43) و هرآنچه در آن است از مسخر و رام او قرار داده است. (44) و آنرا برای عبادت بندگان گسترانده و پهن کرده است. (45)
زمین نیز همانند هرآنچه غیر از خداست، (46) أجل و پایانی دارد. (47) آن هنگام که زمین کشیده شده (48)، و به لرزه می افتد (49) و آنچه در خود پنهان کرده بیرون می افکند. (50) کوه ها نیز که میخ های زمین اند(51)، از جا کنده می شوند(52)، به راه می افتند. (53)
سپس به هم برخورد می کنند(54)، و همانند پشم زده شده (55)، ریز ریز گردیده (56)، و به صورت غبار، پراکنده می شوند (57)، آنگاه است که زمین به چیز دیگری تبدیل
می شود. (58) در آن زمان هم، زمین در قبضه قدرت الهی است (59) و نور اوست که زمین را روشن می کند. (60)
ویژگی های زمین از منظر قرآن:
درآمد:
همان گونه که گذشت خداوند متعال در جای جای قرآن از زمین ویژگی های آن یاد می کند؛ گاهی برای آگاهیدن گستره ی علم خویش به مردم، گاهی برای نشان دادن عظمت و قدرت خویش و گاهی برای اهداف دیگری که با تفکر در آیات قابل فهمند و بادقت در آن به دست می آیند.در این نوشتار، برخی از ویژگی های زمین که در آیات شریفه آمده را ذکر می کنیم و به نقل و بررسی سخنان مفسران و دانشمندان در آن باره می پردازیم.
1. دحو و طحو
خداوند در سوره ی نازعات پس از این که از بنای آسمان و برافراشتن ستون هایش و روش و تاریک نمودن آن سخن می گوید، به دحوالارض اشاره می کند. در سوره ی شمس نیز پس از قسم به آسمان و بنا کننده آن، به زمین و طحو کننده آن قسم خورده است. از آنجایی که لغویون و مفسران دو واژه دحو و طحو را به یک معنا دانسته اند و برای آن دو، معانی یکسانی ارائه داده اند، ما این دو ویژگی را یکجا مورد بررسی قرار می دهیم.آیات:
«والارض بعد ذلک دحاها»(61) (و بعد از آن زمین را گسترش داد).«والارض و ما طحاها»(62) (و سوگند به زمین و آنکه آن را بگسترانید).
بحث لغوی:
در کتب برای واژه ی «دحو و طحو» این معانی ذکر شده است:1- گسترش دادن؛ (63) 2- راندن؛ (64) 3- حرکت دادن؛ (65) 4- پرتاب کردن؛ (66) 5- غلطاندن؛ (67) 6- کندن و جدا کردن؛ (68) 7- آماده سازی. (69)
معانی ذکر شده را می توان در دو گروه تقسیم بندی کرد و آنها را به دو معنای کلی و اصلی بازگرداند:
الف) بسط و گسترش به جهت آماده سازی؛
ب) از جا کندن، جابجا کردن و حرکت دادن.
اگر مراد از دحو در آیه ی شریفه ی «گسترش دادن» باشد معنای ایه ی 30 سوره ی نازعات این می شود که: «زمین را پس از آسمان بگستراند» و در صورتی که مراد، «حرکت دادن» باشد معنای آن است که: «زمین را پس از آسمان به حرکت درآورد».
دیدگاه های مفسران و دانشمندان:
الف) مرحوم طبرسی، دحو را در آیه ی شریفه به معنای گسترش دادن می دانند و می نویسند: «خداوند بعد از آفرینش آسمان، را پهن نمود و گسترش داد». ایشان از ابن عباس نقل می کنند که گفته است: «البته خداوند متعال زمین را پس از آسمان گسترش داد اگر چه زمین پیش از آسمان آفریده شده است ولی در زیر کعبه مجتمع بود و سپس خداوند آن را پهن نمود». (70)ب ) علامه ذوالفنون آیت الله شعرانی، بعد اینکه لغت دحو را به معنای «گستردن» دانسته اند، می نویسند: «مراد از ارض در آین آیه ی شریفه کره زمین، بلکه خشکی است، مقابل دریا و کوه، کوه و آب از زمین نیستند و به مقتضای این آیه، خشکی زمین که ربع مسکون می نامند و پس از خلقت اولین پدید آمد. چون سطح کره خاک را آب از همه جانب قرار گرفته بود و این خشکی که برجسته و از آب بیرون آمده مانند جزیره ای است که از قعر دریا برجهد و بالا آید و به تدریج پهن و گسترده و بزرگ شود». (71)
ایشان سپس به نظریه ی دانشمندان پیرامون احاطه داشتن آب بر کل کره زمین و خروج خشکی از زیر آب اشاره می کنند.
ج) تفسیر نمونه «طحاها» را به معنای گستردن زمین و خروج آن از زیر آب می داند ولی با ذکر معنای «راندن» می گوید: «برخی معتقدند این تعبیر اشاره اجمالی به حرکت انتقالی و وضعی دارد». (72) نویسندگان تفسیر نمونه این احتمال را ردّ نمی کند.
اگر کسی بگوید که دحو در آیه ی شریفه نمی تواند به معنای بسط و گسترش باشد و چنین استدلال کند که این معنا با کرویت زمین سازگاری ندارد؛ زیرا زمین گرد است نه مبسوط و پهن؛ (73) در پاسخ او باید گفت: بسط و گسترش هر چیز متناسب با خود آن چیز است. مثلا بسط فرش به معنای پهن کردن آن در طول و عرض است و اگر گفته شود توپ را بسط داد به معنای انبساط آن در جمیع جهات است چرا که توپ شیء کروی است و بسط آن باید متناسب با کرویت آن باشد.
د) علامه طباطبائی واژه ی دحو را به معنای «غلطانیدن» می دانند و از این تعبیر در آیه ی شریفه ی 30 سوره نازعات حرکت وضعی زمین را استفاده کرده اند و می نویسند: «هزار سال پیش از آنکه گالیله از حرکت زمین به دور خود سخن گوید... قرآن به صراحت از چرخش زمین بحث کرده است» ایشان در ادامه به استعمال مشتقات ماده دحو در نهج البلاغه و برخی روایات اشاره می کنند و می نویسند: در احادیث اهل بیت(علیهم السلام)به قدری از آن بحث گردیده است که «دحو الارض» زبانزد همگان شده است». (74)
هـ) سید هبه الدین شهرستانی موافق حرکت زمین از بابت دلالت این آیه شریفه است. او با استناد به قول برخی لغویون و ذکر برخی قرائن از روایات، دحو را در آیه ی شریفه به معنای «تحریک» می داند. ایشان به عبارت معروف «داحی باب خیبر» (75) که از صفات حضرت علی(علیه السلام)است استشهاد می کنند که به معنای «از جا کننده و پرتاب کننده در خیبر» است.
در ادامه روایت دحوالارض را ذکر می کنند که: «فلما خلق الله الارض دحاها من تحت الکعبه ثم بسطها علی الماء فاحاطت بکل شیءء». (46) (وچون خداوند زمین را خلق کرد آن را از زیر کعبه حرکت داد سپس آن را بر روی آب پهن کرد پس برتمام چیزها مسلط شد. ) و می نویسند: «در این روایت، دحو به معنای تحریک است چرا که اگر به معنای بسط بود «ثم بسطها» تکرار و زاید می گشت». (77)
و) احمد محمد سلیمان از نویسندگان عرب است، که این آیات را مورد بررسی قرار داده و می نویسد: « اگر «طحا» به معنی انداختن یا دفع کردن باشد معنای آیه این است که، خدا قسم خورده به انداختن و دفع زمین در فضا و اگر به معنای جدا کردن باشد معنای آیه است که، خدا قسم خورده به جدا کردن زمین که جزئی از منظومه شمسی بوده است». (78)
ز) از دیگر دانشمندانی که حرکت زمین را از آیه ی شریفه استفاده کرده اند می توان به مرحوم طالقانی در تفسیر پرتویی از قرآن (79) و شیخ خالد عبدالرحمن العک در کتاب الفرقان و القرآن (80) اشاره کرد.
ح) برخی دیگر از نویسندگان اگر چه دحو را در آیه ی شریفه به معنای «حرکت دادن» می دانند؛ ولی بسط و گسترش زمین را از لوازم حرکت آن دانسته اند. آیت الله دکتر صادقی در این باره می نویسند: « دحو به معنای پهن کردن زمین، نتیجه معنای لغوی «دحو الارض» می باشد که به حرکت در آوردن است، زیرا آن هنگامی که کره زمین به حرکت و گردش درآمده و از جایگاه خود رانده شد، توده ای روان و آتشین بود و در اثر حرکات گوناگون، به خصوص حرکت دورانی، هم به صورت کره درآمده و هم بر وسعت و پهنای آن به اندازه ی قابل ملاحظه ای افزوده شد». (81)
سید هبه الدین شهرستانی نیز به این مطلب این گونه اشاره می کنند: « اگر دحو به معنای غلطاندن باشد کرویت را می توان از آن فهمید و جمله «فاحاطت بکل شیء» هم در روایت بالا [روایت دحو الارض] می تواند مویدی باشد؛ چرا که احاطه ی جسم؛ کنایه از تدویر و گردی آن است و مقصود از شیء قطعات اجزای زمین است. آرای متأخرین از دانشمندان نیز بر همین است که زمین اول به وجود آمد و سپس متحرک و غلطان شد و از این حرکت و غلطیدن، کرویت پیدا شد». (82)
ط) برخی از نویسندگان عرب با ذکر معنای خاصی برای واژه ی «دحو» آیه را صریح در بیان کرویت زمین می داند و می نویسد: «وعن اتخاذ الارض شکلها الکروی الحالی یقول المولی عزوجل (والارض بعد ذلک دحاها) و تشیر معاجم اللغه ان کلمه دحاها تعنی انها جعلنا کالدحیه ای کالبیضه». (83)
(و در مورد شکل گرفتن زمین به صورت کره؛ خداوند عز وجل می فرماید: «و زمین را بعد از آن گستراند [و تخم مرغی شکل قرار داد]» و کتب لغت به این نکته اشاره دارند که مراد از کلمه دحاها این است که: آن را مانند دحیه یعنی تخم مرغ قرار داد. ).
ی) از دیگر نویسندگانی که از این آیه، حرکت و کرویت زمین را استفاده کرده اند می توان به وحیدالدین خان (84) و الحمد المرسی (85) اشاره کرد.
نقد و بررسی:
برخی از لغت دانان و مفسران قدیم، کلمه دحو را در آیه شریفه، فقط به «گستردن» تفسیر کرده اند، که به احتمال قوی این نوع تفسیر به خاطر احاطه و تسلط هیئت بطلمیوس برافکار آن زمان بوده است که زمین را در وسط افلاک، ساکن می دانست.اما بسیاری از لغویون حرکت دادن را، به عنوان معنای دیگری برای ماده «دحو» ذکر کرده اند و با توجه به آن تصریحات می توان گفت: آیات مورد بحث به حرکت وضعی و انتقالی زمین اشاره دارند، هر چند ممکن است بسط و گستردن نیز، در آیه شریفه مراد باشد، البته جمع بین این دو معنا نیز دور از واقع نیست.
اما ادعای صراحت داشتن آیه در کرویت زمین، نمی تواند درست باشد چرا که برخلاف ادعای قائلین به این تفسیر، هیچ کدام از کتب لغت، «دحیه» را به معنای تخم مرغ ندانسته اند و آنچه در کتب لغت آمده این است که به آشیانه شترمرغ «ادحی النعام» گفته می شود و آن هم بدین خاطر است که او با پای خود خاک و سنگ ریزه ها را کنار می زند و آن را به اطراف پرتاب می کند و آشیانه خود را آماده می سازد. (86)
2. ذات الصدع:
خداوند متعال در سوره ی طارق که از خلقت انسان، معاد و بازگشت او به سوی خدا سخن می گوید به آسمانی که دارای رجع است، قسم خورده و به دنبال آن به زمینی که دارای صدع است، قسم یاد کرده است و با این قسم ها، وقوع حتمی قیامت و حسابرسی را تأکید می کند.در این که مراد از صدع زمین چیست و چه ارتباطی با رجع آسمان دارد، دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است که به بررسی و بیان آن می پردازیم.
آیه:
«والارض ذات الصدع» (87) (سوگند به زمین شکاف دار).
بحث لغوی:
در کتب لغت برای ماده «صدع» سه معنای عمده دیده می شود:
1. شکافتن؛ (88) 2. جدا شدن؛ (89) 3. آشکار شدن. (90)
معانی سه گانه ای که برای صدع ذکر شده است، منشأ واحدی دارند و آن همان معنای اول است، چرا که با شکافتن شیء، اجزای آن از هم جدا می شود و آنچه درونش باشد آشکار می گردد.
گروهی از مفسران این آیه و آیه قبل را مؤکد حتمی بودن وقوع قیامت می دانند، که در آیات ابتدایی سوره آمده است.
علامه طباطبایی در این باره می نویسند: « این دو جمله، دو سوگند است؛ بعد از سوگند اول سوره، تا امر قیامت و بازگشت به سوی خدای تعالی را تأکید کند». (91)
دیدگاه های مفسران و دانشمندان:
الف) در تفسیر روح المعانی آمده است: «مراد از زمین صاحب صدع، شکافتن زمین و روییدن گیاهان از آن است و مناسبت این سوگند با مسئله معاد بر کسی پوشیده نیست». (92)ب) شیخ محمد عبده، گیاه را از آن جهت که زمین را می شکافد، صدع می نامد و در بیان اینکه چرا در آیه به این خصوصیت از زمین اشاره شده است می نویسد: «زیرا بهترین چیزی که نفس انسان در مورد زمین متوجه آن می شود، همان گیاه است». (93)
ج) صاحب تفسیر نوین شکافته شدن زمین را از نعمت های الهی می شمارد و می نویسد: «خداوند زمین را بدان سان آفریده است که شکافته می شود و از نعمت های بزرگ پروردگار همین خاصیت برای زمین است که هر گیاه بسیار ضعیفی به سهولت زمین را می شکافد و سر بر می آورد و نیز با فشار آب زمین شکافته می شود و چشمه ها پدید می آیند و بشر آن را می شکافد و قنات و چاه احداث می کند و یا کشت و زرع می نماید». (94)
د) یکی دیگر از نویسندگان معاصر، این ویژگی را نشانه ی مسخر بودن آن برای انسان می داند، چرا که اجازه تصرفاتی که نیاز به شکافته شدن زمین دارد را به انسان داده است. (95)
هـ) از دیگر مفسران که مراد از صدع از شکافته شدن زمین به وسیله گیاهان دانسته اند مرحوم طبرسی، (96) مراغی (97) و علامه طباطبائی (98) هستند.
شیخ طوسی (99) نیز همین تفسیر را از ابن عباس، قتاده، ضحاک، و ابن زید نقل می کند.
و) برخی از دانشمندان معاصر، این ویژگی زمین را در ارتباط با تنگاتنگ با «رجع آسمان» می دانند که در آیه قبل، جزء ویژگی های آسمان شمرده شده است، ایشان پس از نقل تفسیر متقدمان از این دو آیه، مبنی بر اینکه رجع به معنای برگشت آب به صورت باران و مراد از صدع، شکافته شدن زمین توسط گیاهان است؛ تفسیر دیگری از آیات ارائه می دهند و می نویسند: « معنای دیگر آیه این است که مراد از رجع، بازگشت فصول باشد که معلول گردش زمین به دور خورشید و تغییر زاویه میل خورشید است [زاویه میل خورشید تا 23/5 درجه شمالی و جنوبی، می رود و باز می گردد. ] نتیجه این رفت و برگشت این است که در هر فصل گیاهانی خاص، زمین را می شکافند و می رویند و چشمه های موسمی در فصل های خاص، زمین را شکافته و خارج می شوند».
ایشان، معنای سومی را که عمیق تر و مخفی تر می دانند چنین ذکر می کنند:
«مراد از رجع، بازگشت اعتدالین است که گردش آن 26 هزار سال به طول می انجامد[محور زمین هر 26 هزار سال یک بار دور می زند. ] این مسئله باعث می شود که هر 13 هزار سال، تغییری عمده و آشکار در سطح پیوسته زمین ایجاد شود شکاف ها و دره های عمیقی در آن به وجود آید». (100)
ایشان، یافته های علمی جغرافیا را شاهد بر این گفته می گیرند که بسیاری از زلزله هایی که شکاف های عمیقی در زمین ایجاد می کنند، ارتباط مستقیمی با رجوع اعتدالین دارند.
ز) دکتر عدنان الشریف از صاحب نظران عرب است که با استناد به یافته های اخیر دانشمندان ژئوفیزیک، مراد از صدع را شکاف های بین قاره ها می داند و می نویسد: «کره زمین قطعه واحدی نیست بلکه به چند تکه عمده تقسیم می شود که بین آنها شکاف هایی به عمق بیش از صد کیلومتر وجود دارد». (101) ایشان این نکته علمی که قرآن به آن اشاره کرده است را از معجزات علمی قرآن می شمارد.
بررسی:
بسیاری از کسانی که صدع را در آیه شریفه به معنای «شکافته شدن» زمین توسط گیاه دانسته اند به آیه 26 و 27 سوره عبس نظر داشته اند: «ثم شققنا الارض شفا* فانبتنا فیها حبا» که در آیه ی شریفه ی شق الارض به معنای شکافته شدن زمین برای روییدن گیاهان آمده است.علاوه بر اینکه شکافته شدن زمین، توسط گیاهان از نعمت های بزرگ الهی است؛ وجود شکاف های عمیق در زمین که برخی، از بدو خلقت زمین و برخی طی دوران بعد ایجاد شده است نیز از بزرگ ترین موهبت های خداوند به شمار می آید.
این شکاف ها باعث خروج گازها و حرارت مرکز زمین می شوند و مانع از انفجار زمین می گردند، همان چیزی که در بسیاری دیگر از کرات آسمانی افتاده است.
3. ذلول
خداوند متعال در آیه ی 15 سوره ی ملک به شمردن برخی نعمت های خویش بر بندگان می پردازد و خود را کسی معرفی می کند که زمین را برای انسان ها ذلول قرار داد تا بتوانند بر روی آن زندگی کنند، بر شانه های آن راه بروند و از رزقی که در آن قرار داده است، استفاده کنند. آیه:«هو الذی جعل لکم الارض ذلولا» (102) (او کسی است که زمین را برای شما رام قرار داد).
بحث لغوی:
ماده «ذلل» مضاعف است و مصدر آن به دو صورت ذُلّ [خشوع] و ذِلّ [آسانی] آمده است. واژه ی ذلول صفت مشبه است ولی در مورد اینکه از کدام یک از این دو مصدر ساخته شده است بین لغویون اختلاف است. (103) گرچه برخی در این مسئله تفاوتی بین دو مصدر قائل نشده اند. (104)معانی ای که در کتب لغت برای این ماده ذکر شده را می توان در دو گروه زیر قرار داد:
1. ضعف، سستی و پستی (105)
2. نرم، رام و مطیع بودن (106)
دیدگاه های مفسران و دانشمندان:
برخی از مفسران و دانشمندان با توجه به معنای لغوی و کاربردهای واژه ی «ذلول» در زبان عربی، نکات علمی و جالبی را از آیه استفاده کرده اند.الف) آیت الله مصباح یزدی در بیان مراد آیه می نویسد: «زمین زیر پای آدمی رام است چون مرکبی راهوار و از آن می توان دریافت که زمین دارای حرکت انتقالی است زیرا زلول به معنای شتر یا استر راهوار است پس معنای آیه می تواند این باشد که، زمین با آنکه حرکت می کند شما را نمی آزارد و شما روی آن راحت هستید» (107)
ب) تفسیر نمونه نیز پس از توضیح واژه ی ذلول و بیان ارتباط آن با حرکت زمین می نویسد: «قرآن بعد از توصیف زمین به ذلول تعبیر مناکب را می آورد.
«فامشوا فی مناکبها» گویی انسان پا بر شانه زمین می گذارد و چنان آرام است که می تواند تعادل خود را حفظ کند». (108)
ج) علامه طباطبایی نیز حرکت زمین را از آیه استفاده کرده اند و می نویسند: «در نامیدن زمین به ذلول و تعبیر اینکه بشر روی شانه های آن قرار دارد، اشاره روشنی است به اینکه زمین یکی از سیارات است و این همان حقیقتی است که علم هیئت و آسمان شناسی، بعد از قرن ها بحث بدان دست یافته است. »(109)
د) احمد المرسی که از نویسندگان عرب است پس از توضیح پنج نوع حرکت کشف شده برای زمین [انتقالی - وضعی - محوری- همراه با خورشید در مجموعه کهکشان - همراه با کهشان در آسمان] را بودن زمین را نشانه ی تسخیر آن برای انسان می داند و می نویسد: «علی رقم این همه دلایل علمی و آیات قرآنی دال بر حرکت زمین، هنوز کسانی همچون ابن باز مفتی سعودی منکر این حقیقت هستند». (110)
هـ) در نظر دکتر سمیر عبدالحکیم نیز، قرآن، زمینی را که در نظر ما ساکن است همانند حیوانی دارای حرکت می داند. البته حرکتی که باعث فرو افتادن راکب آن نمی شود. ایشان نشانه رام [و ذلول] بودن زمین را جاذبه آن می داند که باعث شده، بشر و مایحتاج آن را، برروی خود نگه دارد. این نویسنده در ادامه به تفصیل به تشریح فواید جاذبه زمین می پردازد. (111)
و) از دیگر دانشمندان و نویسندگانی که آیه را اشاره به حرکت انتقالی زمین می دانند، سید هبه الدین شهرستان، (112) آیت الله صادقی، (113) محمد علی سادات (114)، گودرز نجفی (115)، سرتیپ هیوی (116)، و استاد زمانی قمشه ای (117) هستند.
ز) برخی نویسندگان خواسته اند علاوه بر حرکت انتقالی زمین، تغییر زاویه تابش [میل] خورشید که معلول حرکت انتقالی زمین است را نیز از آیه استفاده کنند، با این استدلال که شتر [ذلول] علاوه بر اینکه در راه رفتن، به سمت جلو حرکت می کند، بدنش نیز حرکاتی مخصوص به خود را دارد که به سمت راست و چپ متمایل می شود، این نویسنده این حرکت خاص را «حرکت شتری» می نامد. (118)
همین نویسنده ادامه ی آیه شریفه؛ «فامشوا فی مناکبها» را دلیل بر کرویت زمین می داند که قرآن کریم آن را با تعبیر «منکب» (شانه) بیان کرده است. ایشان در تبیین این مفهوم، به منحنی بودن شانه و نیز تشبیه شدن شانه انسان به سر او در زبان عربی! استدلال می کنند. (119)
بررسی و نقد:
در توصیف زمین به ذلول چند نکته قابل توجه است:1. استعمال این واژه برای توصیف حیواناتی که در راه رفتن بسیار رام هستند و سواره خویش را نمی آزارند، مثل«دابه ذلول» (120) و «فرس ذلول» (121) به خوبی اشاره به حرکت زمین دارد که در عین بیان حرکت آن، به آسایش انسان ها و موجودات سوار بر آن نیز اشاره دارد.
2. تعبیر «لکم» در آیه شریفه بیانگر این نکته است که زمین نسبت به ما رام و راهوار است، در حالی که خودش دارای حرکتی بسیار شدید است.
3. با توجه به بیانات لغت شناسانی، همچون راغب درباره ی این واژه که گفته اند: «ذلت الدابه بعد شماس ذلا وهی ذلول» (حیوان رام شد بعد از اینکه چموش بود) و نیز توجه به مرکب بودن «جعل» در آیه شریفه، این نکته قابل استفاده است که زمین در دورانی، این ویژگی را نداشته است و همچون حیوانی چموش و توسن به این سو و آن سو می رفته است.
4. گرچه ذلول بودن زمین و آرامش و آسایش انسان ها بر روی زمین به عوامل متعددی همچون جاذبه و... بستگی دارد ولی اینک آیه در صدد بیان تک تک این عوامل باشد، بعید به نظر می رسد.
5. استفاده کرویت زمین از تعبیر «منکب» بسیار بعید و نادرست به نظر می رسد چرا که لازمه ی آن قبول لوازم بسیار دور است.
4. قرار:
خداوند در آیات شریفه قرآن، زمین را قرار و محل استقرار انسان ها معرفی می کند و از بت پرستان سوال می کند که آیا خدایان شما بهترند یا خدایی که زمین را، قرارگاهی برای بشر ساخته است.در اینکه مراد از قرار داشتن زمین چیست و با حرکت آن چگونه قابل جمع است، بین دانشمندان قرآنی بحث و گفتگوست. ما در این قسمت به بیان این ویژگی زمین خواهیم پرداخت.
آیات:
«امن جعل الارض قرارا» (122) (بلکه آیا[معبودان شما بهترند یا] کسی که زمین را قرار گاهی ساخت).«الله الذی جعل لکم الارض قرارا» (123) (خدا کسی است که زمین را برای شما قرارگاهی قرار داد».
«ولکم فی الارض مستقر و متاع الی حین» (124) (و برای شما در زمین تا زمین تا زمانی [معین]، قرارگاه و وسیله بهره برداری است).
بحث لغوی:
در معاجم لغت برای ماده «قرر» دو معنای کلی ذکر شده است:1. ثبوت، سکون، پابرجایی؛ (125)
2. سرد شدن، (126)
به گفته ی علامه راغب اصفهانی معنای دوم مقتضی و اصل برای معنای اول است. با این استدلال که سرما مقتضی سکون و آرامش است همان گونه که حرارت خواهان حرکت و جنب و جوش است. (127) در این آیات سخن از نعمت های مکانی یعنی قرارگاه زمین است. در این کره خاکی تمام شرایطی که برای یک قرارگاه مطمئن و آرام لازم است، آفریده شده؛ مکانی هماهنگ با روح و جسم انسان و مشتمل بر همه وسایل مورد نیاز زندگی.
دیدگاه ها و نظریات مفسران و دانشمندان:
الف) علامه طباطبائی کلمه ی «قرار» را مصدر و به معنای اسم فاعل، یعنی قارّ و مستقر می دانند و می نویسند: «خداوند متعال در این آیه به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمین و قرارگاه انسان در این جهان پرداخته و می فرماید: آیا معبودهای ساختگی آنها بهتر است یا کسی که زمین را مستقر و آرام قرار داد. (128)ب) سید قطب با ذکر برخی از ویژگیهای زمین که باعث شده است، بهترین مکان برای زندگی بشر باشد می نویسد: «اگر نیروی جاذبه زمین کمتر یا بیشتر از این می بود که بی گمان حرکت در آن مشکل می شد و اگر پوسته زمین چند پا بالاتر بود دی اکسید کربن، اکسیژن را از بین می برد حیات به مخاطره می افتاد». (129)
ج) تفسیر نموه نیز، آیه را در مقام بیان نعمت های بزرگ الهی می داند و می نویسد: «از جمله نعمت های الهی آرامش خود زمین است که در عین حرکت سریع به دور خودش و به دور آفتاب و حرکت در مجموعه شمسی، آنچنان یکنواخت و آرام است که ساکنانش به هیچ وجه آن را احساس نمی کنند، گویی در یک جا میخکوب شده و ثابت ایستاده است و کمترین حرکتی ندارد». (130)
د) یکی از نویسندگان معاصر با توجه به آنچه از راغب نقل شد، نکات جالب علمی را از آیه استفاده کرده است و می نویسد: «اینکه خداوند زمین را قرار نمود بدین معناست که در ابتدای خلقت این ویژگی را نداشت، خیلی داغ و بسیار در جنب و جوش بود و سپس خداوند آن را «قرار» قرار داد زیرا به اصطلاح، «جعل» در آیه شریفه مرکب است؛ (131) البته این سردی به اندازه ای بود که حیات برروی آن از بین نرود». (132) ایشان برای تأیید این تفسیر، به ادامه آیه 51 سوره نمل که می فرماید: «و جعل خلالها انهارا» استناد می کند و می نویسد: «خلق رودها در زمین پس از قرار گرفتن زمین بر این مسئله دلالت می کند که در ابتدا به علت گرمای شدید و سرعت زیاد زمین، آبی روی آن وجود نداشت و بعداً خداوند نهرها را خلق کرد». (133)
هـ) برخی از نویسندگان از این آیه ی شریفه جاذبه زمین را استفاده کرده اند و آن را دلیل استقرار و مستقر شدن اشیاء برروی زمین می دانند. محمد وفا الامیری از نویسندگان عرب در تفسیر این آیه می نویسد: «در این آیه به جاذبه زمین اشاره شده است، چرا که این جاذبه است که اشیاء را بر روی زمین نگاه می دارد و حیات بشر را ممکن می سازد». (134)
و) یوسف الحاج احمد از دیگر نویسندگانی است که قرار بودن زمین را در ارتباط مستقیم با جاذبه آن می داند و زندگی بشر زمین را بدون وجود جاذبه محال می داند. (135) محمد علی محمد سامی نیز با اشاره به این نکته علمی در آیه، تفاوت زمین با سایر کرات آسمانی در مقدار جاذبه و آثار آن را بیان می کند. (136)
ز) یکی از نویسندگان در بیانی عجیب، واژه ی «قرار» را در این آیه، دلیل بر سکون و عدم تحرک زمین دانسته است. (137)
بررسی و نقد:
الف) زمین با وجود حرکت شدید و تندی که دارد، در نظر انسان ها همچون مکانی ثابت و بدون حرکت است و از آن حرکات اصلاً آزرده نمی شود و از این جهت زمین مکان مناسبی برای زندگی آنهاست. در عین حال به خاطر وجود نیروی جاذبه، زمین محل استقرار اشیاء برروی خود است و آنچه در زمین و نزدیک آن است را در مکان خود حفظ می کند.ب) با توجه به معنای لغوی ماده «قرر» آیات شریفه ای که در ابتدای بحث طرح شد، می تواند علاوه بر اشاره به این دو ویژگی زمین، به سرد شدن نسبی زمین، که باعث فراهم آمدن شرایط حیات بر روی آن شده؛ اشاره داشته باشد.
ج ) این توهم که واژه ی «قرار» در آیه شریفه بیانگر سکون زمین است، با دقت در تعبیر «لکم» در آیه ی 64 سوره ی غافر رفع می شود؛ چرا که آیه می فرماید: زمین نسبت به شما و برای شما[لکم] مستقر و ساکن است. از این تعبیر فهمیده می شود که، زمین فی حد نفسه و به خودی خود، دارای سرعت زیادی است.
این نکته از بیانات نورانی حضرت علی(علیه السلام) در بیان ویژگی های زمین نیز به خوبی قابل فهم است؛ آنجا که می فرمایند: «وعدل حرکاتها بالراسیات... فسکنت من المیدان» (138) (حرکات زمین را با صخره های عظیم و کوههای بلند تعدیل کرد و زمین از لرزش و اضطراب باز ایستاد) و نیز در جای دیگری می فرمایند:
«فسکنت علی حرکاتها من ان تمید باهلها او تسیخ بحملها او تزول عن موضعها» (139) (پس آنگاه در عین متحرک بودن، آرام گرفت؛ نکند که اهل خویش را در سقوط و اضطراب قرار دهد یا آنچه را که حمل کرده فرو اندازد و آن را از جای خویش زایل سازد).
پی نوشت ها :
1. سوره ی انبیاء، آیه ی 30.
2. سوره ی فصلت، آیه ی نه.
3. سوره ی بقره، آیه ی 22.
4. سوره ی نوح، آیه ی 19 و سوره ی غاشیه، آیه ی 20.
5. سوره ی نباء، آیه ی 6، سوره ی طه، آیه 53 و سوره ی زخرف، آیه 10.
6. سوره ی فصلت، آیه ی 10، سوره ی اعراف، آیه ی 137 و سوره ی انبیاء آیات 71 و 81.
7. سوره ی ذاریات، آیه ی 48.
8. سوره ی بقره، آیه ی 225.
9. سوره ی طارق، آیه ی 12، سوره ی شمس، آیه 6.
10. سوره ی انعام، آیه ی 73، سوره حجر، آیه ی 85 و سوره ی زمر، آیه ی 5.
11. سوره ی دخان، آیه ی 38، و سوره ی انبیاء، آیه ی 16 و سوره ی ص، آیه 27.
12. سوره ی ق، آیه ی 38، سوره ی احقاف، آیه ی 33.
13. سوره ی یونس، آیه ی 101، و سوره ی آل عمران، آیه ی 191.
14. سوره ی روم، آیه ی 22 و سوره ی آل عمران، آیه ی 190.
15. سوره ی زمر، آیه ی 38 و سوره ی زخرف، آیه ی 9.
16. سوره ی لقمان، آیه ی 25.
17. سوره ی انعام، آیه ی 11؛ سوره ی یوست، آیه ی 109، سوره ی نحل، آیه ی 36؛ سوره ی حج، آیه ی 46؛ سوره ی نمل، 69 و سوره ی عنکبوت، آیه ی 20.
18. سوره ی توبه، آیه ی 116.
19. سوره ی آل عمران، 189 و سوره ی مائده، آیات 40و 120.
20. سوره ی بقره، آیه ی 33 و سوره ی آل عمران، آیات 5 و29.
21. سوره ی آل عمران، آیه ی 180 و سوره ی حدید، آیه ی 10.
22. سوره ی فصلت، آیه ی 11و سوره ی زلزال، آیه ی 5.
23. سوره ی فصلت، آیه ی 11.
24. سوره ی زلزال، آیه 4.
25. سوره ی شوری، آیه ی 12.
26. سوره ی انشقاق، آیه ی 4.
27. سوره ی فرقان، آیه ی 6.
28. سوره ی حدید، آیه ی 17، و سوره ی روم، آیه ی 19.
29. سوره ی نحل، آیه ی 65 و سوره ی بقره، ص 164.
30. سوره ی روم، آیه ی 24؛ سوره ی فاطر، آیه ی 9 و سوره ی یس، آیه ی 33.
31. سوره ی زلزال، آیه ی 4.
32. سوره ی فصلت، آیه 11.
33. سوره ی دخان، آیه ی 29.
34. سوره ی نور، آیه ی 41.
35. سوره ی حشر، آیه ی 1و24؛ سوره ی صف، آیه ی 1 و سوره ی جمعه، آیه ی یک.
36. سوره ی اسراء، آیه ی 44.
37. سوره ی مرسلات؛ آیه ی 25.
38. سوره ی نازعات، آیه ی 30.
39. سوره ی حجر، آیه ی 20.
40. سوره ی انشقاق، آیه ی 2.
41. سوره ی غافر، آیه ی 58.
42. سوره ی احزاب، آیه ی 72.
43. سوره ی بقره، آیه ی 30؛ سوره ی انعام، آیه ی 165و سوره ی ص، آیه ی 26.
44. سوره ی حج، آیه ی 65؛ سوره ی لقمان، آیه ی 20 و سوره ی جاثیه، آیه ی 13.
45. سوره ی نساء، آیه ی 97؛ سوره ی توبه، آیه ی 25 و سوره ی زمر، آیه ی 10.
46. سوره ی رحمن، آیات 26 و 27.
47. سوره ی روم، آیه ی 8 و سوره ی احقاف، آیه ی 3.
48. سوره ی انشقاق، آیه ی 3.
49. سوره ی زلزال، آیه ی 1، سوره ی واقعه، آیه ی 4، و سوره ی مزمل، آیه ی 14.
50. سوره ی انشقاق، آیه ی 4؛ سوره ی زلزال، آیه ی 2.
51. سوره ی نبا، آیه ی 7، سوره ی نحل، آیه ی 15 و سوره ی لقمان، آیه ی 10.
52. سوره ی مرسلات، آیه ی 10.
53. سوره ی نبا، آیه ی 20 و سوره ی تکویر، آیه ی 3.
54. سوره ی حاقه، آیه ی 14.
55. سوره ی قارعه، آیه ی 5 و سوره ی معارج، آیه ی 9.
56. سوره ی واقعه، آیه ی 5.
57. سوره ی واقعه، آیه ی 6.
58. سوره ی ابراهیم، آیه ی 47.
59. سوره ی زمر، آیه ی 67.
60. سوره ی زمر، آیه ی 69.
61. سوره ی نازعات، آیه ی 30.
62. سوره ی شمس، آیه ی 6.
63. مفردات راغب، ص 308؛ مصباح؛ ص 190؛ و مقاییس اللغه، ج 1، ص 434.
64. قاموس المحیط، ج 4، ص 473.
65. معجم مقاییس اللغه، ص 434 و مفردات راغب، ص 308.
66. صحاح للغه، ج 6، ص 2334؛ و مقاییس اللغه، ج 1، ص 434.
67. الفائق، ج 1، ص 418.
68. مفردات راغب، ص 308.
69. معجم مقاییس اللغه، ج 1، ص 434.
70. تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 261.
71. نثر طوبی، ج 1، ص 253.
72. تفسیر نمونه، ج 27، ص 44.
73. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 3، ص 181.
74. اعجاز قرآن، ص 13.
75. بحارالانوار، ج 100، ص 302 و ج 34، ص 267.
76. بحارالانوار، ج 57؛ ص 88.
77. اسلام و هیئت، ص 179.
78. القرآن و العلم، ص 55.
79. تفسیر پرتویی از قرآن، ج 2، ص 110.
80. الفرقان و القرآن، ص 469.
81. ستارگان از نظر قرآن، ص 130.
82. اسلام و هیئت؛ ص 179.
83. موسوعه الاعجاز العلمی فی القرآن الکریم(ماردینی)، ص 88.
84. الاسلام یتحدی، 208.
85. الاعجاز العلمی للقرآن، ص 14.
86. معجم مقاییس اللغه، ج 1، ص 434.
87. سوره ی طارق، آیه ی 12.
88. مقاییس اللغه، ج 2، ص 35؛ مصباح المنیر، ص 335 و مفردات راغب، ص 478.
89. مجمع البحرین، ج 4، ص 357، و مقاییس اللغه، ج 2، ص 35.
90. مجمع البحرین، ج 4، ص 357، و قاموس المحیط، ج 3، ص 70.
91. تفسیر المیزان، ج 20، ص 432.
92. تفسیر روح المعانی، ج 3، 99.
93. تفسیر عم جزء، ص 50.
94. تفسیر نوین، ص 135.
95. تفسیر هدایت، ج 18، ص 23.
96. مجمع البیان، ج 10، ص 472.
97. تفسیر مراغی، ج 30، ص 116.
98. تفسیر المیزان، ج 20، ص 432.
99. تفسیر تبیان، ج 10، ص 326.
100. تفکر عظمه ی خلق الله، ص 600.
101. من علوم الارض القرآنیه، ص 26.
102. سوره ی ملک، آیه ی 15.
103. مصباح المنیر، ص 210.
104. لسان العرب، ج 5، ص 55.
105. قاموس المحیط، ج 2، ص 1324 و مصباح المنیر، ص 210.
106. صحاح اللغه، ج 4، ص 1701، مقاییس اللغه، ج 1، ص 440 و مصباح المنیر، ص 210.
107. معارف قرآن، ص 253.
108. تفسیر نمونه، ج 24، ص 338.
109. تفسیر المیزان، ج 19، ص 374.
110. الاعجاز العلمی للقرآن الکریم، ص 100.
111. الموسوعه العلمیه فی الاعجاز القرآنی، ص 42.
112. اسلام و هیئت، ص 56.
113. ستارگان از نظر قرآن، ص 158.
114. زنده ی جاوید و اعجاز جاویدان، ص 24.
115. مطالب شگفت انگیز قرآن، ص 34.
116. هیئت در مکتب اسلام، ص 29.
117. هیئت و نجوم اسلامی، ج 1، ص 77.
118. ساکنان آسمان از نظر قرآن، ص 56.
119. همان، 57.
120. صحاح اللغه، ج4، ص 1701.
121. تهذیب اللغه، ج 14، ص 406.
122. سوره ی نمل، آیه ی 61.
123. سوره ی غافر، آیه ی 64.
124. سوره ی بقره، آیه ی 36و سوره ی اعراف، آیه ی 24.
125. صحاح اللغه، ج 2، ص 788، معجم مقاییس اللغه، ج 2، ص 362 و مفردات راغب، ص 662.
126. معجم مقاییس اللغه، ج 2، ص 362 و مصباح المنیر، ص 496.
127. مفردات راغب، ص 662.
128. تفسیر المیزان، ج 15، ص 580 و ج 17، ص 3436.
129. فی ظلال القرآن، ج 5، ص 3093.
130. تفسیرنمونه، ج 15، ص 515.
131. ستارگان از نظر قرآن، ص 161.
132. تفسیر فرقان، ج 23، ص 483.
133. همان، ج 29، ص 234.
134. الاشارات العلمیه فی القرآن، ص 38.
135. موسوعه اعجاز العلمی، ص 210.
136. الاعجاز العلمی فی القرآن الکریم، ص 50.
137. الفرقان فی بیان اعجاز القرآن، ص 313.
138. نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 90.
139. همان، خ 202.
140. سوره ی مرسلات، آیات 25-26.
منبع: مسترحمی، سید عیسی، (1358)، قرآن و کیهان شناسی، قم، انتشارات پژوهشهای پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، چاپ اول، 1387.