ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون
منبع:راسخون
خاطرات ادوارد ویلسون، برجستهترین مور شناس جهان
غالباً از من میپرسند چه چیزی انسان را به سوی مور شناسی و مطالعهی زیست شناسی مورچهها میکشاند. تصور میکنم آنچه مرا به این کار جلب کرد ترکیبی از شرایط خانوادگی و ویژگیهای جسمانی بود. پدرم در زمان روزولت حسابدار دولتی بود و محل خدمتش دائماً تغییر میکرد. به این ترتیب ما در شهرهای کوچک جنوبی یکی پس از دیگری اقامت میگزیدیم و هرگز بیش از دو سال در یک محل نمیماندیم. در نتیجه من در مدت یازده سال شانزده مدرسه عوض کردم. اما صرف نظر از این که کجا مستقر میشدیم، مزرعهها و جویبارها همیشه در نزدیکی ما بودند و میشد با دوچرخه در مدت کوتاهی خود را به آنها رساند. بنا بر این من فرصت یا بهتر است بگویم انگیزهی بیشتری برای پرداختن به تاریخ طبیعی داشتم تا یافتن دوستهای تازه. ضمناً کمی مشکل شنوایی دارم، و نیز فقط یکی از چشمهایم خوب میبیند. وقتی که هفت ساله بودم و شیفتهی طبیعت، روزی هنگام ماهیگیری، ماهی را چنان سریع از آب بیرون کشیدم که بالهاش به چشم راستم کشیده و به آب مروارید منجر شد. اما دید چشمِ سالمم بسیار بیشتر از حد متوسط است. بنا بر این به نوعی مقدر شده بود که حشره شناس شوم. برای این کار لازم نیست انسان بتواند چیزی را از فاصلهی دور پیدا کند، یا مثلاً صدای ضعیف پرندهای را بشنود. وقتی که نه یا ده ساله بودم با خواندن مقالهای در مجلهی نشنال جئوگرافی با عنوان «مورچههای پوینده، وحشی، و متمدن» شیفتهی مورچهها شدم. آن وقت بود که تصمیم گرفتم حشره شناس شوم، و دیگر هرگز نظر خود را تغییر ندادم.در سالهای نوجوانی شروع به جمعآوری مورچه و ساختن زیستگاه مورچه با برخی از گونههای غیر معمولی مورچههایی کردم که در امتداد ساحل خلیج مکزیک یافت میشوند. در آن سالها، یعنی دههی 1940 میلادی، بخشهایی از جنوب آلاباما هنوز کاملاً وحشی بود و گونههای بسیاری از مورچهها بود که هنوز کسی کشفشان نکرده بود. بنا بر این احساس من این بود که در دنیایی زندگی میکنم که فقط بخشی از آن شناخته شده است. احساسم به من میگفت که میتوانم دانشمند شوم و دِین خود را به این دنیا ادا کنم. برای من مردابهای آلاباما همانند جنگلهای افسانهای جنوب امریکا اما در مقیاسی کوچکتر بود. در ابتدا فکر میکردم که اگر آن قدر خوش شانس باشم که حشره شناس حرفهای شوم سوار ماشین بارکش کوچکم میشوم و به مزارع سر میزنم و به کشاورزان یاد میدهم چگونه حشراتِ زمینهایشان را کنترل کنند، و این کار، راه خوبی برای امرار معاش به نظرم میرسید. تا وقتی که در دانشگاه آلاباما به تحصیل مشغول نشده بودم نمیدانستم آنهایی که در زمینهی حشره شناسی و بوم شناسی پژوهش میکنند مزد میگیرند. در سالهای بعد توانستم به کارهایی بپردازم که بسیار فراتر از آرزوی من بود. در جنگلهای گرمسیری سراسر دنیا – جنوب امریکا، جزایر کارائیب، آسیا، و جزایر اقیانوس آرام – کار کردم و بوم شناسی و رفتار مورچگانی را که حشره شناسان ندرتاً بخت مشاهدهی زندهی آنها را داشتهاند بررسی کردم. توانستم نشان دهم که علائم هدایت کنندهی رفتار این موجودات، علائمی شیمیایی هستند که امروزه فرومون نامیده میشوند و از غدههای ریز و به زحمت قابل مشاهده ترشح میشوند. بررسی حشرات اجتماعی مرا به عقایدم در مورد زیست جامعه شناسی – ریشههای زیست شناختیِ رفتار اجتماعی در جانوران و انسانها – هدایت کرد. تلاشی که بیست سال از زندگیام را صرف آن کردم.
چگونه موجودی به کوچکی مورچه تا این اندازه موفق و مهم شده است؟ مورچهها را به آسانی میتوان نادیده گرفت. طول هر مورچه حداکثر یک و نیم میلیمتر و وزن آن کمتر از یک میلیونم وزن انسان است. با این همه، زندگی و کار جمعی این موجودات اعجاب آور است. هشت هزار و هشتصد گونهی شناخته شده از مورچهها تقریباً در تمامی سطح زمینهای دنیا به غیر از مناطق قطبی یافت میشوند. میلیونها از این جانوران کوچک را میتوان در کمتر از چهار هزار متر مربع جنگل گرمسیری یافت. تعداد مورچهها از تعداد کل مهره داران کرهی زمین، یعنی همهی پستانداران، پرندگان، خزندگان، و دوزیستان بسیار بیشتر است. ویلیامز، بوم شناس امریکایی، زمانی برآورد کرد که در هر لحظه یک میلیارد میلیارد حشرهی زنده وجود دارد. اگر تعداد مورچهها را یک صدم تعداد حشرات به حساب آوریم جمعیت مورچهها ده میلیون میلیارد برآورد میشود. ضمناً وزن کل آنها به نُهصد میلیون کیلوگرم میرسد که ده درصدِ کل وزن تودهی جانوری روی خشکی را تشکیل میدهد.
هستی ما به این تودهی جوشان بستگی دارد. مورچهها به همراه موریانهها بیشترِ خاک دنیا را برمیگردانند، آن را هوا میدهند و زهکشی میکنند، و با بردن مواد آلی به درون لانههای زیرزمینیِ خود آن را غنی میکنند. حتی در جنگلهای نیوانگلند که فراوانی مورچهها کمتر از جنگلهای گرمسیری است این جانوران همسنگ کرمهای خاکی خاک را برمیگردانند. مورچهها یکی از مهمترین پخش کنندگان بذرهای گیاهی هستند و شکارگرانِ عمدهی حشرات، عنکبوتها، و دیگر جانورانِ کوچکِ هم اندازهی خود هستند. مورچهها، جوخهی گورستان هم هستند، زمین را میکاوند و بیش از نود درصد لاشههای جانوران کوچک را میخورند. حیات بسیاری از انواع گیاهان و جانوران به نوعی بسته به مورچههاست، و اگر نسل مورچه از زمین برافتد صدها هزار گونهی جانوری و گیاهی دیگر نیز معدوم میشود و بسیاری از اکوسیستمهای جهان نیز به گونهای خطرناک ثباتشان را از دست میدهند.
چگونه این حشرات بر محیط ما چنین سلطهای مییابند؟ بزرگترین مزیت آنها در سازمان اجتماعیشان است. از جهتی میتوان گفت که مورچهها به هیچ روی، موجوداتی کوچک نیستند. واحد اجرایی آنها یک مورچهی منفرد نیست بلکه کل کُلُنی است که صدها یا هزاران عضو کاوشگر آن همچون آمیبی غول آسا گسترش مییابند و باز جمع میشوند و همزمان در بخش وسیعی از زمین گشت میزنند. مورچههای کارگر به مثابه مادههایی که نمیتوانند تولید مثل کنند نقشی در انتقال صفات ارثی ندارند، و میتوانند آزادانه زندگی خود را وقف نیازهای ملکه و کُلُنی کنند. در نتیجه برای یافتن غذا و دفاع از لانه، بیش از حشراتِ منفرد، خود را به مخاطره میاندازند. مثلاً مورچههای بیابانی (کاتاگلینیسبایکالر) شمال افریقا، قبل از آن که به وسیلهی عنکبوتها و دزدمگسان شکار شوند، به طور متوسط فقط شش روز را خارج از لانهی زیرزمینی خود به جمعآوری آذوقه میپردازند، اما در این مدت پانزده تا بیست برابر وزن خود غذا برای بقیهی افراد کُلُنی فراهم میآورند. این مورچهها در جوانی میمیرند، اما کوششهایشان به بارآوریِ بیشترِ ملکه منجر میشود. مورچههای کارگر برای ایثار به وجود آمدهاند. در بدن آنها بخشی از فضایی که میبایست به اندامهای زایشی اختصاص یابد با سلاحهای زیست شناختی پر شده است که به هنگام نبرد به کار میآید. افراطیترین شکل آن را کارگرهای گونهی مالزیایی کمپونوتوس، یا مورچههای نجار، دارند که همچون بمبهای متحرک عمل میکنند. غدههای عظیم سمی سراسر طول بدن آنها را فرا گرفته است. این جانوران در نبرد، پوستهی خود را میدرند و محتویات سمی داخل آن را بر روی دشمنان میپاشند. همزمان، غدههای دیگری برای فرا خواندن هملانهایها به درگیری، فرومون ترشح میکنند. همهی گونههای مورچه، آمیزهای از چنین سلاحها و علائم ارتباطی را دارند. مثلاً مورچهی آتشی (سولفوپسیساینویکتا) که بومی جنوب برزیل است زهری دارد که سوزش ناشی از آن به سوزش ناشی از سوزن حرارت دیده بسیار شبیه است.
کلنیهای مورچهی آتشی که حاوی بیش از صد هزار کارگر است هر حملهای از جانب دشمن را خنثی میکند. این جانوران هنگامی که از لانه دور هستند میتوانند با استفاده از رد شیمیایی خود به سرعت گرد هم آیند. وقتی که کارگری حشرهی مردهای را مییابد که حمل آن خارج از توان اوست به لانه باز میگردد و در طول مسیر، از نوک نیش خود مقدار کمی ترشح به جا میگذارد. این ماده که آمیختهای است از ترکیبی به نام فارنسنس، قدرت فوق العادهای در جذب و هدایت مورچههای دیگر از کُلُنی به محل قرار گرفتن جسد دارد. چند تریلیونم یک گِرَم از این ترشح، برای ردگیری هملانهها کافی است. این ماده آن طور که تصور میشود به صورت رگهی باریکی از مایع روی زمین نمیریزد، بلکه در خطی که ترشح میشود تبخیر میگردد و ابری از مولکولها را ایجاد میکند که مورچههای دیگر آن را دنبال میکنند. مورچهها برای احساس این بخار آنتنهای خود را به جلو و عقب حرکت میدهند. این مانور آنها را در غلیظترین قسمت بخار قرار میدهد. تعدادی از کارگران با رسیدن به محل، تغذیه را آغاز میکنند در حالی که دیگران دور آنها به صف در میآیند و دیواری دفاعی میسازند.
تا آنجا که میدانم پیچیدهترین مخزن شیمیایی شناخته شده، چه در میان مورچهها و چه در کل قلمرو جانوران، توسط اوئکوفیلا یا مورچهی نساج مورد استفاده قرار میگیرد. این حشرات درخت زی که در سایبانهای جنگلهای افریقا تا جنوب شرقی آسیا و شمال استرالیا به وفور یافت میشوند ابریشمی را که لاروهایشان تولید میکنند برای به هم بستن صدها هزار برگ و شاخه و ایجاد نوعی چادر هوایی به کار میبرند. به این ترتیب یک کُلُنیِ منفرد میتواند چندین درخت را همزمان زیر پوشش ببرد و کلنیهای مهاجم و بیشترِ حشرات دیگر را نابود کند، و دشمنِ شکست خورده را به عنوان غذا به مصرف برساند. مورچههای نساج برای حفظ امپراتوری گستردهی خود انواع سیستمهای سربازگیری را به کار میگیرند. هنگامی که کارگری در نزدیکی چادر با دشمنی مواجه میشود غدهای را در نزدیکی نوک شکم خود باز میکند و ترشحات آن را به صورت رگههای کوتاهی بر روی زمین میمالد و دور هملانهایهای نزدیک رقص زیگزاگ میکند. ترکیب این علائم، کارگران دیگر را آگاه و آنها را به سوی مادهی ترشح شده و از آن جا به جانب مهاجمان جلب میکند. حرکات، اثرها، و آمیزههای دیگر مواد شیمیایی، محل دشمن را در فاصلهای دور از لانه معلوم میکند و منابع جدید غذایی قلمروهای جدید موجود، و محلهای مناسب برای ایجاد لانههای ابریشمین را مشخص میسازد.
در کنارهی قلمرو مورچگان نساج چادرهایی قرار دارد که توسط کارگران پیر اشغال شده است. این جانوران اولین مدافعانی هستند که با مهاجم رو به رو میشوند و از این رو اولین کشتگان نیز از میان همین تعداد است. از آن جا که همهی کارگران، ماده هستند تفاوت عمدهای بین ترتیب جامعهی مورچگان و جامعهی بشری نمایان میشود، یعنی در حالی که ما مردان جوان را به جنگ میفرستیم مورچگان مادههای پیر را برای این منظور به کار میگیرند. با این حال، مورچگان و نوع بشر در بسیاری از موارد با هم شباهت دارند. نحوهی زندگی هر دو حاکی از تکاملی موفقیت آمیز است زیرا هر دو به دلیل توان خود در تشکیل گروههای اجتماعی، برقراری ارتباط، و مهارت در ساختن محیط زندگی خود به موفقیت دست یافتهاند. اگر مورچهای را در کنار یک زنبور که از لحاظ تکاملی خویشاوندی نزدیکی با آن دارد قرار دهیم و آنها را بررسی کنیم خصیصهی برجستهای در مورچه جلب توجه میکند. این ویژگی، شکل آروارههاست. آروارهی زنبور کوتاه است و فقط معدودی دندان روی آن قرار گرفته است و بسیار نزدیک به سر قرار دارد. آروارههای مورچه بسیار بلندتر و تنوری شکل است و نوعاً تعداد زیادی دندان در امتداد لبهی داخلی آن قرار دارد. این آروارهها نظیر دستهای انسان است. مورچگان به هنگام ساختن لانه، حمل نوزادان، و بلند کردن قطعات بزرگ غذا برای توزیع و مصرف، این آروارهها را به همراه دیگر بخشهای دهانی ماهرانه به کار میگیرند. مورچهها بدون این آروارهها نمیتوانستند زندگی اجتماعی خود را تکوین دهند و به نقش غالب خود روی کرهی زمین دست یابند. این آروارهها به عنوان سلاحی برای گرفتن شکار نیز مورد استفاده قرار میگیرند و به همین علت غالباً شکلهای عجیب و غریبی پیدا میکنند. یکی از مورچههای نادر در جنگلهای گرمسیری نیمکرهی غربی (تائوماتومیرکس) آروارههایی شبیه شنکش دارد. روی این آروارهها دندانهای باریکی قرار دارد که طول هر کدام به اندازهای است که نوک آن به هنگام بسته بودن دهان پشت سر را برجسته میکند. این مورچه آروارههایش را برای شکار هزارپایان پولیکسیند، که به خارپشت بسیار ظریف و ریزی شباهت دارند، به کار میگیرد. این جانور دندانهایش را به تن هزارپا فرو میکند و آن را به لانه حمل میکند تا در آن جا پوست زبر آن را جدا و برای خوردن آمادهاش کنند.
در دیگر گونههای مورچگان، آروارهها و دیگر قسمتهای بدن عمدتاً یا به کلاً طوری تغییر یافته است که این جانوران بتوانند از تخمهای عنکبوتها، صدپاها، هزارپاها، شپشهی چوب، سوسکها، یا موریانهها تغذیه کنند. بسیاری از مورچههای ایل داکتینی برای شکار حشرات کوچک بدون بالی که پادُم نام دارند و در خاک و پس ماندهی برگهای کف جنگلها جمع میشوند تخصص یافتهاند. پادُمها بسیار محتاط هستند و به زائدهای چنگال مانند مجهز شدهاند که زیر بدن آنها تا شده است. وقتی که راست میایستند این اندام آنها را همچون کانگوروی بسیار ریزی روی هوا نگه میدارد. مورچهی داکتین برای فائق آمدن بر این وضعیت آروارههایی دارد که شبیه تلهی جانوران است – بلند و نازک، با دندانهای تیزی در انتهای آن. هنگامی که بوی پادُم را به وسیلهی آنتن خود میگیرد مکث میکند، آروارههایش را صد و هشتاد درجه باز میکند، و با قرار دادن دندان کوچکی روی پایهی صفحهی بالایی بخش دهان، آروارهها را به همان شکل باز شده ثابت نگه میدارد. همزمان در حالی که موهای بالای دهانش را به صورت نیشتر برجسته میکند به طرف جلو و به سوی پادُم به آرامی پیش میرود. وقتی موها با حشرهی کوچک تماس پیدا میکند که جانور کاملاً در دسترس دندانهای آروارهی پایینی قرار دارد. مورچه صفحهی پایینی دهان خود را پایین میآورد و در حالی که پادُم را به چهار میخ میکشد آروارههایش را روی هم میگذارد. سپس شکم خود را به طرف جلو میپیچاند و شکار را که در حال پیچ و تاب است نیش میزند و بیحرکت میکند.
شخصاً معتقدم که سه نوع مورچه وجود دارد که این پیشرفتهای تکاملی را نشان میدهند ضمن این که مشخصترین و مؤثرترین سازگاریهای اجتماعی موجود بین حشرات را نیز به نمایش میگذارند. از این سه نوع، مقام سوم – یعنی مدال برنز – به مورچهای از جنس هاپیوکلینه تعلق میگیرد که در جنگلهای بارانی مالزی یافت میشود. این گونه، یک صحرا نشینِ اصیل است که برای اولین بار در قلمرو جانوران کشف شد. مطابق معنایی که بشر از واژهی صحرا نشین افاده میکند، کُلُنیها، حیوانات مورد استفادهشان را نگه میدارند و دائماً اقامتگاههایشان را تغییر میدهند تا به نزدیکی بهترین چراگاه برسند. در مورد مورچه، حیوانات مورد استفاده، میلی باگها هستند (میلی باگ (mealy bug) حشرهای است از خانوادهی سودوکوکسیده که بدنش از مواد پودری سفید رنگی پوشیده شده است و از آفات گیاهی به شمار میرود) که از شیرهی سرشار از آمینواسید و قند گیاه تغذیه میکنند و قسمتی از این مواد را به شکل قطرههای کوچکی از فضولات به میزبانهای خود تحویل میدهند. در عوض مورچهها آنها را در مقابل دشمنان محافظت میکنند، و با تخلیه شدن شیرهی درختان کهنسال، آنها را به آرامی بر روی آروارههایشان به درختان جوانتر انتقال میدهند. حیرت آورتر از همه، مسافرت دسته جمعی کُلُنی (و نه فقط چند کارگر) به همراه گله است. لانه، انبوهی از کارگران را در بر میگیرد که ملکه، نوزادها، و میلی باگها را احاطه میکنند و در پناه خود قرار میدهند. در دسته بندی مورچه شناختی من، مقام دوم به مورچگان صحرانشین، به ویژه ایل مهاجم (اکتیون بورچلی) امریکای جنوبی و مرکزی تعلق میگیرد. این مورچهها را حشره شناسان سربازان هنگ مینامند. این موجودات در گروههای تهاجمی انبوهی رژه میروند و تعداد زیادی شکار را حین رژه از سر راه خود بر میدارند و به اردوگاههای خود باز میگردند. گاه و بیگاه نیز محل اردوگاههای خود را تغییر میدهند. اندازهی هر مورچه، بزرگ و در حدود شش میلیمتر است، و کُلُنیها با داشتن بین صد و هفتاد هزار تا هفتصد هزار کارگر، عظیم هستند. تهاجم صبح زود هنگامی شروع میشود که هزاران کارگر از اردوگاه بیرون میریزند و ستونی تشکیل میدهند که هر دقیقه سه دهم متر جلو میرود. همین طور که جلو میروند به اطراف میگسترند تا دستهی به هم فشردهای از پیاده نظام به طول چهارده متر یا بیشتر و عرض نه دهم تا یک و هشت دهم متر تشکیل شود. سپس این سپاه به جلو حرکت میکند و تقریباً هر جنبندهای را از سر راه بر میدارد. کارگران هیجان زده و مهاجم، رتیلها، عقربها، مورچههای دیگر، و حتی مار یا سوسمار را احاطه و شکار میکنند. رسیدن گروه توسط آمیزهای از صداهای عجیب و غریب اعلام میشود. خش خشی که از پا برداشتن مورچهها و حرکت دادن شکارها بر روی زمین ایجاد میشود، وزوزِ حشرات انگلی که بر بالای سرِ گروه در جستجوی حشراتی هستند که تخمهایشان را روی بدن آنها بگذارند، و صداهای گاه و بیگاهِ مورچههای پردار که روی سر همه بال میزنند و گاهی با بالهای بسته به سرعت پایین میآیند تا از حشراتی که گروه از خود دور میکند تغذیه کنند اجزای تشکیل دهندهی صدای حرکت گروه است. پس از چندین ساعت آرایش عوض میشود، و لشکر مورچهها به صورت ستونهای انبوهی به سوی اردوگاه باز میگردند. یورش لشکر مورچهها باید در فهرست مناظر و نمایشهای عالی زندگی وحش قرار گیرد. اما مقام اول و لقب حشرهی اجتماعی برتر به مورچههای قطع کنندهی برگ تعلق میگیرد، زیرا اولاً تنها افرادی در قلمرو جانوران هستند که با گیاهان تازه قارچ پرورش میدهند، و ثانیاً روش فابل توجهی در این کار دارند. این موجودات، خبرهترین کشاورزان و باغدارانِ دنیای جانوران هستند. معدودی از مورچهها، سوسکها، و موریانههای دیگر قارچ را به منظور تأمین غذا پرورش میدهند، اما برای محیط کشت از چوبهای در حال پوسیدن یا فضولات حشرات استفاده میکنند. فقط این مورچهها (که چهل گونه از آنها جمعاً از لویزیانا تا آرژانتین پراکندهاند) هستند که قطعات برگ یا گلها را برای این منظور جمع آوری میکنند. زندگی کشاورزی از این نوع برای موجوداتی به این کوچکی که به انگیزهی غریزه رفتار میکنند واقعاً کاری شگفت است. گیاهانِ زندهی مورد استفادهی آنها مشکل بریده میشوند و از نوعی مواد شیمیایی سرشارند که اگر این مورچهها مستقیماً از آنها استفاده کنند مسموم میشوند. علاوه بر این، قارچ های خوش طعم همزیست، بسیار کوچک و ظریف هستند و گونههای نامناسبتر قارچهای بیگانه به آسانی میتوانند جای آنها را بگیرند. این مورچهها با خط تولید ویژهی خود که از گروههای متخصص تشکیل شده است بر این دو مشکل فائق آمدهاند. اول کارگرهای بزرگتر که آروارههای قوی دارند از بوتهها و درختها بالا میروند و قطعات برگها و گلها را جدا میکنند و آنها را تا مدخل لانه حمل میکنند. سپس مورچههای کارگر کوچکتری که در بخش داخلیتر لانه مستقر شدهاند این قطعات را به قطعههای کوچکتر تبدیل میکنند. متعاقب آن، کارگرانی باز هم کوچکتر، خمیری از آن درست میکنند و به تودهی اسفنجی خمیر گیاهانی که در حال پوسیدگی هستند میافزایند، تارهای شکنندهی قارچ خوراکی را روی خمیر جدید مینشانند، انواع نامناسب را کنار میگذارند، قارچ را کشت میدهند، و بالاخره آن را به عنوان غذا بین اعضای کُلُنی توزیع میکنند. حالا میتوانند این غذا را با اطمینان به مصرف برسانند زیرا قارچ پرورش یافته مولکولهای سمی داخل گیاهان را به هنگام هضم آنها در خود شکسته است.
چرا چنین خط تولیدی مورد نیاز است؟ کارگران خط اول، بزرگتر از آن هستند که علاقهای به قارچ داشته باشند، در حالی که مورچههای کوچک باغدار کوچکتر از آنند که بتوانند برگها را قطع کنند. پس میبایست سیستمی را با کارهای مجزا اما تعاونی تشکیل دهند که کشت قارچ را امکان پذیر سازد. این مورچهها در نتیجهی تکوین چنین سیستمی بسیار موفق بودهاند. کُلُنیهای برخی از گونههای آنها بیش از یک میلیون کارگر دارد، و بسیاری از کلنیها بیش از ده سال دوام میآورند. سیستم گستردهی اتاقکها و راهروهای آنها تا شش متری زیر زمین پیش میرود. این جانوران به کمک قارچهای همزیست خود عمدهترین علفخواران مناطق گرمسیری دنیای جدید هستند و بیش از پستانداران، کرمهای ابریشم، یا سوسکها، گیاه مصرف میکنند. جنس غالب آنها، آتا، بین دوازده تا هفده درصد برگها و گلهای جنگلهای گرمسیری، و همچنین مقادیر معتنابهی از علفهای علفزار را قطع میکند. این مورچهها به سادگی خود را با گیاهان زراعی نیز سازگار میکنند، و در نتیجه از آفات درجه یک کشاورزی در امریکای گرمسیری هستند. اما با ذخیرهی فراوانی که از مواد آلی به جای میگذارند (یعنی بدنهایشان و بقایای گیاهی استفاده نشده به وسیلهی قارچ همزیست) خاک جنگلها و چراگاهها را غنی میسازند.
ترفندهای زیستی مورچهها هزارهاست، و این موجودات به نظر من بی نهایت مسحور کننده هستند. این گمان که مورچهها موفقیت کلی خود را مدیون به کار گیری نحوههای بسیار گوناگون زندگی هستند وسوسه انگیز است. اما به عقیدهی من قضیه درست بر عکس است. مورچهها زمین را پر کردهاند زیرا یک استراتژی کلی بسیار موفقیت آمیز را یافتهاند: تشکیل کلنیای از کارگران ایثارگرِ نازا که ملکهای بارور را احاطه میکنند و قادرند رقبای منفرد خود را از سر راه بردارند و شکلهایی از کار تعاونی را ایجاد کنند که خارج از دسترس جانوران عادی است. کُلُنی مورچهها در اصل کارخانهای است در بطن استحکامات نظامی، ترتیبی منظم و عالی از سربازان، سازندگان، پرستاران، و دیگر متخصصانی که حول یک تفکر واحد یعنی بقا و بارآوری ملکه، متحد گشته و موجب شدهاند تا کلنیهای مورچگان تکثیر پیدا کند. در میان مورچگانی که هنگام کودکی در آلاباما مطالعه میکردم گونهای از فیدول وجود داشت که متنوعترین جنس مورچه در دنیاست. مطالعه در مورد کل این جنس مورچه کاری است عظیم و مشکل زیرا بیش از هزار گونه فقط به این گروه تعلق دارد.
/ج