پژوهشگر: محمد رادمرد
نقش جمهوری اسلامی ایران در پیشرفتها و موفقیتهای حزب الله لبنان، امری است غیرقابل انکار که بارها از سوی دوستان و دشمنان حزب الله مورد تاکید قرار گرفته است. اما چیزی که اینک میبایست به آن پرداخت مهمترین مولفهی این نقش آفرینی یعنی تبعیت از ولایت فقیه از جانب رهبران حزب الله لبنان است..
حزب الله لبنان از جمله معدود جنبشهایی است که تا کنون نزدیک به سه دهه از طول حیاتش میگذرد و هرگز خود را درگیر مسایل حاشیهای ننموده است. این جنبش از بدو پیدایش خود رویارویی با اسراییل و ارتقای جایگاه شیعیان در لبنان را هدف خود قرار داده بود. در تمام مدت حیات خود نیز به طور مستمر در راستای این اهداف کوشیده است و البته به موفقیتهای بسیار مهمی نیز دست یافته است. در زمینهی رویارویی با اسراییل این جنبش توانسته بارها و بارها ارتش این رژیم را در منجلاب قرار دهد. مهمترین این جنگها، جنگ 7 روزهی ژوئیهی سال 1993م.، جنگ 16 روزهی مارس 1996م. و از تمام اینها مهمتر جنگ 33 روزهی سال 2006م. بود که اقتدار یک گروه چریکی را در رویارویی با یکی از مدرنترین ارتشهای جهان نشان داد[1] برای درک اهمیت پیروزیهای حزب الله لازم است یادآور شویم که دولتهای عربی تا کنون 6 بار رویاروی اسراییل ایستادهاند و در هر 6 بار به طور مفتضحانهای شکست خوردهاند. همچنین حزب الله در بسیاری از زمینهها به شیعیان قوت قلب بخشید. از زمان استقلال لبنان در سال 1943م. قانونی طایفهای در این کشور حاکم شد که بر اساس آن سمتهای مهم کشور میان قومیتهای مختلف به طور ناعادلانه تقسیم شده بود. بر اساس این قانون، رییس جمهور از بین مارونیها، نخست وزیر از میان اهل تسنن و رییس مجلس از میان شیعیان برگزیده میشد. سمتهای مهم نظامی و وزارتی دیگر نیز عملاً در دست اهل تسنن و بیشتر از آن در دست مسیحیان بود.
از نظر اقتصادی نیز شیعیان در محرومیت به سر میبردند. این محرومیتها شامل عدم وجود تسهیلاتی چون راه، بیمارستان، آب آشامیدنی، برق، زیربناهای ضروری برای توسعهی صنعت، کشاورزی و ... بوده است. در مسایل فرهنگی و اجتماعی همچون ظرفیت دانشگاه نیز اوضاع شیعیان این چنین بود. تمامی این مسایل دست به دست هم میداد تا شیعیان که از جهات مختلف در محرومیت به سر میبردند، جذب شعارهای احزاب چپ تحت حمایت شوروی بشوند و به عضویت این گروهها در بیایند. در چنین اوضاعی بود که «امام موسی صدر» با تشکیل جنبش «امل» به داد شیعیان رسید. اما ربوده شدن وی از یک طرف و اختلافی که با پیروزی انقلاب اسلامی در درون جنبش امل افتاد، باعث گردید تا حقوق شیعیان همچنان در حاشیه باقی بماند. این مشکل تا زمان روی کار آمدن حزب الله به قوت خود باقی بود[2] اما پس از آن بود که حزب الله با گسترش حوزهی فعالیت خود از یک گروه نظامی صرف به فعالیت در حوزههای فرهنگی، آموزشی، سیاسی و خدماتی تسهیلات بسیاری را در زمینههای مختلف به شیعیان لبنان اعطا نمود. گسترش توانمندی حزب الله بیش از هر چیز باعث عزت شیعه شده است. این توانمندی محبوبیت زیادی نیز به حزب الله بخشیده است[3].
ناگفته پیداست که جمهوری اسلامی ایران در پیشرفتها و موفقیتهای حزب الله لبنان سهم به سزایی داشته است. این مسأله بارها و بارها از سوی دوستان و دشمنان حزب الله مورد تأکید قرار گرفته است. اما سؤالی که پژوهش حاضر به دنبال پاسخ دادن و سخن گفتن از آن است، بیش از هر چیز بر جنبههای معنوی و فکری روابط میان ایران و حزب الله باز میگردد. این مسأله که اندیشهی سیاسی حاکم بر جمهوری اسلامی تا چه اندازه حزب الله را متأثر نموده است؟ به عبارت دیگر حزب الله تا چه حد متأثر از فضای سیاسی حاکم بر تفکر سیاسی ایران بوده است؟ همان طور که میدانیم، اندیشهی سیاسی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی، نظریهی ولایت فقیه است و ولایت فقیه بیش از هر چیز بر رهبری یک نظام سیاسی تأکید دارد. با توجه به این مسأله، رهبران حزب الله لبنان تا چه اندازه متأثر از ولایت فقیه (در حوزهی نظر و عمل) بوده و یا هستند؟ برای پاسخ به این سؤال پیش از هر چیز لازم است تا ابتدا دربارهی ولایت فقیه، گسترهی قدرت و نفوذ آن سخن بگوییم و سپس به رهبران حزب الله و میزان تأثیرپذیری آنها از این نظریه بپردازیم.
اما مسألهی مهم دیگر که مستقیماً به بحث ما مربوط میشود، مرزهایی است که ولایت فقیه بر آن حاکم میگردد. آیا میتوان حکومت ولی فقیه را به مرزها محدود نمود؟ در این رابطه و با توجه به تجربهی انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی را به عنوان نقطهی آغازین انقلاب جهانی دانسته و «اصولاً هدف انقلاب اسلامی» را «ایجاد حکومت جهانی اسلام میدانند.» امام خمینی آشکارا بیان میدارند که «ما امروز دورنمای انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش میبینیم که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش هست...»[8] نکتهی دیگری که در این راستا قابل ذکر میباشد این است که در اسلام امت است که محوریت دارد نه ملت. ولی فقیه نیز بر امت اسلامی حاکم است. بنابراین ولایت فقیه خارج از مرزهای ایران نیز حاکمیت دارد. با توجه به این نکته، رهبران حزب الله تا چه حد ملتزم به ولایت فقیه بوده اند؟
«شیخ نعیم قاسم» که 14 سال به عنوان قائم مقام دبیرکل در جنبش حزب الله لبنان فعالیت نموده است، در راستای پذیرش ولایت رهبری جمهوری اسلامی معتقد است که رابطهای میان ملیت ولی فقیه و نفوذ و اختیارات او وجود ندارد و رهبر یا مرجع میتواند از کشور دیگری باشد .... از نظر او مهم این است که ولی فقیه پرچم دار اسلام است. در ادامهی این مقاله مشی دو دبیرکل حزب الله را در این باره به بحث میگذاریم.
وی از جمله اولین کسانی بود که توسط نیروهای ایرانی آموزشهای نظامی لازم را دید و بلافاصله پس از آن که حزب الله با انتشار بیانیهای با عنوان «پیام به مستضعفین جهان» به طور رسمی اعلام موجودیت کرد، به همراه تنی چند از رهبران این حزب به خدمت امام رسیدند، اهداف و برنامههای خود را برای ایشان شرح دادند و با ایشان بیعت نمودند و راهنماییهای لازم را دریافت کردند. امام(ره) خمینی به عنوان ولی امر مسلمین ضمن تأیید شورا از ایشان خواستند تا راهی که در پیش گرفتهاند، ادامه دهند[12] از آن پس دیدارهای هستهی اصلی حزب الله با امام خمینی(ره) به طور مکرر ادامه یافت.
شهید سیدعباس موسوی به شدت به انقلاب اسلامی ایران معتقد بود. وی در تحلیلی که تحت عنوان «مقاومت اسلامی و شرایط کنونی جهان و منطقه» ارایه داده بود، صراحت حقیقت قیام امام خمینی(ره) را بیان داشته است: «انقلاب جهانی اسلام که به رهبری امام خمینی آغاز و تا آخرین نفس هم آن را هدایت کرد، نباید یک حادثهی گذرا و پایان یافته تلقی شود بلکه نقطهی عطف در تاریخ معاصر است که میان دو دورهی غفلت و قیام جدایی میافکند. راهی که امام پیمود و به امت خود عرضه کرد، تنها انتخاب منطقی و طبیعی انسانهای آزاد و شرافتمند بود....»[13] از دیدگاه شهید موسوی، از زمان انقلاب اسلامی، بشر از یک پارامتر فراموش شده به عنصری فعال و کارا در آمده و از آنجا که این انتخاب، تنها انتخاب اصولی بوده است به سرعت در میان تودهها رشد یافته و به همین دلیل از ایران اسلامی به مقاومت لبنان، انتفاضهی فلسطین و همه جای جهان سرایت نموده است. او لبنان را خط مقدم مبارزه علیه دشمن میدانست.[14]
شهید سید عباس موسوی آشکارا جنبشهای اسلامی را به پیروی از جمهوری اسلامی دعوت مینمود و بیان میداشت که جنبشهای آزادی بخش میبایست جمهوری اسلامی را تکیه گاه خود قرار دهند و آن را سرآغاز حرکت خود بدانند. از نظر وی همهی شخصیتها، گروهها و ملل اسلامی باید نسبت به فرامین امام خمینی(ره) پایبند باشند. ایشان در رابطه با جانشینی مقام معظم رهبری پس از ارتحال امام خمینی(ره) نیز معتقد بودند که «حمل پرچم امام(ره) توسط آیت الله خامنهای ضامن بقای امت و در هم شکستن سلطهی آمریکاست.»[15]
شهید سیدعباس موسوی بدون هیچ گونه پرده پوشی، جنبش حزب الله لبنان را زیر مجموعهای از انقلاب اسلامی میدانست: «جنبش مقاومت اسلامی جزیی از انقلاب بزرگ اسلامی است که در رأس آن انقلاب ایران قرار دارد ...»[16] او اسلام را جایگزینی بسیار مناسب برای کمونیسم پوسیده در رویارویی با سرمایهداری غرب میدانست و معتقد بود قبل از ظهور اسلام در سطح جهان، پناهگاه ملتهای مستضعف و ستم کشیده و همهی آنهایی که به نام مبارزه با آمریکا و صهیونیسم و به طور کلی سرمایهداری غرب را داشتند، کمونیسم بود اما با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(ره) مشخص گشت که قدرت حقیقی مبارزه با استکبار در اسلام نهفته است و اسلام از هر جهت میتواند پناهگاه و پایگاه کشورهای اسلامی و تودههای مسلمان باشد. بدین ترتیب دو تغییر عمده در سطح جهان نمایان شد: اول این که صدای فرو ریختن استخوانهای پوسیدهی کمونیسم و سوسیالیسم به گوش رسید زیرا اسلام توانست ماهیت حقیقی آنان را نمایان سازد. دوم این که قدرتی به نام اسلام در سطح جهان ظاهر شد. چون با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بسیاری از نقاط جهان حرکتهای آزادی بخش به وجود آمد، از جمله مقاومت اسلامی در لبنان، قیام مردمی در فلسطین، جهاد اسلامی افغانستان، مقاومت اسلامی در کشمیر و ....[17]
تماشای دلاوریهای رزمندگان ایرانی در برابر عراق و هم پیمانانش، شهید سید عباس موسوی و یارانش را در راهی که برگزیده بودند، تزلزل ناپذیر مینمود. شهید سید عباس موسوی خود در این باره میگوید: «روش جوانان مبارز ایران پس از انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی با نیروهای بعثی و حامیان آنها باعث شد جوانان مسلمان لبنانی شیفته و عاشق شهادت شوند و جای تعجب نداشت که همزمان با مبارزات شهادت طلبانهی نیروهای ایران، یک جوان مسلمان لبنانی به مرگ لبخند زند و با 1200 کیلوگرم مواد منفجره که با خود حمل میکرد به دشمن هجوم برد.»[18] تمام آنچه گفته شد در فرصت 9 ماههای که شهید سیدعباس موسوی برای دبیر کلی حزب الله لبنان داشت کافی بود تا وفاداری وی را به مکتب امام خمینی(ره) اثبات کند. او مردی پر تلاش بود و به طور مداوم میان بقاع، بیروت و جنوب لبنان در حرکت بود. نیروهای حزب الله او را دوست داشتند. زیرا در میان مردم و کاملاً ساده زندگی میکرد.
به میان آوارگان لبنانی میرفت و مرهم رنجهای آنان بود. ایجاد جمعیت توسعهی حومهی جنوبی بیروت با نظارت وی صورت میگرفت.[19] سرانجام در 27 بهمن 1370 صهیونیستها که از اندیشه، بینش و عملکرد او بسیار در هراس بودند، اتومبیل حامل او را که از سخنرانی هشتمین سالگرد بزرگداشت یار دیرینهاش «شیخ راغب» باز میگشت، مورد هجوم قرار دادند و وی را به همراه زن و فرزند 6 سالهاش به درجهی والای شهادت رساندند[20]. اوج محبوبیت او و انزجار مردم از اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی را زمانی میتوان درک نمود که بدانیم در مراسم تشیع پیکر وی طبق برآوردهای متفاوت بین 750 هزار تا 950 هزار نفر شرکت نمودند[21].
شهید سیدعباس موسوی به واقع پیرو خط ولایت فقیه بود. سخنرانیها و عملکرد 9 ماههی او به خوبی بیانگر این مسأله بود. به همین دلیل نیز در مراسم تدفین وی یک هیأت عالی رتبه از مقامهای ایرانی به سرپرستی «آیت الله جنتی» راهی بیروت شدند.[22] در مراسم تشیع پیکر وی شرکت کنندگان تصاویری از امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و شهید موسوی را حمل مینمودند و این به خوبی بیانگر اوج همراهی این شهید بزرگ و حزب الله لبنان با آرمانهای ولی فقیه و انقلاب اسلامی بود.[23] مقام معظم رهبری شهادت سیدعباس موسوی را شهادتی افتخار آمیز دانست که «پاداش خداوند به جهاد مستمر آن انسان مخلص و فداکار» است.[24] حزب الله لبنان نیز با صدور بیانیهای شهادت دبیرکل این جنبش را به محضر ولی عصر، مقام معظم رهبری تسلیت گفته و یادآور شدند که وی یکی از شاگردان امام امت خمینی بزرگ بود که به آرزوی دیرینهاش که لقای الله بود، رسید.[25]
سید حسن نصرالله در خصوص پیروی از رهبری امام خمینی(ره) میگوید: «از نظر ما امام خمینی(ره) مرجع دینی، امام، رهبر به تمام معنای کلمه میباشد ... ایشان سمبل و نماد انقلاب علیه طاغوتها، مستکبران و نظامهای استبدادی میباشد ...[29] نگاهی به سخنرانی سیدحسن نصرالله در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در سفارت ایران در بیروت در 4 ژوئن 2002م. نشان میدهد که او به خوبی تاریخ مبارزات امام(ره) در مقابل حکومت استبدادی «محمدرضا پهلوی» را مورد مطالعه قرار داده است. سید حسن نصرالله همین دیدگاه را در رابطه با مقام معظم رهبری نیز دارند. ایشان همیشه حمایتهای بی دریغ مقام معظم رهبری از حزب الله را مورد قدردانی قرار داده است: «اگر بخواهیم در تشخیص حقایق با انصاف و عدالت عمل نماییم باید به این حقیقت اعتراف کنیم که رهبر عزیزمان، آیت الله العظمی خامنهای، در همهی لحظات مؤید، پشتیبان و یار و یاور رزمندگان بود»[30] وی همچنین در گفتوگو با خبرنگار هفته نامهی «تایمز» آشکارا ابراز داشت: «آیت الله خامنهای ولی فقیه است. او به عنوان ولی فقیه توصیههایی به حزب الله میکند. این توصیهها نه فقط در ملاقاتهای خصوصی که در سخنرانیهای عمومی هم میآید. این که رهبری به ملت توصیههایی بکند طبیعی است. این همان نقش رهبری است.»[31]
سید حسن نصرالله در راه آرمانهای مقاومت حتی فرزند خویش را نیز از دست داده است. شهادت هادی، فرزند وی بازتاب گستردهای داشت. بسیاری از مقامها این حادثه را به وی تسلیت گفتند. مقام معظم رهبری نیز طی پیامی شهادت فرزند ایشان را تسلیت گفتند. پاسخ دبیر کل حزب الله به پیام رهبر معظم انقلاب بسیار جای تأمل دارد. در بخشهایی از این پاسخ آمده است: «... آن وجود مبارک، پس از رحلت امام بزرگوارمان(رضوان الله تعالی علیه) پدر، امام، رهبر، مرجع و پناهگاه ما بودهاند... من از طرف خود و از طرف همهی مجاهدان با شما تجدید عهد و بیعت میکنم که راه جهاد، مقاومت و دفاع از امت، کرامت و مقدسات را تا پیروزی یا شهادت ادامه میدهیم و از خداوند متعال مسئلت دارم عمر حضرت عالی را طولانی و سایهی شما را بر سر ما مستدام کند و امت را از رهبری حکیمانه و تدبیر و درایتتان بهرهمند سازد.»[32].
همان طور که نشان داده شد، سخنرانیهای سید حسن نصرالله به خوبی بیانگر پیروی وی از ولی فقیه است. علاوه بر آن شیوهی عمل او و همچنین سیاستهایی که دنبال مینماید نیز این مسأله را به خوبی نشان میدهد. نحوهی برخورد با اسراییل، سیاستهایش در قبال غرب و به خصوص آمریکا همه و همه این رویکرد را بیان میکند.
در این مقاله تلاش کردیم تا نشان دهیم شهید سیدعباس موسوی و سیدحسن نصرالله رهبر پیشین و رهبر کنونی حزب الله، عملکرد این حزب را تحت خط مشی ولی فقیه قرار دادهاند. این مسأله به شکلی بارز چه در سیاستهای اعلامی و چه در سیاستهای اعمالی حزب الله به خوبی مشهود است.
منابع:
1- جواد محمد زمانی و هادی الیاسی، مسیح لبنان، زندگی نامهی سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان، قم، ابتکار دانش، 1385، صص 53، 54 و 69
2- صادق غفوری سبزواری، حزب الله لبنان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص 19-23
3- نزار حمزه، از انقلاب اسلامی تا سازش پارلمانی، ترجمهی بهروز ابویی مهریزی، دانش سیاسی، بهمن و اسفند 1372، پیش شمارهی 3، صص 45-46
4- حجت الله علی محمدی، سیر تحول اندیشهی ولایت فقیه در فقه سیاسی شیعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، صص 326-327
5- روح الله حسینیان، مبانی اندیشهی سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص 82-84
6- جعفر برهانی، روحانیت و حکومت: جایگاه روحانیت در اندیشهی سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 120
7- همان، ص 101
8- روح الله حسینیان، همان، صص 149 و 145
9- نزار حمزه، همان، ص 29
10- شاهد یاران، شمارهی 10، ص 30
11- محمد رضا زائری، نصرالله،: گفتوگو با سید حسن نصرالله، تهران، مستند، 1386، صص 17-18
12- راشد جعفر پورکلوری، آزادترین مرد جهان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص 114
13- روزنامهی اطلاعات ، 29 بهمن 1370، شمارهی 19553، ص 12
14- همان
15- روزنامهی کیهان، 28 بهمن 1370، شمارهی 14410، صص 18و20
16- همان
17- همان
18- راشد جعفر پور کلوری، همان، صص 115-116
19- جواد محمد زمانی و هادی الیاسی، همان، صص 47-48
20- نعیم قاسم، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آیندهی آن، ترجمهی: محمد مهدی شریعتمدار، تهران، انتشارات اطلاعات، 1383، ص 154
21- صادق غفوری سبزواری، همان، ص 130
22- روزنامهی اطلاعات، 29 بهمن 1370، شمارهی 19553، ص 12
23- روزنامهی اطلاعات ، 29 بهمن 1370، ص 16
24- روزنامهی کیهان، 29 بهمن 1370، شمارهی 14411، ص 3
25- روزنامهی جمهوری اسلامی، 28 بهمن 1370، شمارهی 3683، ص 2
26- شاهد یاران، شمارهی 11، ص6
27- راشد جعفر پور کلوری ، همان، ص 209
28- شاهد یاران، شمارهی 11، ص7
29- مسعود اسداللهی، جنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، تهران، پژوهشکدهی مطالعات راهبردی،1382، ص 175
30- محمد حسین بزی، زبور مقاومت: حزب الله در کلام سید حسن نصرالله، تهران، شرکت چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1386، ص 119
31- حبیب زمانی محجوب، ولایت محوری رمز پیروزی حزب الله لبنان، مجلهی مربیان، سال هشتم، بهار 1387، شمارهی 27، صص 162-163
32- محمد حسین بزی، همان، 273
33- مسعود اسداللهی، همان، ص 174
34- حبیب زمانی محجوب، همان، ص160
35- راشد جعفر پور کلوری، همان، ص 107
برهان
حزب الله لبنان از جمله معدود جنبشهایی است که تا کنون نزدیک به سه دهه از طول حیاتش میگذرد و هرگز خود را درگیر مسایل حاشیهای ننموده است. این جنبش از بدو پیدایش خود رویارویی با اسراییل و ارتقای جایگاه شیعیان در لبنان را هدف خود قرار داده بود. در تمام مدت حیات خود نیز به طور مستمر در راستای این اهداف کوشیده است و البته به موفقیتهای بسیار مهمی نیز دست یافته است. در زمینهی رویارویی با اسراییل این جنبش توانسته بارها و بارها ارتش این رژیم را در منجلاب قرار دهد. مهمترین این جنگها، جنگ 7 روزهی ژوئیهی سال 1993م.، جنگ 16 روزهی مارس 1996م. و از تمام اینها مهمتر جنگ 33 روزهی سال 2006م. بود که اقتدار یک گروه چریکی را در رویارویی با یکی از مدرنترین ارتشهای جهان نشان داد[1] برای درک اهمیت پیروزیهای حزب الله لازم است یادآور شویم که دولتهای عربی تا کنون 6 بار رویاروی اسراییل ایستادهاند و در هر 6 بار به طور مفتضحانهای شکست خوردهاند. همچنین حزب الله در بسیاری از زمینهها به شیعیان قوت قلب بخشید. از زمان استقلال لبنان در سال 1943م. قانونی طایفهای در این کشور حاکم شد که بر اساس آن سمتهای مهم کشور میان قومیتهای مختلف به طور ناعادلانه تقسیم شده بود. بر اساس این قانون، رییس جمهور از بین مارونیها، نخست وزیر از میان اهل تسنن و رییس مجلس از میان شیعیان برگزیده میشد. سمتهای مهم نظامی و وزارتی دیگر نیز عملاً در دست اهل تسنن و بیشتر از آن در دست مسیحیان بود.
از نظر اقتصادی نیز شیعیان در محرومیت به سر میبردند. این محرومیتها شامل عدم وجود تسهیلاتی چون راه، بیمارستان، آب آشامیدنی، برق، زیربناهای ضروری برای توسعهی صنعت، کشاورزی و ... بوده است. در مسایل فرهنگی و اجتماعی همچون ظرفیت دانشگاه نیز اوضاع شیعیان این چنین بود. تمامی این مسایل دست به دست هم میداد تا شیعیان که از جهات مختلف در محرومیت به سر میبردند، جذب شعارهای احزاب چپ تحت حمایت شوروی بشوند و به عضویت این گروهها در بیایند. در چنین اوضاعی بود که «امام موسی صدر» با تشکیل جنبش «امل» به داد شیعیان رسید. اما ربوده شدن وی از یک طرف و اختلافی که با پیروزی انقلاب اسلامی در درون جنبش امل افتاد، باعث گردید تا حقوق شیعیان همچنان در حاشیه باقی بماند. این مشکل تا زمان روی کار آمدن حزب الله به قوت خود باقی بود[2] اما پس از آن بود که حزب الله با گسترش حوزهی فعالیت خود از یک گروه نظامی صرف به فعالیت در حوزههای فرهنگی، آموزشی، سیاسی و خدماتی تسهیلات بسیاری را در زمینههای مختلف به شیعیان لبنان اعطا نمود. گسترش توانمندی حزب الله بیش از هر چیز باعث عزت شیعه شده است. این توانمندی محبوبیت زیادی نیز به حزب الله بخشیده است[3].
ناگفته پیداست که جمهوری اسلامی ایران در پیشرفتها و موفقیتهای حزب الله لبنان سهم به سزایی داشته است. این مسأله بارها و بارها از سوی دوستان و دشمنان حزب الله مورد تأکید قرار گرفته است. اما سؤالی که پژوهش حاضر به دنبال پاسخ دادن و سخن گفتن از آن است، بیش از هر چیز بر جنبههای معنوی و فکری روابط میان ایران و حزب الله باز میگردد. این مسأله که اندیشهی سیاسی حاکم بر جمهوری اسلامی تا چه اندازه حزب الله را متأثر نموده است؟ به عبارت دیگر حزب الله تا چه حد متأثر از فضای سیاسی حاکم بر تفکر سیاسی ایران بوده است؟ همان طور که میدانیم، اندیشهی سیاسی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی، نظریهی ولایت فقیه است و ولایت فقیه بیش از هر چیز بر رهبری یک نظام سیاسی تأکید دارد. با توجه به این مسأله، رهبران حزب الله لبنان تا چه اندازه متأثر از ولایت فقیه (در حوزهی نظر و عمل) بوده و یا هستند؟ برای پاسخ به این سؤال پیش از هر چیز لازم است تا ابتدا دربارهی ولایت فقیه، گسترهی قدرت و نفوذ آن سخن بگوییم و سپس به رهبران حزب الله و میزان تأثیرپذیری آنها از این نظریه بپردازیم.
ولایت فقیه نظریهای فراتر از مرزهای ایران
دربارهی ولایت روحانیون در عرصههای سیاسی اجتماعی از دیر باز دیدگاههایی وجود داشته است ولی اولین کسی که به طور نظاممند این نظریه را تدوین نمود و فراتر از آن توانست آن را به اجرا گذارد، امام خمینی(ره) بود. تبیین ولایت فقیه نیازمند یکسری مفروضات است. امام(ره) از جمله اندیشمندانی است که معتقد است که منشأ حاکمیت حاکم الهی است[4]. ایشان همچنین بر این اعتقاد است که به غیر از خداوند تنها از کسی میشود پیروی نمود که خداوند به او اجازهی حکومت داده باشد ... بر این اساس حکومت در زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و امامان معصوم با آنها میباشد و خداوند متعال با نص قرآن اطاعت از آنها را برای بشر واجب نموده است. همچنین بر اساس این نظریه، حکومت و ولایت در زمان کنونی با فقهاست[5]. ولی فقیه از دیدگاه امام خمینی(ره) زمامدار حکومت اسلامی و بالاترین سیاستمدار جامعه در عصر غیبت است. «بنابراین باید گفت که از این دیدگاه او مسؤول تحقق اهداف حکومت اسلامی و هدف وی تحقق دغدغهها و غایات سیاست اسلامی در ابعاد معنوی و مادی است.»[6] از دیدگاه امام خمینی(ره) هدف حکومت در اسلام از یک سو برقرای نظم اجتماعی عادلانه و تحقق عدالت اجتماعی و از سوی دیگر اصلاح اعتقادی، اخلاقی و پرورش انسان مهذب است. ایشان متذکر میشود که مقصد اصلی حکومت اسلامی تکامل انسان است.[7]اما مسألهی مهم دیگر که مستقیماً به بحث ما مربوط میشود، مرزهایی است که ولایت فقیه بر آن حاکم میگردد. آیا میتوان حکومت ولی فقیه را به مرزها محدود نمود؟ در این رابطه و با توجه به تجربهی انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی را به عنوان نقطهی آغازین انقلاب جهانی دانسته و «اصولاً هدف انقلاب اسلامی» را «ایجاد حکومت جهانی اسلام میدانند.» امام خمینی آشکارا بیان میدارند که «ما امروز دورنمای انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش میبینیم که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش هست...»[8] نکتهی دیگری که در این راستا قابل ذکر میباشد این است که در اسلام امت است که محوریت دارد نه ملت. ولی فقیه نیز بر امت اسلامی حاکم است. بنابراین ولایت فقیه خارج از مرزهای ایران نیز حاکمیت دارد. با توجه به این نکته، رهبران حزب الله تا چه حد ملتزم به ولایت فقیه بوده اند؟
«شیخ نعیم قاسم» که 14 سال به عنوان قائم مقام دبیرکل در جنبش حزب الله لبنان فعالیت نموده است، در راستای پذیرش ولایت رهبری جمهوری اسلامی معتقد است که رابطهای میان ملیت ولی فقیه و نفوذ و اختیارات او وجود ندارد و رهبر یا مرجع میتواند از کشور دیگری باشد .... از نظر او مهم این است که ولی فقیه پرچم دار اسلام است. در ادامهی این مقاله مشی دو دبیرکل حزب الله را در این باره به بحث میگذاریم.
سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله و التزام به ولایت فقیه
1-شهید سید عباس موسوی
حزب الله لبنان از بدو پیدایش خود تا کنون سه دبیرکل را در رأس خود دیده است. اولین دبیرکل این جنبش شیخ «صبحی طفیلی» بود که در پاییز سال 1368 به سمت دبیرکلی حزب الله رسید، اما سیاستهای غلط او باعث گردید تا شورای عالی حزب الله در اردیبهشت 1370 «سیدعباس موسوی» را جایگزین وی نماید. در حزب الله لبنان یک شورای عالی بر عملکرد دبیر کل نظارت دارد[9]. شهید سیدعباس موسوی که مدت زمانی از عمر خود را در عراق به شاگردی شهید «محمد باقر صدر» در حوزهی نجف گذرانده بود، از طریق ترجمهی عربی بیانات و اندیشههای امام(ره) که بیت ایشان در اختیار علاقهمندان قرار میداد، با تفکرات ایشان آشنا شد[10] اما زمانی وی شیفتهی امام شد که از یک سو انقلاب ایران به پیروزی رسید و عظمت و بزرگی امام خمینی در رهبری این انقلاب و استفاده از مذهب تشیع برای مبارزه نمایان گشت و از سوی دیگر مراد شهید موسوی، شهید محمد باقر صدر، صراحتاً در پیروی از امام فرموده بودند: «در امام خمینی ذوب شوید همان گونه که او در اسلام ذوب شده است...»[11] اینگونه بود که گرایش به امام راحل در شهید موسوی و بسیاری دیگر ایجاد شد. ورود نیروهای نظامی ایران به لبنان برای آموزش نیروهایی که بعدها به نام حزب الله آوازهی جهانی یافتند، فرصت بسیار مناسبی را فراهم آورد تا شهیدموسوی بتواند همچون سربازی در راه اسلام در خدمت امام(ره) باشد.وی از جمله اولین کسانی بود که توسط نیروهای ایرانی آموزشهای نظامی لازم را دید و بلافاصله پس از آن که حزب الله با انتشار بیانیهای با عنوان «پیام به مستضعفین جهان» به طور رسمی اعلام موجودیت کرد، به همراه تنی چند از رهبران این حزب به خدمت امام رسیدند، اهداف و برنامههای خود را برای ایشان شرح دادند و با ایشان بیعت نمودند و راهنماییهای لازم را دریافت کردند. امام(ره) خمینی به عنوان ولی امر مسلمین ضمن تأیید شورا از ایشان خواستند تا راهی که در پیش گرفتهاند، ادامه دهند[12] از آن پس دیدارهای هستهی اصلی حزب الله با امام خمینی(ره) به طور مکرر ادامه یافت.
شهید سیدعباس موسوی به شدت به انقلاب اسلامی ایران معتقد بود. وی در تحلیلی که تحت عنوان «مقاومت اسلامی و شرایط کنونی جهان و منطقه» ارایه داده بود، صراحت حقیقت قیام امام خمینی(ره) را بیان داشته است: «انقلاب جهانی اسلام که به رهبری امام خمینی آغاز و تا آخرین نفس هم آن را هدایت کرد، نباید یک حادثهی گذرا و پایان یافته تلقی شود بلکه نقطهی عطف در تاریخ معاصر است که میان دو دورهی غفلت و قیام جدایی میافکند. راهی که امام پیمود و به امت خود عرضه کرد، تنها انتخاب منطقی و طبیعی انسانهای آزاد و شرافتمند بود....»[13] از دیدگاه شهید موسوی، از زمان انقلاب اسلامی، بشر از یک پارامتر فراموش شده به عنصری فعال و کارا در آمده و از آنجا که این انتخاب، تنها انتخاب اصولی بوده است به سرعت در میان تودهها رشد یافته و به همین دلیل از ایران اسلامی به مقاومت لبنان، انتفاضهی فلسطین و همه جای جهان سرایت نموده است. او لبنان را خط مقدم مبارزه علیه دشمن میدانست.[14]
شهید سید عباس موسوی آشکارا جنبشهای اسلامی را به پیروی از جمهوری اسلامی دعوت مینمود و بیان میداشت که جنبشهای آزادی بخش میبایست جمهوری اسلامی را تکیه گاه خود قرار دهند و آن را سرآغاز حرکت خود بدانند. از نظر وی همهی شخصیتها، گروهها و ملل اسلامی باید نسبت به فرامین امام خمینی(ره) پایبند باشند. ایشان در رابطه با جانشینی مقام معظم رهبری پس از ارتحال امام خمینی(ره) نیز معتقد بودند که «حمل پرچم امام(ره) توسط آیت الله خامنهای ضامن بقای امت و در هم شکستن سلطهی آمریکاست.»[15]
شهید سیدعباس موسوی بدون هیچ گونه پرده پوشی، جنبش حزب الله لبنان را زیر مجموعهای از انقلاب اسلامی میدانست: «جنبش مقاومت اسلامی جزیی از انقلاب بزرگ اسلامی است که در رأس آن انقلاب ایران قرار دارد ...»[16] او اسلام را جایگزینی بسیار مناسب برای کمونیسم پوسیده در رویارویی با سرمایهداری غرب میدانست و معتقد بود قبل از ظهور اسلام در سطح جهان، پناهگاه ملتهای مستضعف و ستم کشیده و همهی آنهایی که به نام مبارزه با آمریکا و صهیونیسم و به طور کلی سرمایهداری غرب را داشتند، کمونیسم بود اما با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(ره) مشخص گشت که قدرت حقیقی مبارزه با استکبار در اسلام نهفته است و اسلام از هر جهت میتواند پناهگاه و پایگاه کشورهای اسلامی و تودههای مسلمان باشد. بدین ترتیب دو تغییر عمده در سطح جهان نمایان شد: اول این که صدای فرو ریختن استخوانهای پوسیدهی کمونیسم و سوسیالیسم به گوش رسید زیرا اسلام توانست ماهیت حقیقی آنان را نمایان سازد. دوم این که قدرتی به نام اسلام در سطح جهان ظاهر شد. چون با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بسیاری از نقاط جهان حرکتهای آزادی بخش به وجود آمد، از جمله مقاومت اسلامی در لبنان، قیام مردمی در فلسطین، جهاد اسلامی افغانستان، مقاومت اسلامی در کشمیر و ....[17]
تماشای دلاوریهای رزمندگان ایرانی در برابر عراق و هم پیمانانش، شهید سید عباس موسوی و یارانش را در راهی که برگزیده بودند، تزلزل ناپذیر مینمود. شهید سید عباس موسوی خود در این باره میگوید: «روش جوانان مبارز ایران پس از انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی با نیروهای بعثی و حامیان آنها باعث شد جوانان مسلمان لبنانی شیفته و عاشق شهادت شوند و جای تعجب نداشت که همزمان با مبارزات شهادت طلبانهی نیروهای ایران، یک جوان مسلمان لبنانی به مرگ لبخند زند و با 1200 کیلوگرم مواد منفجره که با خود حمل میکرد به دشمن هجوم برد.»[18] تمام آنچه گفته شد در فرصت 9 ماههای که شهید سیدعباس موسوی برای دبیر کلی حزب الله لبنان داشت کافی بود تا وفاداری وی را به مکتب امام خمینی(ره) اثبات کند. او مردی پر تلاش بود و به طور مداوم میان بقاع، بیروت و جنوب لبنان در حرکت بود. نیروهای حزب الله او را دوست داشتند. زیرا در میان مردم و کاملاً ساده زندگی میکرد.
به میان آوارگان لبنانی میرفت و مرهم رنجهای آنان بود. ایجاد جمعیت توسعهی حومهی جنوبی بیروت با نظارت وی صورت میگرفت.[19] سرانجام در 27 بهمن 1370 صهیونیستها که از اندیشه، بینش و عملکرد او بسیار در هراس بودند، اتومبیل حامل او را که از سخنرانی هشتمین سالگرد بزرگداشت یار دیرینهاش «شیخ راغب» باز میگشت، مورد هجوم قرار دادند و وی را به همراه زن و فرزند 6 سالهاش به درجهی والای شهادت رساندند[20]. اوج محبوبیت او و انزجار مردم از اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی را زمانی میتوان درک نمود که بدانیم در مراسم تشیع پیکر وی طبق برآوردهای متفاوت بین 750 هزار تا 950 هزار نفر شرکت نمودند[21].
شهید سیدعباس موسوی به واقع پیرو خط ولایت فقیه بود. سخنرانیها و عملکرد 9 ماههی او به خوبی بیانگر این مسأله بود. به همین دلیل نیز در مراسم تدفین وی یک هیأت عالی رتبه از مقامهای ایرانی به سرپرستی «آیت الله جنتی» راهی بیروت شدند.[22] در مراسم تشیع پیکر وی شرکت کنندگان تصاویری از امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و شهید موسوی را حمل مینمودند و این به خوبی بیانگر اوج همراهی این شهید بزرگ و حزب الله لبنان با آرمانهای ولی فقیه و انقلاب اسلامی بود.[23] مقام معظم رهبری شهادت سیدعباس موسوی را شهادتی افتخار آمیز دانست که «پاداش خداوند به جهاد مستمر آن انسان مخلص و فداکار» است.[24] حزب الله لبنان نیز با صدور بیانیهای شهادت دبیرکل این جنبش را به محضر ولی عصر، مقام معظم رهبری تسلیت گفته و یادآور شدند که وی یکی از شاگردان امام امت خمینی بزرگ بود که به آرزوی دیرینهاش که لقای الله بود، رسید.[25]
2- سید حسن نصرالله
بلافاصله پس از شهادت سیدعباس موسوی شورای رهبری حزب الله، «سیدحسن نصر الله» را به ریاست این حزب برگزید. وی از آن پس تا به اکنون به طور مداوم به سمت دبیرکلی انتخاب شده است. سید حسن نصرالله را به واقع میتوان ادامه دهندهی راه شهید موسوی دانست. در دورهی وی حزب الله فعالیتهای خود را بسیار گسترش داده است. سید حسن نصرالله نیز همچون سلف خویش پیرو ولایت فقیه و راه امام(ره) میباشد. او از هیچ فرصتی برای تجلیل از امام راحل فروگذاری نمیکند و همه ساله در مراسم سالگرد رحلت آن رهبر فقید در سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت شرکت میکند و به ایراد سخنرانی میپردازد.[26] سید حسن نصرالله همواره بر اهمیت و نقش رهبری اعتقادی و ایمانی حضرت امام(ره) تأکید ورزیده است. او و تمام اعضای حزب الله معتقدند که بزرگترین و والاترین و بیمنازعترین شخصیت این قرن، امام خمینی(ره) است و تمام پیروزیها و موضعگیریهایشان را بر مبنای اندیشههای دینی امام(ره) استوار نمودند[27] سید حسن نصرالله معتقد است امام(ره) در شرایطی به میان لبنانیها آمد که اسراییل امت اسلامی را به ذلت کشانده بود. اما امام(ره) تلاش نمودند تا تجربهی انقلاب اسلامی را به سایر ملل منتقل کنند.[28]سید حسن نصرالله در خصوص پیروی از رهبری امام خمینی(ره) میگوید: «از نظر ما امام خمینی(ره) مرجع دینی، امام، رهبر به تمام معنای کلمه میباشد ... ایشان سمبل و نماد انقلاب علیه طاغوتها، مستکبران و نظامهای استبدادی میباشد ...[29] نگاهی به سخنرانی سیدحسن نصرالله در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در سفارت ایران در بیروت در 4 ژوئن 2002م. نشان میدهد که او به خوبی تاریخ مبارزات امام(ره) در مقابل حکومت استبدادی «محمدرضا پهلوی» را مورد مطالعه قرار داده است. سید حسن نصرالله همین دیدگاه را در رابطه با مقام معظم رهبری نیز دارند. ایشان همیشه حمایتهای بی دریغ مقام معظم رهبری از حزب الله را مورد قدردانی قرار داده است: «اگر بخواهیم در تشخیص حقایق با انصاف و عدالت عمل نماییم باید به این حقیقت اعتراف کنیم که رهبر عزیزمان، آیت الله العظمی خامنهای، در همهی لحظات مؤید، پشتیبان و یار و یاور رزمندگان بود»[30] وی همچنین در گفتوگو با خبرنگار هفته نامهی «تایمز» آشکارا ابراز داشت: «آیت الله خامنهای ولی فقیه است. او به عنوان ولی فقیه توصیههایی به حزب الله میکند. این توصیهها نه فقط در ملاقاتهای خصوصی که در سخنرانیهای عمومی هم میآید. این که رهبری به ملت توصیههایی بکند طبیعی است. این همان نقش رهبری است.»[31]
سید حسن نصرالله در راه آرمانهای مقاومت حتی فرزند خویش را نیز از دست داده است. شهادت هادی، فرزند وی بازتاب گستردهای داشت. بسیاری از مقامها این حادثه را به وی تسلیت گفتند. مقام معظم رهبری نیز طی پیامی شهادت فرزند ایشان را تسلیت گفتند. پاسخ دبیر کل حزب الله به پیام رهبر معظم انقلاب بسیار جای تأمل دارد. در بخشهایی از این پاسخ آمده است: «... آن وجود مبارک، پس از رحلت امام بزرگوارمان(رضوان الله تعالی علیه) پدر، امام، رهبر، مرجع و پناهگاه ما بودهاند... من از طرف خود و از طرف همهی مجاهدان با شما تجدید عهد و بیعت میکنم که راه جهاد، مقاومت و دفاع از امت، کرامت و مقدسات را تا پیروزی یا شهادت ادامه میدهیم و از خداوند متعال مسئلت دارم عمر حضرت عالی را طولانی و سایهی شما را بر سر ما مستدام کند و امت را از رهبری حکیمانه و تدبیر و درایتتان بهرهمند سازد.»[32].
همان طور که نشان داده شد، سخنرانیهای سید حسن نصرالله به خوبی بیانگر پیروی وی از ولی فقیه است. علاوه بر آن شیوهی عمل او و همچنین سیاستهایی که دنبال مینماید نیز این مسأله را به خوبی نشان میدهد. نحوهی برخورد با اسراییل، سیاستهایش در قبال غرب و به خصوص آمریکا همه و همه این رویکرد را بیان میکند.
جمعبندی
اصلیترین ویژگی حزب الله لبنان در مقایسه با گروههای اسلامگرای دیگر در جهان عرب، پذیرش کامل نظریهی ولایت فقیه و رهبری امام خمینی(ره) میباشد. [33] حزب الله در کتابچهای که در خصوص تاریخچه و دیدگاههای خود منتشر نموده است، این چنین بیان میدارد: «در خصوص ولایت امر، ما خود را به مرجعیت رشیدی پایبند میدانیم. ولایت در ولی جامع الشرایطی که عدالت، اعلمیت، کفایت، آگاهی به مسایل روز، مدیریت، تقوا و سایر صفات لازم در او تجلی یافته است.»[34] این مسأله به خوبی بیانگر میزان تأثیر پذیری حزب الله از ایدئولوژی و اندیشهی انقلاب اسلامی و پیرو آن جمهوری اسلامی میباشد. در واقع مسؤولان این جنبش با پیروی از ایدئولوژی اسلام شیعی منبعث از اندیشهی امام خمینی(ره) به سمت توسعهی اصولگرایی اسلامی، روحیهی جهاد و مبارزه با ظلم و قدرتهای استعماری و به خصوص رژیم صهیونیستی رفتند و پایههای اولیهی حزب الله را بنیان نهادند و جایگاه آن را از یک حزب نظامی به یک سازمان سیاسی، نظامی و اجتماعی ارتقا بخشیدند.[35]در این مقاله تلاش کردیم تا نشان دهیم شهید سیدعباس موسوی و سیدحسن نصرالله رهبر پیشین و رهبر کنونی حزب الله، عملکرد این حزب را تحت خط مشی ولی فقیه قرار دادهاند. این مسأله به شکلی بارز چه در سیاستهای اعلامی و چه در سیاستهای اعمالی حزب الله به خوبی مشهود است.
منابع:
1- جواد محمد زمانی و هادی الیاسی، مسیح لبنان، زندگی نامهی سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان، قم، ابتکار دانش، 1385، صص 53، 54 و 69
2- صادق غفوری سبزواری، حزب الله لبنان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص 19-23
3- نزار حمزه، از انقلاب اسلامی تا سازش پارلمانی، ترجمهی بهروز ابویی مهریزی، دانش سیاسی، بهمن و اسفند 1372، پیش شمارهی 3، صص 45-46
4- حجت الله علی محمدی، سیر تحول اندیشهی ولایت فقیه در فقه سیاسی شیعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، صص 326-327
5- روح الله حسینیان، مبانی اندیشهی سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص 82-84
6- جعفر برهانی، روحانیت و حکومت: جایگاه روحانیت در اندیشهی سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 120
7- همان، ص 101
8- روح الله حسینیان، همان، صص 149 و 145
9- نزار حمزه، همان، ص 29
10- شاهد یاران، شمارهی 10، ص 30
11- محمد رضا زائری، نصرالله،: گفتوگو با سید حسن نصرالله، تهران، مستند، 1386، صص 17-18
12- راشد جعفر پورکلوری، آزادترین مرد جهان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص 114
13- روزنامهی اطلاعات ، 29 بهمن 1370، شمارهی 19553، ص 12
14- همان
15- روزنامهی کیهان، 28 بهمن 1370، شمارهی 14410، صص 18و20
16- همان
17- همان
18- راشد جعفر پور کلوری، همان، صص 115-116
19- جواد محمد زمانی و هادی الیاسی، همان، صص 47-48
20- نعیم قاسم، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آیندهی آن، ترجمهی: محمد مهدی شریعتمدار، تهران، انتشارات اطلاعات، 1383، ص 154
21- صادق غفوری سبزواری، همان، ص 130
22- روزنامهی اطلاعات، 29 بهمن 1370، شمارهی 19553، ص 12
23- روزنامهی اطلاعات ، 29 بهمن 1370، ص 16
24- روزنامهی کیهان، 29 بهمن 1370، شمارهی 14411، ص 3
25- روزنامهی جمهوری اسلامی، 28 بهمن 1370، شمارهی 3683، ص 2
26- شاهد یاران، شمارهی 11، ص6
27- راشد جعفر پور کلوری ، همان، ص 209
28- شاهد یاران، شمارهی 11، ص7
29- مسعود اسداللهی، جنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، تهران، پژوهشکدهی مطالعات راهبردی،1382، ص 175
30- محمد حسین بزی، زبور مقاومت: حزب الله در کلام سید حسن نصرالله، تهران، شرکت چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1386، ص 119
31- حبیب زمانی محجوب، ولایت محوری رمز پیروزی حزب الله لبنان، مجلهی مربیان، سال هشتم، بهار 1387، شمارهی 27، صص 162-163
32- محمد حسین بزی، همان، 273
33- مسعود اسداللهی، همان، ص 174
34- حبیب زمانی محجوب، همان، ص160
35- راشد جعفر پور کلوری، همان، ص 107
برهان
/ج