پاستور (1)

در دوره دبستان چندان استعدادی از خود نشان نداد اما چون به دانشگاه راه یافت با پشتکار و تلاشهای خود در زمینه های مختلف شهرتی جهان گیر یافت. بیش از هر پزشکی تا این زمان در درمان بیماریها کوشید و در مبارزه با عوامل بیماری ها
سه‌شنبه، 1 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پاستور (1)
پاستور (1)

نویسنده: عبدالحسین سعیدیان




 

در دوره دبستان چندان استعدادی از خود نشان نداد اما چون به دانشگاه راه یافت با پشتکار و تلاشهای خود در زمینه های مختلف شهرتی جهان گیر یافت. بیش از هر پزشکی تا این زمان در درمان بیماریها کوشید و در مبارزه با عوامل بیماری ها گامهای بلندی برداشت.
انستیتوی ما (پاستور) شفاخانه ای برای درمان هاری، کانون تحقیقات برای مطالعه بیماریهای عفونی و مرکز مطالعات موضوعاتی خواهد بود که با میکرب شناسی بستگی دارد.
همه یکسان به پاستور مدیونند اما در پزشکی و ایمونولژی در مقام اول قرار دارد و او را به عنوان ناجی بشریت می شناسد.
نام پاستور میان دانشمندان و نیکوکاران جاودانه به یاد خواهد ماند.

پاستور PASTEUR 1822-1895

لوئی پاستور یکی از بزرگترین دانشمندان جهان بود، کمک بسیار بزرگی در پیشرفت شیمی، پزشکی و صنعت که سود آن نصیب همه جامعه بشری گشت، با کشف خود مبنی بر اینکه باکتری های زیان آور، عامل بیماریهاست، جان بیشماری را از مرگ نجات داد. پاستور یکی از دانشمندان تئوریک بود، که جذب کشفیات و حل مشکلات رازهای صنعت در پزشکی و صنعت گشت.
لوئی پاستور در 27 دسامبر 1822 در شهر دول (ایالت ژور) در خانواده ی یک گروهبان مستعفی از ارتش شکست خورده ناپلئون بنام ژان ژوزف پاستور تولد یافت، جد پاستور رعیتی بود که در برابر پرداخت 96 فرانک آزاد شده بود و کارگاه دباغی بر پا نمود. دباغی و چرمسازی حرفه ای خانودگی شد. بطوریکه جد، پدر بزرگ و پدر پاستور هر یک برای خود کارگاه دباغی داشتند. لوئی پاستور بحدی به اوضاع مربوط به این حرفه خو گرفته بود که بعد هنگامیکه در پاریس می زیست، برای زادگاهش دلتنگی میکرد و در نامه ای نوشت: «احساس می کنم تنها اگر می توانستم بوی دباغی را بو کنم شفا می یافتم.» ژان اتین روکی، مادر لوئی، زنی مهربان و دلسوز بود، که همواره نسبت به پسرش علاقه ای شدید داشت.
خانواده پاستور پس از تولد لوئی در دول DOLE ازین شهرک نخست به مارنوز و آنگاه در 1825 به آربوآ AROIS در قلب تاکستانهای انگور - شهری که لوئی پاستور، در آن به دبستان رفت و بعد به کالج رفت. محیط کارگری حاکم در خانه، در شکل گیری لوئی پاستور به عنوان یک انسان و یک دانشمند تاثیری بسیار داشت. پدر مردی درس خوانده نبود با این حال فردی منضبط، با ثبات، مصمم، خردمند و هوشیار حتی تا حدی اهل مطالعه بود، یقیناً برای پاستور در تحقیقات آینده اش ازینجا آغاز شده، بطور یقین که در آینده به او اجازه داد تا بگوید: «وظیفه در جایی به پایان می رسد، که غیر ممکن آغاز شده باشد» از کودکی در او پرورده شد. لوئی از پدر خود و بوسون دو مواره مورخ و پزشک دوست پدرش وطن پرستی آموخت و سخت بدان دلبست، عشق به وطنش فرانسه و حفظ آن از گزند مهاجمان از ایده های بلندش بود.
لوئی پاستور در 9 سالگی، نخستین بار شاهد معالجه بیماری بود که مورد حمله سگ ها قرار گرفته بود بوسیله میله آهن سرخ شده بوسیله آهنگر روی زخم گذاشته می شد و به این ترتیب از نفوذ میکرب ها جلوگیری بعمل می آمد.
لوئی پاستور با بی علاقگی به دبستان می رفت، چون آموزگارانش او را کودن می دانستند، با فشار پدرش دبستان را به پایان رسانید.
لوئی، در دوران تحصیل دانش آموز برجسته و ممتازی به شمار نمی رفت و هیچگاه آثار نبوغ و استعداد خاص و فوق العاده ای در وی دیده نمی شد. بیشتر علاقه اش به نقاشی بود و استعدادش در فرا گرفتن مسائل ریاضی از حد متوسط بالاتر نبود، حتی در شیمی هم دانش آموزی متوسط بود. در آن موقع یگانه آرزویش این بود که روزی استاد هنرهای زیبا شود. در 15 سالگی در نقاشی چندان مهارت نشان داد که سخت مورد توجه قرار گرفت و آن آثار هم اکنون موجود است. مدیر دبیرستان به لوئی دانش آموز فعال و علاقه مند ولی کندکار بعنوان معلم آینده می نگریست. لوئی پاستور از کالج مارنوز به لیسه بزانسون رفت و در آنجا از خود علاقه ای استثنا نسبت به شیمی نشان داد. و مدرسه بزانسون را با گرفتن دیپلم به پایان رسانید. اما به این راضی نبود. او امتحان تکمیلی ریاضیات را نیز در دیوژن گذرانید. پدر آرزو داشت که پسرش دارای تحصیلات عالی باشد و به همین خاطر او را به پاریس فرستاد در 1842 در امتحانات ورودی اکول نرمال شرکت کرد و از عهده امتحانات برآمد، اما عقیده داشت که دانشش برای ورود به این مدرسه کافی نیست از این رو پس از یک سال بار دیگر امتحان داد و این بار با موفقیت بیشتری از عهده امتحانات برآمد و در سال 1843 دانشجوی اکول نورمال گشت و در 1847 از دانشسرای عالی اکول نرمال فارغ التحصیل شد. در این روزگار در فرانسه دوران شکوفایی شیمی بود. استادان پاستور در اکول نورمال شیمیدان پر آوازه دوما، بیوی بلورشناس و بالار شیمیدان بودند. دوما در برانگیختن شور و شوق و فرا گرفتن علم شیمی در دل پاستور سهمی عمده داشت و بیشتر شهرت دوما در تاریخ علم بواسطه راهنمایی و تشویق پاستور به دانش شیمی بود.
پاستور، رفته رفته ضمن فراگیری درس شیمی، نسبت به سایر مباحث علمی نیز علاقه مند شد و رفته رفته از عداد شاگردان متوسط خارج و در ردیف شاگردان خوب گشت. پس از پایان دوران تحصیل نخستین رساله علمی خود را انتشار داد. این رساله از لحاظ تحقیقات علمی چنان جالب وبا ارزش بود که استعداد فوق العاده و طبع حقیقی او را بر جهان روشن ساخت. پاستور پس از به پایان رسانیدن اکول نرمال به سرپرستی بالار بعنوان دستیار آغاز بکار کرد. دیری نگذشت که پاستور از نخستین رساله دکتری خود در شیمی تحت عنوان «پیرامون، ترکیبات، پتاسیم، سدیم و آمونیوم و به فاصله کوتاهی پس از آن از دومین رساله اش در فیزیک بنام بررسی پدیده های مربوط به پولاریزاسیون چرخش مایعها دفاع کرد. (1)»
در سال 1848 وزارت فرهنگ فرانسه پاستو را برای تدریس فیزیک در دبیرستانها به دیوژن فرستاد با اینکه اعضای آکادمی فرانسه و دانشمندانی چون بالار سخت برآشفتند و مخالفت کردند باز پاستور یکسال در دیوژن بعنوان دبیر به تدریس پرداخت.
«مرد بلند قد و باریک اندامی که کت جلو راستی به تن داشت و به چالاکی راه می رفت به در مدرسه باربت پاریس رسید او مردی خوش سیما بود و هنگامی که کوبه در را بلند کرد لبخندی بر چهره اش هویدا شد.
پسری که از پنجره ساختمان به بیرون نگاه می کرد با خوشحالی گفت: آقای پاستور آمد».
«بزودی دانش آموزان در کلاس سر جای خود قرار گرفتند. لحظه ای بعد پاستور وارد کلاس شد. بله او دانشکده بزانسون را با کسب امتیاز به پایان رسانیده بود و اکنون در مدرسه باربت کار آموزشی خود را آغاز می کرد.
پاستور ساعتی درباره پاره ای از شگفتی های دانش سخن گفت و دانش آموزان به دقت گوش می دادند. چون درس پایان یافت. دانش آموزی به نام ROUX رو در کلاس ماند و از استاد خواست که به آزمایشگاه پاستور بیاید، پاستور به او گفت ساعت 4 به آزمایشگاه بیاید. رو خود را به آزمایشگاه رسانید و پاستور را غرق در کار و در حال آزمایش دید. (2)»
پاستور در 1848 بعنوان استاد شیمی دانشگاه استراسبورگ انتخاب شد.
چند هفته پس از ورود پاستور به دانشگاه نگذشته بود که از رئیس دانشگاه طی نامه ای تقاضای ازدواج با دخترش را نمود. به رئیس خود نوشت:
«من مطلقاً ثروتی ندارم. تنها سرمایه ام سلامت، شهامت، و مقامی است که در دانشگاه دارم ... درباره آینده ام اگر تغییری در ذوق و علاقه ام پیش نیاید کاملاً خودم را وقف تحقیقات درباره شیمی خواهم کرد. امیدوارم هنگامی که از طریق مطالعات علمی شهرت کسب کردم به پاریس باز گردم.
پدرم شخصاً به استراسبورگ خواهد آمد تا رسماً پیشنهاد ازدواج بکند ... لوئی پاستور و ماری لوران روز 29 مه 1849 با هم ازدواج کردند. پاستور در این هنگام 26 و دوشیزه لوران 22 سال داشتند.
امیل رو دستیار پاستور درباره ماری همسر پاستور نوشت:
«از ابتدای زندگی زناشویی بانو پاستور همسر خود را کاملاً درک کرد. او هر چه می توانست در رفع مشکلات زندگی پاستور کوشید، ناراحتیهای منزل را بجان می خرید تا شوهرش با خیالی آسوده بتواند به مطالعه و تحقیق بپردازد. بعداز ظهرها مطالبی را که شوهرش دیکته می کرد می نوشت. بانو پاستور به مطالعه ویروسها و کریستالها علاقه مند گردید. او می دانست که هرگاه افکار خود را به دیگران شرح دهد روشن تر می شود و برای انجام هر آزمایش باید هر آنچه را که قبلاً عمل شده بود با دیگران بررسی کرد. علاوه بر همسر، همکاری خوب برای شوهرش بود. (4)»
«اما ناگهان مصیبت بزرگی بر این خانواده خوشبخت فرود آمد. نخستین دخترشان در 9 سالگی بر اثر بیماری حصبه درگذشت و بعد فرزند دو ساله آنها در 1865 مرد و فرزند دیگرش سیل بواسطه بیماری حصبه در 1866 مرد و از اینکه رشته پزشکی تحصیل نکرد تاسف می خورد و می گفت شاید می توانستم آنان را از چنگ گرگ مرگ برهانم و پاستور تا آخرین روز زندگی، مرگ فرزندان را از یاد نبرد.
پاستور بوطنش فرانسه بسیار علاقه مند بود به معنای واقعی به آن عشق می ورزید. در این باره می نویسد: «به جهان بشریت خدمت کنید اما هیچگاه چشم از آن زاویه ای که وطن شما نام دارد برندارید. انسان باشید و ملیت خود را فراموش نکنید. محاصره پاریس آغاز شد. آلمانیها با شدت هر چه تمامتر بر حملات خود می افزودند. بمباران و خرابی موزه ی علوم طبیعی، کلیساها و بیمارستانها اسباب تاثر پاستور شد. در این جنگ پسر پاستور هم شرکت کرده بود. اما چون از او خبری نشد پاستور تصمیم گرفت به پنتارلیه برود تا شاید در آنجا او را بیابد تا خبری از او پیدا کند. ارتش فرانسه شکست خورد و آلمانیها خاک فرانسه را در سال 1871 اشغال کردند.
به پاستور اطلاع دادند که از 1200 سربازی که در آن گردان خدمت می کردند فقط 300 نفر زنده مانده اند که یکی از آنها پسر اوست. پدر و مادر از شنیدن این خبر غرق شادی شدند. پاستور هیچگاه اعمال وحشیانه ی آلمانیها را فراموش نکرد، حتی چند سال بعد، از دریافت مدال افتخار دولت آلمان خودداری کرد. (5)»
«پاستور از سال 1848 آزمایشهای خود را آغاز کرد و ملاحظه کرد که برخی از محلولهای اسید تارتاریک نور قطبیده را در جهت حرکت عقربه های ساعت منحرف می کند و برخی دیگر آنرا در خلاف جهت عقربه های ساعت، و بالاخره عده ای نیز اصلاً آنرا منحرف نمی سازند. وی بلورها را در زیر میکروسکپ مورد مطالعه و مناظره قرار داد مشاهده کرد که بلورها جملگی شبیه یکدیگر نیستند، بلکه یک نوع عدم تقارنی در آنها دیده می شود. این عدم تقارن مشابه شیئی با تصویرش در آینه یا نظیر دو لنگه دستش متعلق بدستهای راست و چپ است که انگشتهای آنها در دو جهت متفاوت قرار گرفته اند. در مورد محلولهایی که اصولاً موجب دوران، نور قطبیده نمی کردند، وی معتقد بود که این محلولها باید مخلوطی از دو نوع محلول باشند که هر بلوری از یک محلول تأثیر بلوری دیگر از محلول ثانی را خنثی می کند. (6)»
«شواهدی که پاستور بدست آورده بود بحدی حائز اهمیت بود که پس از گزارش او در این مورد، در آکادمی علوم فرانسه، هیأت ویژه ای برای بررسی نتایج این تحقیقات تشکیل یافت. دوما و بالار نیز عضویت این هیأت را بر عهده داشتند. بیو سختگیری بیشتری از خود نشان می داد. او اصرار داشت، که پاستور حتماً عمل ساخت و انتخاب بلور را در حضورش انجام دهد. نتایج تحقیقات شیمیدان جوان به طرز درخشانی به ثبوت رسید.»
پاستور فعالیت خود را به آزمایش اسید شراب و اسید انگور محدود نکرد. وی انواع ترکیبهای آلی را انتخاب نمود و در تمام حالات وجود رابطه میان فعالیت نوری و ساخت نامتقارن کریستالها را ثابت کرد. پاستور، در آینده دست به سفر می زند. به لایپزیک، سویکوآ، درسدن، فرایبورگ و پراک سفر می کند و در همه جا به صحت نظرات خود اعتقاد می یابد.
پاستور هنگامی که به این کشف نایل شد، که 28 سال داشت، طی سالهای 1848 تا 1854 بیش از 20 مقاله در مورد عدم تقارن مولکولی به چاپ رسانید. ارزیابی مجدد این نوشته آسان نیست. این نوشته ها سرچشمه پیدایی بعدی استریو شیمی به شمار می آیند. (1)»
«پاستور به قدری غرق آزمایشهای خود می شد که وقت صرف خوراک را نداشت. صبح زود کار خود را آغاز می کرد و تا دیرگاه پیوسته کار می کرد. از طرفی به دانش آموزان درس می داد و از طرف دیگر در آکادمی استادان به کارهای بررسی و پژوهش می پرداخت.»
هفته ها می گذشت و معمولاً جای پاستور در آزمایشگاه آکادمی بود. دوستان دوران تحصیل وی بخنده می گفتند: «لوئی ستون بنای آزمایشگاه است و اگر از آنجا بیرون رود سقف آزمایشگاه فرو می ریزد.»
«در 1854 پاستور از دانشگاه استراسبورگ به دانشگاه لیل رفت تا در آنجا استاد علوم و رئیس دانشگاه شود. تنها چیزی که برای اهمیت داشت فرصت ادامه تحقیقات علمی و تعلیم دانش بود. زیرا شهر لیل مرکز کارخانه های شیمیایی بزرگ و مجهز بود.»
«شوق تابناک و چشمان پر فروع لوئی بسیاری از جوانان را برای کسب دانش بخود جذب کرد. دانشگاه لیل بسیار عظمت یافت. در آزمایشگاه محقر آن دانشگاه، لوئی رازهای بسیاری را گشود.
در همین آزمایشگاه بود که لوئی متوجه جوانه هایی شد که روی آبجو تخمیر شده می روئید و میله های ریزی را دید که در شیر ترشیده وجود داشت. و از مشاهده آنها بود که لوئی از خود پرسید: «آیا خود این جوانه هاست که سبب تخمیر آبجو می شود یا ماده ی شیمیایی درون آنها؟»
«در آن میان ناگهان لوئی ر ا به پاریس فرا خواندند. او را به مدیری آکادمی استادان برگزیدند و از آن پس، خانواده لوئی در دانشگاه جایگزین شد. فرزندانش از اقامت در پاریس بسیار شاد شدند.»
«لوئی نیز شاد شد که به مدیریت دانشگاهی رسیده که خود روزی در آن دانشجو بوده است. ولی آزمایشگاهی نداشت و لوئی ناچار اتاق زیر شیروانی را به این کار اختصاص داد وسایل و ابزارها را از سه طبقه ساختمان بالا می بردند و در آزمایشگاه می گذاشتند. سرانجام آزمایشگاه برای کار کردن آماده شد. (2)»
تغییر علائق علمی پاستور وابسته به تغییر مکان وی یعنی از استراسبورگ به لیل بود. وی پیرامون تخمیر شروع به تحقیق می کند. نخستین اثرش در مورد تخمیر اسید لاکتیک در 1857 منتشر می شود. پاستور در این مقاله، با اعتقادی محکم ثابت می کند که دلیل تخمیر وجود موجودات زنده ای است که مستعد تکثیر در خلاء هستند و با تکثیر خود و ایجاد اسید لاکتیک قند شیر را تخمیر می کنند. اثبات تکثیر باکتری از طریق کشت آنها در شیر مشکل بود و به این واسطه پاستور باکتریها را در فضای شفاف مصنوعی خوراکی کشت کرد. عمل ترشاندن شیر، از آغاز تمدن بشری تا کنون همواره بوسیله اسید لاکتیک انجام شده است، اما تا آن زمان علت این تغییر شکل معلوم نبود. پاستور برای نخستین بار نقش باکتریهای اسید لاکتیک را در این جریان معلوم کرد و نشان داد، که این باکتریها با مخمر عامل تخمیر الکلی تفاوت دارند. مقاله پاستور در مورد تخمیر شیر از این نظر نیز جالب بود، که درستی شماری از نظرات فرضی را، که در مورد دلایل تخمیر ابراز شده بود اثبات می کرد.
اثبات استعدادها مخمرها و باکتریهای اسید لاکتیک برای تکثیر در خلاء موجب مخالفت بسیاری از استادانی را که عادت کرده بودند تا تصور کنند حیات بدون اکسیژن میسر نیست فراهم کرد.
پاستور بواسطه تحقیقات برجسته اش در 1861 به دریافت جایزه ژنر از آکادمی فرانسه و همچنین نشان رومفورد از انجمن سلطنتی لندن نایل آمد. (1)»
در هوا چیست؟ بیو دانشمند برجسته به پاستور علاقه بسیار داشت، اما چون پاستور نقشه کاری را که می خواست انجام بدهد برای او بیان کرد. بیو با تعجب به پاستور خیره شد. چه به بیو گفت: «من می خواهم ثابت کنم که دانه های عامل بیماری از خود تن پدید نمی آید، بلکه از بیرون وارد تن می شود و بیماری را به وجود می آورد، هماگونه که شیر در برابر هوا می ترشد و خوراک فاسد می گردد».
بیوی دانشمند پرسید: «ولی این پرسشی را که آدمی همیشه در ذهن خود داشته است چگونه پاسخ خواهی داد - اینکه بیماری از کجا آمده، پرسشی است که هنوز کسی نتوانسته است پاسخی بدان بدهد.
پاستور با لحنی استوار گفت: «من می کوشم تا پاسخ این پرسش را بیابم، یقین دارم که هر بیماری از عامل خاصی پدید می آید و هر یک از این عاملها نیز از موجود دیگری زائیده می شوند. آیا می توان تصور کرد که پرندگان، پستانداران و آدمی بی وجود والدین و خود بخود پدید آیند؟ البته نه، پس به همان علت موجودات بسیار ریزی هم که تنها به کمک میکروسکپ دیده می شوند خود بخود پدید نمی آیند و از موجودات دیگری زائیده می شوند.»
پاستور جواب داد: «از خاک، از هوا، گرد و غبار، ذرات این موجودات جاندار، همه جا در اطراف ما وجود دارند و برای آنکه رشد کنند کافی است که دانه ها یا هاگ آنها در جای مناسبی قرار گیرد. هرگاه این موجودات در هوا باشند ما می توانیم آنها را بدام بیندازیم.
هنگامیکه پاستور بیو را ترک گفت، بیش از همیشه تصمیم داشت که وجود این ذرات را در هوا ثابت کند اما این کار به آزمایشگاه خاصی نیاز داشت تا آزمایشهای بسیاری در آن انجام شود، از این رو ساختمان کوچکی را که نزدیک آکادمی بود برای این منظور آماده کرد، در این آزمایشگاه پاستور برای نخستین بار برای خود دستیاری برگزید. این دستیار یکی از دانشجویان آکادمی به نام رو بود پاستور کارش را در این آزمایشگاه آغاز نمود و به دستیار خود گفت: «همه شیشه ها و بطری ها را بیاور تا من کوره را آتش کنم.»
این را گفت و به زیر پله ها خزید و هنگامیکه دانشجو بازگشت، پاستور کوره را آتش کرده و منتظرش بود و با شادی گفت: اکنون آماده ام که کار را آغاز کنم. بدین سان پاستور آزمایشهایی را دنبال کرد که بوسیله آنها وضع وحال جهانی که تا آن زمان از نظرها پنهان مانده بود روشن شد.
پاستور لوله ای شیشه ای را بر گرفت و دهانه ی آنرا با پنبه بست. در نتیجه ی چیزهایی که هوا داخل پنبه می شد، رنگ پنبه رفته رفته تیره گشت. سپس آبی را خوب جوشانید و همه ی موجودات ریزی را که در آن بود از میان برد. زیرا جوشاندن مایعات همه موجودات ریز و هاگ هایشان را می کشد. بعد آنرا در زیر میکروسکپ نگاه کرد هیچ موجود زنده ای در آن نبود. بعد از آن پنبه را در این آب انداخت و شیشه را مورد بررسی قرار داد. دیری نگذشت که آب پر از موجودات زنده ی بسیار ریزی شد که باکتری نام دارند.
پاستور با خود گفت: «ممکن است که این باکتریها در میان پنبه وجود داشته باشند، بهتر است طور دیگری کار را انجام دهم.» پس از آن شیشه هایی را که دهانه آنها به شکل شتر گلو بود گرفت. نیمی از شیشه ها را پر از آب کرد و آنها را جوشاند. از دهانه خمیده شیشه هوا وارد آن می شد ولی هنگام گذشتن هوا از بیرون به درون شیشه، ذرات و موجودات ریز همراه آن، در گودی دهانه شیشه باقی ماندند.
سپس شیشه را کمی کج کرد بطوریکه آب درون آن به گودی دهانه رسید و دوباره آنرا به وضع پیشین درآورد و کمی منتظر ماند در این حال هیچ چیز جز هوا یا آب با درون شیشه تماس پیدا نکرده بود. این گامی بود که پاستور برای راه یافتن به دنیای تازه برمی داشت. با شور و شوق فراوان این شیشه ها را مورد بررسی قرار می داد. روز دیگر پاستور به آزمایشگاه شتافت. دلش از شوق و هیجان سخت می تپید. قطره ای از آب یکی از شیشه ها را بر لامی چکاند و در زیر میکروسکوپ گذاشت، آب سرشار از موجودات زنده بود. از فرط شوق همسرش را صدا زد و گفت: «ماری، بیا و ببین چه چیزهایی روی داده.»
خبر این موضوع که پاستور کشف کرد که هوا پر از موجودات زنده ی ذره بینی است، به سرعت در همه جا پخش شد اما هنوز مردم آن را باور نداشتند.
دانشمندان در این باره چنین گفتگو می کردند: «اگر موجودات ذره بینی تا این اندازه در هوا فراوان باشد، هاگ هایشان که در هوا شناورند، باید آنرا پر کنند و بصورت توده ی بهم فشرده ای مانند آهن درآورند.» و با گفتن این سخنان از روی تحقیر به موضوع می خندیدند.
پاستو ردر آزمایشگاه خود پس و پیش قدم می زد و می گفت: «ممکن است موجودات ذره بینی هوا مانند موجودات روی زمین در پاره ای جاها فراوان و در برخی جاهای دیگر اندک باشد.»
پس از این آزمایش، روزهای پی در پی تلاشهای فراوانی نمود و نمونه های گوناگونی از هوا برمی داشت بدین سان که شیشه هایی را تا نیمه پر از آب می کرد و دهانه آنها را با ذوب کردن شیشه می بست تا به هیچ روی هوا در آن وارد نشود. سپس آنها را می جوشاند تا موجودات زنده ذره بینی محتوی آب کشته شود. بعد دهانه شیشه را می شکست و لحظه ای بعد باز با روش پیشین دهانه آنرا می بست.»
روز بعد دید که در برخی از شیشه ها موجودات ذره بینی پیدا شده و در بعضی وجود ندارد. از اینجا چنین نتیجه گرفت که هوا در پاره ای جاها پاک است و موجودات ذره بینی در آن نیست.
پاستور برای نمونه برداری از هوای پاک به کوهستان آلپ رفت و مقداری هوا از آنجا به درون دهانه بیست شیشه را که به ترتیب از پیش آماده کرده بود وارد کرد و بی درنگ به همان روش دوباره دهانه آنها را بست وقتی آنها را آزمایش کرد. دید تنها در هشت تا از شیشه ها موجودات ذره بینی پیدا شده است و آنگاه شیشه ها را به آزمایشگاه خود آورد.
سرانجام روزی فرا رسید که لوئی پاستور در برابر جمع بزرگی در دانشگاه پاریس، سوربون، قرار گرفت و مطالبی را که تاریخ همیشه بیاد خواهد داشت بیان کرد. این روز تاریخ هفتم آوریل 1864 بود و چنین سخن گفت: آیا ممکن است موجودات زنده، با اشکال گوناگون و شگفت انگیزی که دارند، بی آنکه از موجودات زنده دیگری زاده باشند، در جهان پدید آیند؟»

در میان شنوندگان ولوله افتاد

در این هنگام پاستور دو ظرف شیشه ای را بلند کرد تا همه آنها را ببیند و گفت: «در اینجا دو شیشه سر بسته را می بینید که در یکی آبی قرار دارد که امروز آنرا جوشانده ام منتها مدت کوتاهی در معرض هوا قرار گرفته و موجودات ذره بینی از هوا وارد آن شده است. این آب فردا پر از باکتری، یعنی موجودات زنده بی نهایت ریز خواهد شد.»
پاستور دنباله گفتار خود را گرفت و گفت: «در شیشه دیگر آب پاک و زلالی قرار دارد که چهار سال پیش آن را در شیشه ریخته ام. این آب همیشه پاک و بی هیچ گونه آلودگی باقی خواهد ماند. چرا؟ زیرا که دهانه آن را محکم بسته ام و هوا بدورن آن راه ندارد. ... آنگاه شیشه دیگری را برداشت و گفت: «در این شیشه هم آبپاکی و هم هوای تمیز کوهستان قرار دارد. در این شیشه همه موجودات ذره بینی یافت نمی شود زیرا در آن موجود زنده ای نبوده است که کم کم فراوان شود، بدین سان، نتیجه می گیریم که باکتریها بخود بخود بوجود نمی آیند. هوا و باد هاگهای موجودات زنده ذره بینی را در همه جا می پراکند. این هاگ ها هرگاه در میان مواد خوراکی مناسبی قرار گیرند، بزودی رشد می کنند.»
«هرگاه کمی از این موجودات زنده ذره بینی را در آبگونه دیگری قرار دهیم، آن مایع نیز بزودی پر از این موجودات خواهد شد.» پاستور آنگاه گفت: «پس می بینیم که موجود زنده خود بخود پدید نمی آید و هر موجودی زاده موجود دیگر است. همچنین می بینیم که موجودات زنده ذره بینی را هوا با خود به اطراف می برد.»
«شور و هیجان وصدای کف زدن شنوندگان فضای سالن را پر کرد و خبر آنچه پاستور کشف کرد بود در جهان پخش شد. (2)»
در 1854 پاستور که به ریاست دانشکده علوم در دانشگاه لیل برگزیده شد به یکی از کشفیات بزرگ خویش دست یافت. توضیح اینکه صادرات شراب فرانسه در آن زمان دستخوش بلیه ای بزرگ شده بود و آن اینکه شراب و آبجو، پس از مدتی که می ماند و به اصطلاح کهنه می شد، می ترشید و در نتیجه فرانسه سالانه میلیونها فرانک زیان می دید. در 1856 یکی از کارخانه های شراب سازی لیل به پاستور گفت تا در حل مشکل آنان بکوشد. پاستور وعده مساعد داد و آنگاه آزمایشهای میکروسکپی خود را آغاز کرد و بزودی دریافت که در شراب و آبجو، پس از کهنه شدن گلبولهای کروی، از نوع سلولهای خمیر مایه، دیده می شود و پس از آنکه شراب و آبجو ترش می شد، سلولهای خمیرمایه، استطاله پیدا می کنند. بزودی وی دریافت که خمیر مایه دو نوع است: یکی آنکه الکل می دهد (خوش خیم) دیگری آنکه اسید لاکتیک تولید می کند (بدخیم) آنگاه برای نخستین بار ثابت کرد که عمل تخمیر متضمن دخالت سازواره های زنده است و برای اینکه تخمیر بنحو صحیح و مطلوب انجام گیرد باید سازواره مناسب آن را در کار آورد. پاستور پس از اینکه پی برد در خمیر مایه دو دسته سلول های زنده وجود دارد، صریحاً گفت که برای به دست آوردن تخمیر صحیح باید خمیر مایه مولد اسید لاکتیک را بر کنار کرد. راهی که وی برای این منظور پیشنهاد کرد عبارت بود از حرارت دادن شراب یا آبجو، بطور ملایم تا حدود 50 درجه صد بخشی وی عقیده داشت که بدین ترتیب هر گونه خمیر مایه زنده و از جمله سلولهای بدخیم مولد اسید لاکتیک یعنی عوامل اصل ترش شدن شراب و آبجو کشته می شوند. و لاجرم از آن پس شراب و آبجو به مرور زمان ترش نخواهد شد و از آن پس حرارت دادن شراب و آبجو بطور ملایم به منظور کشتن سازواره های میکروبی بدخیم، رواج یافت. این عمل پاستوریزه کردن نام گرفت. (6)»
«پاستور با استفاده از روشهای علمی کشف کرد که بسیاری از بیماری ها بر اثر ورود میکروب در بدن بوجود می آیند او دیگر نمی توانست تنها به محیط آزمایشگاه اکتفا کند و می خواست که به بیمارستانها برود و از نزدیک شاهد حال بیماران باشد. حضور در بیمارستانها برای پاستور بسیار دشوار بود چون تحمل رنج و عذاب آنها را نداشت اما برای نجات جان آنان و یافتن راه و روشی که بیماریها را نابود کند این وضع را تحمل می کرد. (5)»
«پاستور بخاطر تحقیقات خود در محافل علمی شهرت یافت و در 1862 به عضویت بخش کانی شناسی آکادمی علوم فرانسه انتخاب شد. در سال 1865 به مقام استادی علوم طبیعی دانشگاه پاریس رسید. پاستور طی این سالها همواره به مطالعه دلایل تخمیر اشتغال داشت. لیکن دو بار طی این مدت موضوع تحقیق اصلی خود را تغییر داد. یکی از انحرافها از تحقیق اصلیش به این دلیل بود که ابریشم بافی که در فرانسه اهمیت اقتصادی فراوانی داشت، بواسطه شیوع بیماری میان کرمهای ابریشم صدمه فراوانی دید. از نوشته شخصی پاستور برمی آید که او علاقه چندانی به بررسی این مساله نداشت، زیرا این رشته غریب و دور از علائق یک نفر شیمیدان بود. اما بر اصرار فراوان دوما شیمیدان برجسته و معلمش، پاستور به بررسی بیماری کرم ابریشم رو آورد و پس از پنج سال کار و کوشش پی درپی، با دقتی استثنایی شروع به مطالعه مقالات و نوشته های مربوط به بیماریهای کرم ابریشم کرد و به همین دلیل توانست مسائل مختلفی را که از قبیل اقتصاد و تولید، کیفیت تخم نوغان که از کشورهای مختلف به دست می آید، روشهای علمی مختلفی که در تغذیه کرم ابریشم بکار بسته می شود ... مورد بررسی قرار داد. تحقیقات شخصی پاستور با تشریح انواع بیماری کرم ابریشم آغاز شد. این بیماری بر دو نوع بود، بیماری اول ناشی از اجسام کوچک و براقی بود، که در بدن حشرات بیمار دیده می شد، اما در میان حشرات سالم دیده نشد. علائم بیماری پیدا شدن دانه های سیاهرنگی بود که بصورت فلفل خرد شده بروز می کرد. بیماری دوم، که از باکتریهای استرپتوکوکی، که به صورت زنجیر قرار داشتند ناشی بود. علائم این بیماری خواب آلودگی، بیحالی در رفتار و سستی رویه پوست کرمها بود. عوامل بیماری کرم ابریشم را در خاک محل نگهداری کرمها همچنین در برگهای تونی که به مدفوع کرم بیمار آلوده بود وجود داشت و کرمهای سالم را در صورت خوردن برگهای آلوده به بیماری دچار می کرد، پاستور جزء به جزء چگونگی شرایط سرایت بیماری کرم ابریشم را تشریح کرد و پاستور برای مبارزه قطعی با بیماری کرم ابریشم علاوه بر توصیه ها و تذکرات شفاهی به نوغان داران، دو جلد کتاب درباره بیماری های کرم ابریشم حاوی مطالب و تجربیات و ملاحظات فراوان تألیف کرد.(10)» بزودی روش پاستور برای مبارزه با بیماری کرم ابریشم عمومیت یافت و صنایع ابریشم فرانسه از خطر نابودی نجات یافت.
«پاستور پس از تحقیقاتی که درباره کرم ابریشم عمل آورده بود، و هم نتایج حاصل از مبارزه با بیماری کرم ابریشم به این فکر افتاد تا مگر در مورد بیماریهای واگیر نیز همین عمل را انجام دهد. پاستور گفت که بیماریها غالباً مسری هستند (این فکر را پزشکان مکتب یونانی نمی پذیرفتند) و علت مسری بودن بیماریها این است که مسبب بیماری سازواره های زنده کوچکی هستند، و همین موجودات ریز بیماری را از یک فرد به فرد دیگری انتقال می دهد. سرایت ممکن است از راه تماس بدنی صورت گیرد یا از راه ترشحات ریز مخاط موجود در آب دهان بیمار (مثلاً عطسه) یا مدفوع و غیره.
این نظر پاستور را که به نظریه میکروبی بودن بیماریها، موسوم گردید. می توان بزرگترین کشف طبی دانست که بوسیله یک نفر انجام گرفته، چه تنها از طریق کشف ماهیت و طبع بیماریهای عفونی و نحوه انتقال آن است که می توان از توسعه ی بیماری و سرایت آن به افراد سالم جلوگیری کرد. پس از آزمایشهایی که پاستور درباره عمل تخمیر انجام داد و مشاهداتی که د رباره بیماری کرم ابریشم نمود، لیستر با استفاده از نظریه میکروبی بیماریها، اصول ضد عفونی شیمیایی را بکار بست.
رفته رفته که نظریه میکروبی بودن بیماریها توسعه می یافت، دانشمندان و مخصوصاً زیست شناسان توجه خاصی به موضوع باکتریها معطوف داشته بصورتی جدی و اساسی در راه کشف ماهیت آنها کوشیدند. (6)»
در این هنگام که بسیاری از دانشمدان دست اندر کار شناسایی هر چه بیشتر عامل میکروبی بیماریهای عفونی بودند، پاستور بیمار بود و از عارضه فلج رنج می برد. حتی چند بار تا آستانه مرگ پیش رفت. چون اندکی پیش جنگ میان فرانسه و پروس در گرفته بود، پاستور پنجاه ساله و نیمه فلج بر آن شد تا جزو داوطلبان به جبهه جنگ برود، اما مقامات از وی تشکر کردند و از او خواستند که بکارهای مهم علمی خود بپردازند. پاستور تنها کاری که کرد این بود که دکترای افتخاری را که دانشگاه بن وابسته به دولت پروس به پاستور داده بود را پس فرستاد.»
در نتیجه جنگ فرانسه و پروس، فرانسه در هم شکسته شد، تعداد مجروحان و بیماران بیش از حد تصور بود. پاستور در این هنگام توجه خود را به بیمارستانهای نظامی معطوف کرد و سخت می کوشید تا پزشکان را به جوشاندن ادوات پزشکی و بخار دادن لوازم زخم بندی - برای جلوگیری از نفوذ میکروب و زخمها ایجاد عفونت و مرگ زخمی ها وادارد - اما توفیقی چندان نیافت زیرا شخصاً دکترای پزشکی نداشت و پزشکان حاضر نبودند دستور یک غیر پزشک را بکار بندند.
در سال 1873 پاستور به عضویت آکادمی پزشکی فرانسه برگزیده شد با اینکه دکترای پزشکی نداشت اما بیش از هر پزشکی تا این زمان در کار پزشکی و در راه مبارزه با بیماری کوشید. (6)»
پاستور، با نفوذ فوق العاده ای که در پهنه پزشکی بدست آورده بود، به بیماری سیاه زخم و راه درمان آن توجه نمود. سیاه زخم نوعی بیماری خطرناک بود که جانوران اهلی (گوسفند، گاو، بز، اسب و قاطر) را دسته دسته می کشت. برخی از پزشکان می پنداشتند که سیاه زخم مطلقاً با میکروب ارتباطی ندارد اما کخ عامل آنرا نوعی میکروب می دانست. پاستور با استفاده از میکروسکوپ، نظر کخ را تأیید کرد. علاوه بر این گفت که میکروب این بیماری در برابر حرارت هم مقاوم است و هاگهای آن می تواند مدتی دراز در زیر زمین زنده بمانند. نظرش این بود که حتی زمینی که گوسفندان بیمار از روی آن گذاشته اند آلوده است و ممکن است سبب بیماری گوسفندان دیگر بشود. پاستور، راه درمان این بیماری سیاه زخم را کشتن همه بیماران مبتلا و سوزانیدن آنها و دفنشان را در اعماق زمین می دانست.
در پی تحقیقاتش درباره سیاه زخم دریافت که آن عده از جانوران مبتلا به سیاه زخم که زنده می مانند، یک نوع مصونیتی در برابر بیماری پیدا می کنند. پاستور به شیوه ادوارد جنر که مایه کوبی آبله را رواج داد، با خفیف کردن میکروب سیاه زخم را با حرارت دادن از شدت آن کاست و پس از تزریق آن مقداری مصونیت در جانور پدید آمد.
در 1881 مایه خفیفی را که با حرارت دادن میکروب سیاه زخم تهیه کرده بود به تعدادی گوسفند گله ای تزریق کرد و بقیه را بحال خود گذاشت. پس از مدتی مایه ی قوی و کشنده بیماری را به همه گوسفندان گله تزریق کرد. آن عده از گوسفندان که قبلاً با مایه ی خفیف تلقیح نشده بودند به سیاه زخم دچار شده مردند و حال آنکه گوسفندان تلقیح شده سالم ماندند.
پاستور چون موفقیت خود را مدیون ادوارد جنر می دید اصطلاح واکسن و واکسیناسیون جنر را بکار برد. آنگاه همین روش را در مبارزه وبای ماکیان و بیماری هاری حاصل از گزیدگی سگ هار بکار بست. ثابت کرد که اصولاً اگر نوع خفیف شده میکروب بیماری را به جانوران تزریق کنند از شدت آن کاسته می شود و می توان بدین ترتیب مایه ای خفیف بدست آورد که تزریق آن هم عاری از خطر باشد و هم بتواند مصونیتی در برابر بیماری را تشخیص بدهد. لیکن پاستور نمی توانست میکروب بیماری را تشخیص دهد با این حال نسبت به نظریه میکروبی بودن بیماری تردید نداشت و می گفت که شاید میکروب هاری آنقدر ریز باشد که در زیر میکروسکوپ دیده نشود.
راستی که چقدر درست می گفت و همین اندیشه سبب شد که تحقیق در پهنه ویروس ها صورت گیرد.
در 1885 پاستور نخستین تلقیح میکروب خفیف بیماری را در مورد کودکی که بوسیله سگ هار گزیده شده بود با ترس و تردید فراوان بعمل آورد و با اضطراب بسیار به مراقبت کودک پرداخت چند روزی گذشت زخمهای بیماری بهبود یافت و هر روز پاستور به آن کودک سرم می زد، سرم هر روز از سرم روز پیش قویتر بود و هر روز که می گذشت پاستور نگران تر می شد و کودک روی هم رفته بهتر می شد و پاستور می گفت اگر این کودک تا سه هفته دیگر سالم بماند از خطر رسته است. پاستور از آخرین تزریق ها بیمناک بود بطوریکه شبها از نگرانی خوابش نمی برد، گاهی با اندیشه های امید بخش مشغول بود و زمانی با تخیلات هراس آور و نومید کننده گلاویز می شد با خود می اندیشید: «سراسر مردم پاریس به این موضوع چشم دوخته اند - سراسر مردم جهان از این موضوع آگاهی خواهند یافت.»
در روز پانزدهم ژوئیه کودک بسیار آشفته و بی قرار بود، تب نداشت اما دم بدم سخت می گریست پاستور از شدت بیم و هراس بد حال شد، از خود می پرسید آیا این پیش درآمد بیماری هاری است. با این حال پاستور در ظرف ده روز دوازده سرم به کودک بیمار تزریق کرد و پاستور چندان از سرانجام کودک دستخوش نگرانی گشت که قابل وصف نیست و پاستور ساعتهای دراز آن شب تاریک را از بیم مرگ کودک بیمار بیدار ماند و سرانجام کودک بیمار بنام ژوزف مایستر شفا یافت و این خبر در سراسر گیتی پخش شد.» اما این کودک که با دستان توانای پاستور شفا یافته بود پنجاه سال بعد یعنی در 1940 که آلمانی ها به فرانسه تاختند و می خواستند به سردابی که پاستور در انستیتو پاستور در آن مدفون و ژوزف مایستر نگهبان آن بود، بگشایند و ژوزف مقاومت کرد و کشته شد.
این انستیتو در 1888 با حضور خود پاستور با تشریفات گشایش یافت. در این جلسه بنا بود هر گونه وسیله ی لازم برای به انجام رساندن کاری که پاستور آغاز کرده بود تامین شود.
پاستور به دقت بسیار خطابه ای به آن مناسبت آماده کرد و ماری همسر پاستور آنرا با خط روشن و خوانا رونویسی کرد، اما هنگامیکه لحظه خواندن آن فرا رسید، پاستور صدایش گرفت و نتوانست بخواند و پسرش آن را خواند: «انستیتوی ما شفاخانه ای برای درمان هاری، کانون تحقیقات برای مطالعه امراض عفونی و مرکز تعلیم موضوعاتی خواهد بود که با میکروب شناسی بستگی دارد. (3)»
پاستور و پزشکی: مشکل می توان گفت، که تحقیقات پاستور برای کدامیک از رشته های علمی دارای ارزش بیشتری بوده است. شیمی، کریستالوگرافی، بیولژی و پزشکی، همه بطور یکسان به او مدیونند، لیکن چنانچه گذشته از اهمیت علمی تحقیقات پاستور میزان امکان مبارزه با بیماریها و حفظ حیات بشری را که مبتنی بر تحقیقات پاستور است، در نظر بگیریم، بدون تردید می توانیم این تحقیقات را - تحقیقات میکروبیولژیک پزشکی و ایمونولژی را - در مقام اول جا دهیم. این تحقیقات دارای انعکاس جهانی بود و به همین دلیل نیز به هنگام تجلیل از پاستور از او به عنوان ناجی بشریت نام برده شود.
دو مرحله از تحقیقات پاستور دارای رابطه ی مستقیم با پزشکی بودند: تحقیق تعیین کننده در مورد نقش میکروب در سبب شناسی هاری و تحقیقات دیگر او پیرامون اصول تلقیح برای پیشگیری از بیماری.»
ما دانشمند دیگری را سراغ نداریم که فعالیت علمی او به این سرعت اقدامات متنوعه ی انسان را در رشته های مختلف علوم تغییر دهد. دکتر (بیکر Baker) می گوید: «امروزه کارگر کارگاه، دانشمند آزمایشگاه، زارع در مزرعه پزشک بر سر بالین بیمار، دامپزشک در برابر یک حیوان مریض همگی بالاتفاق از افکار و عقاید پاستور استفاده می کنند.»
«ای مادر! تو بودی که آن شوق و حرارت را در وجود من برانگیختی و من همواره فکر اهمیت دانش و بزرگی میهنم را که در من دمیده بودی با هم درآمیختم. و اما تو ای پدر عزیز من که زندگانیت مانند شغلت سخت و دشوار بوده است. تو به من نشان دادی که صبر و شکیبایی توأم با مجاهدت طولانی چه ثمر و نتیجه ای در بر دارد. من در ثبات و استقامت کارهای روزانه خود مدیون تو هستم. تو مردان بزرگ و کارهای عظیم را تجلیل می کردی. بلندی نظر، تجسس معلومات جدیده، سعی و کوشش برای نیل به علو و عظمت، دستوراتی بود که تو به من تعلیم دادی. الان در نظرم مجسم هستی که پس از انجام کار روزانه به مطالعه یک داستان رزمی مشغول هستی که خود شاهد آن بوده ای و دوران خوش گذشته اشت را بخاطر می آورد. در حینی که به من سواد می آموختی سعی داشتی که عظمت فرانسه را به من نشان دهی.»
به مناسبت فوت پدر در نامه خطاب به خواهرش چنین می نویسد: «من در تمام مدت روز کلیه آثار علاقه و توجه پدر بیچاره ام را نسبت به خود در مخیله جستجو می کنم. می توان گفت که در سی سال اخیر حیاتش، من مورد توجه و علاقه دائمی او بوده ام. سراسر وجودم مدیون اوست. در ایام جوانی او مرا از اجتماع تنبل و تو خالی بر کنار کرد و مرا مجبور نمود که کار و زحمت را دوست بدارم و به زندگانی شرافتمندانه و پر زحمت خودش تاسی کنم. البته از لحاظ صفات و خصائص عقلی و روحی مقامش بالاتر از آن مقامی بود که داشت. او خوب می دانست که شرف و منقبت انسان به مقام و مکان ظاهری او نیست. ماری عزیزم! هنگامیکه او و مادر عزیزم بدون احساس خستگی برای فرزندان عزیز خود مخصوصاً برای من زحمت می کشیدند تو آنها را درست نمی شناختی. مخارج تحصیل و کتاب و نگاهداری من در (بزانسن Besancon) جهت آنها بسیار گران تمام می شد. من خوب بخاطر دارم که پدر بیچاره ی من در ساعات فراغت درس می خواند. گاهی نقاشی می کرد و زمانی از تخته اشکالی می برید. چندی قبل او یکی از نقاشیهای مرا به من نشان داد که با دست خود روی آن صفحه صلیبی کشیده بود و واقعاً فقط همان صلیب در آن نقش قشنگ و زیبا بود. او شوق عجیبی به کسب معلومات داشت. من یاد دارم که او دستور زبان را یاد می گرفت و یادداشت هایی استخراج می کرد بدین منظور که در چهل و پنج سالگی چیزی را فرا بگیرد که فقر و بیچارگی تحصیل آنرا در سنین جوانی به وی اجازه نداده بود. او بیشتر به مطالعه آثاری مایل بود که رزمهای امپراطوری اول را بخاطرش می آورد که خود نیز در آن میدانها شرکت کرده بود. و اما چیزی که قابل توجه است این است که در محبت او نسبت به من آثار خودخواهی دیده نمی شد تو خودت بخاطر داری که او می گفت هرگاه من مدیر کالج (آربوا Arbois) شوم او بی اندازه شاد خواهد شد علتش این بود که در پشت سر موفقیت من یک کار سختی را می دید که بدان وسیله موفقیت نهائی تأمین می شد و در پشت سر کار هم تندرستی من قرار داشت که ممکن بود تاب تحمل و مقاومت آنرا نداشته باشد. ضمناً حال، من احساس می کنم که بعضی از موفقیتهای من در طریق علم اسباب شادی زائدالوصف او می شد به قسمی که بر خود می بالید بلی حق داشت من پسر او بودم و نام وی را داشتم، من همان بچه ای بودم که او از من مواظبت کرد و مرا راهنمایی فرمود. آه ای پدر بیچاره من! یگانه چیزی که حال مایه تسلی خاطر من است این است که من گاهی توانسته ام تو را شاد و مسرور کنم!»
این بود خصائل و صفات چرمساز نجیب. شوق و حرارت عشق و قدرت وصول به مقصد در نتیجه پشتکار، علاقه و محبت به تحصیل، افکار وسیع نسبت به مسائلی که جنبه اجتماعی داشت، مسائلی بود که پاستور از والدین خود کسب کرد.»

پاستور با پیشرفت زمان با نوشتن نامه های متعدد بدانش پدر و مادر خود می افزود

«لوئی پاستور چون همه روزه معلومات تازه ای فرا می گرفت از این رو می کوشید که پایه دانش پدر و مادرش را بالا ببرد بعبارت دیگر غیاباً معلم خانواده خود بود. پاستور مسائلی را برای آنان طرح می کرد، نظریات علمی را شرح میداد همه مسائل مجهول را توضیح و تشریح می کرد و به عناوین گوناگون حس کنجکاوی علمی را در خانواده اش بیدار می کرد. چه بسا اتفاق می افتاد که پیرمرد چرمساز، ساعتها وقت خود را برای حل مسئله ای از مسائلی که لوئی برای پدر می فرستاد صرف می کرد. در یکی از نامه های خود به پسرش نوشت: «من درست دو روز از حل مساله ای که بعداً برای من آسان شد چیزی نمی فهمیدم چقدر مشکل است وقتی که انسان می خواهد مطلبی را که درک کرده، به دیگری نیز تفهیم کند. (8)»
لوئی پاستور می گفت: «آیا می توان جوانی را یافت که سیب زمینی را بردارد و از آن قند بگیرد و از قند الکل و از الکل سرکه و حس کنجکاویش تحریک نشود. کمتر ممکن است جوانی پیدا شود که با علاقه و اهمیت شرح استفاده از دستگاه تلگراف مرس را برای خانواده خود بیان نکند. آقایان عزیز! یقین بدانید معلوماتی که آدمی از راه تجربه بدست می آورد فراموش ناشدنی است. این آزمایشها مانند نقاطی است که خود انسان در آنجا مسافرت کرده باشد نه آنکه در کتاب خوانده باشد؟ دیگر مواد مرکب هوا را هیچگاه فراموش نخواهد کرد. (8)»
«راجع به نظریه های علمی هم نظر پاستور به شاگردانش این بود: تنها تئوری می تواند مولد اختراع شود. هر چیزی که در علم مورد استعمال تجربی ندارد نباید با بی اعتنایی تلقی شود. من بیان فرانکلین را برای شما یادآور می شوم. هنگامیکه او مشغول نمایش یک تجربه صرفاً علمی بود یکی از حضار گفت: از این تجربه چه نتیجه ای حاصل است؟
فرانکلین از او پرسید: شما بفرمائید نوزاد چه خواهد شد؟ در نوزاد خواص و آثاری است که مشهود نیست. این نوزاد ممکن است در آینده قاضی، دانشمند یا پهلوان شود... نظریه علمی هم تنها از لحاظ پیدایش خود گرانبهاست - آیا شما می دانید که تلگراف چگونه کشف شد. (8)»
در 1822 اورستد OERSTED فیزیکدان دانمارکی (1851-1777) یک سیم مسی در دست داشت که انتهای آن با دو قطب پیل متصل بود. در روی میز او یک عقربه مغناطیسی وجود داشت اورستد (البته خواهید گفت که تصادفاً دید ولی باید بدانید که عقل آماده قادر است تصادف را ببیند و از آن استفاده کند.» که عقربه ناگهان به حرکت درآمد و در سمتی قرار گرفت که با مغناطیس زمین مطابقت نداشت، معلوم شد که جریان الکتریسیته چون از سیم عبور می کند وضع عقربه مغناطیس را تغییر می دهد.»
آقایان عزیز! این تجربه نطفه همین تلگراف امروزی است. بیست سال از این مشاهدات اورستد نگذشته بود که نتایج فوق العاده ای در اثر این مشاهده در دنیا پدید آمد...»
پاستور دانشگاه لیل را به شهرت فراوانی رسانید و در سر درس کلاس وی تا سیصد دانشجو شرکت می جست.»
«پاستور مطالعات و تجربیات خود را در نزدیکی چادرهای بیماران وبائی به کمک کلود (CLAUDE) برنار انجام داد. پاستور دائماً با هوای آلوده و خون و مدفوع بیماران سروکار داشت و هر لحظه ابتلای به این بیماری هولناک او را تهدید می کرد. روزی یکی از همکاران او به این خطر اشاره کرد ولی پاستور با آرامش خاطر جواب داد: «پس در این صورت دین ما در قبال جامعه چه می شود؟»
در مطبوعات هم لطیفه ها و شوخیهای عجیبی در مورد کرم ابریشم می نوشتند اما پاستور به هیچ وجه به این مزاحها و استهزاءها توجهی نمی کرد و با فعالیت هرچه بیشتر به کارش سرگرم بود.»
دوما شیمیدان برجسته فرانسوی پاستور را تشویق می کرد و در نامه ای به پاستور چنین نوشت: «به کسانی که شما را برای بحث و جدل فرا می خوانند ابداً اعتنا نکنید. موفقیتی که وصول به آنرا اطمینان دارید و قدردانی جاودانی که آنرا بدست خواهید آورد باید تسکین دهنده و الهام بخش شما باشد. نسبت به رفتار مردم بردبار و شکیبا باشید. همان چیزی که در وجود شما بقدر کافی ذخیره شده است چنانچه من بخلاف تمایلات شما می گویم مرا خواهید بخشید. علت آن دوستی مفرط و احترام من نسبت به شما و مخصوصاً علاقه و توجه من به آینده شماست.»
پاستور عقیده داشت که زندگی تنها سود رساندن به دیگران است و در این راه از جان مایه می گذاشت چندان در این راه کوشید که تندرستی خود را از دست داد و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رفت.
«از کلیه افتخاراتی که نصیبم شده بود، هیچیک تا این اندازه اسباب سرور و شادیم نبود. من بوسیله این دیپلم اتاق خود را مزین کرده بودم اما حال این دیپلم برای من منفور است برای لقب افتخارآمیزی که ویلهلم امپراتور آلمان برای پاستور فرستاده شده بود. به نظر پاستور موهن است با نظر احترام آمیزی که به استادان اعطا کننده این دیپلم دارم از شما استدعا می کنم نام مرا از آرشیو دانشکده خود حذف کنید و این دیپلم را بعلامت عدم رضا از عملیات کسانی که در اثر توحش و ارضای غرور خود بکشتن و خونریزی میان دو ملت قیام کرده اند پس می فرستم. آلمانی ها نیز پاسخ تندی به پاستور دادند و این عمل را لکه ننگینی دانستند. پاستور هم در جواب نوشت که این لکه هر قدر ننگین باشد از لکه ننگ دامن زننده آتش جنگ و خونریزی ننگین تر نیست. (8)»
چون پاستور پسر خود را تندرست که از میدان جنگ باز می گشت دید همراه پسر به ژنو رفت در این احوال دولت ایتالیا از پاستور درخواست کرد که وی آزمایشگاهی در میلان تأسیس و تصدی استادی کرسی شیمی را قبول کند، اما پاستور در جواب گفت: «نمی تواند میهن خود را در سالهای بدبختی ترک کند و پس از بازگشت از ژنو به شهری در جنوب فرانسه رفت و در آنجا درباره کرم ابریشم و تخمیر آب جو سرگرم مطالعه شد و به این ترتیب وقفه ای در دوران جنگ در کارهای علمی پاستور ایجاد نکرد و خود چنین نوشت: «مغز من پر از افکار عالی است. در زمان جنگ مغز من مانند زمینی که برای کشت آمادگی حاصل کند استراحت کرد و حال برای بذرافشانی آماده است. شاید وهم و خیال باشد اما در هر حال امتحان باید نمود.»
«... از آنجا که مطالعات علمی پاستور برای جامعه بشری مفید بود برای رسیدن بدان از بذل هیچگونه فداکاری خودداری نمی کرد...(8)»
رو شاگرد و دستیار پاستور گفت: «من و تامبرلان در انجام این گونه مشاهدات از دستیاران او بودیم. واقعاً تصور اینکه در هنگام تشریح اجساد چقدر پاستور ناراحت میشد با این حال آنرا تحمل می نمود. هنگامیکه ناظر رنج دیگران بود خود نیز جسماً و روحاً ناراحت می شد. هنگامیکه چاقوی جراحی بدن انسانی را می برید و پاستور ناظر بود به این می مانست که سوزنی در بدن پاستور فرو کرده باشند.» پاستور مردی مهربان و انسان دوست بود نامش میان دانشمندان، نیکوکاران جهان جاودانه به یادها خواهد ماند.
«برخی از پزشکان به اکتشافات انقلابی شگفت انگیز لوئی پاستور با دید تردید می نگریستند از جمله دکتر آلفردولپو A.VELPEAU جراح معروف فرانسه از تصور اینکه یک سوراخ کوچک روی پوست ممکن است در ورودی مرگ باشد ناراحت می شد، چگونه عفونت می تواند از یک سوراخ کوچک پوست وارد بدن شود و باعث مرگ گردد. همچنین چرا باید کثافت بدن تولید بیماری عفونی کند. در 1868 جراحی بنام لئون لوفور توانست با شستن زیاد و تمیز کردن دستها و اسباب جراحی عده ی اشخاصی را که در نتیجه قطع نمودن اعظاء می مردند از شصت درصد به 24 درصد تقلیل بدهد.(10)»
«دکتر آلفونس گرن A.GUERIN جراح دیگر فرانسوی متوجه شد همانطور که پاستور می گوید عفونت زخمها نتیجه مخمرهاست. از این رو با اسید فنیک زخمها را شست و کوشید تا پانسمانها آلوده نشود. در نتیجه مرگ و میر پایین آمد و او از پاستور دعوت کرد تا به بخش جراحی او بیاید و نتیجه را ببیند. پاستور که با لیستر LISTER انگلیسی که روی زخمها برای جلوگیری از عفونت گرد اسید فینیک می پاشید در مکاتبه بود با دیدن بخش گرن بیش از پیش به موضوع علاقه مند شد و پیشنهاد کرد که به منظور ضد عفونی کردن، وسایل پانسمان را قبلاً خیلی گرم کنند. (10)»
همزمان با مطالعات و کشفهای فوق پاستور چرک دمل را تحت مطالعه قرار داد و متوجه شده بود که در آن باکتریهایی به شکل دیگری وجود دارد این باکتریها اجسام گرد ذره بینی بودند که دور هم مثل خوشه انگور جمع می شوند یا پشت سر هم مثل حلقه های زنجیر قرار می گیرند از این اجسام در چرک التهاب مغز استخوان و در چرک تب نفاس هم دیده می شود. اسم باکتریها گرد کوکسی گذاشته شد. آنهایی که به شکل خوشه انگور بودند ستافیلوکوکسی و آنهایی که به شکل زنجیر بودند» سته پتوکوکسی نامیدند. به این ترتیب معلومات روی بیماریهای عفونی با خیزهای بزرگی رو به ترقی می رفت.»
«در 1882 پاستور یک بیماری دیگر حیوانی را مورد مطالعه قرار داد. این بیماری عبارت بود از تب خوکان و واکسنی که پاستور برای این بیماری ساخت، موثر واقع شد.»
«پاستور مدتی که به مطالعه بیماری مخوف هاری علاقه مند شده بود سگی مبتلا به بیماری می شود دهانش کف می کند و فرسنگها می دود و هر کس یا هر چیزی را که سر راهش ببیند گاز می گیرد و اندک مدتی پس از ابتلا به بیماری می میرد و اشخاصی که سگ هار آنها را گاز گرفته بیمار می شوند و به فاصله کم می میرند. (10)»
«بیماریها بر اثر ویروسی که در بزاق دهان سگ وجود دارد و خرگوشهایی که به آنها بزاق سگ هار تزریق می شد به نوعی بیماریهایی گرفتار می شدند اما کشت باکتری این بیماری در مغز جانور وجود داشت از این رو پاستور جمجمه های سگهای هار را می شکافت و مواد آلوده به بزاق بیمار را به آنها وارد می کرد همیشه مرض ایجاد می شد با وارد کردن این مواد در جمجمه خرگوشها این جانوران بیمار شدند. پاستور مشاهده کرد که هر وقت از یک خرگوش به خرگوش دیگری تزریق می شد شدت و قوت ویروس زیادتر و بیماری شدیدتر ظاهر می گردد و خرگوش بعدی از خرگوش قبلی زودتر می میرد اما وقتی خرگوش از خرگوشی که از تلقیح می مرد و روز بعد از ویروس او به خرگوش دیگر تزریق می گردد مرگ زودتر از نه روز رخ نمی دهد. یعنی در این مدت باید ویروس بحد اعلای قدرت خود رسیده باشد. این ویروس که خیلی قوی است ثابت نامیده می شود. (10)»
«پاستور دریافت که اگر نخاع خرگوشی که از ویروس ثابت مرده خشک شود ویروس آن دوباره ضعیف می شد و اگر چهارده روز از خشکیدن نخاع بگذرد و آنرا به خرگوش دیگر تلقیح کند این خرگوش هیچ علامت مرض نشان نمی دهد و نخاع خاصیت تولید بیماری را از دست داده است. سیزده روز بعد از خشکیدن نخاع کمی اثر دارد اما روز اول بعد از خشکی تلقیح آن خیلی خطرناک است.»
با تزریق روزانه از نخاع های خشکیده که روز اول از محلول نخاع چهارده روزه شروع و روز چهاردهم با محلولی نخاعی که تنها یک روز از خشکیدن آن می گذشت تمام می شد پاستور توانست به سگها در مقابل ویروسها مصونیت بدهد و اگر به این سگها خود ویروس را تزریق نخاع خشکیده سگهایی را که بوسیله سگ هار در نتیجه گاز گرفتن آلوده شده بودند نجات بدهد. بدین ترتیب اگر تزریق به فاصله چند روز از گاز گرفتن سگ بیمار شروع شود که گاز گرفته شده بیمار نمی شود.»
«پس از اینکه کودکی را که سگ هار گزیده بود و شرح آن آمد، نتیجه موفقیت و غلبه اش را به بیماری هاری انتشار داد. این بیماری در آن روزگار خیلی ترسناک بود و بیش از امروز شیوع داشت و بزودی همه کسانی که سگ هار آنها را گاز گرفته بود از همه مناطق به پاریس رو آوردند. نوزده تن روس که یک گرگ هار آنها را گزیده بود از سمولنسک به پاریس آمدند با اینکه چهارده روز از زخمی شدن آنان می گذشت و زخم گرگ هار بیشتر از زخم سگ هار و خطرناک به نظر می رسید شانزده تن از این روسها نجات یافتند. مخالفان پاستور می گفتند چون سه نفر از نوزده نفر مردند پس معالجه بی فایده است.(10)»
در سخنرانی، اعتماد به نفس داشت، بیانش ساده و روشن و کلماتش متناسب و بیانش منظم بود. بیش از سخنرانی تمام مواردی را که ممکن است. برای شنوندگان سئوال برانگیز باشد، یا توضیح بیشتری بخواهد، تعیین و خود را آماده می کرد. دانشجویان به درس او علاقه مند بودند. پیش از تدریس نکات درس را جداگانه می نوشت سپس از تمام آنها یک خلاصه تهیه می نمود. (11)»
پاستور معتقد بود اگر یک پروفسور مانند او بخواهد از نتیجه تحقیقاتش به هر نحوی سودجویی کند باعث مختل شدن و جلوگیری از فعال بودن دانشکده ای که در آن کار می کند، می شود.
پاستور کتابی درباره تخمیر تألیف کرد و از اینکه کوششهایش به صنعت و کشاورزی کشورش می توانست رونق بخشد و به درآمد آن بیفزاید خوشنود بود. وی در این کتاب به این موضوع اشاره کرد. (11)»
پاستور مقاله ای در 1866 درباره تحقیقات و کوششهای کلودبرنارد که بعلت بیماری از کار کناره گیری کرد بود نوشت و تلاشهای وی را در این مقاله که در 7 نوامبر 1866 در مانیتور اونیورسال چاپ شده، ستود. چون کلودبرنارد از مندرجات مقاله پاستور درباره خودش آگاه شد به پاستور چنین نوشت: «دوست بسیار عزیزم، دیروز مانیتور حاوی مقاله ای که درباره من نوشته بودید بدستم رسید. آنچه شما نوشتید باعث فخر و مباهات من شده است. هر چند خودم، خودم را شایسته آنچه شما بیان نمودید نمی دانم. اگر تندرستی خود را بازیابم مجدداً با روشی بهتر بکار خواهم پرداخت تا بلکه آنچه شروع کرده ام تکمیل کنم. این برای من بسیار اهمیت دارد که شخصیتی مانند شما از من یاد کند ... کارهائی که شما کرده اید، نامتان را بلند آوازه کرده است و شما از بهترین و والاترین دانشمندان زمانه هستید... (11)»
منابع تحقیق :
1- پاستور - زندگی وکاراو - الکساندر رایمشنسکی - ترجمه لیلی هوشمند افشار
2- لوئی پاستور - آلیدا مالکوس - ترجمه ناصر جدیدی
3- پزشکان بزرگ - فیلیپ کارترین ب، شی ین - ترجمه محمد تقی مایلی
4- دانشمندان بزرگ، فیلیپ کان- ترجمه عباسعلی رضائی - سید مهدی امین
5- پیشگامان علم - فیلیپ کین - ترجمه پرویز قوامی
6- دائره المعارف دانشمندان علم و صنعت - اسحق آسیموف - ترجمه محمود مصاحب
7- تاریخ علوم - پیر روسو - ترجمه حسن صفاری
8- بزرگان دنیا - ترجمه روحی ارباب - ع جهانگیری
9- دائره المعارف دانشمدان شیمی - سید رضا آقاپور مقدم
10- تاریخ پزشکی - جوزف گارلند - ترجمه دکتر علی اکبر مجتهدی
11- زندگی پاستور - رنه والری رادوت - ترجمه مهندس حسین زاهدی
12- زندگی پاستور - رنه والری رادو - ترجمه دکتر امان الله ترجمان
منبع :سعیدیان، عبدالحسین؛ (1376)، مشاهیر نام آوران و دانشمندان، تهران: انتشارات علم و زندگی (و انتشارات آرام)، چاپ سوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما