نویسنده: حسین خنیفر
این بحث به مقوله «انضباط در یادگیری ومطالعه» می پردازد و آن را از منظرهای مختلف بررسی می کند. سخن «اریک فروم»(1)، روان شناس و جامعه شناس شهیر، دستمایه حرکت مبحث است و در آن سه مورد عمده در مقوله «توانمندی های فراسو» معرفی می شود. در لابه لای این مبحث شش سطح از سطح های عمده یادگیری و مطالعه یعنی «دانش»، درک، کاربرد، تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزشیابی و قضاوت بررسی می گردد و اصل مهم سینرژی (2) (جمع افزایی و هم افزایی) که توضیح داده می شود. به طور کلی تحصیل هر مهارتی شرایطی نیاز دارد. «انضباط، تمرکز، بردباری و علاقه» پیش فرض های نخستین برای موفقیت ها و رشدها و تحولات است. انسان های منضبط در حسرت فرصت، دچار حیرت و سردرگمی و سرگردانی نمی شوند واصلاحا در«آرامش زندگی» گام برمی دارند.
- کم تر بیمار می شوند.
- کم تر دچار اضطراب می شوند.
- سیستم دفاعی بدنشان فعال تر است.
- خوش خلق ترند.
- دقیق ترند.
- در تعامل های رفتاری اجتماعی ترند.
- در ابراز احساسات موفق ترند.
- از زندگی بیشتر لذت می برند.
به طور کلی تحصیل هر مهارتی شرایطی نیاز دارد. «انضباط، تمرکز، بردباری و علاقه» پیش فرض های نخستین برای موفقیت ها و رشدها و تحولات است. انسان های منضبط در حسرت فرصت، دچار حیرت و سردرگمی و سرگردانی نمی شوند واصلاحا در«آرامش زندگی» گام برمی دارند.
گاه هنگام مطالعه وقت خود را کاملا متشتت می کنیم و اصطلاحا از امور ذهنی و ضمنی آکنده می سازیم. بی تردید در این موقعیت سطح دقت و برداشت پایین می آید، سطح تعاملی لازم با متن و محتوا ایجاد نمی شود و در بیابان بی هدفی جز حسرت چیزی به دست نمی آوریم.
چنان چه انضباط بر مطالعه حکمروایی کند، سطح فعالیت ذهن و برداشت و دقت بالا می رود. هر چه انضباط بالاتر رود، آدمی به سطح عجیبی از وجود خویش می رسد که اصطلاحا « توانمندی های فراسو» خوانده می شود؛ مواردی از این توانمندی ها عبارت است از:
در این حالت فرد مطالعه کننده به نظمی منطقی دریک اثر علمی و دقیق پی می برد و لذت کشف این ارتباط منطقی را می چشد؛ برای مثال گاه کتابی را مطالعه می کنیم و صفحاتی از آن را با دقت از نظر می گذرانیم و متوجه می شویم نظمی زنجیری و منطقی مثلا بین صفحه های 1 و 5 و بین عنوان و مطلب صفحه های 3 و 8 و بین 5 صفحه اول و کل فصل 50 صفحه ای وجود دارد. این در حقیقت همان نظم منطقی و انضباط پیوسته مطالعه است.
افراد غالبا در مطالعات این شگفتی ها را در نمی یابند و چه بسا به همه متون، کتاب ها، رمان ها، مقالات و محتواها به صورت یکنواخت، غیردقیق و غیرجدی می نگرند. نباید فراموش کرد چنین نگاه هایی در حقیقت زائل کننده میزان «بهره گیری علمی» خواهد بود و زیانی جبران ناپذیر به ارمغان می آورد؛ چون ما در برابر مطالعه، بهای «زمان و فرصت» را می پردازیم و چنانچه نتیجه ای گرفته نشود، عمر گرانمایه تلف می گردد. لذت انضباط و دقت در مطالعه آدمی را به سوی دنیایی دیگر می برد و آن «مطالعه مضامین و سخنان لابه لای خطوط» است.
ارباب فن می گویند: بهترین مطالعات آن دسته از فرصت هایی است که فرد قادر می شود لابه لای خطوط را بفهمد، زیرا «فضای خالی» لابه لای خطوط، قطع ها و وصل ها، داستان ها، مثل ها، ایجاز، اجمال، اجلال، ایهام همه و همه حرف ها و فنون و شگردهایی هستند که نویسنده به وسیله آن ها مرادش را بیان می کند.
این امر خصوصا در مورد بعضی از سخنرانی های نقادانه یا کتاب های نقد و یا مقالات جنجالی حائز اهمیت است. انسان باید قادر باشد فضای لابه لای خطوط را بفهمد و اگر به چنین مرزی برسد، اصطلاحا «به مرز تحلیل رسیده» است.
طبق حیطه شناختی میگر، آدم ها هنگام درک مطالب یا مطالعه و در امر یادگیری شش سطح را می گذرانند که هر سطحی در مقایسه با سطح قبلی برتر و ارزشمندتر و در مقایسه با سطح بعدی مقدمه و آغاز و فروتر است. هر چه فرد به سطوح بالاتر برسد، میزان درک، فهم و برداشتش بالاتر می رود. نمودار زیر این سطوح را می نمایاند.(5)
1. «دانش»(6): ساده ترین و پایین ترین سطح شناخت است و به خاطر آوردن و بازشناسی مطالب را شامل می شود.
2. «درک مطلب(فهمیدن)»(7): توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب و تبیین آن با جملات جدید را درک مطلب می خوانند. در این سطح فرد از سطح دانش فراتر می رود و جملات را با درک خود می سازد. مانند ترجمه، تفسیر و به کارگیری اطلاعات در گفتار و سخنرانی.
3. «به کار بستن(کاربرد)(8): فرد فراگیر مطالب آموخته شده مانند عقاید کلی، روش ها، قوانین، اصول و تئوری ها یا دستور العمل و مسائل فنی و نظری را در موقعیت های جدید و ملموس به کار می برد.
4. «تجزیه و تحلیل»(9): توانایی فراگیر در سطحی نسبتا بالاتر از مهارت های مربوط به فهمیدن و به کار بستن است و می تواند یک مطلب را به اجزی کوچک تر تشکیل دهنده اش تعمیم دهد و روابط بین اجزای آن را در یابد؛ یعنی می تواند با تحلیل عناصر تشکیل دهنده یک مطلب به معنای و مفاهیم درونی آن پی ببرد.
5.«ترکیب»(10): در این مرحله فراگیر می تواند عوامل موجود در مرحله قبلی( تجزیه و تحلیل) را تفکیک کند و سپس آن ها را برای اتخاذ معنای جدید و تازه با هم تلفیق و ترکیب نماید؛ به عبارت دیگر، ترکیب مستلزم در آمیختن دوباره قسمت هایی از تجارب گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کار تازه و نسبتا انسجام یافته است.
6. «ارزشیابی»(11): بالاترین و عالی ترین و مهم ترین سطح یادگیری در حیطه شناختی ارزشیابی نام دارد. در واقع انضباط فکری و یادگیری در این سطح، زمانی فعلیت پیدا می کند که فراگیر، تمام مراحل قبلی را طی کرده باشد.
ارزشیابی زمانی است که فرد به مشروعیت داوری و تشخیص دست پیدا کند. اغلب افرادی که لابه لای خطوط یک نوشته را می فهمند، به این ساحت نزدیک می شوند. از برکات دیگر مطالعه منضبط، هدایت فرد به سمت یادداشت برداری است. معمولا افراد 50درصد باقی مانده نیز مشمول گسیختگی زمان می شود.
یادداشت برداری نعمت ارزنده ای است که برخی افراد در مطالعات خود آن را انجام می دهند و به آن تقید دارند. آدمی که به یادداشت برداری عادت دارد، یادگیری اش چندین برابر می شود و میزان برداشت علمی اش غنی تر می گردد. تحقیقات نشان می دهد انسان هایی که هنگام مطالعه به «نکته برداری» عادت دارند، میزان و سطح هوشیاری مغزشان بالاتر است.
یادداشت برداری و گرایش به سمت یادداشت نویسی آدمی را از تفرق ذهنی رها می سازد. وقتی دریک سخنرانی چند مطلب، عنوان، آمار و ارقام یا نکات عمده را یادداشت می کنیم، نه تنها آن مطالب بخشی از آرشیو ما می شود بلکه به صورتی معجزه آسا مطالب بین آن ها نیز در فکر ما ثبت می گردد؛ یعنی سطح آگاهی عمومی ما از آن مطالب بیش تر خواهد شد.
در جامعه افرادی را می بینیم که در سخن گفتن با بقیه تفاوت دارند؛علمی ترند با سند و دلیل و با ادبیات زیباتر صحبت می کنند و از تفرق سخن و عامیانه تکلم کردن دورند. اغلب اینان کسانی هستند که سعی می کنند دربرابر مسائل پیرامون خود منفعل نباشند. این گروه خوب گوش می دهند، دقیق مطالعه می کنند و جملات خوب، اشعار شورانگیز، آمار و ارقام علمی و صحیح و مطالب تحلیلی قوی را به خاطر می سپارند یا یادداشت می کنند.
بعضی از سخنوران و سخنرانان از «مقوله یادداشت برداری» به خوبی بهره می برند و برای ایجاد حضور ذهن فعال در جلسه سخنرانی به حاضران اعلام می کند که فرضا مدت زمان سخنرانی یک ساعت است، موضوع فلان مبحث است و بعد از سخنرانی چند پرسش ارائه می شود و پاسخگویان مورد تقدیر قرار می گیرند. این شگرد حضور ذهن را بسیار بالا می برد و شنوندگان را به یادداشت برداری تشویق می کند. این شیوه اصطلاحا شیوه «شنود مؤثر یا شنود فعال» خوانده می شود که بخشی از مطالعات synergy یا جمع افزایی است.
1. فعال می شود.
2. فعال می ماند.
3. فعال می رود.
4. فعال بر می گردد.
ما باید سعی کنیم جهت ایجاد «انضباط یادگیری» و همچنین «نظم دهی» به حافظه و یادسپاری، عوامل عمده ایجاد کننده سینرژی را به خوبی بشناسیم و به آن ها بها دهیم.
مهمترین عامل در این مقوله «شیوه برداشت مطلب» است. روش افراد در شیوه های یادداشت برداری یکسان نیست.
1. برخی نکته بردای می کنند.
2. برخی در یادداشت سریع می کوشند و تا مرز 70درصد از مطالب را ثبت می کنند.
3. برخی با چشمان خویش به منبع اطلاعات (سخنرانی، کتاب، تلویزیون و کامپیوتر) خیره می شوند و حواس خود را متمرکز می سازند.
4. برخی به جایی خیره می شوند و در صورتی که بحث به تعقیب چشمی عملیات نیاز نداشته و فقط شنیداری باشد، تمرکز و اصل سینرژی را با چشم متمرکز و خیره به یک جا عملی می سازند و به حداکثر قدرت یادگیری می رسند.
5. بعضی بعد از پایان مطالعه یا شنیدن سخنرانی با یک حریف تمرینی مناسب بحث و نقد و بررسی و تحلیل مطالب می پردازند و از طریق مباحثه به بیش ترین بهره یادگیری دست می یابند. اینان به خوبی می دانند که «شنود مؤثر» در یادگیری مضاعف عاملی بسیار مهم و «شنود مکرر» عامل استقرار پایدار یادگیری است. بنابراین، خودآگاه یا ناخودآگاه به این نکته هدایت می شوند که در صورت شنود مؤثر چند حالت روی می دهد:
الف. حضور ذهنی بالا می رود.
ب. چون امکان چالش و بحث وجود دارد، فرد سعی می کند تمام مطلب طرف مقابل را بشنود و بفهمد تا بتواند نقد و بررسی و حتی جرح و تعدیل کند.
نخستین موهبت این امر«دوری از انباشتگی است»؛ زیرا بیش تر افرادی که به انباشتگی بیش از حد دچارند، می گویند از انرژی لازم برای پالایش آن بی بهره اند و همواره احساس خستگی می کنند. انرژی ایستا و راکدی که پیرامون انباشتگی گرد می آید، موجب احساس خستگی و رخوت می شود. پالایش انباشتگی، انرژی ذهنی را به جریان می اندازد که خود نیازمند نظم و انضباط است؛ چرا که نیروی جدید و حیاتی تازه به جسم و جان آدمی می دمد.
انضباط در یادگیری
یکی از موارد عمده ای که در برنامه ریزی اهمیت فراوان دارد، بحث «انضباط»(3) است در طول تاریخ انسان های منضبط آدم هایی فوق العاده بودند. «اریک فروم»، روان شناس و جامعه شناس شهیر، می نویسد:«اگر کاری را با انضباط انجام ندهیم، هرگز نمی توانیم به آن درجه مهارت برسیم و اگر تنها در موردی که حوصله اش را داریم کاری را انجام دهیم، ممکن است تفریح و سرگرمی خوبی باشد ولی ما را درآن کار ورزیده نمی کند.» پس دریچه حرکت به سمت «مهارت ورزی»، انضباط فردی و اجتماعی (4) است. ورزیدگی در یک امر نخستین محصولش «آرامش روانی» است.ره آورد آرامش روح و روان
انسان های آرام کمتر دچار مشکل می شوند:- کم تر بیمار می شوند.
- کم تر دچار اضطراب می شوند.
- سیستم دفاعی بدنشان فعال تر است.
- خوش خلق ترند.
- دقیق ترند.
- در تعامل های رفتاری اجتماعی ترند.
- در ابراز احساسات موفق ترند.
- از زندگی بیشتر لذت می برند.
به طور کلی تحصیل هر مهارتی شرایطی نیاز دارد. «انضباط، تمرکز، بردباری و علاقه» پیش فرض های نخستین برای موفقیت ها و رشدها و تحولات است. انسان های منضبط در حسرت فرصت، دچار حیرت و سردرگمی و سرگردانی نمی شوند واصلاحا در«آرامش زندگی» گام برمی دارند.
انضباط و مطالعه
روان شناس ها عقیده دارند فرد منضبط در امر مطالعه «فیلسوف جهان متن» است؛ زیرا انضباط دقت را بالا می برد و آدم دقیق، برخوردش با دنیای علمی منتقدانه است نه منفعلانه، اصطلاحا چراغ انسان های دقیق در خانه ای که آن ها در آن به سر می برند، می سوزد.گاه هنگام مطالعه وقت خود را کاملا متشتت می کنیم و اصطلاحا از امور ذهنی و ضمنی آکنده می سازیم. بی تردید در این موقعیت سطح دقت و برداشت پایین می آید، سطح تعاملی لازم با متن و محتوا ایجاد نمی شود و در بیابان بی هدفی جز حسرت چیزی به دست نمی آوریم.
چنان چه انضباط بر مطالعه حکمروایی کند، سطح فعالیت ذهن و برداشت و دقت بالا می رود. هر چه انضباط بالاتر رود، آدمی به سطح عجیبی از وجود خویش می رسد که اصطلاحا « توانمندی های فراسو» خوانده می شود؛ مواردی از این توانمندی ها عبارت است از:
در این حالت فرد مطالعه کننده به نظمی منطقی دریک اثر علمی و دقیق پی می برد و لذت کشف این ارتباط منطقی را می چشد؛ برای مثال گاه کتابی را مطالعه می کنیم و صفحاتی از آن را با دقت از نظر می گذرانیم و متوجه می شویم نظمی زنجیری و منطقی مثلا بین صفحه های 1 و 5 و بین عنوان و مطلب صفحه های 3 و 8 و بین 5 صفحه اول و کل فصل 50 صفحه ای وجود دارد. این در حقیقت همان نظم منطقی و انضباط پیوسته مطالعه است.
افراد غالبا در مطالعات این شگفتی ها را در نمی یابند و چه بسا به همه متون، کتاب ها، رمان ها، مقالات و محتواها به صورت یکنواخت، غیردقیق و غیرجدی می نگرند. نباید فراموش کرد چنین نگاه هایی در حقیقت زائل کننده میزان «بهره گیری علمی» خواهد بود و زیانی جبران ناپذیر به ارمغان می آورد؛ چون ما در برابر مطالعه، بهای «زمان و فرصت» را می پردازیم و چنانچه نتیجه ای گرفته نشود، عمر گرانمایه تلف می گردد. لذت انضباط و دقت در مطالعه آدمی را به سوی دنیایی دیگر می برد و آن «مطالعه مضامین و سخنان لابه لای خطوط» است.
بیشتر بخوانید: راهکارهای علاقمندی دانش آموزان به مطالعه
ارباب فن می گویند: بهترین مطالعات آن دسته از فرصت هایی است که فرد قادر می شود لابه لای خطوط را بفهمد، زیرا «فضای خالی» لابه لای خطوط، قطع ها و وصل ها، داستان ها، مثل ها، ایجاز، اجمال، اجلال، ایهام همه و همه حرف ها و فنون و شگردهایی هستند که نویسنده به وسیله آن ها مرادش را بیان می کند.
این امر خصوصا در مورد بعضی از سخنرانی های نقادانه یا کتاب های نقد و یا مقالات جنجالی حائز اهمیت است. انسان باید قادر باشد فضای لابه لای خطوط را بفهمد و اگر به چنین مرزی برسد، اصطلاحا «به مرز تحلیل رسیده» است.
طبق حیطه شناختی میگر، آدم ها هنگام درک مطالب یا مطالعه و در امر یادگیری شش سطح را می گذرانند که هر سطحی در مقایسه با سطح قبلی برتر و ارزشمندتر و در مقایسه با سطح بعدی مقدمه و آغاز و فروتر است. هر چه فرد به سطوح بالاتر برسد، میزان درک، فهم و برداشتش بالاتر می رود. نمودار زیر این سطوح را می نمایاند.(5)
1. «دانش»(6): ساده ترین و پایین ترین سطح شناخت است و به خاطر آوردن و بازشناسی مطالب را شامل می شود.
2. «درک مطلب(فهمیدن)»(7): توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب و تبیین آن با جملات جدید را درک مطلب می خوانند. در این سطح فرد از سطح دانش فراتر می رود و جملات را با درک خود می سازد. مانند ترجمه، تفسیر و به کارگیری اطلاعات در گفتار و سخنرانی.
3. «به کار بستن(کاربرد)(8): فرد فراگیر مطالب آموخته شده مانند عقاید کلی، روش ها، قوانین، اصول و تئوری ها یا دستور العمل و مسائل فنی و نظری را در موقعیت های جدید و ملموس به کار می برد.
4. «تجزیه و تحلیل»(9): توانایی فراگیر در سطحی نسبتا بالاتر از مهارت های مربوط به فهمیدن و به کار بستن است و می تواند یک مطلب را به اجزی کوچک تر تشکیل دهنده اش تعمیم دهد و روابط بین اجزای آن را در یابد؛ یعنی می تواند با تحلیل عناصر تشکیل دهنده یک مطلب به معنای و مفاهیم درونی آن پی ببرد.
5.«ترکیب»(10): در این مرحله فراگیر می تواند عوامل موجود در مرحله قبلی( تجزیه و تحلیل) را تفکیک کند و سپس آن ها را برای اتخاذ معنای جدید و تازه با هم تلفیق و ترکیب نماید؛ به عبارت دیگر، ترکیب مستلزم در آمیختن دوباره قسمت هایی از تجارب گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کار تازه و نسبتا انسجام یافته است.
6. «ارزشیابی»(11): بالاترین و عالی ترین و مهم ترین سطح یادگیری در حیطه شناختی ارزشیابی نام دارد. در واقع انضباط فکری و یادگیری در این سطح، زمانی فعلیت پیدا می کند که فراگیر، تمام مراحل قبلی را طی کرده باشد.
ارزشیابی زمانی است که فرد به مشروعیت داوری و تشخیص دست پیدا کند. اغلب افرادی که لابه لای خطوط یک نوشته را می فهمند، به این ساحت نزدیک می شوند. از برکات دیگر مطالعه منضبط، هدایت فرد به سمت یادداشت برداری است. معمولا افراد 50درصد باقی مانده نیز مشمول گسیختگی زمان می شود.
یادداشت برداری نعمت ارزنده ای است که برخی افراد در مطالعات خود آن را انجام می دهند و به آن تقید دارند. آدمی که به یادداشت برداری عادت دارد، یادگیری اش چندین برابر می شود و میزان برداشت علمی اش غنی تر می گردد. تحقیقات نشان می دهد انسان هایی که هنگام مطالعه به «نکته برداری» عادت دارند، میزان و سطح هوشیاری مغزشان بالاتر است.
یادداشت برداری و گرایش به سمت یادداشت نویسی آدمی را از تفرق ذهنی رها می سازد. وقتی دریک سخنرانی چند مطلب، عنوان، آمار و ارقام یا نکات عمده را یادداشت می کنیم، نه تنها آن مطالب بخشی از آرشیو ما می شود بلکه به صورتی معجزه آسا مطالب بین آن ها نیز در فکر ما ثبت می گردد؛ یعنی سطح آگاهی عمومی ما از آن مطالب بیش تر خواهد شد.
در جامعه افرادی را می بینیم که در سخن گفتن با بقیه تفاوت دارند؛علمی ترند با سند و دلیل و با ادبیات زیباتر صحبت می کنند و از تفرق سخن و عامیانه تکلم کردن دورند. اغلب اینان کسانی هستند که سعی می کنند دربرابر مسائل پیرامون خود منفعل نباشند. این گروه خوب گوش می دهند، دقیق مطالعه می کنند و جملات خوب، اشعار شورانگیز، آمار و ارقام علمی و صحیح و مطالب تحلیلی قوی را به خاطر می سپارند یا یادداشت می کنند.
بعضی از سخنوران و سخنرانان از «مقوله یادداشت برداری» به خوبی بهره می برند و برای ایجاد حضور ذهن فعال در جلسه سخنرانی به حاضران اعلام می کند که فرضا مدت زمان سخنرانی یک ساعت است، موضوع فلان مبحث است و بعد از سخنرانی چند پرسش ارائه می شود و پاسخگویان مورد تقدیر قرار می گیرند. این شگرد حضور ذهن را بسیار بالا می برد و شنوندگان را به یادداشت برداری تشویق می کند. این شیوه اصطلاحا شیوه «شنود مؤثر یا شنود فعال» خوانده می شود که بخشی از مطالعات synergy یا جمع افزایی است.
اصل سینرژی(synergy) (جمع افزایی)
یکی از اصول و روش های عمده در انضباط یادگیری اصل سینرژی به معنای جمع افزایی و شنود مؤثر یا حضور مؤثر است. طبق این روش، فرد در بطن یادگیری است نه در حاشیه آن. در اصل سینرژی فرد هنگام مطالعه یا شنیدن مؤثر چند حالت پیدا می کند:1. فعال می شود.
2. فعال می ماند.
3. فعال می رود.
4. فعال بر می گردد.
ما باید سعی کنیم جهت ایجاد «انضباط یادگیری» و همچنین «نظم دهی» به حافظه و یادسپاری، عوامل عمده ایجاد کننده سینرژی را به خوبی بشناسیم و به آن ها بها دهیم.
مهمترین عامل در این مقوله «شیوه برداشت مطلب» است. روش افراد در شیوه های یادداشت برداری یکسان نیست.
1. برخی نکته بردای می کنند.
2. برخی در یادداشت سریع می کوشند و تا مرز 70درصد از مطالب را ثبت می کنند.
3. برخی با چشمان خویش به منبع اطلاعات (سخنرانی، کتاب، تلویزیون و کامپیوتر) خیره می شوند و حواس خود را متمرکز می سازند.
4. برخی به جایی خیره می شوند و در صورتی که بحث به تعقیب چشمی عملیات نیاز نداشته و فقط شنیداری باشد، تمرکز و اصل سینرژی را با چشم متمرکز و خیره به یک جا عملی می سازند و به حداکثر قدرت یادگیری می رسند.
5. بعضی بعد از پایان مطالعه یا شنیدن سخنرانی با یک حریف تمرینی مناسب بحث و نقد و بررسی و تحلیل مطالب می پردازند و از طریق مباحثه به بیش ترین بهره یادگیری دست می یابند. اینان به خوبی می دانند که «شنود مؤثر» در یادگیری مضاعف عاملی بسیار مهم و «شنود مکرر» عامل استقرار پایدار یادگیری است. بنابراین، خودآگاه یا ناخودآگاه به این نکته هدایت می شوند که در صورت شنود مؤثر چند حالت روی می دهد:
الف. حضور ذهنی بالا می رود.
ب. چون امکان چالش و بحث وجود دارد، فرد سعی می کند تمام مطلب طرف مقابل را بشنود و بفهمد تا بتواند نقد و بررسی و حتی جرح و تعدیل کند.
انضباط در یادگیری و تربیت حافظه
در وجود همه موجودات حافظه ای نیرومند وجود دارد. برخی دانشمندان اذعان می کنند حتی فلزات نیز حافظه دارند و اگر شما فلزی را خم کنید و سپس حرارت دهید، به جای اول خود باز می گردد. پس نباید فراموش کنیم با حافظه «معمولی»و با «هدایت و تربیت آن» و اصطلاحا با ایجاد «نظم و انضباط» در یادگیری می توانیم به انسانی «فوق العاده، با حافظه ای قوی و حضور ذهن بالا» تبدیل شویم و به درجه ای از بینش و بصیرت برسیم که بسیاری از «مهارت ها» را به راحتی به دست آوریم.نخستین موهبت این امر«دوری از انباشتگی است»؛ زیرا بیش تر افرادی که به انباشتگی بیش از حد دچارند، می گویند از انرژی لازم برای پالایش آن بی بهره اند و همواره احساس خستگی می کنند. انرژی ایستا و راکدی که پیرامون انباشتگی گرد می آید، موجب احساس خستگی و رخوت می شود. پالایش انباشتگی، انرژی ذهنی را به جریان می اندازد که خود نیازمند نظم و انضباط است؛ چرا که نیروی جدید و حیاتی تازه به جسم و جان آدمی می دمد.
نتیجه بحث
برای رسیدن به اهداف تعریف شده در این مبحث، علاوه بر اعتماد به نفس و امید و حرکت به « ایمان» و باور نیازمندیم؛ زیرا «اگر ایمان نباشد هیچ انگیزه ای وجود ندارد.» به قول «لوئی پاستور»: بعد از ایمان... تحمل و بردباری بالاترین جرأت و جسارت را به انسان می بخشد تا به سمت اهداف متعالی و مرزهای موفقیت گام بردارد.نمایش پی نوشت ها:
1.Eric From.
2. Synergy.
3. Discipline.
4.Individual & Social discipline.
5. خنیفر، حسین(1386)، نگاهی دوباره به روشها و فنون تدریس، قم: بوستان کتاب.
6. Knowledge.
7. Compehension.
8. Application.
9. Analysis.
10. Synthesis.
11. judgement & Evaluation.
12. نهج الفصاحه (1363)، کلمات قصار حضرت رسول اکرم (ص)، تهران: کتابفروشی اسلامیه.