سیمون ویل

سیمون ویل(1) (1909- 1943) از زنان اندیشمند و سیاسی و فعال فرانسه پس از جنگ جهانی اول بود. وی در سال 1931 از اکول نورمال سوپرور (2) فارغ التحصیل شد. در دوران دانشجویی انقلابی و افراطی بود تا جایی که او را
يکشنبه، 3 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیمون ویل
سیمون ویل






 

سیمون ویل(1) (1909- 1943) از زنان اندیشمند و سیاسی و فعال فرانسه پس از جنگ جهانی اول بود. وی در سال 1931 از اکول نورمال سوپرور (2) فارغ التحصیل شد. در دوران دانشجویی انقلابی و افراطی بود تا جایی که او را باکره ی سرخ نامیدند. مدتی در دانشکده های پاریس تدریس و همزمان در معادن و کارخانه ها کار می کرد. همچنین، در فعالیت سندیکالیست های انقلابی مشارکت داشت. وی با فقرا و پرولتاریا احساس همدردی عمیقی می کرد. و زندگی را در ریاضت می گذراند. در زمان جنگ داخلی اسپانیا مدتی با جمهوری خواهان همکاری کرد. همچنین عضو گروه مقاومت فرانسه(3) در لندن بود. ویل سرانجام در 24 سالگی از بیماری سل درگذشت.
درحیات فکری ویل دو مرحله مشخص است: پیش از سال 1938، ویل صرفاً درباره ی مسائل اجتماعی و سیاسی می نوشت و اساساً گرایشی ماتریالیستی داشت، به ویژه به جامعه شناسی کارکردی علاقه مند بود. بنابراین در مرحله ی اول حیات فکری خود عقل گرا، دنیا گرا، ماتریالیست، و پیرو کارکرد گرایی (4) بود.
اما درعید پاک سال 1938 دست خوش تحولی روحانی شد؛ و از آن پس به مذهب و امور فوق طبیعی روی آورد و به جامعه ی مدرن سخت بدبین شد. با این حال، همچنان به مسائل قبلی علاقه داشت؛ هر چند اکنون از دیدگاهی مذهبی و روحانی بدان ها می نگریست. بدین سان ویل از 1938 به بعد اندیشه ای روح گرا(5) ، رمانتیک، تاریخ گرا، محافظه کارانه، و مذهبی پیدا کرد. مهم ترین آثار دوران اول و دوم اندیشه ی ویل به ترتیب عبارت است از: تأملات درباره ی علل آزادی و بیداد اجتماعی (6) ( 1955) ؛ نیاز به ریشه ها: مقدمه ای بر اعلامیه ی وظایف در قبال بشر(7) ( 1952) که هر دو پس از مرگ وی منتشر شد. برخی از شارحان مضامین اثر دوم را با اندیشه های ادموند برک قابل مقایسه یافته اند. از دیگر آثار ویل می توان جاذبه و لطف (8) ( 1948) ؛ باطن مسیحیت(9)(1951) ؛ نامه ای به یک روحانی(10) ( 1951) ؛ و در انتظار خدا(11) ( 1951) را نام برد.
ویل در تأملات درباره ی علل آزادی و بیداد اجتماعی گرایشی یوتوپیایی دارد. وی گرچه بر آن است که جنبش های انقلابی هیچ مشکلی را حل نمی کند و هیچ پیوندی با پیشرفت و ترقی ندارد؛ داشتن تصویری یوتوپیایی را برای اصلاح بیداد اجتماعی ضروری می داند، داشتن تصویری یوتوپیایی را برای اصلاح بیداد اجتماعی ضروری می داند، قطع نظر از این که تا چه حد مطابق واقع باشد. اما به نظر او اصلاح جز حرکت به سوی شر
کم تر نیست: روش کاهش شر و تباهی یگانه روش معقول است. » پس در هر جنبش اصلاحی باید بد و بدتر را در نظر گرفت. به زعم وی اندیشه ی یوتوپیایی به این معنای محدود لازم است تا وضعی بدتر از وضع موجود برقرار نشود. اندیشه ی یوتوپیایی صرفاً لازمه ی تأمین معیاری برای داوری درباره ی وضع موجود است؛ وگرنه در هراندیشه ی اصلاحی باید به شرایط وجودی توجه داشت؛ و هرطرحی باید با این شرایط هماهنگ باشد. به نظر ویل مارکسیسم شرایط وجودی را در نظر نمی گیرد: فرض اصلی مارکسیسم قابل بحث است به این معنا که اصلاً معلوم نیست نیروهای تولید ضرورتاً رشد یابند. یا نهادهای اجتماعی خود را با آن ها منطبق سازند. به عقیده ی ویل مارکسیسم همانند لامارکیسم(12) است- لامارکیسم بر آن بود که همه ی موجودات زنده به طور انداموار با محیط خود هماهنگ می شوند؛ اما داروینیسم نشان داد که فقط آن موجوداتی که از حیث اندام قابلیت دارند با محیط سازگار می شوند و بقیه از بین می روند. به نظر ویل پیشرفت علم اجتماعی درصورتی ممکن است که همچنان که از لامارکیسم به دارو ینیسم رسیدیم، از مارکسیسم به علم اجتماعی کامل ترین برسیم. پس نیروهای تولید ضرورتاً نهادهای اجتماعی هماهنگ با خود را به وجود نمی آورند، بلکه انسان ها همواره دست به ابداع می زنند که تنها آن دسته که با شرایط وجود هماهنگ باشد باقی می ماند.
مفهوم شرایط وجودی اساس مباحث جامعه شناسانه ی ویل در زمینه ی دگرگونی اجتماعی و شرایط آزادی است. به نظر ویل آزادی درمعنای آرمانی آن تسلط عقلانی بر خویشتن و قدرت اجرای تصمیمات عقلانی و فردی است. آزاد کسی است که سرنوشت خود را در دست دارد و شرایط وجودی خود را از طریق عمل فکری رقم می زند. پس آزادی رابطه ای است میان اندیشه و عمل. به نظر او انسان آزاد خود سامان است و اهداف و وسایل عمل خویش را از سر اندیشه برمی گزیند و عملش از اندیشه ناشی می شود؛ درغیر این صورت، برده است. به این معنا، کارگران عصر جدید همه برده اند. زیرا عملی که از سرعادت باشد و یا از اندیشه ی دیگری برخیزد آزادانه نیست. پس آزادی مستلزم از میان برداشتن رابطه ی انقیاد انسان به انسان است؛ اما در واقعیت هیچ کس نمی تواند شرایط وجودی خود را تعیین کند. با این همه ، آزادی آرمانی ( وضع مطلوب) ملاکی است برای سنجش وضع موجود.
ویل بر آن است که بیداد وسرکوب عکس آزادی آرمانی است. وضع سرکوب وقتی است که هیچ یک از کنش های فرد از اندیشه ی او بر نخیزد. سرکوب، به عکس آزادی، وضعی است عینی؛ و معنای آن محرومیت از قدرت اندیشیدن است. وضع طبقه ی کارگر امروزه چنین است. این وضع خود خواسته و خود انگیخته نیست. منع اجبار آمیز اندیشه ی دیگران است؛ لیکن آن دیگران در این رابطه کار ویژه های اجتماعی را ایفا می کنند. بنابراین انقیاد را نمی توان از ساختار جامعه حذف کرد. البته ویل سرکوب را از سلطه ی مشروع تمیز می دهد: سرکوب تن و روان را فرسوده می سازد، اما سلطه ی مشروع لازمه ی مقید ساختن امیال فردی به نظم اجتماعی است؛ در سرکوب فرمان برداران دلیل اطاعت خود را نمی دانند، اما در سلطه ی مشروع می دانند. چرا باید فرمان ببرند؛ در سلطه ی مشروع علایق مشروع فرمانروایان با حقوق مشروع فرمان برداران در می آمیزد و در نتیجه، دلیل سلطه و اطاعت معلوم می گردد. پس سلطه ی مشروع آن است که عقلاً و منطقاً توجیه شود.
بدین سان با توجه به این که حذف رابطه ی سلطه در جامعه ممکن نیست، تنها راه یافتن شکلی از سازمان اجتماعی است که سرکوبگر نباشد. برای این کار نخست باید وضع عینی سرکوب، یعنی شرایط وجودی یا روابط اجتماعی، را بررسی کرد؛ که مجموعه ی گروه های اجتماعی، تقسیم کار، تقسیم نابرابر دانش، و شیوه ی سازمان دهی به جامعه را دربر می گیرد. به نظر ویل شرایط وجودی توجیه گر سلطه و انقیاد است، اما سرکوب را توجیه نمی کند. اعمال قدرت گروه هایی که کار ویژه های ضروری اجتماعی ( مثل نظارت بر نظام تقسیم کار، رهبری فکری، سرپرستی ، کارفرمایی) دارند توجیهی برای سرکوب به دست نمی دهد. اعمال قدرت وقتی سرکوب گرانه می شود که منازعه بر سر قدرت به میان آید.
همواره میان صاحبان قدرت و رقبای ایشان کشمکش هست. هیچ گاه قدرت مستقر و با ثبات نیست، بلکه همواره مسابقه ای برای دست یابی به قدرت وجود دارد؛ و سرکوب نتیجه ی مسابقه ی قدرت است. اما صاحبان قدرت فقط به سود خویش قدرت خود را پاس نمی دارند، بلکه کار ویژه هایی اجتماعی نیز دارند. از این رو ازجایگاه خود دفاع می کنند و چنین دفاعی لازمه ی حفظ نظم و بنابراین برحق است. به نظر ویل اعمال سلطه به هر حال تا اندازه ای به سرکوب می انجامد، و به هر صورت، دولت به منزله ی هماهنگ کننده ی سراسری کار ویژه های اجتماعی موجه و پرهیز ناپذیر است.
بر طبق آنچه آمد، اندیشه ی یوتوپیایی ویل فقط تا حدی در جامعه ی و سیاست قابل اجراست. به نظر او کارگزار اصلی فرد است؛ و جامعه ای آرمانی است که در آن فرد فقط مجری اندیشه های خویشتن و به این معنا آزاد باشد. دراین صورت، هر کس درخود کارویژه ی هماهنگ کردن سراسری در جامعه را ایفا خواهد کرد. یوتوپیا جایی است که در آن هر کس بر اساس اندیشه ی خود عمل کند و نیازی به دست یازیدن به قواعد نباشد، زیرا به نظر ویل فقط اندیشه و عقل در نزد همه ی مردم یکسان است. در جامعه ای که همه بر اساس عقل خود عمل کنند و بیندیشند ( چون عقل یکی است) ، اندیشه و عمل هر کس برای دیگری شفاف و روشن خواهد بود. اجرای چنین طرحی نیازمند گسترش دانش، آگاهی از مصلحت عمومی، و پیدایش اراده ی عمومی است. در آن صورت، هر عملی با اعمال دیگر هماهنگ می شود. به نظر او جامعه بر اساس عقل و اراده ی فردی اداره می شود؛ و چون عقل و اراده ی فردی جزئی از عقل و اراده ی عمومی است - در آن صورت، هماهنگی و تفاهم کامل میان مردم حاصل خواهد شد. چنان که ملاحظه می شود، اندیشه ی ویل در این باره سخت متأثر از فلسفه ی ژان روسو است.
هدف ویل از طرح جامعه ی آرمانی خود فقط پیش نهاد معیاری است برای سنجش وضع موجود. مسئله اصلی، چنان که گفتیم، رابطه ی اندیشه و کردار، یعنی آزادی، است. خود سامانی انسان ملاک جامعه ی برتر است؛ و خود به نوع کار فرد و میزان مشارکت او در کار ویژه ی اصلی سیاست، یعنی هماهنگ سازی سراسری جامعه، و میزان فرصت اندیشه و عمل وی دارد. با این حال به نظر ویل، طرح هر اندیشه ی صلاحی باید در حدود شرایط وجودی باشد. در واقع خود سازمانی و از میان برداشتن کامل سرکوب نیازمند بازگشت به وضعی است که در آن اعمال قدرت برای اجرای کار ویژه های اساسی اجتماعی لازم نباشد؛ و چنین بازگشتی با توجه به شرایط وجود ممکن نیست. بنابراین میزانی از سرکوب همواره لازمه ی کار ویژه های اجتماعی است؛ و چون تغییر در شرایط وجودی از اختیار انسان خارج است، پس حتی کاهش سرکوب ممکن نیست. میل به تمرکز درهر تمدن و دولتی میلی اساسی است؛ و بدین سان نمی توان وضع لازم برای آزادی را ایجاد کرد، به ویژه در جامعه ی مدرن که غرق در کار ویژه های گوناگون است. بدین ترتیب یوتوپیای سیمون ویل به نحوی غریب بیش تر به دشواری های گسترش آزادی انسان اشاره دارد تا به فراهم آوردن زمینه آن. به سخن دیگر، طرح ویل ضد یوتوپیایی است در قالب یوتوپیا؛ و اساساً مخاطرات نهفته در اقدام برای تأسیس یوتوپیا را نشان می دهد. در نهایت، جامعه شناسی کارکرد گرایانه بر غایت شناسی آرمان گرایانه ی ویل فایق می آید. درحقیقت، این دو نگرش در تضاد کامل به یکدیگرند؛ با این حال، ترکیب آن ها وجه اصلی اندیشه های اولیه سیمون ویل است.
ویل در عید پاک سال 1938 دست خوش جذبه ای مذهبی شد و اعلام کرد: « اندیشه ی عشق به مسیح ناگهان برای همیشه در دل من افتاد. » او ازاین پس درنوشته هایش بر عناصر فوق طبیعی تأکید بسیار می کند، هر چند مسائل اجتماعی و سیاسی مورد علاقه اش همچنان مطرح می گردد. بعد از آن نظر ویل بر آن قرار گرفت که مطالعه ی علمی جامعه می باید با مطالعه ی علمی عناصر فوق طبیعی پیوند یابد. اکنون وی از مداخله و عقلانی فرد سخن می گفت. به نظر او نیروهای اجتماعی بی جهت و کورند؛ و فقط لطف خدا از بیرون از جهان به انسان الهام و جهت می بخشد. یگانه علت آزادی انسان لطف الهی است، وگرنه همه چیز در جهان تابع نیروهای کور است و انسان نیز تابع ضرورت آن نیروهاست. پیشرفت به سوی وضعی بهتر حاصل خواست و اراده ی انسان نیست و بدون الهام دینی نمی توان تمدنی ایجاد کرد. البته به نظر ویل کلیسا نمی تواند در این خصوص نقشی داشته باشد، زیرا اگر در امور دنیوی مداخله کند موجب تضعیف دین می گردد و بهانه ای به دست دولت ها می دهد تا سلطه ای مطلقه برقرار سازند؛ اما نوردین باید همه جا را فرا گیرد. هر دینی که روحی جهانی داشته باشد می تواند این کار را انجام دهد، مگر دین یهود که در آغاز محدود به قوم و نژادی خاص بوده است.
ویل درنوشته های دوران اول حیات فکری اش بر ارزش کار بدنی تأکید بسیار کرده است؛ و کار را عملی برخاسته از اندیشه ی کارگزار و وسیله ای برای دست یابی به آزادی و ابزاری برای سلطه بر طبیعت تصویر کرده است: کار « کنش آگاهانه ی تسلیم به ضرورت است» و به سلطه بر طبیعت می انجامد. اما در دوران بازگشت به مسیحیت، کار را همچون مرگ کیفر خداوندی برای گناه انسان تلقی می کند. به زغم او کار مظهر رنج آدمی در جهان است و بنابراین فضیلتی روحانی دارد.
ویل در دوران دوم سیاست را هنر هدایت جامعه می داند. به نظر او سیاست باید وسیله ی آموزش شهروندان باشد، بنابراین سیاست و آموزش در آمیخته اند. او معتقد است که سیاست به پنج شکل وسیله ی آموزش است: اول، به شکل تهدید یا وعده و وعید و ایجاد ترس و امید؛ دوم، به صورت القا و تلقین اندیشه ( حتی به شیوه ی هیتلر) ؛ سوم، در قالب ابزار و بیان آشکار منویات مردم؛ چهارم، به هیئت عرضه ی سرمشق و راهنمای عمل؛ پنجم، به شکل سازمان دهی اجتماعی. بدین سان دولت باید درعمل وظیفه ای دینی یا حتی کلیسایی ایفا کند.

پی نوشت ها :

1. Simone Weil
2. Ecol Normale Superieure
3. French Resistance
4. Functionalism
5. Spiritualist
6. Reflexions sur les causes de la liberte et de l'oppression sociale (Reflections on the Causes of Liberty and Social Oppression)
7. I'Enracinement (The Need for Roots: Prelude to a Declaration of Duties toward Mankind)
8. la Pesanteur et la grace (Gravity and Grace)
9. Intuitions Prechretiennes (Intimations of Chrisianity Among the Ancient Greeks)
10. Lettres a un religieux (Letter to a Priest )
11. Waiting for God
12.Lamarckism

منبع: بشیریه، حسین، ( 1376- 1378) ، تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، تهران، نشر نی، چاپ یازدهم 1391.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط