نویسنده: محمّد بهرامى
قلمرو دین و فرهنگ
یکی دیگر از مباحثی که در فهم نسبت و رابطۀ دین و فرهنگ بسیار نقش آفرین است، تعیین قلمرو هر یک از دین و فرهنگ است. اگر قلمرو هر دو واحد باشد، نسبت دین و فرهنگ این همانی خواهد بود و اگر قلمرو فرهنگ وسیع تر از دین باشد، نسبت کل و جزء برقرار خواهد بود و ... . بنابراین شایسته است نگاهی گذرا به قلمرو دین و فرهنگ داشته باشیم و نظریاتی را که در این باره عرضه شده است, بحث و بررسی کنیم.قلمرو دین
دربارۀ قلمرو دین نظریات گوناگونی وجود دارد.نظریۀ نخست: برخی بر این باورند که دین ناظر به تمام زوایای زندگی انسان است و پاسخ تمام نیازهای فردی، اجتماعی، علمی و ... را می توان در دین رهگیری کرد. به باور این گروه، نه تنها قرآن به عنوان یکی از منابع اصلی شکل گیری دین، بلکه روایات، سنت، متون فقهی و باور فقها نیز دین را ناظر به تمام ابعاد زندگی انسان نشان می دهد.
مهم ترین مستندات قرآنی این گروه عبارتند از: (وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ) (نحل/۸۹) «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است.»
(وَلا رَطْبٍ وَلا یَابِسٍ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ) (انعام/۵۹) «و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار ثبت است.»
افزون بر این، آیات و روایات دیگری نیز با مضمون آیات یاد شده، مؤید جامعیت و تبیین کنندۀ قلمرو دین هستند. ابوحامد غزالی، فخر رازی، زرکشی و سیوطی در شمار طرفداران این نظریه شناخته می شوند. غزالی، قرآن را در بر گیرندۀ هفتاد و هفت هزار و دویست علم می داند و بر این باور است که هر حرف قرآن یک علم را در خود جای داده است. (غزالی، ۱/۲۸۹) زرکشی، علوم قرآن را نامحدود و غیر در خور شمارش می داند. (زرکشی، ۱/۱۰۲)
در میان معاصران نیز برخی چون طنطاوی، یوسف مروه و ...، قلمرو دین را بسیار وسیع می دانند و دین را در بر دارندۀ تمام دانش های مورد نیاز انسان می دانند، تا آنجا که یوسف مروه ـ فیزیکدان معروف عرب ـ بیش از یک دهم آیات قرآن را دربارۀ علوم طبیعی می داند؛ «بیش از یک دهم آیات قرآن مربوط به علوم طبیعی است و به صورت دقیق، ۶۷۰ آیه در مورد علوم گوناگون وجود دارد. ۶۱ آیه در مورد ریاضیات، ۶۴ آیه درباره فیزیک، ۵ آیه درباره اتم، ۹ آیه در علم شیمی، ۶۲ آیه در نظریه نسبیت، ۱۰۰ آیه در ستاره شناسی و نجوم، ۲۰ آیه درباره عوامل جوی چون دما، فشار هوا، بادها و ...، ۱۴ آیه درباره آب ها، ۱۱ آیه در فاصله میان ستارگان، ۱۲ آیه در علم حیوان شناسی، ۲۱ آیه در کشاورزی، ۷۳ آیه در جغرافیای عمومی، ۱۰ آیه در علم زیست شناسی، ۲۰ آیه در طبقات زمین، ۳۶ آیه در پیدایش هستی و تاریخ آن و بالاخره ۶۴ آیه در توصیف علم.» (مروه، /۷۷-۷۶)
نظریۀ دوم: در برابر گروه نخست، برخی قلمرو دین را تنها آخرت می شناسند و قرآن را به عنوان مهم ترین مصدر دین، بیانگر رابطۀ انسان با خدا می دانند. برای نمونه، مهندس بازرگان قلمرو دین را تنها رابطۀ انسان و خدا و هدف بعثت را تنها آخرت و خدا می بیند و نظریۀ آنان که دین را برای دنیا یا دین را برای دنیای بهتر می شناسند، نقد و بررسی می کند. ایشان دربارۀ نظریۀ مخالفان خویش می نویسد: «سؤالی که پیش می آید و مکرر عنوان می گردد، این است که در احکام دین و در روایات و آیات، نه تنها فرایض و حرام و حلال ها و دستورالعمل های فراوان را مشاهده می نماییم که ناظر به روابط و رفتارهای شخصی یا اجتماعی ما بوده، اثر مستقیم و غیر مستقیم روی سلامتی و بهبود زندگی افراد و حسن اداره امور خانواده و امت و جهان دارد و چنین بر می آید که اسلام عنایت خاص نسبت به مسائل دنیایی مسلمانان ورزیده، خود را علاقمند یا مسئول سلامت و سعادت انسان ها می داند.»
آقای مهندس بازرگان این سخن را می پذیرد و دربارۀ آن می نویسد: «بلی، چنین است. شرایع الهی و به خصوص اسلام، در مجموعه تعلیمات و احکام خود، صراحتاً یا تلویحاً در همه قضایای زندگی این دنیای مردم وارد شده است؛ از خوردن و خوابیدن و پوشیدن و از ازدواج و تشکیل خانواده تا بهداشت و اقتصاد و اخلاق و جنگ و حکومت. اگر کلمه طیبه «لا اله الا الله» را که چکیده آیین و کلید رضوان است نگاه کنیم، با گفتن آن، تندترین و فراگیرترین شعار سیاسی را ادا کرده ایم و به جنگ تمام پادشاهان و فرمانروایان و دیکتاتورهای تاریخ و نظام های سیاسی و ایدئولوژی های دنیا رفته ایم. ورود و دخالت در سیاست از این بیشتر نمی شود! در قصص انبیا مانند هود و صالح و شعیب که مردم را تحت عنوان تقوا از انحراف جنسی، کم فروشی یا فساد در زمین نهی می کردند، مسائل بهداشتی و اخلاقی و اقتصادی یا سیاسی را نیز مطرح و منع می نمودند. مگر وضو و غسل و روزه، مسواک و مسکرات، ربا و ارث و صدقات یا قضاوت و خلافت و ولایت و بیعت که کتاب آسمانی و روایات و رساله های ما مشحون از آنهاست، چیزهایی جز موضوعات بهداشتی، اخلاقی، اقتصادی، قضایی و سیاسی هستند؟ همه اینها درست است ... اما باید دید خود کتاب های الهی منظور از این احکام و عنایات و هدف تشریعی آنها را چگونه بیان می نمایند.» (بازرگان، /۶۳)
آقای مهندس بازرگان در پاسخ این پرسش می گوید: «تمامی آنچه در دین ما آمده است و ناظر به مسائل دنیوی ما می باشد، در راستای آخرت و نزدیکی به خداست. قرآن تا آنجا به کار دنیای ما می پردازد که وسیله ساز حیات آخرت و تقرب ما به خدا باشد.» (همان،/۶۷)
«و اگر در اصول و فروع دین چیزهایی از بابت زراعت و صناعت و تجارت طرح و بحث نشده است، ولی در گفتارها و آموزش ها و کارهای ثبت شده از رسول خدا و ائمه هدی تا دلتان بخواهد، سفارش ها و دستور العمل های زندگی جاری و دنیایی وجود دارد. مانند طب النبی و طب الرضا، کلمات قصار نهج البلاغه حضرت امیر، نهج الفصاحه و حکمت ها و روایات رسیده از پیامبر گرامی و امامان، تقریباً در کلیه روابط و آداب زندگی ... در عین ارزنده و ممتاز بودن، جزء دین و شریعت حساب نمی شود و مشمول (ان هو الا وحی یوحی) نمی گردد.» (همان،/۷۶)
دکتر سروش نیز از دیگر اندیشمندانی است که وسعت قلمرو دین را باور ندارد و بحث قلمرو دین را در ارتباط با بحث انتظار بشر از دین می بیند؛ «فهم متون دینى، خود در گرو تعیین و تحدید انتظارات ما از دین است و نه بر عکس، چون اگر به فرض کسى چنین بپندارد که از کتاب و سنت مىتوان جمیع نکات خرد و درشت شئون زندگى و امور عالم را استخراج کرد، در آن صورت عبارات دینى براى او معانى دیگر خواهد یافت... آدمیان پیش از مراجعه به دین باید مسائل را به مسائل اصلى و فرعى تقسیم کرده باشند و چهارچوبى براى انتظارات خود معلوم و معین نموده و سپس سراغ متون دینى بروند.» (سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، /۱۳۵)
ایشان بحث انتظار از دین را ملاک دریافت ما از دین و قلمرو دین و کمال دین می شناسد. (سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، /۳۱۶)
و در نوشتاری دیگر دربارۀ نقش انتظار از دین در تعیین قلمرو دین می نویسد: «انتظار ما از دین یعنى تبیین اینکه دین چه مىتواند بکند و آمده و آماده است تا چه بکند و پیداست که توانایىهاى دین منوط به تبیین گوهر دین است. این از یک سو، و از سوى دیگر نیازهاى آدمى است که او را محتاج به دین مىکند. دینى که نیازهاى اصلى آدمى را (که ناکام ماندهاند و در جاى دیگر برآورده نمىشوند) برنیاورد، پذیرفتنى و خواستنى نیست. لذا در تبیین انتظارات ما از دین، تبیین دو امر ضرورت دارد: یکى گوهر دین و دیگرى آن دسته از نیازهاى اصیل آدمى که جاى دیگر اشباع نمىشوند. و تبیین این هر دو امر، خارج از دین صورت مىگیرد.» (سروش، مدارا و مدیریت، /۱۳۸)
در نظرگاه آقای سروش، دین برای به کمال رساندن عقل بشری و رفع نواقص آن است، نه آنکه با دین، عقول بشری از کار افتد و به تعطیلی کشانده شود. به باور دکتر سروش، مسائلی که درک و شناخت آنها در تجربۀ بشری قرار نمی گیرد چون معاد و مسائلی که تجربۀ آنها به نابودی تجربه کننده ختم می گردد، در قلمرو دین قرار می گیرد و دیگر مسائل تماماً از قلمرو دین بیرون می ماند. بنابراین تجربۀ تاریخی و فعلی بشر که همان عقل انسان هاست، موظف به تدبیر امور دنیوی است. این عقل و تجربه است که باید به چگونگی شکل گیری حکومت بپردازد، روش حکومت را تعیین کند، راهکارهایی برای زدودن کاستی ها و مشکلات عرضه دارد و نحوۀ کنترل قدرت سیاسی را روشن کند و برای رسیدن به عدالت اجتماعی راهکار عرضه دارد. (سروش، ایدئولوژی و دین دنیوی، کیان، شماره۳۹)
دکتر سروش معتقد است: «من این بینش را که معتقد است تمام تدبیرات و اطلاعات و قواعد لازم و کافی برای اقتصاد، حکومت، تجارت، قانون، اخلاق، خداشناسی و غیره برای هر نوع ذهن و زندگی اعم از ساده و پیچیده، در شرع وارد شده و لذا مؤمنان به هیچ منبع دیگری (برای سعادت دنیا و آخرت) غیر از دین نیاز ندارند، بینش اکثری یا انتظار اکثری می نامم. در مقابل این بینش، بینش اقلی یا انتظار اقلی قرار می گیرد که معتقد است شرع در این موارد (یعنی مواردی که داخل در دایرۀ رسالت شرع است) حداقل لازم را به ما آموخته است، نه بیش از آن را.» (سروش، دین اقلی و اکثری، بسط تجربه نبوی، /۸۴) ارکون، نویسندۀ برجستۀ جهان عرب نیز هدف دین را شناخت خدا و دیانت را مناجات عبد با آفریدگار می خواند و بر این باور است که مناجات با نماز، حج، روزه و ... صورت می پذیرد. ارکون، زندگی دینی را از زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دیگر اشکال زندگی جدا می کند و جدا سازی این اشکال زندگی را به عنوان یکی از باورهای خویش جلوه می دهد. در نگاه او، آنان که اسلام را دین و دولت و دنیا معرفی می کنند، به بیراهه رفته اند و میان معانی، ارزش ها و وظایف و دین، دنیا و دولت خلط کرده اند. (ارکون،/۹۰-۸۷)
قلمرو فرهنگ
هر چند بحث مستقلی دربارۀ قلمرو فرهنگ وجود ندارد، اما نظریات عرضه شده در تعریف، انواع و اقسام فرهنگ نشان از آن دارد که قلمرو فرهنگ بسیار گسترده است و تمامی روابط، باورها، قوانین، دانش ها و ... در قلمرو فرهنگ قرار می گیرد و افزون بر این، فرهنگ ناظر به زندگی دنیوی است.نقد و نظر
نسبت دین و فرهنگ با توجه به نظریات مختلف در باب قلمرو دین و فرهنگ متفاوت خواهد بود. بر اساس نظریۀ دین حداکثری، نسبت دین و فرهنگ این همانی خواهد بود، زیرا دین حداکثری ناظر به تمامی ابعاد زندگی انسان است و هیچ زاویه ای از زوایای زندگی انسان از نظارت دین بیرون نیست. چنان که فرهنگ نیز یک عنوان کلی است که فرهنگ عامه و خاصه را در بر می گیرد و تمامی دانش ها، روابط، قوانین، آداب و رسوم و ... در زیر مجموعۀ فرهنگ قرار می گیرد. بر این اساس، دین به فرهنگ، بسیار یاری می رساند و می تواند در فرهنگ سازی نقش بسیار برجسته ای داشته باشد، چنان که فرهنگ نیز در دین بسیار تأثیر گذار است و با آمدن دین، فرهنگ مردم رنگ و بوی دینی می گیرد و آنچه پیش از ظهور دین به عنوان فرهنگ شناخته می شد، امروزه به عنوان عناصر دین شناخته می شود که برخی، از آن به فرهنگ دینی یاد می کنند.در مواردی نیز فرهنگ با آمدن دین اصلاح می گردد و در مواردی هم بر شماری از عناصر فرهنگ مهر ابطال می خورد. برای نمونه، اسلام تعدد زوجات را که جزو فرهنگ عرب جاهلی بود، با کمی اصلاحات در تعداد همسران امضا کرد و در نگاه شماری با شرط عدالت، مهر ابطال بر تعدد زوجات زد. چنان که در قصاص و دیه نیز فرهنگ عرب جاهلی با کمی تغییرات پذیرفته شد و دیه و قصاص که جزو عرف و عادت عرب جاهلی بود، رنگ دینی گرفت و در شمار عناصر فرهنگ دینی قرار گرفت. در نتیجه آنچه دنیوی شناخته می شد و ساختۀ دست آدمیان بود رنگ دینی گرفت و در شمار عناصر دین قرار گرفت. چنان که سعی میان صفا و مروه که در میان عرب جاهلی رواج داشت، در اسلام پذیرفته شد و وقتی مسلمانان کراهت خویش را از این حکم در قالب یک پرسش ابراز داشتند (آیا ما نیز چون بت پرستان سعی میان صفا و مروه کنیم؟)، خطاب آمد که شما نیز سعی کنید، چنان که بت پرستان سعی می کردند، اما مانند ایشان بر بت اساف و نائله که بر صفا و مروه قرار داشت دست نکشید و اعمال بت پرستان را انجام ندهید؛ (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ) (بقره/۱۵۸)
افزون بر این، فرهنگ نیز یاری های بسیار به دینداران دارد و دین را برای ایشان در خور فهم می سازد و طرفداران یک دین را به مبانی و روش های فهم دین رهنمون می سازد. برای نمونه، شاخه های گوناگون علوم که در شمار عناصر فرهنگی قرار می گیرند، در فهم بخش های گوناگون دین یاری گر دین پژوه خواهد بود. همچنین دانش زمین شناسی، جغرافیا، اصول فقه و ... تأثیر بسیار در دین خواهد گذاشت و فهم ما را از دین متحول خواهد کرد. نسبت دین و فرهنگ با توجه به دین حداقلی و فرهنگ، نسبت این همانی نخواهد بود، زیرا دین حداقلی تنها ناظر به زندگی اخروی است و برای زندگی دنیوی هیچ گونه برنامه ای ندارد، اما فرهنگ ناظر به زندگی دنیوی است و آخرت و مسائل اخروی در حیطۀ فرهنگ قرار نمی گیرد، مگر در جایی که یک فرهنگ تحت تأثیر یک دین قرار گرفته باشد و عناصری در فرهنگ ناظر به زندگی اخروی باشد. افزون بر این، برخی از موضوعات دینی در دین حداقلی نیز این توان را دارند که فرهنگ سازی کنند و گاه اصلاحات بسیار شدید و عمیق در فرهنگ ایجاد کنند و فرهنگی ویژه که متفاوت با دیگر فرهنگ هاست، ایجاد نمایند. برای نمونه، رهنمودهایی که در دین حداقلی برای رسیدن به سعادت اخروی وجود دارد و روابط میان افراد جامعه را پوشش می دهد، این توانایی را دارد که به عنوان عناصری از فرهنگ حامیان این دین شناخته گردد و ایشان را از جهت فرهنگی از دیگران متمایز سازد. چنان که در حکومت هایی که به شکل لائیک اداره می شود و دین را در امور دنیوی دخالت نمی دهند و تلاش دینداران در جاری ساختن احکام دین را در حکومت برنمی تابند، تفاوتی ملموس میان طرفداران آن دین با دیگران وجود دارد.
در این باره تری یاندیس می نویسد: «در سراسر جهان، دین بر زندگی مردم اثر می گذارد، هر چند که میزان این تأثیر از فرهنگی به فرهنگ دیگر بسیار متفاوت است. به عنوان نمونه، در ژاپن تنها در حدود یک پنجم جمعیت، دین را جدی می گیرند. در این فرهنگ بعضی از مردم فرزندان خود را با آیین شینتو (دین سنتی ژاپن) غسل تعمید می دهند، اما به شیوه مسیحیان ازدواج می کنند. مراسم مذهبی تدفین آنها هم بودایی است. در این جامعه، دین همچون خوردن یک غذای چینی یا پیتزا، مسئله ای کاملاً سلیقه ای است. بر عکس در ایالات متحده حدود دو سوم و در هند حدود شش هفتم از جمعیت، دین را بسیار جدی می گیرند.» (تری یاندیس،/۳۶)
از سویی دیگر فرهنگ در فهم دین حداقلی بسیار تأثیر گذار است و عناصر گوناگونی از فرهنگ چون علم، زبان، عرف، آداب و ... به فهم دین بسیار یاری می رسانند و دین را در خور فهم می سازند. با این نگاه به دین، طرفداران دین حداقلی از تعدد قرائت می گویند و دیگران را به دوباره فهمی دین و منطبق سازی آن با فرهنگ جدید سخن می گویند. این عده بر این باورند که دین اسلام و آیات قرآن در راستای تعدیل باورها و اعتقادات عرب جاهلی گام برداشته است و آیات قرآن آخرین سخن را دربارۀ موضوعات گوناگون نمی گوید. برای نمونه، از آن جهت که در عصر جاهلی اصل انتقام حاکم بود و گاه به انتقام قتل یک نفر، یک قبیله قتل عام می شدند، آیات وحی حکم به قصاص داد و انتقام را ناروا خواند، اما این بدان معنا نیست که تنها گزینه قصاص است. چنان که در زنا نیز مجازات زناکاران به سنگسار خلاصه نمی شود. در عصر جاهلی، از آن جهت که مردم در یک دیار سکنا نمی گزیدند و زندان نداشتند و افرادی به عنوان زندانبان در اختیار نداشتند، زناکاران سنگسار می شدند، اما در عصر جدید که زندان و زندانبان وجود دارد، فرهنگ عمومی، سنگسار را برنمی تابد و خواهان جایگزین ساختن آن با مجازات های دیگر است. بنابراین نباید دین را در فرهنگ مردم دخالت داد و مجازات هایی که در یک فرهنگ برای یک جرم وجود دارد، به بهانۀ حکم قرآنی از میان برد و حکم قرآن را حاکم بر فرهنگ مردم ساخت، بلکه باید از فرهنگ سود گرفت و دین را برابر با فرهنگ مردم دوباره فهمی کرد و فهم هایی که با فرهنگ جدید ناسازگار است، بایگانی کرد و به مخاطب آیات وحی فهمی نو عرضه داشت.
خاستگاه دین و فرهنگ
بحث دیگری که در روشن سازی نسبت دین و فرهنگ بسیار نقش آفرین است، بحث خاستگاه دین و فرهنگ است. اگر دین و فرهنگ یک آبشخور واحد داشته باشند، نسبتی خاص میان این دو برقرار خواهد شد و هر یک از دین و فرهنگ یاری گر دیگری خواهد بود. در این یاری رسانی اگر نقش و کارکرد دین و فرهنگ برابر باشد یا نقش یکی در رساندن به دیگری بیشتر باشد، یا اگر دین خاستگاهی متفاوت از فرهنگ داشته باشد، در این صورت منشأ پیدایش دین و فرهنگ متفاوت خواهد بود و در نتیجه نسبت دین و فرهنگ متفاوت خواهد شد. برای نمونه اگر منشأ پیدایش دین، ترس انسان نخستین باشد و خاستگاه فرهنگ، نیاز انسان به زندگی اجتماعی، در این صورت دین و فرهنگ یک خاستگاه واحد نخواهند داشت و نسبت میان آنها چون نسبت میان دو چیز با یک خاستگاه واحد نخواهد بود. چنان که اگر خاستگاه نظام های فرهنگی به دین بازگردد، در این صورت نیز رابطۀ دین و فرهنگ مانند دیگر صورت ها نخواهد بود. بنابراین برای روشن شدن نسبت دین و جامعه ناگزیر از بحث دربارۀ خاستگاه دین و عرضه دیدگاه های گوناگونی که در این زمینه وجود دارد خواهیم بود.خاستگاه دین
گروهی منشأ دین را ترس بشر نخستین، تعدادی حاکمان و زمامداران، عده ای جهل و نادانی، برخی وضعیت بد اقتصادی، بعضی سرکوبی غرایز جنسی، شماری فطرت انسان و قلیلی جامعه معرفی می کنند.نظریۀ نخست: خاستگاه دین فطرت است.
بسیاری از اندیشمندان مسلمان، انسان را فطرتاً خداجو می شناسند و بر این باورند که فطرت انسان او را به دین رهنمون می سازد. برای نمونه، علامه طباطبایی یکی از تفسیرنویسان و صاحب نظران بنام شیعه، خاستگاه دین را فطرت خداجوی انسان می داند (طباطبایی، خلاصه تعالیم اسلام، /۳۵) و برای اثبات درستی نظرگاه خویش از آیات زیر سود می برد:(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ) (زخرف/۶۷) «و اگر از آنها بپرسی چه کسی آنان را آفریده است، قطعاً می گویند: خدا. پس چگونه از عبادت او منحرف می شوند؟!»
(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُون) (لقمان/۲۵)
علامه(ره) در این باره می نویسد: «اینکه اعتقاد به خدا همیشه در میان انسان ها وجود داشته است، ما را به این حقیقت رهنمون می سازد که خداشناسی را فطری بشناسیم و نتیجه بگیریم که انسان با فطرتی که آفریدگار هستی در وجود او نهاده است، برای هستی آفریدگاری می شناسد.» (طباطبایی، خلاصه تعالیم اسلام،/۳۲)
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) (روم /۳۰) «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی دانند.»
علامه(ره) در تفسیر آیۀ شریفه، از فطرت الهی انسان می گوید و اینکه فطرت منشأ دین است: «دین امری فطری است و در سرشت انسان گرایش به دین نهفته است و اینکه در آیه شریفه فطری بودن دین و جهل انسان در کنار هم قرار گرفته است، از آن جهت است که حقایق دین بر انسان پوشیده است.» (همان،/۳۲) به باور ایشان انسان با مواجهه هر پدیده و رخدادی در پی شناسایی علت آن پدیده می رود و در نتیجه به پژوهش درباره جهان آفرینش و نظام حاکم بر هستی حرکت می کند و به این روش دلایل استواری بر وجود آفریننده هستی می یابد. بنابراین انسان از آن جهت که یک موجود عقلانی و منطقی است و از فطرت الهی برخوردار است در پی دین می رود و از نظم حاکم بر جهان هستی به وجود آفریدگار پی می برد. (طباطبایی، اصول فلسفه, ۵/۷۳)
فطری بودن دین در میان شماری از اندیشمندان غربی نیز طرفدارانی یافته است. برای نمونه کارل گوستاویونگ، پرآوازه ترین روانکاو قرن بیستم انسان را فطرتاً خداجو و خداپرست می داند. او در جای جای آثار گرانسنگ خویش مانند «روانشناسی ضمیر ناخودآگاه» و«روان شناس و دین» از ناخودآگاهی می گوید که انسان را به سمت و سوی دین رهنمون می سازد. پس از یونگ، ویکتور فرانکل بنیانگذار مکتب روان درمانی در کتاب «خدا در ضمیر ناخودآگاه» از فطرت انسان می گوید: «در واقع یک احساس مذهبی عمیق ریشه دار، در اعماق ضمیر ناخودآگاه (یا شعور باطن) هر انسانی، و همه انسان ها وجود دارد. در دو تا از کتاب هایم یکی به نام «انسان در جستجوی معنا» و دیگری، «معنا جویی» که در بالا بدان اشاره شد، شواهدی در تأیید نظریه ام ارائه داده ام مبنی بر اینکه این احساس (مذهبی) ممکن است به طور غیر منتظره ای، حتی در موارد بیماری روانی شدید، نظیر روان پریشی بروز نماید.» (فرانکل,/۱۹) بر اساس نظریه فطرت، خاستگاه دین همان فطرتی است که خداوند در وجود انسان به ودیعت گذاشته است. در نتیجه پدیدار شدن دین وابسته به وجود فرهنگ نیست و رابطه دین و فرهنگ از سنخ رابطه علت و معلول نیست.
نظریه دوم: خاستگاه دین فرهنگ است.
گروهی دیگر خاستگاه دین را فرهنگ می دانند و دین را به عنوان یک محصول فرهنگی معرفی می کنند. برای نمونه اگ برن و نیم کوف، دین را یکی از سازمان های اجتماعی کهن می شناسند و افزون بر این مفاهیم، موضوعات و مراسم دینی را بسته به نوع جامعه ای که دین در آنجا شکل می گیرد، متفاوت با دیگر جوامع می بینند. (پیروزمند، علی رضا، روایتی دیگر از مهندسی فرهنگ کشور) امیل دورکیم، جامعه شناس برجستۀ غرب نیز خاستگاه دین را فرهنگ می شناسد. شماری از اندیشمندان مسلمان نیز دین را به عنوان یک محصول فرهنگی می شناسند و خاستگاه دین را فرهنگ می دانند. برای نمونه، نصر حامد ابوزید در بخش هایی از آثار خویش، به خصوص کتاب «مفهوم النص»، قرآن را یک محصول فرهنگی می خواند. با این تفاوت که او ناسازگار با دیگر طرفداران نظریۀ دوم، دین را پس از شکل گیری، در فرهنگ تأثیرگذار می بیند.نقد و بررسی
بر اساس آیات وحی، آورندگان دین افراد بسیار شایسته ای هستند که در اصطلاح، ایشان را پیامبر یا نبی می شناسیم. این افراد بیدار سازی فطرت انسان ها را بر عهده دارند و ایشان را به سمت و سوی دین رهنمون می سازند؛(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ) (نساء/۶۴) «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای اینکه به فرمان خدا، از وی اطاعت شود.»
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ) (نساء/۵۹) «ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر را.»
(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ) (نساء/۱۰۵) «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی.»
(کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیه) (بقره/۲۱۳) «مردم یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می کرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند.»
افزون بر دلیل یاد شده، آیۀ فطرت نیز دلیل بر نادرستی نظریه ای است که فرهنگ را خاستگاه دین معرفی می کند؛ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) (روم/۳۰) «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی دانند.»
خاستگاه فرهنگ
خاستگاه فرهنگ با بحث ماهیت فرهنگ و اصالت آن بسیار در هم تنیده است. شماری، اصالت فرهنگ را باور ندارند و فرهنگ را امری ثانوی و تبعی می دانند. در نگاه این گروه، خاستگاه فرهنگ همان نیازهای مادی و مسائل اقتصادی است. عده ای دیگر اصالت فرهنگ را پذیرا هستند و به هیچ روی به ثانوی و تبعی بودن فرهنگ رأی نمی دهند. این گروه در خاستگاه فرهنگ با یکدیگر اختلاف دارند. شماری از ایشان خاستگاه فرهنگ را فرا انسانی و انسانی می دانند، عده ای دیگر خاستگاه فرهنگ را نیاز انسان ها در تعامل با یکدیگر می شناسند و برخی دیگر خاستگاه فرهنگ را تعامل انسان های واقعی با یکدیگر معرفی می کنند. عده ای خاستگاه فرهنگ را در دین می جویند و... .نسبت دین و فرهنگ
خاستگاه دین و فرهنگ نشان از آن دارد که نسبت میان دین با فرهنگ با توجه به نظریات گوناگونی که در خاستگاه آن دو گفته شده است، متفاوت خواهد بود. اگر خاستگاه دین، فطرت انسانی باشد، نسبت این دین با فرهنگی که خاستگاه آن نیازهای مادی و مسائل اقتصادی است، عین نسبت خاستگاه این دین با نظریه ای که خاستگاه فرهنگ را انسانی و فرا انسانی می شناسد نیست، چنان که این نسبت در صورتی که خاستگاه دین فرهنگ باشد و خاستگاه فرهنگ تعامل انسان ها با یکدیگر و ...، همان نسبت صورت پیش نخواهد بود. بنابراین اگر خاستگاه دین را فطرت بدانیم، نسبت میان این دین با فرهنگ با تمامی خاستگاه هایی که برای فرهنگ آمده است، نسبت جزء و کل خواهد بود و درست بر این اساس، شماری از جامعه شناسان دین را جزء معنوی فرهنگ می خوانند.نتیجه آنکه اگر در بحث خاستگاه، حکم به فطری بودن دین کردیم، در این صورت دین حق دخالت در فرهنگ را دارد و می تواند فرهنگ سازی کند یا فرهنگ موجود را به پالایش در آورد؛ و اگر خاستگاه دین فرهنگ باشد، دین جزئی از فرهنگ خواهد بود و در بخش باورها قرار خواهد گرفت و حق دخالت در سر منشأ خویش را نخواهد داشت. برای نمونه، به باور آنان که خاستگاه دین را فرهنگ می شناسند، در عصر عرب جاهلی مردم باورهایی داشتند و در روابط خویش با یکدیگر از اصولی پیروی می کردند. این فرهنگ به دین جدید رخنه کرد و در آیات وحی جلوه کرد. برای نمونه، مجازات هایی که عرب جاهلی برای خلافکاران داشت در آیات وحی جلوه گر شد، چنان که رفتار ایشان در باب عقود و ایقاعات نیز در دین بروز و ظهور یافت و گاه تغییراتی در آن عناصر فرهنگی عرب جاهلی به وجود می آمد. به باور این گروه، بسیاری از احکام دین اسلام با توجه به فرهنگ خاص عربی شکل گرفته است، بنابراین با دگرگونی فرهنگ، دینی که ناظر بر یک فرهنگ خاص است، نخواهد توانست در فرهنگ جدید تأثیر گذار باشد و فرهنگ جدید را تحت تأثیر خود قرار دهد.
توجه به این موضوع اگر در عصر جدید دین را یک امر فطری بشناسیم، این دین می تواند و باید در فرهنگ دخالت کند؛ زیرا پیشینۀ فرهنگ نشان داده است که فرهنگ همیشه با فطرت انسان ها یا دست کم با آنچه به عنوان فطرت شناخته شده است، هماهنگ بوده است و یکی از منابع اصلی شکل گیری آن فرهنگ بوده است و هیچ گاه میان فرهنگ و فطرت انسانی ناسازگاری رخ نداده است. و اما اگر دین را محصول فرهنگ بشناسیم، در این صورت پر واضح است که دست کم در مرحلۀ نخست شکل گیری دین، فرهنگ نقش بسیار برجسته ای خواهد داشت و دین یک محصول فرهنگی می نماید. اما همین دین در مراحل بعد می تواند با فرهنگ تعامل داشته باشد و تأثیراتی در فرهنگ بگذارد.
منابع و مآخذ
۱. آبرکرامبی، نیکلاس و... ؛ فرهنگ جامعه شناسی، ترجمه حسن پویان، تهران، چاپخش.
۲. آرون، ریمون؛ مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
۳. آرکون، محمد؛ الفکر الاسلامی، قراءه علمیه، بیروت، مرکز الانماءالقومی.
۴. بازرگان، مهدی؛ آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، بی جا، بی تا.
۵. پالمرو مونتی؛ نگرش جدید بر علم سیاست، ترجمه منوچهر شجاعی.
۶. پیروزمند، علی رضا؛ روایتی دیگر از مهندسی فرهنگی کشور، روزنامه قدس، ۱۶/۱۰/۸۶.
۷. تری یاندیس، هری چارالامبوس؛ فرهنگ و رفتار اجتماعی، تهران، رسانش.
۸. توحید فام، محمد؛ موانع توسعه فرهنگی در ایران، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، بی تا.
۹. توسلی، غلام عباس؛ جامعه شناسی دینی، تهران، سخن.
۱۰. جوادی آملی، عبدالله؛ شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجاء.
۱۱. دورکیم، امیل؛ صور بنیانی حیات دینی، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مرکز، بی تا.
۱۲. .................. ؛ فلسفه و جامعه شناسی، ترجمه فرحناز خمسه ای، تهران، مطالعه فرهنگ ها، بی تا.
۱۳. ر. ه. لوی؛ تاریخ نظریه های انسان شناسی.
۱۴. زرکشی، محمد؛ البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه.
۱۵. سروش، عبدالکریم؛ ایدئولوژی و دین دنیوی.
۱۶. .......................... ؛ دین اقلی و اکثری، بسط تجربه نبوی، تهران، صراط، بی تا.
۱۷. .......................... ؛ قبض و بسط تئوریک شریعت، تهران، بی نا، بی تا.
۱۸. .......................... ؛ مدارا و مدیریت، تهران، صراط، ۱۳۷۶ش.
۱۹. طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان، قم، جامعه مدرسین.
۲۰. ................................. ؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، انتشارات صدرا.
۲۱. ................................. ؛ خلاصه تعالیم اسلام، قم، انتشارات بوستان کتاب.
۲۲. ................................. ؛ قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامی.
۲۳. علیان؛ الثقافه الاسلامیه و تحدیات العصر، ریاض، دارالشواف.
۲۴. غزالی، حامد؛ احیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه.
۲۵. فرانکل، ویکتور؛ خدا در ناخودآگاه، ترجمه ابراهیم یزدی، تهران، رسا.
۲۶. فیاض، ابراهیم؛ تأثیر چگونگی تعریف فرهنگ بر برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگ، فصلنامه فرهنگ عمومی شماره۳.
۲۷. لطیف پور، یدالله هنری؛ فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲۸. مروه، یوسف؛ العلوم الطبیعیه فی القرآن، بیروت، مطابع الوفا.
۲۹. مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات.
۳۰. .................................... ؛ پرسش ها و پاسخ ها، دین و مفاهیم نو.
۳۱. نراقی، احسان؛ علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن، تهران، فرزانی روز.
۳۲. همیلتون، مللکم؛ جامعه شناسی دیف، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، تبیان.
منبع مقاله: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه : مقالات پژوهشهای قرآنی ، شماره55-54، قم:1387 ، صص:187-203
/ج