نویسنده: دکتر ولی الله نقی پورفر
جایگاه تعقل
مکتبهائی که وحی الهی را منکر می شوند، اصرار و اتکاء زیادی در خصوص عقل دارند اما اهمیتی را که اسلام برای عقل و تفکر قائل است در هیچ مکتبی نمی توان دید.متأسفانه، در جامعه متدینین اکتفاء به این نکته که ما قرآن و اهل بیت (ع) را داریم، باعث بروز یک غفلت شده است و آن اینکه از عقل و فکر، حداقل استفاده هم حاصل نشده است و این از مصیبتهای بزرگی است که ما مسلمان ها به آن گرفتاریم.
به عبارت دیگر، ما به تصور اینکه به «وحی» متمسک هستیم، و «وحی» بالاتر از «عقل» است، «عقل» را رها کرده ایم و در نتیجه از «وحی» هم کمترین استفاده را نمی بریم و نتیجه بعدی اینکه کفار با وجود نفی «وحی» در حد توان از «عقل» استفاده وافری می برند و ما محروم هستیم.
این مشکل برمی گردد به این که ما به طور شایسته به «عقل» توجه نکرده ایم، در حالیکه دریای مفاهیم قرآنی و روائی بر اهمیت و تأثیر «عقل»، تأکید ویژه می کند.
یکی از آیات مهم و عجیب قرآن در سوره سبأ (که حضرت امام (ره) بر روی آن بسیار تکیه می کردند) دستور به تفکر سالم است:
«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» (سبأ / 46)
«بگو شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم که دو نفر دو نفر یا به تنهائی برای خدا قیام کنید سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما (محمد) هیچ گونه جنونی ندارد.»
تمام دین خدا بر یک موعظه اتکا می کند و یک سخن بیشتر ندارد و آن اینکه بشریت را بر «سیر الی الله» و «کشف حقیقت عالم خلقت» دعوت می کند که بیائید به نیت تقرب الی الله تک تک، یا دو به دو یا جمعی اجتماع کنید و بر این پایه و اساس (اجتماع براساس تقرب الی الله) تفکر سالم داشته باشید.
یعنی اسلام قبل از اینکه انسان را به پذیرش دین دعوت کند روش تفکر و تعقل را به بشریت می آموزد.
تعقل و تصمیم
مبنای رفتارهای انسان، تصمیم است و اساس هر تصمیم درست هم بر تفکر و تعقل سالم است.پس دین به ما آموزش می دهد که چگونه تفکر سالم داشته باشیم، چگونه از این تفکرات، گزینش طریق کنیم و چگونه راههای مختلف رسیدن به هدف را ارزش گذاری کنیم.
بررسی راههای مختلف ارائه شده توسط فکر، ارزش گذاری آن راهها و گزینش احسن، کار عقل است.
عاملی که تصمیم اتخاذ شده را به عرصه ظهور و تحقق می رساند (حوزه ی اجرا) عقل است.
علاوه بر این به دلیل آنکه اساس «دیانت» بر «تعقل و تفکر» استوار است، سرنوشت انسان هم با «تعقل» رقم می خورد.
گناهِ نیندیشیدن و نسنجیدن
قرآن کریم یک مصاحبه ای با جهنمی ها دارد که نقش «تعقل» را در تعیین سرنوشت آنها روشن می کند.سؤال می شود که چرا شما جهنمی شدید؟
علتی را که جهنمیان مطرح می کنند عجیب و تکان دهنده است:
«وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ» (ملک / 10)
«می گویند اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می کردیم در میان دوزخیان نبودیم»
اگر ما گوش شنوا به حق داشتیم یا عقلمان را به کار می انداختیم، هرگز جهنمی نمی شدیم.
این اعتراف منشأ تمام دردها و مشکلاتشان را بیان می کند و آن عبارت از دو حالت است یا «به حرف حق اعتنا نکردند و گوش دل نسپردند» و یا اینکه «عقلشان را به کار نینداختند».
خداوند در ادامه این مطلب سخن جهنمی ها را تأیید می کند:
«فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ» (ملک / 11)
«پس به گناه خود اعتراف کردند پس، دور باشند دوزخیان از رحمت خدا»
خدا می فرماید: به تنها گناهشان که مادر و پایه سایر گناهان آنهاست اعتراف کردند پس مرگ بر اهل جهنم!
اینجا صحبت از «ذنب» است نه «ذنوب» در حالیکه آنها دو عامل برای ورود به جهنم ذکر کردند (اعتنا نکردن به حرف حق و بکار نینداختن عقل)
اما قرآن می فرماید به «گناهشان» اعتراف کردند نه به «گناهانشان» که با این تعبیر می خواهد تذکر بدهد که هر دو مسأله به یک چیز بر می گردد.
تعقل بی واسطه، تعقل با واسطه
خداوند «عقل» را به همه داده است اما توان عقلانی افراد برای تجزیه و تحلیل مسائل متفاوت است.در تجزیه و تحلیل مسائل، انسانها در دو سطح هستند:
1- برخی ها اهل نظر و صاحب صلاحیت برای بررسی و تحلیل هستند.
2- گروهی دیگر با اینکه واجد «عقل» هستند، اما بطور مستقیم و مستقل نمی توانند با مسائل و مطالب برخورد کرده و تحلیل عقلانی کنند.
با این وجود، اگر بررسی و تحلیل مسائل از سوی صاحبانِ نظر و خرد و اهل صلاحیت ارائه شود.
گروه دوم در حدی از توان عقلانی هستند که آن تحلیلها را بفهمند و اگر بخواهند آن مطالب را بپذیرند.
این گروه، همان گویندگان «نسمع» در مصاحبه اهل جهنم هستند. یعنی اینها نمی توانند بطور مستقیم نظری بدهند اما اگر سخن حق و باطل را بشنوند و برای آنها شکافته شود می توانند حق را تشخیص دهند. پس این دسته از افراد «تعقلِ با واسطه» دارند.
اما گویندگان «نعقل» در مصاحبه اهل جهنم، آنانی هستند که از پذیرش مسائلی که عقلِ آنها بطور مستقیم می توانست بفهمد و بپذیرد، یعنی «تعقل بی واسطه»، خودداری کردند.
پس دلیل اساسی ورود اهل دوزخ به جهنم، عدم تعقل است خواه با واسطه باشد خواه بی واسطه.
به همین دلیل قرآن می فرماید:
«فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ» (ملک / 11)
یعنی یک گناه بیشتر مرتکب نشدند! و آن عدم تعقل است.
عقل، دین یا حیاء؟
واقعاً تأکید و پافشاری دین الهی (اسلام) که منشأ وحیانی دارد و بحث وحی را با جدیت مطرح کرده است، بر تفکر و تعقل بسیار مهم و عجیب است.در اصول کافی تمثیل عجیبی در باب عقل مطرح شده است مبنی بر اینکه خداوند سبحان به حضرت آدم (ع) وحی می فرماید که یکی از سه عامل «عقل»، «وحی» و «حیاء» را انتخاب کند و بپذیرد. حضرت آدم «عقل» را انتخاب می کند.
در این تمثیل از قول «دین و حیا» نقل می شود که ما ملازم «عقل» هستیم و مأموریم که هر جا «عقل» باشد همراه او باشیم. (1) پس «تعقل» اساس «حیاء» (اخلاق و ارزشهای انسانی) و «دین» است.
البته قرآن در این زمینه همچنان تعبیرات عجیب و فراوان دارد که ما فقط به همین مقدار اکتفا می کنیم.
براساس آنچه گفته شد، عامل مهمی که در سعادت و عاقبت بخیری، و یا شقاوت انسان اثر دارد و دین خدا هم بر آن تأکید می کند تعقل و عدم آن است.
صلاح و فساد انسان و جامعه انسانی دائر مدار تعقل یا عدم تعقل است. طبیعتاً این ویژگی در سطح مدیریت، باید برجسته ترین تجلی را داشته باشد و مدیران جامعه از عاقل ترین افراد جامعه باشند.
برای نیل به این هدف ما باید با بهره گیری از قرآن کریم و روایات، ویژگی های عاقل ترین فرد را پیدا کنیم تا هم تذکری برای خودمان در گزینش افراد در حوزه های مختلف باشد و هم براساس آن امور جامعه را اصلاح کنیم و بهبود ببخشیم.
مباحث عقلانی و فوق عقلانی
در بررسی مسائل و معارف قرآنی، باید به این نکته توجه کنیم که فرهنگ وحیانی در دو سطح جاری است- مباحث عقلانی یعنی عقل انسان مستقیما می تواند آنرا بفهمد
- مفاهیم فوق عقلانی به این معنا که این مفاهیم از ظرفیت و ادراک عقل طبیعی بشر بیشتر است.
اینها مباحث فوق عقلانی است نه ضد عقلانی (که این دو تا با هم فرق دارند) عقل این مباحث را تشخیص نمی دهد اما می فهمد که اینها بالاتر از ظرفیت ادراک اوست. اینها ضد نیست زیرا اگر ضد بود عقل به ضد خود ادراک دارد.
این حوزه که «عقل» به دلیل ظرفیت محدود، قادر به ادراک آن نیست، حوزه «تعبد» است اما حوزه ای که «عقل» مستقلاً می تواند بفهمد حوزه «تذکر» است.
انسان برای اینکه یک تفکر و اندیشه سالم و کامل داشته باشد، به این دو حوزه محتاج است یعنی هم به «تذکر» و هم به «تعبد» احتیاج دارد.
خلاصه:
- «تعقل»، اساس شخصیت انسان و اساس ایمان و تقوی می باشد.- به بیان قرآن، منشأ تمام گناهان و جنهمی شدن، «عدم تعقل» است.
- «عقل» در اصل شناخت خدا و ضرورت نبوت و شناخت نبوت مستقل است لیکن در تفصیل معرفت به خدا و شناخت تفصیلیِ دین (معرفت به انسان، قله رشد انسان، مسیر رسیدن به قله و معرفی الگوی انسانیت)، به «وحی» وابسته است.
- «عقل» نه تنها در مباحث فوق عقلانی نیازمند «وحی» است بلکه در حوزه مدرکات عقلانی، در تحکیم حکم خویش در برابر فشارهای غرائز و هوای نفسانی، نیازمند احکام تأکیدی «وحی» می باشد.
- گسستگی «عقل» از «وحی» در مباحث عقلانی، منجر به نقض حکم «عقل» توسط هوای نفس، تزلزل سیستم عقلانی و در نهایت منجر به بردگی «عقل» در خدمت نفس خواهد شد.
پی نوشت ها :
1- اصول کافی ج1 / کتاب العقل و الجهل ص 27
منبع: نقی پورفر، ولی الله، مجموعه مباحثی از مدیریت در اسلام، تهران: ماه، 1382، چاپ اول.